۱۳۹۲/۱۲/۲۷
–
۴۸۶ بازدید
دروغ گفتن به بچه که خوب و بد را تشخیص نمی دهد، چه حکمی دارد؟
با تشکر از ارتباط شما با این مرکز به مطلب زیر توجه کنید .
1. دروغ به کودکان
آیا پدر و مادر مى توانند براى مصالح کودک ، به او دروغ بگویند یا خیر؟ چنین دروغ هایى که به اصطلاح دروغ هاى پدرانه نامیده مى شود، تقریبا در فرهنگ ما متداول است و غالبا بر این نظر هستند که پدر و مادر مى توانند در صورت نیاز به او دروغ بگویند، چون این گونه دروغ ها به سود اوست . حال ببینیم در سنت اخلاقى ما با این مسئله چگونه برخورد شده است و سنت دینى ما چه رویکردى به این مسئله دارد و آیا این اعتقاد عمومى نقدپذیر است یا آن که پذیرفتنى مى باشد؟
طرح مسئله
در کنار احادیثى که هر نوع دروغى را منع مى کند، پاره اى روایات دو نوع دروغ را مجاز مى شمارد؛ براى مثال از امام صادق علیه السلام منقول است که ایشان فرمود:
الْکَذِبُ مَذْمُومٌ إِلَّا فِی أَمْرَیْنِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَةِ وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَیْنِ
مستدرک الوسائل 9 96 122- باب جواز الکذب فی الإصلاح
؛ دروغ نکوهیده است ، جز در دو مورد: دفع شر ستم کاران و اصلاح میان مردمان . احادیث دیگرى سه نوع دروغ را مجاز مى شمارد؛ مانند حدیث ام کلثوم بنت عقبه ، ابن شهاب ، اسماء بنت یزید و این حدیث امام صادق علیه السلام که در آن مى فرماید: کل کذب مسئول عنه صاحبه یوما الا (کذبا) فى ثلاثه …؛ هر دروغى روزى گوینده اش از آن بازخواست مى شود، جز در سه مورد…
الکافی 2 342 باب الکذب ….. ص : 338
بدین ترتیب برخى احادیث دو مورد و برخى سه مورد را استثنا مى کنند و در همین حد متوقف مى ماند.
غالب محدثان و عالمان اخلاق نیز، این سه مورد را بحث کرده اند و تصریح نموده که در روایات این سه مورد مشخصا استثنا شده اند، اما آنان در همین حد نمانده اند و کوشیده اند از طریق وحدت ملاک ، موارد دیگرى را نیز بدان بیفزایند.
مرحوم نراقى (پدر) پس از نقل احادیثى که دروغ گفتن را در سه مورد مجاز مى شمارد، مى نویسد: (( گرچه این اخبار به مقاصد سه گانه منحصر هستند، لیکن دیگر مقاصد ضرورى که در مصلحت از این موارد بالاتر یا در همان حد هستند نیز، از باب اولویت یا اتحاد طریق ، بدان ها ملحق مى شوند. )) ) آن گاه موارد دیگرى نام مى برد که در آن ها دروغ گفتن جایز است ؛ هر چند در احادیث بدان تصریح نشده است .
غزالى نیز پس از نقل موارد سه گانه دروغ مجاز مى گوید که احادیث به صراحت این سه مورد را استثنا کرده است ، اما موارد مشابه آن ها را نیز مى توان بدان ها پیوست . یکى از مواردى که براساس اولویت یا اتحاد طریق ، جزو دروغ هاى مجاز به شمار رفته ، دروغ به کودکان است . غزالى حکم دروغ به کودکان را از سنخ دروغ به زنان مى شمارد و چون این یک را مجاز دانسته است ، دروغ به کودکان را نیز مجاز مى شمارد و مى گوید: (( اگر کودک جز از راه وعده و وعید و ترساندن دروغین به مکتب خانه راغب نشود، این کار مباح خواهد بود. ))
نراقى (پدر) نیز کودکان را به زنان ملحق مى کند و مى گوید: (( اگر کودک به نوشتن و دیگر کارهایى که به او فرمان مى دهند جز به وسیله وعده و وعید و ترساندن راغب نشود، اى کار جایز خواهد بود؛ هر چند که قصد وفاى به آن در کار نباشد. )) نراقى پسر هم مى نویسد: (( هرگاه طفلى را به شغلى ماءمور سازى و او رغبت به آن نکند؛ از مکتب رفتن یا شغلى دیگر جایز است که او را وعده دهى یا بترسانى که با تو چنین و چنان خواهم کرد؛ اگر چه منظور تو کردن آن نباشد. )) آیت الله مهدوى کنى نیز به این مسئله تصریح نمى کند، اما در بحث دروغ به خانواده و همسر، سیاق عبارت و ضمایر را به گونه اى سازمان مى دهد که گویى ایشان هم دروغ به کودکان را مجاز مى شمارد. مرحوم آیت الله خویى نیز از ظاهر روایاتى که دروغ به زن را مجاز مى دانست نتیجه مى گیرد که نه تنها دروغ به زن ، بلکه به همه اعضاى خانواده نیز جایز است .
بدین ترتیب با دیدگاهى مواجه هستیم که دروغ به کودکان را مجاز مى شمارد و آن را از دایره غیر اخلاقى بودن بیرون مى آورد.
روایات چه مى گویند؟
برخلاف موارد منصوص ، هیچ روایتى – هر چند ضعیف یا مجمل – دروغ به کودکان را تجویز نمى کند. برعکس ، احادیث متعددى دروغ گویى به کودکان را اکیدا منع مى نماید؛ براى نمونه روایات زیر را نقل مى کنیم :
1. عبدالله بن عامر خاطره اى را که از رسول خدا صلى الله علیه و آله داشت ، چنین نقل مى کند: جاء رسول الله بیتنا و انا صبى صغیر، فذهبت العب فقالت لى امى : یا عبدالله ! تعال اعطیک . فقال رسول الله : ما اردت ان تعطیه ؟ قالت : اردت ان اءعطیه تمرا قال اما انک لو لم تفعل ، لکتب علیک کذبه ؛ کودکى خردسال بودم که رسول خدا به خانه ما آمد. رفتم بازى کنم که مادرم به من گفت : عبدالله ! بیا تا به تو چیزى بدهم . رسول خدا فرمود: چه مى خواستى به او بدهى ؟ مادرم گفت : مى خواستم به او خرما بدهم . ایشان فرمود: آگاه باش ، که اگر قصدت آن نبود که به او چیزى بدهى ، دروغى به پایت نوشته مى شد. ))
2. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: ان الکذب لا یصلح منه جد و لا هزل و لا اءن یعد الرجل ابنه ثم لا ینجز له ؛ دروغ ، جدى و شوخى آن شایسته نیست و نه این که مردى به فرزندش وعده دهد و آن گاه به آن وفا نکند. ))
3. امام کاظم علیه السلام فرمود: اذا وعدتم الصغار فاوفوا لهم فانهم یرون انتم الذین ترزقونهم و ان الله لا یغضب بشى ء کغضبه للنساء و الصبیان ؛ هرگاه به کودکان وعده دادید، بدان وفا کنید، چون که آنان تنها ما را روزى رسان خود مى دانند و خداوند براى چیزى چون زنان و کودکان خشمگین نمى شود.
بحار ج 101 ص 73
بدین ترتیب روایات صریحا دروغ گویى به کودکان و وعده دادن هاى دروغین را به آنان منع مى کنند؛ پس در این جا سه گروه روایت داریم : گروهى که مطلقا دروغ را منع مى کنند؛ دسته اى که مطلقا خلف وعده را منع مى نمایند و گروهى که مشخصا دروغ گویى به کودکان را منع مى کنند. اگر ما باشیم و این روایات ، به راحتى مى توان نتیجه گرفت که نباید به کودکان – به عنوان کودک – دروغ گفت .
موافقان دروغ گویى چه مى گویند؟
ظاهرا سنت غالب بر آن بوده که مى توان اخلاقا به کودکان دروغ گفت . غزالى که خود راوى حدیث اول نیز هست و آن را جزو احادیث منع کننده دروغ نقل مى کند، دروغ گویى به کودکان را مجاز مى شمارد و در توجیه این روایت مى گوید: درست است که در اخبار داریم که در این صورت دروغى نوشته مى شود، اما حتى دروغ مباح نیز، به عنوان دروغ نوشته و از آن بازخواست مى شود و در صورت صحت نیت ، از آن در مى گذرند. ایشان به همین مقدار بسنده مى کند و مى گذرد؛ حال آن که چنین توجیهى پذیرفتنى به نظر نمى رسد و تعبیر روایت به گونه اى است که مقصود از نوشته شدن دروغ ، کیفردار بودن آن است ، نه این که همین طور نوشته و سپس پاک مى شود.
نراقى (پدر) از همین توضیح کوتاه نیز دریغ مى کند و صرفا دروغ گویى به کودکان را مجاز مى شمارد و آنان را به زنان ملحق مى کند. نراقى (پسر) هم توضیحى نمى دهد و فقط چنین کارى را مجاز مى شمارد. مرحوم آیت الله خویى پس از بررسى فقهى روایاتى که در باب مجاز بودن دروغ گویى براى اصلاح آمده است ، مجاز بودن دروغ گفتن به زن و حتى مطلق خانواده (زن و فرزند) را نتیجه مى گیرد و اطلاق ادله حرمت کذب را با این احادیث قید مى زند، هم چنین ادله وجوب وفاى به وعده را با همین روایات مقید مى سازد. به تعبیر دیگر، روایات متعدد مطلقا دروغ را حرام شمرده اند و احادیث دیگرى مطلقا وفاى به عهد را واجب دانسته اند، اما روایات مجوز دروغ گویى براى اصلاح ، آن حرمت و این وجوب را قید مى زند؛ در نتیجه دروغ گفتن به زن و فرزند حرام نیست و وفا کردن به وعده هایى که به آنان داده مى شود نیز واجب نمى باشد.
دیگر بیش از این چیزى در این باب بیان نگردیده و اصل بر مسلم بودن آن گذاشته شده است .
بررسى این تفسیر
سخن غزالى را – همان طور که اشاره کردیم – نمى توان پذیرفت ، زیرا ظاهر حدیث آن است که اگر مادر عبدالله بن عامر به او دروغ گفته بود، گناه دروغ گویى به پاى او نوشته مى شد. احادیث دیگرى نیز به صراحت دروغ گویى به کودکان را منع مى کنند و تاب چنین تاءویلى را ندارند.
نتیجه گیرى مرحوم آیت الله خویى نیز، مناقشه انگیز است . به فرض که دروغ گویى به زوجه را بپذیریم – گرچه دلالت روایات مربوط را نپذیرفتیم – حداکثر دلالت این سنخ روایات آن است که دروغ گفتن به زن مجاز باشد؛ بنابراین اطلاق روایات حرمت کذب و وجوب وفاى به وعده ، به وسیله این روایات مقید مى شود و در نتیجه مى توان ادعا کرد که دروغ گفتن به زن جایز است ، اما دیگر موارد هم چنان مشمول اطلاق آن روایات خواهند بود. از این بالاتر، ما دلیل خاصى داریم که دروغ گویى به کودکان و خلف وعده به آنان را مجاز نمى شمارد و دیگر این دلیل خاص را نمى توان تخصیص زد و هم چنان مشمول ادله حرمت کلى دروغ خواهد بود. به تعبیر دیگر پاره اى روایات مى گویند دروغ نگویید و گروهى مى گویند مشخصا به کودکان دروغ نگویید. حال اگر کسى بخواهد از آن روایات ناظر به اصلاح استفاده اى کند، حداکثر مى تواند آن ادله مطلق را قید بزند و دیگر نمى تواند این دلیل خاص را ندیده بگیرد و کودکان را از سر استحسان ، به زنان ملحق سازد، از این رو پذیرش نتیجه گیرى ایشان سخت دشوار است ؛ بنابراین هیچ دلیل شرعى وجود ندارد که موید و مجوز دروغ گویى به کودکان باشد.
آیا دروغ گویى به کودکان ضرورى است ؟
ممکن است کسانى بخواهند از طریق ضرورت ، دروغ گویى به کودکان را مجاز بشمارند. همان طور که بعضى اشاره کرده اند، همه موارد استثناى دروغ به ضرورت برمى گردد و هرجا ضرورى بود، از باب مردار خوارى مى توان دروغ گفت . اینان در مسئله دروغ گویى به کودکان نیز همین ضرورت را دیده اند و بر آن هستند که دروغ به کودکان ضرورى است .
در این جا دو مسئله را باید از یکدیگر جدا کرد: یکى از آن که گاه ضرورت اقتضا مى کند که به کودکى خاص دروغ بگوییم و دیگرى آن که دروغ گفتن به کودکان ضرورى است . مسئله اول به کودکان اختصاص ندارد و خود یکى از مصادیق ضرورت مى باشد، از این رو همان طور که گاه از سر ضرورت به دشمن دروغ مى گوییم ، ممکن است ناچار باشیم به کودکى دروغ بگوییم ؛ بنابراین در این جا با موردى خاص و گذار رویاروى هستیم و نباید براى آن عنوانى خاص چون (( دروغ به کودکان )) گشود.
مسئله دوم آن است که دروغ به کودکان یک ضرورت و قاعده و لازمه تربیت کودکان مى باشد. مثال هاى آورده شده و تعیین عنوان خاص ، ظاهرا ناظر به این مورد است و کسانى که دروغ به کودکان را مجاز شمرده اند، نه از باب ضرورت بوده است ، بلکه آن را یکى از استثناهاى دروغ به شمار آورده اند و همان طور که دروغ به زن را مجاز دانسته اند، این را نیز بدان ملحق ساخته اند؛ بنابراین مسئله ضرورت در میان نیست ، بلکه مسئله حق دروغ گفتن است ، لذا مى بینیم که غالبا تصریح کرده اند که کودکان نیز به زنان ملحق مى شوند. گویى همان طور که مرد حق دارد به زن خود دروغ بگوید، حق دارد با فرزندان خود نیز چنین رفتار کند و این غیر از مورد ضرورت است . سخن ما نیز ناظر به این مسئله است که چه ضرورتى در دروغ گویى به کودکان – به عنوان کودک – وجود دارد؟
دیدگاه مدافعان دروغ گویى به کودکان
هر چند مدافعان دروغ گویى به کودکان دیدگاه خود را تقریر نکرده و آن را به گونه اى دفاع پذیر مطرح نساخته اند، مى کوشیم این دیدگاه را از نگاه آنان تقریر کنیم . طبق این دیدگاه مى توان گفت که کودکان تابع احساسات و عواطف زودگذر و غریزه خود هستند. آنان مصلحت خود را نمى شناسند و چه بسا که به زیان خود اقدام کنند. آنان موجوداتى کنجکاو و مسئولیت ناپذیر هستند. از هر چیزى مى پرسند و مى خواهند از همه چیز سر درآورند؛ حال آن که دانستن و دریافتن همه چیز به صلاح آنان نیست . آنان لذات آنى را بر منافع آتى و خوشى هاى زودگذر را بر خوشى هاى پایدار ترجیح مى دهند، از این رو حاضرند آینده تحصیلى خود را فداى گردشى چند روزه یا تفریحى چند ساعته کنند. چنان در بند منطق لذت گرایى و پرهیز از درد هستند که به هیچ قیمتى حاضر نیستند حتى براى منافع ، یا سلامتى خود، اندکى درد را پذیرا باشند؛ براى مثال اگر به گلو درد چرکى دچار شوند و در معرض رماتیسم قلبى قرار گیرند، باز اگر آنان را به خودشان واگذاریم ، حاضر نمى شوند تا با تزریق چند آمپول از این فاجعه پیش گیرى کنند. از آن جا که عقل معاش ندارند، اگر درآمد یک ماهه پدر و مادر در اختیارشان قرار گیرد، آن را یک شبه تباه خواهند کرد. آنان موجودات سر به هوا و نظم ناپذیرى هستند که باید به ضرب تطمیع و تهدید، مهارشان را در دست گرفت . سخن کوتاه ، آنان نیازمند مراقبت و هدایت بیرونى و دائمى هستند و این مسئولیت به عهده پدر و مادر است که در این مسیر پر فراز و نشیب زندگى ، آنان را پیش ببرند و براى رویارویى با مشکلات زندگى آماده کنند.
این طبیعت کودکان است و چون پدر و مادر مصلحت آنان را بهتر از خودشان مى دانند، این حق را دارند که از شیوه هاى گوناگون تربیتى و از حربه هاى مختلف استفاده کنند. یکى از این حربه ها، تنبیه واقعى و دیگرى تهدید دروغین است . کودکان کنجکاوانه مى خواهند از همه چیز سر در آوردند؛ براى مثال ممکن است کودکى پنج ساله بخواهد از مسائل جنسى آگاه شود و در این باره سئوالاتى کند. بى شک گفتن حقیقت به کودک در این سن خیانت به اوست ، چرا که قبل از موعد لازم ، اطلاعاتى که نباید او مى دانست ، به وى داده ایم ؛ حال آن که با یک پاسخ گمراه کننده و یک دروغ مصلحتى هم کودک را راضى ساخته ایم و هم خودمان را از بار سئوالات بعدى آزاد کرده ایم . گاه ممکن است کودک از ما سئوالى کند که ظرفیت و توان فهم پاسخ آن را ندارد؛ براى مثال مى شنود که یکى از آشنایان به بیمارى سرطان دچار شده است . او مصرانه از ما مى خواهد که برایش توضیح دهیم سرطان چیست . چون کودک قدرت فهم بیمارى سرطان را ندارد و ما هم مى خواهیم در جواب یک نکته تربیتى را بگنجانیم ، به راحتى با یک دروغ به هر دو هدف خود مى رسیم و مى گوییم : چون حرف پدرش را گوش نداده ، دچار این بیمارى چنین و چنان شده است . بدین ترتیب هم دهان کودک را بسته ایم و هم ضرورت حرف شنوى را به او گوشزد کرده ایم .
گاه نیز کودک که باید درس بخواند – مثالى که غزالى و نراقى مى زنند – از درس خواندن تن مى زند و ترجیح مى دهد که به جاى درس خواندن ، در خانه بى کار بماند. از آن جا که کودک مورد علاقه ماست و ما آینده او را مى خواهیم و از سویى واقعا دلمان نمى خواهد او را تنبیه کنیم ، کافى است به دروغ او را تهدید کنیم که اگر درس نخوانى ، تو را چنین و چنان خواهم کرد؛ در نتیجه کودک هراسان از این تهدیدها، به درس خواندن روى مى آورد و با یک دروغ مصلحتى ، مشکل درسى و رفتارى او اصلاح مى شود.
سخن کوتاه ، اگر کسى مسئولیت کودکان را به عهده داشته باشد، اهمیت و لزوم دروغ گویى به آنان را در مى یابد و این تلقى بسیار آرمانى است که نباید به کودکان دروغ گفت . دروغ به کودکان براى تربیت و آینده آنان ضرورى ، و مصلحت در همین دروغ گفتن است و کسى که ادعا مى کند هرگز نباید به کودکان دروغ گفت ، از روان شناسى کودکان بى خبر است ؛ پس دروغ گویى به کودکان لازمه تربیت آنان و در نتیجه مجاز مى باشد.
نقد این دیدگاه
این دیدگاه بر چند اصل موضوعى یا پیش فرض استوار است ، به این شرح :
1. کودکان موجوداتى غیر عقلانى و تابع احساسات و غرایز خود هستند؛
2. آنان کنجکاو و فضول مى باشند؛
3. آن ها موجوداتى نظم ناپذیر و پیرو فلسفه لذات جسمانى هستند؛
4. بچه ها ظرفیت فهم و درک بسیارى از مسائل را ندارند، در عین حال مى خواهند از همه چیز آگاه شوند؛
5. کودکان صلاح و فساد و راه و چاه زندگى خود را نمى شناسند و به راهنمایى پدر و مادر نیازمندند؛
6. تربیت و هدایت آنان به عهده پدر و مادر است و لازمه تربیت دروغ گویى مصلحتى مى باشد؛ پس دروغ گویى به کودکان مجاز است .
درباره این پیش فرض ها بحثى نمى کنیم . در این باب در کتاب هاى مربوط به روان شناسى کودک ، روان شناسى رشد، فلسفه تعلیم و تربیت ، روان شناسى یادگیرى و امثال آن بسیار بحث شده و طبیعت کودک و تفاوت یا مشابهت آن با بزرگ سالان کاویده شده است ، از این رو به فرض هم که اصول موضوعه فوق را بپذیریم ، از آن ها نمى توان لزوم دروغ گویى به کودک را به دست آورد، لذا درباره پیش فرض ها نکاتى را مطرح مى کنیم :
یک : به فرض که کودکان موجوداتى غیر عقلانى – یا به تعبیر دقیق تر خیال پرداز – باشند، وظیفه پدر و مادر آن است که به تدریج آنان را با حقایق هستى آشنا کنند و تفکر علمى و عینى را به آنان بیاموزند. لازمه این کار صداقت و راست گویى است ، نه دروغ گویى ؛ چرا که هدف دروغ گفتن گمراه کردن کودک و آشفتن ذهن اوست ، از این رو باید کوشید از طریق راستى ، کودک را عقلانى بار آورد و او را با واقعیت ها آشتى داد.
دو: کنجکاوى – یا به تعبیر پدر و مادر فضولى – کودکان ، بزرگ ترین موهبت خداداد به آنان است . اگر این خصلت در انسان سرشته نشده بود، مانند دیگر موجودات حیات ابتدایى خود را هم چنان ادامه مى داد و اینک از نظر ساختار اجتماعى و مدنى با حیوانات جنگل نشین تفاوتى نداشت . همه اختراعات و اکتشافات ، ریشه در کنجکاوى بشر دارد. کنجکاوى کلیدى است که انسان با آن درهاى بسته جهان را مى گشاید. حال با این خصلت فطرى کودک ، چند گونه مى توان برخورد کرد: نخست آن که آن را با خشونت و تنبیه فیزیکى و روانى سرکوب کرد؛ دوم آن که آن را از طریق دروغ گویى گمراه نمود و سوم آن را از طریق جهت دادن درست ، رشد داد.
دروغ گفتن به کودکان در قبال کنجکاوى آنان ، تنها نتیجه اش منحرف کردن این صفت اساسى زندگى است . همه آن چه پدر و مادر در کودکان کنجکاوى بى مورد یا فضولى مى دانند، تجلى روح حقیقت جویى آنان و یکى از اصول فطرت است . حال انتخاب با پدر و مادر است که آن را بخشکانند یا آب یارى کنند.
سه : به فرض که کودکان در پى لذات آنى و از نظم گریزان باشند، وظیفه پدر و مادر آن است که بکوشند با الگو دادن درست و روشن ساختن اهمیت تفکر بلند مدت ، آنان را نظم پذیر بار آورند. راه مقابله با این مشکل رفتارى – شناختى ، دروغ گفتن به آنان نیست ، بلکه باید حقیقت را در خور فهم آنان ساخت و آن را به ایشان گفت .
چهار: کم ظرفیتى کودکان ، بهانه دروغ گفتن به آنان نیست . باید کوشید ظرفیت آنان را افزایش داد و زمینه همه چیز فهمى را در آنان پدید آورد؛ براى مثال اگر کودک پنج ساله ما درباره مسائل جنسى پرسید، جز گفتن همه حقایق جنسى یا دروغ گفتن ، راه سومى هم وجود دارد. باید در حد درک کودک و بسیار سربسته و مثلا با تشبیه انسان به گیاه و چگونگى رشد او، پاسخ درست داد و آن گاه تاءکید کرد که فهم این مسائل ظرفیت و مطالعه بیش ترى مى طلبد و فعلا همین مقدار کافى است ؛ حتى مى توان به سادگى به او گفت که این سوالات فعلا زود است و بعدا پاسخ آن ها را درخواهى یافت .
ممکن است گفته شود که در این صورت آن کودک کنجکاو شده مى کوشد پاسخ سوال را از منبع دیگرى دریابد، از این رو بهتر است به او پاسخ دروغ داد. در پاسخ مى گوییم که کودک معمولا پاسخ ما را – چه درست و چه غلط – با منبع دیگرى مى سنجد و به سادگى از ما نمى پذیرد. کودک آن چه را که از ما شنیده است با هم سالان خود در میان مى گذارد یا با دانسته هاى قبل خود مقایسه مى کند و در صورتى که آن ها را هماهنگ یافت ، پاسخ ما را خواهد پذیرفت ؛ وگرنه هم چنان به کنجکاوى خود ادامه خواهد داد.
در چنین حالتى اگر ما به او راست بگوییم و او پس از چند بار مقایسه به درستى پاسخ هاى ما پى ببرد، در آن صورت به ما اعتماد خواهد کرد و پاسخ هاى بعدى ما را راحت تر خواهد پذیرفت ، اما اگر به او دروغ بگوییم و او دروغ ما را کشف کند، دیگر به ما اعتماد نخواهد کرد؛ حتى پاسخ هاى راست ما را بدبینانه بررسى خواهد نمود.
در مورد مثال آن آشناى سرطانى نیز، بهترین پاسخ راست گویى است . لزومى ندارد که همه حقایق مربوط به سرطان به او گفته شود. کافى است که در حد ظرفیت کودک به او راست بگوییم و بیش از آن را به آینده موکول کنیم . نیازى هم نیست که از طریق دروغ گفتن به کودک به او اخلاق بیاموزیم .
پنج : این که کودکان صلاح و فساد خود را نمى شناسند و نیازمند راهنماى پدر و مادر هستند، سخن درستى است . به همین دلیل پدر و مادر باید اصول اخلاقى را در کودکان درونى کنند و یکى از این اصول ، قاعده راست گویى است . ما مى توانیم به جاى تهدیدهاى تو خالى که ما را ناگزیر از دروغ گویى مى کند، به شکل معقول و محسوسى واقعا آنان را به پاره اى محرومیت ها تهدید و در صورت لزوم ، آن را اجرا کنیم . در این صورت کودکان بیش تر به جدى بودن تهدیدهاى ما پى خواهند برد، تا آن که به دروغ آنان را تهدید کنیم و آنان به زودى به پوچ بودن حرف ها و وعیدهاى ما پى ببرند.
شش : اگر هدایت و تربیت کودکان به عهده پدر و مادر است ، آنان نخستین کسانى مى باشند که باید کودکان را منطقى ، راست گو و جامعه پذیر بار آورند، نه این که این مسئولیت را دستاویز دروغ گویى خود سازند.
هفت : اگر کودکى از مکتب گریزان است ، باید علت و ریشه آن را یافت و برطرف کرد، نه این که با دروغى بر مشکل سرپوش گذاشت و آن را به همان صورت رها نمود. کودکى که از مدرسه مى گریزد، حتما دچار مشکلى است ؛ یا به شدت به خانه وابسته است یا در مدرسه احساس ناامنى مى کند و یا آن که نمى تواند با وضعیت جدید خود را منطبق نماید. مشکل او هرچه باشد، با تهدیدهاى دروغین و دروغ گویى حل نمى شود؛ بنابراین اصول موضوعه فوق ، نمى تواند دروغ گویى را مجاز شمارد.
آیا دروغ آموزى به کودکان مجاز است ؟
مشکلات دیدگاه فوق به همین مسائل محدود نمى ماند. غالب عالمان اخلاق مسئله دروغ را از دیدگاه دروغ گو کاویده اند و با توجه به نقشى که ایفا مى کند، آن را مجاز یا غیر مجاز اعلام داشته اند؛ حال آن که براى فهم دقیق تر این مسئله ، باید دروغ را از منظر گسترده ترى دید. این نکته به ویژه در مورد دروغ گو وجود دارد. چرا که در این جا ما به طور غیر مستقیم به کودکان مى آموزیم که دروغ بگویند. ما از سویى طى گفتارهاى اخلاقى خود، کودکان را از دروغ گویى برحذر مى داریم . اما در عمل خود را مجاز مى دانیم که به آن دروغ بگوییم و این را به مصلحت آنان مى دانیم . این کار ما براساس یک فرض نادرست استوار است و آن این که کودکان متوجه دروغ گویى ما نمى شوند. خطاست اگر چنین تصورى داشته باشیم . دیر یا زود، آنان به دروغ گویى ما پى مى برند و در آن صورت یا بر ضد همه آن چه گفته ایم عصیان مى کنند و یا راه ما را در دروغ گویى دنبال مى نمایند و آنان نیز متقابلا به ما دروغ خواهند گفت .
چندى پیش در تهران جنایتى در خیابان گاندى رخ داد و جنایت کاران نوجوان به دام افتادند. یکى از این جانیان ، دخترى به نام سمیه بود که دو کودک خردسال ؛ یعنى خواهر و برادر خود را وحشیانه به قتل رسانده بود. این دو هیچ سابقه شرارت نداشتند. خانواده هاى آنان نیز خانواده هایى مرفه و داراى موقعیت اقتصادى خوبى بودند. سمیه در آخرین دفاعیه اش در دادگاه ، ریشه این جنایت را دروغ هایى که شنیده بود معرفى کرد: (( او در آخرین دفاع ، از دروغ و ریاى حاکم بر زندگى اش سخن گفت . این که نه در جامعه و نه در خانواده اش ، هرگز نفهمیده چه کارى درست و چه کارى نادرست است . ))
بدین ترتیب روزى که کودکان به دوگانگى گفتار و کردار پدر و مادر پى برند و دریابند که رفتارشان بر خلاف اصول اخلاقى است که تلقین مى کنند، در برابر این دروغ ها واکنش نشان مى دهند. امروزه یکى از اختلالات رفتارى و اخلاقى (( دروغ گویى کودکان است )) است . غالب روان شناسان کودک و مشاوران تربیتى به این معضل پرداخته و در باب ریشه ها و عوامل آن بحث کرده و براى درمان آن نسخه هایى تجویز کرده اند.
http://ghadeer.org
1. دروغ به کودکان
آیا پدر و مادر مى توانند براى مصالح کودک ، به او دروغ بگویند یا خیر؟ چنین دروغ هایى که به اصطلاح دروغ هاى پدرانه نامیده مى شود، تقریبا در فرهنگ ما متداول است و غالبا بر این نظر هستند که پدر و مادر مى توانند در صورت نیاز به او دروغ بگویند، چون این گونه دروغ ها به سود اوست . حال ببینیم در سنت اخلاقى ما با این مسئله چگونه برخورد شده است و سنت دینى ما چه رویکردى به این مسئله دارد و آیا این اعتقاد عمومى نقدپذیر است یا آن که پذیرفتنى مى باشد؟
طرح مسئله
در کنار احادیثى که هر نوع دروغى را منع مى کند، پاره اى روایات دو نوع دروغ را مجاز مى شمارد؛ براى مثال از امام صادق علیه السلام منقول است که ایشان فرمود:
الْکَذِبُ مَذْمُومٌ إِلَّا فِی أَمْرَیْنِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَةِ وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَیْنِ
مستدرک الوسائل 9 96 122- باب جواز الکذب فی الإصلاح
؛ دروغ نکوهیده است ، جز در دو مورد: دفع شر ستم کاران و اصلاح میان مردمان . احادیث دیگرى سه نوع دروغ را مجاز مى شمارد؛ مانند حدیث ام کلثوم بنت عقبه ، ابن شهاب ، اسماء بنت یزید و این حدیث امام صادق علیه السلام که در آن مى فرماید: کل کذب مسئول عنه صاحبه یوما الا (کذبا) فى ثلاثه …؛ هر دروغى روزى گوینده اش از آن بازخواست مى شود، جز در سه مورد…
الکافی 2 342 باب الکذب ….. ص : 338
بدین ترتیب برخى احادیث دو مورد و برخى سه مورد را استثنا مى کنند و در همین حد متوقف مى ماند.
غالب محدثان و عالمان اخلاق نیز، این سه مورد را بحث کرده اند و تصریح نموده که در روایات این سه مورد مشخصا استثنا شده اند، اما آنان در همین حد نمانده اند و کوشیده اند از طریق وحدت ملاک ، موارد دیگرى را نیز بدان بیفزایند.
مرحوم نراقى (پدر) پس از نقل احادیثى که دروغ گفتن را در سه مورد مجاز مى شمارد، مى نویسد: (( گرچه این اخبار به مقاصد سه گانه منحصر هستند، لیکن دیگر مقاصد ضرورى که در مصلحت از این موارد بالاتر یا در همان حد هستند نیز، از باب اولویت یا اتحاد طریق ، بدان ها ملحق مى شوند. )) ) آن گاه موارد دیگرى نام مى برد که در آن ها دروغ گفتن جایز است ؛ هر چند در احادیث بدان تصریح نشده است .
غزالى نیز پس از نقل موارد سه گانه دروغ مجاز مى گوید که احادیث به صراحت این سه مورد را استثنا کرده است ، اما موارد مشابه آن ها را نیز مى توان بدان ها پیوست . یکى از مواردى که براساس اولویت یا اتحاد طریق ، جزو دروغ هاى مجاز به شمار رفته ، دروغ به کودکان است . غزالى حکم دروغ به کودکان را از سنخ دروغ به زنان مى شمارد و چون این یک را مجاز دانسته است ، دروغ به کودکان را نیز مجاز مى شمارد و مى گوید: (( اگر کودک جز از راه وعده و وعید و ترساندن دروغین به مکتب خانه راغب نشود، این کار مباح خواهد بود. ))
نراقى (پدر) نیز کودکان را به زنان ملحق مى کند و مى گوید: (( اگر کودک به نوشتن و دیگر کارهایى که به او فرمان مى دهند جز به وسیله وعده و وعید و ترساندن راغب نشود، اى کار جایز خواهد بود؛ هر چند که قصد وفاى به آن در کار نباشد. )) نراقى پسر هم مى نویسد: (( هرگاه طفلى را به شغلى ماءمور سازى و او رغبت به آن نکند؛ از مکتب رفتن یا شغلى دیگر جایز است که او را وعده دهى یا بترسانى که با تو چنین و چنان خواهم کرد؛ اگر چه منظور تو کردن آن نباشد. )) آیت الله مهدوى کنى نیز به این مسئله تصریح نمى کند، اما در بحث دروغ به خانواده و همسر، سیاق عبارت و ضمایر را به گونه اى سازمان مى دهد که گویى ایشان هم دروغ به کودکان را مجاز مى شمارد. مرحوم آیت الله خویى نیز از ظاهر روایاتى که دروغ به زن را مجاز مى دانست نتیجه مى گیرد که نه تنها دروغ به زن ، بلکه به همه اعضاى خانواده نیز جایز است .
بدین ترتیب با دیدگاهى مواجه هستیم که دروغ به کودکان را مجاز مى شمارد و آن را از دایره غیر اخلاقى بودن بیرون مى آورد.
روایات چه مى گویند؟
برخلاف موارد منصوص ، هیچ روایتى – هر چند ضعیف یا مجمل – دروغ به کودکان را تجویز نمى کند. برعکس ، احادیث متعددى دروغ گویى به کودکان را اکیدا منع مى نماید؛ براى نمونه روایات زیر را نقل مى کنیم :
1. عبدالله بن عامر خاطره اى را که از رسول خدا صلى الله علیه و آله داشت ، چنین نقل مى کند: جاء رسول الله بیتنا و انا صبى صغیر، فذهبت العب فقالت لى امى : یا عبدالله ! تعال اعطیک . فقال رسول الله : ما اردت ان تعطیه ؟ قالت : اردت ان اءعطیه تمرا قال اما انک لو لم تفعل ، لکتب علیک کذبه ؛ کودکى خردسال بودم که رسول خدا به خانه ما آمد. رفتم بازى کنم که مادرم به من گفت : عبدالله ! بیا تا به تو چیزى بدهم . رسول خدا فرمود: چه مى خواستى به او بدهى ؟ مادرم گفت : مى خواستم به او خرما بدهم . ایشان فرمود: آگاه باش ، که اگر قصدت آن نبود که به او چیزى بدهى ، دروغى به پایت نوشته مى شد. ))
2. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: ان الکذب لا یصلح منه جد و لا هزل و لا اءن یعد الرجل ابنه ثم لا ینجز له ؛ دروغ ، جدى و شوخى آن شایسته نیست و نه این که مردى به فرزندش وعده دهد و آن گاه به آن وفا نکند. ))
3. امام کاظم علیه السلام فرمود: اذا وعدتم الصغار فاوفوا لهم فانهم یرون انتم الذین ترزقونهم و ان الله لا یغضب بشى ء کغضبه للنساء و الصبیان ؛ هرگاه به کودکان وعده دادید، بدان وفا کنید، چون که آنان تنها ما را روزى رسان خود مى دانند و خداوند براى چیزى چون زنان و کودکان خشمگین نمى شود.
بحار ج 101 ص 73
بدین ترتیب روایات صریحا دروغ گویى به کودکان و وعده دادن هاى دروغین را به آنان منع مى کنند؛ پس در این جا سه گروه روایت داریم : گروهى که مطلقا دروغ را منع مى کنند؛ دسته اى که مطلقا خلف وعده را منع مى نمایند و گروهى که مشخصا دروغ گویى به کودکان را منع مى کنند. اگر ما باشیم و این روایات ، به راحتى مى توان نتیجه گرفت که نباید به کودکان – به عنوان کودک – دروغ گفت .
موافقان دروغ گویى چه مى گویند؟
ظاهرا سنت غالب بر آن بوده که مى توان اخلاقا به کودکان دروغ گفت . غزالى که خود راوى حدیث اول نیز هست و آن را جزو احادیث منع کننده دروغ نقل مى کند، دروغ گویى به کودکان را مجاز مى شمارد و در توجیه این روایت مى گوید: درست است که در اخبار داریم که در این صورت دروغى نوشته مى شود، اما حتى دروغ مباح نیز، به عنوان دروغ نوشته و از آن بازخواست مى شود و در صورت صحت نیت ، از آن در مى گذرند. ایشان به همین مقدار بسنده مى کند و مى گذرد؛ حال آن که چنین توجیهى پذیرفتنى به نظر نمى رسد و تعبیر روایت به گونه اى است که مقصود از نوشته شدن دروغ ، کیفردار بودن آن است ، نه این که همین طور نوشته و سپس پاک مى شود.
نراقى (پدر) از همین توضیح کوتاه نیز دریغ مى کند و صرفا دروغ گویى به کودکان را مجاز مى شمارد و آنان را به زنان ملحق مى کند. نراقى (پسر) هم توضیحى نمى دهد و فقط چنین کارى را مجاز مى شمارد. مرحوم آیت الله خویى پس از بررسى فقهى روایاتى که در باب مجاز بودن دروغ گویى براى اصلاح آمده است ، مجاز بودن دروغ گفتن به زن و حتى مطلق خانواده (زن و فرزند) را نتیجه مى گیرد و اطلاق ادله حرمت کذب را با این احادیث قید مى زند، هم چنین ادله وجوب وفاى به وعده را با همین روایات مقید مى سازد. به تعبیر دیگر، روایات متعدد مطلقا دروغ را حرام شمرده اند و احادیث دیگرى مطلقا وفاى به عهد را واجب دانسته اند، اما روایات مجوز دروغ گویى براى اصلاح ، آن حرمت و این وجوب را قید مى زند؛ در نتیجه دروغ گفتن به زن و فرزند حرام نیست و وفا کردن به وعده هایى که به آنان داده مى شود نیز واجب نمى باشد.
دیگر بیش از این چیزى در این باب بیان نگردیده و اصل بر مسلم بودن آن گذاشته شده است .
بررسى این تفسیر
سخن غزالى را – همان طور که اشاره کردیم – نمى توان پذیرفت ، زیرا ظاهر حدیث آن است که اگر مادر عبدالله بن عامر به او دروغ گفته بود، گناه دروغ گویى به پاى او نوشته مى شد. احادیث دیگرى نیز به صراحت دروغ گویى به کودکان را منع مى کنند و تاب چنین تاءویلى را ندارند.
نتیجه گیرى مرحوم آیت الله خویى نیز، مناقشه انگیز است . به فرض که دروغ گویى به زوجه را بپذیریم – گرچه دلالت روایات مربوط را نپذیرفتیم – حداکثر دلالت این سنخ روایات آن است که دروغ گفتن به زن مجاز باشد؛ بنابراین اطلاق روایات حرمت کذب و وجوب وفاى به وعده ، به وسیله این روایات مقید مى شود و در نتیجه مى توان ادعا کرد که دروغ گفتن به زن جایز است ، اما دیگر موارد هم چنان مشمول اطلاق آن روایات خواهند بود. از این بالاتر، ما دلیل خاصى داریم که دروغ گویى به کودکان و خلف وعده به آنان را مجاز نمى شمارد و دیگر این دلیل خاص را نمى توان تخصیص زد و هم چنان مشمول ادله حرمت کلى دروغ خواهد بود. به تعبیر دیگر پاره اى روایات مى گویند دروغ نگویید و گروهى مى گویند مشخصا به کودکان دروغ نگویید. حال اگر کسى بخواهد از آن روایات ناظر به اصلاح استفاده اى کند، حداکثر مى تواند آن ادله مطلق را قید بزند و دیگر نمى تواند این دلیل خاص را ندیده بگیرد و کودکان را از سر استحسان ، به زنان ملحق سازد، از این رو پذیرش نتیجه گیرى ایشان سخت دشوار است ؛ بنابراین هیچ دلیل شرعى وجود ندارد که موید و مجوز دروغ گویى به کودکان باشد.
آیا دروغ گویى به کودکان ضرورى است ؟
ممکن است کسانى بخواهند از طریق ضرورت ، دروغ گویى به کودکان را مجاز بشمارند. همان طور که بعضى اشاره کرده اند، همه موارد استثناى دروغ به ضرورت برمى گردد و هرجا ضرورى بود، از باب مردار خوارى مى توان دروغ گفت . اینان در مسئله دروغ گویى به کودکان نیز همین ضرورت را دیده اند و بر آن هستند که دروغ به کودکان ضرورى است .
در این جا دو مسئله را باید از یکدیگر جدا کرد: یکى از آن که گاه ضرورت اقتضا مى کند که به کودکى خاص دروغ بگوییم و دیگرى آن که دروغ گفتن به کودکان ضرورى است . مسئله اول به کودکان اختصاص ندارد و خود یکى از مصادیق ضرورت مى باشد، از این رو همان طور که گاه از سر ضرورت به دشمن دروغ مى گوییم ، ممکن است ناچار باشیم به کودکى دروغ بگوییم ؛ بنابراین در این جا با موردى خاص و گذار رویاروى هستیم و نباید براى آن عنوانى خاص چون (( دروغ به کودکان )) گشود.
مسئله دوم آن است که دروغ به کودکان یک ضرورت و قاعده و لازمه تربیت کودکان مى باشد. مثال هاى آورده شده و تعیین عنوان خاص ، ظاهرا ناظر به این مورد است و کسانى که دروغ به کودکان را مجاز شمرده اند، نه از باب ضرورت بوده است ، بلکه آن را یکى از استثناهاى دروغ به شمار آورده اند و همان طور که دروغ به زن را مجاز دانسته اند، این را نیز بدان ملحق ساخته اند؛ بنابراین مسئله ضرورت در میان نیست ، بلکه مسئله حق دروغ گفتن است ، لذا مى بینیم که غالبا تصریح کرده اند که کودکان نیز به زنان ملحق مى شوند. گویى همان طور که مرد حق دارد به زن خود دروغ بگوید، حق دارد با فرزندان خود نیز چنین رفتار کند و این غیر از مورد ضرورت است . سخن ما نیز ناظر به این مسئله است که چه ضرورتى در دروغ گویى به کودکان – به عنوان کودک – وجود دارد؟
دیدگاه مدافعان دروغ گویى به کودکان
هر چند مدافعان دروغ گویى به کودکان دیدگاه خود را تقریر نکرده و آن را به گونه اى دفاع پذیر مطرح نساخته اند، مى کوشیم این دیدگاه را از نگاه آنان تقریر کنیم . طبق این دیدگاه مى توان گفت که کودکان تابع احساسات و عواطف زودگذر و غریزه خود هستند. آنان مصلحت خود را نمى شناسند و چه بسا که به زیان خود اقدام کنند. آنان موجوداتى کنجکاو و مسئولیت ناپذیر هستند. از هر چیزى مى پرسند و مى خواهند از همه چیز سر درآورند؛ حال آن که دانستن و دریافتن همه چیز به صلاح آنان نیست . آنان لذات آنى را بر منافع آتى و خوشى هاى زودگذر را بر خوشى هاى پایدار ترجیح مى دهند، از این رو حاضرند آینده تحصیلى خود را فداى گردشى چند روزه یا تفریحى چند ساعته کنند. چنان در بند منطق لذت گرایى و پرهیز از درد هستند که به هیچ قیمتى حاضر نیستند حتى براى منافع ، یا سلامتى خود، اندکى درد را پذیرا باشند؛ براى مثال اگر به گلو درد چرکى دچار شوند و در معرض رماتیسم قلبى قرار گیرند، باز اگر آنان را به خودشان واگذاریم ، حاضر نمى شوند تا با تزریق چند آمپول از این فاجعه پیش گیرى کنند. از آن جا که عقل معاش ندارند، اگر درآمد یک ماهه پدر و مادر در اختیارشان قرار گیرد، آن را یک شبه تباه خواهند کرد. آنان موجودات سر به هوا و نظم ناپذیرى هستند که باید به ضرب تطمیع و تهدید، مهارشان را در دست گرفت . سخن کوتاه ، آنان نیازمند مراقبت و هدایت بیرونى و دائمى هستند و این مسئولیت به عهده پدر و مادر است که در این مسیر پر فراز و نشیب زندگى ، آنان را پیش ببرند و براى رویارویى با مشکلات زندگى آماده کنند.
این طبیعت کودکان است و چون پدر و مادر مصلحت آنان را بهتر از خودشان مى دانند، این حق را دارند که از شیوه هاى گوناگون تربیتى و از حربه هاى مختلف استفاده کنند. یکى از این حربه ها، تنبیه واقعى و دیگرى تهدید دروغین است . کودکان کنجکاوانه مى خواهند از همه چیز سر در آوردند؛ براى مثال ممکن است کودکى پنج ساله بخواهد از مسائل جنسى آگاه شود و در این باره سئوالاتى کند. بى شک گفتن حقیقت به کودک در این سن خیانت به اوست ، چرا که قبل از موعد لازم ، اطلاعاتى که نباید او مى دانست ، به وى داده ایم ؛ حال آن که با یک پاسخ گمراه کننده و یک دروغ مصلحتى هم کودک را راضى ساخته ایم و هم خودمان را از بار سئوالات بعدى آزاد کرده ایم . گاه ممکن است کودک از ما سئوالى کند که ظرفیت و توان فهم پاسخ آن را ندارد؛ براى مثال مى شنود که یکى از آشنایان به بیمارى سرطان دچار شده است . او مصرانه از ما مى خواهد که برایش توضیح دهیم سرطان چیست . چون کودک قدرت فهم بیمارى سرطان را ندارد و ما هم مى خواهیم در جواب یک نکته تربیتى را بگنجانیم ، به راحتى با یک دروغ به هر دو هدف خود مى رسیم و مى گوییم : چون حرف پدرش را گوش نداده ، دچار این بیمارى چنین و چنان شده است . بدین ترتیب هم دهان کودک را بسته ایم و هم ضرورت حرف شنوى را به او گوشزد کرده ایم .
گاه نیز کودک که باید درس بخواند – مثالى که غزالى و نراقى مى زنند – از درس خواندن تن مى زند و ترجیح مى دهد که به جاى درس خواندن ، در خانه بى کار بماند. از آن جا که کودک مورد علاقه ماست و ما آینده او را مى خواهیم و از سویى واقعا دلمان نمى خواهد او را تنبیه کنیم ، کافى است به دروغ او را تهدید کنیم که اگر درس نخوانى ، تو را چنین و چنان خواهم کرد؛ در نتیجه کودک هراسان از این تهدیدها، به درس خواندن روى مى آورد و با یک دروغ مصلحتى ، مشکل درسى و رفتارى او اصلاح مى شود.
سخن کوتاه ، اگر کسى مسئولیت کودکان را به عهده داشته باشد، اهمیت و لزوم دروغ گویى به آنان را در مى یابد و این تلقى بسیار آرمانى است که نباید به کودکان دروغ گفت . دروغ به کودکان براى تربیت و آینده آنان ضرورى ، و مصلحت در همین دروغ گفتن است و کسى که ادعا مى کند هرگز نباید به کودکان دروغ گفت ، از روان شناسى کودکان بى خبر است ؛ پس دروغ گویى به کودکان لازمه تربیت آنان و در نتیجه مجاز مى باشد.
نقد این دیدگاه
این دیدگاه بر چند اصل موضوعى یا پیش فرض استوار است ، به این شرح :
1. کودکان موجوداتى غیر عقلانى و تابع احساسات و غرایز خود هستند؛
2. آنان کنجکاو و فضول مى باشند؛
3. آن ها موجوداتى نظم ناپذیر و پیرو فلسفه لذات جسمانى هستند؛
4. بچه ها ظرفیت فهم و درک بسیارى از مسائل را ندارند، در عین حال مى خواهند از همه چیز آگاه شوند؛
5. کودکان صلاح و فساد و راه و چاه زندگى خود را نمى شناسند و به راهنمایى پدر و مادر نیازمندند؛
6. تربیت و هدایت آنان به عهده پدر و مادر است و لازمه تربیت دروغ گویى مصلحتى مى باشد؛ پس دروغ گویى به کودکان مجاز است .
درباره این پیش فرض ها بحثى نمى کنیم . در این باب در کتاب هاى مربوط به روان شناسى کودک ، روان شناسى رشد، فلسفه تعلیم و تربیت ، روان شناسى یادگیرى و امثال آن بسیار بحث شده و طبیعت کودک و تفاوت یا مشابهت آن با بزرگ سالان کاویده شده است ، از این رو به فرض هم که اصول موضوعه فوق را بپذیریم ، از آن ها نمى توان لزوم دروغ گویى به کودک را به دست آورد، لذا درباره پیش فرض ها نکاتى را مطرح مى کنیم :
یک : به فرض که کودکان موجوداتى غیر عقلانى – یا به تعبیر دقیق تر خیال پرداز – باشند، وظیفه پدر و مادر آن است که به تدریج آنان را با حقایق هستى آشنا کنند و تفکر علمى و عینى را به آنان بیاموزند. لازمه این کار صداقت و راست گویى است ، نه دروغ گویى ؛ چرا که هدف دروغ گفتن گمراه کردن کودک و آشفتن ذهن اوست ، از این رو باید کوشید از طریق راستى ، کودک را عقلانى بار آورد و او را با واقعیت ها آشتى داد.
دو: کنجکاوى – یا به تعبیر پدر و مادر فضولى – کودکان ، بزرگ ترین موهبت خداداد به آنان است . اگر این خصلت در انسان سرشته نشده بود، مانند دیگر موجودات حیات ابتدایى خود را هم چنان ادامه مى داد و اینک از نظر ساختار اجتماعى و مدنى با حیوانات جنگل نشین تفاوتى نداشت . همه اختراعات و اکتشافات ، ریشه در کنجکاوى بشر دارد. کنجکاوى کلیدى است که انسان با آن درهاى بسته جهان را مى گشاید. حال با این خصلت فطرى کودک ، چند گونه مى توان برخورد کرد: نخست آن که آن را با خشونت و تنبیه فیزیکى و روانى سرکوب کرد؛ دوم آن که آن را از طریق دروغ گویى گمراه نمود و سوم آن را از طریق جهت دادن درست ، رشد داد.
دروغ گفتن به کودکان در قبال کنجکاوى آنان ، تنها نتیجه اش منحرف کردن این صفت اساسى زندگى است . همه آن چه پدر و مادر در کودکان کنجکاوى بى مورد یا فضولى مى دانند، تجلى روح حقیقت جویى آنان و یکى از اصول فطرت است . حال انتخاب با پدر و مادر است که آن را بخشکانند یا آب یارى کنند.
سه : به فرض که کودکان در پى لذات آنى و از نظم گریزان باشند، وظیفه پدر و مادر آن است که بکوشند با الگو دادن درست و روشن ساختن اهمیت تفکر بلند مدت ، آنان را نظم پذیر بار آورند. راه مقابله با این مشکل رفتارى – شناختى ، دروغ گفتن به آنان نیست ، بلکه باید حقیقت را در خور فهم آنان ساخت و آن را به ایشان گفت .
چهار: کم ظرفیتى کودکان ، بهانه دروغ گفتن به آنان نیست . باید کوشید ظرفیت آنان را افزایش داد و زمینه همه چیز فهمى را در آنان پدید آورد؛ براى مثال اگر کودک پنج ساله ما درباره مسائل جنسى پرسید، جز گفتن همه حقایق جنسى یا دروغ گفتن ، راه سومى هم وجود دارد. باید در حد درک کودک و بسیار سربسته و مثلا با تشبیه انسان به گیاه و چگونگى رشد او، پاسخ درست داد و آن گاه تاءکید کرد که فهم این مسائل ظرفیت و مطالعه بیش ترى مى طلبد و فعلا همین مقدار کافى است ؛ حتى مى توان به سادگى به او گفت که این سوالات فعلا زود است و بعدا پاسخ آن ها را درخواهى یافت .
ممکن است گفته شود که در این صورت آن کودک کنجکاو شده مى کوشد پاسخ سوال را از منبع دیگرى دریابد، از این رو بهتر است به او پاسخ دروغ داد. در پاسخ مى گوییم که کودک معمولا پاسخ ما را – چه درست و چه غلط – با منبع دیگرى مى سنجد و به سادگى از ما نمى پذیرد. کودک آن چه را که از ما شنیده است با هم سالان خود در میان مى گذارد یا با دانسته هاى قبل خود مقایسه مى کند و در صورتى که آن ها را هماهنگ یافت ، پاسخ ما را خواهد پذیرفت ؛ وگرنه هم چنان به کنجکاوى خود ادامه خواهد داد.
در چنین حالتى اگر ما به او راست بگوییم و او پس از چند بار مقایسه به درستى پاسخ هاى ما پى ببرد، در آن صورت به ما اعتماد خواهد کرد و پاسخ هاى بعدى ما را راحت تر خواهد پذیرفت ، اما اگر به او دروغ بگوییم و او دروغ ما را کشف کند، دیگر به ما اعتماد نخواهد کرد؛ حتى پاسخ هاى راست ما را بدبینانه بررسى خواهد نمود.
در مورد مثال آن آشناى سرطانى نیز، بهترین پاسخ راست گویى است . لزومى ندارد که همه حقایق مربوط به سرطان به او گفته شود. کافى است که در حد ظرفیت کودک به او راست بگوییم و بیش از آن را به آینده موکول کنیم . نیازى هم نیست که از طریق دروغ گفتن به کودک به او اخلاق بیاموزیم .
پنج : این که کودکان صلاح و فساد خود را نمى شناسند و نیازمند راهنماى پدر و مادر هستند، سخن درستى است . به همین دلیل پدر و مادر باید اصول اخلاقى را در کودکان درونى کنند و یکى از این اصول ، قاعده راست گویى است . ما مى توانیم به جاى تهدیدهاى تو خالى که ما را ناگزیر از دروغ گویى مى کند، به شکل معقول و محسوسى واقعا آنان را به پاره اى محرومیت ها تهدید و در صورت لزوم ، آن را اجرا کنیم . در این صورت کودکان بیش تر به جدى بودن تهدیدهاى ما پى خواهند برد، تا آن که به دروغ آنان را تهدید کنیم و آنان به زودى به پوچ بودن حرف ها و وعیدهاى ما پى ببرند.
شش : اگر هدایت و تربیت کودکان به عهده پدر و مادر است ، آنان نخستین کسانى مى باشند که باید کودکان را منطقى ، راست گو و جامعه پذیر بار آورند، نه این که این مسئولیت را دستاویز دروغ گویى خود سازند.
هفت : اگر کودکى از مکتب گریزان است ، باید علت و ریشه آن را یافت و برطرف کرد، نه این که با دروغى بر مشکل سرپوش گذاشت و آن را به همان صورت رها نمود. کودکى که از مدرسه مى گریزد، حتما دچار مشکلى است ؛ یا به شدت به خانه وابسته است یا در مدرسه احساس ناامنى مى کند و یا آن که نمى تواند با وضعیت جدید خود را منطبق نماید. مشکل او هرچه باشد، با تهدیدهاى دروغین و دروغ گویى حل نمى شود؛ بنابراین اصول موضوعه فوق ، نمى تواند دروغ گویى را مجاز شمارد.
آیا دروغ آموزى به کودکان مجاز است ؟
مشکلات دیدگاه فوق به همین مسائل محدود نمى ماند. غالب عالمان اخلاق مسئله دروغ را از دیدگاه دروغ گو کاویده اند و با توجه به نقشى که ایفا مى کند، آن را مجاز یا غیر مجاز اعلام داشته اند؛ حال آن که براى فهم دقیق تر این مسئله ، باید دروغ را از منظر گسترده ترى دید. این نکته به ویژه در مورد دروغ گو وجود دارد. چرا که در این جا ما به طور غیر مستقیم به کودکان مى آموزیم که دروغ بگویند. ما از سویى طى گفتارهاى اخلاقى خود، کودکان را از دروغ گویى برحذر مى داریم . اما در عمل خود را مجاز مى دانیم که به آن دروغ بگوییم و این را به مصلحت آنان مى دانیم . این کار ما براساس یک فرض نادرست استوار است و آن این که کودکان متوجه دروغ گویى ما نمى شوند. خطاست اگر چنین تصورى داشته باشیم . دیر یا زود، آنان به دروغ گویى ما پى مى برند و در آن صورت یا بر ضد همه آن چه گفته ایم عصیان مى کنند و یا راه ما را در دروغ گویى دنبال مى نمایند و آنان نیز متقابلا به ما دروغ خواهند گفت .
چندى پیش در تهران جنایتى در خیابان گاندى رخ داد و جنایت کاران نوجوان به دام افتادند. یکى از این جانیان ، دخترى به نام سمیه بود که دو کودک خردسال ؛ یعنى خواهر و برادر خود را وحشیانه به قتل رسانده بود. این دو هیچ سابقه شرارت نداشتند. خانواده هاى آنان نیز خانواده هایى مرفه و داراى موقعیت اقتصادى خوبى بودند. سمیه در آخرین دفاعیه اش در دادگاه ، ریشه این جنایت را دروغ هایى که شنیده بود معرفى کرد: (( او در آخرین دفاع ، از دروغ و ریاى حاکم بر زندگى اش سخن گفت . این که نه در جامعه و نه در خانواده اش ، هرگز نفهمیده چه کارى درست و چه کارى نادرست است . ))
بدین ترتیب روزى که کودکان به دوگانگى گفتار و کردار پدر و مادر پى برند و دریابند که رفتارشان بر خلاف اصول اخلاقى است که تلقین مى کنند، در برابر این دروغ ها واکنش نشان مى دهند. امروزه یکى از اختلالات رفتارى و اخلاقى (( دروغ گویى کودکان است )) است . غالب روان شناسان کودک و مشاوران تربیتى به این معضل پرداخته و در باب ریشه ها و عوامل آن بحث کرده و براى درمان آن نسخه هایى تجویز کرده اند.
http://ghadeer.org