طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بیعت اجباری گرفتن از علی(ع) و بستن دستان وطناب انداختن دور گردن او

بیعت اجباری گرفتن از علی(ع) و بستن دستان وطناب انداختن دور گردن او

جواب کوتاه :
در باره ماجرای بیعت گرفتن و وقایع و حوادث منجر به بیعت در منابع تاریخی اختلاف وجود دارد .
اصل ماجرای بیعت اجباری و بستن دستان علی ع و یا انداختن ریسمان به گردن او برای بیعت در منابع شیعه و اهل سنت آمده است .اما در چگونگی و کیفیت بیعت در منابع اختلاف است.
ریسمان در گردن انداختن به معنای اعدام یا خفه کردن نیست که اگر ریسمان در گردن کسی انداختند خفه شود بلکه ریسمان به گردن انداختن یا بستن دستان به معنای اسارات است .
بلا تشبیه منظور خِرکش کردن مثل حیوانات مرده که روی زمین می‌کشند که نیست، بلکه انداختن بند به دور گردن فرد است تا فرار نکند که اگر خواست فرار کند جانش در خطر باشد.
از منابع تاریخی بر می آید بر دستان و گردن اسیران ریسمان می انداختند .
توضیحات بیشتر :
معنای بیعت
بیعت در لغت عرب به معنای عملی است که نشانه حمایت و اطاعت بیعت‌کننده و تعهد به وفاداری و قبول سلطه حاکم می‌باشد. (عبدالرحمان بن خلدون، کتاب المقدمة، ج۱، ص۴۰۰).اما بیعت در اسلام نشانه پیمانی است که بیعت‌کننده متعهد می‌شود تا مقررات ویژه‌ای را که برای هر دو طرف مشخص است، نسبت به بیعت‌گیرنده رعایت کند و از او فرمانبرداری داشته باشد. پس بیعت یک اصطلاح شرعی است و در شرع برای تحقق بیعت سه شرط لازم است:۱- بیعت‌کننده شایستگی بیعت کردن را داشته و در انجام آن کاملا آزاد و مختار باشد.۲- بیعت‌گیرنده شایستگی و لیاقت آن را داشته باشد که با او بیعت شود. بیعت برای موضوعی باشد که اقدام به انجام آن درست و روا باشد.
بنابراین بیعت باید بر اساس میل و رضای بیعت‌کننده صورت بگیرد. پس بیعت گرفتن با اعمالِ زور و شمشیر ،صحیح و مشروع نخواهد بود.
لذا امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با توجه به همین مبنا فرمودند:
«بیعتی لهم لمّا لاحق لهم فیه لاتوجب لهم حقا و لایلزمنی لهم رضاً» (ارشاد القلوب، ص۳۹۶). بیعت کردن من با ایشان زمانی که هیچ حقی در آن نداشتند برای آنان حقی به وجود نمی‌آورد و بیانگر رضایت و خشنودی من نخواهد بود.
از سوی دیگر با توجه به امتناع شدید حضرت علی (علیه‌السلام) از پذیرش انجام بیعت با ابوبکر که هجوم به بیت فاطمه سلام‌الله‌علیها و آوردن هیزم و آتش جهت احراق را در پی داشت ،می‌توان دریافت که پذیرش امر واقع -یعنی خلافت ابوبکر- تنها به معنای سکوت و ترک قیام به شمشیر بوده است و هیچ ملازمه‌ای با بیعت ندارد.
بیعت گرفتن از علی علیه السلام با هجوم به خانه فاطمه«علیهاالسلام»صورت گرفت و کسانی که آن حضرت را در فشار قرار دادند ظاهرا به پیروزی خود امیدوار بودند، زیرا اگر علی علیه السلام قیام می کرد از آن جا که زمینه قیام فراهم نبود، اختلافی پردامنه میان مسلمانان به وجود می آمد، و اگر هم تسلیم می شد، گروه مخالف به آسانی به حکومت نامشروع خود دست می یافتند.
زمان بیعت
زمان بیعت علی علیه السلام با توجه به شرایط موجود، بعد از شهادت حضرت زهرا«علیهاالسلام»، یعنی پس از سه ماه و نیم، با اعمال فشار دستگاه حاکم و مصلحت اندیشی امام علی علیه السلام به حفظ وحدت اسلامی، صورت گرفت؛ یعنی در زمانی که ابوبکر تمام تلاش خود را برای مقابله با جریان مرتدان به کار بسته بود، آن حضرت به منظور حمایت همگان از اسلام و شرکت مسلمانان در سپاه ابوبکر با او بیعت کرد.
