طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شخصیت رجالی عکرمه از دیدگاه شیعه

شخصیت رجالی عکرمه از دیدگاه شیعه


شخصیت رجالی عکرمه از دیدگاه شیعه

۱۳۹۳/۰۱/۱۷


۳۸۸ بازدید

با عرض سلام شخصیت رجالی عکرمه از دیدگاه شیعه را با توجه به اینکه وهابیت ایشان را زیر سوال می برند توضیح دهید

ابتدا باید بدانید که عکرمه از شخصیتهایی است که نقل قولهای بسیار متفاوت و متعددی در مورد وی نقل شده است به طوری که خود اهل سنت نیز به یک جمع بندی در مورد وی نرسیده اند به طور مثال ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب در یکجا وی راتوثیق کرده و به نقل از برخی بزرگان اهل سنت می نویسد:ذکره ابن حبان فی الثقات
قلت لاحمد یحتج بحدیث عکرمه؟ فقال: نعم یحتج
قال العجلی: مکی تابعی ثقه
قال البخاری: لیس احد من اصحابنا و هو یحتج بعکرمه
قال النسائی: ثقه (تهذیب التهذیب، ج7،ص237 به بعد)
و در جای دیگر به نقل از چند تن دیگر وی را به شدت رد می کند و می نویسد:
کان مالک لا یرى عکرمة ثقة… قال أحمد بن حنبل:… عکرمة مضطرب الحدیث
سعید بن مسیب که از بزرگان تابعین است به خدمتکارش گفت:یا برد، إیاک أن تکذب علیّ کما یکذب عکرمة على ابن عباس(تهذیب التهذیب، ج7،ص237 به بعد)

به هر حال در مورد وی به تحقیق ذیل دقت بفرمایید:
عکرمه، مولا ابن عباس [متوفاى 104[
عکرمه غلام بوده است. از وى به «عکرمه بربرى» تعبیر مى کنند. وى کذّاب، ناصبى و داراى عقیده خوارج بوده است. در برخى منابع آمده که خوارج مغرب عقاید خود را از عکرمه گرفته اند. در مورد وى نوشته اند:
کان یرى رأی الاباضیة;1
او بر عقیده اباضیّه بود.
فالخوارج الذین بالمغرب عنه أخذوا;2
خوارج مغرب ]عقاید خود را[ از وى اخذ کرده اند.
یحیى بن سعید، عکرمه را کذّاب مى دانسته است.3
راوى مى گوید: به منزل على بن عبدالله بن عباس رفتم، دیدم عکرمه را با طناب به در مستراح بسته است. به او گفتم: از خدا نمى ترسى؟ مگر کسى با غلام خود چنین رفتار مى کند! على بن عبدالله بن عباس گفت:
إنّ هذا الخبیث یکذب على أبی;4
این خبیث به پدرم دروغ مى بندد.
سعید بن مسیب که از بزرگان تابعین است به خدمتکارش گفت:
یا برد، إیاک أن تکذب علیّ کما یکذب عکرمة على ابن عباس;5
اى برد، مبادا بر من دروغ ببندى چنان که عکرمه بر ابن عباس دروغ مى بست.
قاسم بن محمّد ـ که از فقهاى مدینه بود ـ گفته است:
عکرمة کذّاب.6
ابن سیرین مى گوید:
ما یسؤنی أن یکون من أهل الجنّة ولکنّه کذّاب;7
ضررى به من نمى رسد از این که عکرمه اهل بهشت باشد; لیکن او کذّاب است.
ابن ابى ذئب نیز درباره عکرمه مى گوید:
رأیت عکرمة وکان غیر ثقة;8
عکرمه را دیدم در حالى که او غیر ثقه است.
محمّد بن سعد، صاحب کتاب الطبقات الکبرى نیز معتقد است:
لیس یحتجّ بحدیثه ویتکلّم الناس فیه;9
به حدیثش احتجاج نمى شود و مردم درباره او سخن مى گویند.
عکرمه نماز خواندن را خوب نمى دانست! ذهبى در این باره مى نویسد:
یحیى بن سعید یقول: حدّثونی ـ والله ـ عن أیوب أنه ذکر له أن عکرمة لا یحسن الصلاة، قال أیوب: وکان یصلّی؟!10
یحیى بن سعید مى گوید: سوگند به خدا! براى من نقل شد که در نزد ایوب سخن از عکرمه به میان آمد و این که او نماز خواندن را بلد نبود! ]سپس[ ایوب ]با تعجب [گفت: مگر عکرمه نماز مى خواند؟!
ذهبى مى نویسد: عکرمه در ایّام حج گفته است:
وددت أن بیدی حربة. فأعترض بها من شهد الموسم یمیناً وشمالاً;11
دوست داشتم در دست من شمشیرى بود تا با آن به کسانى که به موسم حج از راست و چپ حاضر مى شوند حمله کنم.
یعقوب حضرمى از جدّش چنین نقل مى کند:
وقف عکرمة على باب المسجد فقال: ما فیه إلاّ کافر;12
عکرمه بر در مسجد ]رسول خدا صلى الله علیه وآله[ ایستاده بود و مى گفت: در این مسجد کسى نیست مگر کافر]![
عکرمه معتقد بوده که حکمت وجود آیات متشابه در قرآن گمراه کردن مردم است. از وى نقل کرده اند:
إنما أنزل الله متشابه القرآن لیضل به;13
خداوند متشابهات را در قرآن نازل کرده تا به واسطه آن ها مردم را گمراه کند.
ذهبى پس از نقل این عبارت از عکرمه بى درنگ مى گوید:
ما أسوأها عبارة، بل أخبثها;14
این بدترین، بلکه خبیث ترین عبارت است.
عکرمه به بازار مى رفته و ادعا مى کرده است که آیه تطهیر درباره زنان پیامبر است و هر کس مى خواهد من با او در این باره مباهله مى کنم،15 این در حالى است که عایشه و اُم سلمه که هر دو از زنان رسول خدا صلى الله علیه وآله بودند، اعتراف مى کنند که این آیه مربوط به ما نیست.16
عکرمه در بین مردم عصر خود هم اعتبارى نداشته است. نقل شده است که عکرمه و کُثَیر عَزّه کیسانى17 در یک روز مردند. مردم کثیر را تشییع کردند، امّا جنازه عکرمه روى زمین ماند و چند حمّال سیاه پوست پول گرفتند و او را به خاک سپردند.18
با وجود این همه قدح و جرح عکرمه، بخارى از وى روایت نقل مى کند; ولى مسلم او را ضعیف مى داند و چون عکرمه ـ على رغم این همه ضعف و جرح ـ از رجال بخارى است; از این رو ابن حجر عسقلانى براى حفظ آبروى بخارى و کتابش به توجیحات فراوانى دست یازیده است.19
در منابع معتبر ما نیز در مورد عکرمه روایتى وجود دارد که شخصى از شیعیان معاصر آن را نشانه تأیید عکرمه دانسته است; از این رو نسبت به وى حسن ظن دارد. امّا ـ اگر مقصود از عکرمه در این روایت همین عکرمه مولى ابن عباس باشد ـ هیچ دلالتى بر مدح وى ندارد; بلکه بر اساس همین روایت نیز وى مذموم است.
مرحوم کلینى نقل مى کند:
عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: کنّا عنده وعنده حمران، إذ دخل علیه مولىً له فقال: جعلت فداک هذا عکرمة فی الموت، وکان یرى رأی الخوارج، وکان منقطعاً إلى أبی جعفر علیه السلام فقال لنا أبو جعفر علیه السلام: أنظرونی حتى أرجع إلیکم فقلنا: نعم، فما لبث أن رجع، فقال: أما إنی لو أدرکت عکرمة قبل أن تقع النّفس موقعها لعلّمته کلمات ینتفع بها، ولکنّی أدرکته وقد وقعت النّفس موقعها، قلت: جعلت فداک وما ذاک الکلام؟ فقال: هو والله ما أنتم علیه، فلقّنوا موتاکم عند الموت شهادة أن لا إله إلاّ الله والولایة;20
ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل مى کند ]و مى گوید[: ما به همراه حمران نزد امام باقر علیه السلام بودیم که غلامى وارد شد و عرض کرد: فدایت شوم، عکرمه در حال مرگ است. او بر عقیده خوارج بود و به منزل امام باقر علیه السلام هم آمد و شد داشت. امام باقر علیه السلام به ما فرمود: منتظر باشید تا باز گردم. عرض کردیم: بله. طولى نکشید که ایشان بازگشت و فرمود: چنان چه پیش از قرار گرفتن نفس در محل خودش عکرمه را مى دیدم کلماتى به او مى آموختم که از آن ها نفع برد، ولیکن وقتى او را دیدم که نفس وى در محلش قرار گرفته بود. عرض کردم: فدایت شوم، آن کلام ]که به حال او نفع داشت [چیست؟ فرمود: سوگند به خدا آن عقیده اى است که شما برآنید، پس به مردگان خود هنگام مرگ شهادت بر لا اله الاّ الله و ولایت ]ما اهل بیت[ را تلقین کنید.
پس اولا: معلوم نیست عکرمه اى که در این روایت از او نام برده شده همان غلام ابن عباس باشد.21
ثانیاً: چنان چه این شخص همان عکرمه باشد، این روایت هیچ دلالتى بر مدح وى ندارد. در این روایت تصریح شده که عکرمه بر عقیده خوارج بود، و نیز به روشنى بیان گردیده که ملاقات امام باقر علیه السلام با وى پس از مرگ او بوده است; از این رو به دست حضرت هدایت نشده و بر همان عقیده خوارج از دنیا رفته است. به همین جهت امام باقر علیه السلام ملاقات خود را با عکرمه، به حال او نافع ندانسته است.
روشن است که اگر وى براى هدایت شدن اهلیت داشت، امام باقر از هدایت او دریغ نمى کردند. چنان که حضرت امام حسین علیه السلام به هنگام احتضار اسامه به بالین وى رفت و جهت رفع نگرانى و اضطراب او اداى دِین اش را بر عهده گرفت،22 با این که اسامه ـ چنان که نوشته اند ـ در زمره معدود کسانى بود که با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نکرد.23
هم چنین امام صادق علیه السلام از سید حمیرى دستگیرى و او را به تشیّع مشرّف ساختند، در حالى که وى بر عقیده کیسانیه بود.24 سید حمیرى پس از شرف هدایت به دست امام صادق علیه السلام در ضمن شعر بلندى مى گوید:
تجعفرت باسم الله والله أکبر *** وأیقنت أن الله یعفو ویغفر;25
به نام خدا تابع جعفر شدم و خدا بزرگتر است *** و یقین دارم که خداوند عفو مى کند و مى آمرزد
در منابع معتبر، موارد زیادى از هدایت گمراهان به دست ائمه علیهم السلام ذکر شده است. بنابراین چنان چه عکرمه هم اهلیت هدایت را داشت حتماً هدایت مى شد; امّا امام باقر علیه السلام تصریح مى کند که عکرمه را دیرتر از موقعى که به حالش نفع داشته، ملاقات کرده است.
در رجال کشى این موضوع به صورت روشن تر بیان شده است. او روایت را به سند دیگرى چنین نقل مى کند:
… قال أبو جعفر علیه السلام: لو أدرکت عکرمة عند الموت لنفعته. قیل لأبی عبدالله علیه السلام: بما ذا ینفعه؟ قال: کان یلقّنه ما أنتم علیه، فلم یدرکه أبو جعفر علیه السلام ولم ینفعه;26
امام باقر علیه السلام فرمود: چنان چه عکرمه را هنگام احتضار ملاقات مى کردم به او نفع مى رساندم. به امام صادق علیه السلام عرض شد: او از چه چیزى منتفع مى شد؟ فرمود: عقیده اى که شما بر آن هستید را به وى تلقین مى کرد; امّا او را ملاقات نکرد و به او نفع نرساند.
بنابراین هیچ دلیلى براى حسن ظن به عکرمه وجود ندارد و قرائن حاکى از آن است که وى عقیده خوارج را داشته و شخص منحرفى بوده است; از این رو کشى پس از نقل این حدیث مى گوید:
وهذا… لم یوجب لعکرمة مدحاً بل أوجب ضدّه;27
و این روایت موجب مدح عکرمه نیست، بلکه ضدش لازم است.
مرحوم علاّمه حلى در مورد عکرمه مى نویسد:
]إنّه[ لیس على طریقنا ولا من أصحابنا;28
او در مسیر ما شیعیان نیست و از راویان حدیث ما شمرده نمى شود.
سیّد ابن طاووس مى فرماید:
ورد حدیث یشهد بأنه على غیر الطریق، وحاله فی ذلک ظاهر لا یحتاج إلى اعتبار روایة;29
حدیثى وارد شده که شهادت مى دهد او بر غیر راه ]مستقیم[ است و حالش در این جهت ظاهر است و نیازى به اعتبار روایت وى نیست.
قرائنى است بر این که عکرمه، اشخاصى چون ابن عباس و دیگران را برتر از امام باقر علیه السلام مى دانسته است. مرحوم مامقانى در تنقیح المقال مى نویسد:
وإنّه یفضل علیه ابن عباس وغیره;30
وى ابن عباس و غیر او را بر ]امام باقر علیه السلام[ تفضیل مى داده است.
یکى از آقایان بر این باور است که چون عکرمه شاگرد ابن عباس است، قدح و ذم وى موجب خدشه دار شدن ابن عباس خواهد شد; در نتیجه روایات ابن عباس از بین مى رود. امّا این سخن صحیح نیست; زیرا اولا: جرح و تعدیل باید بر اساس ضابطه و حجت باشد. و ثانیاً: روایات ابن عباس از طریق افراد مورد اعتماد و محترم مثل سعید بن جبیر هم نقل شده است.
عکرمه از سوى برخى ائمه مذاهب اربعه هم چون احمد بن حنبل و مالک بن انس نیز قدح شده است.
در سیر اعلام النبلاء آمده است:
قال أحمد بن زهیر: سمعت یحیى بن معین یقول: إنما لم یذکر مالک عکرمة ـ یعنى فی الموطأ ـ قال: لأنّ عکرمه کان ینتحل رأی الصفریة…;31
احمد بن زهیر گفت: از یحیى بن معین شنیدم که مى گوید: مالک ]بن انس[ نام عکرمه را در موطّا ذکر نمى کند، فقط به این دلیل که عکرمه پیرو اعتقاد صفریه32 بود.
و در جاى دیگر مى گوید:
کان مالک لا یرى عکرمة ثقة… قال أحمد بن حنبل:… عکرمة مضطرب الحدیث;33
مالک عکرمه را ثقه نمى دانست… و احمد بن حنبل گوید: عکرمه در نقل حدیث مضطرب است.
ائمه جرح و تعدیل اهل سنّت نیز ـ همان طور که بیان شد ـ او را ردّ کرده اند.
جالب آن که جرح عکرمه از سوى عالمان اهل سنّت به خاطر اتهام وى به تشیع نبوده است. وى به عقیده خوارج رمى شده است. هم چنین او را کذّاب دانسته اند. این نحوه از جرح با رمى به تشیع ـ که در مورد افرادى مثل عطیّة صورت گرفته ـ متفاوت است; از این رو اگر ما در مورد عطیّه عوفى توقف کنیم، در ضعیف بودن عکرمه نمى توان تردید کرد.

1 . التمهید (ابن عبدالبرّ): 2 / 28; تاریخ الإسلام: 7 / 180; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 118 و 121; تهذیب الکمال: 20 / 278; سیر أعلام النبلاء: 5 / 22; میزان الإعتدال: 3 / 95، شماره 5716; الأعلام (زرکلى): 4 / 62; الوافی بالوفیات: 20 / 40، شماره 49.
2 . مقدّمة فتح الباری: 426; تهذیب الکمال: 20 / 278; سیر أعلام النبلاء: 5 / 21; میزان الإعتدال: 3 / 96; تهذیب التهذیب: 7 / 237.
3 . تهذیب الکمال: 20 / 282; الضعفاء الکبیر: 3 / 373.
4 . الضعفاء الکبیر: 3 / 374; میزان الإعتدال: 3 / 94; تهذیب الکمال: 20 / 280; سیر أعلام النبلاء: 5 / 23; المعارف: 456; مقدّمة فتح الباری: 425; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 112; المنتخب من ذیل المذیل: 122; وفیات الأعیان: 3 / 266; تاریخ الإسلام: 7 / 179.
5 . المعارف: 438; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 109; تهذیب الکمال: 20 / 280; تهذیب التهذیب: 7 / 237; الثقات (ابن حبان): 5 / 230; إکمال الکمال: 1 / 257.
6 . مقدّمة فتح الباری: 425; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 106; تهذیب الکمال: 20 / 286; سیر أعلام النبلاء: 5 / 28; تاریخ الإسلام: 7 / 178.
7 . سیر أعلام النبلاء: 5 / 25; الکامل فی ضعفاء الرجال: 1 / 53; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 114; میزان الإعتدال: 3 / 94.
8 . سیر أعلام النبلاء: 5 / 25; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 115; میزان الإعتدال: 3 / 94.
9 . الطبقات الکبرى: 5 / 293.
10 . سیر أعلام النبلاء: 5 / 27; میزان الإعتدال: 3 / 95; تهذیب الکمال: 20 / 284; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 117.
11 . میزان الإعتدال: 3 / 95.
12 . تاریخ مدینة دمشق: 41 / 118; تهذیب الکمال: 20 / 278; تاریخ الإسلام: 7 / 180; سیر أعلام النبلاء: 5 / 22; میزان الإعتدال: 3 / 95.
13 . الضعفاء الکبیر: 3 / 374; سیر أعلام النبلاء: 5 / 33; میزان الإعتدال: 3 / 94.
14 . میزان الإعتدال: 3 / 94.
15 . تفسیر ابن کثیر: 3 / 491; الدرّ المنثور: 5 / 198; فتح القدیر: 4 / 279; تاریخ مدینة دمشق: 69 / 150; الصّواعق المحرقة: 2 / 421.
16 . صحیح مسلم: 7 / 130; تفسیر ابن کثیر: 3 / 493; أسد الغابة: 3 / 607; الدرّ المنثور: 5 / 198; المستدرک على الصحیحین: 3 / 147; تحفة الأحوذی: 9 / 49.
17 . عزّه نام زنى است که کُثیر عاشق او شده بود.
18 . میزان الإعتدال: 3 / 96; تهذیب الکمال: 20 / 290; الکامل فی ضعفاء الرجال: 5 / 267; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 122; سیر أعلام النبلاء: 5 / 33; تهذیب التهذیب: 7 / 240.
19 . مقدّمة فتح الباری: 427.
20 . الکافی: 3 / 123، حدیث 5; تهذیب الأحکام: 1 / 287 ـ 288، حدیث 6; وسائل الشیعة: 2 / 458، حدیث 2642; بحار الأنوار: 46 / 333، حدیث 17.
21 . تنقیح المقال: 2 / 256.
22 . مناقب آل أبی طالب: 3 / 221; بحار الأنوار: 44 / 189.
23 . دعائم الإسلام: 1 / 270.
24 . کمال الدین: 1 / 42 ـ 43; بحار الأنوار: 37 / 3 و 42 / 78.
25 . برخى نسبت این قصیده را به سید حمیرى منکر شده اند و او را کیسانى مذهب مى شمارند (ر.ک: مروج الذّهب: 1 / 382; لسان المیزان: 1 / 437 ـ 438; الوافی بالوفیات: 9 / 117 ـ 122) امّا بزرگان شیعه وى را تجلیل مى کنند و معتقدند که ایشان در گفتگو با امام صادق علیه السلام از عقیده خود دست کشید و به امامت امام صادق علیه السلام معتقد شد. (ر.ک: کمال الدین: 32 ـ 36; مناقب آل أبی طالب: 3 / 370 ـ 371; بحار الأنوار: 47 / 317 ـ 318، حدیث 8).
26 . إختیار معرفة الرجال: 2 / 478، شماره 387.
27 . همان.
28 . خلاصة الأقوال: 383، شماره 13.
29 . التحریر الطاووسی: 436، شماره 314; منتهى المقال: 4 / 314.
30 . تنقیح المقال: 2 / 256.
31 . سیر أعلام النبلاء: 5 / 21. هم چنین ر.ک: تاریخ مدینة دمشق: 41 / 120; تهذیب الکمال: 20 / 278 که در این دو منبع، از ابوبکر بن ابى خیثمة، از یحیى بن معین نقل مى کنند.
32 . اینان فرقه اى از خوارجند.
33 . سیر أعلام النبلاء: 5 / 26. هم چنین ر.ک: مقدّمة فتح الباری: 425; تاریخ مدینة دمشق: 41 / 115 و 117، تهذیب التهذیب: 7 / 233 و 238; تهذیب الکمال: 20 / 283 ـ 284; تاریخ بغداد: 12 / 254.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد