طلسمات

خانه » همه » مذهبی » سخنان امام علی(ع) در مورد مالک اشتر(ره)

سخنان امام علی(ع) در مورد مالک اشتر(ره)


سخنان امام علی(ع) در مورد مالک اشتر(ره)

۱۳۹۳/۰۱/۳۱


۲۱۴۶۲ بازدید

سلام،متن کامل سخن امام علی(ع) در وصف مالک اشتر جه بود(اکر سنک بودی سنک سختی بودی….)؟


چون خبر شهادت مالک اشتر به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید بسیار اندوهگین و افسرده خاطر شد گریست و بر منبر تشریف برده فرمود:
« إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، و الحمد للّه ربّ العالمین، اللّهمّ إنّى أحتسبه عندک فإنّ موته من مصائب الدّهر، رحم اللّه مالکا فلقد أوفى عهده، و قضى نحبه، و لقى ربّه، مع أنّا قد وطّنّا أنفسنا على أن نصبر على کلّ مصیبة بعد مصابنا برسول اللّه-  صلّى اللّه علیه و آله-  فإنّها من أعظم المصیبات».
یعنى ما از خدا هستیم و بسوى او باز مى گردیم، و ستایش خداوندى را سزا است که پروردگار جهانیان است، بار خدایا من مصیبت اشتر را نزد تو بشمار مى آورم، زیرا مرگ او از سوگهاى روزگار است، خدا مالک را رحمت فرماید که بعهد خود وفاء نمود، و مدّتش را بپایان رسانید، و پروردگارش را ملاقات کرد، با اینکه ما تعهّد نموده ایم که پس از مصیبت رسول خدا-  صلّى اللّه علیه و آله بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبتها بود. پس از آن از منبر پائین آمده به خانه رفت، مشایخ نخع به خدمت آن حضرت آمدند، آن بزرگوار متأسّف و افسرده بود، فرمود:
«و للّه درّ مالک و ما مالک لو کان من جبل لکان فندا، و لو کان من حجر لکان صلدا، أما و اللّه لیهدّنّ موتک عالما و لیفرحنّ عالما، على مثل مالک فلتبک البواکى، و هل مرجوّ کمالک، و هل موجود کمالک، و هل قامت النّساء عن مثل مالک». (نهج البلاغه، نامه 38)
  یعنى خدا مالک را جزاى خیر دهد و چگونه مالک که اگر کوه بود کوهى عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود، آگاه باشید بخدا سوگند مرگ تو اى مالک جهانى را ویران و جهانى را شاد مى سازد یعنى اهل شام را خوشنود و عراق را خراب مى گرداند، بر مردى مانند مالک باید گریه کنندگان بگریند، آیا یاورى مانند مالک دیده می شود، آیا مانند مالک کسى هست، آیا زنان از نزد طفلى بر مى خیزند که مانند مالک شود.
(ر. ک: ترجمه و شرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 5، ص 990- 991).
مناسب است در ادامه خلاصه ای از زندگینامه این بزرگمرد تاریخ نقل کنیم. آنگاه به بررسی بعضی از فضائل و سجایای اخلاقی وی خواهیم بپردازیم هر چند سخن گفتن از تمام سجایا و فضائل اخلاقی چنین مردی ناممکن است اما در حد امکان بدان خواهیم پرداخت:
مالک فرزند «حارث بن عبد یغوث نخعی» معروف به «مالک اشتر»، کنیه اش ابو ابراهیم است. وی از اهالی یمن بود که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به شرف اسلام نایل آمد و چون به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله توفیق نیافت لذا او را جزو تابعین به شمار آورده اند. (مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 7).
وی از فرماندهان نظامی و از دلاوران شجاع و یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی علیه السلام محسوب می شود. در ارتباط با ولادت او هیچ یک از مصادر تاریخی، تاریخ مشخصی ذکر نکرده‌اند اما طبق قرائن تاریخی تولد مالک اشتر باید بین 25 ـ 30 سال قبل از هجرت مبارک نبوی باشد.
از زندگی مالک اشتر قبل از اسلام چیزی نمی‌دانیم، ولی می‌بینیم که وی بعد از اسلام آوردن و بعد از رحلت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله   و بالاخص در زمان حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام تأثیر واضح و جدی در امور سیاسی و اجتماعی و دینی و فرهنگی داشته است.
مالک چون مردی شجاع و دلاوری با تقوا بود در جنگ ها و فتوحات اسلامی از جمله در جنگ تبوک در سال 13 هجری در عصر خلافت ابوبکر به مصاف رومیان رفت (تاریخ طبری، ج 4، ص 401) و در فتح دمشق به فرماندهی ابو عبیده جراح شرکت داشت (تاریخ طبری، ج 4، ص 441) .
او در عین دلاوری مقابل دشمنان و منحرفان در برابر ضعیفان و درماندگان دلی رحیم و قلبی مهربان داشت.
در زمان خلافت عثمان به علت اعتراض به کارگزار ناصالح کوفه به شام تبعید شد و از آن جا به کوفه بازگردانده و سپس به «حمص» تبعید گردید و سرانجام در سرنگونی خلافت عثمان به یاری اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله شتافت.
مالک پس از کشته شدن عثمان، در خلافت امیر مؤمنان علیه السلام بسیار تلاش کرد و با حضرت بیعت نمود و از سرداران بزرگ سپاه حضرت گردید. وی از شیعیان بسیار پای بند و یاری دهندگان به امیرالمؤمنین علیه السلام بود، به طوری که رابطه دوستی او با مولای متقیان آن قدر زیاد بود که امام علی علیه السلام پس از مرگ وی فرمود: «رحم اللَّه مالکاً، فلقد کان لی کما کنت لرسول اللَّه صلی الله علیه و آله؛ خداوند مالک را رحمت کند، او برای من همان گونه بود که من برای رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم.»
از آن جا که معاویه از این رابطه معنوی بین امام علیه السلام و مالک آگاهی داشت دستور داده بود که در خطبه ها علاوه بر لعن امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام، نیز به مالک اشتر و عبداللَّه بن عباس هم لعن کنند. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 15، ص 99)
در شجاعت و دلاوری این مرد الهی همین بس که ابن ابی الحدید درباره اش می گوید: پاداش مادری که چون مالک اشتر را پرورده است با خدا باد، که اگر کسی سوگند بخورد که خداوند متعال میان عرب و عجم شجاع تر از او، جز استادش علی علیه السلام نیافریده است، من بر او بیم گناه ندارم، و چه نیکو گفته است آن کسی که وقتی درباره مالک اشتر از او پرسیدند، گفت: من درباره مردی که زندگانی او مردم شام را شکست داد و مرگش مردم عراق را شکست داد، چه بگویم؟ (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 213)
علی علیه السّلام در بسیاری از سخنان خود و در بسیاری از مواقع از مالک تعریف و تمجید کرده است برای مثال حضرت فرمود:
تو امین‌ترین ومورد اعتمادترین اصحاب من و ناصحترین و خوش فکرترین آنها نزد من هستی.( ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، سلسله انتشارات انجمن آثار ملی، ص170)
مالک برای من همانگونه بود که من برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله بودم.( نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، ص 989)
مهمترین واقعه زندگی مالک اشتر در سال 38 هـ ق بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را به حکومت مصر منصوب کرد و فرستاد تا فتنه ای که به کمک معاویه بر ضد محمدبن ابی بکر بپا شده بود، خاموش کند. پیش از آنکه به مصر رود آن حضرت برای اهل مصر نامه ای نوشت که بعضی از مفاد آن چنین بود: بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در زمان ترس، چشمش خواب ندارد و در هنگام خطر، از دشمن نمی ترسد. او مالک پسر حارث از طایفه مذحج است. پس گفته های او را بشنوید و به فرمان او که مطابق حق باشد گردن نهید. اکنون با همه نیازی که به او دارم، او را نزد شما فرستادم که خیرخواه شماست. (نهج البلاغه، نامه 38)
علی(علیه السلام) زمانی که او را به حکومت مصر منصوب کرد نامه ای برای او نوشت که مشتمل بر لطائف و محاسن بسیار و پند و حکمت زیاد است. این منشور حکومتی و عهدنامه که حضرت به مالک عطا نمود، از نفیس ترین و ارزنده ترین مطالب حکمرانی و حکومت داری و مردم داری است که بسیار معروف و بارها آن ترجمه شده و در نهج البلاغه آمده است.(نهج البلاغه، نامه 62)
بنا به نقل تاریخ، چون این خبر به معاویه رسید پیغام داد برای یکی از مالکان روستاهای بین راه مصر، که مالک اشتر را مسموم کن تا من خراج بیست سال را از تو نگیرم. وقتی مالک به آنجا رسید، دهقان که فهمیده بود او عسل را زیاد دوست دارد، مقداری عسل مسموم برای مالک، هدیه آورد و قدری هم از اوصاف و فوائد عسل، حرف زد. او شربتی از آن عسل زهرآلود را خورد که هنوز کاملا از گلوی او پائین نرفته بود که در همان بین راه از دنیا رحلت نمود. (مجالس المومنین، ج 1، ص 288 ؛ معجم البلدان، ج 1، ص 454)
به هر حال، مالک اشتر، مجاهد فی سبیل الله و شمشیر برنده، علیه کفار و دشمنان اسلام و تشیع و یار باوفا و صاحب سر امیر مومنان علیه السلام است. او در آسمان فضیلت، تقوا، ورع، شجاعت و علم، ستاره ی درخشانی است که نظیر و همتا ندارد و در علو رتبه و مقام او همین بس که استاد عالی قدرش امیرالمومنین علیه السلام او را به اوصافی ستوده که در آنها مانندی ندارد:
