خانه » همه » مذهبی » وهابیت و توسل به ائمه(ع)

وهابیت و توسل به ائمه(ع)


وهابیت و توسل به ائمه(ع)

۱۳۹۲/۱۲/۱۴


۸۶۸ بازدید

سلام یکی از حنفی نمایان بلوچستان که همان وهابیت مورد نظر ماست ، چنین می گوید: سماع کل اصوات یکی از صفات خداست ولی شیعه معتقد است که امامان هم کل اصوات را می شنوند و این مهمترین دلیل بر مشرک بودن شیعه است چون امامان خود را در صفت سماع کل اصوات شریک خدا قرار داده اند! اگر شیعه بگوید سماع ائمه در طول خدا و به اذن خداست می گوییم این دروغ بستن بر خداست و اگر نیست بفرمایید دلیل و مدرکتان را ارائه دهید. چطور می شود که امامان در زمان حیات خود نمی توانستند صدای پشت دیوار را بشنوند ولی الان می توانند صدای هزاران متوسل از غرب و شرق عالم را بشنوند؟!!! جواب شما چیست؟ با تشکر

برای پاسخ توجه تان را به مطالب ذیل در دو قسمت جلب می کنم:قسمت اول:در ابتدا باید برای آن کسانی که به شیعه نسبت شرک می دهند یاد آور شویم که قرآن کریم می فرماید:لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً. نساء/94به کسانی که اظهار اسلام می کنند نگویید که شما مومن نیستید!و نیز از نبی مکرم (ص) روایت است که اگر کسی لا اله الا الله را گفت ، داخل در اسلام شده و حقوق مسلمانی را دارا خواهد بود و حساب باطنش بر خداست. صحیح بخاری ، صحیح مسلم و…بعضی ها می گویند درست است که با شهادت بر وحدانیت خدا ، وارد اسلام می شود ولی با گفتن یا علی ، از اسلام خارج می شود!!می گویم همه ی مسلمین در سلام نمازشان می گویند السلام علیک ایها النبی ! آیا اینها همه مشرک شده و از اسلام خارج می شوند؟!و داریم که ابو بکر در هنگام دیدن پیکر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گریه می کند و ایشان را می بوسد و می گوید : بِأَبِی أَنْتَ یَا نَبِیَّ اللَّهِصحیح البخاری – کتاب الجنائز – باب الدخول علی المیت بعد الموت.. – ح 1171از آنجایی که وهابیون سعی دارند هیچگاه تعریفی از شرک و توحید ارائه ندهند و آنجائی هم که بخواهند تعریفی از شرک و توحید بیان کنند به سراغ مصادیق شرک و توحید می روند تا مطلب مخدوش و منحرف گردد فلذا ناچاریم در این مجال ، مقداری به تعریف شرک بپردازیم.
شرک یعنی شریک شدن . انباز گشتن . همدست شدن در کاری . لغت نامه ی دهخدا
مشرکین پس از مشاهده ی عذاب الهی می گویند:
تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبّ الْعَالَمِین. شعراء/98
سوگند به خدا که ما در گمراهی آشکاری بودیم هنگامی که بت ها را با پرودگار عالمیان برابر می گرفتیم!
در این آیه شریفه ، شرک یعنی برابر گرفتن کسی یا چیزی با رب العالمین ، هم چنان که مفهوم کلمه شریک نیز چنین حقیقتی را القا می کند.
در امر شراکت آنچه بین دو یا چند نفر بسیار مهم است ، این است که هر کس به مقدار سهمش مستقل از دیگریست. به عنوان مثال : شرکتی وجود دارد بنده یک سهم و شما نود و نه سهم دارید من و شما هر کدام در هر آنچه داریم مستقل از یکدیگر هستیم با این فرض کسی که غیری را با خدا شریک میگیرد ، در حقیقت در برابر خدا ، غیر را مستقل از خدا فرض کرده است و دیگر مقدار سهم تاثیری در اصل مسئله ندارد.
حال اگر فرض شود خداوند اختیار تمام دنیا را به کسی دهد ولی ممکن است هر لحظه آن را بگیرد آیا میتوان گفت چنین کسی شریک خداست ؟ و یا می توان ادعا نمود که ما برای چنین کسی استقلال قائل شدیم ؟
قطعا پاسخ منفی است چون برای چنین کسی اصلا سرمایه ای تعریف نشده تا شراکتی ایجاد شده باشد و همچنین هر لحظه خداوند ممکن است هر آنچه داده را بگیرد ، لذا استقلالی هم برای او تصور نشده است!
یا یک صاحب خانه استقلال دارد ولی هیچ مستأجری استقلال ندارد و نمی توان مستاجر را شریک صاحب خانه دانست.
شیعه معتقد است خداوند خیلی قدرت ها به معصومین علیهم السلام داده و هر لحظه هم ممکن است هر آنچه را که داده پس بگیرد . در این حالت هیچ شراکت و یا استقلالی برای معصومین علیهم السلام تصور نکرده ایم تا دچار اشکال شویم!
با قبول تعریف بالا اگر کسی ادعا کند چون شیعه برای معصومین علیه السلام قدرت قائل است پس معصومین علیهم السلام را شریکان خدا می دانند چنین ادعایی باطل است.
برای اینکه حرف های فوق مستند به مدارک قرآنی باشد ، نمونه هایی را ذکر می کنیم:
شفا و درمان از خداست: و اذا مرضت فهو یشفین. شعراء/80
امّا همین شفا را خداوند در عسل قرار داده است: فیه شفأ للنّاس. نحل/69
هر چند خداوند کارها را تدبیر می کند: یدبّر الامر. یونس/3
امّا فرشتگان واسطه تدبیر او هستند: فالمدبّرات امرا. نازعات/5
هر چند خداوند جان ها را می گیرد: اللّه یتوفّی الانفس. زمر/42
امّا ملک الموت جان ها را می گیرد: یتوفّاکم ملک الموت. سجده/11
هر چند خداوند مردگان را زنده می کند: وَ اللَّهُ یُحْیی وَ یُمیتُ. آل عمران/156
ولی حضرت عیسی (ع) هم به اذن خدا مرده زنده می کند: أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ. آل عمران/49
با اینکه خداوند بادها را جابجا می کند: اللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ. روم/48
ولی آن را به تسخیر حضرت سلیمان (ع) در می آورد: فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ. ص/36
درست است که خداوند عالم الغیب است: عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَىٰ غَیْبِهِ أَحَدًا. جن/26
ولی مقداری از آن را به فرستاده هایش می دهد: إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ. جن/27
اگر چه خداوند هدایت می کند: أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ. حج/16
ولی پیامبر هم هدایت می کند: إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ. شوری/52
و امامان هم هدایت می کنند: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا. انبیاء/73
اگر چه عزت کلا از آن خداست: فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا… فاطر/10
ولی برای رسول و مومنین نیز می باشد: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ… منافقون/8
نتیجه :باتوجه به آیات ومطالب فوق آیا اگر شیعه بگوید اهل بیت علیهم السلام به اذن خدا می شنوند و به اذن خدا می توانند حاجت بدهند ، مشرک می شود؟!
قسمت دوم:
طبق آموزه های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ و اوست که بر تمامی عالم احاطه همه جانبه دارد. بعضی از بندگان شایسته خداوند نیز، با تعلیم الاهی و بر اساس شایستگی های نفسانی که از خود ابراز می دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی می یابند و نادیدنی ها را دیده، و ناشنیدنی ها را می شنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و ائمه اطهار عنایت می نماید. لذا می بینیم که انبیا از وحی (که امری غیبی است) و یا دیگر امور غیبی خبر می دهند، حوادث آینده را پیش گویی می نمایند و دقیقا مطابق همان گفته ها، حوادثی رخ می دهد و از آنجا که بعد از پیامبر ، امامان معصوم(ع) مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، لازم است که از بسیاری از امور غیبی، باخبر و آگاه باشند. بر همین ا ساس در مواردی که لازم باشد که از غیب مطلع باشند و آنان بخواهند، خداوند این علم را در اختیارشان قرار می دهد.
پاسخ تفصیلی
غیب به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک، و شهادت به معنای آشکار بودن است. یک شیء ممکن است برای کسی غیب و برای کس دیگری مشهود باشد. این امر وابسته به حدود وجودی آن شخص و احاطه او بر عالم وجود است. طبق آموزه های قرآنی، علم به غیب به صورت تام و تمام فقط در اختیار خداوند است؛ زیرا اوست که احاطه همه جانبه بر تمامی عالم دارد. قرآن در این باره می فرماید بگو: غیب (و معجزات) تنها براى خدا (و به فرمان او) است [1] . با توجه به محدودیت احاطه غیر خدا و احاطه کامل خداوند بر همه چیز، روشن است که علم غیب، مخصوص خداوند است و جز او کسی عالم به غیب نیست؛ زیرا فقط او احاطه کامل به عالم وجود دارد و از عالم غیب و شهادت آگاه است و در حقیقت، همه چیز نسبت به او ، در عالم شهادت قرار می گیرد. اما دیگران، بسته به ظرفیت وجودی و ادراکی شان، برخی امور برایشان مشهود است و برخی دیگر، از دیده و سایر قوای ادراکی آنها، پوشیده است و نسبت به آنها یا اصلا آگاهی ندارند و یا در سطح بسیار پایینی مطلع اند.
بنا بر این تخصیص علم غیب به خداوند مانع از آن نمی شود که برخی اشخاص، به تعلیم الاهی و بر اساس شایستگی های نفسانی که از خود ابراز می دارند، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یابند و نادیدنی ها را دیده، و ناشنیدنی ها را بشنوند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران و اولیا عنایت می نماید. لذا می بینیم که انبیا از وحی (که امری غیبی است)و یا دیگر امور غیبی خبر می دهند، حوادث آینده را پیش گویی می نمایند و دقیقا مطابق همان گفته ها، حوادثی رخ می دهد و … .
در این که آیا امامان معصوم، علم غیب مطلق و تمام به امور داشته اند؛ یعنی به تمام وقایع و حوادث گذشته و آینده از جمله زمان و مکان شهادت خود علم داشتند، محل بحث و اختلاف است. عده ای منکر علم ائمه به صورت وسیع و گسترده؛ مانند علم به زمان و مکان شهادتشان هستند.
اما اکثر علمای شیعه، با استفاده از برخی آیات قرآن که می فرماید: چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب، آگاه کند (تا مؤمنان و منافقان را از این راه بشناسید این بر خلاف سنت الهى است) ولى خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمی گزیند (و قسمتى از اسرار نهان را که براى مقام رهبرى او لازم است، در اختیار او مى گذارد [2] و داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى سازد،مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد [3] ، معتقدند که اولیای الاهی، نیز در مواردی که لازم باشد از غیب آگاه می شوند. این معنا همچنین از روایات ائمه استفاده می شود. امام صادق (ع) در این باره می فرماید: هنگامی که امام اراده می کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد . [4]بنابراین، با توجه به این دسته از آیات و روایات و با توجه به این که پیامبران الاهی مأمور هدایت انسان ها در تمام جنبه های مادی و معنوی بودند، باید سهم بسیار بزرگی از علم و دانش داشته باشند، تا بتوانند به خوبی این مأموریت را انجام دهند و امامانی که جانشینان پیامبرند نیز همین حکم را دارند. پس آنان نیز به صورت وسیع و گسترده علم به غیب دارند،. [5]پی نوشت ها:
[1] یونس، 20.
[2] آل عمران ، 179 مَّا کاَنَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلىَ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ حَتىَ یَمِیزَ الخَْبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ مَا کاَنَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلىَ الْغَیْبِ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ یجَْتَبىِ مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاءُ فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ
[3] الجن 26و27 عَلِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلىَ غَیْبِهِ أَحَدًاإِلَّا مَنِ ارْتَضىَ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَینْ ِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا
[4] کلینی، اصول کافی، ج 1، باب، ان الائمه اذا شا ؤوا ان یعلموا، علموا، ح 3.
[5] البته آگاهی از غیب، همه جا نشانه ی کمال نیست، بلکه گاهی نقص است. مثلاً شبی که امام علی (ع) در جای پیامبر (ص) خوابید، اگر آن حضرت علم داشت که مورد خطر قرار نمی گیرد، کمالی برای آن حضرت محسوب نمی شد؛ زیرا در این صورت، همه حاضر بودند جای آن حضرت بخوابند، در این جا، کمال، علم نداشتن به غیب است ( قرائتی، تفسیر نور، ج 4، ص 245.)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد