۱۳۹۳/۰۱/۲۴
–
۶۳ بازدید
قرآن، برنامه حضرت مهدی (عج)
سیّد ابراهیم سیّد علوی
امیر مؤمنان علی(ع) در مجموعه? سخنانش،به قائم آل محمد و مهدی اهل بیت«علیهمالسلام» اشاراتی دارد، بلکه درباره? ظهور، ویژگیهای اخلاقی، رفتاری و حتی شمایل او به صراحت سخن گفته است و جالبتر آن که امام(ع) در چند جمله? کوتاه امّا بلیغ و شیوا، سیره? مرضیّه? حجّت عصر«عجلاللّه» را به وضوح نمایانده است و قرآن را برنامه حیات مهدی«عجلاللّه» معرفی کرده است.
سیّد ابراهیم سیّد علوی
امیر مؤمنان علی(ع) در مجموعه? سخنانش،به قائم آل محمد و مهدی اهل بیت«علیهمالسلام» اشاراتی دارد، بلکه درباره? ظهور، ویژگیهای اخلاقی، رفتاری و حتی شمایل او به صراحت سخن گفته است و جالبتر آن که امام(ع) در چند جمله? کوتاه امّا بلیغ و شیوا، سیره? مرضیّه? حجّت عصر«عجلاللّه» را به وضوح نمایانده است و قرآن را برنامه حیات مهدی«عجلاللّه» معرفی کرده است.
امروزه مسلمانان با بیش از یک میلیارد و نیم جمعیّت، مشکلات فراوان دارند چه، در ارتباط با هم و چه نسبت به دیگران. پژوهشگران در مسایل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در تحلیلهای خود میکوشند مشکل اصلی را پیدا کنند و به راه حل کلیدی راه جویند، لیکن مشاهده میکنیم که هر روز گامی عقبتراند و هر لحظه به گمرهی میافزایند. پس به طور کلّی طرح این سؤال بجاست که مشکل اصلی بشر امروزه چیست؟ بود و نبود قانون، کافی یا ناکافی بودن آن، عدم اجرا و یا بالأخره سوء اجرای آن؟!
بدون تردید محدودیّت دیدگاههای قانونگذاران و وابستگیهای فکری، مسلکی، گرایشهای قومی و سود جوییهای شخصی آنان در ضعف و نارسایی قوانین بشری تأثیر چشمگیر دارد امّا آن، تمام علّت نیست زیرا در برخی موارد قوانین نسبتاً خوبی که نتیجه? سالها و بلکه قرنها تجربه است، وجود دارد و شاید آن قوانین از بُعد علمی و نظری دارای هیچ اشکالی نباشد لکن اشکال عمده در اجرای صحیح آنهاست.
مثلاً موادّ سیگانه? حقوق بشر1، ذاتاً قوانین خوبی هستند و اگر صد در صد و به طور صحیح به اجرا در آید، در حوزه خود بسیاری از مشکلات را میگشاید پس انصاف آن است که بگوییم دو عامل اساسی در اختلالات جامعههای انسانی و در بروز مشکلات و نارساییها، اثر مستقیم دارد:
یک: ضعف و نقص بسیاری از قوانین بشری.
دو: عدم اجرا و یا صحیح به اجرا در نیامدن قوانین به طور کلّی.
در سیره? پیامبر(ص) نوشتهاند: آن حضرت در سال نخست هجرت به مدینه، با یهود ساکن آن جا که مسلمان نشدند و بر آیین پیشین خود باقی ماندند قراردادی بست که به وثیقه هشت مادّهای و قرارداد مسالمت با یهود معروف است.2 در این میثاق موادّی گنجانده شده که اگر یهود پایبند میبودند هیچ مشکلی، پیش نمیآمد. سوگمندانه آن قرار داد صلح آمیز در همان سال انعقاد و قبل از خشک شدن مرکّب آن توسّط یهود نقض شد و شأن نزول آیات جهاد و دفاع در سال دوّم هجری، فراهم گردید.
و همان شیطنت یهود آن روز است که امروز به شکل صهیونیسم، منشأ جنگ و خونریزی و تجاوز به حقوق انسانهاست، با این فرق که در عصر حاضر با عنوان ظاهر فریب دموکراسی و آزادی، به آن تجاوزات سرپوش گذاشته میشود.
جاهلیّت
خداوند در نکوهش دشمنان اسلام و در بیان وضعیّت مخالفان پیامبر(ص) طی چند آیه، فرمود: «افغیر دین الله یبغون و له اسلم من فی السموات و الارض طوعاً و کرهاً و الیه یرجعون» (آلعمران،3/83) آیا آیینی جز دین خدا میجویند؟ در حالی که هر آن چه در آسمانها و زمیناند خواه ناخواه تسلیم اویند و به سوی او باز میگردند.
«و طائفة قد اهمّتهم انفسهم یظنّون باللّه غیر الحق ظنّ الجاهلیّة» (آلعمران،3/154) و عدهای فقط خودشان را مهمّ میدانند و به خدا همانند گمانهای جاهلیّت، گمان ناحق دارند.
«أفحکم الجاهلیّة یبغون و من احسن من اللّه حکماً لقوم یوقنون» (مائده،5/50) آیا حکم جاهلی میطلبند چه کسی بهتر از خداست، از جهت حکم، برای مردمی که یقین دارند.
شیخ طبرسی مینویسد: آنان مردمی بودند که اگر حکم و قانونی، شامل ناتوانان جامعه میشد آنان را برای رعایت و عمل به آن، الزام و وادار میکردند امّا در برابر تخلّفات توانمندان و اشراف، تعقیب و بازخواست، به عمل نمیآوردند.3
به نظر سید قطب، این آیه نصّ در تعریف ماهیّت جاهلیت است: حکم، حاکمیت و سلطه? انسان بر انسان به عبارت دیگر بندگی انسان در برابر انسان و خروج از عبودیّت اللّه و نادیده گرفتن الوهیّت او و در مقابل آن، اعتراف به الوهیّت برخی انسانها، بلکه خضوع و بندگی مطلق در برابر جز خدا و جاهلیّت به این معنی یک پدیده? زمانی نیست که به یک برهه از زمان و یا به قطعهای از زمین مخصوص باشد بلکه آن، وضعی فرهنگی و اجتماعی است و چنان وضعیّتی دیروز (قبل از اسلام) بوده، امروز و یا فردا هم ممکن است پیدا شود، چنانکه اگر مردم در هر زمان و مکان، شریعت خدا را حاکم کنند و بدون تبعیض آن را بپذیرند و بر آن گردن نهند و تسلیم باشند، بر دین اویند و از جاهلیّت رستهاند امّا اگر به قانونهای صناعی بشری پایبند باشند و در هر شکلی از أشکال، چنان اوضاعی را بپذیرند، در آن صورت در جاهلیّت زیست میکنند که بر آیین و دین خدا نیستند و آن کس که حکم خدا را نخواهد به طور طبیعی به حکم جاهلی تن داده و در جاهلیّت به سر میبرد و این، دو راههای است که انسانها در تکاپوی زندگی به آن میرسند و آزادانه ناگزیر از انتخاب میباشند.
خداوند در ذیل آیه به صراحت فرمود: بهتر از حکم خدا چیست؟ یعنی: چه کسی میتواند بگوید که بهتر از خدا قانون تعیین میکند و یا از خدا مهربانتر است و به مصالح مردم آشناتر میباشد؟
آن که شریعت الهی را کنار گذاشته و جاهلیّت را مبنای زندگی خود قرار داده، دنبال خواهشهای نفسانی خود و یا گروه وابسته به آنان است، او با میل نسلهای بشری زندگی میکند هرچند که ادّعای اسلام داشته باشد. پس بدون مبالغه و گزافهگویی، انسان بر سر دو راهی است: اسلام یا جاهلیّت، ایمان یا کفر، حکم خدا یا حکم جز خدا. «و من لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الکافرون… الظالمون… الفاسقون» (مائده،5/44 ، 45 ، 47) هر که به آن چه خدا نازل کرده حکم نکرد، کافر… ستمگر… و بدکار است.4
جاهلیّت اُولی
خدا در قرآن کریم خطاب به همسران رسولاللّه و به همه? بانوان مسلمان میگوید: «و قرن فی بیوتکنّ و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی» (احزاب،33/33) در خانههایتان قرار بگیرید و همانند جاهلیّت نخست با خود آرایی و نخوت بیرون نیایید.
