غیبت امام زمان(ع) به روایت امیرالمؤمنین علی(ع)
۱۳۹۳/۰۲/۲۲
–
۴۳ بازدید
غیبت امام زمان(ع) به روایت امیرالمؤمنین علی(ع)
خبرگزاری شبستان: امیرمومنان علی(ع) نیز همچون دیگر امامان شیعه درباره حضرت مهدی(ع) و غیبت ایشان اخباری را نقل کرده اند. از میان اخباری که مرحوم شیخ صدوق در کتاب کمال الدین درباره حضرت مهدی(ع) نقل کرده است، ۴ حدیث را در اینجا برای خوانندگان می آوریم. از میان این احادیث، یکی بیش از همه نظر را به خود جلب می کند و آن، مناظره علی(ع) با یهودی است که در آن فرد یهودی پس از پرسش هایی ۷ گانه، اسلام می آورد. ابن حدیث به خوبی علم امام را نشان می دهد و اینکه وسعت علم او تا چه اندازه است.
غیبت امام زمان(ع) به روایت امیرالمؤمنین علی(ع)
خبرگزاری شبستان: امیرمومنان علی(ع) نیز همچون دیگر امامان شیعه درباره حضرت مهدی(ع) و غیبت ایشان اخباری را نقل کرده اند. از میان اخباری که مرحوم شیخ صدوق در کتاب کمال الدین درباره حضرت مهدی(ع) نقل کرده است، 4 حدیث را در اینجا برای خوانندگان می آوریم. از میان این احادیث، یکی بیش از همه نظر را به خود جلب می کند و آن، مناظره علی(ع) با یهودی است که در آن فرد یهودی پس از پرسش هایی 7 گانه، اسلام می آورد. ابن حدیث به خوبی علم امام را نشان می دهد و اینکه وسعت علم او تا چه اندازه است.
در مولودى اندیشه مى کنم که از سلاله من و یازدهمین فرزند من است او مهدىّ است
1- اصبغ بن نباته گوید: بر امیرالمؤمنین(ع) وارد شدم و دیدم در اندیشه فرورفته و با انگشت بر زمین خطّ مى کشد، گفتم اى امیرالمؤمنین چرا شما را اندیشناک مى بینم و چرا بر زمین خط مى کشید؟ آیا به زمین و خلافت در آن رغبتى دارید؟ فرمود: لا واللَّه، نه به آن و نه به دنیا هیچ روزى رغبتى نداشته ام و لیکن در مولودى اندیشه مى کنم که از سلاله من و یازدهمین فرزند من است، او مهدىّ است و زمین را پر از عدل و داد مى سازد. همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، او را غیبت و حیرتى است که اقوامى در آن گمراه شده و اقوامى دیگر در آن هدایت یابند. گفتم: اى امیرالمؤمنین! چنین چیزى واقع خواهدشد؟
فرمود: آرى، همان گونه که او آفریده شده داراى غیبت نیز خواهد بود، تو از کجا این امر را مى دانى؟ اى اصبغ! آنها بهترین این امّت به همراه نیکان این عترت خواهند بود، گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سپس خداوند هرچه بخواهد کند که او را ارادت و غایات و نهایاتى است.
این دل ها ظرف هایى هستند و بهترین آنها حافظ ترین آنهاست
2- و به طرق عدیده از کمیل بن زیاد نخعىّ روایت است که گفت: امیرالمؤمنین علیّ بن أبى طالب(ع) دست مرا گرفت و به خارج کوفه برد، چون به صحرا رسید، نفس عمیقى کشید و فرمود: اى کمیل! این دلها ظرف هایى هستند و بهترین آنها حافظ ترین آنهاست، پس آنچه را که برایت مى گویم، حفظ کن:
مردم سه گونه اند: عالم ربّانى و متعلّمى که بر طریق نجات است و پشه هایى حقیر که پیروان هر بانگى هستند و به هر طرف که باد بوزد متمایل مى شوند آنها به نور علم استضائه نکنند و به رکنى استوار پناهنده نشوند، اى کمیل! علم از مال بهتر است، علم حافظ توست امّا تو باید حافظ مال باشى و مال را بخشش مى کاهد امّا علم به واسطه انفاق فزونى مى یابد، اى کمیل! دوستى دانش، دینى است که باید بدان متدیّن بود، انسان به وسیله آن در دوران حیات خود طاعت خداى تعالى را کسب مى کند و پس از وفات نام نیک و ذکر جمیل به دست مى آورد، درحالى که احسان مالى با زوال مال از بین مى رود، اى کمیل! گردآورندگان مال در دوران زندگانى مرده اند، امّا دانشمندان مادام که روزگار برقرار است، باقى هستند. جسم هاى ایشان مفقود شود امّا صورت هاى آنان در دل ها موجود است، هاى که اینجا علوم بسیارى است- و با دست به سینه خود اشاره فرمودند- اگر به کسانى که بتوانند آن را حمل کنند برخورد کنم، آرى رسیده ام به کسى که سریع الفهم است امّا بر او ایمن نیستم، کسى که ابزار دین را براى دنیا استعمال مى کند و به حجّت هاى الهى علیه خلقش استظهار مى جوید و نعمت هاى پروردگار را علیه اولیاى او به کار مى بندد تا ضعیفان او را دوست گیرند و از ولىّ حقّ اعراض کنند، یا آنکه مطیع حاملان علم را ملاقات مى کنم امّا کسى را که بصیرتى در اطراف و جوانبش نیست و شعله شکّ با اوّلین عارضه شبهه در قلبش فروزان مى شود، آگاه باش که نه آن سریع الفهم و نه این بى بصیرت هیچ کدام صلاحیّت حمل علم مرا ندارند، یا آنکه کسى را ملاقات مى کنم که حریص به لذّات دنیاست و آسان به شهوات کشیده مى شود، یا دیگرى را مى بینم که حریص به گردآورى و ذخیره مال دنیاست، این هر دو کس به هیچ وجه از رعایت کنندگان دین نیستند و شبیه ترین موجودات به آنها چهارپایان چراکننده هستند، در چنین شرایطى است که علم با مرگ حاملان آن نابود مى شود.
آرى اى خداى من! زمین از قیام کننده به حجّت الهى خالى نمى ماند که او یا ظاهر و مشهور است و یا ترسان و مستور تا حجّت هاى الهى و بیّنات او باطل نشود و این چقدر است و آنان کجا هستند؟ به خدا سوگند که آنان به لحاظ عدد کم اند، امّا به لحاظ مرتبه و منزلت بزرگند به واسطه ایشان است که خداوند حجّت ها و بیّنات خود را حفظ مى کند تا آنکه آنها را به نظیران بى مثال خود بسپارند و آنان را در دل هاى آنها برویانند، علمى که بر طبق حقایق امور است بر آنان به یکباره وارد مى شود و با روح یقین مباشرت مى کنند و آنچه را که ناز پروردگان سخت مى شمارند بر آنان نرم و ملایم است و به آنچه نادانان از آن استیحاش دارند، مأنوس هستند و با بدن هایى که ارواحشان متعلّق به محلّ هاى اعلى است دردنیا زندگى مى کنند، اى کمیل! آنان خلفاى الهى در زمین و دعوت گران به دین او هستند، آه که چه شوقى به دیدار ایشان دارم و از خداى تعالى براى خود و آنها استغفار مى کنم.
و در روایت عبد الرّحمن بن جندب در پایان این کلام آمده است: اى کمیل! هر وقت خواستى برگرد.
و ابواحمد قاسم بن محمّد بن احمد سراج همدانىّ در همدان این حدیث را براى من به سند خود از عبد الرّحمن بن جندب فزارى از کمیل بن زیاد چنین روایت کرده است: امیرالمؤمنین علیّ بن أبى طالب(ع) دست مرا گرفت و به ناحیه گورستان کوفه بیرون رفتیم و چون به صحرا درآمد نشست و سپس فرمود: اى کمیل بن زیاد! آنچه را که برایت مى گویم حفظ کن: این دلها ظروفى هستند و بهترین آنها حافظترین آنهاست، و دنباله کلام بمانند حدیث مذکور در فوق است، جز آنکه در آن فرموده است: آرى اى خداى من! زمین از قیام کننده به حجّت الهى خالى نمى ماند تا حجّت ها و بیّنات الهى باطل نشود و در آن نفرموده است: “ظاهر مشهور أو خاف مغمور” و در پایان آن فرموده است:
“إذا شئت فقم”اگر خواستى برخیز.
و ما را به این حدیث، حاکم ابو محمّد بکر بن علیّ بن محمّد بن فضل حنفىّ شاشىّ به سند خود از کمیل بن زیاد چنین خبر داده است: علىّ بن أبى طالب(ع) دستم را گرفت و به ناحیه گورستان کوفه برد و وقتى به صحرا در آمد نشست و نفس عمیقى کشید و آنگاه فرمود: اى کمیل! آنچه برایت مى گویم حفظ کن، این دلها ظروفى هستند و بهترین آنها حافظترین آنهاست، مردم 3 دسته هستند: عالم ربّانى و متعلّم بر سبیل نجات و پشه هاى بى مقدار که پیروان هر بانگى هستند. و همه حدیث را با طول و تفصیل آن تا پایان ذکر کرده است.
و ابو الحسن علیّ بن عبد اللَّه بن احمد اسوارىّ در ایلاق این حدیث را با سند خود براى من از کمیل بن زیاد چنین روایت کرده است: علىّ بن أبى طالب(ع) دست مرا گرفت و به ناحیه گورستان کوفه برد و چون به صحرا در آمد نشست، آنگاه نفس عمیقى کشید و فرمود: اى کمیل بن زیاد! این دلها ظروفى هستند و بهترین آنها حافظترین آنهاست. و همه حدیث را تا پایان ذکر کرده است.
و ابو الحسن احمد بن محمّد بن صقر صائغ عدل نیز تمامى این حدیث را با سند خود براى من روایت کرده است.
و حاکم ابومحمّد بکر بن علیّ بن محمّد بن فضل حنفىّ شاشىّ با سندى دیگر این حدیث را براى من از کمیل بن زیاد چنین روایت کرده است: امیرالمؤمنین علی ابن أبى طالب(ع) دست مرا گرفت و از کوفه خارج شدیم و به گورستان رسیدیم.
و حدیث را ذکر کرده و در آن مى گوید: آرى اى خداوند! زمین از قیام کننده به حجّت خالى نمى ماند که یا ظاهر و مشهور است و یا باطن و مستور تا حجّت هاى الهى و بیّنات او باطل نشود و در آخر آن مى گوید: هرگاه خواستى بازگرد.
و پدرم علیّ بن حسین بن موسى بن بابویه قمّى- رضى اللَّه عنه- به سند خود این حدیث را از کمیل بن زیاد نقل کرده و در ضمن آن آمده است: بارالها! تو زمین را از قیام کننده به حجّت خالى نگذارى و او یا ظاهر و مشهور است و یا ترسان و مستور تا حجّت هاى الهى و بیّنات او باطل نشود.
و محمّد بن علیّ ما جیلویه- رضى اللَّه عنه- به سند خود از کمیل بن زیاد روایت کند که امیرالمؤمنین(ع) در ضمن کلامى طولانى فرمود: بار الها! زمین از قیام کننده به حجّت خالى نمى ماند که او یا ظاهر و مشهور است و یا ترسان و مستور تا حجّت ها و بیّنات الهى باطل نشود. و در پایانش فرمود: اگر خواستى برگرد.
و جعفر بن محمّد بن مسرور- رضى اللَّه عنه- به سند خود از کمیل بن زیاد روایت کرده است که گفت: از علیّ(ع) شنیدم که مى فرمود: بارالها! تو زمین را از قیام کننده به حجّت خالى نمى گذارى که او یا ظاهر است و یا ترسان و مستور تا حجّت ها و بیّنات الهى باطل نشود.
و محمّد بن موسى بن متوکّل- رضى اللَّه عنه- به سند خود از کمیل بن زیاد روایت کند که امیر المؤمنین(ع) در ضمن کلامى طولانى فرمود: بار الها! تو زمین را از قیام کننده به حجّت خالى نمى گذارى که او یا ظاهر است و یا ترسان و مستور تا حجّتها و بیّنات الهى باطل نشود. و براى این حدیث طرق کثیره اى وجود دارد.
در این هنگام آن یهودى از جا پرید و گفت: شهادت مى دهم که هیچ معبودى جز اللَّه نیست و شهادت مى دهم که محمّد رسول اوست و تو وصىّ رسول خدایى.
3- ابو الطّفیل عامر بن واثله گوید: ما شاهد نماز خواندن بر جنازه ابو بکر بودیم سپس نزد عمر بن خطّاب گرد آمدیم و با او بیعت کردیم و ایّامى چند نزد او به مسجد آمد و شد مى کردیم تا آنکه او را امیر المؤمنین نامیدند یک روز که نزد وى نشسته بودیم یکى از یهودیان مدینه که به عقیده آنها از نسل هارون برادر موسى بود آمد و مقابل عمر ایستاد و گفت: اى امیرالمؤمنین! کدام یک از شما به علوم پیامبرتان و کتاب پروردگارتان داناترید تا سؤالات خود را از او بپرسم؟
راوى گوید: عمر به علیّ بن أبى طالب(ع) اشاره کرد، یهودى گفت: اى علیّ! تو چنین هستى؟ فرمود: آرى، هرچه مى خواهى بپرس، گفت: من 3 سؤال و 3 سؤال و یک سؤال دارم، علیّ(ع) فرمود: چرا نمى گویى که 7 سؤال دارم؟
یهودى گفت: من ابتدا از 3 چیز پرسش مى کنم اگر پاسخ صحیح دادى از 3 چیز دیگر پرسش مى کنم و اگر آنها را نیز پاسخ صحیح دادى از آن یکى مى پرسم، و اگر در آن 3 پرسش اوّل خطا کردى دیگر پرسشى ندارم. علیّ(ع) فرمود: تو از کجا مى دانى که پاسخ درست است یا خطا؟ راوى گوید: یهودى دست به گریبان خود برد و کتاب عتیقى را از آن بیرون آورد و گفت: این کتاب را از آباء و اجداد خود به ارث برده ام، املاى موسى بن عمران و خطّ هارون است و خصالى که مى خواهم از آن پرسش کنم در آن ثبت است. علیّ(ع) فرمود: به شرط آنکه حقّ من بر تو آن باشد که اگر پاسخ سؤالهاى تو را درست بگویم مسلمان شوى یهودى گفت: به خدا سوگند که اگر پاسخ سؤالهاى مرا دادى السّاعه به دست تو مسلمان خواهم شد. علیّ علیه السّلام فرمود: بپرس! گفت: اوّلین سنگى که برزمین نهاده شد و اوّلین درختى که بر سطح زمین روئید و اوّلین چشمه اى که از زمین جوشید چه بود؟ علیّ(ع) فرمود: اى یهودى! امّا اوّلین سنگى که بر زمین نهاده شد، یهودیان مى پندارند که آن صخره بیت المقدس است و دروغ مى گویند، بلکه آن حجرالأسود است که آدم(ع) آن را به همراه خود از بهشت فرود آورده است، و آن را در رکن بیت اللَّه قرار داد و مردم آن را مسح کرده و مى بوسند و به وسیله آن میان خود و خدا تجدید عهد و پیمان مى نمایند، یهودى گفت: خدا را گواه مى گیرم که راست گفتى. علیّ(ع) فرمود: امّا نخستین درختى که بر سطح زمین روئید، یهودیان مى پندارند که آن درخت زیتون است و دروغ مى گویند بلکه آن درخت خرماى عجوه است که آدم(ع) آن را و زوج آن را، همراه خود از بهشت آورد. و اصل همه درختهاى خرما عجوه است. یهودى گفت خدا را گواه مى گیرم که راست گفتى. على(ع) فرمود: امّا نخستین چشمه اى که از زمین جوشید، یهودیان مى پندارند که آن چشمه اى است که از زیر صخره بیت المقدس جوشیده است و دروغ مى گویند، بلکه آن چشمه حیات است که رفیق موسى نزد آن، ماهى آغشته به نمک را فراموش کرد و چون آب چشمه به آن ماهى رسید زنده شد و به راه افتاد و موسى و رفیقش به دنبال او رفتند و خضر را ملاقات کردند.
یهودى گفت: خدا را گواه مى گیرم که راست گفتى. علیّ(ع) فرمود: از 3 سؤال دیگر پرسش کن. گفت: براى این امّت چند امام عادل پس از پیامبرشان وجود دارد؟ منزل محمّد در کجاى بهشت است؟ و چه کسى با او در منزلش سکونت دارد؟ علىّ(ع) فرمود: اى یهودى! براى این امّت دوازده امام عادل پس از پیامبرش وجود دارد و مخالفت مخالفین ضررى به آنان نمى رساند یهودى گفت: خدا را گواه مى گیرم که درست گفتى. علیّ(ع) فرمود: و منزل محمّد(ص) در بهشت در جنّت عدن است و آن در وسط بهشت و نزدیکترین مکان به عرش رحمان است. یهودى گفت: خدا را گواه مى گیرم که راست گفتى. علىّ(ع) فرمود: و کسانى که با او در منزلش سکونت دارند ائمّه اثنا عشر هستند. یهودى گفت: خدا را گواه مى گیرم که راست گفتى. على(ع) فرمود: آن یک سؤال را هم بپرس، گفت: وصىّ محمّد چند سال پس از پیامبر در میان اهلش زندگى مى کند و آیا مى میرد و یا آنکه کشته مى شود؟ علیّ(ع)فرمود: اى یهودى! او پس از پیامبر سى سال زندگى مى کند و این از آن او رنگین شود- و اشاره به محاسن و سر مبارک خود فرمودند- راوى گوید: در این هنگام آن یهودى از جا پرید و گفت:شهادت مى دهم که هیچ معبودى جز اللَّه نیست و شهادت مى دهم که محمّد رسول اوست و تو وصىّ رسول خدایى.
خداى تعالى چهار چیز را در چهار چیز مخفى ساخته است/ و ولىّ خود را در میان عبادش نهان ساخته است
4- امام باقر(ع) از پدران بزرگوارشان از امیرالمؤمنین(ع) روایت کند که فرمود: خداى تعالى 4 چیز را در 4 چیز مخفى ساخته است، رضاى خود را در طاعتش نهان ساخته است و مبادا چیزى از طاعتش را کوچک شمارید که بسا آن طاعت موافق رضاى او باشد و تو ندانى، و خشم خود را در معصیتش نهان ساخته است، و مبادا چیزى از معصیتش را کوچک شمارید که بسا آن معصیت موافق با خشم او باشد و تو ندانى، و اجابت خود را در دعایش نهان ساخته است و مبادا چیزى از دعایش را کوچک شماریدکه بسا آن دعا موافق با اجابت او باشد و تو ندانى، و ولىّ خود را در میان عبادش نهان ساخته است و مبادا که بنده اى از بندگانش را کوچک شمارید که بسا آن بنده، ولىّ او باشد و تو ندانى.
پایان پیام/