«لله در مالک و ما مالک! و الله لو کان من جبل لکان فندا و لو کان من حجر لکان صلدا لا یرتقیه الحافر و لا یوفی علیه الطائر.» مالک در گذشت وه چه مالکی بود؟! اگر کوهی به حساب آید، یکتا کوهی بود که نه چهارپایی توان برآمدن بر آن را داشت و نه پرنده ای را نیروی پرواز بر قله ی آن بود و اگر سنگی می بود، سخت هر آینه سنگی محکم و صیقلی بود که چیزی بر آن نمی رویید.
سپس فرمود: «اللهم انی احتسبه عندک، فان موته من مصائب الدهر فرحم الله مالکا.»: پروردگارا، من او را در پناه تو به حساب تو می آورم، چرا که مرگ او از مصائب فراگیر عالم بود. خداوند مالک را رحمت کند.
ابن ابی الحدید، در شرح یکی از سخنان مولا در وصف مالک گوید: «کان فارسا شجاعا رئیسا من اکابر الشیعه و عظمائها، شدید التحقق بولاء امیرالمومنین علیه السلام و نصره.»: او مردی شجاع و سرداری از بزرگان شیعه بود که در حراست و نگهداری دین می کوشید و در یاری و محبت علی علیه السلام سخت کوشا بود.
راویان، حدیثی نقل کرده اند که بر ایمان قاطع مالک، فضیلت و عظمت وی دلالت دارد و آن اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در پیشگویی وفات ابوذر فرمود: «لیموتن احدکم بفلاه من الارض نشهده عصابه من المومنین.»: در آینده یکی از شما در زمینی بی آب و علف بدرود جهان خواهد گفت و گروهی از مومنان بر جنازه ی او حضور می یابند. در بین آن گروه، حجر بن عدی و مالک حضور داشتند.
مالک مجمع فضائل و کمالات انسانی بود و بحق می توان گفت، وی معلم اخلاق و مهذب نفوس در عصر خویش بوده است. روزی در حالی که لباس زاهدانه، به تن داشت از بازار عبور می کرد، یکی از بازاریان ناآگاه و سبک مغز، به قصد استهزا سنگ ریزه ای به سوی او انداخت و حاضران را به خنده انداخت اما مالک سر به زیر انداخته و راه خود را ادامه داد. یکی از عابران که منظره را از دور تماشا می کرد، به آن مرد نزدیک شد و گفت: آیا این شخص را شناختی؟ گفت: نه، گفت: وی مالک اشتر یار با وفای امیر مومنان علیه السلام است. آن مرد با شنیدن این سخن، رنگ از چهره اش پرید و از عمل خود سخت پشیمان گردید و سپس با شتاب برای عذرخواهی به راهی که مالک رفته بود روانه شد، در راه از مردم پرسید مالک را ندیدید؟ گفتند: به این مسجد رفت. او به مسجد وارد شد و مالک را مشغول به نماز دید، اندکی صبر کرد تا نماز مالک تمام شد پس از نماز، به قدمهای مالک افتاده می بوسید! مالک گفت: این عمل برای چیست گفت: از شما عذر می خواهم، چرا که ناآگاهانه به شما توهین نمودم! مالک گفت: بر تو گناهی نیست من بدین جهت به این مسجد آمدم که برای تو از خداوند طلب مغفرت کنم. آری مالک، مصداق واقعی این آیه ی شریفه است که می فرماید:
«و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.»: و بندگان خاص خدای مهربان آنان هستند که بر روی زمین از روی فروتنی راه می روند و هرگاه مردم نادان، به آنها خطاب و عتابی کنند، با سلامت نفس و زبان خوش جواب دهند.(شرح خطبه متقین در نهج البلاغه، ص 381 به بعد)
در مورد مالک اشتر و شرح حال او، علاوه بر منابعی که ذکرشد می توان این کتب هم استفاده کرد:
1- «حیات مالک اشتر»، تالیف سید محمد تقی حکیم، چاپ نجف، سال 1365.
2- «حیات مالک اشتر»، تالیف محمد رضا الحکیم، چاپ تهران، شرکت سهامی طبع سال 1365.
3- «فائد القوات العلویه»، تالیف شیخ عبدالواحد مظفری، طبع سال 1370.
4- «الغدیر»، تالیف علامه امینی، جلد 9، ص 38 به بعد. و در همین جلد، صفحه 141. و نیز ترجمه این جلد به نام جلد هفدهم، ص 81 به بعد (ترجمه جلال الدین فارسی).
5- «شرح نهج البلاغه»، ابن ابی الحدید، بخصوص جلد 5 و 6.
6- «منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه»، معروف به شرح خوئی، جلد بیستم، ص 162.
7- «سیمای مالک اشتر»، تالیف محمدی اشتهاردی، چاپ ایران، قم.
8- «منتهی الامال»، تالیف شیخ عباس قمی، قسمت سوم، ص 102.
9- «تاریخ طبری»، تالف محمد طبری، جلد 6، صفحه 3390 به بعد.
10- «الغارات»، تالیف محمد ثقفی کوفی، متوفی 283، اول ص 205.
11- «بحارالانوار»، چاپ کمپانی، جلد 8، به نام «الفتن و المحن»، ص 593.
12- «نهج البلاغه»، تالیف سیدرضی، نامه های 62 -53 -38 -34 -13 و حکمت 435.
 
 
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد