خانه » همه » مذهبی » ویژگی منحصر به فرد امام زمان(عج)

ویژگی منحصر به فرد امام زمان(عج)


ویژگی منحصر به فرد امام زمان(عج)

۱۳۹۳/۰۳/۱۱


۱۵۰۳ بازدید

ویژگی منحصر به فرد امام زمان(عج)

یکی از ویژگهای امام زمان(عج) غیبت طولانی حضرت می باشد، که یازده امام قبلی این خصوصیت را نداشتند.

ویژگی منحصر به فرد امام زمان(عج)

یکی از ویژگهای امام زمان(عج) غیبت طولانی حضرت می باشد، که یازده امام قبلی این خصوصیت را نداشتند.

به گزارش آینده روشن، ویژگی غیبت که عرض کردیم یازده امام قبلی این خصوصیت را نداشتند. این امام بزرگوار این نوع غیبت طولانی را داشته و این منحصر به او هست. فلسفه‌ی غیبت و حکمت‌هایی که در روایات ذکر شده این مطرح شد و بحث ملاقات حضرت در زمان غیبت که آیا این امکان پذیر هست یا نه؟ ما انواع دیدار حضرت و ملاقات‌های حضرت را پنج قسم کردیم. ملاقات در خواب، در مکاشفه، در بیداری به طور ناشناس، در بیداری به شکل هیمان بود. آن هنگام که حضرت را می‌بینند حالت تحیّر دارند و ناشناخته است، آخرین قسم و پنجمین قسم دیدن حضرت با شناخت کامل در هنگام بیداری است که این قسم مورد نزاع بود و عرض کردیم بعضی از بزرگان مثل فیض کاشانی می‌گفتند: این قسم امکان پذیر نیست، چون با فلسفه غیبت نمی‌سازد. غیبت زمانی هست که قرار نیست حضرت ظهور و بروزی داشته باشد. و به آن روایت و نامه حضرت استناد کردند که خود حضرت به آخرین نایبشان فرمود: اگر کسی در زمان غیبت ادعای مشاهده کند، او کذاب و مفتر است.

اصل در زمان غیبت، حضور و بروز و ظهور و ملاقات و ارتباط نیست. اصل این است که خورشید از پس ابر باید بتابد و فواید امام از پس حجاب به مردم می‌رسد. باید در اثر کفران نعمت‌هایی که از امام و قدرناشناسی‌هایی که شده است یک دودی در چشم باید برود، تا مردم برگردند و آماده شوند و اضطرار ایجاد شود. حتی بعضی گفتند: اصل در زمان غیبت عدم ارتباط و ناشناخته بودن امام زمان است، به همین خاطر هست که حضرت مثلاً ازدواج نکردند. بحث ازدواج حضرت که گاهی مواقع مطرح می‌شود و ما هم نمی‌خواهیم به آن بپردازیم، چون بحثی نیست که خیلی فایده برای ما داشته باشد. فقط می‌خواهم یک اشاره کنم که حتی بعضی گفتند: چون زمان، زمان ناشناخته بودن حضرت است، پس این مصلحت به قدری مهم است که می‌شود به خاطر آن، آن سنت مؤکد ازدواج را تأخیر انداخت یا اصلاً هنگامی که ظهورشان رخ داد، آن زمان ازدواج کنند. البته خوب بعضی جواب دادند که نه، چه بسا ازدواج را حضرت در زمان غیبت صغری که آنچنان غیبتی نداشتند انجام دادند که به آن سنت عمل کرده باشند. یا نه در زمان غیبت کبری باشد ولی خوب اشکالی ندارد که همسر ایشان به عنوان امام ایشان را نشناسد. به عنوان اینکه امام معصوم است، نشناسد. به عنوان فردی که متدین و بزرگ است. ما در زمان غیبت کبری در همین زمان هم درست است که اصل بر عدم ارتباط و ناشناخته بودن است. اما در روایت داریم که عده‌ای مستثنی هستند، عده‌ای که ملازم امام هستند، یاران حضرت که در کنار حضرت هستند، در روایتی تعداد آنها سی نفر ذکر شده است، اینها ملازم حضرت هستند. مأموریت‌هایی که حضرت به عهده آنها می‌گذارد، انجام می‌دهند. چه اشکالی دارد که همسر حضرت هم جز همین ملازمینی باشد که از آن مورد ناشناخته بودن حضرت برای آنها مستثنی است.

