خانه » همه » مذهبی » علت اختلاف در تحدی قرآن به ۱ و ۱۰ سوره

علت اختلاف در تحدی قرآن به ۱ و ۱۰ سوره


علت اختلاف در تحدی قرآن به ۱ و ۱۰ سوره

۱۳۹۳/۰۱/۲۵


۷۳۱ بازدید

باتوجه به اینکه آیات۲۳ بقره و ۳۸ یونس ظاهرا زودتر از ۱۳ هود نازل شده چرا در سیرنزول ابتدا تحدی به یک سوره واقع شده بعد به ۱۰سوره؟

این سئوال درگذشته نیز مطرح بوده وبه همین جهت بسیاری ازمفسرین درصددپاسخ آن برآمده وجوابهای متعددی نیزارائه کرده اندکه ما به منظورتبیین بیشتر مطلب وعدم تصرف درعبارات اصل سئوال وجوابی را که دردوتفسیرشریف نمونه والمیزان بیان شده است باحداقل تغییرتقدیم حضور می نماییم. همه قرآن یا ده سوره یا یک سوره؟ همانگونه که مى دانیم قرآن مجید در یک جا مخالفان را دعوت به آوردن مثل قرآن کرده است (سوره اسراء- 88) و در جاى دیگر به آوردن ده سوره همانند قرآن (سوره یونس -38) و در مورد دیگر به آوردن یک سوره مثل سوره هاى قرآن (بقره- 23).                        به همین دلیل در میان گروهى از مفسران بحث شده که این تفاوت در تحدى و دعوت به مبارزه براى چیست؟ چرا یک جا همه قرآن و جاى دیگر 10 سوره و جاى دیگر یک سوره؟ در پاسخ این سؤال طرق مختلفى پیموده اند:
الف- بعضى معتقدند این تفاوت از قبیل تنزل از مرحله بالاتر به مرحله پائینتر است درست مثل اینکه کسى به دیگرى میگوید: اگر تو هم مثل من در فن نویسندگى و شعر مهارت دارى کتاب و دیوانى همچون کتاب و دیوان من بنویس بعد تنزل مى کند و مى گوید یک فصل مانند آن را و یا حتى یک صفحه مثل آن ارائه بده! ولى این پاسخ در صورتى صحیح است که سوره هاى اسراء و هود و یونس و بقره به همین ترتیب نازل شده باشد، البته آن با ترتیبى که در کتاب تاریخ القرآن از فهرست ابن ندیم نقل شده سازگار است: چرا که او مى گوید: سوره اسراء سوره 48 و هود 49 و یونس 51 و بقره نودمین سوره است که بر پیامبر نازل شده.
اما متاسفانه این سخن با ترتیب معروفى که براى سوره هاى فوق در تفاسیر اسلامى آمده است سازگار نمى باشد.
ب- بعضى گفته اند گرچه ترتیب نزول سوره هاى فوق منطبق بر تنزل از مرحله بالا به مرحله پائین نیست، ولى مى دانیم که همه آیات یک سوره با هم نازل نمى شده چه بسا آیاتى که مدتى بعد نازل مى شد به دستور پیامبر ص به خاطر تناسبهایى که داشت در سوره قبل قرار داده مى شد. در محل کلام ما نیز ممکن است چنین باشد، و از این رو تاریخ سوره هاى فوق منافاتى با تنزل از مرحله بالاتر به پائین تر ندارد.
ج- احتمال دیگرى که براى حل این مشکل وجود دارد این است که اصولاواژه قرآن واژه اى است که به تمام و بعض قرآن هر دو اطلاق مى شود، مثلا در آیه اول سوره جن مى خوانیم إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً: ما قرآن عجیبى شنیدیم پیدا است که آنها قسمتى از قرآن را شنیده بودند.
اصولا قرآن از ماده قرائت است، و مى دانیم قرائت و تلاوت، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن، بنا بر این تحدى بمثل قرآن مفهومش تمام قرآن نیست و با ده سوره و حتى یک سوره نیز سازگار مى باشد.
از سوى دیگر سوره نیز در اصل به معنى مجموعه و محدوده است، و بر مجموعه اى از آیات نیز تطبیق مى کند هر چند یک سوره کامل به اصطلاح معمولى نبوده باشد.
و به تعبیر دیگر سوره در دو معنى استعمال مى شود یکى به معنى مجموع آیاتى که هدف معینى را تعقیب مى کند و دیگر یک سوره کامل که با بسم اللَّه شروع و پیش از بسم اللَّه سوره بعد پایان مى پذیرد.
شاهد این سخن آیه 86 سوره توبه است آنجا که مى فرماید: وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ … (هنگامى که سوره اى نازل مى شود که ایمان به خدا بیاورید و با پیامبرش جهاد کنید …) روشن است که منظور از سوره در اینجا همان آیاتى است که هدف فوق (یعنى ایمان به خدا و جهاد) را تعقیب مى کند هر چند قسمتى از یک سوره کامل باشد.
راغب نیز در کتاب مفردات در تفسیر آیه اول سوره نور سُورَةٌ أَنْزَلْناها … مى گوید: اى جملة من الاحکام و الحکم … همانگونه که ملاحظه مى کنیم سوره را به معنى مجموعه اى از احکام تفسیر کرده است.
بنا بر این فرق چندانى میان قرآن و سوره و ده سوره از نظر مفهوم لغت باقى نمى ماند یعنى همه اینها به مجموعه اى از آیات قرآن اطلاق مى گردد نتیجه اینکه تحدى قرآن به یک کلمه و یک جمله نیست که کسى ادعا کند من مى توانم مثل آیه وَ الضُّحى و آیه مُدْهامَّتانِ و یا جمله هاى ساده اى از قرآن را بیاورم، بلکه تحدى در همه جا به مجموعه اى از آیات است که هدف مهمى را تعقیب مى کند. (دقت کنید). تفسیرنمونه ج9 ص43-45
مرحوم علامه طباطبایی درپاسخ این سئوال ابتدا چندپاسخ راذکرده ونقد می نماید وسپس مفرماید:
و اما اینکه چرا قرآن کریم در تحدیهایش پیشنهادهاى مختلفى کرده: یک جا مى فرماید: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ « سوره یونس، آیه 38» که ظاهر در این است که تحدى به یک سوره است. و جاى دیگر فرموده: فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ « سوره هود، آیه 13» که ظهور در تحدى به عدد خاصى بیش از یک سوره دارد، و جایى دیگر فرموده: فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ « سوره طور، آیه 34» که ظهور در تحدى به کلامى مثل کلام قرآن دارد، هر چند که آن کلام از یک سوره کمتر باشد.
در پاسخ مى گوییم: ممکن است علتش این باشد که هر یک از این آیات غرضى خاص از تحدى دارد. توضیح اینکه امتیازات قرآن بدان جهت که کلامى الهى است و صرف نظر از فصاحتى که در لفظ آن و بلاغتى که در نظم آن هست، همه مربوط به معانى و مقاصد قرآن است. منظورم از معنا آن معنایى که منظور علماى بلاغت مى باشد نیست، که مى گویند: بلاغت از صفات معنا است، و الفاظ چیز پیش پا افتاده اى است که مفاهیم از جهت ترتب طبیعى که در ذهن دارند به وسیله آن الفاظ معنون و تعبیر مى شوند. آن معنایى که در نظر علماى ادب هست در کلام هاى بیهوده و فحش و دروغ صریح و هجو و تهمت نیز یافت مى شود، و کسى که آشناى به فنون ادبیات است مى تواند در همه این سخنان بیهوده نکات ادبى را بگنجاند، هم چنان که مى بینیم مقدار زیادى از اینگونه سخنان بیهوده و در عین حال ادیبانه از شعرا و ادیبان گذشته به عنوان شعر و نثر به یادگار مانده است. بلکه منظور از معنا و مقصد قرآن همان چیزى است که خود قرآن در توصیف آن فرموده:
الْکِتابِ الْحَکِیمِ «1» کِتابٍ مُبِینٍ «2» الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ «3» الْفُرْقانَ «4» یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ «5» لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ «6» لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ «7» و نیز فرموده: لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ «8» هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً «9»، و نیز فرموده: تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ «10» و لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ «11».
  [مقصود از بلاغت قرآن، بلاغت مصطلح بین علماء بلاغت و ادب نیست «12»]
پس روشن شد که هیچیک از اینها که گفته شد و قرآن خود را به داشتن آن اوصاف معرفى نموده منظور علماى ادب از بلاغت نیست، چون گفتیم بلاغتى که آنان در نظر دارند با دروغ و تهمت و هر سخن باطل دیگر جمع مى شود، و قرآن کریم اینگونه سخنان بلیغ را هر قدرهم بلیغ باشد، لغو و اثم خوانده و انسانها را از تفوه به آن نهى فرموده است، بلکه معنایى که اوصاف مذکور در بالا دارد مقاصدى است الهى، که همه آنها و به تمام معنا بر حق جریان دارد، حقى که آمیخته با باطل نیست، حقى که در طریق هدایت بشر واقع مى شود، و کلامى که مشتمل بر این معنا باشد و چنین غرضى را تامین کند و تنها کلامى مى تواند باشد که خداى عز و جل آن را ساخته و پرداخته کرده و نازل فرموده باشد، تا رحمت براى مؤمنین و ذکر براى اهل عالم باشد.
این است آن کلامى که مى توان با آن تحدى کرد، و تمامى بشر از اولین و آخرین را مخاطب قرار داد و گفت: فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ، چون هر کلام را حدیث نمى نامند، آن کلام حدیث است که مشتمل بر غرضى مهم باشد، غرضى که به عنوان حدیث سینه به سینه و دست به دست بگردد، و همچنین گفت: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ، چون خداى تعالى هر چند آیه را یک سوره نمى خواند هر چند که آن آیات متعدد باشد، مگر آنکه آن چند آیه مشتمل باشد بر غرضى الهى، متمایز از غرضهایى که در سوره هاى دیگر استیفاء شده است.
و اگر این نبود، تحدى به آیات قرآنى تمام نمى شد، زیرا خصم مى توانست از مفردات آیات، عدد بسیارى را انتخاب کند و یک یک آنها را در مقابل کلمات شیرین شعراى عرب قرار داده به مقایسه بنشیند، مثلا کلمه وَ الضُّحى وَ الْعَصْرِ، وَ الطُّورِ، فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ، مُدْهامَّتانِ، الْحَاقَّةُ مَا الْحَاقَّةُ وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ، الرَّحْمنُ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ، وَ خَسَفَ الْقَمَرُ، سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ، و کلماتى از این قبیل را گرفته بدون اینکه آنها را به هم ربط دهد، تا کلامى سر و ته دار و داراى غرض شود، در مقابل اشعار عرب قرار داده بگوید: اشعار عرب خیلى شیواتر و شیرین تر از این کلمات بى معنا است.
پس آنچه که خصم در آیات تحدى مکلف بدان شده این است که کلامى بیاورد که شبیه قرآن باشد، یعنى علاوه بر بلاغت و معجزه آسایى که در عبارات و الفاظ آن هست، مشتمل بر بیان پاره اى از مقاصد الهى و اغراضى باشد که خداى تعالى آنها را اغراض و اوصاف کلام خود شمرده.
  [ اختلاف در موارد تحدى، به اختلاف در اغراض و خصوصیات آن موارد بر مى گردد]
و کلام الهى با آن تحدیهایى که در آیات تحدى کرده به حسب آنچه از خصائصش پیدا است در هر سوره غرض خاصى را دنبال کرده، در عین حال مجموع آن، اغراضى (بهم پیوسته و) مختص به خود دارد آرى مجموع قرآن این خصیصه را دارد که کتابى است مشتمل بر تمامى ما یحتاج نوع بشر تا روز قیامت، مشتمل است بر معارف اصولى، اخلاق فاضله، و احکام فرعیه، (بطورى که در این سه مرحله هیچ موضوعى را بدون حکم نگذاشته و آنچه بشر تا روز قیامت مورد حاجتش باشد بیان کرده)، و در عین حال تک تک سوره هاى قرآن خصوصیتى مختص به خود دارد، و آن این است که با بیانى جامع و بلاغتى خارق العاده یکى از اغراض الهى را که بستگى و ارتباط با هدایت و دین حق دارد دنبال مى کند، و این خصیصه غیر آن خصیصه اى است که در مجموع قرآن کریم هست، و همچنین چند سوره مثلا ده یا بیست سوره از قرآن نیز خصیصه دیگرى مخصوص به خود دارند، و آن این است که فنونى از مقاصد و اغراض را با بیانى غیر از بیانات سایر سوره ها بیان مى کنند تا بیانات قرآن یک نواخت نباشد، بلکه در آن تنوعى به کار رفته باشد، و این تنوع خود دلیل مى شود بر اینکه نمى توان در باره قرآن احتمال اتفاق و تصادف داد.
آرى، اگر این تنوع نبود ممکن بود خصم در پاسخ تحدیهاى قرآن در مقام آوردن مثل آن برآید، و چون از آوردن مثل آن عاجز شود به ذهنش برسد، ناتوانیش از آوردن مثل قرآن دلیل بر عجز بشر از آوردن مثل آن است، و دلالتى ندارد بر اینکه قرآن از ناحیه خدا بوده و به علم الهى وحى شده است، چون ممکن است قدرت فردى از بشر در ساختن و پرداختن قرآن مانند سایر صفات و اعمال افراد بشر باشد، چون هر فردى از انسان صفات و اعمالى خاص به خود دارد، بطورى که دیگران نمى توانند عین آنها را داشته باشند، پس همانطور که تصادف و دست به دست هم دادن اتفاقى اسباب باعث مى شود که مثلا فردى (نابغه و یا) بلند بالا و یا کوتاه قد و یا درشت هیکل و یا شجاع تر و سخى تر و ترسوتر و بخیل تر از سایر افراد شود، چه مانعى دارد که اسبابى تصادفى و اتفاقى دست به دست هم داده باشند، و محمد (ص) را داراى چنین قدرتى کرده باشند، که کلامى ساخته و پرداخته کند که دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشند، پس صرف عاجز بودن دیگران از این کار دلیل نمى شود بر اینکه کلام او وحى آسمانى باشد.
و این احتمال هر چند در باره یک سوره از قرآن نیز مردود و مدفوع است (پس به طریق اولى در مورد مجموع قرآن بعیدتر و باطل تر است) و گو اینکه آن سوره اى که خصم مى خواهد مثلش را بیاورد کلامى است بلیغ و مشتمل بر معانى حقه و حقیقى، و خالى از ماده کذب و سوره اى که چنین وضعى دارد ممکن نیست بطور تصادف و اتفاق از زبان کسى صادر شود، بدون اینکه در آن غرضى مورد قصد و اراده باشد، الا اینکه این احتمال (تصادف و اتفاق) همانطور که گفتیم در مورد سوره هاى متعدد بعیدتر و غیر قابل قبول تر است، زیرا آوردن سوره اى بعد از سوره دیگر و بیان غرضى بعد از غرض دیگر و کشف راز نهفته اى بعد از کشف از رازهاى دیگر مجالى براى احتمال صرف و اتفاق نمى گذارد.                      
  حال که این معنا روشن گردید واضح شد که تحدى در مثل آیه شریفه قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً «اسراء-88» ممکن است در مورد تحدى به تمامى قرآن باشد، که همه اغراض الهى در آن جمع است، و این خصیصه را دارد که مشتمل است بر تمامى معارف و احکامى که بشر تا روز قیامت محتاج آن مى شود.
و تحدى به مثل آیه قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ تحدى به یک سوره باشد بدان جهت که آن سوره خصیصه ظاهرى دارد، و آن این است که یکى از غرض هاى جامع از اغراض هدایت الهى را بطور کامل بیان مى کند، بیانى که حق را از باطل متمایز مى سازد، و صرف لفاظى و سخن پردازى نیست. و تحدى در آیه فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ تحدى به ده سوره از قرآن باشد، بدان جهت که مشتمل بر تفنن است (یعنى یک مطلب را در چند قالب از بیان آورده و این خود دلیل قطعى است بر اینکه قرآن مولود تصادف نیست، بلکه گوینده آن آنچه گفته از روى علم و حکمت گفته است)، و کلمه عشرة- ده سوره بدین جهت آورده نشده که خصوص عدد ده دخالتى در این دلالت دارد، بلکه بدین جهت آورده شده که این عدد دلالت بر کثرت دارد، و منظور از آن، سوره هاى بسیار است، هم چنان که عدد صد و هزار نیز کنایه از آن است، در قرآن کریم فرموده:
یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ «بقره -96».
  [عدد ده در: فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ خصوصیتى ندارد و دلالت بر کثرت و تعدد دارد ]
پس منظور از کلمه عشر سور- و خدا داناتر است- سوره هاى بسیار و داراى مرتبه اى از کثرت است، مرتبه اى که در عرف مردم کثیر شمرده شود، پس گویا فرموده: اگر شک دارید که قرآن کلام خداى تعالى است، چند سوره مثل آن بیاورید، که حد اقل به ده عدد برسد تا معلوم شود آن تنوعى که قرآن کریم در بیانات خود دارد معجزه آسا است، و نمى تواند جز از ناحیه خداى تعالى باشد.
و اما اینکه در جاى دیگر تحدى را بر روى یک حدیث مثل قرآن آورده و فرموده:
فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ گویا نوعى تحدى است که از تحدیهاى سه گانه قبل عمومى تر است، چون کلمه حدیث، هم شامل یک سوره مى شود و هم شامل ده سوره و هم شامل همه قرآن، پس این آیه تحدى ایست مطلق به آوردن سخنى که خصایص قرآن را داشته باشد.
__________________________________________________
(1) سوره یونس، آیه 1.
  (2) سوره لقمان، آیه 2 و سوره نمل آیه 1. […..]
  (3) سوره حجر، آیه 87.
  (4) سوره فرقان، آیه 1.
  (5) سوره احقاف، آیه 30.
  (6) سوره طارق، آیه 13.
  (7) سوره فصلت، آیه 42.
  (8) سوره بقره، آیه 213.
  (9) سوره اسراء، آیه 84.
  (10) سوره نحل، آیه 86.
  (11) سوره واقعه، آیه 79.
  (12) خلاصه کلام اینکه: منظور ما از معجزه بودن معناى قرآن، ادیبانه بودن و مشتمل بر نکات ادبى بودن آن معانى نیست بلکه مرادمان حکیم بودن، نور مبین بودن و عظیم بودن است، و منظور ما این است که به حکم آیاتى که اشاره شد قرآن بین حق و باطل را جدا مى کند، و به سوى حق و به سوى صراط مستقیم ره مى نماید، قول فصل، و آخرین و صحیح ترین سخن است، نه شوخى، کتاب عزیزى است که نه در عصر نزولش و نه بعد از آن عصر، باطلى در آن رخنه نمى کند. قرآن ذکر و یک دنیا معرفت است، قرآن در بین مردم در آنچه که مورد اختلافشان است حکم به حق مى کند، براى مؤمنین شفاء و رحمت و براى ظالمان مزید خسارت است، تبیان هر چیز است، و جز پاکان کسى با آن تماس نمى تواند داشته باشد. مترجم
 
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد