۱۳۹۳/۰۱/۱۸
–
۲۱۹۳ بازدید
سلام! اطلاعات کاملی راجع به “ملک” حضرت سلیمان در قرآن می خواستم…ممنون
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز.بایدعرض کرد.حضرت سلیمان علیه السلام فرزند و جانشین حضرت داود علیه السلام و از انبیای بزرگ الهی در میان قوم بنیاسرائیل بود. وی همانند پدرش علاوه بر مقام نبوت، حکومت و سلطنت نیز داشت.
حضرت داوود علیه السلام با کشتن جالوت طاغوت زمان خویش حکومت را به دست گرفت و حضرت سلیمان علیه السلام را برای نبوت و خلافت بعد از خودش به مردم معرفی کرد ولی آنها به بهانه جوان بودن حضرت سلیمان علیه السلام اطاعت نکردند. حضرت سلیمان علیه السلام مخفیانه به تبلیغ دین پرداخت و پس از مدتی با امداد غیبی به چنان قدرت عظیمی رسید که همه موجودات در خدمت ایشان قرار گرفتند. ایشان با این قدرت الهی حکومت را در دست گرفت و این سندی شد تا مردم بدانند که خداوند میتواند اولیا و پیامبران خود را با قدرت خودش به حکومت برساند ولی آن را به اختیار و انتخاب مردم وا گذارده است تا آنها را در دنیا آزمایش کند. بخشهایی از زندگانی این پیامبر بزرگ الهی در قرآن کریم و اخبار و روایات اسلامی بازگو شده است. که سلیمان پیامبر علم و حکمت بود که جن و انس و پرندگان و حیوانات و باد و حتی شیاطین مسخر و تحت فرمان او بودند.
خداوند به او منطقالطیر و زبان فهم حیوانات را ارزانی فرمود و او با هدهد و مورچه سخن میگفت. داستان هدهد و سلیمان و سلیمان و مور در قرآن ذکر شده است. همچنین از قضاوت خردمندانه او درباره از بین رفتن علفهای تاکستان مردی از بنیاسرائیل به وسیله گوسفندان مردی دیگر سخن به میان آمده است.
میگویند وی انگشتری داشت که اسم اعظم بر آن نقش بسته بود و بسیاری از کارها را با آن سامان میبخشید. در تاریخ و ادبیات از انگشتر سلیمان سخنهای زیادی گفته شده است. از دیگر حوادث زندگی این پیامبر بزرگ ماجرای او با ملکه سبا و نیز بنای ساختمان بیت المقدس است.
در قرآن کریم، 17 بار از نام حضرت سلیمان علیه السلام برده شده و آمده است که سلیمان پیامبر علم و حکمت بود که جن و انس و پرندگان و حیوانات و باد و حتی شیاطین مسخر و تحت فرمان او بودند.
خداوند به حضرت سلیمان (ع) نعمتهای فراوان داد. در قرآن میفرماید: «باد را به تسخیر سلیمان قرار دادیم» بعضی از دیوها و اجنه را نیز در اختیار او قرار داد تا از آنها در کارهای دشوار استفاده کند. غیر از این موارد به سلیمان زبان پرندگان آموخت تا بتواند از نواها و نالههای آنها مطلع شود و ضمیر آنها را بخواند. مجموعه امکانات و توانمندی حکومتی حضرت سلیمان آنچنان بینظیر و چشمگیر بود که به فرموده امیرالمؤمنین (ع) اگر کسی راهی برای زندگانی جاویدان در این دنیا مییافت و میتوانست با مرگ مبارزه کند این شخص حتما سلیمان بن داوود بود چرا که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه نبوت و مقام بلند قرب و منزلت الهی به او عطا کرده بود. سلیمان به وسیله اجنه قصری با شکوه ساخت و آن را مرکز حکمرانی خود قرار داد. حضرت سلیمان یکی از پیامبران الهی است که از طرف پروردگار در این دنیا دارای حکومت و سلطنت بسیار وسیع و با عظمتی بود تا آنجا که چنین سلطنتی برای هیچکس بعد از او پیدا نشد.
حضرت سلیمان علیه السلام سرانجام در 55 سالگی در حالی که بر عصای خود تکیه داده بود و از درون قصر به رژه لشگریان خود مینگریست جان به جان آفرین تسلیم کرد و مدتی اینچنین پا بر جا بود تا اینکه موریانهای عصای وی را جوید و پیکر بیجان سلیمان نقش بر زمین شد. او را در بیت المقدس در کنار قبر پدرش داوود نبی به خاک سپردند.
سلیمان سازنده «بیت المقدس» و «هیکل ـ معبد بیت المقدس» بوده است. او بعد از اتمام ساختن بیت المقدس با گروهى به مکه رفت و حج خانه خدا را انجام داد. در روایت است که سلیمان با آن پادشاهى عظیمى که داشت در کمال زهد و بىاعتنائى به دنیا بود و خوراکش نان جو سبوسدار بود و لباسى از مو مىپوشید و شبها را به عبادت مىگذراند و روزها را روزه داشت.
حضرت سلیمان علیه السلام در نوجوانى به نبوت رسید. گروهى از مردم که نمى توانستند نبوت نوجوانى را بپذیرند، به داوود اعتراض کردند که افراد با تجربه تر و بزرگ تر در میان ما وجود دارند. داوود براى نشان دادن علم و فضیلت فرزندش، داورى در دعوایى را به او واگذار کرد.
امام صادق علیه السلام در این باره مى فرماید:دو تن که درباره گوسفند و زمین زراعتى خود اختلاف داشتند، نزد داوود آمدند. داوود آنان را به سلیمان ارجاع داد. سلیمان به صاحب زمین گفت: گوسفند چه زمانى وارد زمین تو شد و زراعتش را از بین برد؟ وى گفت: شب هنگام. سلیمان رو به صاحب گوسفند کرد و گفت: یک سال منافع گوسفند تو مثل بره ها و پشم و سایر منافعش از آن اوست. پس از این داورى حکیمانه، داوود به سلیمان فرمود: چرا گوسفند را به صاحب زمین ندادى [و فقط منافعش را به او واگذار کردى ]، چنان که علماى بنى اسرائیل این گونه حکم مى کنند؟ گفت: گوسفند، تنها زراعت زمین او را از بین برده و ریشه زراعت را نابود نکرده [و صاحب زمین را یک سال از منافع آن محروم کرده ] و زمین در سال آینده، دوباره قابل استفاده است. خداوند سبحان نیز حکم سلیمان را تأیید کرد و وى را ستود. نعمتهایى که به سلیمان عطا شد، از او پیامبرى دلسوز و حاکمى قدرتمند ساخت که در راه ترویج دین خدا و هدایت مردم تلاش مى کرد. خداى سبحان او را بنده، بسیار توبه کننده و از پیامبران راه یافته خوانده و به او حکمت و فرزانگى و آگاهى از منطق پرندگان، نبوّت، سلطنت، علم قضاوت، تسخیر باد و جنّیان و فرشتگان عنایت فرموده است. سلیمان، پس از آزمایشى از سوى خدا، به سوى پروردگار انابه کرد و گفت:قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لَایَنْبَغِی لِأِحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ. گفت: پروردگارا! مرا ببخش و به من سلطنتى عطا کن که بعد از من شایسته هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده اى.حضرت سلیمان علیه السلام مال و ملک را از پدر به ارث برد. و ساختمانهاى بزرگ و معبدها و حوضهاى سنگى و دیگهاى بزرگ به دستور آن حضرت و به دست جنیان و شیاطین ساخته شد.
روزى سلیمان به اطراف خود نگریست و هدهد را غایب دید. گفت: چه شده که هدهد را نمى بینم. او را عذاب خواهم کرد، یا خواهم کشت یا باید دلیل روشنى براى غیبت خود بیاورد. خیلى منتظر نماند که هدهد آمد و به وى خبر داد که در دیار سبا مردمى زندگى مى کنند که زنى بر آنان حکومت مى کند و به جاى خدا به آفتاب سجده مى کنند، شیطان از راه منحرفشان کرده و به راه راست هدایت نشده اند. سلیمان نامه اى نوشت و هدهد به ملکه سبا رساند. ملکه سبا با دریافت نامه، مشاوران خود را فرا خواند و آنان را در جریان نامه سلیمان قرار داد و گفت:
یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ. (نمل: 29- 31)
اى بزرگان. به من نامه اى گرامى رسیده که از سلیمان است و -آن چنین است -به نام خداى بخشنده مهربان. بر من برترى نجویید و به سوى من آیید در حالى که تسلیم حق هستید.
مشاوران بلقیس با یادآورى قدرت نظامى خود و اینکه آماده دفاع از خود هستند، تصمیم گیرى را به او واگذار کردند. بلقیس که زنى فهمیده بود، گفت:إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذلِکَ یَفْعَلُونَ. (نمل: 34)
پادشاهان وقتى وارد سرزمینى شوند، تباهش مى کنند و عزیزانش را ذلیل و خوار مى سازند، کارشان همیشه چنین است.
وى براى تشخیص این که سلیمان از پیامبران الهى است یا از پادشاهان، هدایایى براى او فرستاد؛ ولى سلیمان هدایا را برگرداند و فرمود:آیا مرا به مال خود کمک مى کنید؟ آنچه خدا به من داده، بهتر از اینهاست که به شما داده است.
شمایید که این هدایا در نظرتان اهمیت دارد و از آن مسرورید.سپس فرستاده ملکه سبا را به فتح مملکتشان تهدید کرد. بلقیس از شواهد و قراین پى برد که سلیمان از پیامبران خداست. از این رو، تصمیم گرفت نزد او برود و ایمان بیاورد. سلیمان از تصمیم او آگاه شد و از اطرافیان خود خواست تا تخت بلقیس را قبل از رسیدن، به مجلس او منتقل کنند. آصف برخیا که بنابر برخى روایات وصىّ سلیمان بود، گفت:من قبل از آنکه چشم بر هم بگذارى و باز کنى، آن را نزد تو مى آورم.سلیمان که همواره به یاد خدا بود، با مشاهده تخت بلقیس آن را لطف و مرحمت الهى شمرده، گفت:
هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ. (نمل: 40)
این از فضل و رحمت پروردگار من است که مرا مى آزماید که آیا او را شکر مى گزارم یا کفران نعمت مى کنم و هر کس که خدا را شکر کند، براى خود مى کند و هر کس کفر بورزد، پروردگار من بى نیاز و کریم است [و از این ناحیه ضررى به او نمى رسد].
بلقیس با مشاهده جلال و عظمت ملک سلیمان و نشانه هاى نبوّت آن حضرت، همچون جریان هدهد، برگرداندن هدایا و آوردن تخت او از سبا به دربار، تردیدى در نبوّتش به خود راه نداد و با اظهار تأسف از گذشته خود، گفت:
رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. (نمل: 44)
پروردگارا من به خود ستم کردم و اینک با سلیمان، مطیع خداوندى که پروردگار عالمیان است مى باشم.
حضرت سلیمان علیه السلام هنگام قبض روح در حالى که به عصایش تکیه زده بود، به لقاى حق پیوست، به طورى که اطرافیان او از وفاتش آگاه نبودند، تا آنکه موریانه اى عصا را خورد و با شکستن عصا، سلیمان به زمین افتاد و بدین ترتیب، مردم از رحلت او آگاه شدند.
حضرت داوود علیه السلام با کشتن جالوت طاغوت زمان خویش حکومت را به دست گرفت و حضرت سلیمان علیه السلام را برای نبوت و خلافت بعد از خودش به مردم معرفی کرد ولی آنها به بهانه جوان بودن حضرت سلیمان علیه السلام اطاعت نکردند. حضرت سلیمان علیه السلام مخفیانه به تبلیغ دین پرداخت و پس از مدتی با امداد غیبی به چنان قدرت عظیمی رسید که همه موجودات در خدمت ایشان قرار گرفتند. ایشان با این قدرت الهی حکومت را در دست گرفت و این سندی شد تا مردم بدانند که خداوند میتواند اولیا و پیامبران خود را با قدرت خودش به حکومت برساند ولی آن را به اختیار و انتخاب مردم وا گذارده است تا آنها را در دنیا آزمایش کند. بخشهایی از زندگانی این پیامبر بزرگ الهی در قرآن کریم و اخبار و روایات اسلامی بازگو شده است. که سلیمان پیامبر علم و حکمت بود که جن و انس و پرندگان و حیوانات و باد و حتی شیاطین مسخر و تحت فرمان او بودند.
خداوند به او منطقالطیر و زبان فهم حیوانات را ارزانی فرمود و او با هدهد و مورچه سخن میگفت. داستان هدهد و سلیمان و سلیمان و مور در قرآن ذکر شده است. همچنین از قضاوت خردمندانه او درباره از بین رفتن علفهای تاکستان مردی از بنیاسرائیل به وسیله گوسفندان مردی دیگر سخن به میان آمده است.
میگویند وی انگشتری داشت که اسم اعظم بر آن نقش بسته بود و بسیاری از کارها را با آن سامان میبخشید. در تاریخ و ادبیات از انگشتر سلیمان سخنهای زیادی گفته شده است. از دیگر حوادث زندگی این پیامبر بزرگ ماجرای او با ملکه سبا و نیز بنای ساختمان بیت المقدس است.
در قرآن کریم، 17 بار از نام حضرت سلیمان علیه السلام برده شده و آمده است که سلیمان پیامبر علم و حکمت بود که جن و انس و پرندگان و حیوانات و باد و حتی شیاطین مسخر و تحت فرمان او بودند.
خداوند به حضرت سلیمان (ع) نعمتهای فراوان داد. در قرآن میفرماید: «باد را به تسخیر سلیمان قرار دادیم» بعضی از دیوها و اجنه را نیز در اختیار او قرار داد تا از آنها در کارهای دشوار استفاده کند. غیر از این موارد به سلیمان زبان پرندگان آموخت تا بتواند از نواها و نالههای آنها مطلع شود و ضمیر آنها را بخواند. مجموعه امکانات و توانمندی حکومتی حضرت سلیمان آنچنان بینظیر و چشمگیر بود که به فرموده امیرالمؤمنین (ع) اگر کسی راهی برای زندگانی جاویدان در این دنیا مییافت و میتوانست با مرگ مبارزه کند این شخص حتما سلیمان بن داوود بود چرا که خداوند حکومت بر جن و انس را همراه نبوت و مقام بلند قرب و منزلت الهی به او عطا کرده بود. سلیمان به وسیله اجنه قصری با شکوه ساخت و آن را مرکز حکمرانی خود قرار داد. حضرت سلیمان یکی از پیامبران الهی است که از طرف پروردگار در این دنیا دارای حکومت و سلطنت بسیار وسیع و با عظمتی بود تا آنجا که چنین سلطنتی برای هیچکس بعد از او پیدا نشد.
حضرت سلیمان علیه السلام سرانجام در 55 سالگی در حالی که بر عصای خود تکیه داده بود و از درون قصر به رژه لشگریان خود مینگریست جان به جان آفرین تسلیم کرد و مدتی اینچنین پا بر جا بود تا اینکه موریانهای عصای وی را جوید و پیکر بیجان سلیمان نقش بر زمین شد. او را در بیت المقدس در کنار قبر پدرش داوود نبی به خاک سپردند.
سلیمان سازنده «بیت المقدس» و «هیکل ـ معبد بیت المقدس» بوده است. او بعد از اتمام ساختن بیت المقدس با گروهى به مکه رفت و حج خانه خدا را انجام داد. در روایت است که سلیمان با آن پادشاهى عظیمى که داشت در کمال زهد و بىاعتنائى به دنیا بود و خوراکش نان جو سبوسدار بود و لباسى از مو مىپوشید و شبها را به عبادت مىگذراند و روزها را روزه داشت.
حضرت سلیمان علیه السلام در نوجوانى به نبوت رسید. گروهى از مردم که نمى توانستند نبوت نوجوانى را بپذیرند، به داوود اعتراض کردند که افراد با تجربه تر و بزرگ تر در میان ما وجود دارند. داوود براى نشان دادن علم و فضیلت فرزندش، داورى در دعوایى را به او واگذار کرد.
امام صادق علیه السلام در این باره مى فرماید:دو تن که درباره گوسفند و زمین زراعتى خود اختلاف داشتند، نزد داوود آمدند. داوود آنان را به سلیمان ارجاع داد. سلیمان به صاحب زمین گفت: گوسفند چه زمانى وارد زمین تو شد و زراعتش را از بین برد؟ وى گفت: شب هنگام. سلیمان رو به صاحب گوسفند کرد و گفت: یک سال منافع گوسفند تو مثل بره ها و پشم و سایر منافعش از آن اوست. پس از این داورى حکیمانه، داوود به سلیمان فرمود: چرا گوسفند را به صاحب زمین ندادى [و فقط منافعش را به او واگذار کردى ]، چنان که علماى بنى اسرائیل این گونه حکم مى کنند؟ گفت: گوسفند، تنها زراعت زمین او را از بین برده و ریشه زراعت را نابود نکرده [و صاحب زمین را یک سال از منافع آن محروم کرده ] و زمین در سال آینده، دوباره قابل استفاده است. خداوند سبحان نیز حکم سلیمان را تأیید کرد و وى را ستود. نعمتهایى که به سلیمان عطا شد، از او پیامبرى دلسوز و حاکمى قدرتمند ساخت که در راه ترویج دین خدا و هدایت مردم تلاش مى کرد. خداى سبحان او را بنده، بسیار توبه کننده و از پیامبران راه یافته خوانده و به او حکمت و فرزانگى و آگاهى از منطق پرندگان، نبوّت، سلطنت، علم قضاوت، تسخیر باد و جنّیان و فرشتگان عنایت فرموده است. سلیمان، پس از آزمایشى از سوى خدا، به سوى پروردگار انابه کرد و گفت:قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لَایَنْبَغِی لِأِحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ. گفت: پروردگارا! مرا ببخش و به من سلطنتى عطا کن که بعد از من شایسته هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده اى.حضرت سلیمان علیه السلام مال و ملک را از پدر به ارث برد. و ساختمانهاى بزرگ و معبدها و حوضهاى سنگى و دیگهاى بزرگ به دستور آن حضرت و به دست جنیان و شیاطین ساخته شد.
روزى سلیمان به اطراف خود نگریست و هدهد را غایب دید. گفت: چه شده که هدهد را نمى بینم. او را عذاب خواهم کرد، یا خواهم کشت یا باید دلیل روشنى براى غیبت خود بیاورد. خیلى منتظر نماند که هدهد آمد و به وى خبر داد که در دیار سبا مردمى زندگى مى کنند که زنى بر آنان حکومت مى کند و به جاى خدا به آفتاب سجده مى کنند، شیطان از راه منحرفشان کرده و به راه راست هدایت نشده اند. سلیمان نامه اى نوشت و هدهد به ملکه سبا رساند. ملکه سبا با دریافت نامه، مشاوران خود را فرا خواند و آنان را در جریان نامه سلیمان قرار داد و گفت:
یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ. (نمل: 29- 31)
اى بزرگان. به من نامه اى گرامى رسیده که از سلیمان است و -آن چنین است -به نام خداى بخشنده مهربان. بر من برترى نجویید و به سوى من آیید در حالى که تسلیم حق هستید.
مشاوران بلقیس با یادآورى قدرت نظامى خود و اینکه آماده دفاع از خود هستند، تصمیم گیرى را به او واگذار کردند. بلقیس که زنى فهمیده بود، گفت:إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذلِکَ یَفْعَلُونَ. (نمل: 34)
پادشاهان وقتى وارد سرزمینى شوند، تباهش مى کنند و عزیزانش را ذلیل و خوار مى سازند، کارشان همیشه چنین است.
وى براى تشخیص این که سلیمان از پیامبران الهى است یا از پادشاهان، هدایایى براى او فرستاد؛ ولى سلیمان هدایا را برگرداند و فرمود:آیا مرا به مال خود کمک مى کنید؟ آنچه خدا به من داده، بهتر از اینهاست که به شما داده است.
شمایید که این هدایا در نظرتان اهمیت دارد و از آن مسرورید.سپس فرستاده ملکه سبا را به فتح مملکتشان تهدید کرد. بلقیس از شواهد و قراین پى برد که سلیمان از پیامبران خداست. از این رو، تصمیم گرفت نزد او برود و ایمان بیاورد. سلیمان از تصمیم او آگاه شد و از اطرافیان خود خواست تا تخت بلقیس را قبل از رسیدن، به مجلس او منتقل کنند. آصف برخیا که بنابر برخى روایات وصىّ سلیمان بود، گفت:من قبل از آنکه چشم بر هم بگذارى و باز کنى، آن را نزد تو مى آورم.سلیمان که همواره به یاد خدا بود، با مشاهده تخت بلقیس آن را لطف و مرحمت الهى شمرده، گفت:
هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ. (نمل: 40)
این از فضل و رحمت پروردگار من است که مرا مى آزماید که آیا او را شکر مى گزارم یا کفران نعمت مى کنم و هر کس که خدا را شکر کند، براى خود مى کند و هر کس کفر بورزد، پروردگار من بى نیاز و کریم است [و از این ناحیه ضررى به او نمى رسد].
بلقیس با مشاهده جلال و عظمت ملک سلیمان و نشانه هاى نبوّت آن حضرت، همچون جریان هدهد، برگرداندن هدایا و آوردن تخت او از سبا به دربار، تردیدى در نبوّتش به خود راه نداد و با اظهار تأسف از گذشته خود، گفت:
رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. (نمل: 44)
پروردگارا من به خود ستم کردم و اینک با سلیمان، مطیع خداوندى که پروردگار عالمیان است مى باشم.
حضرت سلیمان علیه السلام هنگام قبض روح در حالى که به عصایش تکیه زده بود، به لقاى حق پیوست، به طورى که اطرافیان او از وفاتش آگاه نبودند، تا آنکه موریانه اى عصا را خورد و با شکستن عصا، سلیمان به زمین افتاد و بدین ترتیب، مردم از رحلت او آگاه شدند.