به خصوص اینکه ما در بعضی از زیارت‌ها، مثلاً زیارت روز جمعه را ببینند، آنجا که به حضرت سلام می‌دهیم و صلوات می‌فرستیم، می‌گوییم: صلوات الله علیه و علی اهل بیتک! سلام بر اهل‌بیت حضرت. ایشان دیگر اهل‌بیت دارد. من این بحث را فقط از این جهت گفتم که بعضی روی همان جهت که دوران غیبت دوران ناشناخته بودن است و اصل این است، حتی قائل به ازدواج حضرت هم نیستند. این را گفتیم که حتی بسیاری از کسانی که در زمان غیبت گفتند: ما خدمت حضرت ولی‌عصر رسیدیم، در واقع خدمت امام زمان نرسیدند. درست است که در زمان غیبت می‌شود خدمت حضرت رسید، ما گفتیم: جواب بزرگانی که گفتند: ارتباط در این زمان قطع است، مثل شیخ مفید و فیض کاشانی و مشهور علما گفتند که امکان پذیر است و آن چیزی که گفتند: اگر کسی ادعای مشاهده کرد، کذاب و مفتر است، برای آنهایی است که ادعای بابیت دارند و اینکه نایب خاص حضرت هستند. هر بار بخواهیم خدمت حضرت می‌رسیم. اینها را باید تکذیب کرد. ولی آن کسانی که هیچ ادعایی ندارند، خوبان و صلحایی هستند که خدمت حضرت ولی‌عصر(ع) می‌رسند و هیچ ادعایی هم ندارند، این امکان پذیر است. منتهی ملاقات در این زمان و در زمان غیبت خیلی محدود است و مواردش کم است. این مورد را باید در نظر بگیریم که ملاقات اختیارش به دست ما نیست، همانطور که قبلاً گفته شد. هرچقدر هم کسی ریاضتی، چهله‌ای، ختمی، اعمالی را انجام دهد، مثلاً فرض کنید این کارها را بکند، معنایش این نیست که علت تامه است و باید خدمت حضرت برسد و طلبکار باشد. اختیار و مصلحت دید ملاقات به دست حضرت است. ثانیاً خیلی از آنهایی که حاجتی و مریضی و مشکلی داشتند، خدمت بزرگی رسیدند، آن مشکلشان حل شده و مریضشان شفا داده شده، چه بسا آن بزرگ امام زمان(ع) نبوده است. خدمت یاران حضرت رسیدند، کارشان را راه انداختند، آنها گمان کردند خدمت حضرت رسیدند. البته در اینکه توجه کردند شکی نیست، ولی اینکه آیا حتماً ملاقات با حضرت داشتند، ملاقات با حضرت در زمان غیبت خیلی محدود است. منحصر به افرادی است که یا در حد و اندازه‌های مثل سید بن طاووس و سید بحر العلوم و اینها از جهت تقوا و معرفت باشند. یا واقعاً کارد به استخوان رسیده باشد و مضطر شده باشند و حضرت با مصلحتی دست عنایتی به سرشان کشیده و ملاقاتی صورت گرفته است. و الا بسیاری از افراد هستند، ممکن هم هست دردمند هم باشند، مشکلی هم داشته باشند و کارشان هم راه افتاده، اما با یاران حضرت بودند.

در روایت هست که مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده که سی نفر هستند که دور حضرت را گرفتند و همیشه هستند. این سی نفرذ غیر از آن ۳۱۳ نفری است که در هنگام ظهور کابینه حضرت را تشکیل می‌دهند و کمک حضرت در تشکیل حکومت هستند. آن ۳۱۳ نفر چیز دیگری است. این در زمان غیبت دور حضرت را گرفتند. آنچه مرحوم مجلسی در روایت نقل کرده است، سی نفر هستند که مأموریت‌هایی که امام زمان در عالم بر عهده اینها می‌گذارد،‌ برای کمک کردن و راه انداختن و راهنمایی کردن کسی، این مأموریت‌ها را انجام می‌دهند.

مرحوم کفعمی که از علمای بزرگ شیعه در صاحب مصباح بوده است، می‌فرماید: تعداد بیشتری دور حضرت را در این زمان گرفتند و ملازم حضرت هستند. چهار نفر از اوتاد در حلقه اول و رتبه اول هستند. هفت نفر در رتبه دوم ابدال، چهل نفر در رتبه‌ی سوم نقبا و افرادی که بسیار صالح و انتخاب شده هستند. ۳۶۰ نفر در رتبه‌ی چهارم از صلحا و رجال الغیب هستند. افرادی که ناشناخته هستند و در بین مردم گم شدند. شاید کسی عددی هم حسابشان نکند. این تعدادی که مرحوم کفعمی به صرت طبقه‌بندی شده و رتبه بندی شده و حلقه حلقه ذکر می‌کند، چیزی حدود چهارصد و خرده‌ای نفر است. شاید آن چیزی که در دعای ام داود، دوستداران اهل بیت در ۱۵ ماه رجب خواندند که در انجا درود بر اوتاد و ابدال فرستاده می‌شود، همین اوتاد و ابدالی باشند که از دوستان امام زمان(ع)، یاران حضرت در کنار حضرت هستند.

یکی از مراجع فعلی در درسی یک زمانی می‌گفتند: که خودشان با یک واسطه‌ی بسیار موثق از یک دکتری که در مشهد بوده، این واسطه‌ی مرجع بزرگوار هم دو تا از خوبان مشهد بودند. آیت الله میرزا علی اکبر نهاوندی و آیت الله میرزا علی اکبر نوقانی. این مرجع بزرگوار از این دو عالم و این دو عالم از خود آن دکتری که در زمان جنگ جهانی دوم طبابت می‌کرده و در مشهد مطب داشته است، شنیده بودند که این دکتر می‌گفت: در آن زمان که روس‌ها و انگلیس‌ها وارد ایران شده بودند و فتنه درست شده بود و قحطی و دردسرها و مشکلات، با اینکه ایران در جنگ نبود، ولی محل تاخت و تاز این اجانب بود، این دکتر می‌گوید: من در مطبم بودم، یکباره دیدم فردی که به کتفش تیر خورده بود وارد شد. از من پرسید: شما جراح هستید؟ گفتم: بله، گفت: من تیر خوردم. اگر می‌شود این تیر را خارج کنید. گفتم: اینطور نمی‌شود. شما باید به بیمارستانی که من هستم بیایید، آنجا وسایل بیهوشی و تجهیزات است. گفت: وسایل بیهوشی لازم نیست. شما اگر همان وسایل اولیه برای خارج کردن تیر را دارید، احتیاج به بیهوشی نیست. گفت: من دیدم حاضر است درد بکشد، گفتم: روی تخت بخواب. وسایل را آماده کردم، به من گفت: هر زمان خواستید شروع کنید به من بگویید. می‌گوید: من وقتی خواستم شروع کنم به او گفتم. او شروع کرد و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله نور» و دیدم افتاد. فهمیدم که خلع کرده و روح خودش را خارج کرده و یک آدم معمولی نیست. این را جراحی کردم و تیر را خارج کردم. بخیه و پانسمان کردم، کارها که تمام شد، بعد از چند لحظه دیدم چشم‌ها باز و بسته شد. باز همان اذکار را گفت و بلند شد نشست. این دکتر می‌گوید: من فهمیدم گوهری پیدا کرده است. این فرد، فرد خاصی است. یک مقداری با او صحبت کردم و بعد دیگر با هم رفیق شدیم، رفت و آمدهایی با هم داشتیم. فهمیدم که این از کسانی است که جزء یاران حضرت است. از او سؤال کردم که شما خدمت حضرت هم می‌رسید. گفت: ما مرتبط با هفت نفر هستیم که آنها بیشتر خدمت حضرت می‌رسند. فهمیدم در آن حلقه سوم هستند. گفتم: آقا نمی‌خواهند نظری کنند؟ گفت: به چه؟ گفتم: این وضعیت وموجود و این فتنه‌ها! مشکلاتی که این اجانب برای کشور درست کردند. گفت: روس‌ها را می‌گویی؟ گفت: روس‌ها می‌روند، به زودی می‌روند. می‌گوید: عصر همان روز بود که ما متوجه شدیم تلگرافی از طرف مرکز روسیه آن زمان آمده است که قشون برگردند و همه ایران را ترک کردند و خارج شدند. این مرجع بزرگوار می‌گفت: این دو عالم از خودش شنیده بودند که ایشان جزء همان رتبه بندی‌ها و حلقه‌ها بود. خدا مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری را که استاد مقام معظم رهبری هم بود. یک کتابی نوشته آیت الله استادی است از خاطرات حاج شیخ مرتضی حائری که بسیار کتاب خوبی است. ایشان در آنجا ملاقات‌هایی را که با حضرت ولیعصر داشته را ذکر کرده است. این مرجع بزرگوار آیت الله حائری آدم ساده و زودباوری نبود که فوری یک بوی عطری، یک صدایی بشنود و ادعایی کند. اصلاً اینطور نبود. بسیار دقیق النظر و با احتیاط بود. حرف که می‌زد، روی هر حرفش حواسش جمع بود که خلاف نشود. آنوقت این کتاب که بسیار کتاب موثقی است، خاطراتی است که ایشان در ملاقات با یاران حضرت ولی‌عصر داشتند.

خدا مرحوم آیت الله العظمی اراکی را رحمت کند. مرجع بسیار با عظمت و سلمان زمان ما بودند. من یکبار از آقازاده ایشان که استاد خود بنده هم بودند، آیت الله مصلحی که رحمت خدا بر ایشان باد، از ایشان پرسیدم: پدر بزرگوارتان آیت الله العظمی اراکی خدمت امام زمان(ع) رسیدند. ایشان گفتند: من نمی‌دانم ولی خدمت یاران حضرت رسیده بودند.

می‌خواهم بگویم حضرت یک چنین یارانی دارند و عمر اینها مثل عمر حضرت طولانی نیست. یکی از اینها که از دنیا رفت، یکی از آن حلقه پایین‌تر، جایگزین بالایی می‌شود، اگر از حلقه‌ها و رتبه‌های بالایی باشد، آن یک نفری که خالی شده از مردم و متدینین همان زمان، آنهایی که در بین ما راه می‌روند و ناشناس هستند، جایگزین می‌شوند. اینکه در روایات هست خدا چند چیز را پنهان کرده است، یکی ولی خودش در بین مردم است. از این جهت است که گاهی مواقع اینها که تابلو و سر و صدا ندارند، الآن هم حضرت یار می‌گیرد. الآن هم حضرت جزء یارانشان می‌پذیرد.

اگر ما نتوانستیم جزء این یاران محدود باشیم، جزء انبوهی از یاران حضرت می‌توانیم باشیم. این شدنی است. سعدی در اشعار خیلی زیبایی در بوستان می‌گوید:

ای سرو بالای سهی، کز صورت حال آگهی *** وز هرکه در عالم بهی، ما نیز هم بد نیستیم

گفتی به رنگ من گلی، هرگز نبیند بلبلی*** آری نکو گفتی ولی ما نیز هم بد نیستیم

ای شاهد هر مجلسی، آرام جان هرکسی *** گر دوستان داری بسی، ما نیز هم بد نیستیم

این زبان حالی است که باید به امام زمان(ع) بگوییم. آن بزرگوار کریم است و من خدمت رفقا و دوستان اهل‌بیت عرض کنم که کسی نگوید: ما نمی‌توانیم یار حضرت شویم. این اشتباه است. او کریم است. اگر کسی یک مقدار از خودش مراقبت و مواظبت کند، او را می‌پذیریم. اینهایی که محب و دوستدار اهل‌بیت هستند، اینهایی که دوستدار حق و حقیقت هستند، اینها را می‌پذیرند.

من می‌خواهم یک اشاره‌ای به زمان امام کاظم(ع) بکنم که در آن زمان که سختی‌ها و مشکلات فراوان بود، اختناق بسیار شدید بود، امام کاظم چه دوستان و یارانی پیدا کرد. در همان سختی‌ها درست شدند. کسی نگوید این زمان نمی‌شود. کسی نگوید: مشکل است.

تو نگو ما را بدان شه بار نیست *** با کریمان کارها دشوار نیست

آدم یک مقدار مراقب خودش باشد. زمان امام کاظم(ع) شاید در بین اهل‌بیت پر فشار ترین و پر اختناق‌ترین دوران‌ها بوده است. زمانی بود که حکومت بنی عباس شکل گرفته بود، حالا زمان امام صادق و امام باقر، هنوز اوایل حکومتشان بود و پا نگرفته بود، امام صادق و امام باقر دستشان باز بود و می‌توانستند کلاس بگذارند و شاگرد تربیت کنند. ولی وقتی مستقر شدند، به خصوص آن زمانی که امام کاظم با هارون الرشید بود. امام کاظم مصادف با چهار خلیفه صفاک عباسی بود. ده سال با منصور دوانقی، ده سال با مهدی عباسی، یک سال با هادی عباسی، چهارده سال با هارون الرشید.