ماجرای بیعت
از برخی گزارش‌های حدیثی و تاریخی برداشت می‌شود که ماجرای بیعت خواستن از علی ع رخ داده و امام علی(ع) را با اجبار و خشونت به مسجد بردند.
قضیه بسته بودن دستان امیرالمومنین علی علیه السلام و به زور بردن و توسل به خشونت و کشان کشان بردن حضرت علی از قضایایی است که هم در منابع شیعی و هم در منابع اهل تسنن بدان اشاره شده است هر چند علمای اهل سنت سعی کرده اند از بیان بسیاری از جزییات این عمل خودداری کنند اما به یقین آنچه در کتب تاریخی آنها باقی مانده گویای حوادث رخ داده می باشد.
به برخی از این گزارش‌ها اشاره می‌کنیم:
ابن ابی الحدید(م 656 ق) از ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری (از محدّثان اهل‌سنت در قرن چهارم هجرى ) چنین نقل می‌کند: «… بعد از آن‌که خالد بن ولید به دستور عمر، زبیر را محکم بست، عمر داخل خانه آمد و به علی(ع) گفت: از جایت برخیز و بیعت کن، اما علی(ع) مقاومت می‌کرد و از جای خود تکان نمی‌خورد، عمر دست او را کشید و گفت: برخیز، اما علی(ع) از برخاستن خودداری می‌کرد. آن‌گاه به او حمله کرد و به سختی و زور همان‌گونه که با زبیر رفتار کردند حضرتشان را نیز بیرون آوردند و این‌جا بود که فاطمه(س) بعد از مشاهده رفتاری که با آن دو داشتند در کنار در ایستاد و خطاب به ابوبکر فرمود: چه زود به خاندان پیامبر(ص) یورش آوردید! به خدا تا زنده‌ام با عمر سخن نخواهم گفت ….». ابن أبی‌الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 57، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
معاویه بن ابوسفیان نامه‌ای خطاب به علی بن ابی‌طالب(ع) نگاشته و در ضمن آن، این ماجرای خشونت‌آمیز را به آن حضرت یادآوری کرد: «تو در خانه نشسته بودی و بر علیه ابوبکر توطئه کرده و گروهی را گرد خود جمع کرده بودی تا از بیعت سرباز زنند و همین رفتار را با دو خلیفه بعد نیز داشتی و در هر مورد مانند شتری که مهار بر بینی‌اش کشیده باشند تو را کشان‌کشان برای بیعت بردند!». همان، ج 15، ص 186.
در منابع دیگری از اهل‌سنت، همین نامه با عبارت‌های مختلفی نقل شده که نشانگر آن است که امام علی(ع) را با اجبار و زور برای بیعت حاضر کردند. ابن عبد ربه اندلسی، ابو عمرو احمد بن محمد، العقد الفرید، ج 5، ص 82 – 83، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1404ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 2، ص 278، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
در گزارش سلیم، تصریح شده که این اجبار با انداختن ریسمان به گردن امام همراه بود: «افراد زیادی – که برخی از آنان شمشیر به دستشان بود – به سمت علی(ع) یورش برده و بعد از محاصره‌اش، ریسمانی به گردنش انداختند. فاطمه زهرا(س) در ورودی خانه خواست تا مانع از بردن همسرش شود، این‌جا بود که قنفذ تازیانه‌ای را به بازوی فاطمه(س) زد که نشانش تا زمان شهادت باقی ماند؛ پس کشان‌کشان علی(ع) را به مجلس ابوبکر بردند …»هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 586، قم، الهادى، چاپ اول، 1405ق.
بلاذری در انساب الاشراف ج۱ ص ۵۸۷ می نویسد: چون علی(ع) از بیعت با ابوبکر سرپیچی نمود ابوبکر به عمر دستور داد که برود و علی را با خشونت هر چه تمامتر بیاورد.
ابن قتیبه نیز در کتاب الامه و السیاسه ج۱ ص ۱۳ و همچنین عمر رضا کحاله در اعلام النساء، ج۴ ص ۱۱۵ این گونه آورده اند: چون مردم صدای فاطمه(س) و گریه او را شنیدندگریان بازگشتند بگونه ای که نزدیک بود دلها پاره و جگرها سوراخ گردد. اما عمر و عده ای دیگر همراه او ماندند.علی(ع) را بیرون کشیده و می دواندند تا به نزد ابوبکر آوردند.
ابوبکر جوهری در ج ۶ ص ۱۱۵ کتاب السقیفه با ذکر سند به طور روشن تری به بسته بودن دستان حضرت اشاره کرده و آورده است: سپس عمر داخل خانه آمد و به علی(ع) گفت: برخیز و بیعت کن. علی(ع) سرپیچی کرد وخودداری نمود عمر دست او را کشید و گفت: برخیز اما علی(ع) از برخاستین خودداری می کرد. آن گاه بر او حمله کردند و به سختی و زور همان گونه که با زبیر رفتار کردند او را نیز بیرون آورده، خالد بن ولید (دست) آنها را بست و عمر و همراهانش آندو را باخشونت کشان کشان می بردند. در کوچه ها ازدحام جمعیت شده و مردم برای تماشا جمع شده بودند. فاطمه(س) تا درب خانه آمد و فریاد زد: ای ابابکر! چه زود برخاندان رسول خدا(ص) هجوم آوردید، به خدا سوگند که تاهنگام مرگ با عمر سخن نخواهم گفت.
از سلیمان بن قیس هلالی نقل شده است: عمر آتش خواست، و بر در آتش افکند و آن را سوزاند و شکست، فاطمه(ع) جلوی او را گرفت و فریاد زد: پدرجان یا رسول الله.
عمر شمشیر را با غلاف آن بالا برد و بر پهلوی او کوفت، فاطمه(ع) ناله کرد، عمر تازیانه بر بازوی او زد، فاطمه فریاد زد: پدرجان.
در این هنگام علی علیه السلام برجست و گریبان عمر را گرفت و او را فرو کشید و بر زمین کوفت و بینی و گردن او را رنجه کرد، و می خواست او را بکشد اما گفتار رسول خدا(ص) که او را به صبر و طاعت وصیت فرموده بود به یاد آورد، و فرمود:
«به خدایی که محمّد را به پیامبری مکّرم داشت ای پسر صهّاک اگر تقدیر و فرمان الهی از قبل نبود هر آینه در می یافتی که نمی توانی به خانه ی من داخل شوی»
عمر کمک طلبید، و گروهی آمدند و به خانه وارد شدند و بر علی(ع) ازدحام کرده او را گرفتند و ریسمانی به گردن او افکندند و او را کشان کشان می بردند، فاطمه(ع) جلوی منزل میان آنان و علی (ع) حائل شد و مانع آن گردید که علی علیه السلام را ببرند. قنفذ به او حمله کرد و با تازیانه چنان فاطمه(ع) را مضروب ساخت که هنگام وفات هنوز اثر تازیانه بر بازوی زهرا(ع) همچون دستبندی آشکار بود، و نیز زهرا(ع) را میان در و دیوار قرار داده فشرد به طوری که یک دنده ی او شکست و جنینش سقط شد و به همین جهت همواره بیمار و بستری بود تا به شهادت رسید، صلّی الله علیها.( کتاب سقیفه تألیف سلیم بن قیس هلالی، ص ۸۲-۸۵ و ۲۴۹-۲۵۰)
فیض کاشانی نیز می گوید: سپس دومی گروهی از آزادشدگان و منافقان را جمع کرد و به منزل امیرمؤمنان علیه السلام آورد، با در بسته مواجه شدند، صدا زدند: ای علی، در را باز کن که خلیفه رسول خدا تو را می خواند. آن حضرت در را باز نکرد، آنان هیزم آورده جلو در خانه نهادند و آتش آوردند تا آتش زنند .دومی فریاد زد: به خدا اگر در را باز نکنید آن را آتش می زنیم.
فاطمه – علیها السلام – که دید آنها منزل را آتش می زنند برخاست و در را گشود و پیش از آنکه خود را پنهان کند آن گروه حمله کردند و او را کنار زدند، فاطمه – علیها السلام – میان در و دیوار پنهان شد، آنان بر امیرمؤمنان علیه السلام که روی فراش خود نشسته بود حمله بردند و به یاری هم حضرتش را کشان کشان از خانه بیرون بردند و گریبان او را گرفته و به سوی مسجد می کشاندند. فاطمه – علیها السلام – مانع شد و فرمود: به خدا سوگند که نمی گذارم پسر عمویم را به ستم (به مسجد) کشانید، شما چه زود به خدا و رسول درباره ما خاندان خیانت کردید در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شما را به پیروی و دوستی و چنگ زدن به دامان ما سفارش کرده بود…( علم الیقین،ج ۲ /ص ۶۸۶، مقصد سوم، فصل ۲۰)
تحلیل ماجرای بیعت خواستن از علی ع
واقعیت این است که تحلیل برخی حوادث تاریخی بسیار مشکل است.
موضوع حمله به خانه حضرت زهرا از جمله وقایع تاریخى است که افزون بر منابع شیعى در بسیارى از منابع تاریخى اهل سنت نیز آمده است. (ر.ک: تاریخ الطبرى، ج ۲، ص ۴۴۴ – ۴۴۳، وقایع سال یازدهم هجرى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت؛ عقدالفرید، ابن عبدربه الاندلسى، ج ۴، ص ۲۴۲، دار الکتاب العربى، بیروت؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج ۱، ص ۵۸۶، نشر دارالمعارف، مصر؛ الامامه و السیاسة، ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۳ – ۱۲، منشورات الشریف الرضى، قم).
اما این که چرا حضرت على(ع) در این باره صبر کرد و با آن همه شجاعت دست به شمشیر نبرد و از خلافت خود و مهم تر ازحضرت زهرا دفاع نکرد؟ یا بعدها انتقام آن حضرت را نگرفت؟ و چرا حضرت بیعت کرد و یا صبر و سکوت کرد ؟ و….
باید گفت گاهى ممکن است چنین برداشتى صورت گیرد که تنها راه رسیدن به حق، استفاده از شمشیر و زور است و تنها مى توان با توسل به نیروى قهریه، بدون در نظر گرفتن شرایط و پیامدهایى که ممکن است به دنبال داشته باشد، حق را ستاند؛ اما سیره پیامبران و به ویژه پیامبر گرامى اسلام(ص) نشان مى دهد که آن بزرگوار نیز هرگز با توسل به زور به دنبال انجام رسالت و تبلیغ دین نبوده اند و حتى در بسیارى از اوقات ستم ها و ظلم هاى روا شده بر خود و پیروانشان را تحمل کرده اند تا بتوانند به مصالحى که آن را براى پیروانشان لازمتر مى دانسته اند، دست یابند.
منابع جهت مطالعه بیشتر :
فروغ ولایت، جعفر سبحانی، قم، انتشارات صحیفه، 1368، ص182 187.
دانشنامه امام علی(ع)/ زیر نظر علی اکبر رشاد/نشر دانش و اندیشه معاصر
کتاب الصحیح من سیره الامام علی، سید جعفر مرتضی عاملی در ۲۰ جلد
دانش نامه امیرالمؤمنین (ع) بر پایه قرآن و حدیث، محمد محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، ۱۳۸۶.
تاریخ سیاسی اسلام ج ۲ (تاریخ خلفا)، رسول جعفریان، انتشارات دلیل ما، ۱۳۹۲.
سیاست نامه امام علی (علیه السلام)، محمد محمدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، ۱۳۸۱.
شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱۵، ص۷۴
کتاب رنجهای زهرا نوشته سید جعفر مرتضی عاملی
تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی،
الشافی سید مرتضی، ج۳،
الهلالی، العامری، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۴۱۵ هـ. ق، جزء ۲، ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ ۵۸۰ ـ ۵۸۷.
ابن أبی‌الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 57، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
ابن عبد ربه اندلسی، ابو عمرو احمد بن محمد، العقد الفرید، ج 5، ص 82 – 83، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1404ق؛
بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 2، ص 278، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
الصحیح من سیرة الامام علی (علیه السلام)، علامه جعفر مرتضی عاملی، موسسه فرهنگی ولاء منتظر (عج)، ۱۳۸۸.
امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ابن قتیبة دینوری (۲۷۶)، ترجمه سید ناصر طباطبایى، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش.
تاریخ الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسى المعروف بالیعقوبى (م بعد ۲۹۲)، بیروت، دار صادر، بى تا.
الکامل فی التاریخ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م ۶۳۰)، بیروت، دار صادر – دار بیروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد