۱۳۹۲/۱۲/۱۰
–
۴۲۱۵ بازدید
آیا اهل سنت سینه زنی برای امام حسین را جایز می دانند؟ اینکه میگویند سینه زنی آسیب رساندن به بدن است پس جایز نیست چه جوابی دارد؟
همدردی عاطفی و همنوایی روحی با عاشورا و شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانش اختصاص به شیعیان ندارد . این مطلب حتی در میان اهل سنت نیز به مذهب خاص و گرایش ویژه محدود نمی شود، بلکه حالت فراگیر دارد . از این رو، اهل سنت به طور عموم (غیروهابیها) از شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش اظهار اندوه و حزن کرده و در عمل هم از فجایع کربلا اظهار نفرت و انزجار نموده اند . البته چگونگی ابراز تالم آنان متفاوت بوده است؛ برخی همچون شیعیان، افزون بر اشک روان بر امیر کاروان عاشورا، بر آمران و مباشران این فاجعه لعن فرستاده اند و شماری پس از اظهار تاسف و غم نسبت به واقعه کربلا، پی آمدهای معنوی و کرامات بی مانند شهادت جان سوز آل رسول صلی الله علیه و آله را نگاشته و عمق جنایت عاملان عاشورا را از این رهگذر تصویر نموده اند نگاه اهل سنت به واقعه عاشورا اهل سنت نگاه واحدی به عاشورا ندارند، بر خلاف شیعه که به این مسئله نگاه واحد دارند و امام حسین(ع) را امام معصوم و بر حق می دانند و یزید و طرفدارانش را ظالم و جائر و خروج کننده بر امام زمان خود برمی شمارند؛ زیرا وزر و وبالی که یزید انجام داد کمتر از وزر و وبال کفار و مشرکین نسبت به اصل اسلام نیست، این نگاه تمامی شیعیان است، اما اهل سنت نگاه های متفاوتی دارند عده ای از آنان اهل انصاف هستند که البته کم هم نیستند، کسانی که هوای آلوده وهابیت و نواصب را استنشاق نکرده اند در کنار امام حسین(علیه السلام) و جریان کربلا هستند و یزید و طرفداران او را محکوم می کنند به عنوان مثال چند نمونه نقل می کنم:
الف- مناوی در کتاب « الفیض الغدیر » ج 3 ص 14 این روایت را می آورد که « فاطمة بضعة منّی، و مع ذلک فقابل بنو أمیّة عظیم هذه الحقوق بالمخالفة و العقوق » ) به نقل ازعبقات الانوار، ج 19، ص: 738 )فاطمة بضعة منّی، و مع ذلک فقابل بنو أمیّة عظیم هذه الحقوق بالمخالفة و العقوق، فسفکوا من اهل البیت دماءهم، و سبوا نساءهم، و أسروا صغارهم، و خرّبوا دیارهم، و جحدوا شرفهم و فضلهم، و استباحوا سبّهم و لعنهم؛ فخالفوا وصیّته صلّی اللَّه علیه و سلّم، و قابلوه بنقیض قصده؛ فوا خجلتهم إذا وقفوا بین یدیه! و یا فضیحتهم یوم یعرضون علیه
می گوید، پیامبر اکرم(ص) حقوقی داشتند و فرمودند فاطمه پاره تن من است، اما امویان این حق بزرگ را بر عکس انجام دادند و عاق رسول الله شدند، خون اهل بیت(ع) را ریختند و زنان و بچه ها ایشان را به اسارت بردند و خانه های اهل بیت(ع) را خراب کردند و شرافت و فضل اهل بیت را منکر شدند و سبّ اهل بیت(ع) را مباح شمردند و با پیامبر اکرم (ص) در وصیتش مخالفت کردند و ضد مقصود پیامبر(ص) عمل کردند، زمانی که مقابل پیامبر قرار بگیرند، چقدر باید خجالت بکشند، وای بر فضیحت ایشان روزی که ایشان محشور می شوند.
ب- عسقلانی (متوفی 852) در فتح الباری ج 9 ص 240 ذیل روایت « یُوذیِنی مَن آذاهها وَ کُلّ مَن وَقَع مِنه فی حَق فاطمة … » [فتح الباری ج 9 ص 329 بر اساس نسخه مکتب الشاملة
من یتأذی النبی صلی الله علیه و سلم بتأذیه لأن أذی النبی صلی الله علیه و سلم حرام اتفاقا قلیله وکثیره وقد جزم بأنه یؤذیه ما یؤذی فاطمة فکل من وقع منه فی حق فاطمة شیء فتأذت به فهو یؤذی النبی صلی الله علیه و سلم بشهادة هذا الخبر الصحیح ولا شیء أعظم فی إدخال الأذی علیها من قتل ولدها] بر اساس این روایت هر کس با فاطمه برخوردی داشته باشد که زهرای اطهر اذیت شده باشد در حقیقت پیامبر(ص) را ناراحت کرده است و هیچ اذیتی بر حضرت فاطمه (س) بالاتر از شهادت فرزند او نیست.
ج- ابن عماد حنبلی در شذرات الذهب (متوفی 1089) ج 1 ص 66 حوادث را نقل می کند و بعد می گوید«قاتل الله فاعل ذلک وأخزاه ومن أمر به أو رضیه …» [شذرات الذهب ج 1 ص 61 به نسخه مکتبة الشاملة] خدا بکشت کسی را که امام (ع) را کشت و خاندان اهل بیت(ع) را به اسارت برد و راضی به این عمل بوده است.
به هر حال ما اگر کتابهای اهل سنت را باز کنیم می بینیم پر است از احترام و تعظیم به ساحت قدس حسین بن علی(علیه السلام) از نظر ما اباعبدالله الحسین(علیه السلام) امام معصوم است و از نظر اهل سنت فرزند رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) است و سید شباب اهل جنت است [احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 33، ص: 10] و منصفین از اهل سنت غیر از این نمی توانند بگویند.
آیا اهل سنت واقعه کربلا را در منابعشان بیان کرده اند؟
علی رغم فشار هایی که از جانب امویان بوده و بعد از واقعه کربلا مدت ها حکومت می کردند، تلاش داشتند خاطره و یاد حادثه کربلا محو و سانسور شود و خیلی از مسائل مخفی بماند با این همه فشار، اولین کسی که کتابی در تاریخ کربلا و عاشورا نوشت جناب «اصبغ بن نباتة» از خواص امیر المومنین(ع) بود و الان اصل کتاب موجود نیست. یا ابو مخنف در مقتل ابومخنف که از معتبرترین و جامعترین و ارزشمندترین آثار نگاشته شده درباره ی حادثه کربلاست که متأسفانه متن کامل و اصلی آن در دست نیست. این کتاب به سبب اهمیت و ارزشی که داشته مورد توجه ویژه ی مورخان قرار گرفته و متن آن به طرق گوناگون نقل شده، و تأثیر آن به حدی است که نویسنده ی آن سرآمد مقتل نویسان و پدر علم مقتل نویسی به شمار می آید.] کتابی در تاریخ عاشورا نوشت که ایشان با سه واسطه به «مخنف بن سلیم ازدی» می رسد که از اصحاب امیرالمومنین (ع) بوده و او هم مقتلی در این خصوص دارد و البته آنچه که در بازار موجود هست و معروف به مقتل ابو مخنف است و اشتباهات و جعلیاتی هم دارد و در آن دست برده شده است و معروف است که مقتل ابو مخنف همانی است که طبری عامی نقل می کند، باز جناب نصر بن مزاحم و نیز ابو منذرهشام بن محمد کلبی هم کتاب خوبی در تاریخ کربلا و حادثه عاشورا نوشته اند؛ همچنین واقدی نیز مقتل نوشته است.
در بین اهل سنت علی بن محمد مدائنی در تاریخ عاشورا کتابی دارد ؛ شرف الدین قاهری ( متوفی 827 ه ق) و خوارزمی (متوفی 568) کتاب خوبی نوشته و امروز سلفی ها او را متهم می کنند که شیعه است، چون سلفی ها دوست ندارند کسی اموی ها را سرزنش کند .
از دیگر کسانی که واقعه عاشورا را نقل کرده است، ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه است که او نسخه بدل معاویه در دشمنی با اهل بیت(ع) است ولی با وجود این در کتاب « البدایه و النهایه » مقتل را نوشته است، اما طوری گفته است که حکومت و یزید را مطرح نکند و اگر سرزنشی است به پایین دست ها نسبت بدهد.
اما در مورد فلسفه سینه زنی و اینکه چرا شیعیان سینه زنی و عزاداری را بدین شکل انجام می دهند و اهل سنت به آن ایراد گرفته و آنرا نوعی آسیب رساندن به خود می خوانند باید گفت:
اولا اصل این سنت بویژه در میان عربها رواج داشته است آنها به هنگام وارد شدن مصیبت، دستها را به صورت ضربدری -به گونه ای که کف دستها به طرف صورت باشد- روی هم قرار داده و به نشانه عزا به سینه میزدند(کاری که همکنون نیز در میان زنان عرب بسیار رواج دارد). سینه زنی به مرور زمان به صورت موجود در آمده که با انتخاب نوحه های سنگین حرکات دست بر سینه میخورد(ر.ک: جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص256-257.)
ثانیا این کار نوعی عکس العمل عاطفی است. (انسان به هنگام اوج هیجان، حزن و اندوه کارهایی را به صورت عکس العمل از خود بروز میدهد که منشا عاطفی دارد. مثلا به هنگام شادی به ناگاه فریاد سر میدهد یا دست (کَف)میزند. به همین صورت به هنگام عزا نیز گاه شیون کرده دست بر روی دست میزند یا به سر، صورت و یا سینه خود میکوبد). برخی زنان حاضر در صحرای کربلا پس از مشاهده آن فجایع، با زدن بر سینه خود به عزاداری پرداختند. میتوان چنین حدس زد که: با به حرکت در آمدن کاروان اسرای کربلا و اقامه عزا از سوی آنان در شهرها و اقامتگاه های بین راه و همراهی برخی از مردم با آنان این روش به مرور زمان به صورت یک سنت و شیوه در عزاداری امام حسین (ع) در آمد.
الف- مناوی در کتاب « الفیض الغدیر » ج 3 ص 14 این روایت را می آورد که « فاطمة بضعة منّی، و مع ذلک فقابل بنو أمیّة عظیم هذه الحقوق بالمخالفة و العقوق » ) به نقل ازعبقات الانوار، ج 19، ص: 738 )فاطمة بضعة منّی، و مع ذلک فقابل بنو أمیّة عظیم هذه الحقوق بالمخالفة و العقوق، فسفکوا من اهل البیت دماءهم، و سبوا نساءهم، و أسروا صغارهم، و خرّبوا دیارهم، و جحدوا شرفهم و فضلهم، و استباحوا سبّهم و لعنهم؛ فخالفوا وصیّته صلّی اللَّه علیه و سلّم، و قابلوه بنقیض قصده؛ فوا خجلتهم إذا وقفوا بین یدیه! و یا فضیحتهم یوم یعرضون علیه
می گوید، پیامبر اکرم(ص) حقوقی داشتند و فرمودند فاطمه پاره تن من است، اما امویان این حق بزرگ را بر عکس انجام دادند و عاق رسول الله شدند، خون اهل بیت(ع) را ریختند و زنان و بچه ها ایشان را به اسارت بردند و خانه های اهل بیت(ع) را خراب کردند و شرافت و فضل اهل بیت را منکر شدند و سبّ اهل بیت(ع) را مباح شمردند و با پیامبر اکرم (ص) در وصیتش مخالفت کردند و ضد مقصود پیامبر(ص) عمل کردند، زمانی که مقابل پیامبر قرار بگیرند، چقدر باید خجالت بکشند، وای بر فضیحت ایشان روزی که ایشان محشور می شوند.
ب- عسقلانی (متوفی 852) در فتح الباری ج 9 ص 240 ذیل روایت « یُوذیِنی مَن آذاهها وَ کُلّ مَن وَقَع مِنه فی حَق فاطمة … » [فتح الباری ج 9 ص 329 بر اساس نسخه مکتب الشاملة
من یتأذی النبی صلی الله علیه و سلم بتأذیه لأن أذی النبی صلی الله علیه و سلم حرام اتفاقا قلیله وکثیره وقد جزم بأنه یؤذیه ما یؤذی فاطمة فکل من وقع منه فی حق فاطمة شیء فتأذت به فهو یؤذی النبی صلی الله علیه و سلم بشهادة هذا الخبر الصحیح ولا شیء أعظم فی إدخال الأذی علیها من قتل ولدها] بر اساس این روایت هر کس با فاطمه برخوردی داشته باشد که زهرای اطهر اذیت شده باشد در حقیقت پیامبر(ص) را ناراحت کرده است و هیچ اذیتی بر حضرت فاطمه (س) بالاتر از شهادت فرزند او نیست.
ج- ابن عماد حنبلی در شذرات الذهب (متوفی 1089) ج 1 ص 66 حوادث را نقل می کند و بعد می گوید«قاتل الله فاعل ذلک وأخزاه ومن أمر به أو رضیه …» [شذرات الذهب ج 1 ص 61 به نسخه مکتبة الشاملة] خدا بکشت کسی را که امام (ع) را کشت و خاندان اهل بیت(ع) را به اسارت برد و راضی به این عمل بوده است.
