جایگاه خدا در اندیشه اکهارت توله
۱۳۹۳/۰۲/۱۵
–
۷۳۲ بازدید
آنچه در نوشتههای اکهارت توله، وین دایر، دیپاک چوپرا، والش و دیگر رهبران معنویت مدرن دربارة خدا و اعتقاد به او مشاهده میشود، فقط «خداپذیری» است، نه «خدامحوری». خداپذیری در همین حد است که کسی وجود خدا را بپذیرد و او را خالق هستی بداند؛ یعنی توحید در خالقیّت.
آنچه که دین اسلام به آن دعوت میکند، توحید در ربوبیّت تشریعی است که همان خدامحوری است. خداپذیری همان است که مشرکان هم به آن اذعان داشتند؛ (ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلْفی(زمر.3)؛ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللّهُ (لقمان.35) حتی شیطان با این مرتبه از توحید مشکلی نداشت؛ اتفاقاً شیطان، هم توحید در خالقیت، هم معاد و هم ربوبیت تکوینی خداوند را قبول داشت با این وجود قرآن او را کافر معرفی نموده است(کان من الکافرین).
توحید فقط این نیست که کسی بگوید: «خدا وجود دارد و خدا هم اکنون حیّ و حاضر است». خدامحوری پدیدهای است که رهبران معنویتهای جدید، به بهانه خداپذیری آن را به حاشیه رانده و در تعلیماتشان، برای آن، جایی باز نکردهاند. خدامحوری این است که تدبیر و اداره جهان هستی را بهدست خدا بدانیم (ربوبیّت تکوینی) و همچنین حقّ قانونگذاری و ارائهدادن نقشة راه زندگیِ فردی و اجتماعی را نیز منحصر در خدا بدانیم(ربوبیّت تشریعی).
جالب است بدانیم که اکهارت توله مکتب خود را عرفانی می داند، اما در نوشتههای اکهارت کمتر با نام خدا برخورد میکنیم. البته در چندجا از کتابهای وی ادعا میشود که زندگی معنوی یعنی زندگی با خدا؛ اما او هیچ اصراری ندارد بر اینکه در مدل معنویت خود خدا را گنجاندهاست(نیروی حال، ص 236). جایگاه خدا در اندیشه اکهارت، مانند جایگاه خدا در یوگا است؛ در یوگا آنچه ضروری شمرده میشود، شکلی از تسلیم درونی است که باید درون سالک ایجاد شود؛ حتی تسلیم اگر بدون خدا هم ایجاد شود، مانعی ندارد. اگر خدا مطرح شود، تسلیم بهتر و راحتتر اتفاق میافتد، ولی اگر کسی بتواند مانند بودا بدون خدا به تسلیم نایل شود، هیچ نیازی به نام خدا نیست. خدا فقط روشی برای تسلیم شدن است نه یک ضرورت.( یوگا از ابتدا تا انتها، اشو، ص 174)
آنچه اکهارت توله به آن دعوت میکند، تسلیم درونی است که نام آن را «پذیرش حال» میگذارد. از همین منظر است که از تسلیم حرف میزند و تسلیم را در زیستنِ در حال میداند و نه داشتن باوری مشخص. وی تمامی باورها را مخدوش میداند و هیچگاه باور به خدا را استثنا نمیکند و میگوید شما را به هیچ دین و باوری فرانمیخوانم. از شما میخواهم که همه چیز را فراموش کنید و فقط حال را دریابید.
با همین نگاه است که فیلسوفی چون نیچه که خدا را مرده میخواهد، از نگاه اکهارت فردی عارف و روشنضمیر محسوب میشود و از او تجلیل میگردد و این گفتة نیچه به عنوان قانون خوشبختی مورد توجه اکهارت قرار میگیرد:
برای خوشبختی چه چیزهای کمی کافی است! خشخش یک مارمولک، یک نَفَس، یک نگاه، برای احساس خوشبختی کفایت میکند خاموش باشید و به درون خود گوش فرا دهید(زمینی نو، ص 272).
اکهارت انسان کامل را عارف به خدا و صفات و اسمائش نمیداند، بلکه آدم خاموش را عارف میخواند. انسان فانی و اتصال با خدا، در اندیشة وی مطرح نیست، بلکه آدمی مطرح است که همچون بودا درون خودش خفته است. وی به فضای خلوت درونی دعوت میکند، بدون آن که بر رسیدن به حق تأکیدی داشته باشد.
از آنرو که اکهارت خدا را غیر حکیم میداند و برای انسانها مأموریت الهی قایل نیست، جهان دیگر را انکار میکند و بهشت و جهنّم را در درک حال یا عدم درک آن معرفی میکند. وی به مخاطبان خود اطمینان میدهد که نگران جهان دیگر و عذاب نباشند؛ خداوند هیچگاه کسی را بازخواست نخواهد کرد: «هر چند نقصهایی در شما وجود دارد، با وجود این هیچگاه بازخواست نمیشوی»( نیروی حال، ص 170)؛ از همین رو، ادیان را از اساس لازم نمیداند و بسیاری از کمبودهای موجود و نگرشهای منفی شکل گرفته را ناشی از تعلیمات ادیان میداند.(همان، ص 176)
جمع بندی
اکهارت با نام خدا دیگران را می فریبد و صد افسوس که بنا بر نگرش اکهارت، لازم نیست که عارف به خدا بیندیشد و به معرفت او دست یابد. آنچه وی به آن فرامیخواند، به تعالی حقیقی آدمی کمک نمیکند و فاصله بین انسان مصرفزده عصر ماشین را با خدا کم نمیکند و بر درد دوری از خدا، مرهمی نمیگذارد. آن چه اکهارت به آن اعتقاد دارد، حداکثر باور به خداپذیری است، نه خدامحوری. در اسلام نصاب توحید، پذیرش ربوبیت تشریعی الهی است و موحّد به کسی گفته میشود که غیر از توحید در خالقیت، توحید در ربوبیّت تشریعی را هم بپذیرد. (ر.ک. توحید در نظام عقیدتی و ارزشی اسلام، مصباح یزدی، شفق، ص 25)