یعنی در مجموع سی و پنج سال دوران حضرت است و از بیست سالگی به امامت رسید، ۳۵ سال هم دوران امامتشان بود این چهارده سال آخر که با هارون بود، اوج اقتدار بنی عباس بود. طوری که هارون الرشید معروف است. به خورشید روی می کرد و می‌گفت: خورشید، هرجا می‌‌خواهی بتابی، بتاب. اینجا حکومت من است. اینقدر سرزمین‌هایش پهناور شده بود و اقتدار داشت و دیگر این حکومت جا افتاده بود. هرکسی که بویی از مخالفت می‌داد، هرکسی که به گونه‌ای زمینه‌ای مخالفت با بنی عباس در او بود، به شدت سرکوب می‌شد، خصوصاً کسی مثل امام کاظم(ع) طبیعی است که اینها می‌دانستند اینها چقدر مورد توجه هستند.

از این جهت شما نگاه کنید وقتی شیعیان می‌خواستند از امام چیزی نقل کنند، نمی‌توانستند به اسم امام نقل کنند. گاهی مواقع می‌گفتند: «قال عبد الصالح» عبد صالح اینطور گفت. گاهی وقت‌ها عالم می‌گفتند. گاهی می‌گفتند: صابر، یعنی به صورت کنایه می‌گفتند. ما دوران ائمه دیگر هم داشتیم که اصل تقیه بوده است. ولی نه به این شدت! با کنایه اسم می‌بردند. به قدری وحشت داشتند که در خانه امام رفت و آمد کنند که حضرت معصومه(س) حدود ۲۸ ساله بود ولی نتوانست ازدواج کند. چون می‌ترسیدند با خانواده امام کاظم وصلت کنند. رفت و آمد با این خانه داشته باشند. چون این خانه یک خانه‌ی سیاسی بود.

یک خانه‌ای بود که می‌دانستند مورد خشم حکومت هست و از این جهت بعضی گفتند: به این دلیل وصلت صورت نگرفته است. هارون به انحا مختلف می‌خواست حضرت را در بین مردم بشکند. آن زمان مثل این زمان نبود. آن زمان حتی اگر کسی امام را به عنوان امام معرفی می‌کرد، یعنی کسی که واجب الاطاعه است، همین خطرناک بود. همین مقدار که ایشان را به عنوان واجب الاطاعه معرفی کنند که باید از این اطاعت کرد، طبیعتاً وقتی هارون این را می‌فهمید که کسی واجب الاطاعه است و اگر فرمان به جهاد بدهد، یک عده بسیج می‌شوند برایش خیلی خطرناک بود. لذا همین هم غدغن بود و مورد تقیه بود که یاران امام نباید به گونه‌ای اشاره به امام بودن ایشان می‌کردند. دوران بسیار سختی است.

حتی هارون می‌خواست کاری کند که اولاد رسول الله بودن اینها زیر سؤال برود. چون آن زمان اگر کسی به عنوان فرزند رسول خدا شناخته می‌شد، یک نمره مثبت بود. این نقطه مثبتی است. هارون می‌خواست این را هم با یک تبلیغاتی، البته این از زمان بنی امیه شروع شده بود. امام حسن و امام حسین و فرزندان امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا را می‌گفتند: اینها اولاد علی هستند. یعنی منسوب به پیغمبر نمی‌کردند. چون می‌گفتند: از طریق پدر نسبت سرایت می‌کند. یک مرتبه هارون به امام کاظم(ع) گفت: شما فضیلتی بر ما ندارید. امتیازی بر ما ندارید. شما بچه‌های علی هستید که به ابوطالب منتهی می‌شوید. ابوطالب عموی پیغمبر بود. ما هم بچه‌های عباس هستیم که او هم عموی پیغمبر بود.

ما همه عموزاده‌های پیغمبر هستیم. فرقی با هم نداریم. امام کاظم(ع) فرمود: ما بچه‌های فاطمه زهرا هستیم و از طریق فاطمه زهرا می‌رسیم. بعد او گفت: نه! شما فرزندان علی هستید. این خودش یک مبارزه‌ی سیاسی بود. الآن برای ما ساده است. در تبلیغات بنی امیه و بنی عباس مهم بود که اینها را بچه‌های پیغمبر ندانند. امام کاظم یک استدلالی کرد. گفت آیه‌ی ۸۵ سوره‌ی انعام وقتی اولاد ابراهیم را نام می‌برد، «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ، وَ زَکَرِیَّا وَ یحَْیىَ وَ عِیسىَ وَ إِلْیَاسَ کلُ ٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ» (انعام/۸۴ و۸۵) عیسی را جزء فرزندان ابراهیم می‌داند. در حالی که حضرت عیسی از طریق مادر به حضرت ابراهیم متصل می‌شود.

پدر بشری نداشت. هارون ساکت شد. بعد حضرت یک مطلب دیگر فرمود که این دیگر کاملاً او را خلع سلاح کرد. حضرت فرمود: اگر پیغمبر اکرم برای خواستگاری دختر تو بیاید، به او دختر می‌دهی؟ گفت: بله، با افتخار می‌دهم. موسی بن جعفر فرمود: اما اگر پیغمبر برای خواستگاری دختر من بیاید، من نمی‌توانم به او بدهم. چون محرم است و جد مادری دختر من است. هارون گفت: درست گفتی!

آنهایی که مادرشان سید هست و از طریق مادر به پیغمبر می‌رسند، چون خیلی اوقات سؤال می‌کنند، اگر کسی مادرش سید باشد، او هم سید است یا نه؟ من به بحث فقهی‌اش کار ندارم. در مباحث فقهی خمس و امثال اینها که سهم ساداتی آنجا هست، یک ادله‌ای دارد. ولی از جهت فضیلت و انتساب به پیغمبر اگر کسی از طریق مادر به پیغمبر اکرم منتسب شود، او هم سید است. به همین دلایلی که موسی بن جعفر گفتند.

به همان آیه قرآن که از طریق مادر هم صورت می‌گیرد. بنابراین همان فضیلت را دارد. آنهایی که مادرشان هم سیده است، اینها منتسب به پیغمبر اکرم هستند و از این جهت برای اینها امتیازی است.

یک زمانی هارون در مسیر مکه، اول مدینه آمد. همه برای استقبال از او آمده بودند. حضرت موسی بن جعفر را هم آورده بودند. هارون کنار مرقد پیغمبر آمد و خواست سلام بدهد که مثلاً ما جزء منسوبین شما هستیم. به پیغمبر اینطور سلام داد که «السلام علیک یا رسول الله، یابن العم» امام کاظم(ع) ایستاده بود، فرموده بود: «السلام علیک یا ابا» سلام بر تو ای پدر! ما این را خیلی ساده می‌بینیم. مثلاً هارون خطاب به پیغمبر کرد، به عنوان پسر عمو، امام کاظم(ع) به میدان آمد. به عنوان یک پدر سلام داد. ما خیلی ساده می‌بینیم. ولی این یک مبارزه‌ی بسیار شدید سیاسی است. چون امام کاظم(ع) می‌خواهد آن انتساب به پیغمبر را که اینها به گونه‌ای تحت تبلیغاتشان داشتند و نفی می‌کردند، اثبات کند. این است که گفت: چون هارون قبلاً استدلالش را شنیده بود،گفت: بله شهادت می‌دهم که شما فرزند پیغمبر هستی ولی بعداً همین یک علتی برای دستگیری امام شد. چون هارون فهمید به هر حال این تبلیغات دیگر خنثی شده است و اینها به عنوان فرزندان پیغمبر در بین مردم جا افتاده‌اند.

در چنین جو پر فشاری که حتی فرزند پیغمبر بودن اینها هم با تبلیغات می‌خواست زیر سؤال برود، در این جو امام کاظم شاگردان و یارانی برایش درست شد که دور حضرت را گرفتند و به حضرت کمک می‌دادند که سرآمد روزگار شدند. می‌خواهم خدمت دوستان بگویم که در هر زمانی می‌شود یار شد. کسی نگوید: زمان ما زمان سختی است. زمان مشکلات است. زمان چه هست. اینها عذر و بهانه نیست. در هر زمان می‌شود یار شد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد