ولایت، مجرای تجلی «غیب» در «شهود» / جریان خلقت نور و بررسی آن
۱۳۹۳/۰۱/۰۲
–
۳۱۵ بازدید
گفتار حاضر توسط حجت الاسلام و المسلمین سید محمدمهدی میرباقری در یکی از هیئات مذهبی قم، به مناسبت یادبود یکی از شهدای گرانقدر دفاع مقدس ارائه شده است. در این بحث، به چگونگی خلقت انسان، حضور او در حیات زمینی و عبور او از این مسیر تا رسیدن به خدا و نسبت آن با ولایت معصومین (ع) پرداخته می شود. ماجرای جریان انوار و جریان ظلمات، مقام نورانی حضرت زهرا (س) در عالم، و حقیقت مقام «شهادت»، سه مطلب مهمی است که در این گفتار توضیح داده است.
حضور انسان در زمین، از روی حادثه و اتفاق نیست. خداوند حکیم انسان را به تصادف تا اسفل السّافلینِ دنیا هبوط نداده است بلکه این تنزّل حکمتی دارد. با تأمل در معارف نورانی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام می توان دریافت که در سیر به سوی خداوند متعال، باید از دو مانع نفس و شیطان عبور کرد؛ البته عبور از این موانع نیز بدون حضور در دنیا و خرق حجاب های دنیا، ممکن نیست. انسان باید به زمین آورده می شد تا در زندگی دنیایی، از عالم نفس و شیطان عبور کند و وارد فضای معرفت و توحید شود.
1ـ عوالم نور و ظلمات، و سیر انسان به سوی خدا
در روایتی نورانی آمده است که از وجود مقدس امام صادق (ع) سوال شد: چرا خداوند ارواح را پس از آن که در ملکوت اعلی در بالاترین جایگاه بودند در بدن ها قرار داد؟ حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی می دانست که ارواح با شرافت و علوّی که دارند هر گاه به حال خویش رها شوند ادعای ربوبیت خواهند کرد. پس روح آنها را با توجه به آنها به خاطر رحمت و لطف به آنها در بدنهایی که در ابتدا مقرر ساخته بود، قرار داد و بعضی از آنها را به بعضی دیگر محتاج کرد و بعضی را به بعضی دیگر معلق ساخت و بعضی را در دنیا بر دیگری برتری داد و بعضی را در آخرت در جایی بالاتر از بعضی دیگر قرار داد و بعضی را از بعضی دیگر بی نیاز کرد …(1)
پیچیدگی ها، سختی ها و دشواری های عالم دنیا، معبری است که انسان را از خود و توجه به خود عبور می دهد؛ در نتیجه، فقر و اضطرار خود را ادراک و خدای غنی و حمید را پیدا می کند. اگر انسان در این دنیا نتواند به آن عالم هدایت شود و به سوی خدای متعال راه یابد، انجام این کار در عوالم دیگر مشکل است. «من کان فی هذه الأعمی و هو فی الآخره أعمی و أضلّ سبیلا»(اسراء/72) اگر کسی در این عالم دچار ضلال باشد، در عالم آخرت نیز به هدایت نخواهد رسید؛ زیرا آغاز هدایت از عالم دنیا است. با این اوصاف می توان گفت که عبور از ظلمات نفس و ورود به عالم ولایت و نور، از عالم دنیا آغاز می شود. سیر به سوی خداوند متعال و ورود به وادی نور، ایجاب می کند که در وجود انسان اثری از استکبار نباشد. وقتی انسان عاری از تکبّر و کبریایی شد به خشوع و بندگی می رسد؛ خضوع در برابر درگاه الهی نیز به میزان عبور از عوالم ظلمانی نفس ـ که عامل هویدا شدن استکبار است ـ در انسان پدیدار می شود. خضوع و بندگی انسان، درهای غیب را به روی او گشوده و سیر در عوالم غیب را ممکن می سازد. با فراهم آمدن این شرط بزرگ و اساسی در انسان مؤمن، عوالم غیب نزد او، به عوالم شهود تبدیل می شوند و او ملکوت عالم را مشاهده می کند.
در تفسیر آیه «الله نور السموات و الأرض»(نور/35) حضرت امام رضا علیه السلام فرموده اند: «هُدَى مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِی الْأَرْضِ»(2) سیر انسان به سوی خدای متعال و هدایت باطنی او، با سیر در عالم انوار ممکن است؛ تنها نور الهی است که هادی انسان در عبور از مراتب مختلف ظلمات است و از انسان دست گیری می کند. بنابراین به اندازه ای که انسان وارد عالم انوار شده و در این عالم سیر می کند، به همان اندازه نیز به سوی خداوند متعال هدایت می شود. سیر در عوالم غیب و شهود و سیر در عوالم انوار، سیری بی پایان است؛ تا آنجا که در بعضی روایات نقل شده است که بین انسان و خدای متعال، هفتاد هزار حجاب حائل است که باید برداشته شوند(3) حتی بسیاری از این حجاب ها، حجاب هایی از نور هستند. در این سیر اگرچه سالک وارد عالم انوار و هدایت شده و به مقامات ایمانی راه پیدا می کند اما تا رسیدن به مقام معرفت و محبّت خدای متعال، راهی بس طولانی در پیش دارد. این مطلب گواهی می دهد که سیر انسان به سوی خدا در عالم انوار اتفاق می افتد.
نقطه مقابل عبور از عالم نفس و سیر در عالم معرفت، هدایت و نور نیز توجه انسان به نفس خویش و روی آوردن به خود است. نتیجه چنین استکباری، ورود به عالم ظلمات است که آن هم مراتبی دارد. اگر کسی از عالم دنیا وارد این عوالم ظلمانی شود، ممکن است در روز قیامت هم اسیر ظلمات باشد و در عالم ظلمات سیر کند؛ «وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَه أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً»(اسراء/72)
مدخلیت نفس در ورود به عوالم نور و ظلمات
همان گونه که نفس مدخل ورود به عوالم ظلمات است، عبور از نفس نیز مدخل ورود به عالم نور است. با حرکت و سلوک در عوالم نور، فیض سیر در عوالم غیب نیز نصیب انسان شده و درهای غیب به روی او گشوده می شود. در چنین مرتبه ای انسان به مقام شهود می رسد، و شاهد یا به تعبیر دیگر شهید می شود. از سوی دیگر اگر کسی در پی نفس خود حرکت کند، این جهت گیری به سوی عالم نفس، او را به عوالم ظلمات شیطانی و عالم اولیاء طاغوت می کشاند.
این دو سیر، مسیرهای حرکت انسان در عالم دنیا هستند. قرآن کریم این دو سیر را این گونه به روشنی توضیح می دهد: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ»(بقره/257)
خدای متعال سرپرستی کسانی را که به او ایمان آورده، به وادی ایمان وارد می شوند و از توجه به خود و استکبار نفس گذر می کنند، به عهده می گیرد؛ سیر این افراد از ظلمات به سمت نور است. چنین کسانی اگر زمانی هم در عالم ظلمات به سر برند، با خروج از استکبار و انانیت نفس، به سمت عالم نور سیر می کنند. کسانی هم که از آیات الهی و نوری که خداوند برای هدایت می فرستد، روی برمی گردانند، از عوالم نور خارج و وارد ظلمات می گردند.
ظلمات “درونی” و “بیرونی”، رهزن سیر الی الله
ظلماتی که سدّ راه انسان است، مراتبی دارد. بخشی از این تاریکی ها به وجود انسان راه پیدا می کند که البته آدمی باید از اسارت آنها خارج شود. نفوذ این ظلمات در انسان از گناهان ظاهری شروع می شود و آدمی را تا جایی می رساند که رهایی از آنها به آسانی ممکن نیست. گناهان، حلقه اتصال انسان به عالم ظلمت هستند؛ بسته به میزان گناه، رشته ای از ظلمت در وجود انسان راه می یابد که گاهی از عالم سرّ انسان هم باطنی تر می شود. این معنا در دعای رجب چنین آمده است: «وَ أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَه أَسْرَارِنَا»(4) در سرّ انسان نقاطی کور و پنهانی وجود دارد که باید پاک و اصلاح شوند. همه ظلمتی که سدّ راه تعالی انسان در سیر به سوی خداوند است محدود به این مرتبه از ظلمات نیست؛ بلکه علاوه بر ظلمات درونی، ظلماتی بیرونی هم وجود دارد که ممکن است در انسان نفوذ نکرده و به گناه تبدیل نشده باشند؛ و یا اگر به گناه تبدیل شده باشند ممکن است، به اسرار باطنی و پنهان وجود انسان تبدیل نشده باشند؛ آدمی باید از این مراتب ظلمت نیز عبور کند. این مراتب، همان ظلماتی است که قرآن کریم به آن در مقابل آیه نور اشاره می کند؛ ظلمات فراگیری که مؤمن ترین انسان ها هم به آن مبتلا هستند؛
«أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(نور/40) این ظلمات از اعماق دریایی مواج و عمیق است؛ بر فراز این دریای مواج ابری تیره مستولی است؛ ظلمتی بر فراز ظلمتی دیگر؛ ظلماتی که در مقابل نور هدایت الهی قرار گرفته، این گونه است.
مسیر عالم نور و هدایت «نورٌ علی نور» است؛ سیر انسان در عالم انوار و حجب نور بی وقفه ادامه می یابد. نقطه مقابل این عالم نور، «ظلماتٌ بعضها فوق بعض» است. ممکن است فردی در لایه اول ظلمت باشد، درحالی که فردی دیگر در اعماق آن است. این ظلمت حتی بر مؤمنی که وارد این عالم ظلمانی نشده، حجاب ایجاد می کند! «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِیَه وَ فِتَنُ بَنِی أُمَیَّه إِذا أَخْرَجَ الْمُؤْمِنُ یَدَهُ فِی ظُلْمَه فِتْنَتِهِمْ لَمْ یَکَدْ یَراها»(5)
ائمه معصومین علیهم السلام این ظلمات را به ظلمات اولیاء طاغوت تفسیر کرده اند؛ عالم ظلمت، عالم آن سه نفر، بنی امیه و فتنه های بنی امیه است. حتی مؤمنینی که مشمول آیه «والذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجون من النور إلی الظلمات»(بقره/257) نیستند و مراتب وجودی آنها به ظلمت گناهان آغشته نشده است نیز در چنین ظلمتی اسیر می شوند!
گناهان انسان مراتبی دارد. گاهی گناه در خبایای سرّ انسان و گاهی در ظاهر اوست. گناه آلودگی به ظلمت است. حتی مؤمنی که به گناه آلوده نشده است نیز در این ظلمت بیرونی محجوب می شود. مؤمنینی که پس از عصر سقیفه زندگی می کنند، اگر شیعه هم باشند، باز در بند حجاب و ظلمتی هستند که باید از اسارت آن بیرون آیند. وقتی مؤمن در تاریکی فتنه این ظلمات قرار می گیرد، حتی قادر نیست دست خود را ببیند! انسان چگونه به عوالم وجودی خود واقف شود، در حالی که هیچ نوری نیست؟! انسان در عالم حس نیز ابتدا، نور را می بیند، آنگاه در پرتو آن نور، محسوسات را مشاهده می کند؛ عالم باطن نیز همین گونه است. حتی اگر رشته های ظلمات در وجود انسان تنیده نشده باشند، این حجاب ها مانع شناخت انسان از عوالم وجود خویش می شوند. این ظلمات تنها محدود به دنیا نیست و تا قیامت ادامه دارد. اگر انسان سالک، در عالم دنیا از این ظلمات رهایی نیابد، این گونه نیست که در عالم قیامت گرفتار این ظلمت نباشد. اگر کسی در دنیا به نور امام نرسد، این ظلمت در قیامت نیز گریبان گیر اوست! «فما له من نور فی یوم القیامه»(نور/40)
نقش عصر ظهور در برچیده شدن ظلمات
فراگیری و تراکم این ظلمت به گونه ای است که فقط با رفتار مومنانه فرد، برچیده نمی شود. رفع این حجاب و طهارت این فضا، نیازمند طلوع آفتابی است که عالم را به ضیاء خود منوّر و طاهر سازد. از مجموعه آیات و روایات چنین برمی آید که این حجاب و ظلمت با تجلّی عصر ظهور کنار خواهد رفت. در آیات ابتدایی سوره شمس آمده است: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها؛ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها؛ وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها» حضرت صادق علیه السلام در روایتی ذیل این آیه فرموده اند:
مقصود از خورشید، رسول خدا صلی الله علیه وآله است؛ رسولی که خداوند به وسیله ایشان دین را براى مردم آشکار کرد. مقصود از ماه نیز امیرالمومنین علیه السلام است که از پى رسول خدا آمده و دانش از طریق رسول اکرم (س) به طور کامل در ایشان دمیده شده است. مقصود از شب، پیشوایان ناحقی هستند که از روى خودسرى در برابر خاندان اهل بیت علیه السلام کرسی خلافت را غصب کردند و به مسندى نشستند که خاندان رسول خدا بر آن سزاوارتر بودند. مقصود از روز نیز امامی از فرزندان فاطمه سلام الله علیها است که دین رسول خدا را آشکار می سازد.(6)
قرآن مَثَل هایی دارد. این مثل ها قابل فهم است اما مُمثّل آنها برای انسان عادی قابل فهم نیست؛ ممثّل را تنها معصوم(ع) می فهمد و توضیح می دهد. این مطلب در روایاتی مطرح شده است. به هر حال سیاق قرآن در معرفی مَثَل این گونه است؛ خورشید منظومه شمسی مَثَل والشّمسِ قرآن است اما خورشید حقیقی، وجود مقدسی است که همه عوالم را نورانی کرده است. خورشید پرتو دارد و فقدان حرارت و نور آن موجب تاریکی و سرماست، اگر نور و گرمای خورشید نبوت نبی اکرم (ص) نیز به انسان نرسد، بشر در گمراهی و ضلالت اسیر می شود. نبی اکرم صلی الله علیه وآله پرتویی دارند؛ هر گاه فضا، فضای شب باشد این پرتو از راه قمر ولایت به انسان می رسد. «والقمر إذا تلاها»؛ قمر، امیرالمومنین (ع) است. شب، هنگام تجلّی نور خورشید نیست؛ خورشید به هنگام روز تجلّی دارد؛ «والنهار إذا جلاها». روز حقیقی، وجود نورانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که نور نبی اکرم صلی الله علیه وآله را تجلّی می دهند.
در عصر ظهور، خورشید وجود نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله که مشکات الانوار و مَثَل نور خداست، تجلّی می یابد و نهار و روز حقیقی عالم فرا می رسد. در عصر ظهور، موسم ظلمت عالم و مهلت خودنمایی دولت اولیاء طاغوت به پایان می رسد و به یمن ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بساط ظلمت برچیده می شود. در این هنگام مؤمنان به حقیقتِ نورانیّتِ اهل بیت علیهم السلام آگاه می شوند و از ضیاء وجودی ایشان بهره کامل می برند.
2ـ نقش خلقت نورانی اهل بیت علیهم السلام در برچیده شدن ظلمات
به نظر می رسد که تجلیات عصر ظهور، تجلّی نور حضرت زهرا سلام الله علیها است. برای درک بهتر تجلّی نور ائمه اطهار علیهم السلام لازم است در روایاتی که در این باب نقل شده است تأمل کرد. از آن جمله، روایتی است که شیخ طوسی در کتاب مصباح الانوار از وجود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه وآله ذیل آیه 69 سوره مبارکه نساء نقل کرده است.(7)
خدای متعال در این آیه می فرماید «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً» و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته و با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند.
از مفهوم کلی آیه چنین برمی آید: آنان که از خدا و رسول اطاعت کنند، به معیّت با “منعم علیهم” می رسند و در عوالم مختلف با آنها معیّت دارند؛ این معیّت، جسمانی نیست بلکه این عالم وجودی آنهاست که با عوالم این چهار دسته، معیّت و همراهی می کند. “منعم علیهم” که در قرآن از آنها به انبیاء، صدیقین، شهداء و صالحین تعبیر شده است چه کسانی هستند؟ تشخیص این معنا، تنها از طریق کلام معصوم ممکن است.
انس بن مالک می گوید: روزی نبی اکرم (ص) پس از اقامه نماز صبح، طبق معمول بیاناتی فرمودند؛ از فرصت استفاده نموده و به ایشان عرض کردم: «یا رسول الله، إن رأیت أن تفسر لنا قول الله عز و جل»؛ اگر صلاح بدانید این آیه را برای ما تفسیر کنید. حضرت فرمودند: «أما النّبیون فأنا» مقصود از نبی، من هستم. «و أما الصدیقون فأخی علی بن أبی طالب»؛ اما منظور از صدّیقون، برادرم علی است. «و أما الشّهداء فعمّی حمزه»؛ مراد از شهداء، عمویم حمزه علیه السلام است. «و أمّا الصّالحون فابنتی فاطمه و أولادها الحسن و الحسین»؛ و مقصود از صالحون، دخترم فاطمه زهرا و حسن، حسین هستند. این آیه در بعضی روایات به گونه ای دیگر معنا شده و صالحین را به شیعیان نیز تفسیر کرده اند. البته این دو معنا منافاتی با یکدیگر ندارند؛ چرا که هر کدام ناظر به بطنی از بطون این آیه مبارکه هستند.
سبقت اهل بیت علیهم السلام در آفرینش و عبادت خداوند متعال
در آن هنگام عباس، عموی پیامبر از جا برخواست و به حضرت عرض کرد: یا رسول الله، مگر ما از یک سرچشمه و همگی از نسل عبدالمطلب نیستیم و نسبت ما به یک جا بازنمی گردد؟ پیامبر فرمودند: «و کیف ذلک یا عم؟» عموجان، مقصودت چیست؟ «قال العباس: لأنک تعرف بعلی و فاطمه و الحسن و الحسین دوننا». عرض کرد: آنها را معرفی می کنی و آیه را به آنها تفسیر می کنی؛ ما هم هستیم؛ پس ما هم باید جزو همین ها باشیم! «فتبسّم النّبی و قال: أمّا قولک یا عم: ألسنا من نبعه واحده، فصدقت»؛ حضرت تبسمی کردند و پاسخ دادند: اینکه می گویی ما از یک نسل هستیم، درست است. همه از نسل عبدالمطلب به عالم دنیا آمده ایم؛ اما شما پیش از این دنیا را نمی بینید. شما در عالم دنیا محصورید که خود را با ما مقایسه می کنید؛ اگر جامع نگاه می کردید و عوالم قبل از این عالم را می دیدید، متوجه می شدید که ما با شما به یک جا برمی گردیم یا خیر؟
سپس پیامبر اکرم(ص) خلقت قبل از این عالم، و خلقت نورانی خود را توضیح دادند. «و لکن یا عم؛ إن الله تعالى خلقنی و علیا و فاطمه و الحسن و الحسین قبل أن یخلق الله تعالى آدم، حیث لا سماء مبنیه، و لا أرض مدحیه، و لا ظلمه و لا نور، و لا جنه و لا نار، و لا شمس و لا قمر»؛ خداوند متعال، من، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را قبل از خلقت آدم و قبل از آنکه آسمان و زمین، نور و ظلمت، بهشت و جهنم و خورشید و ماهی موجود باشد، خلق فرمود. بنابراین با آنکه در ظهور عالم دنیا هر دو از نسل عبدالمطلب هستیم، ولی خلقت دنیایی ما نباید شما را به اشتباه اندازد.
عباس رو به حضرت کرد و پرسید: «و کیف کان بدء خلقکم، یا رسول الله؟». حضرت پاسخ داد: «یا عم، لما أراد الله تعالى أن یخلقنا تکلم بکلمه خلق منها نورا»؛ وقتی خدای متعال اراده کرد ما را خلق کند، به کلمه ای تکلّم کرد که از آن کلمه، نور خلق شد. بنابراین آغاز هستی با کلام الهی است و عالم، عالم کلمات الله. «ثم تکلّم بکلمه فخلق منها روحا»؛ سپس به کلمه دیگری تکلّم کرد و از آن تکلّم، کلمه روح را آفرید. «فمزج النّور بالروح، فخلقنی و أخی علیّا و فاطمه و الحسن و الحسین، فکّنا نسبحه حین لا تسبیح، و نقدّسه حین لا تقدیس». خداوند در ادامه، نور و روح را در هم آمیخت و از ممزوج نور و روح، مراتب وجود نوری ما را خلق نمود. در این حال، پیش از آنکه موجودی خلق شود و خدا را تسبیح و تقدیس کند، ما خدا را تسبیح و تقدیس می کردیم.
بنابراین سرّ ائمه معصومین علیهم السلام مرتبه نور و روح ایشان است. عبادت این حضرات و سیر ایشان در عوالم توحیدی، قبل از خلقت سایر مخلوقات آغاز شده است. در واقع ایشان در عبادت خداوند سبقت داشته اند؛ این سبقت، منشاء امتیازاتی برای ایشان شده که در برخی روایات توضیح آن آمده است.
آفرینش عالم با تجلیّات انوار پنج تن علیهم السلام
«فلما أراد الله تعالى أن ینشئ الصنعه فتق نوری، فخلق منه نور العرش، فنور العرش من نوری، و نوری من نور الله، و نوری أفضل من نور العرش». هنگامی که خدای متعال اراده کرد عالم را بیافریند و صنع عالم را آغاز کند، نور من را شکافت و نور عرش را از نور من آفرید. نور عرش از نور من است و نور من از نور خداست؛ یکی از انواری که از عظمت الهی ساطع شده، نور من است؛ پس نور من از نور عرش افضل و بالاتر است. «ثمّ فتق نور أخی علیّ بن أبی طالب، فخلق منه نور الملائکه، فنور الملائکه من نور علی، و نور علی من نور الله، و علی أفضل من الملائکه». سپس خداوند نور برادرم علی را شکافت و از نور او، ملائکه را آفرید.
بنابراین همه عالم ملکوت و ملکوتیان، از جناب جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و … از نور امیرالمومنین علیه السلام آفریده شده اند. نور ملائکه از نور علی است و نور علی از نور خداست؛ از این رو مقام امیرالمومنین علیه السلام از مقام ملکوتیان برتر است.
انوار ائمه معصومین علیهم السلام در یک مرحله، نور واحد بودند؛ یعنی همان زمانی که «تکلّم بکلمه خلق منها نوراً»؛ اما در مرتبه ای دیگر، به پنج نور تبدیل می شوند. در این مقام است که هر نوری جلوه ای از عظمت الهی می شود. این گونه است که عرش از تجلّی نور حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله، ملکوت از تجلّی نور امیرالمومنین علیه السلام، آسمان ها و زمین از تجلّی نور حضرت زهرا سلام الله علیها، شمس و قمر از تجلّی نور امام حسن علیه السلام و بهشت و حورالعین از تجلّی نور امام حسین علیه السلام آفریده می شوند. بنابراین هر یک از خلایق به گونه ای تجلّی ای از انوار پنج تن علیهم السلام هستند.
برگرفته شدن تاریکی از عالم ملکوت، با تجلّی نور حضرت زهرا سلام الله علیها
خداوند متعال پس از آفرینش عرش، ملکوت، زمین و آسمان، شمس و قمر و جنّت و حور، مقدماتی را فراهم می آورد تا ملائکه به مقامات پنج تن علیهم السلام واقف شوند؛ از این رو به ظلمات فرمان می دهد تا ابرهای تاریک به حرکت درآیند. «ثم أمر الله الظلمات أن تمر بسحائب الظلم، فأظلمت السماوات على الملائکه، فضجت الملائکه بالتسبیح و التقدیس». هنگامی که سحاب ظلمت حرکت می کنند، تاریکی همه جا را فرا می گیرد و بین ملائکه و مقام هدایت الهی، تاریکی حائل می شود. وقتی ملائکه در حجاب ظلمت قرار گرفتند، از سر ضجه، خداوند را تسبیح و تقدیس می کنند و می گویند:
«إلهنا و سیدنا منذ خلقتنا و عرفتنا هذه الأشباح لم نر بؤسا، فبحق هذه الأشباح إلا ما کشفت عنا هذه الظلمه»؛ خدایا، از آن زمان که ما را آفریدی و این اشباح نوری را به ما شناساندی، چنین حجابی بین ما و آنها پدید نیامده بود و هیچ رنج و مشکلی نداشتیم؛ پس به حق این انوار مقدس، این تاریکی و ظلمت را از ما برگیر.
از آنجا که ملائکه، اشباح نوری پنج تن علیهم السلام را در عالم ملکوت می دیدند، شناختی اجمالی از والایی مراتب ایشان داشتند. در روایات دیگر به این مطلب اشاره شده است که عالم ملائک، تسبیح و تقدیس را از این حضرات آموختند و به عبادت خداوند متعال مشغول شدند؛ از این رو حضرات پنج تن (ع)، معلم ملائک در عبادت خداوند معرفی شده اند.(8)
«فأخرج الله من نور ابنتی فاطمه قنادیل فعلقها فی بطنان العرش، فأزهرت السّماوات و الأرض، ثم أشرقت بنورها». خداوند از نور فاطمه سلام الله علیها چراغ دان هایی را پدید آورد و به باطن عرش آویخت؛ آسمان ها و زمین به نوری که از تجلّی نور حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها پدید آمده بود، روشن شدند. در اینجا رسول اکرم صلی الله علیه وآله به وجه تسمیه نام مبارک فاطمه سلام الله علیها اشاره می کنند و می فرمایند: «فلأجل ذلک سمیت الزهراء»؛ ایشان به این سبب “زهراء” نامیده شد که به درخشش نور او، ظلمت و تاریکی از عرش و ملکوت مرتفع گردید.
در این هنگام ملائکه تعجب می کنند و از خدا می پرسند: «فقالت الملائکه: إلهنا و سیدنا، لمن هذا النور الزاهر الذی قد أشرقت به السماوات و الأرض؟» خداوندا؛ این نور درخشنده که سماوات و ارض را روشن کرد، چه بود؟ «فأوحى الله إلیها: هذا نور اخترعته من نور جلالی لأمتی فاطمه بنت حبیبی و زوجه ولیی و أخی نبیی و أبی حججی على عبادی، أشهدکم یا ملائکتی أنی قد جعلت ثواب تسبیحکم و تقدیسکم لهذه المرأه و شیعتها و محبیها إلى یوم القیامه». خداوند متعال فرمود: این نور را از نور جلالی که برای فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، انشاء کردم؛ این نور، تجلّی نور جلال فاطمه سلام الله علیها بود؛ با تجلّی نور فاطمه سلام الله علیها حجاب های ظلمت و ابرهای تاریکی را از سماوات و ارض برگرفتم.
بنابراین تجلّی ای که در عصر ظهور واقع می شود و ظلمات را از عالم بر می چیند، تجلّی نور حضرت زهرا سلام الله علیها است. نسل آدم، چه مؤمن و چه غیر مؤمن، اسیر جریان ظلمت است. این اسارت بی شباهت به گرفتاری ملائکه در سحاب ظلمت نیست. البته این نکته قابل تأمل است که آیا بین حقیقت ابرهای تاریکی که عالم ملکوت را فرا گرفت و ملائکه را به ضجّه واداشت، با ظلماتی که در آیه ظلمات مطرح می شود، نسبتی وجود دارد یا خیر؟ بعید به نظر نمی رسد که ظلمت اولیاء طاغوت، حتی عالم ملکوت را هم تحت تاثیر قرار داده باشد. اگر ظلمات عالم ملکوت به تجلّی نور حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها برچیده شده است، ظلمتی که تا عصر ظهور عالم را فراگرفته است، نیز با تجلّی دیگری از نور آن حضرت از بین خواهد رفت و زمین به نور ایشان روشن خواهد گردید. در آن زمان، جریان ظلمت دیگری هم که بشر با تخلّف خود به آن دامن می زند و مربوط به حرکت کلّی عالم نیست، از جریان خواهد افتاد.
3- تناسب مناسک شهود غیب عالم با مراتب خلقت نورانی اهل بیت
حضور انسان در این دنیا، برای عبور از عالم نفس است؛ به عبارت بهتر، مدخل ورود به عالم نور و هدایت و سیر در این عوالم، عالم دنیاست. این سیر از نوری به نوری دیگر و از شهودی به غیبی است؛ این سیر همواره از شهود به غیب است؛ به عبارتی انسان وارد عالم غیب شده و آن عالم غیب مشهود او می شود؛ سپس غیب دیگری است که اگر در آن سیر کند، آن غیب نیز مشهود می شود. معنای حُجُب نیز همین است؛ باید آن را خرق کرد و وارد آن شد؛ پس از ورود، آن غیب نیز مشهود می شود. این سیر تا رسیدن انسان به معادن عظمت الهی و سیر در نور الهی ادامه دارد؛ «أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَه وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَه بِعِزِّ قُدْسِک»(9) هنگامی دیده دل می تواند حجاب های نورانی را خرق کند که توجهش به عالم بعدی باشد و از عالم حجاب عبور کند. اگر توجه انسان فقط به عالم حجاب ها باشد، طبیعی است که در همان عالم می ماند؛ اما اگر حجاب را خرق نماید، وارد عالم بعدی می شود، و عوالمی که برایش حجاب و غیب شمرده می شدند، مشهود او می شوند.
سیر انسان در این عوالم، سیر در انوار است. صراطی که انسان تا رسیدن به معدن عزّ الهی در آن حرکت می کند، صراط محبت و معرفت است؛ انسان هر چه در این صراط پیش می رود، حجاب ها از او برداشته شده و محبّت و معرفت الهی در او شدیدتر می شود. در این حال، انوار معرفت و محبّت بیش تری در قلب وی تجلّی می کند. انسان سالک در سیر عوالم غیب، هر چه بیش تر پیش می رود، با غیب این عالم آشناتر و عوالم غیبی بیش تری برای او مشهود می شود.
از منظر دیگر، سیر انسان در عالم دنیا، سیر در مدارج توحید، عبودیّت و بندگی است. همه این عناوین، بیان های مختلف از سیری است که با عبور از عالم نفس و عالم شیاطین آغاز می شود. انسان سالک با ورود به عالم انوار و سیر در عالم هدایت و با سلوک در صراط محبّت و معرفت و قرب، به عالم رضوان الهی راه می یابد. رسیدن به عالم رضوان، نقطه پایانی سلوک آدمی در عالم انوار است.
البته حقیقت سیر انسان در عوالم وجودی پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) اتفاق می افتد. به عبارت دیگر هم عوالم غیب و هم عوالم هدایت، عوالم وجودی نبی اکرم (ص) هستند؛ حضرت، مَثَل نور الهی است و عالم با تجلّیات نور ایشان خلق شده است؛ بنابراین سیر در عالم انوار، سیر در عوالم وجودی نبی اکرم صلی الله علیه وآله است. این سیر نیز یک سیر مستمر و مداوم است؛ «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»؛ خداوند اهل ایمان و سالکان طریق خود را همواره از ظلمات به سوی نور بیرون می آورد. در روایت ذیل این آیه، حضرت صادق علیه السلام می فرماید: «النُّورُ آلُ مُحَمَّدٍ وَ الظُّلُمَاتُ عَدُوُّهُم»(10)
سیر در عوالم غیب نبی اکرم صلی الله علیه وآله به این معناست که سالک در مراتب محبت و در عوالم معرفت نبی اکرم (ص) به خدای متعال، مسیر محبت و معرفت الهی را طی می کند.آغاز این مسیر، عبور از نفس و پایان آن، جنّت است.
جنّت، تجلّی نور عظمت سیدالشهدا (ع) است. حتی نور عرش از تجلّی عظمت نبی اکرم صلی الله علیه وآله است. سیر در سماوات و عالم ملائکه و سیر در جنّت و عرش و باطن عرش، همگی سیر در تجلیات جلال معصومین علیهم السلام است؛ بنابراین سیر انسان، سیر در عوالم وجودیِ معصوم (ع) است که تا رسیدن به شهود ادامه دارد. رسیدن به عالم شهادت چنین سیری دارد.
شکل گیری جبهه ولایت الهی و طاغوت در سیر عوالم نورانی نبی اکرم صل الله علیه و آله
سیر در عوالم نور، سیر در وادیِ نعمت و ولایت است. انسان سالک در این سیر، هم سفرانی دارد که در قرآن به آن اشاره شده است: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً»
انسان هنگام سیر در عوالم وجودی نبی اکرم (ص)، با انبیاء، شهداء، صدیقین و صالحین هم سفر می شود. سیر در صراط محبّت و معرفت به گونه ایست که هر چه انسان پیش می رود، مراتب محبّت، معرفت و نورانیّت خالص تری به دست می آورد ؛ این سیر تا نیل به مقام رضوان، که مقام اخلاص تام است و انسان در آن مقام جز محبّت خدا چیزی نمی خواهد، ادامه دارد. مزد و اجر قومی که خدا را از روی محبت عبادت می کنند، چیزی جز مقام رضوان و چشیدن طعم محبت الهی نیست.(11)
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» خداوند انسان را در خروج از ظلمت به نور سرپرستی می کند. برای ورود انسان به این وادی و سیر او توسط خداوند متعال در عوالم نورانی نبی اکرم (ص) همراه با انبیاء، اولیاء، صدّیقین و صالحین تا رسیدن به سرچشمه نور، “اطاعت مخصوصی” لازم است. توضیح این اطاعت خاص در قرآن چنین آمده است: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیرا»(نساء/58)
این امانت در روایات به ولایت اهل بیت علیهم السلام تفسیر شده است. در ادامه آیه به صف بندی مردم در قبال این امانت اشاره شده و ویژگی های هر یک از آنها چنین ذکر گردیده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً»(نساء/59) اگر در موضوع ولایت نزاع کردید به خدا و رسول مراجعه کنید؛ هر چه خدا و رسول گفتند، همان درست است. نباید در این باره که ولایت از آنِ کیست خودتان قضاوت کرده و حکم صادر کنید؛ قضاوت در این باره مخصوص خدا و رسول خداست. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً»(نساء/60)
در یک سو، اطاعت خدا، اطاعت رسول خدا و اطاعت اولی الأمر قرار گرفته است. در سوی دیگر عده ای هستند که تصور می کنند نبی اکرم (ص) و انبیاء (ع) را قبول دارند اما در باطن دروغ می گویند؛ آنها در منازعات خود، قول فصل را قول طاغوت قرار می دهند؛ در حالی که قول فصل، قول خدا و قول رسول و در نهایت قول اولی الأمر است. آنها کسانی هستند که اراده شیطان به ضلالت آنها تعلّق گرفته و این تعلّق همواره ادامه دارد. سیر این گروه در عالم ضلال و ظلمت با اراده شیطان گره خورده است؛ از این رو آنها به ضلال بعید و ابدی می رسند.
«وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً»(نساء/61) اگر به آنها بگویند به رسول و آنچه خدا بر او نازل کرده روی آورید، منافقینی را خواهی دید که حاضر نیستند زیر چتر ولایت بیایند. «أُوْلَئکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ مَا فىِ قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُل لَّهُمْ فىِ أَنفُسِهِمْ قَوْلَا بَلِیغًا * وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»(نساء/63)
«فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا»(نساء/65) اینان مؤمن نمی شوند، مگر آنکه تو را حَکَم قرار دهند و تسلیم محض تو باشند.این عده در موضوع ولایت به خود ظلم کردند و تحت ولایت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام قرار نگرفتند. در روایاتی آمده است که “جاءوک” به این معنی است که اگر آنها که از ولایت امیرالمؤمنین (ع) اعراض کردند، از طغیان خود برمی گشتند و ولایت او را قبول می کردند، نبی اکرم صلی الله علیه وآله نیز از خداوند متعال بخشش آنها را می خواست و خدا نیز آنها را می بخشید! اما آنها این کار را نکردند(12)
«وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنَا عَلَیهم أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِیَارِکُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِّنهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُم فَعَلُواْ مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکاَنَ خَیرًا لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتًا»(نساء/66) اگر به آنها می گفتیم که خود را بکشید و از سرزمین هایتان هجرت کنید، چنین نمی کردند؛ اگر این کار را می کردند در وادی ولایت به ثبات قدم می رسیدند! مجازات تخلّف آنها این بود؛ اگر این مجازات را تحمّل می کردند به ثبات قدم می رسیدند، ولی این کار را نکردند! «وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ مِنْ لَدُنَّا أَجْراً عَظیما * وَ لَهَدَیْنَاهُمْ صرَِاطًا مُّسْتَقِیمًا»(نساء/67) اگر این کار را می کردند به صراط مستقیم هدایتشان می کردیم تا با «منعم علیهم» همراه شوند. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً»(نساء/69) اگر در این مسیر ـ که آن را نپذیرفتند، از آن اعراض نمودند و استغفار نکردند ـ وارد می شدند، با کسانی همراه می شدند که خداوند نعمت ولایت و قدرت تحمّل ولایت را به آنها عنایت کرده است. انسانی که در تحمل ولایت از رسول اکرم صلی الله علیه وآله دنباله روی نماید، در عالم شهود سیر می کند و به طور دائمی، شهید است.
تفاوت اهل ولایت و اهل طاغوت در بهره مندی از مواهب الهی
ولایت معیاری است که بر اساس آن، در سیر عوالم نورانی نبی اکرم صلی الله علیه وآله دو صف تشکیل می شود. در یک صف «منعم علیهم» و همراهان آنها و در صف دیگر، اولیاء طاغوت گرد هم می آیند. این سو، سیر در عوالم نورانی رسول خدا رخ می دهد و آن سو سیر در عالم نفس. عالم نفس، آدمی را به اولیاء طاغوت و سیر در ظلمات گره می زند. سیر در ظلمات، سیر در مراتب ضلالت و گمراهی است. کسانی که در مراتب گمراهی سیر می کنند، یا از دسته مغضوبین یا از دسته ضالّین محسوب می شوند. ضالّ کسی است که به محیط هدایت راه پیدا نکرده است؛ اما مغضوب کسی است که با مسیر نبی اکرم (ص) به تعارض رسیده است. هم سفران انسان گمراه در مسیر تاریکی، یا کسانی هستند که مورد غضب خداوند متعال واقع شده، و یا کسانی هستند که راه را از بی راهه تشخیص نداده اند. انسان گمراه، شاید در قدم اول، از ضالّین باشد؛ ولی سیر در مسیر گمراهی، پایانی جز رسیدن به غضب الهی در پی ندارد. کسی که در این مسیر حرکت می کند ابتداء در ضلال است، سپس به دشمنی با اولیاء نور می رسد. در این هنگام غضب الهی دامن او را فرا می گیرد؛ «بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوَانِ وَ عَلَى مَنْ جَحَدَ وَلَایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمَن»(13)
مغضوبین با ولایت سر جحد دارند؛ در حالی که «منعم علیهم» به حقیقت ولایت رسیده اند. پایان مسیر نور، رسیدن به مراتب جنّت و بهره مندی از سدره المنتهی، و نهایت مسیر ظلمات، خلود در آتش و خوردن از شجره زقّوم است. در ادبیات روایی اهل بیت علیهم السلام شجره سدره المنتهی به امیرالمومنین (ع) و شجره زقّوم به دشمنان ایشان تفسیر شده است.
«إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ * طَعَامُ الْأَثِیمِ * کاَلْمُهْلِ یَغْلىِ فىِ الْبُطُونِ * کَغَلىْ الْحَمِیمِ * خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلىَ سَوَاءِ الجَحِیمِ * ثُمّ صُبُّواْ فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ»(دخان/43) یک گروه از شجره زقّوم و از ثمره ولایت اولیاء طاغوت ارتزاق می کنند؛ که به همین دلیل ناپاک و نجس هستند. کسی که رزق خود را از اولیاء طاغوت می گیرد، رزق نجس می خورد؛ از سوی دیگر رزق طاهر و حلال و رزق نور، رزقی است که از دست امیرالمومنین علیه السلام گرفته شود. این رزق از وادی ولایت و از شجره طیّبه است. در آیه دیگر، تفاوت سالکان طریق نور و ظلمت، در بهره مندی از نعمات عالم آخرت این گونه بیان شده است: «مَثَلُ الْجَنَّه الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّه لِلشَّارِبینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَه مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ»(محمد/15)
حتی اگر این نعمت ها به معنای ظاهری نیز معنی شوند، مشخص است که فرق اهل ولایت نور و اهل ولایت طاغوت در بهره مندی از نعمت های عالم پس از مرگ تا چه اندازه زیاد است؛ اما معنای روایات ائمه معصومین (ع) در ذیل این آیه، از عمق بیش تری برخوردار است. بر اساس این روایات(14) منظور از متقین در این آیه، شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند؛ آنها در بهشتی جای دارند که نهرهای آب آن، هرگز فاسد نمی شوند. حقیقت آب، امیرالمومنین علیه السلام است؛ این چشمه های بهشتی که برای متقین توصیف شده است، از حقیقت وجودی آن حضرت جاری می شوند؛ کسی که در این دنیا به ولایت ایشان چنگ زند، در بهشت نیز از نازله وجودی آن حضرت ارتزاق می کند؛ از این روست که قرآن می فرماید:
«وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ»(هود/7) منظور از این آیه این است که حقیقت عرش بر ولایت حقه امیرالمؤمنین علیه السلام استوار است. حیات همه موجودات وابسته به اوست؛ ایشان کلمه روح هستند. مؤمنان در بهشت نیز مهمان سفره ولایت حضرت امیر (ع) هستند. در جنّتی که برای متقین آماده شده است، نهرهایی وجود دارد. این چشمه ها، علم امام علیه السلام است. علم امام (ع) در نهر تجلّی پیدا کرده است. مؤمن از آن می خورد و به معرفت امام، به بهجت و شهود می رسد و لذّت قرب و حضور را می چشد.
قرآن کریم در ادامه می فرماید: «وَ مَغْفِرَه مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ»؛ مغفرت به معنای ولایت حقّه است؛ آنگاه که اهل ولایت امیرالمومنین (ع) از انهار و نعماتی که گفته شد بهره مند می شوند، اهل ولایت طاغوت نیز از ثمرات ولایت باطل می خورند و می آشامند! منظور از «خالد فی النّار» دشمنان اهل بیت (ع) است. مَثَل آنها، مَثَل دشمنان اهل بیت (ع) است. بنابراین اهل ولایت باطل در محیط ولایت دشمنان اهل بیت (ع) قرار می گیرند. منظور از نار نیز دشمنان اهل بیت (ع) می باشد. قرآن می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَه عَلَیْها مَلائِکَه غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ»(تحریم/6) انسان ها آتش میانه جهنم هستند و دشمنان اهل بیت (ع) مواد شعله زای آن. آنها وقود جهنم اند؛ مستکبر اصلی هم دشمن امیرالمومنین(ع) است؛ همه شعله های جهنم و همه شجره زقّوم نیز از اوست.
در این سو، نهرهایی از آب است که فاسد نمی شوند و نهرهایی از خمر، که مؤمنان از آن لذت می برند؛ اینها همه از امیرالمؤمنین علیه السلام است. اما آن سو شجره زقّوم، ماء حمیم و چرک و خون است؛ آب سوزانی که درون را به هم می ریزد و پاره پاره می کند! این ها نیز نازله ولایت طاغوت و مستکبر اصلی و غاصب حق حضرت هستند. این دو، سیری هستند که از همین دنیا آغاز می شوند و در آن دنیا نیز تجلیّات خاص خود را دارند. هر کس به میزان بهره مندی و پیروی ای که در این دنیا داشته، در آن دنیا نیز بهره مند می شود.
4ـ شهادت، سبقت در سیر عوالم نورانی نبی اکرم(ص) و نیل به فوز عظیم
نکته ویژه آیه فوق اختصاص مقام شهادت به دوستان امیرالمومنین علیه السلام در این دنیاست. شیعیان حضرت، اهل اطاعت خاصّ هستند و با منعم علیهم معیّت دارند. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً». عده ای از شیعیان وادی شهود را پیش از سایرین طی می کنند؛ آنها “قتیل فی سبیل الله” هستند و محاسبه خاصی دارند.
«إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّه فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّه أَوْلِیَائِه»(15) درجات جنّت، درجات وجودی سیدالشهداء (ع) است. آنها به ظاهر در دنیا زندگی می کنند اما مقام وجودی دیگری نیز دارند. در روایات چنین آمده است که بابی از بهشت به قم باز می شود”(16) یا “بابی از بهشت بین روضه و منبر من است”(17) جهاد در راه خدا نیز بابی از ابواب بهشت است؛ مجاهدین فی سبیل الله از باب خاصی وارد بهشت می شوند؛ آنها وارد وادی نور، هدایت، رحمت و نعمت می شوند و همواره در وادی شهود سیر می کنند؛ عوالم غیب برای آنها مشهود می شود و از ضیافت خاص الهی روزی می گیرند. همه متقین وارد بهشت شده و از نهرهایی که از حقیقت ولایت امیرالمؤمنین (ع) جاری می گردد، سیراب می شوند؛ در این بین شهداء، مقامی خاص دارند؛ زیرا شهداء، نفس خود را معامله می کنند.
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراه وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(توبه/111) شیعیانی که در راه خدا مقاتله می کنند، از بابی خاص و با ضیافتی خاص به محیط ولایت و جنّت وارد شده و به فوز عظیم می رسند. هر چند که همه متقیّن فائزند، اما فوز عظیم از آنِ عده ای خاص است. فوز عظیم چیست؟ «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَه فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(توبه/72) فوز عظیم رضوان الهی است. اگر آیه شهادت با این آیه سنجیده شود می توان دریافت که، کسانی که با خدا معامله می کنند و جان خود را در راه او می بخشند، هم آنانند که به فوز عظیم می رسند و به مقام رضوان الهی نائل می گردند. شهداء از مصادیق «بِکُمْ یُسْلَکُ إِلَى الرِّضْوَانِ» هستند؛ با ولایت و هدایت امیرالمؤمنین (ع)، درهای خاص به روی آنها باز شده و تا مقام رضوان پیش رفته اند. «صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَه أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَه طَوِیلَه»(18) آنها می دانند که این عمر کوتاه را چگونه سپری کرده و با چه کسی معامله کنند.
بیداری اسلامی امروز و حیرت و عجز غرب در برابر آن، آغاز به ثمر نشستن خون هایی است که در سایه ولایت حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه برای ظهور وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در راه خدا ریخته شد. انشاء الله خداوند متعال از برکت خون شهیدان والامقام و به برکت عبادت خالص آن ها، راه را برای ظهور حضرت هموار کند؛ و ما را نیز جزو ادامه دهندگان راه آنها قرار دهد.
پی نوشت ها:
(1) علل الشرایع، ج 1، ص 16
(2) کافی، ج1، ص115.
(3) بحار الأنوار، ج 55، ص45.
(4) بحارالانوار؛ ج95، ص392.
(5) بحارالانوار؛ ج23، ص305.
(6) البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص671.
(7) البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج2؛ ص126
(8) عللالشرایع؛ ج1، ص23.
(9) فرازی از مناجات شعبانیه.
(10) تفسیر العیاشی؛ ج1، ص139
(11) وسائل الشیعه؛ ج1، ص63
(12) تفسیر قمی، جلد 1، ص142
(13) بخشی از زیارت جامعهی کبیره.
(14) بحارالأنوار؛ ج24، ص321
(15) کافی؛ ج5، ص4.
(16) بحارالانوار، ج67، ص215.
(17) معانیالأخبار، ص268.
(18) نهج البلاغه؛ خطبه متقین