۱۳۹۳/۰۱/۲۳
–
۴۰۰۰ بازدید
سلما بود یا اسما که فاطمه (س) را غسل داد؟
اسماء بنت عمیس از دوتداران کامل اهلبیت پیامبر بود و آنکه در غسل حضرت فاطمه زهرا شرکت داشت اسماء بنت عمیس بود . برای آگاهی بیشتر به این توضیحات توجه بکنید : نام او اسماء ، نام پدرش و نام مادرش خَوْلَه یا هِند دختر عوف بن زهیر است و بنابر تصریح ابن سعد (8/219)، خوله همان هند است. نسب اسماء از طرف پدر و مادر به قبایل یمنى مى رسد، ولى برخى خثعم را از قبایل ملحَق به عدنانیان دانستهاند (ر.ک: مسعودى، 228؛ کحاله، 1/331).
شانزده نفر از زنانِ صحابى، خواهرانِ پدرى یا مادرى وى بودند. میمونه دختر حارث بن کعب که افتخار همسرى رسول خدا (ص) را داشت، در شمار خواهرانِ مادرى وى بود. پیامبر خدا (ص) او را از زنان بهشتى (ابن طاووس، 249) وصف و از وى و خواهرانش با تعبیر الأخوات المؤمنات یاد کرد (ابن حجر، الاصابه،8/15 و 185). امام صادق (ع) او را در شمار هفت خواهرِ اهل بهشت نام برد (صدوق، خصال، 363).
اسماء قبل از ورود مسلمانان به دار اَرْقم ایمان آورد و با رسول خدا (ص) بیعت و در سال پنجم بعثت به همراه شوهرش، جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت کرد و عبدالله، محمد و عون را در آنجا به دنیا آورد (ابن سعد، 8/219). او همزمان با عبدالله، پسر نجاشى و محمد بن حاطب را نیز شیر داد (ابن حجر، الاصابه، 5/63). اسماء تا سال هفتم هجرى، در حبشه بود و در مراسم ازدواج و عروسى فاطمه (س) و هم چنین تولد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) شرکت نداشت.
با این حال روایاتى بیانگر حضور وى در این مراسم است. برخى معتقدند که اسماء دختر یزید بن سَکَن انصارى در این مراسم شرکت داشته است، ولى تشابه اسمى، شهرت بنت عمیس و به احتمال دوستى و ارتباط وى با فاطمه (س)، راویان را در دورههاى پسینى، به اشتباه انداخته است. از آن جایى که کنیه اسماء دختر یزید بن سکن نیز ام سلمه بود، این اشتباه در باره ام سلمه، همسر رسول خدا (ص) نیز تکرار شده و گفته اند وى در آن مراسم شرکت داشته است (ر.ک: مرتضى عاملى، 5/263). حضور اسماء بر بالین حضرت خدیجه در آخرین لحظات زندگانىاش (سال 10بعثت) (اربلى،1/271) و شرکت اسماء در مراسم عروسى عایشه (اندکى پس از هجرت) نیز (ابن حنبل، 6/438؛ طبرانى، المعجم الکبیر، 24/156) با همان مشکل روبرو است (ذهبى، سیر،2/173).
اسماء به همراه جعفر و دیگر مهاجرانِ حبشه، در سال هفتم هجرى و همزمان با فتح خیبر به مدینه بازگشت. او در بازگشت، به منزل زنان رسول خدا (ص) رفت و از نزول قرآن درباره زنان پرسید، با دریافت پاسخ منفى، نزد رسول خدا (ص) رفت و گفت: چرا از زنان در ردیف مردان یاد نمى شود؟ آنان پیوسته در ضرر و زیان هستند. پس از این گفتگو، آیه إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَتِ … لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا (احزاب:35) نازل شد (واحدى، 240؛ مجمع البیان، 8/353).
اسماء در منزل حفصه همسر رسول خدا (ص) بود که عمر بن خطاب وارد شد. عمر با دیدن اسماء به اقامتِ طولانى آنان در حبشه اعتراض کرد و آنان را از شمار مهاجران نخستین بیرون دانست. وى با خطاب یا حبشیه به اسماء، گفت: ما در هجرت بر شما پیشى گرفتیم، از این رو به رسول خدا (ص) از شما سزاورتریم. اسماء از این سخن برآشفت و گفت: زمانى که ما ترس، دورى و غربت را تحمل مى کردیم، شما در کنار رسول خدا (ص) بودید، ایشان گرسنگان شما را سیر مى کرد و ناآگاهان شما را تعلیم می داد. اسماء سوگند یاد کرد که از وى نزد رسول خدا (ص) شکایت خواهد کرد. تعبیرهاى «ان رجالا یفخرون علینا» و «ان له و لأصحابه»، نشان مى دهد که عده اى از مهاجران مکىّ نیز عمر را همراهى مى کردند. رسول خدا (ص) با نادرست دانستن سخن عمر، فرمود: او(عمر) از شما به من، سزاوارتر نیست. براى شما دو هجرت و براى او و یارانش یک هجرت است (بخارى، 5/80؛ ابن سعد، 8/220 – 219).
رسول خدا (ص) پس از شهادت جعفر در موته به خانه اسماء آمد و او را از شهادت جعفر آگاه کرد. اسماء در مرگ شوهرش گریه مى کرد و صیحه می زد. رسول خدا (ص) وى را از تندگویى و به سینه کوفتن نهى کرد، دستور داد براى خانواده مصیبتدیده جعفر غذا تهیه کنند (ابن سعد، 8/220؛ صدوق، 1/183 – 182) و به خود اسماء نیز دستور داد تا سه روز صبر کند (یا لباس سیاه بپوشد) ، سپس هرچه مى خواهد، انجام دهد (ابن سعد، 8/220؛ ذهبى، 2/284).
رسول خدا (ص) به اسماء دعایى براى رفع گرفتاریها آموخت و اسماء نیز آن را به فرزندش عبدالله یاد داد. هم چنین حضرت براى دفع چشم از فرزندان اسماء، دعایى خواند (طبرانى، المعجم الکبیر، 24/142 و کتاب الدعاء، 313).
اسماء به هنگام جنگ حُنین، با ابوبکر ازدواج کرد و به گفته ابن ابی هلال، رسول خدا (ص) وى را به تزویج ابوبکر درآورد. این ازدواج مستندِ فتواى برخى شد که مسلمان نمیتواند در «دار الحرب» حتى با زن مسلمان ازدواج کند، مگر این که در لشکر مسلمانان باشد (ابن قدامه، 10/511). بنابراین گزارش و فتوا، اسماء در جنگ حُنین حضور داشته است. اسماء در سال دهم هجرى در حجة الوداع نیز شرکت کرد و چهار روز مانده به ابتداى ماه ذىقعده، محمد بن ابى بکر را در ذیالحلیفه یا بیداء به دنیا آورد. او به فرمان پیامبر (ص) غسل کرد و از همان جا مُحرِم شد (ابن سعد، 8/221 – 220). این روایت مستند حکم فقهىِ احرام و عبادت زنى است که نِفاس دارد (ر.ک: صدوق، 2/380؛ مرتضى، 1/172؛ شافعى، 2/158). او از نزول آیه اکمال در غدیر خم خبر داده و گوید: در میان راه بودیم که جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و مرکب سوارى آن حضرت در اثر فشار وحى، زانو زد و من با پارچهاى که داشتم آن حضرت را پوشاندم (طبرى، 6/106).
طبق روایت اسماعیلِ کثیرالنواء، ابوبکر براى شرکت در نبردى از مدینه بیرون رفت. اسماء وى را خواب دید که خضاب کرده لباسهاى سفید پوشیده بود. عایشه در تأویل این خواب، خضاب را به خون و لباسهاى سفید را به کفن تشبیه کرد و گفت: پدر من در این نبرد کشته مىشود. رسول خدا (ص) تأویل عایشه را بى اساس خواند و فرمود: اسماء از ابوبکر فرزندى به نام محمد، به دنیا مىآورد که با کافران و منافقان دشمن خواهد بود (ثقفى، 1/288).
روایت است که محمد نجابت را از مادرش اسماء به ارث برد، در محاصره عثمان شرکت و بنابر روایتى با امیرالمؤمنین بر بیزارى جستن از ابوبکر بیعت کرد (مفید، اختصاص، 70). هم چنین در نبرد جمل و صفین همراه امام على (ع) بود، سپس به فرمان ایشان حاکم مصر شد و معاویة بن خُدَیج وى را در سال 38، به دستور عمرو بن عاص به شهادت رساند (ثقفى، 2/758 – 757).
اسماء در زمان بیمارى رسول خدا (ص)، با تجربهاى از حبشه، معجونى (مرکب از عود هندى، وَرْس و چند قطره روغن زیتون) به اطراف دهان ایشان مالید. رسول خدا (ص) فرمود: اسماء این طبابت را در حبشه آموخته است، ولى خداوند من را به بیمارى «ذات الجَنب: درد پهلو» گرفتار نمىکند (ابن سعد، 4/182 – 181). اسماء در جاهلیت نیز با طبّ آشنا بوده است. رسول خدا (ص) از وى درباره داروى مسهل در جاهلیت پرسید. او گفت: این دارو از گیاهى به نام شُبُرم گرفته مىشد. آن حضرت فرمود: طبیعتى گرم دارد. اسماء افزود: از گیاهى به نام سَنا نیز گرفته می شد. حضرت فرمود: سنا دارویى است که مرگ را شفا مىدهد (ابن ابى شیبه، 5/424).
اسماء پس از رحلت رسول خدا (ص)
موضع عقیدتى و سیاسى ـ اجتماعى اسماء را پس از رحلت رسول خدا (ص) می توان از مجموع روایاتى به شرح زیر به دست آورد: عبدالله بن عمرو بن عاص ارتباط و ملاقات بنی هاشم را اندکی پس از ازدواج وی با ابوبکر را روایت کرده و افزوده است که ابوبکر از این ملاقات ناراحت شده نزد رسول خدا (ص) شکایت برد (ابن حنبل، 2/186؛ مسلم، 7/8). عمرو بن عاص نیز در باره موضوعی از امام على (ع)، همسر اسماء، اجازه خواست و با وى گفتگو کرد (ابن ابى شیبه، 5/424؛ ابن حنبل، 2/186). بنابر نقل واقدى مردم پس از رحلت رسول خدا (ص) دو دسته شدند: عدهاى رحلت ایشان را تأیید و عدهاى انکار میکردند. در این میان اسماء با دست نهادن بر شانه آن حضرت گفت: رسول خدا (ص) رحلت کرده، زیرا مُهر نبوت از دوش ایشان برداشته شده است (ابن سعد، 2/208). روایت دیگر این که اسماء (که همسر ابوبکر بود) گفتگوهاى ابوبکر و عمر را در باره کشتن امیرالمؤمنین (ع) شنید و به کنیزش فرمان داد تا به گونهاى امام (ع) را از این تصمیم آگاه کند. هنگامى که کنیز خبر اسماء را رساند، امام (ع) فرمود: پس چه کسى باید با ناکثین، قاسطین و مارقین نبرد کند؟ (طبرى، المسترشد، 451) .
اسماء در روایت دیگرى فدک را براى فاطمه (س) گواهى کرد. عمر گواهى وى را نپذیرفت و گفت: او از طرفى همسر جعفر بوده و از طرف دیگر خدمتکار فاطمه (س) است. از این رو گواهى وى جانبدارانه و به نفع بنی هاشم است (مجلسى، 29/197).
اسماء که شاهد آخرین لحظات زندگانى فاطمه (س) بود، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را از شهادت مادرشان با خبر (اربلى، 122/2) و طبق وصیت فاطمه (س)، در غسل وى با امام على (ع) همکارى کرد. او زنان بسیارى را مانند ام عطیه، ام کلثوم دختر رسول خدا (ص) و صفیه دختر عبدالمطلب را نیز غسل داده است (ابن سعد، 8/31 و 220).
اسماء فرهنگِ حمل جنازه زنان را با تابوت، از حبشه به مدینه منتقل کرد. بکارگیرى تابوت در مدینه را در سال نهم هجرى براى حمل جنازه ام کلثوم دختر رسول خدا (ص) (ابن سعد، 8/31) و به روایتى در زمان عمر بن خطاب، براى حمل جنازه زینب دختر جَحْش گفتهاند (ابن قتیبه، 555؛ بلاذرى، 13/433)، ولى بنابر روایت ابن عباس، اولین جنازهایى که با تابوت حمل شد، جنازه فاطمه (س) بود (ابن سعد، 8/23 و 220). یعقوبى گوید: اسماء خدمتگزار و پرستار فاطمه (س) بود. حضرت به وى گفت: آیا آشکارا روى تختهاى حمل خواهم شد؟ اسماء گفت: اى دختر رسول خدا (ص) چیزى مانند آنچه در حبشه دیدهام، برایت مىسازم. اسماء با استفاده از چوبهای خرماى تازه و تختهای که در اختیار داشت، تابوتى ساخت. حضرت با دیدن آن لبخندى زد و جز آن روز با لبخند دیده نشد (یعقوبى، 115/2).
روایت دولابى، اضافهاى دارد که فاطمه (س) به اسماء فرمان داد تا وى را غسل دهد و به سایر افراد اجازه ورود ندهد. عایشه، پس از رحلت فاطمه (س)، قصد ورود به منزل ایشان را داشت که با مخالفت اسماء روبرو شد. عایشه، شکایت نزد پدرش برد و گفت: اسماء براى فاطمه (س) تابوتى مثل هودج العروس ساخته و از ورود من به منزل ایشان جلوگیرى مىکند. ابو بکر از اسماء توضیح خواست و اسماء گفت: این کار به دستور حضرت بوده و من نیز به فرمان ایشان مشغول ساختن تابوت هستم. امام على (ع) و اسماء، پس از بازگشتِ ابو بکر، فاطمه (س) را غسل دادند (دولابى، 112).
عمر بن خطاب براى اسماء دختر عمیس و اسماء دختر ابو بکر که از زنان مهاجر بودند، هزار درهم حقوق مستمرى قرار داد (ابن سعد، 3/231). اسماء پس از ابو بکر با امام على (ص) ازدواج کرد و عون و یحیى را به دنیا آورد (ابن سعد، 8/222).
اسماء زمانى که از شهادت محمد (سال 38) در مصر خبر یافت، به مسجد خانهاش رفت و خشم خود را فرو خورد تا این که خون از سینههایش جارى شد (ثقفى، 1/287). او پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در سال 40 زنده بود (ذهبى، 2/287؛ ابن حجر، تقریب، 2/629)، ولى تاریخ رحلتش معلوم نیست. قبر ایشان در قبرستان باب الصغیر دمشق است و عاشقان زیارت حضرت زینب سلام الله علیها در سفر به سوریه از قبرستان باب الصغیر و قبر اسماء هم دیدن می کنند.
او از راویان اخبار نبوى (ص) است که به گفته عَجّاج، در دوره منع تدوین حدیث، برخى احادیث را جمعآورى کرد. یعقوبى (2/92 و ر.ک: احمدى میانجى، 1/441) به کتاب روایى اسماء تصریح دارد. امام صادق (ع) در حق اسماء دعا کرده و مامقانى به استناد همین دعا، وى را در نقل حدیث، ثقه دانسته است (مامقانى، 3/69).
عبدالله بن جعفر (فرزند وى)، عبدالله بن عباس (خواهر زاده وى)، قاسم و ام عون فرزندان محمد (نوههاى اسماء) و عبدالله بن شدّاد، سعید بن سعیب، عروة بن زبیر، عمر بن خطاب و ابو موسى اشعرى از اسماء روایت نقل کردهاند. (ابن حنبل، 1/15؛ ابن حجر، الاصابه، 1/16).
وى حدیثى در باره نشانههاى انسان بد (طبرانى، المعجم کبیر، 24/156)، حج نیابتى (ابن نجیم، 3/11) و احادیثى در باره امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه (س) نقل کرده است از جمله: حدیث وزرات، (کوفى، 1/303) حدیث منزلت، (کوفى، 1/503) حدیث ردّ الشمس (کوفى، 2/518؛ مفید، ارشاد، 1/345)، حدیثى در باره سخاوت امیرالمؤمنین (ع)، (کوفى، 2/69) تفسیر «صالح المؤمنین» به امیرالمؤمنین (فرات کوفى، 491؛ طبرسى، 10/59) و وصف فاطمه (س) به حوریة إنسیة (طبرى، دلائل، 148).
شانزده نفر از زنانِ صحابى، خواهرانِ پدرى یا مادرى وى بودند. میمونه دختر حارث بن کعب که افتخار همسرى رسول خدا (ص) را داشت، در شمار خواهرانِ مادرى وى بود. پیامبر خدا (ص) او را از زنان بهشتى (ابن طاووس، 249) وصف و از وى و خواهرانش با تعبیر الأخوات المؤمنات یاد کرد (ابن حجر، الاصابه،8/15 و 185). امام صادق (ع) او را در شمار هفت خواهرِ اهل بهشت نام برد (صدوق، خصال، 363).
اسماء قبل از ورود مسلمانان به دار اَرْقم ایمان آورد و با رسول خدا (ص) بیعت و در سال پنجم بعثت به همراه شوهرش، جعفر بن ابى طالب به حبشه هجرت کرد و عبدالله، محمد و عون را در آنجا به دنیا آورد (ابن سعد، 8/219). او همزمان با عبدالله، پسر نجاشى و محمد بن حاطب را نیز شیر داد (ابن حجر، الاصابه، 5/63). اسماء تا سال هفتم هجرى، در حبشه بود و در مراسم ازدواج و عروسى فاطمه (س) و هم چنین تولد امام حسن (ع) و امام حسین (ع) شرکت نداشت.
با این حال روایاتى بیانگر حضور وى در این مراسم است. برخى معتقدند که اسماء دختر یزید بن سَکَن انصارى در این مراسم شرکت داشته است، ولى تشابه اسمى، شهرت بنت عمیس و به احتمال دوستى و ارتباط وى با فاطمه (س)، راویان را در دورههاى پسینى، به اشتباه انداخته است. از آن جایى که کنیه اسماء دختر یزید بن سکن نیز ام سلمه بود، این اشتباه در باره ام سلمه، همسر رسول خدا (ص) نیز تکرار شده و گفته اند وى در آن مراسم شرکت داشته است (ر.ک: مرتضى عاملى، 5/263). حضور اسماء بر بالین حضرت خدیجه در آخرین لحظات زندگانىاش (سال 10بعثت) (اربلى،1/271) و شرکت اسماء در مراسم عروسى عایشه (اندکى پس از هجرت) نیز (ابن حنبل، 6/438؛ طبرانى، المعجم الکبیر، 24/156) با همان مشکل روبرو است (ذهبى، سیر،2/173).
اسماء به همراه جعفر و دیگر مهاجرانِ حبشه، در سال هفتم هجرى و همزمان با فتح خیبر به مدینه بازگشت. او در بازگشت، به منزل زنان رسول خدا (ص) رفت و از نزول قرآن درباره زنان پرسید، با دریافت پاسخ منفى، نزد رسول خدا (ص) رفت و گفت: چرا از زنان در ردیف مردان یاد نمى شود؟ آنان پیوسته در ضرر و زیان هستند. پس از این گفتگو، آیه إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَتِ … لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا (احزاب:35) نازل شد (واحدى، 240؛ مجمع البیان، 8/353).
اسماء در منزل حفصه همسر رسول خدا (ص) بود که عمر بن خطاب وارد شد. عمر با دیدن اسماء به اقامتِ طولانى آنان در حبشه اعتراض کرد و آنان را از شمار مهاجران نخستین بیرون دانست. وى با خطاب یا حبشیه به اسماء، گفت: ما در هجرت بر شما پیشى گرفتیم، از این رو به رسول خدا (ص) از شما سزاورتریم. اسماء از این سخن برآشفت و گفت: زمانى که ما ترس، دورى و غربت را تحمل مى کردیم، شما در کنار رسول خدا (ص) بودید، ایشان گرسنگان شما را سیر مى کرد و ناآگاهان شما را تعلیم می داد. اسماء سوگند یاد کرد که از وى نزد رسول خدا (ص) شکایت خواهد کرد. تعبیرهاى «ان رجالا یفخرون علینا» و «ان له و لأصحابه»، نشان مى دهد که عده اى از مهاجران مکىّ نیز عمر را همراهى مى کردند. رسول خدا (ص) با نادرست دانستن سخن عمر، فرمود: او(عمر) از شما به من، سزاوارتر نیست. براى شما دو هجرت و براى او و یارانش یک هجرت است (بخارى، 5/80؛ ابن سعد، 8/220 – 219).
رسول خدا (ص) پس از شهادت جعفر در موته به خانه اسماء آمد و او را از شهادت جعفر آگاه کرد. اسماء در مرگ شوهرش گریه مى کرد و صیحه می زد. رسول خدا (ص) وى را از تندگویى و به سینه کوفتن نهى کرد، دستور داد براى خانواده مصیبتدیده جعفر غذا تهیه کنند (ابن سعد، 8/220؛ صدوق، 1/183 – 182) و به خود اسماء نیز دستور داد تا سه روز صبر کند (یا لباس سیاه بپوشد) ، سپس هرچه مى خواهد، انجام دهد (ابن سعد، 8/220؛ ذهبى، 2/284).
رسول خدا (ص) به اسماء دعایى براى رفع گرفتاریها آموخت و اسماء نیز آن را به فرزندش عبدالله یاد داد. هم چنین حضرت براى دفع چشم از فرزندان اسماء، دعایى خواند (طبرانى، المعجم الکبیر، 24/142 و کتاب الدعاء، 313).
اسماء به هنگام جنگ حُنین، با ابوبکر ازدواج کرد و به گفته ابن ابی هلال، رسول خدا (ص) وى را به تزویج ابوبکر درآورد. این ازدواج مستندِ فتواى برخى شد که مسلمان نمیتواند در «دار الحرب» حتى با زن مسلمان ازدواج کند، مگر این که در لشکر مسلمانان باشد (ابن قدامه، 10/511). بنابراین گزارش و فتوا، اسماء در جنگ حُنین حضور داشته است. اسماء در سال دهم هجرى در حجة الوداع نیز شرکت کرد و چهار روز مانده به ابتداى ماه ذىقعده، محمد بن ابى بکر را در ذیالحلیفه یا بیداء به دنیا آورد. او به فرمان پیامبر (ص) غسل کرد و از همان جا مُحرِم شد (ابن سعد، 8/221 – 220). این روایت مستند حکم فقهىِ احرام و عبادت زنى است که نِفاس دارد (ر.ک: صدوق، 2/380؛ مرتضى، 1/172؛ شافعى، 2/158). او از نزول آیه اکمال در غدیر خم خبر داده و گوید: در میان راه بودیم که جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل شد و مرکب سوارى آن حضرت در اثر فشار وحى، زانو زد و من با پارچهاى که داشتم آن حضرت را پوشاندم (طبرى، 6/106).
طبق روایت اسماعیلِ کثیرالنواء، ابوبکر براى شرکت در نبردى از مدینه بیرون رفت. اسماء وى را خواب دید که خضاب کرده لباسهاى سفید پوشیده بود. عایشه در تأویل این خواب، خضاب را به خون و لباسهاى سفید را به کفن تشبیه کرد و گفت: پدر من در این نبرد کشته مىشود. رسول خدا (ص) تأویل عایشه را بى اساس خواند و فرمود: اسماء از ابوبکر فرزندى به نام محمد، به دنیا مىآورد که با کافران و منافقان دشمن خواهد بود (ثقفى، 1/288).
روایت است که محمد نجابت را از مادرش اسماء به ارث برد، در محاصره عثمان شرکت و بنابر روایتى با امیرالمؤمنین بر بیزارى جستن از ابوبکر بیعت کرد (مفید، اختصاص، 70). هم چنین در نبرد جمل و صفین همراه امام على (ع) بود، سپس به فرمان ایشان حاکم مصر شد و معاویة بن خُدَیج وى را در سال 38، به دستور عمرو بن عاص به شهادت رساند (ثقفى، 2/758 – 757).
اسماء در زمان بیمارى رسول خدا (ص)، با تجربهاى از حبشه، معجونى (مرکب از عود هندى، وَرْس و چند قطره روغن زیتون) به اطراف دهان ایشان مالید. رسول خدا (ص) فرمود: اسماء این طبابت را در حبشه آموخته است، ولى خداوند من را به بیمارى «ذات الجَنب: درد پهلو» گرفتار نمىکند (ابن سعد، 4/182 – 181). اسماء در جاهلیت نیز با طبّ آشنا بوده است. رسول خدا (ص) از وى درباره داروى مسهل در جاهلیت پرسید. او گفت: این دارو از گیاهى به نام شُبُرم گرفته مىشد. آن حضرت فرمود: طبیعتى گرم دارد. اسماء افزود: از گیاهى به نام سَنا نیز گرفته می شد. حضرت فرمود: سنا دارویى است که مرگ را شفا مىدهد (ابن ابى شیبه، 5/424).
اسماء پس از رحلت رسول خدا (ص)
موضع عقیدتى و سیاسى ـ اجتماعى اسماء را پس از رحلت رسول خدا (ص) می توان از مجموع روایاتى به شرح زیر به دست آورد: عبدالله بن عمرو بن عاص ارتباط و ملاقات بنی هاشم را اندکی پس از ازدواج وی با ابوبکر را روایت کرده و افزوده است که ابوبکر از این ملاقات ناراحت شده نزد رسول خدا (ص) شکایت برد (ابن حنبل، 2/186؛ مسلم، 7/8). عمرو بن عاص نیز در باره موضوعی از امام على (ع)، همسر اسماء، اجازه خواست و با وى گفتگو کرد (ابن ابى شیبه، 5/424؛ ابن حنبل، 2/186). بنابر نقل واقدى مردم پس از رحلت رسول خدا (ص) دو دسته شدند: عدهاى رحلت ایشان را تأیید و عدهاى انکار میکردند. در این میان اسماء با دست نهادن بر شانه آن حضرت گفت: رسول خدا (ص) رحلت کرده، زیرا مُهر نبوت از دوش ایشان برداشته شده است (ابن سعد، 2/208). روایت دیگر این که اسماء (که همسر ابوبکر بود) گفتگوهاى ابوبکر و عمر را در باره کشتن امیرالمؤمنین (ع) شنید و به کنیزش فرمان داد تا به گونهاى امام (ع) را از این تصمیم آگاه کند. هنگامى که کنیز خبر اسماء را رساند، امام (ع) فرمود: پس چه کسى باید با ناکثین، قاسطین و مارقین نبرد کند؟ (طبرى، المسترشد، 451) .
اسماء در روایت دیگرى فدک را براى فاطمه (س) گواهى کرد. عمر گواهى وى را نپذیرفت و گفت: او از طرفى همسر جعفر بوده و از طرف دیگر خدمتکار فاطمه (س) است. از این رو گواهى وى جانبدارانه و به نفع بنی هاشم است (مجلسى، 29/197).
اسماء که شاهد آخرین لحظات زندگانى فاطمه (س) بود، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را از شهادت مادرشان با خبر (اربلى، 122/2) و طبق وصیت فاطمه (س)، در غسل وى با امام على (ع) همکارى کرد. او زنان بسیارى را مانند ام عطیه، ام کلثوم دختر رسول خدا (ص) و صفیه دختر عبدالمطلب را نیز غسل داده است (ابن سعد، 8/31 و 220).
اسماء فرهنگِ حمل جنازه زنان را با تابوت، از حبشه به مدینه منتقل کرد. بکارگیرى تابوت در مدینه را در سال نهم هجرى براى حمل جنازه ام کلثوم دختر رسول خدا (ص) (ابن سعد، 8/31) و به روایتى در زمان عمر بن خطاب، براى حمل جنازه زینب دختر جَحْش گفتهاند (ابن قتیبه، 555؛ بلاذرى، 13/433)، ولى بنابر روایت ابن عباس، اولین جنازهایى که با تابوت حمل شد، جنازه فاطمه (س) بود (ابن سعد، 8/23 و 220). یعقوبى گوید: اسماء خدمتگزار و پرستار فاطمه (س) بود. حضرت به وى گفت: آیا آشکارا روى تختهاى حمل خواهم شد؟ اسماء گفت: اى دختر رسول خدا (ص) چیزى مانند آنچه در حبشه دیدهام، برایت مىسازم. اسماء با استفاده از چوبهای خرماى تازه و تختهای که در اختیار داشت، تابوتى ساخت. حضرت با دیدن آن لبخندى زد و جز آن روز با لبخند دیده نشد (یعقوبى، 115/2).
روایت دولابى، اضافهاى دارد که فاطمه (س) به اسماء فرمان داد تا وى را غسل دهد و به سایر افراد اجازه ورود ندهد. عایشه، پس از رحلت فاطمه (س)، قصد ورود به منزل ایشان را داشت که با مخالفت اسماء روبرو شد. عایشه، شکایت نزد پدرش برد و گفت: اسماء براى فاطمه (س) تابوتى مثل هودج العروس ساخته و از ورود من به منزل ایشان جلوگیرى مىکند. ابو بکر از اسماء توضیح خواست و اسماء گفت: این کار به دستور حضرت بوده و من نیز به فرمان ایشان مشغول ساختن تابوت هستم. امام على (ع) و اسماء، پس از بازگشتِ ابو بکر، فاطمه (س) را غسل دادند (دولابى، 112).
عمر بن خطاب براى اسماء دختر عمیس و اسماء دختر ابو بکر که از زنان مهاجر بودند، هزار درهم حقوق مستمرى قرار داد (ابن سعد، 3/231). اسماء پس از ابو بکر با امام على (ص) ازدواج کرد و عون و یحیى را به دنیا آورد (ابن سعد، 8/222).
اسماء زمانى که از شهادت محمد (سال 38) در مصر خبر یافت، به مسجد خانهاش رفت و خشم خود را فرو خورد تا این که خون از سینههایش جارى شد (ثقفى، 1/287). او پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در سال 40 زنده بود (ذهبى، 2/287؛ ابن حجر، تقریب، 2/629)، ولى تاریخ رحلتش معلوم نیست. قبر ایشان در قبرستان باب الصغیر دمشق است و عاشقان زیارت حضرت زینب سلام الله علیها در سفر به سوریه از قبرستان باب الصغیر و قبر اسماء هم دیدن می کنند.
او از راویان اخبار نبوى (ص) است که به گفته عَجّاج، در دوره منع تدوین حدیث، برخى احادیث را جمعآورى کرد. یعقوبى (2/92 و ر.ک: احمدى میانجى، 1/441) به کتاب روایى اسماء تصریح دارد. امام صادق (ع) در حق اسماء دعا کرده و مامقانى به استناد همین دعا، وى را در نقل حدیث، ثقه دانسته است (مامقانى، 3/69).
عبدالله بن جعفر (فرزند وى)، عبدالله بن عباس (خواهر زاده وى)، قاسم و ام عون فرزندان محمد (نوههاى اسماء) و عبدالله بن شدّاد، سعید بن سعیب، عروة بن زبیر، عمر بن خطاب و ابو موسى اشعرى از اسماء روایت نقل کردهاند. (ابن حنبل، 1/15؛ ابن حجر، الاصابه، 1/16).
وى حدیثى در باره نشانههاى انسان بد (طبرانى، المعجم کبیر، 24/156)، حج نیابتى (ابن نجیم، 3/11) و احادیثى در باره امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه (س) نقل کرده است از جمله: حدیث وزرات، (کوفى، 1/303) حدیث منزلت، (کوفى، 1/503) حدیث ردّ الشمس (کوفى، 2/518؛ مفید، ارشاد، 1/345)، حدیثى در باره سخاوت امیرالمؤمنین (ع)، (کوفى، 2/69) تفسیر «صالح المؤمنین» به امیرالمؤمنین (فرات کوفى، 491؛ طبرسى، 10/59) و وصف فاطمه (س) به حوریة إنسیة (طبرى، دلائل، 148).