مراد از جاهلیّت، وضع فرهنگی پیش از اسلام است.5 و به نظر برخی جاهلیّت پس از ظهور اسلام برای ابد رخت بر بسته است و به همین جهت صفت نخستین برای آن در آی? کریمه مربوط به تقدّم و تأخّر زمانی در ادوار گذشته است.6
امّا پژوهشگران ژرفنگر میگویند هرچند که با ظهور اسلام بساط جاهلیّت برچیده شد و فرهنگ قرآن و اسلام غالب گردید لیکن چنان نیست که جاهلیّت همانند پدیدههای طبیعی در زمانی پدید آید و در زمانی دیگر عمرش به سر آید و خود به خود از میان برود بلکه آن، از مقولههای فرهنگی است حتی پس از ظهور اسلام و مطرح شدن فرهنگ غنی قرآن، خطر رخنه کردن جاهلیّت به میان مسلمانان وجود دارد چنانکه امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «و انّی لأخشی علیکم ان تکونوا فی فترة»7 من بیم از آن دارم که شما دچار فترت جاهلی شوید.
بنابراین، در مقابل جاهلیّت اُولی که قبل از ظهور اسلام بوده، جاهلیّت دیگری وجود دارد و محتمل است آن، وضعیّتی باشد که پس از ظهور اسلام و با وجود فرهنگ غنی قرآن، پیش آید و مسلمانان با داشتن دینی مبین و حق، به فرهنگی جز فرهنگ اسلام و قرآن خوی بگیرند و به وضع جاهلی دچار شوند چنانکه جهان قبل از ظهور حضرت مهدی به چنان وضعی مبتلا میشود و در کلام امیر مؤمنان علی(ع) به صراحت آمده است و ما تحت عنوان «جاهلیّت اُولی» اشاره خواهیم کرد.
در آیه? دیگر خدا از حمیّت جاهلی سخن گفته: «اذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّة» (فتح،48/26) آنگاه که کافران در دلهایشان تعصّب از نوع جاهلی آن، انباشتهاند.
تعصّبی که برای عقیده و دین نباشد باطل و نخوت و خود پسندی است همان که مشرکان بدان وسیله در برابر محمّد(ص) ایستادند8 و آن، صفتی جاهلانه و رفتاری نابخردانه است و از خصلت اعراض و رویگرادنی از حق، ناشی میشود و مؤمنان به جای آن صفت و رفتار، سکینه و تقوا دارند.9 و بیجهت و بدور از منطق و عقل، بهاصطلاح جوش نمیآورند.10
به مضمون آیات قرآن، شریعت محمّدی(ص) و فرهنگ قرآن، جاودان است هرچند که شخص محمّد(ص) چون بشر است روزی میمیرد و یا کشته میشود. مهمّ آن است که به شریعت او ملتزم باشیم و در نگاهداشت حرمت او بکوشیم و گرنه سیر قهقرایی به خود انسان آسیب میزند و بس.
عقب گرد
ارتداد و واپس گرایی دینی، نوعی جاهلیّت است که در برخی آیات قرآنی مطرح گردیده است.
«یا ایها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه اذلّة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین…» (مائده،5/54) ای مؤمنان! هر که از شما از دین خود برگردد زود باشد که خدا قومی دیگر آورد که دوستشان میدارد و آنان نیز خدا را دوست میدارند بر مردمان با ایمان فروتنند و بر کافران سرافرازاند.
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرّ الله شیئاً و سیجزی الله الشاکرین» (آلعمران،3/144) محمّد(ص) رسولی بیش نیست که پیش از او رسولانی در گذشتهاند او نیز اگر بمیرد و یا کشته شود شما به آیین پیشینیان خود بر میگردید؟ (جاهلیّت) پس هر کس مرتد شود و واپس گراید به خدا زیان نرساند و خدا سپاسگزاران را پاداش عطا فرماید.
از دیدگاه وحی، تنها برنامه? زندگی برای انسان، قرآن و شریعت احمد(ص) است و بس و اگر مسلمانان بخواهند به عزّت شایسته برسند و شکوه ایدهال را دریابند گریزی از بازگشت به قرآن ندارند.
مسلمانان پس از رحلت پیامبر(ص) در کورانهای سختی افتادند و جهان اسلام از درون، توسط وارثان فرهنگ شرک آلود قریش و زخم خوردههای آل حرب و ابوسفیان با هجمهها و توطئههایی رو به رو شد. بنی امیه فتنههایی بر انگیخت که نقشه? آن عمومی، امّا مصایب و تلخکامیهای فراوان آن به اهل بیت اختصاص داشت.
فتنه بنی امیه
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
ألا انّ اخوف الفتن عندی علیکم فتنة بنی امیّة فانّها فتنة عمیاء مظلمه، عمّت خطّتها و خصّت بلیّتها و اصاب البلاء من أبصر فیها و اخطاء البلاء من عمی عنها
بدانید و آگاه باشید ترسناکترین آشوبها بر شما در نظر من فتنه? بنی امیّه است که تیره و تاریک است، نقشه? آن عام امّا گرفتاری و بلای آن، خصوصی است.
آن که در تیرهگی و ظلمت آن، بصیر و بیناست مبتلاست و هر کس دیده پوشاند تیرهای بلا از او به خطا رود و جان به سلامت بَرد.
ابعاد فتنه
امام(ع) در این بیان، به دو بُعد فتنه? اموی اشارت دارد: یکی همگانی، و دیگر خصوصی. بُعد همگانی آن، همان هجوم فرهنگی و اسلام زدایی بود که ماهرانه و با استخدام نیروهای به ظاهر خودی شکل گرفت. و همین خطّ سیاه سفیانی در درازنای تاریخ ادامه پیدا کرد و در عصر ما اسلام آمریکایی دنباله? همان اسلام زدایی اموی است که با خدمت عالمان سوء و دانشمندان علم و دین به دنیا فروش، به گفته? امیر مؤمنان(ع) اسلامِ مقلوب، به بشریّت عرضه کرده و بسیاری را به اشتباه انداختند، جز اهل بیت و دانش آموختگان مکتبشان که از آن آسیب، مصون ماندند.
«نحن اهل البیت منها بمنجاة و لسنا فیها بدعاة» ما خاندان از آن در نجاتیم و به آن فراخوان نیستیم. بُعد دوم آن فتنه که خصوصی است، بگیر و ببند و قتل و کشتاری است که اهل بیت مخصوصاً گرفتار موج خشونت آن شدند.
امّا پیروان راستین ایشان هم چنانکه در بعد همگانی آن فتنه از نظر فرهنگی مصون ماندند و هویّت نباختند در این بعد دوم هم به سرنوشت پیشوایان معصومشان گرفتار شدند و امیرمؤمنان چه زیبا ترسیم کرده است، در شناساندن دو گروه مسلمان در طول ابتلا به فتن? اموی و خطّ حاکم آن.
«اصاب البلاء من ابصر فیها و اخطأ البلاء من عمی عنها» آنان که در فضای تیره و تار آن فتنه بصر و بصیرت از دست ندادند دستخوش مصایب شدند و به خشونت و بیرحمی فرزندان ابوسفیان، مبتلا گشتند امّا عافیت طلبانی که طوفانهای آن فتنه، دیده و بینش از ایشان گرفت از تیر رس آن بلاها جَستند و در آسایش زیستند.
امّا چه کسی این وضع را دگرگون خواهد کرد و حاکمیّت اصیل قرآن را به جامعه? مسلمان باز خواهد گرداند در بخش بعدی خواهد آمد:
فتنه زدای منتظر
امیر مؤمنان علی(ع) در جایی از فتنه? بنی امیه و گرفتاری عام و خاص آن خبرداد ولی درجای دیگر از فَرج و گشایش، سخن به میان آورد و امید آفرید:
«ترد علیکم فتنتهم شوهاء مخشیّة و قِطعاً جاهلیّة لیس فیها منار هدی و لا علم یُری» فتنه? زشت و ترسناک بنی امیّه و پارههای تیره? جاهلیّت شما را فرا میگیرد و در آن فضای تار، مشعل هدایت روشن نیست و پرچم فوز و رستگاری، دیده نمیشود.
«ثمّ یفرّجها عنکم کتفریج الأدیم بمن یسومهم خسفاً و یسوقهم عنفاً و یسقیهم بکأس مصبّرة لا یعطیهم الا السیف و لا یحلسهم الا الخوف» سپس خدا آن فضای تیره? فتنه را میگشاید و فرج پدید میآورد همانند کنده شدن پوست حیوان که بهکلّی کنار گذاشته میشود، به وسیله? مردی که آنان را خوار گرداند و به جایی که نخواهند بَرَد و کاسه? زهر به ایشان خوراند و جز شمشیر بدیشان نبخشد و غیر ترس برای ایشان فراهم نفرماید.11
به گفته? مولا، در جامع? اسلامی که بافتنه? بنی امیه دچار پراکندگی و مسخ فرهنگی شدهاند و هویّت باختهاند و چنان وضعی قرنها طول کشیده، سرانجام فجر امید خواهد درخشید.
«فلبثتم بعده ما شاء الله حتّی یُطلع الله لکم من یجمعکم و یضمّ نشرکم»: پس، آن چه خدا خواست، میمانید تا خدا برای شما کسی را آورد که گردتان آرد و پراکندگیهایتان را سامان بخشد. بعد فرمود: در این دوران انتظار، مباد به کسی از خودیها طعن زنید و از آن کسی که پشت کرد نومید نگردید.
«فانّ المدبر عسی ان تزلّ احدی قائمتیه و تثبت الاخری و ترجعا حتّی تثبتاً جمیعاً» شاید آن که پشت کرد اگر یک پای او لغزید ممکن است پای دیگرش استوار باشد و بر گردد و بر روی دو پایش بایستد بدانید مثل آل محمد مانند ستارگان آسمانند اگر ستارهای غروب کرد ستارهای دیگر طلوع میکند، گویا نعمتهای الهی در حق شما به کمال رسد و شما را به آرزوهایتان رساند.12
ابن ابی الحدید در شرح خطبه نود و دو، بخشی را اضافه کرده که سید رضی آن را نیاورده است:
«بابی ابن خیرة الاماء لا یعطیهم الا السیف …» پدرم فدای آن پسر بهترین کنیزان که به ایشان جز شمشیر نبخشد. آن گاه گفت اگر بپرسید این موعود کیست؟ میگویم: به عقیده? امامیّه او امام دوازدهم است و پسر کنیزی به نام نرگس سلام اللّه علیها و شیعه بر مبنای رجعت که به آن معتقدند میگویند به هنگام ظهور امام دوازده، اشخاصی از بنی امیّه به عالم بر گردانده میشوند و او دست و پای ایشان بُرد و چشمان آنان در آورد و برخی را به دار آویزد. او انتقام شهیدان مظلوم آل محمّد(ص) را از قدیم و جدید، گیرد.13
و در شرح فراز خطبه? اخیر نوشت: مراد آن است که خدا از میان اهل بیت فردی را آشکار کند و آن اشاره به مهدی آخر زمان است «انّهم یرونه بعیداً. و نراه قریباً» (معارج،70/6 ،7) آنان، او را دور بینند و ما نزدیکش بینیم.14
جاهلیّت أخری
امیر مؤمنان علی(ع) در کلامی به صراحت فرمود در زمان قائم آل محمد، مسلمانان سیر قهقرایی کرده و به جاهلیّت بر میگردند و وضعی را پیدا میکنند که رسول خدا قبل از ظهور اسلام داشت.
«و اعلموا علماً یقیناً انّ الذی یستقبل قائمنا من امر جاهلیّتکم لیس بدون ما استقبل الرسول من جاهلیتکم و ذلک انّ الامّة کلّها یومئذ جاهلیّة الا من رحم اللّه …»15 یقین بدانید همانا آن چه قائم ما (اهل بیت) از جاهلیّت شما (مسلمانان) برخورد کند دور از جاهلیتی نیست که پیامبر(ص) با جاهلیّت نخست شما برخورد کرد چرا که در عصر ظهور، همه? امّت جاهلی شوند جز آن که خدا وی را مورد لطف و مرحمت خویش قرار داده است. امام وظیفهاش را بهتر میداند شتاب مکنید که خشونت پیش میآید.
علامه بحرانی شارح نهجالبلاغه مینویسد:
به مفاد این کلام، به وسیله مهدی«عجلاللّه» وضع مردم سامان مییابد و قاضیهای جور توسّط او کنار گذاشته میشوند. او شرّ آنان را از سر مردم کم میکند و با مردم به عدل و داد رفتار میفرماید.16
قرآن، برنامه مهدی«عجلاللّه»
در چنان اوضاع جاهلی و در شرایطی که قرآن مهجور گشته و شریعت اسلام مورد عمل واقع نمیشود، آخرین حجّت خدا ظهور میکند و دگرگونی اساسی به وجود میآورد و قرآن را برنامه کار خویش قرار میدهد، و به جای هواها و هوسها، خرد دینی را مورد توجّه و احکام قرآن را مبنای رفتار خویش میسازد.
«یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی و یعطف الرأی علی القرآن اذا عطفوا القرآن علی الرأی»17 خواهشهای نفسانی را به هدایت وحیانی بر میگرداند آن هنگام که مردم، هدایت الهی را به خواهشهای نفسانی معطوف داشتهاند و رأی و نظر را به قرآن بر میگرداند آن هنگام که مردم قرآن را به رأی و نظر خود توجیه مینمایند.
این شخص، حضرت مهدی«عجلاللّه» است که پیامبر اکرم(ص) ظهور آن را خبر داده و سنی و شیعه آن را نقل کردهاند.18
محمد جواد مغنیه مینویسد:
مراد از «هُدی» عقل است که هر چیز سودمند برای حیات را خوب و زیبا میداند و هر امری را که به هر جهت به حیات و زندگی زیان آور است، زشت میشمارد. بسیاری گفتهاند مقصود امام(ع) در این سخن، مهدی?عجلاللّه? است که روایات فراوانی از طریق شیعه و سنّی در آن باره وارد شده است و تردیدی نیست که مراد از این موصوف، ربّانی بزرگی است که به رأی و قیاس عمل نمیکند و امور را به شیوهبده، بستانی و منافع شخصی نمیسنجد و مقیاس در نزد او قرآن کریم و عقل سلیم است و بس. اگر همه? مردم هم بر امری اتّفاق کنند او بر این دو اصل عقل و قرآن، حرکت میکند. در پرتو دولت مهدی«عجلاللّه» عدالت، امنیّت و برابری برای همه مردم تأمین میشود و رفاه و آسایش و فراوانی به گروه خاصّ، اختصاص پیدا نمیکند بلکه همه? آحاد بشر از مواهب، بهرهمند میگردند. و به همین سبب، مهر و محبّت در میان مردم حکمفرما شده، حسد و چشم و هم چشمی و حقد و کینه از میان برمیخیزد.
احادیث اهل بیت بر این معنی تأکید دارد و چنان چیز را حقیقت میداند نه امری خیالی و پنداری!19
نمونههایی از جاهلیّت زدایی
امیر مؤمنان علی(ع) در برخی سخنانش به نمونههایی از جاهلیّت زدایی مهدی«عجلاللّه» اشارت فرموده که از دیدگاه جامعه شناسی سیاسی و از بعد ارزیابی کار کرد حکومتها و دولتها، حائز اهمیّت است.
پیشتر گفتیم برنامه و سرلوحه? حرکت امام عصر«عجلاللّه» عقل سلیم است نه شیطنت، قرآن است نه آرای و نظرات مِن عندی و به همین سبب در حکومت او عدالتِ همگانی و امنیّتِ عمومی و برابریِ انسانی حکمفرما میشود و ریشه? حسادت و کینه خشک میگردد و امیر مؤمنان در موردی انگشت روی موضوعی گذاشت که در عصر غیبت بیشترین مایه? نارضایی ملّتها و منشأ خسران حکومتهاست و آن برخورد قاطع و جدّی با خائنان و بر کناری مسئولان ناصالح شغلی هر چند خودی و در حد ذات اشخاص خوبی باشند اکنون سخن مولا را با این مقدمه? کوتاه بخوانید:
«ألا و فی غد ـو سیأتی غد بما لا تعرفونـ یأخذ الوالی مِن غیرها عمّالَها علی مساوی اعمالها»:
آگاه باشید و در فردایی (و چه فردایی!) ـو فردا با چیزهایی پیش آید که شما آنها را نمیشناسیدـ (چون برعکس آنها خوی گرفته و آشنایید و در صحنههای سیاسی و حکومتی جزآن کارها را، حاکم دیدهاید) والی که از آنها نیست کارگزاران را بر عملکرد زشتشان مورد مؤاخذه قرار میدهد و کارهای بد آنان را پی میگیرد.
ابن ابی الحدید مینویسد:
این کلام گویا بریده از چیزی است که حضرت درباره? طائفهای از مردم که سلطان و امارتی داشتهاند، صحبت کرده و در دنباله? آن فرمود: امامی که در آخر زمان آفریده? خدای تعالی است، کارگزاران این طائفه را در برابر کارهای بدشان مؤاخذه کند.20
علامه? بحرانی نیز همین نظر ابن ابیالحدید را گرفته و مینویسد:
این کلام اشاره به امام منتظر است که کلّیه کارگزاران متخلّف را مورد بازخواست قرار میدهد و احکام تعطیل شده کتاب و سنّت را احیاء می کند.21
این بخش از سخنان علی(ع) از قسمتهای مشکل است که شارحان در تفسیر و توجیه آن اضطراب دارند و هر کدام حدسی که زدهاند ابراز داشتهاند.
مغنّیة مینویسد:
مراد از مجموعه این سخنان آن است که رئیس حکومت انسانی (مهدی«عجلاللّه»)، کارمندان دولتش را در برابر هر کبیره و صغیرهای حسابرسی میکند و هر کس را به اندازه? استحقاقش کیفر فرماید بیآن که قرابت و دوستی و یا هر نسبتی مانع از اجرای عدالت باشد و در احادیث آمده است که عدل او شرق و غرب را میگیرد و تمام خرابیها در دولتش آباد میگردد و همه مطیع و شنوایند نه شورشگری است و نه ناراضی.22
نگارنده گوید در این کلام علوی(ع) چند نکته برجستگی دارد:
یکـ کنترل کارگزاران و کارمندان دولت: اعم از کسانی که در حکومت حقّه به خدمت در آمدهاند یا از نظام ساقط پیشین ابقاء شدهاند. و چنین امری در خلافت ظاهری خود امیر مؤمنان پیش آمده و برنامه? روز مرّه? امام نخست بوده است. و پرداختن به تفصیل آن، رسالهای مستقل میطلبد و ما به نمونهای بسنده میکنیم.
به یکی از کارگزارانش چنین نگاشت: «بلغنی عنک امر ان کنت فعلت فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک …»، به من گزارش رسیده که تو کاری کردهای که اگر واقعیت داشته باشد پروردگارت را به خشم آوردهای و امام و پیشوایت را نافرمانی کرده و در امانت خیانت ورزیدهای، به من اطّلاع رسیده که تو مزرعه را ویران کرده و در زیر پایت هر چه هست گرفتهای و آنچه در پیش تو است خوردهای، حساب پس بده و بدان که حسابرسی خدا، عظیمتر از حساب مردمی است و السلام.23
دوـ تصریح امام به این که جامعه مسلمان در عصر غیبت و قبل از عصر ظهور به اعمال ضدارزش اسلامی خوی میگیرند و فرهنگ غلط و طاغوتی امویان و عبّاسیان و دیگر سلاطین اسلامپناه در جامعه ریشه میکنند و لذا برخی کارهای امام برای مردم مایه اعجاب خواهد بود.
سهـ به نظر برخی شارحان مراد از والی، حکمران وقت است و بعضی گفتند رئیس حکومت اسلامی و بالأخره برخی هم تصریح کردند که آن والی و حکمران جز مهدی آل محمّد(ص) کس دیگری نیست.
چهارـ سیره? حضرت مهدی همانند سیره? جدش امیرمؤمنان خواهد بود که کارگزاران خود را کنترل خواهد کرد، و آنان را دور یا نزدیک زیر نظر گرفته و در صورت وجود خیانت و تخلف کیفر خواهد داد.
پنجـ برخی شارحان گفتهاند ضمیر در کلمه «من غیرها» به طایفهای که قبلاً درباره? آنان سخن گفته و این کلام بخشی از دنباله? آنست، بر میگردد و برخی گفتهاند مرجع آن ضمیر، بنی امیه و حکومتهای همپالگی آنان است و برخی گفتهاند ضمیر به «حرب» بر میگردد که در آغازین جمله آمده است.
به نظر نگارنده ضمیر به هر که برگردد، نکته مهمّ آنست که زعیم آن حکومت واحد و جهانی، به رهبری مهدی آل محمّد(ص) چنین روشی خواهد داشت که خاطیان را از هر گروه و ردهای باشند، و به هر جا وابسته و پیوسته باشند به حکم قرآن و به اقتضای حکم عقل سلیم کیفر خواهد داد و تحت تأثیر هیچ عامل دیگر قرار نخواهد گرفت، همان که ما تا امروز تاوان همین نقطه ضعف حکومتها را به بهای کلان، میپردازیم و بسیاری از جرائم به همین سبب پشت پرده? ابهام باقی مانده و خونهای محترمی بدون قصاص مانده و هدر میرود.
اللهم انا نشکوا الیک غیبة نبیّنا و کثرة عدوّنا و قلّة عددنا و هواننا علی الناس و شدّة الزمان و وقوع الفتن بنا اللهم ففرّج ذلک بعدل تظهره و سلطان حق تعرفه.24
خدایا ما به توغیبت پیامبرمان را گله داریم و از زیادی دشمن و کمی شمارهمان و از بیتوجّهی مردم و سختی زمانه و فتنهها به تو شکایت میکنیم. خدایا گشایشی فرما با عدالتی که آشکار فرمایی و حقّی که میشناسی و بشناسانی.
پاورقیها:
——————————————————————————–
1. ن، ک: علی غفوری، قرآن، اسلام و اعلامیّه? جهانی حقوق بشر. تهران.
2.ن،ک: محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، 234،235، دانشگاه تهران.
3. شیخ الاسلام طبرسی، مجمع البیان، 3/205، دار احیاء التراث، بیروت.
4.سید قطب، فی ظلال القرآن، 2/904، دار الشروق، بیروت.
5.مجمع البیان، 8/356.
6.همان.
7.نهج البلاغه، خطبه? 177، بنیاد نهج البلاغه.
8.ن. ک: مجمع البیان، 9/126.
9.فی ظلال القرآن، 6/3329.
10.حمیّت، به معنای گرمایی و داغی است و حمیّت جاهلی، جوش آوردن جاهلانه و نابخردانه است.
11.در ابعاد فتن? بنی امیه و این بحث ن،ک: نهج البلاغه، خطبه? 92.
12.نهج البلاغة، خطبه? 99.
13.شرح نهج البلاغه، 7/44و 58.
14.همان/94و 95.
15. همان.
16. ن.ک: شرح نهج البلاغه، 3/9.
17. نهج البلاغه، خطبه? 138.
18.محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، 10/26، دفتر نشر، تهران.
19. فی ظلال نهج البلاغه، 2/298.
20.شرح نهج البلاغه، 9/46.
21. همان، 3/168.
22.فی ظلال نهج البلاغه، 2/296.
23. نهج البلاغه، نامه? 40 و ن.ک: همان، کلام 200، ماجرای علاء بن زیاد و نامه? 3، به شریح قاضی و نامههای 19 و 33 و 34 و 41 و 42 و 71 و 61. جالب آن است که برخی نامههای امام تشویق آمیز است و برخی تهدید گونه، امّا هر دو مشعر بر نظارت و کنترل شدید امام نسبت به مجموعهای که آن را فرماندهی میکند و در نظر گرفتن سود و زیان ملتی که زمام امور آن را به دست گرفته است.
24.نهج السعادة، 5/216.