به هر حال ما اگر کتابهای اهل سنت را باز کنیم می بینیم پر است از احترام و تعظیم به ساحت قدس حسین بن علی(علیه السلام) از نظر ما اباعبدالله الحسین(علیه السلام) امام معصوم است و از نظر اهل سنت فرزند رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) است و سید شباب اهل جنت است [احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 33، ص: 10] و منصفین از اهل سنت غیر از این نمی توانند بگویند.
آیا اهل سنت واقعه کربلا را در منابعشان بیان کرده اند؟
علی رغم فشار هایی که از جانب امویان بوده و بعد از واقعه کربلا مدت ها حکومت می کردند، تلاش داشتند خاطره و یاد حادثه کربلا محو و سانسور شود و خیلی از مسائل مخفی بماند با این همه فشار، اولین کسی که کتابی در تاریخ کربلا و عاشورا نوشت جناب «اصبغ بن نباتة» از خواص امیر المومنین(ع) بود و الان اصل کتاب موجود نیست. یا ابو مخنف در مقتل ابومخنف که از معتبرترین و جامعترین و ارزشمندترین آثار نگاشته شده درباره ی حادثه کربلاست که متأسفانه متن کامل و اصلی آن در دست نیست. این کتاب به سبب اهمیت و ارزشی که داشته مورد توجه ویژه ی مورخان قرار گرفته و متن آن به طرق گوناگون نقل شده، و تأثیر آن به حدی است که نویسنده ی آن سرآمد مقتل نویسان و پدر علم مقتل نویسی به شمار می آید.] کتابی در تاریخ عاشورا نوشت که ایشان با سه واسطه به «مخنف بن سلیم ازدی» می رسد که از اصحاب امیرالمومنین (ع) بوده و او هم مقتلی در این خصوص دارد و البته آنچه که در بازار موجود هست و معروف به مقتل ابو مخنف است و اشتباهات و جعلیاتی هم دارد و در آن دست برده شده است و معروف است که مقتل ابو مخنف همانی است که طبری عامی نقل می کند، باز جناب نصر بن مزاحم و نیز ابو منذرهشام بن محمد کلبی هم کتاب خوبی در تاریخ کربلا و حادثه عاشورا نوشته اند؛ همچنین واقدی نیز مقتل نوشته است.
در بین اهل سنت علی بن محمد مدائنی در تاریخ عاشورا کتابی دارد ؛ شرف الدین قاهری ( متوفی 827 ه ق) و خوارزمی (متوفی 568) کتاب خوبی نوشته و امروز سلفی ها او را متهم می کنند که شیعه است، چون سلفی ها دوست ندارند کسی اموی ها را سرزنش کند .
از دیگر کسانی که واقعه عاشورا را نقل کرده است، ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه است که او نسخه بدل معاویه در دشمنی با اهل بیت(ع) است ولی با وجود این در کتاب « البدایه و النهایه » مقتل را نوشته است، اما طوری گفته است که حکومت و یزید را مطرح نکند و اگر سرزنشی است به پایین دست ها نسبت بدهد.
اما در مورد فلسفه سینه زنی و اینکه چرا شیعیان سینه زنی و عزاداری را بدین شکل انجام می دهند و اهل سنت به آن ایراد گرفته و آنرا نوعی آسیب رساندن به خود می خوانند باید گفت:
اولا اصل این سنت بویژه در میان عربها رواج داشته است آنها به هنگام وارد شدن مصیبت، دستها را به صورت ضربدری -به گونه ای که کف دستها به طرف صورت باشد- روی هم قرار داده و به نشانه عزا به سینه میزدند(کاری که همکنون نیز در میان زنان عرب بسیار رواج دارد). سینه زنی به مرور زمان به صورت موجود در آمده که با انتخاب نوحه های سنگین حرکات دست بر سینه میخورد(ر.ک: جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص256-257.)
ثانیا این کار نوعی عکس العمل عاطفی است. (انسان به هنگام اوج هیجان، حزن و اندوه کارهایی را به صورت عکس العمل از خود بروز میدهد که منشا عاطفی دارد. مثلا به هنگام شادی به ناگاه فریاد سر میدهد یا دست (کَف)میزند. به همین صورت به هنگام عزا نیز گاه شیون کرده دست بر روی دست میزند یا به سر، صورت و یا سینه خود میکوبد). برخی زنان حاضر در صحرای کربلا پس از مشاهده آن فجایع، با زدن بر سینه خود به عزاداری پرداختند. میتوان چنین حدس زد که: با به حرکت در آمدن کاروان اسرای کربلا و اقامه عزا از سوی آنان در شهرها و اقامتگاه های بین راه و همراهی برخی از مردم با آنان این روش به مرور زمان به صورت یک سنت و شیوه در عزاداری امام حسین (ع) در آمد.