سید جمال الدین اسد آبادی – تفکرات
۱۳۹۳/۰۲/۱۱
–
۱۴۶ بازدید
سید جمال الدین اسدآبادی کیست ؟ تفکراتش چه بود ؟ به دنبال چه بود ؟
سید جمال الدین اسد آبادى
تولد و تبار
در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه (( امامزاده احمد )) مردمانى نجیب از سادات حسینى زندگى مى کردند و پاکمردى از تبار پیامبر صلى الله علیه و آله راهبرى آنان را بر عهده داشت . سید صفدر عالمى پرهیزگار و دانشمندى پارسا بود که ساکنان کوچه سیدان ، سالارى آن بزرگوار را پذیرفته و دل به فرمانش سپرده بودند (اقتباس از : شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى ، لطف الله جمالى)
وى از نوادگان امام سجاد علیه السلام بود و خاندانش از سال 673 ق در محله (( سیدان )) اسد آباد همدان جاى گرفتند . اغلب آنان از اهل علم و مقتداى مردم و قاضى دیار خود بودند و از میانشان خوشنویسان معروفى چون (( میرزکى برادر سید صفدر ) برخاسته اند.
این دودمان در میان مردم اسد آباد به طایفه شیخ الاسلامى معروف بوده و هستند . مردم اسد آباد براى سید صفدر و نیاکان وى احترام خاصى قائل بودند بخصوص اینکه سلسله کرامات و سجایاى برجسته اى داشته اند.(همان)
سید صفدر و همسرش ( سکینه بیگم ) از یک ریشه و اصل بودند . نیاى بزرگوار آن دو ، (( میر اصیل الدین )) فرزند (( میر زین الدین حسینى )) دو پسر به نامهاى (( میر رضى الدین )) و (( میر شرف الدین )) داشت که سکینه بیگم دختر میر شرف الدین بود . او زنى با سواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوى خویش از تربیت خانوادگى و نجابت ذاتى برخوردار گشته ، پیوسته در رونق کانون گرم زندگى مى کوشید .
آرى ، سید جمال الدین در ماه شعبان 1254 ق . ( آبان 1217 ش ) در چنین فضاى پاک معنوى پا به عرصه وجود نهاد.( اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین ، صفات الله جمالى)
تربیت
نبوغ ذاتى ، هوش سرشار و فراست قوى سید جمال وى را از همان دوران کودکى در پى تجزیه و تحلیل محتواى داستانها به آفاقى دیگر سوق مى داد از همان ایام کودکى به فکر چاره و علاج دردها و رنجها مى پرداخت . سید جمال الدین با اینکه کودک بود بازى هایش بزرگمنشانه مى نمود و در رفتار ، گفتار و کردارش آثار بزرگى و کمال هویدا بود. (( حیرت افزاتر اینکه بازى هاى بچه گانه اش اکثر ، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده ، زاد راحله خود را بر اسبهاى چوبى مى بسته ، خود و یکى دو نفر از اطفال را منتخب مى کرده … با پدر و مادر و همشیره هاى خود وداع مى کرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و … بروم . ایشان به زبان کودکانه با او همساز مى شدند و او هم نویدهایى چند از مسافرت خود به پدر و مادرش شرح مى داد.)( همان ، ص 205 – 206)
تحصیلات
سید از پنج سالگى در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدمات عربى را طى سالهاى اول تحصیل بخوبى فرا گرفت .
در همین ایام به موجب اختلافات موجود میان قبایل آن دیار و همچنین تنگ نظرى بعضى و نیز در پى وسعت بخشیدن به دانسته هاى خود ، زادگاه خویش را ترک مى گوید و در سال 1264 ق . به همراه پدرش (( سید صفدر )) وارد شهر قزوین مى شود و چهار سال در آنجا ماندگار مى گردد.(همان) و با پشتکار و جدیت در حوزه علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتیاق یاد گرفت و در ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شد . با بهره جویى از سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن یک کتاب در رشته اى از علوم ، سایر کتب همان رشته را خود مى خواند یا به دیگران درس مى داد . او احساس خستگى در تحصیل را با تفکر در آفاق و انفس مى گذراند و بیهوده اوقاتش را از دست نمى داد . روزى پدر براى سرکشى به فرزند به قزوین مى رود . در آن موقع شمال ایران در چنگال (( وبا )) گرفتار آمده. سید صفدر مى گوید : دیدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانى است که به مرض وبا درگذشته اند . به او گفتم : مردم همه از وبا مى گریزند ، تو چگونه خود را به مردگان مشغول مى دارى ؟ جواب داد : مى خواهم بدانم که این مرض در اعضا و جوارح انسان چه تاثیر دارد!( سید جمال الدین پایه گذار نهضتهاى اسلامى ، ص 24)
ورود به تهران
سید جمال الدین در سال 1266 ق . در معیت پدر وارد تهران شد . در این هنگام امیر کبیر در سمت صدارت عظمى همچنان قدرت را در دست داشت . سید جوان در آغاز ورود به این شهر ، پس از استراحتى کوتاه ، اقدام به شناسایى پایتخت و اوضاع و احوال حکومتى آن مى کند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت ( آقا سید محمد صادق طباطبایى همدانى ) را مى گیرد و در پاى درسش مى نشیند ، تا ضمن افزودن به معلومات خود ، محیط درس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند . او بى درنگ مباحثه علمى را با استاد آغاز مى کند به طورى که آقا سید محمد صادق را خیلى زود شیفته خود مى گرداند و استاد نیز وقتى از فضل و کمال سید آگاه مى شود براى اولین بار عمامه بر سر شاگردش مى گذارد.( شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى ، ص 29 و 30)
نبوغ علمى و فضل و کمال سید بسرعت فضاى شهر تهران را فرا مى گیرد و بیشتر علما ، فیض حضورش را غنیمت شمرده ، به خدمتش مى رسند . آنان سپس چند روزى هم به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایى ، در منزل وى پذیرایى مى شوند و همچنان علما و طلاب به دیدارشان مى شتابند.( همان ، ص 31 ; سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ، ص 25)
هجرت به نجف
سید صفدر در مدت اقامت خود در تهران ، به اسرار پیچیده اى که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود ، بیش از پیش پى برد . او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پایه ، همانند دانشمندى زبر دست و مطلع از رموز علوم یافت که بیانى گویا و سخنى نافذ داشت . بر این اساس مصم شد وى را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامى نجف اشرف ببرد و به دریاى پر تلاطم علم شیخ انصارى ( استاد بزرگوار خود او ) وصل سازد .
سید در سال 1266 ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت مى کند و بعد از سه ماه توقف در بروجرد و مباحثه علمى با عالمان آن شهر ، به عتبات علیات مشرف شده ، به خدمت شیخ مرتضى انصارى – طاب ثراه – مى رسد . وى چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیل علوم اسلامى مى شود و در علوم تفسیرى ، حدیث ، فقه اصول ، کلام ، منطق ، فلسفه ، ریاضى ، طب ، تشریح ، هیئت و نجوم به تحقیق مى پردازد و در تمام این مدت مخارج سید جمال الدین را شیخ انصارى به عهده مى گیرد و در نهایت درجات علمى او را تصدیق و به فتوا دادن در امور شرعى اجازه اش مى فرماید . این در حالى بود که آوازه فراست و نبوغ سید جمال ، عالمان نجف ، کربلا و سامرا را به حیرت واداشته بود ، تا این که مورد حسد و کینه برخى نا اهلان قرار گرفت و به توصیه استاد بزرگش ، در سال 1270 ق روانه شهر بمبئى در هندوستان شد.( شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى ، ص 31 و 32)
سید در هند و افغان
وى در 16 سالگى به همراهى یکى از علماى مورد وثوق ، از راه آبى ( بوشهر – بمبئى ) وارد شهر بمبئى شد ولى از آن جایى که بمبئى بیشتر یک بندر تجارى بود تا یک شهر علمى ، نتوانست به روح پر خروش سید آرامش لازم دهد ، از این رو پس از مدتى به اطرف ایالات مرکزى هند حرکت کرد و خود را به مرزهاى شرقى هند ( کلکته ) رسانید .
وى در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگى مردم بخوبى دریافت که هندوستان یکسره در اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گر چه به اندازه یک ایالت هندوستان نیست و جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز به شمار مى رود توانسته است به آسانى این کشور پهناور را زیر سلطه در آورد و تمامى منابع ملى و محصولات با ارزش و حتى جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد .
از این زمان بود که فعالیتهاى سیاسى و اصلاحى سید جمال الدین آغاز شد . او در ضمن شناسایى استعدادهاى دشمن استعمارگر و بررسى جنبه هاى قوت و رمز موفقیتشان ، به تجزیه و تحلیل علل و منشاء ضعف و انحطاط مسلمین بر آمد و در پى یافتن راه حلهاى اساسى ، شب و روز تلاش کرد . در این موقع افغانستان بتازگى از ایران جدا شده و به پشتیبانى انگلیسیها بر ضد حکومت ایران شوریده و به حکومت نیمه مستقلى رسیده بود . بنابراین سید تصمیم گرفت به افغانستان برود و مردم آن کشور را بیدار کند و آنان را از حیله بریتانیا آگاه سازد .
او در سال 1272 ق ( 1234 ش ) به قصد مکه و زیارت خانه خدا از هندوستان خارج شد . سپس تا اواخر 1275 ق از مکه مسیر مدینه ، اردن ، دمشق ، حمص ، حلب ، موصل ، بغداد و نجف را طى کرد و اوضاع تمامى شهرهاى مهم اسلامى را بررسى نمود و در نهایت خود را به وطن اصلى ( اسد آباد همدان ) رساند . اما با اوضاع نابسامانى که در تهران با آنها روبرو شد نتوانست در ایران توقف کند و از راه خراسان عازم (( هرات و کابل )) گردید . سید بعد از ورود به افغانستان ، حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهاى اصلاحى چشمگیرى را به انجام رساند و رهبران سیاسى و مردم افغانستان را از نقشه هاى پشت پرده استعمار پیر ، انگلیس آگاه ساخت که نمونه اى از آنها چنین است :
1 . تاءلیف و نشر کتاب (( تتمه البیان فى تاریخ الافغان ))
2 . انتشار روزنامه (( شمس النهار ))
3 . اصلاح امورى از قبیل تشکیل کابینه وزراء ، تنظیم سپاه ، ایجاد مکتبهاى لشکرى و کشورى براى جوانان ، توجه دادن مردم به زبان ملى ، تاءسیس بیمارستان ، مرکز دامپزشکى ، پستخانه و کاروانسراها .
با گسترش دامنه فعالیتهاى فرهنگى – سیاسى سید ، چون دشمن خود را در آستانه نابودى دید با دسیسه هاى وسیع عرصه را بر وى تنگ کرد . از این رو سید به ناچار عازم هندوستان شد ولى به محض ورود دانست که دشمن پیشدستى کرده و در کمین او نشسته است . با این حال او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهاى آتشین به روشنگرى مردم هندوستان پرداخت .دولت انگلیس بیش از این نتوانست تماشاگر این صحنه ها باشد و در حالى که خود در ابتداى ورود سید جمال الدین ، مدت اقامت او را دو ماه تعیین کرده بود ، هنوز یک ماه نشده دستور اخراج وى از هند را صادر کرد . این بود که سید تصمیم گرفت هندوستان را به سوى کشور مصر ترک گوید.
حضور در مصر
او در سال 1285 ق . از راه دریا وارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علماى بزرگ آن کشور ملاقات کرد و در اقامتگاه خود براى جوانان عرب کرسى درس بر پا نمود و با سخنرانیهاى پر شور آنان را مجذوب خویش ساخت . ولى این سفر چهل روز دوام نیاورد زیرا حکم اخراج وى از سوى (( خدیو مصر )) صادر شد و سید به ناچار روانه اسلامبول شد . وقتى ترکان عثمانى خبر آمدن سید را شنیدند بسیار خوشحال شدند و دو شخصیت علمى و سیاسى امپراتور عثمانى (( عالى پاشا )) صدر اعظم و (( فواد پاشا )) به پیشواز سید شتافتند و او را در دربار مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند . ولى چندى نگذشت که در اثر کج اندیشى و ترس درباریان و حسادت (( شیخ الاسلام )) ، سلطان عثمانى دستور داد تا سید مدتى را به خارج از اسلامبول سفر کند . از این رو ، وى در سال 1287 ق . به بهانه سفر سیاحتى و مشاهده آثار باستانى بار دیگر وارد کشور مصر شد . در این سفر ، پس از دیدارى که میان سید و ریاض پاشا ( رئیس دولت مصر ) انجام پذیرفت ، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحى و معنوى سید شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند . سید جمال الدین از این فرصت طلایى استفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث براى جوانان دانشگاهى و طلاب پر شور تشکیل داد و سپس آن را به دانشگاه الازهر انتقال داد و شاگردان بسیارى را مشتاق خویش ساخت . او علاوه بر اساتید و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباط بر قرار مى کرد . حتى در قهوه خانه هاى مصر حاضر مى شد و افکار و اندیشه هاى خود را براى مردم بیان مى داشت ، به طورى که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانست تحولات بزرگى را از نظر فرهنگى ، سیاسى و اجتماعى در اذهان مردم ایجاد کند . او با نوشتن مقالات گوناگون در روزنامه هاى کثیر الانتشار مانند ، مصر و التجاره ( که با پیشنهاد وى از سوى ادیب اسحق راه اندازى شده بودند ) ، ادبیات مصر را از ریشه دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهى دادن به مردم ، توطئه هاى پشت پرده دشمنان را بر ایشان معرفى کرد تا اینکه ریضا پاشا این دو روزنامه را توقیف کرد ولى سید همچنان به راه خود ادامه داد و مبارزه سختى را بر ضد دولتهاى خارجى و استبداد داخلى آغاز کرد و در نهایت شب 17 رمضان 1296 ه توقیف و به (( سوریه )) فرستاده شد تا وى را از آنجا به کشور ایران گسیل کنند.( نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین ، ص 61)
دارایى سید در مصر ، منحصر به یک کتابخانه بود که هنگام توقیفش ، کتابهاى آن را (( رچرس )) مستشار انگلیس مالیه مصر ، به تصرف خود در آورد ولى بعدها ناگزیر شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش به بندر بوشهر بفرستد.(همان ، ص 62)
طلوع دیگر در هند
سرانجام سید با شاگردش (( ابو تراب عارف افندى )) یکسره با کشتى وارد جده شد. مدتى در آنجا ماند . سپس به مکه عزیمت کرد و با شخصیتهاى مهم اسلامى تماس بر قرار ساخت . آنگاه به سوى کشور هند روانه گشت (سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ص 92 ) و این بار علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند ، جبهه دیگرى نیز بر ضد افکار روشنفکرى در آن کشور بنا نهاد و با اندیشه هاى تجدد خواهى (( سید احمد خان هندى )) که طرفدار همکارى و سازش با انگلیسها بود ، به ستیز جانانه برخاست و رهبرى هر دو جبهه را بخوبى اداره نمود. (نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر ، مرتضى مطهرى ، ص 20)
سید جمال الدین در پى این اقدام به (( حیدر آباد دکن )) تبعید شد و شرکت در مجامع عمومى از وى سلب گردید . ولى او از پاى ننشست و کتاب معروف خود را در رد طبیعیون و افکار متجددانه آنان تالیف کرد . او این کتاب را به زبان فارسى نوشت و سپس به زبان اردو و نیز به وسیله شیخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربى ترجمه شد.( مفخر شرق ، غلامرضا سعیدى ، ص 62) علاوه یک جمعیت سرى به نام (( عروه )) را در حیدر آباد تشکیل داد.( سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ص 93) و جوانان شجاع و بزرگى را در آن تربیت نمود که بعدها شخصیت هایى چون : محمد اقبال ، شوکت على و محمد على جناح از شاگردان و تربیت یافتگان این جمعیت به شمار مى آمدند . اما همه این تلاشها در نهایت سبب شد تا سید براى چندمین بار از هند اخراج گردد.( نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین ، ص 72 ، 73 . سیرى در اندیشه سیاسى غرب ، ص 98)
ستیز در قلب اروپا
او در سال 1300 ق . از هند خارج شد . نخست قصد کشور آمریکا را داشت ولى از این سفر منصرف گشت و در ماه جمادى الآخر یا رجب همین سال وارد لندن شد . مدتى به فعالیت و شرکت در محافل علمى مشغول بود که یکباره پایتخت انگلستان را به سوى کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاریس براى خود مسکن گزید.( سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ص 96) در این حال او مرد جهانى شده بود . زیرا وى به تنهایى قدرتمندترین کشورهاى موجود را به هراس و نگرانى وا داشته بود . مجامع سیاسى و علمى اروپا از تلاشهاى همه جانبه وى در مشرق زمین براى زدودن جهل و نادانى ، مقالات و سخنرانیها ارائه داده بودند . بنابراین همگان مایل بودند این مرد افسانه اى را از نزدیک ببینند . مردم فرانسه و سایر مردان دانشمند و آزادیخواه که از کشورهاى دیگر در آنجا به سر مى بردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.
از مهمترین فعالیتهاى سید در قلب اروپا ، مى توان به شرح زیر نام برد :
1 . راه اندازى مجله معروف (( عروه الوثقى )) که با مقاله هاى پر شور و مستدل آن ، دست پلید استعمار انگلیس را براى مردم ، سیاستمداران روشنفکران غافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاکمه کشید و سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگلیس حکم به تعطیل این مجله داد.( شرح حال و آثار سید جمال الدین ، ص 37 و 38)
2 . دیدار وى با (( ارنست رنان )) حکیم و مورخ مشهور فرانسوى . در این ملاقات بحثهاى فلسفى درباره (( علم و اسلام و حقیقت قرآن )) انجام پذیرفت که رنان به درستى فرهنگ اسلامى آگاه شد و از بسیارى از عقاید خود درباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران مى دانست دست برداشت .( زندگانى و فلسفه اجتماعى و سیاسى سید جمال الدین ، ص 38)
3 . گفتگوهاى سید با رجال انگلیس که در صدد بودند تا با هیاءت تحریریه روزنامه (( عروه الوثقى )) تفاهم پیدا کنند و او نیز نماینده اش ( شیخ محمد عبده ) را در این خصوص به لندن فرستاد.( مفخر شرق ، ص 86 و 76) و همچنین دیدارهاى وى با ـ چرچیل )) ، (( سردروندولف )) و (( لرد سالیسبرى )) در مورد حل مساءله سودان . در این دیدار رهبران سیاسى انگلستان پس از تعریف و تمجید از وى ، پادشاهى کشور سودان را به سید پیشنهاد کردند . او بر آشفت و گفت :
(( این تکلیف بسى شگفت انگیز است و این کارها دلیل نادانى در امور سیاسى شماست .
حضرت لرد اجازه دهید که از شما سوالى نمایم . آیا سودان را مالک شده اید که مى خواهید مرا پادشاه آن کنید؟! مصر از آن مصریان و سودان هم جزء جدانشدنى آن است . ))( زندگانى و فلسفه اجتماعى و سیاسى سید جمال الدین ، ص 40 و شرح حال و اثار سید جمال الدین اسد آبادى ، ص 38 و 37)
بازگشت به وطن
پس از سه ماه ، مذاکرات سران انگلیس با سید جمال الدین به شکست انجامید . وى با هدف ایجاد مرکز خلافت اسلامى در جزیره العرب از پاریس به سوى قطیف رهسپار گشت . در این ایام سید توسط اعتماد السلطنه و حاج سیاح محلاتى از طرف ناصر الدین شاه به تهران دعوت شده بود . تلگرافها پى در پى رسید و محافل براى حضورش در تهران آماده گردید.( نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین ، ص 22) از این رو سید ، از سفر به جزیره العرب منصرف و به قصد تهران عازم شیراز شد و در روز 23 ربیع الاول 1304 ق وارد پایتخت شد و در منزل حاج امین الضرب براى خود مسکن گزید،( مجموعه مقالات سواد و بیاض ، ایرج افشار ، جلد دوم ، ص 226 – 232) ولى دیرى نپایید که مورد ترس و وحشت و کینه شاه و اطرافیان قرار گرفت . شاه به طور محرمانه از حاجى امین الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد ! از طرفى سید نیز که بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامه نگار روسى ( کاتکوف ) به مسکو دعوت شده بود ، در نهم شعبان 1304 ق به آن کشور هجرت کرد . وى در آنجا دو سال اقامت گزید و با رجال سیاسى ، نظامى و مذهبى روسیه دیدار و مذاکره نمود . یک روز تزار روسیه از وى خواست تا (( شیخ الاسلامى )) مسلمانان آن کشور را به عهده گیرد ولى سید در جواب گفت : من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مى دانم . علاوه سید از تیرگى میان دولت روس و انگلیس استفاده کرد و افشاگریهاى وسیعى را بر ضد دولت بریتانیا در نشریات روسیه انجام داد که تا آن روز نظیر نداشت .
در این هنگام ناصر الدین شاه که براى شرکت در جشن جمهوریت پاریس عازم اروپا بود راهش از طریق روسیه افتاد . وى در این کشور پهناور ، سید را چون یاقوت درخشان یافت . سپس در اروپا نیز به هر جا قدم گذاشت ، آثار و شهرت سید را در آنجا به روشنى مشاهده کرد . لذا از کار قبلى خود پشیمان شد و در دیدارى که با سید در مونیخ داشت سعى کرد گذشته ها را جبران سازد . و او را براى آمدن به ایران و اصلاح وضع سیاسى و اقتصادى کشور تشویق نماید .
سید این تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذیرفت . نخست در محرم 1307 ق . وارد مذاکره با رجال سیاسى روسیه شد و آنها را راضى کرد تا از امتیازاتى که در آن زمان مى خواستند از ایران بگیرند ، دست بردارند . سپس در هفتم ربیع الثانى همان سال به ایران بازگش تا کار اصلاحات را به طور جدى آغاز کند .
ولى در اثر توطئه هاى پشت پرده استعمار پیر ( انگلستان ) ، زمینه بد بینى درباریان و شاه فراهم شد . هنوز شش ماه از حضور سید در تهران نگذشته بود که ناگهان نامه شاه در منزل حاجى امین الضرب به دست وى رسید . وقتى سید جمال الدین از حکم اخراج خود آگاه گردید به عنوان اعتراض به شهر رى ( حرم حضرت عبدالعظیم حسنى ) عزیمت کرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانیها پر شور، حرم را به دژى استوار مبدل ساخت . چندى بعد فشار سفارت بریتانیا فزونى یافت و ناصر الدین شاه حکم توقیف واخراج وى را صادر کرد . وقتى دستخط شاه به دست (( مختار خان )) حاکم شهر رى رسید ، بى درنگ بیست نفر فراش فرستاد و سید را از بست حرم حضرت عبدالعظیم بیرون آورده ، در 28 جمادى الاولى 1308 ق . روانه غرب کشور کرد .
غروب آفتاب
وى در نیمه اول شعبان همان سال وارد بصره شد . از آنجا نامه اى بسیار مهم و سرنوشت ساز به آیت الله میرزای شیرازى نوشت . آنگاه از عراق به سوى لندن حرکت کرد و در آنجا با شدت بیشترى اوضاع نا هنجار دربار ایران را در روزنامه هاى اروپایى افشا نمود و خطر استبداد داخلى و استعمار خارجى را بر ملل مشرق زمین توضیح داد . همچنین نامه هایى با سران قبایل و علماى برجسته عالم اسلام ، از جمله نامه اى به علماى بزرگ ایران تحت عنوان (( حمله القرآن )) ارسال داشت و از خیانتها و بى لیاقتى ناصر الدین شاه در اداره کشور پرده برداشت . او با ایجاد نشریه اى موسوم به (( ضیاء الخافقین )) ، که اولین شماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار یافت ، به فعالیتهاى افشا گرانه خود شعاع بیشترى بخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خود سید را نیز بشدت در تنگنا قرار داد.( سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ص 231)
در این هنگام نامه (( سلطان عبدالحمید )) توسط (( رستم پاشا )) سفیر عثمانى در لندن مبنى بر دعوت سید جمال الدین به (( آستانه )) به منظور اصلاحات سیاسى در کشور و حکومت عثمانى به دست وى رسید . از طرفى هم چون سید از مدتها پیش به فکر ایجاد تقویت (( جبهه متحد اسلامى در مقابل استعمار غرب بریتانیا بود ، به این دعوت پاسخ مساعد داد . او با آرمانى بزرگ در سال 1310 ق وارد مرکز خلافت اسلامى شد تا با تاسیس جبهه واحد اسلامى عزت و شوکت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند . حدود چهار سال براى تحقیق این هدف مقدس سرمایه گذارى کرد و نامه هاى بسیارى به شخصیت هاى سیاسى ، مذهبى و فرهنگى جهان اسلام نوشت و آنها نیز استقبال خوبى از این حرکت انقلابى به عمل آوردند.
از این سوى ، سلطان عبدالحمید هم به خیال اینکه فردا خلیفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سید جمال الدین همکارى مى کرد . ولى هنگامى که احساس کرد تخت و تاج وى نیز باید فداى این آرمان بزرگ بشود به بهانه هاى گوناگون مخالفت و کار شکنیها را شروع کرد . او راه چاره را در آن دید که باید کار سید را یکسره کند و با سم آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند . سرانجام این نقشه شوم در مورد سید جمال الدین عملى گردید و او در سال 1314 ق به دیدار محبوب خویش شتافت .
پیکر پاک سید با شور و احترام مردم در قبرستان (( شیخ لر مزارى )) در شهر بندرى استانبول به خاک سپرده شد .
در ارزیابی اندیشه و شخصیت سید جمال الدین اسد آبادی به دیدگاه شهید مطهری در مورد ایشان اشاره می کنیم. ایشان در مورد وی چنین می نویسند : « بدون تردید سلسله جنبان نهضتهاى اصلاحى صدساله اخیر، سیدجمال الدین اسدآبادى است. او بود که بیدارسازى را در کشورهاى اسلامى آغاز کرد، دردهاى اجتماعى مسلمین را با واقع بینى خاصى بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویى را نشان داد.با اینکه درباره سید جمال فراوان گفته و نوشته مى شود، ولى راجع به تز اصلاحى او کمتر سخن مى رود و یا من کمتر دیده و شنیده ام. به هرحال خوب است بدانیم که سید جمال درد جامعه اسلامى را چه تشخیص مى داده و راه چاره را چه مى دانسته است و چه راههایى براى وصول به هدفهاى اصلاحى خویش انتخاب مى کرده است؟نهضت سید جمال، هم فکرى بود و هم اجتماعى. او مى خواست رستاخیزى، هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگى آنها. او در یک شهر و یک کشور و حتى در یک قاره توقف نکرد، هرچند وقت در یک کشور بسر مى برد. آسیا و اروپا و آفریقا را زیر پا گذاشت. در هر کشور با گروههاى مختلف در تماس بود، همچنان که نوشته اند در برخى کشورهاى اسلامى عملًا وارد ارتش شد براى اینکه تا دل سپاهیان نفوذ نماید. مسافرت سید به کشورهاى مختلف اسلامى و بازدید آنها از نزدیک، سبب شد که آن کشورها را از نزدیک بشناسد و ماهیت جریانها و شخصیتهاى این کشورها را به دست آورد، همچنان که جهان پیمایى اش و مخصوصاً توقف نسبتاً طولانى اش در کشورهاى غربى او را به آنچه در جهان پیشرفته مى گذشت و به ماهیت تمدن اروپا و نیت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت. سیدجمال در نتیجه تحرک و پویایى، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاى کشورهاى اسلامى که داعیه علاج آنها را داشت دقیقاً آشنا شد.
سید جمال مهمترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامى را استبداد داخلى و استعمار خارجى تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او براى مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهى سیاسى و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و براى تحصیل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامى در جهان که شایسته آن هستند بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعى را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فورى و حیاتى مى دانست. بدعت زدایى و خرافه شویى را شرط آن بازگشت مى شمرد. اتحاد اسلام را تبلیغ مى کرد. دستهاى مرئى و نامرئى استعمارگران را در نفاق افکنى هاى مذهبى و غیرمذهبى مى دید و رو مى کرد.
از خصوصیات برجسته سید جمال این است که در اثر آشنایى نزدیک با جامعه شیعه و با جامعه سنى، تفاوت و دوگانگى وضع روحانیت شیعه را با روحانیت سنى به خوبى درک کرده بود. او مى دانست که روحانیت سنى یک نهاد مستقل ملى نیست و در مقابل قدرتهاى استبدادى و استعمارى قدرتى به شمار نمى رود. روحانیت سنى وابسته به حکومتهایى است که خود قرنها آن را به عنوان «اولى الامر» به جامعه معرفى کرده است. لهذا در جامعه تسنن به سراغ علما نمى رفت، مستقیماً به سراغ خود مردم مى رفت. از نظر او علماى دینى سنى از جهت اینکه بشود به عنوان پایگاه ضد استبداد و ضد استعمار از آنها بهره جست، امتیاز خاصى ندارند، مانند سایر طبقاتند. ولى روحانیت شیعه چنین نیست. روحانیت شیعه یک نهاد مستقل است، یک قدرت ملى است، همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است. از این رو سید جمال در جامعه شیعه، اول به سراغ طبقه علما رفت و به آگاه سازى آنهاپرداخت، این طبقه را بهترین پایگاه براى مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص داد. از مضمون و محتواى نامه هایى که سید به علماى شیعه، خصوصاً نامه اش به زعیم بزرگ مرحوم حاج میرزا حسن شیرازى (اعلى اللَّه مقامه) و نامه دیگرش که صورت بخشنامه دارد به سران علماى معروف و برجسته شیعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبریز و شیراز و غیره نوشته است، این مدعا کاملًا پیداست. سید جمال تشخیص داده بود که در روحانیت شیعه اگر احیاناً افرادى رابطه نزدیک با مستبدان زمان خود داشته اند، وابستگى خود را با روحانیت و مردم و دین حفظ کرده اند و از آن اصل که در فقه مطرح است یعنى «استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم» پیروى کرده اند، و اگر احیاناً افرادى هم بوده اند- که البته بوده اند- که واقعاً وابسته بوده اند، جنبه استثنایى داشته اند و لهذا مردم شیعه پیوند محکم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسسته اند روش سید جمال در قبال روحانیت شیعه، تأثیر فراوانى داشت هم در جنبش تنباکو که منحصراً وسیله علما صورت گرفت و مشتى آهنین بود بر دهان استبداد داخلى و استعمار خارجى، و هم در نهضت مشروطیت ایران که به رهبرى و تأیید علما صورت گرفت.
امتیاز دیگر سید جمال این است که با اینکه به اصطلاح مردى تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جدیده و اقتباس تمدن غربى مى خواند و با بى سوادى و بى خبرى و عجز فنى و صنعتى مسلمانان به پیکار برخاسته بود، متوجه خطرهاى تجددگرایى هاى افراطى بود. او مى خواست مسلمانان علوم و صنایع غربى را فراگیرند، اما با اینکه اصول تفکر مسلمانان یعنى جهان بینى آنها جهان بینى غربى گردد و جهان را با همان عینک ببینند که غرب مى بیند مخالف بود. او مسلمانان را دعوت مى کرد که علوم غربى را بگیرند اما از اینکه به مکتبهاى غربى بپیوندند آنها را برحذر مى داشت. سید جمال همان گونه که با استعمار سیاسى غرب پیکار مى کرد با استعمار فرهنگى نیز در ستیزه بود. با متجددانى که جهان را و احیاناً قرآن و مفاهیم اسلامى را مى خواستند از دیدگاه غربى تفسیر کنند مبارزه مى کرد. توجیه و تأویل مفاهیم ماوراءالطبیعى قرآن و تطبیق آنها را به امور حسى و مادى جایز نمى شمرد.
سید جمال هنگامى که از مصر به هند رفت و با افکار سِر سید احمدخان هندى- که زمانى قهرمان اسلامى اصلاح در هند به شمار مى رفت- آشنا شد و دید او سعى دارد مسائل ماوراءالطبیعى را به نام و بهانه علم، توجیه طبیعى کند، غیب و معقول را تعبیر محسوس و مشهود نماید، معجزات را که در قرآن نصّ و صریح است به شکلى رنگ عادى و طبیعى دهد، مفاهیم آسمانى قرآن را زمینى کند، سخت ایستادگى کرد.
دردهایى که سید جمال در جامعه اسلامى تشخیص داد عبارت بود از: 1.استبداد حکّام 2. جهالت و بى خبرى توده مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن 3. نفوذ عقاید خرافى در اندیشه مسلمانان و دورافتادن آنها از اسلام نخستین 4.جدایى و تفرقه میان مسلمانان، به عناوین مذهبى و غیرمذهبى 5. نفوذ استعمار غربى
سید براى چاره این دردها و بدبختیها از همه وسایل ممکن: مسافرتها، تماسها، سخنرانیها، نشر کتاب، مجله، تشکیل حزب و جمعیت، حتى ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر شصت ساله خود ازدواج نکرد و تشکیل عائله نداد، زیرا با وضع غیرثابتى که داشت- که هرچندى در کشورى بسر مى برد و گاهى در تحصن یا تبعید یا تحت نظر بود- نمى توانست مسئولیت تشکیل خانواده را برعهده گیرد.
سید چاره دردهایى که تشخیص داده بود در امور ذیل مى دانست:
1. مبارزه با خودکامگى مستبدان. این مبارزه را چه کسى باید انجام دهد؟ مردم. مردم را چگونه باید وارد میدان مبارزه کرد؟ آیا از این راه که به حقوق پامال شده شان آگاه گردند؟ بدون شک این کار لازم است اما کافى نیست. پس چه باید کرد؟ کار اساسى این است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسى یک وظیفه شرعى و مذهبى است. تنها در این صورت است که تا رسیدن به هدف از پاى نخواهند نشست. مردم در غفلتند که از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگى دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد. اعلام همبستگى دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعى آگاهى سیاسى براى فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسى کشور خودش و جامعه اسلامى، یکى از طرحهاى سید براى چاره جویى دردهاى موجود بود. خود سید عملًا با مستبدان زمان درگیرى داشت، مریدان خود را به مبارزه تحریک مى کرد، تا آنجا که قتل ناصرالدین شاه به تحریک او منتسب شد.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید. ظاهراً سید در این زمینه هیچ اقدام عملى از قبیل تأسیس و تشکیل مدرسه یا انجمنهاى علمى انجام نداده، همان بوده که در خطابه ها و نوشته هاى خود مردم را مى خوانده است.
3. بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه ها و ساز و برگهایى که به اسلام در طول تاریخ بسته شده است. بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین از نظر سید به معنى بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیره سلف صالح است. سید در بازگشت به اسلام تنها بازگشت به قرآن را مطرح نکرده است، زیرا او به خوبى مى دانست که خود قرآن رجوع به سنت را لازم شمرده و بعلاوه او به خطرات «حَسْبُنا کِتابُ اللَّه» که در هر عصر و زمانى به شکلى بهانه براى مسخ اسلام شده است کاملًا پى برده بود.
4. ایمان و اعتماد به مکتب. سید در نشریات و خطابه هاى خود کوشش داشت مسلمانان را عمیقاً مؤمن سازد که اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژى، مسلمانان را نجات و رهایى بخشد و به استبداد داخلى و استعمار خارجى پایان دهد و بالاخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانى دارد. مسلمانان باید مطمئن باشند که براى تأمین سعادت خود نیاز به مکتب دیگر ندارند و نباید به جانب مکتب دیگر دست دراز کنند. از این رو در آثار و نوشته هاى خود به ذکر مزایاى اسلام مى پرداخت از قبیل اعتبار دادن به عقل و برهان و استدلال، و از قبیل اینکه تعلیمات اسلام بر اساس شرافت فرد انسانى و قابلیت او براى رسیدن به هر تعالى به استثناى نبوت است، و از قبیل اینکه اسلام دین علم است، دین عمل و سختکوشى است، دین جهاد و مبارزه است، دین اصلاح و مبارزه با فساد و امر به معروف و نهى از منکر است، دین عزت و عدم قبول ذلت است، دین مسئولیت است و … سید مخصوصاً روى توحید اسلامى و اینکه اسلام توحید را جز بر مبناى یقین برهانى پذیرفته نمى داند و اینکه توحید برهانى و استدلالى ریشه سوز همه عقاید باطله است، تکیه فراوان داشت و معتقد بود جامعه اى که معتقد باشد اساسى ترین معتقداتش را باید با نیروى برهان و یقین، نه ظنّ و تخمین و نه تعبّد و تقلید، به دست آورد کافى است که زیر بار خرافه و اوهام نرود. پس باید مردم را به توحید برهانى دعوت کرد تا احترام و اعتبار عقل از نظر دینى براى آنها مسلّم و مسجّل گردد.
5. مبارزه با استعمار خارجى اعم از استعمار سیاسى که در مسائل داخلى کشورهاى اسلامى دخالت مى کرد، و استعمار اقتصادى که منجر به کسب امتیازات ظالمانه و غارت کردن منابع مالى و اقتصادى جهان اسلام مى شد، و استعمار فرهنگى که به نوعى فرهنگ زدایى از نظر فرهنگ اسلامى مى پرداخت و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بى اعتقاد مى کرد و برعکس، فرهنگ غربى را یگانه فرهنگ انسانى و سعادتبخش معرفى مى کرد تا آنجا که برخى روشنفکران مسلمان را معتقد ساخت که اگر شرقى مى خواهد متمدن شود باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شود؛ خطش خط فرنگى، زبانش زبان فرنگى، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگى، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقایدش، فلسفه اش، هنرش، اخلاقش همه فرنگى شود.سید طرح همبستگى دین و سیاست را براى دو جبهه لازم مى دانست: جبهه استبداد داخلى و جبهه استعمار خارجى. کوشش فراوان داشت که شعور مذهبى مسلمانان را براى مبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و براى این برنامه، نسبت به هر برنامه اصلاحى دیگر حق تقدم قائل بود.
6. اتحاد اسلام. ظاهراً نداى اتحاد اسلام را در برابر غرب اولین بار سید جمال بلند کرده . منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبى- که امرى غیرعملى است- نبود.منظور اتحاد جبهه اى و سیاسى بود، یعنى تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر سید به مسلمانان هشدار مى داد که «روح صلیبى» همچنان در غرب مسیحى، بالاخص در انگلستان زنده و شعله ور است. غرب على رغم اینکه با ماسک آزادمنشى تعصب را نکوهش مى کند خود در دام تعصب (خصوصاً تعصب مذهبى علیه مسلمانان) سخت گرفتار است. سید على رغم آنچه فرنگى مآبان تعصب را نکوهش مى کنند، مدعى بود تعصب بد نیست، تعصب مانند هرچیز دیگر افراط و تفریط و اعتدال دارد. افراط در تعصب که در انسان حس جانبدارى بى منطق و کور ایجاد مى کند بد است، اما تعصب به معنى «تصلّب» و غیرت حمایت از معتقَدات معقول و منطقى نه تنها بد نیست، بسیار مستحسن است. سید مى گفت: رواج اندیشه قومیّت پرستى و ملّیت پرستى و به اصطلاح «ناسیونالیسم» که به صورتهاى پان عربیسم، پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان هندوئیسم و غیره در کشورهاى اسلامى با وسوسه استعمار تبلیغ شد، و همچنین سیاست تشدید نزاعهاى مذهبى شیعه و سنى، و همچنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامى به صورت کشورهاى کوچک و قهراً رقیب، همه براى مبارزه با آن اندیشه ریشه کن کننده استعمار یعنى «اتحاد اسلام» بوده و هست.
7. دمیدن روح پرخاشگرى و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه اسلامى. سید جمال که مى خواست مسیح وار بار دیگر روح اسلام راستین را به پیکر مسلمین بدمد و غیرت اسلامى آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگى براى انحطاط مسلمین تلقى کرد. اگر روح صلیبى هنوز در رگ و پیوند غربى هست، چرا مسلمان روح مجاهدگرى خود را از یاد ببرد؟
8. مبارزه با خود باختگی در برابر غرب .
مى توان گفت که آرمان اصلاحى سید و جامعه ایده آلش در جامعه اى اسلامى خلاصه مى شود که وحدت بر سراسر آن حاکم باشد؛ اختلافات نژادى، زبانى، منطقه اى، فرقه اى، بر اخوّت اسلامى آنها فائق نگردد و وحدت معنوى و فرهنگى و ایدئولوژیک آنها را آسیب نرساند، مردم مسلمان مردمى باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر و آزاد از هرگونه قید استعمار و استبداد، تمدن غربى را با روح اسلامى نه با روح غربى اقتباس نمایند، اسلام حاکم همان اسلام نخستین باشد بدون پیرایه ها و ساز و برگها که بعدها در طول تاریخ به آن بسته شده است، روح مجاهدگرى به مسلمانان بازگردد، احساس عزت و شرافت نمایند، زیر بار ظلم و استبداد و استعباد نروند. تا آنجا که ما اطلاع داریم سید آرمانى در مورد نظام ارباب و رعیتى حاکم بر جامعه اسلامى آن روز و همچنین در مورد نظام خانوادگى و هم نظام آموزشى علوم اسلامى که به آنها دلبستگى فراوان داشته، ابراز نکرده است. معلوم نیست از نظر انطباق آن نظامات با موازین و معیارهاى اسلامى، سید چگونه مى اندیشیده است؛ همچنان که على رغم مبارزه پیگیرش با حکومتهاى مستبده زمان خود، فلسفه سیاسى اسلامى را که خود مى پسندیده دقیقاً عرضه نداشته است که به چه شکل و چه الگویى هست؛ شاید بدان جهت که مبارزات پیگیرش با استبداد و استعمار امان نمى داده که به این مسائل بپردازد؛ و شاید بدان جهت که مبارزه با استبداد و استعمار را نخستین گام در راه انقلاب و رستاخیز اسلامى مى دانسته و معتقد بوده ملت مسلمان هرگاه این گام اول را درست بردارد، در گام دوم، خود خواهد دانست که چه بکند؛ و ممکن است اینها را نوعى نقص و کمبود در کار سید تلقى کرد.
سید جمال از یک سلسله مزایاى طبیعى و اکتسابى برخوردار بوده که در مجموع نظیرى برایش نمى توان یافت. از نظر طبیعى اولًا از هوش و استعداد خارق العاده اى برخوردار بوده که به ندرت در میان افراد بشر نظیرى برایش مى توان یافت. این چیزى است که همه کسانى که او را از نزدیک دیده اند بدان معترفند. ثانیاً نفوذ کلام و قدرت القاء و تلقین فوق العاده اى داشته است، گویى از نوعى هیپنوتیزم و سِحر کلام برخوردار بوده است. در خطابه هایش که در مصر ایراد کرده گاه ولوله ایجاد مى کرده، مردم را بر حال و وضع خود سخت مى گریانده و به هیجان مى آورده است. از نظر اکتسابى اولین امتیازش این است که فرهنگش فرهنگ اسلامى است. تحصیلات اولیه سید در قزوین و تهران و نجف بوده. مخصوصاً در نجف از محضر دو شخصیت بزرگ بهره مند شده: یکى مجتهد بزرگ، خاتم الفقهاء حاج شیخ مرتضى انصارى (اعلى اللَّه مقامه) و دیگر حکیم متأله، فیلسوف عالى قدر و عارف بزرگ آخوند ملاحسینقلى همدانى درجزینى شَوَندى. ظاهراً سید علوم عقلى را از این مرد بزرگ که خود از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى بوده فراگرفته است، و بعلاوه در محضر این مرد بزرگ که ضمناً همشهرى سید نیز بوده با مسائل معنوى و عوالم عرفانى آشنا شده است. دوستى و رفاقتش با دو بزرگ دیگر در نجف: یکى مرحوم آقا سید احمد تهرانى کربلایى، عارف و حکیم بزرگ عصر خودش، و دیگر مرحوم سید سعید حبّوبى، شاعر و ادیب و عارف و مجاهد بزرگ عراقى که در انقلاب عراق نقش برجسته اى داشته است، در محضر مرحوم آخوند همدانى صورت گرفته است. کسانى که شرح حال سید را نوشته اند، به علت آنکه با مکتب اخلاقى و تربیتى و سلوکى و فلسفى مرحوم آخوند همدانى آشنایى نداشته اند و همچنین شخصیت مرحوم آقا سید احمد تهرانى کربلایى و مرحوم سید سعید حبّوبى را نمى شناخته اند، به گزارش ساده اى قناعت کرده، درنگ نکرده و از آن به سرعت گذشته اند؛ توجه نداشته اند که شاگردى سید در محضر مرحوم آخوند همدانى و معاشرتش با آن دو بزرگ دیگر چه آثار عمیقى در روحیه سید تا آخر عمر داشته است. این بنده از وقتى که به این نکته در زندگى سید پى بردم، شخصیت سید در نظرم بُعد دیگر و اهمیت دیگرى پیدا کرد. آشنایى سید با فرهنگ اسلامى و تأثر شدید و عمیق او از این فرهنگ سبب شد پس از آشنایى با فرهنگ جدید اروپایى- که ظاهراً در هند این آشنایى پیدا شده-خودباخته نشود و جذب آن فرهنگ نگردد.
دومین امتیاز سید آشنایى او با جهان و زمان خود بود. او اولًا زبانهاى متعدد بیگانه از قبیل انگلیسى و فرانسه و حتى روسى را (طبق نقل آثارالعجم ) مى دانست، به آسیا و اروپا و قسمتى از افریقا مسافرت کرده و با شخصیتهاى مهم علمى و سیاسى جهان برخورد و مذاکره کرده بود و اینها به او دید وسیعى بخشیده بود.
سومین امتیاز سید این بود که جهان اسلامى را که در راه نجات و رهایى آن کوشش مى کرد، از نزدیک مى شناخت. به غالب آن کشورها مسافرت کرده و با مردم آنجا از نزدیک تماس پیدا کرده بود. به حجاز و مصر و هند و ایران و ترکیه و افغانستان رفته و در هرکدام مدتى اقامت کرده بود، و لهذا به ماهیت حرکتها و نهضتها و شخصیتهایى که در آن زمان در کشورهاى اسلامى وجود داشت پى برده بود و از اشتباهاتى از نوع اشتباهاتى که برخى مصلحان دیگر دچار شده اند مصون ماند.
چهارمین امتیازش اطلاعات وسیعش درباره اوضاع سیاسى و اقتصادى و جغرافیایى کشورهاى اسلامى بود. از نامه اى که به مرحوم زعیم بزرگ حاج میرزا حسن شیرازى نوشته است روشن مى شود که تا چه حد این مرد از اوضاع عمومى ایران و از جریانهاى پشت پرده سیاست و از نیرنگهاى استعمار آگاه بوده است. ( مطهری , مرتضی , نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر , تهران: صدرا , 1374, ص 13-35)
برای آشنایی بیشتر با افکار و اندیشه های سید جمال به منابع زیر مراجعه شود:
سید جمال الدین اسد آبادی ، مصلحی متفکر و سیاستمدار، احمد موثقی، تهران:مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت (ع))
مفخر شرق سید جمال الدین اسد آبادی، ترجمه ونگارش سیّد غلامرضا سعیدی ، تهران : ,دفتر نشر فرهنگ اسلامی
سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی, صدرواثقی ، تهران:شرکت سهامی انتشار
تولد و تبار
در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه (( امامزاده احمد )) مردمانى نجیب از سادات حسینى زندگى مى کردند و پاکمردى از تبار پیامبر صلى الله علیه و آله راهبرى آنان را بر عهده داشت . سید صفدر عالمى پرهیزگار و دانشمندى پارسا بود که ساکنان کوچه سیدان ، سالارى آن بزرگوار را پذیرفته و دل به فرمانش سپرده بودند (اقتباس از : شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى ، لطف الله جمالى)
وى از نوادگان امام سجاد علیه السلام بود و خاندانش از سال 673 ق در محله (( سیدان )) اسد آباد همدان جاى گرفتند . اغلب آنان از اهل علم و مقتداى مردم و قاضى دیار خود بودند و از میانشان خوشنویسان معروفى چون (( میرزکى برادر سید صفدر ) برخاسته اند.
این دودمان در میان مردم اسد آباد به طایفه شیخ الاسلامى معروف بوده و هستند . مردم اسد آباد براى سید صفدر و نیاکان وى احترام خاصى قائل بودند بخصوص اینکه سلسله کرامات و سجایاى برجسته اى داشته اند.(همان)
سید صفدر و همسرش ( سکینه بیگم ) از یک ریشه و اصل بودند . نیاى بزرگوار آن دو ، (( میر اصیل الدین )) فرزند (( میر زین الدین حسینى )) دو پسر به نامهاى (( میر رضى الدین )) و (( میر شرف الدین )) داشت که سکینه بیگم دختر میر شرف الدین بود . او زنى با سواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوى خویش از تربیت خانوادگى و نجابت ذاتى برخوردار گشته ، پیوسته در رونق کانون گرم زندگى مى کوشید .
آرى ، سید جمال الدین در ماه شعبان 1254 ق . ( آبان 1217 ش ) در چنین فضاى پاک معنوى پا به عرصه وجود نهاد.( اسناد و مدارک درباره سید جمال الدین ، صفات الله جمالى)
تربیت
نبوغ ذاتى ، هوش سرشار و فراست قوى سید جمال وى را از همان دوران کودکى در پى تجزیه و تحلیل محتواى داستانها به آفاقى دیگر سوق مى داد از همان ایام کودکى به فکر چاره و علاج دردها و رنجها مى پرداخت . سید جمال الدین با اینکه کودک بود بازى هایش بزرگمنشانه مى نمود و در رفتار ، گفتار و کردارش آثار بزرگى و کمال هویدا بود. (( حیرت افزاتر اینکه بازى هاى بچه گانه اش اکثر ، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده ، زاد راحله خود را بر اسبهاى چوبى مى بسته ، خود و یکى دو نفر از اطفال را منتخب مى کرده … با پدر و مادر و همشیره هاى خود وداع مى کرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و … بروم . ایشان به زبان کودکانه با او همساز مى شدند و او هم نویدهایى چند از مسافرت خود به پدر و مادرش شرح مى داد.)( همان ، ص 205 – 206)
تحصیلات
سید از پنج سالگى در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدمات عربى را طى سالهاى اول تحصیل بخوبى فرا گرفت .
در همین ایام به موجب اختلافات موجود میان قبایل آن دیار و همچنین تنگ نظرى بعضى و نیز در پى وسعت بخشیدن به دانسته هاى خود ، زادگاه خویش را ترک مى گوید و در سال 1264 ق . به همراه پدرش (( سید صفدر )) وارد شهر قزوین مى شود و چهار سال در آنجا ماندگار مى گردد.(همان) و با پشتکار و جدیت در حوزه علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتیاق یاد گرفت و در ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شد . با بهره جویى از سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن یک کتاب در رشته اى از علوم ، سایر کتب همان رشته را خود مى خواند یا به دیگران درس مى داد . او احساس خستگى در تحصیل را با تفکر در آفاق و انفس مى گذراند و بیهوده اوقاتش را از دست نمى داد . روزى پدر براى سرکشى به فرزند به قزوین مى رود . در آن موقع شمال ایران در چنگال (( وبا )) گرفتار آمده. سید صفدر مى گوید : دیدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانى است که به مرض وبا درگذشته اند . به او گفتم : مردم همه از وبا مى گریزند ، تو چگونه خود را به مردگان مشغول مى دارى ؟ جواب داد : مى خواهم بدانم که این مرض در اعضا و جوارح انسان چه تاثیر دارد!( سید جمال الدین پایه گذار نهضتهاى اسلامى ، ص 24)
ورود به تهران
سید جمال الدین در سال 1266 ق . در معیت پدر وارد تهران شد . در این هنگام امیر کبیر در سمت صدارت عظمى همچنان قدرت را در دست داشت . سید جوان در آغاز ورود به این شهر ، پس از استراحتى کوتاه ، اقدام به شناسایى پایتخت و اوضاع و احوال حکومتى آن مى کند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت ( آقا سید محمد صادق طباطبایى همدانى ) را مى گیرد و در پاى درسش مى نشیند ، تا ضمن افزودن به معلومات خود ، محیط درس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند . او بى درنگ مباحثه علمى را با استاد آغاز مى کند به طورى که آقا سید محمد صادق را خیلى زود شیفته خود مى گرداند و استاد نیز وقتى از فضل و کمال سید آگاه مى شود براى اولین بار عمامه بر سر شاگردش مى گذارد.( شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى ، ص 29 و 30)
نبوغ علمى و فضل و کمال سید بسرعت فضاى شهر تهران را فرا مى گیرد و بیشتر علما ، فیض حضورش را غنیمت شمرده ، به خدمتش مى رسند . آنان سپس چند روزى هم به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایى ، در منزل وى پذیرایى مى شوند و همچنان علما و طلاب به دیدارشان مى شتابند.( همان ، ص 31 ; سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ، ص 25)
هجرت به نجف
سید صفدر در مدت اقامت خود در تهران ، به اسرار پیچیده اى که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود ، بیش از پیش پى برد . او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پایه ، همانند دانشمندى زبر دست و مطلع از رموز علوم یافت که بیانى گویا و سخنى نافذ داشت . بر این اساس مصم شد وى را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامى نجف اشرف ببرد و به دریاى پر تلاطم علم شیخ انصارى ( استاد بزرگوار خود او ) وصل سازد .
سید در سال 1266 ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت مى کند و بعد از سه ماه توقف در بروجرد و مباحثه علمى با عالمان آن شهر ، به عتبات علیات مشرف شده ، به خدمت شیخ مرتضى انصارى – طاب ثراه – مى رسد . وى چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیل علوم اسلامى مى شود و در علوم تفسیرى ، حدیث ، فقه اصول ، کلام ، منطق ، فلسفه ، ریاضى ، طب ، تشریح ، هیئت و نجوم به تحقیق مى پردازد و در تمام این مدت مخارج سید جمال الدین را شیخ انصارى به عهده مى گیرد و در نهایت درجات علمى او را تصدیق و به فتوا دادن در امور شرعى اجازه اش مى فرماید . این در حالى بود که آوازه فراست و نبوغ سید جمال ، عالمان نجف ، کربلا و سامرا را به حیرت واداشته بود ، تا این که مورد حسد و کینه برخى نا اهلان قرار گرفت و به توصیه استاد بزرگش ، در سال 1270 ق روانه شهر بمبئى در هندوستان شد.( شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادى ، ص 31 و 32)
سید در هند و افغان
وى در 16 سالگى به همراهى یکى از علماى مورد وثوق ، از راه آبى ( بوشهر – بمبئى ) وارد شهر بمبئى شد ولى از آن جایى که بمبئى بیشتر یک بندر تجارى بود تا یک شهر علمى ، نتوانست به روح پر خروش سید آرامش لازم دهد ، از این رو پس از مدتى به اطرف ایالات مرکزى هند حرکت کرد و خود را به مرزهاى شرقى هند ( کلکته ) رسانید .
وى در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگى مردم بخوبى دریافت که هندوستان یکسره در اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گر چه به اندازه یک ایالت هندوستان نیست و جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز به شمار مى رود توانسته است به آسانى این کشور پهناور را زیر سلطه در آورد و تمامى منابع ملى و محصولات با ارزش و حتى جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد .
از این زمان بود که فعالیتهاى سیاسى و اصلاحى سید جمال الدین آغاز شد . او در ضمن شناسایى استعدادهاى دشمن استعمارگر و بررسى جنبه هاى قوت و رمز موفقیتشان ، به تجزیه و تحلیل علل و منشاء ضعف و انحطاط مسلمین بر آمد و در پى یافتن راه حلهاى اساسى ، شب و روز تلاش کرد . در این موقع افغانستان بتازگى از ایران جدا شده و به پشتیبانى انگلیسیها بر ضد حکومت ایران شوریده و به حکومت نیمه مستقلى رسیده بود . بنابراین سید تصمیم گرفت به افغانستان برود و مردم آن کشور را بیدار کند و آنان را از حیله بریتانیا آگاه سازد .
او در سال 1272 ق ( 1234 ش ) به قصد مکه و زیارت خانه خدا از هندوستان خارج شد . سپس تا اواخر 1275 ق از مکه مسیر مدینه ، اردن ، دمشق ، حمص ، حلب ، موصل ، بغداد و نجف را طى کرد و اوضاع تمامى شهرهاى مهم اسلامى را بررسى نمود و در نهایت خود را به وطن اصلى ( اسد آباد همدان ) رساند . اما با اوضاع نابسامانى که در تهران با آنها روبرو شد نتوانست در ایران توقف کند و از راه خراسان عازم (( هرات و کابل )) گردید . سید بعد از ورود به افغانستان ، حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهاى اصلاحى چشمگیرى را به انجام رساند و رهبران سیاسى و مردم افغانستان را از نقشه هاى پشت پرده استعمار پیر ، انگلیس آگاه ساخت که نمونه اى از آنها چنین است :
1 . تاءلیف و نشر کتاب (( تتمه البیان فى تاریخ الافغان ))
2 . انتشار روزنامه (( شمس النهار ))
3 . اصلاح امورى از قبیل تشکیل کابینه وزراء ، تنظیم سپاه ، ایجاد مکتبهاى لشکرى و کشورى براى جوانان ، توجه دادن مردم به زبان ملى ، تاءسیس بیمارستان ، مرکز دامپزشکى ، پستخانه و کاروانسراها .
با گسترش دامنه فعالیتهاى فرهنگى – سیاسى سید ، چون دشمن خود را در آستانه نابودى دید با دسیسه هاى وسیع عرصه را بر وى تنگ کرد . از این رو سید به ناچار عازم هندوستان شد ولى به محض ورود دانست که دشمن پیشدستى کرده و در کمین او نشسته است . با این حال او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهاى آتشین به روشنگرى مردم هندوستان پرداخت .دولت انگلیس بیش از این نتوانست تماشاگر این صحنه ها باشد و در حالى که خود در ابتداى ورود سید جمال الدین ، مدت اقامت او را دو ماه تعیین کرده بود ، هنوز یک ماه نشده دستور اخراج وى از هند را صادر کرد . این بود که سید تصمیم گرفت هندوستان را به سوى کشور مصر ترک گوید.
حضور در مصر
او در سال 1285 ق . از راه دریا وارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علماى بزرگ آن کشور ملاقات کرد و در اقامتگاه خود براى جوانان عرب کرسى درس بر پا نمود و با سخنرانیهاى پر شور آنان را مجذوب خویش ساخت . ولى این سفر چهل روز دوام نیاورد زیرا حکم اخراج وى از سوى (( خدیو مصر )) صادر شد و سید به ناچار روانه اسلامبول شد . وقتى ترکان عثمانى خبر آمدن سید را شنیدند بسیار خوشحال شدند و دو شخصیت علمى و سیاسى امپراتور عثمانى (( عالى پاشا )) صدر اعظم و (( فواد پاشا )) به پیشواز سید شتافتند و او را در دربار مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند . ولى چندى نگذشت که در اثر کج اندیشى و ترس درباریان و حسادت (( شیخ الاسلام )) ، سلطان عثمانى دستور داد تا سید مدتى را به خارج از اسلامبول سفر کند . از این رو ، وى در سال 1287 ق . به بهانه سفر سیاحتى و مشاهده آثار باستانى بار دیگر وارد کشور مصر شد . در این سفر ، پس از دیدارى که میان سید و ریاض پاشا ( رئیس دولت مصر ) انجام پذیرفت ، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحى و معنوى سید شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند . سید جمال الدین از این فرصت طلایى استفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث براى جوانان دانشگاهى و طلاب پر شور تشکیل داد و سپس آن را به دانشگاه الازهر انتقال داد و شاگردان بسیارى را مشتاق خویش ساخت . او علاوه بر اساتید و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباط بر قرار مى کرد . حتى در قهوه خانه هاى مصر حاضر مى شد و افکار و اندیشه هاى خود را براى مردم بیان مى داشت ، به طورى که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانست تحولات بزرگى را از نظر فرهنگى ، سیاسى و اجتماعى در اذهان مردم ایجاد کند . او با نوشتن مقالات گوناگون در روزنامه هاى کثیر الانتشار مانند ، مصر و التجاره ( که با پیشنهاد وى از سوى ادیب اسحق راه اندازى شده بودند ) ، ادبیات مصر را از ریشه دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهى دادن به مردم ، توطئه هاى پشت پرده دشمنان را بر ایشان معرفى کرد تا اینکه ریضا پاشا این دو روزنامه را توقیف کرد ولى سید همچنان به راه خود ادامه داد و مبارزه سختى را بر ضد دولتهاى خارجى و استبداد داخلى آغاز کرد و در نهایت شب 17 رمضان 1296 ه توقیف و به (( سوریه )) فرستاده شد تا وى را از آنجا به کشور ایران گسیل کنند.( نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین ، ص 61)
دارایى سید در مصر ، منحصر به یک کتابخانه بود که هنگام توقیفش ، کتابهاى آن را (( رچرس )) مستشار انگلیس مالیه مصر ، به تصرف خود در آورد ولى بعدها ناگزیر شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش به بندر بوشهر بفرستد.(همان ، ص 62)
طلوع دیگر در هند
سرانجام سید با شاگردش (( ابو تراب عارف افندى )) یکسره با کشتى وارد جده شد. مدتى در آنجا ماند . سپس به مکه عزیمت کرد و با شخصیتهاى مهم اسلامى تماس بر قرار ساخت . آنگاه به سوى کشور هند روانه گشت (سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ص 92 ) و این بار علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند ، جبهه دیگرى نیز بر ضد افکار روشنفکرى در آن کشور بنا نهاد و با اندیشه هاى تجدد خواهى (( سید احمد خان هندى )) که طرفدار همکارى و سازش با انگلیسها بود ، به ستیز جانانه برخاست و رهبرى هر دو جبهه را بخوبى اداره نمود. (نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر ، مرتضى مطهرى ، ص 20)
سید جمال الدین در پى این اقدام به (( حیدر آباد دکن )) تبعید شد و شرکت در مجامع عمومى از وى سلب گردید . ولى او از پاى ننشست و کتاب معروف خود را در رد طبیعیون و افکار متجددانه آنان تالیف کرد . او این کتاب را به زبان فارسى نوشت و سپس به زبان اردو و نیز به وسیله شیخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربى ترجمه شد.( مفخر شرق ، غلامرضا سعیدى ، ص 62) علاوه یک جمعیت سرى به نام (( عروه )) را در حیدر آباد تشکیل داد.( سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ص 93) و جوانان شجاع و بزرگى را در آن تربیت نمود که بعدها شخصیت هایى چون : محمد اقبال ، شوکت على و محمد على جناح از شاگردان و تربیت یافتگان این جمعیت به شمار مى آمدند . اما همه این تلاشها در نهایت سبب شد تا سید براى چندمین بار از هند اخراج گردد.( نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین ، ص 72 ، 73 . سیرى در اندیشه سیاسى غرب ، ص 98)
ستیز در قلب اروپا
او در سال 1300 ق . از هند خارج شد . نخست قصد کشور آمریکا را داشت ولى از این سفر منصرف گشت و در ماه جمادى الآخر یا رجب همین سال وارد لندن شد . مدتى به فعالیت و شرکت در محافل علمى مشغول بود که یکباره پایتخت انگلستان را به سوى کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاریس براى خود مسکن گزید.( سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ص 96) در این حال او مرد جهانى شده بود . زیرا وى به تنهایى قدرتمندترین کشورهاى موجود را به هراس و نگرانى وا داشته بود . مجامع سیاسى و علمى اروپا از تلاشهاى همه جانبه وى در مشرق زمین براى زدودن جهل و نادانى ، مقالات و سخنرانیها ارائه داده بودند . بنابراین همگان مایل بودند این مرد افسانه اى را از نزدیک ببینند . مردم فرانسه و سایر مردان دانشمند و آزادیخواه که از کشورهاى دیگر در آنجا به سر مى بردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.
از مهمترین فعالیتهاى سید در قلب اروپا ، مى توان به شرح زیر نام برد :
1 . راه اندازى مجله معروف (( عروه الوثقى )) که با مقاله هاى پر شور و مستدل آن ، دست پلید استعمار انگلیس را براى مردم ، سیاستمداران روشنفکران غافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاکمه کشید و سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگلیس حکم به تعطیل این مجله داد.( شرح حال و آثار سید جمال الدین ، ص 37 و 38)
2 . دیدار وى با (( ارنست رنان )) حکیم و مورخ مشهور فرانسوى . در این ملاقات بحثهاى فلسفى درباره (( علم و اسلام و حقیقت قرآن )) انجام پذیرفت که رنان به درستى فرهنگ اسلامى آگاه شد و از بسیارى از عقاید خود درباره اسلام و قرآن که بر خلاف تمدن و عمران مى دانست دست برداشت .( زندگانى و فلسفه اجتماعى و سیاسى سید جمال الدین ، ص 38)
3 . گفتگوهاى سید با رجال انگلیس که در صدد بودند تا با هیاءت تحریریه روزنامه (( عروه الوثقى )) تفاهم پیدا کنند و او نیز نماینده اش ( شیخ محمد عبده ) را در این خصوص به لندن فرستاد.( مفخر شرق ، ص 86 و 76) و همچنین دیدارهاى وى با ـ چرچیل )) ، (( سردروندولف )) و (( لرد سالیسبرى )) در مورد حل مساءله سودان . در این دیدار رهبران سیاسى انگلستان پس از تعریف و تمجید از وى ، پادشاهى کشور سودان را به سید پیشنهاد کردند . او بر آشفت و گفت :
(( این تکلیف بسى شگفت انگیز است و این کارها دلیل نادانى در امور سیاسى شماست .
حضرت لرد اجازه دهید که از شما سوالى نمایم . آیا سودان را مالک شده اید که مى خواهید مرا پادشاه آن کنید؟! مصر از آن مصریان و سودان هم جزء جدانشدنى آن است . ))( زندگانى و فلسفه اجتماعى و سیاسى سید جمال الدین ، ص 40 و شرح حال و اثار سید جمال الدین اسد آبادى ، ص 38 و 37)
بازگشت به وطن
پس از سه ماه ، مذاکرات سران انگلیس با سید جمال الدین به شکست انجامید . وى با هدف ایجاد مرکز خلافت اسلامى در جزیره العرب از پاریس به سوى قطیف رهسپار گشت . در این ایام سید توسط اعتماد السلطنه و حاج سیاح محلاتى از طرف ناصر الدین شاه به تهران دعوت شده بود . تلگرافها پى در پى رسید و محافل براى حضورش در تهران آماده گردید.( نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین ، ص 22) از این رو سید ، از سفر به جزیره العرب منصرف و به قصد تهران عازم شیراز شد و در روز 23 ربیع الاول 1304 ق وارد پایتخت شد و در منزل حاج امین الضرب براى خود مسکن گزید،( مجموعه مقالات سواد و بیاض ، ایرج افشار ، جلد دوم ، ص 226 – 232) ولى دیرى نپایید که مورد ترس و وحشت و کینه شاه و اطرافیان قرار گرفت . شاه به طور محرمانه از حاجى امین الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد ! از طرفى سید نیز که بنا به درخواست سیاستمدار و روزنامه نگار روسى ( کاتکوف ) به مسکو دعوت شده بود ، در نهم شعبان 1304 ق به آن کشور هجرت کرد . وى در آنجا دو سال اقامت گزید و با رجال سیاسى ، نظامى و مذهبى روسیه دیدار و مذاکره نمود . یک روز تزار روسیه از وى خواست تا (( شیخ الاسلامى )) مسلمانان آن کشور را به عهده گیرد ولى سید در جواب گفت : من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مى دانم . علاوه سید از تیرگى میان دولت روس و انگلیس استفاده کرد و افشاگریهاى وسیعى را بر ضد دولت بریتانیا در نشریات روسیه انجام داد که تا آن روز نظیر نداشت .
در این هنگام ناصر الدین شاه که براى شرکت در جشن جمهوریت پاریس عازم اروپا بود راهش از طریق روسیه افتاد . وى در این کشور پهناور ، سید را چون یاقوت درخشان یافت . سپس در اروپا نیز به هر جا قدم گذاشت ، آثار و شهرت سید را در آنجا به روشنى مشاهده کرد . لذا از کار قبلى خود پشیمان شد و در دیدارى که با سید در مونیخ داشت سعى کرد گذشته ها را جبران سازد . و او را براى آمدن به ایران و اصلاح وضع سیاسى و اقتصادى کشور تشویق نماید .
سید این تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذیرفت . نخست در محرم 1307 ق . وارد مذاکره با رجال سیاسى روسیه شد و آنها را راضى کرد تا از امتیازاتى که در آن زمان مى خواستند از ایران بگیرند ، دست بردارند . سپس در هفتم ربیع الثانى همان سال به ایران بازگش تا کار اصلاحات را به طور جدى آغاز کند .
ولى در اثر توطئه هاى پشت پرده استعمار پیر ( انگلستان ) ، زمینه بد بینى درباریان و شاه فراهم شد . هنوز شش ماه از حضور سید در تهران نگذشته بود که ناگهان نامه شاه در منزل حاجى امین الضرب به دست وى رسید . وقتى سید جمال الدین از حکم اخراج خود آگاه گردید به عنوان اعتراض به شهر رى ( حرم حضرت عبدالعظیم حسنى ) عزیمت کرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانیها پر شور، حرم را به دژى استوار مبدل ساخت . چندى بعد فشار سفارت بریتانیا فزونى یافت و ناصر الدین شاه حکم توقیف واخراج وى را صادر کرد . وقتى دستخط شاه به دست (( مختار خان )) حاکم شهر رى رسید ، بى درنگ بیست نفر فراش فرستاد و سید را از بست حرم حضرت عبدالعظیم بیرون آورده ، در 28 جمادى الاولى 1308 ق . روانه غرب کشور کرد .
غروب آفتاب
وى در نیمه اول شعبان همان سال وارد بصره شد . از آنجا نامه اى بسیار مهم و سرنوشت ساز به آیت الله میرزای شیرازى نوشت . آنگاه از عراق به سوى لندن حرکت کرد و در آنجا با شدت بیشترى اوضاع نا هنجار دربار ایران را در روزنامه هاى اروپایى افشا نمود و خطر استبداد داخلى و استعمار خارجى را بر ملل مشرق زمین توضیح داد . همچنین نامه هایى با سران قبایل و علماى برجسته عالم اسلام ، از جمله نامه اى به علماى بزرگ ایران تحت عنوان (( حمله القرآن )) ارسال داشت و از خیانتها و بى لیاقتى ناصر الدین شاه در اداره کشور پرده برداشت . او با ایجاد نشریه اى موسوم به (( ضیاء الخافقین )) ، که اولین شماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار یافت ، به فعالیتهاى افشا گرانه خود شعاع بیشترى بخشید تا اینکه دولت بریتانیا احساس خطر کرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خود سید را نیز بشدت در تنگنا قرار داد.( سید جمال الدین حسینى پایه گذار نهضتهاى اسلامى ص 231)
در این هنگام نامه (( سلطان عبدالحمید )) توسط (( رستم پاشا )) سفیر عثمانى در لندن مبنى بر دعوت سید جمال الدین به (( آستانه )) به منظور اصلاحات سیاسى در کشور و حکومت عثمانى به دست وى رسید . از طرفى هم چون سید از مدتها پیش به فکر ایجاد تقویت (( جبهه متحد اسلامى در مقابل استعمار غرب بریتانیا بود ، به این دعوت پاسخ مساعد داد . او با آرمانى بزرگ در سال 1310 ق وارد مرکز خلافت اسلامى شد تا با تاسیس جبهه واحد اسلامى عزت و شوکت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند . حدود چهار سال براى تحقیق این هدف مقدس سرمایه گذارى کرد و نامه هاى بسیارى به شخصیت هاى سیاسى ، مذهبى و فرهنگى جهان اسلام نوشت و آنها نیز استقبال خوبى از این حرکت انقلابى به عمل آوردند.
از این سوى ، سلطان عبدالحمید هم به خیال اینکه فردا خلیفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سید جمال الدین همکارى مى کرد . ولى هنگامى که احساس کرد تخت و تاج وى نیز باید فداى این آرمان بزرگ بشود به بهانه هاى گوناگون مخالفت و کار شکنیها را شروع کرد . او راه چاره را در آن دید که باید کار سید را یکسره کند و با سم آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند . سرانجام این نقشه شوم در مورد سید جمال الدین عملى گردید و او در سال 1314 ق به دیدار محبوب خویش شتافت .
پیکر پاک سید با شور و احترام مردم در قبرستان (( شیخ لر مزارى )) در شهر بندرى استانبول به خاک سپرده شد .
در ارزیابی اندیشه و شخصیت سید جمال الدین اسد آبادی به دیدگاه شهید مطهری در مورد ایشان اشاره می کنیم. ایشان در مورد وی چنین می نویسند : « بدون تردید سلسله جنبان نهضتهاى اصلاحى صدساله اخیر، سیدجمال الدین اسدآبادى است. او بود که بیدارسازى را در کشورهاى اسلامى آغاز کرد، دردهاى اجتماعى مسلمین را با واقع بینى خاصى بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جویى را نشان داد.با اینکه درباره سید جمال فراوان گفته و نوشته مى شود، ولى راجع به تز اصلاحى او کمتر سخن مى رود و یا من کمتر دیده و شنیده ام. به هرحال خوب است بدانیم که سید جمال درد جامعه اسلامى را چه تشخیص مى داده و راه چاره را چه مى دانسته است و چه راههایى براى وصول به هدفهاى اصلاحى خویش انتخاب مى کرده است؟نهضت سید جمال، هم فکرى بود و هم اجتماعى. او مى خواست رستاخیزى، هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگى آنها. او در یک شهر و یک کشور و حتى در یک قاره توقف نکرد، هرچند وقت در یک کشور بسر مى برد. آسیا و اروپا و آفریقا را زیر پا گذاشت. در هر کشور با گروههاى مختلف در تماس بود، همچنان که نوشته اند در برخى کشورهاى اسلامى عملًا وارد ارتش شد براى اینکه تا دل سپاهیان نفوذ نماید. مسافرت سید به کشورهاى مختلف اسلامى و بازدید آنها از نزدیک، سبب شد که آن کشورها را از نزدیک بشناسد و ماهیت جریانها و شخصیتهاى این کشورها را به دست آورد، همچنان که جهان پیمایى اش و مخصوصاً توقف نسبتاً طولانى اش در کشورهاى غربى او را به آنچه در جهان پیشرفته مى گذشت و به ماهیت تمدن اروپا و نیت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت. سیدجمال در نتیجه تحرک و پویایى، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاى کشورهاى اسلامى که داعیه علاج آنها را داشت دقیقاً آشنا شد.
سید جمال مهمترین و مزمن ترین درد جامعه اسلامى را استبداد داخلى و استعمار خارجى تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او براى مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهى سیاسى و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و براى تحصیل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامى در جهان که شایسته آن هستند بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعى را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فورى و حیاتى مى دانست. بدعت زدایى و خرافه شویى را شرط آن بازگشت مى شمرد. اتحاد اسلام را تبلیغ مى کرد. دستهاى مرئى و نامرئى استعمارگران را در نفاق افکنى هاى مذهبى و غیرمذهبى مى دید و رو مى کرد.
از خصوصیات برجسته سید جمال این است که در اثر آشنایى نزدیک با جامعه شیعه و با جامعه سنى، تفاوت و دوگانگى وضع روحانیت شیعه را با روحانیت سنى به خوبى درک کرده بود. او مى دانست که روحانیت سنى یک نهاد مستقل ملى نیست و در مقابل قدرتهاى استبدادى و استعمارى قدرتى به شمار نمى رود. روحانیت سنى وابسته به حکومتهایى است که خود قرنها آن را به عنوان «اولى الامر» به جامعه معرفى کرده است. لهذا در جامعه تسنن به سراغ علما نمى رفت، مستقیماً به سراغ خود مردم مى رفت. از نظر او علماى دینى سنى از جهت اینکه بشود به عنوان پایگاه ضد استبداد و ضد استعمار از آنها بهره جست، امتیاز خاصى ندارند، مانند سایر طبقاتند. ولى روحانیت شیعه چنین نیست. روحانیت شیعه یک نهاد مستقل است، یک قدرت ملى است، همواره در کنار مردم و در برابر حکمرانان بوده است. از این رو سید جمال در جامعه شیعه، اول به سراغ طبقه علما رفت و به آگاه سازى آنهاپرداخت، این طبقه را بهترین پایگاه براى مبارزه با استبداد و استعمار تشخیص داد. از مضمون و محتواى نامه هایى که سید به علماى شیعه، خصوصاً نامه اش به زعیم بزرگ مرحوم حاج میرزا حسن شیرازى (اعلى اللَّه مقامه) و نامه دیگرش که صورت بخشنامه دارد به سران علماى معروف و برجسته شیعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبریز و شیراز و غیره نوشته است، این مدعا کاملًا پیداست. سید جمال تشخیص داده بود که در روحانیت شیعه اگر احیاناً افرادى رابطه نزدیک با مستبدان زمان خود داشته اند، وابستگى خود را با روحانیت و مردم و دین حفظ کرده اند و از آن اصل که در فقه مطرح است یعنى «استفاده از پایگاه دشمن به سود مردم» پیروى کرده اند، و اگر احیاناً افرادى هم بوده اند- که البته بوده اند- که واقعاً وابسته بوده اند، جنبه استثنایى داشته اند و لهذا مردم شیعه پیوند محکم خود را با روحانیت شیعه در طول تاریخ نگسسته اند روش سید جمال در قبال روحانیت شیعه، تأثیر فراوانى داشت هم در جنبش تنباکو که منحصراً وسیله علما صورت گرفت و مشتى آهنین بود بر دهان استبداد داخلى و استعمار خارجى، و هم در نهضت مشروطیت ایران که به رهبرى و تأیید علما صورت گرفت.
امتیاز دیگر سید جمال این است که با اینکه به اصطلاح مردى تجددگرا بود و مسلمانان را به علوم و فنون جدیده و اقتباس تمدن غربى مى خواند و با بى سوادى و بى خبرى و عجز فنى و صنعتى مسلمانان به پیکار برخاسته بود، متوجه خطرهاى تجددگرایى هاى افراطى بود. او مى خواست مسلمانان علوم و صنایع غربى را فراگیرند، اما با اینکه اصول تفکر مسلمانان یعنى جهان بینى آنها جهان بینى غربى گردد و جهان را با همان عینک ببینند که غرب مى بیند مخالف بود. او مسلمانان را دعوت مى کرد که علوم غربى را بگیرند اما از اینکه به مکتبهاى غربى بپیوندند آنها را برحذر مى داشت. سید جمال همان گونه که با استعمار سیاسى غرب پیکار مى کرد با استعمار فرهنگى نیز در ستیزه بود. با متجددانى که جهان را و احیاناً قرآن و مفاهیم اسلامى را مى خواستند از دیدگاه غربى تفسیر کنند مبارزه مى کرد. توجیه و تأویل مفاهیم ماوراءالطبیعى قرآن و تطبیق آنها را به امور حسى و مادى جایز نمى شمرد.
سید جمال هنگامى که از مصر به هند رفت و با افکار سِر سید احمدخان هندى- که زمانى قهرمان اسلامى اصلاح در هند به شمار مى رفت- آشنا شد و دید او سعى دارد مسائل ماوراءالطبیعى را به نام و بهانه علم، توجیه طبیعى کند، غیب و معقول را تعبیر محسوس و مشهود نماید، معجزات را که در قرآن نصّ و صریح است به شکلى رنگ عادى و طبیعى دهد، مفاهیم آسمانى قرآن را زمینى کند، سخت ایستادگى کرد.
دردهایى که سید جمال در جامعه اسلامى تشخیص داد عبارت بود از: 1.استبداد حکّام 2. جهالت و بى خبرى توده مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن 3. نفوذ عقاید خرافى در اندیشه مسلمانان و دورافتادن آنها از اسلام نخستین 4.جدایى و تفرقه میان مسلمانان، به عناوین مذهبى و غیرمذهبى 5. نفوذ استعمار غربى
سید براى چاره این دردها و بدبختیها از همه وسایل ممکن: مسافرتها، تماسها، سخنرانیها، نشر کتاب، مجله، تشکیل حزب و جمعیت، حتى ورود و خدمت در ارتش بهره جست. در عمر شصت ساله خود ازدواج نکرد و تشکیل عائله نداد، زیرا با وضع غیرثابتى که داشت- که هرچندى در کشورى بسر مى برد و گاهى در تحصن یا تبعید یا تحت نظر بود- نمى توانست مسئولیت تشکیل خانواده را برعهده گیرد.
سید چاره دردهایى که تشخیص داده بود در امور ذیل مى دانست:
1. مبارزه با خودکامگى مستبدان. این مبارزه را چه کسى باید انجام دهد؟ مردم. مردم را چگونه باید وارد میدان مبارزه کرد؟ آیا از این راه که به حقوق پامال شده شان آگاه گردند؟ بدون شک این کار لازم است اما کافى نیست. پس چه باید کرد؟ کار اساسى این است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسى یک وظیفه شرعى و مذهبى است. تنها در این صورت است که تا رسیدن به هدف از پاى نخواهند نشست. مردم در غفلتند که از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست. پس همبستگى دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد. اعلام همبستگى دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعى آگاهى سیاسى براى فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشت سیاسى کشور خودش و جامعه اسلامى، یکى از طرحهاى سید براى چاره جویى دردهاى موجود بود. خود سید عملًا با مستبدان زمان درگیرى داشت، مریدان خود را به مبارزه تحریک مى کرد، تا آنجا که قتل ناصرالدین شاه به تحریک او منتسب شد.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید. ظاهراً سید در این زمینه هیچ اقدام عملى از قبیل تأسیس و تشکیل مدرسه یا انجمنهاى علمى انجام نداده، همان بوده که در خطابه ها و نوشته هاى خود مردم را مى خوانده است.
3. بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایه ها و ساز و برگهایى که به اسلام در طول تاریخ بسته شده است. بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین از نظر سید به معنى بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیره سلف صالح است. سید در بازگشت به اسلام تنها بازگشت به قرآن را مطرح نکرده است، زیرا او به خوبى مى دانست که خود قرآن رجوع به سنت را لازم شمرده و بعلاوه او به خطرات «حَسْبُنا کِتابُ اللَّه» که در هر عصر و زمانى به شکلى بهانه براى مسخ اسلام شده است کاملًا پى برده بود.
4. ایمان و اعتماد به مکتب. سید در نشریات و خطابه هاى خود کوشش داشت مسلمانان را عمیقاً مؤمن سازد که اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژى، مسلمانان را نجات و رهایى بخشد و به استبداد داخلى و استعمار خارجى پایان دهد و بالاخره به مسلمانان عزت و سعادت ارزانى دارد. مسلمانان باید مطمئن باشند که براى تأمین سعادت خود نیاز به مکتب دیگر ندارند و نباید به جانب مکتب دیگر دست دراز کنند. از این رو در آثار و نوشته هاى خود به ذکر مزایاى اسلام مى پرداخت از قبیل اعتبار دادن به عقل و برهان و استدلال، و از قبیل اینکه تعلیمات اسلام بر اساس شرافت فرد انسانى و قابلیت او براى رسیدن به هر تعالى به استثناى نبوت است، و از قبیل اینکه اسلام دین علم است، دین عمل و سختکوشى است، دین جهاد و مبارزه است، دین اصلاح و مبارزه با فساد و امر به معروف و نهى از منکر است، دین عزت و عدم قبول ذلت است، دین مسئولیت است و … سید مخصوصاً روى توحید اسلامى و اینکه اسلام توحید را جز بر مبناى یقین برهانى پذیرفته نمى داند و اینکه توحید برهانى و استدلالى ریشه سوز همه عقاید باطله است، تکیه فراوان داشت و معتقد بود جامعه اى که معتقد باشد اساسى ترین معتقداتش را باید با نیروى برهان و یقین، نه ظنّ و تخمین و نه تعبّد و تقلید، به دست آورد کافى است که زیر بار خرافه و اوهام نرود. پس باید مردم را به توحید برهانى دعوت کرد تا احترام و اعتبار عقل از نظر دینى براى آنها مسلّم و مسجّل گردد.
5. مبارزه با استعمار خارجى اعم از استعمار سیاسى که در مسائل داخلى کشورهاى اسلامى دخالت مى کرد، و استعمار اقتصادى که منجر به کسب امتیازات ظالمانه و غارت کردن منابع مالى و اقتصادى جهان اسلام مى شد، و استعمار فرهنگى که به نوعى فرهنگ زدایى از نظر فرهنگ اسلامى مى پرداخت و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بى اعتقاد مى کرد و برعکس، فرهنگ غربى را یگانه فرهنگ انسانى و سعادتبخش معرفى مى کرد تا آنجا که برخى روشنفکران مسلمان را معتقد ساخت که اگر شرقى مى خواهد متمدن شود باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شود؛ خطش خط فرنگى، زبانش زبان فرنگى، طرز لباس پوشیدنش همان طرز لباس پوشیدن فرنگى، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقایدش، فلسفه اش، هنرش، اخلاقش همه فرنگى شود.سید طرح همبستگى دین و سیاست را براى دو جبهه لازم مى دانست: جبهه استبداد داخلى و جبهه استعمار خارجى. کوشش فراوان داشت که شعور مذهبى مسلمانان را براى مبارزه با استبداد و استعمار بیدار سازد و براى این برنامه، نسبت به هر برنامه اصلاحى دیگر حق تقدم قائل بود.
6. اتحاد اسلام. ظاهراً نداى اتحاد اسلام را در برابر غرب اولین بار سید جمال بلند کرده . منظور از اتحاد اسلام، اتحاد مذهبى- که امرى غیرعملى است- نبود.منظور اتحاد جبهه اى و سیاسى بود، یعنى تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر سید به مسلمانان هشدار مى داد که «روح صلیبى» همچنان در غرب مسیحى، بالاخص در انگلستان زنده و شعله ور است. غرب على رغم اینکه با ماسک آزادمنشى تعصب را نکوهش مى کند خود در دام تعصب (خصوصاً تعصب مذهبى علیه مسلمانان) سخت گرفتار است. سید على رغم آنچه فرنگى مآبان تعصب را نکوهش مى کنند، مدعى بود تعصب بد نیست، تعصب مانند هرچیز دیگر افراط و تفریط و اعتدال دارد. افراط در تعصب که در انسان حس جانبدارى بى منطق و کور ایجاد مى کند بد است، اما تعصب به معنى «تصلّب» و غیرت حمایت از معتقَدات معقول و منطقى نه تنها بد نیست، بسیار مستحسن است. سید مى گفت: رواج اندیشه قومیّت پرستى و ملّیت پرستى و به اصطلاح «ناسیونالیسم» که به صورتهاى پان عربیسم، پان ایرانیسم، پان ترکیسم، پان هندوئیسم و غیره در کشورهاى اسلامى با وسوسه استعمار تبلیغ شد، و همچنین سیاست تشدید نزاعهاى مذهبى شیعه و سنى، و همچنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامى به صورت کشورهاى کوچک و قهراً رقیب، همه براى مبارزه با آن اندیشه ریشه کن کننده استعمار یعنى «اتحاد اسلام» بوده و هست.
7. دمیدن روح پرخاشگرى و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه اسلامى. سید جمال که مى خواست مسیح وار بار دیگر روح اسلام راستین را به پیکر مسلمین بدمد و غیرت اسلامى آنان را به جوش آورد، اصل فراموش شده جهاد را پیش کشید و فراموش شدن این اصل را عامل بزرگى براى انحطاط مسلمین تلقى کرد. اگر روح صلیبى هنوز در رگ و پیوند غربى هست، چرا مسلمان روح مجاهدگرى خود را از یاد ببرد؟
8. مبارزه با خود باختگی در برابر غرب .
مى توان گفت که آرمان اصلاحى سید و جامعه ایده آلش در جامعه اى اسلامى خلاصه مى شود که وحدت بر سراسر آن حاکم باشد؛ اختلافات نژادى، زبانى، منطقه اى، فرقه اى، بر اخوّت اسلامى آنها فائق نگردد و وحدت معنوى و فرهنگى و ایدئولوژیک آنها را آسیب نرساند، مردم مسلمان مردمى باشند آگاه و عالم و واقف به زمان و آشنا به فنون و صنعت عصر و آزاد از هرگونه قید استعمار و استبداد، تمدن غربى را با روح اسلامى نه با روح غربى اقتباس نمایند، اسلام حاکم همان اسلام نخستین باشد بدون پیرایه ها و ساز و برگها که بعدها در طول تاریخ به آن بسته شده است، روح مجاهدگرى به مسلمانان بازگردد، احساس عزت و شرافت نمایند، زیر بار ظلم و استبداد و استعباد نروند. تا آنجا که ما اطلاع داریم سید آرمانى در مورد نظام ارباب و رعیتى حاکم بر جامعه اسلامى آن روز و همچنین در مورد نظام خانوادگى و هم نظام آموزشى علوم اسلامى که به آنها دلبستگى فراوان داشته، ابراز نکرده است. معلوم نیست از نظر انطباق آن نظامات با موازین و معیارهاى اسلامى، سید چگونه مى اندیشیده است؛ همچنان که على رغم مبارزه پیگیرش با حکومتهاى مستبده زمان خود، فلسفه سیاسى اسلامى را که خود مى پسندیده دقیقاً عرضه نداشته است که به چه شکل و چه الگویى هست؛ شاید بدان جهت که مبارزات پیگیرش با استبداد و استعمار امان نمى داده که به این مسائل بپردازد؛ و شاید بدان جهت که مبارزه با استبداد و استعمار را نخستین گام در راه انقلاب و رستاخیز اسلامى مى دانسته و معتقد بوده ملت مسلمان هرگاه این گام اول را درست بردارد، در گام دوم، خود خواهد دانست که چه بکند؛ و ممکن است اینها را نوعى نقص و کمبود در کار سید تلقى کرد.
سید جمال از یک سلسله مزایاى طبیعى و اکتسابى برخوردار بوده که در مجموع نظیرى برایش نمى توان یافت. از نظر طبیعى اولًا از هوش و استعداد خارق العاده اى برخوردار بوده که به ندرت در میان افراد بشر نظیرى برایش مى توان یافت. این چیزى است که همه کسانى که او را از نزدیک دیده اند بدان معترفند. ثانیاً نفوذ کلام و قدرت القاء و تلقین فوق العاده اى داشته است، گویى از نوعى هیپنوتیزم و سِحر کلام برخوردار بوده است. در خطابه هایش که در مصر ایراد کرده گاه ولوله ایجاد مى کرده، مردم را بر حال و وضع خود سخت مى گریانده و به هیجان مى آورده است. از نظر اکتسابى اولین امتیازش این است که فرهنگش فرهنگ اسلامى است. تحصیلات اولیه سید در قزوین و تهران و نجف بوده. مخصوصاً در نجف از محضر دو شخصیت بزرگ بهره مند شده: یکى مجتهد بزرگ، خاتم الفقهاء حاج شیخ مرتضى انصارى (اعلى اللَّه مقامه) و دیگر حکیم متأله، فیلسوف عالى قدر و عارف بزرگ آخوند ملاحسینقلى همدانى درجزینى شَوَندى. ظاهراً سید علوم عقلى را از این مرد بزرگ که خود از شاگردان برجسته مرحوم حاج ملاهادى سبزوارى بوده فراگرفته است، و بعلاوه در محضر این مرد بزرگ که ضمناً همشهرى سید نیز بوده با مسائل معنوى و عوالم عرفانى آشنا شده است. دوستى و رفاقتش با دو بزرگ دیگر در نجف: یکى مرحوم آقا سید احمد تهرانى کربلایى، عارف و حکیم بزرگ عصر خودش، و دیگر مرحوم سید سعید حبّوبى، شاعر و ادیب و عارف و مجاهد بزرگ عراقى که در انقلاب عراق نقش برجسته اى داشته است، در محضر مرحوم آخوند همدانى صورت گرفته است. کسانى که شرح حال سید را نوشته اند، به علت آنکه با مکتب اخلاقى و تربیتى و سلوکى و فلسفى مرحوم آخوند همدانى آشنایى نداشته اند و همچنین شخصیت مرحوم آقا سید احمد تهرانى کربلایى و مرحوم سید سعید حبّوبى را نمى شناخته اند، به گزارش ساده اى قناعت کرده، درنگ نکرده و از آن به سرعت گذشته اند؛ توجه نداشته اند که شاگردى سید در محضر مرحوم آخوند همدانى و معاشرتش با آن دو بزرگ دیگر چه آثار عمیقى در روحیه سید تا آخر عمر داشته است. این بنده از وقتى که به این نکته در زندگى سید پى بردم، شخصیت سید در نظرم بُعد دیگر و اهمیت دیگرى پیدا کرد. آشنایى سید با فرهنگ اسلامى و تأثر شدید و عمیق او از این فرهنگ سبب شد پس از آشنایى با فرهنگ جدید اروپایى- که ظاهراً در هند این آشنایى پیدا شده-خودباخته نشود و جذب آن فرهنگ نگردد.
دومین امتیاز سید آشنایى او با جهان و زمان خود بود. او اولًا زبانهاى متعدد بیگانه از قبیل انگلیسى و فرانسه و حتى روسى را (طبق نقل آثارالعجم ) مى دانست، به آسیا و اروپا و قسمتى از افریقا مسافرت کرده و با شخصیتهاى مهم علمى و سیاسى جهان برخورد و مذاکره کرده بود و اینها به او دید وسیعى بخشیده بود.
سومین امتیاز سید این بود که جهان اسلامى را که در راه نجات و رهایى آن کوشش مى کرد، از نزدیک مى شناخت. به غالب آن کشورها مسافرت کرده و با مردم آنجا از نزدیک تماس پیدا کرده بود. به حجاز و مصر و هند و ایران و ترکیه و افغانستان رفته و در هرکدام مدتى اقامت کرده بود، و لهذا به ماهیت حرکتها و نهضتها و شخصیتهایى که در آن زمان در کشورهاى اسلامى وجود داشت پى برده بود و از اشتباهاتى از نوع اشتباهاتى که برخى مصلحان دیگر دچار شده اند مصون ماند.
چهارمین امتیازش اطلاعات وسیعش درباره اوضاع سیاسى و اقتصادى و جغرافیایى کشورهاى اسلامى بود. از نامه اى که به مرحوم زعیم بزرگ حاج میرزا حسن شیرازى نوشته است روشن مى شود که تا چه حد این مرد از اوضاع عمومى ایران و از جریانهاى پشت پرده سیاست و از نیرنگهاى استعمار آگاه بوده است. ( مطهری , مرتضی , نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر , تهران: صدرا , 1374, ص 13-35)
برای آشنایی بیشتر با افکار و اندیشه های سید جمال به منابع زیر مراجعه شود:
سید جمال الدین اسد آبادی ، مصلحی متفکر و سیاستمدار، احمد موثقی، تهران:مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت (ع))
مفخر شرق سید جمال الدین اسد آبادی، ترجمه ونگارش سیّد غلامرضا سعیدی ، تهران : ,دفتر نشر فرهنگ اسلامی
سید جمال الدین حسینی پایه گذار نهضتهای اسلامی, صدرواثقی ، تهران:شرکت سهامی انتشار