خانه » همه » مذهبی » سکولاریسم ٬ سکولاریزاسیون ٬ آته ایسم و لائیسم یعنی چه؟چرا علی رغم پیوستگی دین و سیاست این تفکرات به وجود آمد و در جهان گسترش یافت؟

سکولاریسم ٬ سکولاریزاسیون ٬ آته ایسم و لائیسم یعنی چه؟چرا علی رغم پیوستگی دین و سیاست این تفکرات به وجود آمد و در جهان گسترش یافت؟


سکولاریسم ٬ سکولاریزاسیون ٬ آته ایسم و لائیسم یعنی چه؟چرا علی رغم پیوستگی دین و سیاست این تفکرات به وجود آمد و در جهان گسترش یافت؟

۱۳۹۲/۱۱/۱۶


۳۵۹۷ بازدید

ابتدا به توضیح سکولاریسم و واژه های مرتبط با آن پرداخته و سپس چگونگی شکل گیری اندیشه جدایی دین از سیاست در غرب و اسلام مورد بررسی قرار می گیرد:

یکم- تعریف سکولاریسم :

ابتدا به توضیح سکولاریسم و واژه های مرتبط با آن پرداخته و سپس چگونگی شکل گیری اندیشه جدایی دین از سیاست در غرب و اسلام مورد بررسی قرار می گیرد:

یکم- تعریف سکولاریسم :

واژه سکولاریسم «secularism» مشتق از کلمه لاتینی«seculum» به معنای « دنیا» یا « گیتی » در برابر « مینو » است ٬ که در لغت به معنای دنیا پرستی ٬ عرف گرایی و اعتقاد به اصالت امور دنیوی ٬ مخالفت با تعلیم شرعیات و مطالب دینی ٬ جدا انگاری دین و دنیا ٬ و دین زدایی می باشد. سکولاریزم در فارسی به معنای ناسوتی ٬ دنیوی ٬ عرفی و زمینی ترجمه شده است. و در زبان عربی به «العلِمانیه» به معنای علم گرایی و «العلَمانیه» ٬ مشتق از عالم (دنیا) است. و گزینش این واژه به جهت مبنا قرار دادن عقلانیت ابزاری و علمی کردن امور دنیوی به جای دینی کردن آنها می باشد.

از نظر اصطلاح این واژه دارای معانی گوناگون و مختلفی است؛ در یک تعریف جامع می توان گفت : « سکولاریسم عبارت است از ٬ گرایشی که طرفدار و مروج حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساحت های مختلف انسانی از قبیل سیاست ٬ حکومت ٬ علم ٬ عقلانیت ٬ اخلاق و … است .» .

واژه سکولاریزاسیون « Secularization » ٬ به معنای عرفی شدن ٬ دنیوی شدن ٬ دیانت زدایی ٬ قداست زدایی و مادی شدن است . و از نظر مفهومی با سکولاریسم تفاوت دارد ؛ سکولاریسم یک گونه ایدئولوژی یا مرام و طرز تفکر است ؛ که جنبه توصیه ای نیز دارد و مبتنی بر مبانی و پیش فر ضهای خاصی است . اما سکولاریزاسیون یک پدیده و پروسه خارجی است ؛ که جنبه توصیفی و جامعه شناختی دارد . سکولاریزاسیون فرایند یا جریانی است که در طی آن شئونات سیاسی ٬ اجتماعی و اخلاقی جامعه دیانت زدایی یا قداست زدایی می شوند. اندیشه دینی ٬ اعمال دینی ٬ و نهاد های دینی ٬ نقش و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند ؛ و در نتیجه دین- به شرط بقا – به شکل یک امر خصوصی در می آید. در این فرایند مظاهر دینی در اجتماع حذف شده و یا کاهش یافته و بدون حضور دین به تدبیر امور پرداخته می شود.

واژه آته ایسم «Atheism » به معنای انکار وجود خدا ٬ بی اعتقادی به وجود پروردگار؛ و آته ایست؛ یعنی ملحد.

واژه لائیک « laic» به معنای وابستگی به شخص دنیوی و غیرروحانی٬ خروج از سلک روحانیون٬ دنیوی٬ آدم خارج از سلک روحانیون٬ آدم خارج از سلک روحانیت (به معنای اخصّ). و لائیسم «Laicism» « نظامی سیاسی که مشخصه آن طرد نفوذ و تاثیرگذاری امور معنوی و روحانیاست. » بنا به تعریف دائرة المعارف بریتانیکا٬ لائیک؛ یعنی تفکیک دین از سیاست٬ لائیک از موارد و مصادیق سکولار می باشد. زیرا تفکیک دین از سیاست٬ اخصّ از سکولار و سکولار اعمّ از لائیک می باشد. این دو طرز تفکّر٬ دین را به طور کامل نفی نمی کنند٬ بلکه آن را از امور و شئون زندگی دنیوی و بویژه از سیاست تفکیک می کنند. بنا براین لائیسم بخشی از سکولاریسم و به عبارت دیگر نمود عینی سکولاریسم سیاسی است.

دوم- چگونگی شکل گیری سکولاریسم:

همانگونه که گذشت اساس تمامی ادیان الهی و سیره پیامبران در طول تاریخ ٬ همواره دلالت بر پیوستگی و تلازم عمیق دین و سیاست داشته و دارد . اما با یا این همه یکسری عوامل باعث شد تا این حقیقت در بسیاری از جوامع بشری دگرگون شده تا جایی که اصل این واقعیت را با دیده شک تردیده نگریسته و بر جدایی نهاد دین از سیاست اصرار می ورزند. به صورت دقیق تر می توان این موضوع را در در ارتباط با جهان غرب ٬ جهان اسلام ٬ مورد تحلیل قرار داد:

1- عوامل و زمینه های پیدایش سکولاریسم در جهان غرب :

سکولاریسم رویکرد خاصی است که بر اثر تحولات اقتصادی ٬ فرهنگی٬ اجتماعی مغرب زمین پس از عصر نوزایی (رنسانس) به وجود آمد ؛ مجموعه عوامل و زمینه های آن را می توان به دو دسته (عوامل درونی و عوامل بیرونی) تقسیم کرد:

1- 1- عوامل درونی : مراد از این عوامل، کاستیها و نارسایی های آئین مسیحی در زمینه مسائل اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و…است. که سبب شد تا آئین مسیحیت در مواجه با رشد و ترقی معرفت بشری و علوم تجربی، نتواند راه کارهای درست و مقررات صحیحی را در مورد مسائل حکومتی، اجتماعی و… ارائه دهد. مهمترین این عوامل عبارتند از :

الف- نارسائی متون دینی مسیحیت : از یک سو عهدین (تورات و انجیل) روایت رفتار و گفتار حضرت موسی و عیسی علیهما السلام و نقل حوادث روزگار آنان یا پیشینیان می باشد.و متون موجود وحیانی نیستند. و از سوی دیگر دارای یکسری عبارات هستند که موجب برخی تفسیر های نادرست می شود. و در منسوب بودن آن به حضرت عیسی (ع) تردیدهای جدی وجود دارد . نظیر اینکه در جایی فرموده است : « مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. ». و برخی با استناد به آن به دنبال سکولاریسم هستند. و حال آنکه این ماجرا به هیچ وجه مربوط به رهبری و سیاست نبوده بلکه «عده ای از فریسیان نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش بدام بیاندازند. آن ها چند نفر از پیروان خود را به اتفاق عده ای از هواداران هرودیس به نزد عیسی فرستاده و گفتند ما می دانیم تو راستگوئی، پس به ما بگو رای تو چیست؟ آیا دادن جزیه به امپراطور روم جایز است یا نه؟ عیسی شرارت ایشان را درک کرده و گفت: ای ریاکاران! چرا مرا امتحان می کنید؟ … بدیشان گفت: این تصویر و عنوان مال از آن کیست؟ آن ها جواب دادند: مال قیصر، عیسی به آنان فرمود: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا.» .

ب- گفته ها و نوشته های حواریون: که در دین مسیح جنبه حجیت و تقدس یافته اند؛ مستند دیگر اندیشه سکولاریسم است. مثلا پولس قدیس در نامه ای نوشته است : « هر کس مطیع قدرت های برتر شود ؛ زیرا قدرتی جز خدا نیست ؛ و آنهایی که هست از جانب خدا مترتب شده است و هر که با قدرت مقاومت کند با ترتیب خدا مقاومت نموده است .» . یا گفته پطرس: « هر منصب بشری را به خاطر خداوند اطاعت کنید ٬ خواه پادشاه را که فوق همه است و خواه حکام را که رسولان وی هستند.»

ج – ضعف عقاید و الهیات مسیحی: عامل دیگری که نقش اساسی در به وجود آمدن افکار سکولاریستی وطرد دین سنتی مسیحیت از صحنه امور اجتماعی داشت، الهیات و عقائد خشک کلیسا بود. ارباب کلیسا و بزرگان دین مسیح ٬ کلیسا با تمسک به ظواهر آیات انجیل، از مسیحیت قرائتی ارائه نمودند که با عقل و علم سازگار نبود و این خود زمینه نقد مسیحیت را برای ملحدان به وجود آورد.به عنوان نمونه می توان به گناه فطری و مساله فدا، تثلیث ، آمرزش نامه و نقد ناپذیری و عصمت پاپ اشاره کرد. استاد مطهری در این زمینه می گوید: «کلیسا یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا در باره خدا ارائه کرد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی داد، و طبعا افراد باهوش و تحصیل کرده و روشنفکر را نه تنها قانع نمی کرد بلکه متنفر می ساخت و برضد مکتب الهی بر می انگیخت .» با بررسی اجمالی و نگاهی کوتاه به عوامل درونی پیدایش تفکر سکولاریسم، ثابت می شود که خود متون دینی و مبانی کلامی و اعتقادی مسیحیت که در طول زمان تحریف شده اند ؛ بستر مناسبی برای پیدایش این اندیشه بوده است. و این خود تزلزل و ضعف مبانی دینی مسیحیت را به اثبات می رساند.

2-1- عوامل بیرونی : مراد از این عوامل ، شرایط فرهنگی٬ سیاسی و اجتماعی خاصی است که در دنیای مسیحیت و عمدتا توسط دستگاه دینی به وجود آمده و زمینه رشد سکولاریسم را فراهم آورد. از جمله : الف- اختلاف میان دولت و کلیسا: موجب شد جایگاه فوق بشری پاپ که در قانون شرع گنجانده شده بود، تضعیف گردیده و این فکر پیدا شد که باید قدرت روحانی را محصور و محدود کرد. دولت باید در امور کلیسا و مذهب سمت ریاست و رهبری داشته باشد و کلیسا و مذهب باید تابع دولت باشد. ب – فساد در دستگاه دینی ( کلیسا ) : کشیش ها از راه های مختلف، مثل فروش آمرزش نامه، همکاری و حمایت از حکومت ها و تصرف در اموال و دارایی های کلیسا، به انبوه سازی ثروت شخصی پرداختند و از طرف دیگر غرق در فساد و منکرات بودند. ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن، به نمونه های متعددی اشاره می کند: «بسیاری از مردم چون پستی و فرومایگی زندگی راهبان و زاهدان و راهبه ها و کشیش های دنیا دوست را می بینند، یکه می خورند و چه بسا ایمانشان را از دست می دهند. »؛«همه (کشیشان) در شکم بارگی و باده خواری اگر نگوئیم در ناپاکی غرق شده اند. از این رو، اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازی گران می نامند. » و نتیجه آن «نفرت و تحقیر مردم نسبت به روحانیان فاسد در این ارتداد و از دین برگشتگی بزرگ، عامل کوچکی نبود. » . ج- خشونت های کلیسا : در چنین فضایی روحانیان کلیسا آنچنان خشونت و برخوردهای تند با دانشمندان داشتند که محققان جرات نمی کردند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند، یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می اندیشد. دادگاه تفتیش عقاید کلیسا دانشمندانی چون گالیله ٬ هوپاتیا ٬ جوردانو ٬ برونو ٬ راجر بیکن ٬ روسو و… را به جرم طرح اندیشه های ضد مسیحیت محکوم کرد. به گفته ویل دورانت کلیسا در مدت 8 سال ٬ 8800 تن را سوزانده ٬ و 96494 تن را به کیفرهای مختلف محکوم کرد . بالطبع این فشار شدید براندیشه ها، عکس العمل بسیار بدی را نسبت به دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد. د – جنبش اصلاح دینی و دوره روشنگری : مفسده های کلیسا و برخی توطئه های سیاسی که از سوی سیاستمداران وقت برای کنار زدن دستگاه مذهبی به وجود آمد. موجب شکل گرفتن نهضت اصلاح دینی به رهبری اندیشمندانی چون مارتین لوتر شد؛ این نهضت که در مذهب پروتستانیسم به بار نشست ٬ منادی خصوصی سازی دین و اختصاص قلمرو آن به رابطه انسان با خدا و حذف دین از صحنه اجتماع بود ؛ و بستر مناسبی برای توسعه اندیشه جدایی دین از سیاست و سکولاریسم فراهم آورد. سکولاریسم در این شکل، نفی کننده دین نیست، بلکه دین را منحصر در امور فردی نموده، آن را از مسائل اجتماعی دور می سازد. . اما در مرحله بعد، این جریان به «رنسانس » که دوره دوری از دین است منجر شد و اندیشه سکولاریسم به شکل افراطی آن مطرح گشت. در قرن هفدهم و هجدهم ( عصر روشنگری ) اساسا نظریه حکومت خدا و تئوکراسی « Theocracy » مورد تشکیک واقع شد و جای خود را به حکومت دموکراتیک داد . در این مرحله، این اعتقاد رواج یافت که باید از ماورای طبیعت صرف نظر کرد و در زندگی زمینی متمرکز شد و به جای خدا، انسان را مطرح نمود. در کنار این تفکر ٬ رشد علوم تجربی و روحیه افراطی علم گرایی « Scientism » اساسا به نفی لزوم تدبیر و حاکمیت خداوند انجامید . سکولاریسم خصوصا با الهام از انسان گرایی « Humanism » و عقل گرایی «Rationalism » عصر روشنگری بر محوریت نقش انسان در عالم و استقلال و کفایت عقل ابزاری در تمامی عرصه های زندگی تاکید می کند. علاوه بر این دو ٬ عقیده به اموری نظیر: اصالت فرد «Individualism » انسانی ٬ حقوق طبیعی « Natural rights » او در برابر قانون طبیعی و الهی ٬ عقیده تقدم حق بر تکلیف ٬ و حتی گاه عقیده به ذی حق بودن و غیر مکلف بودن انسان و…٬ اسباب ناسازگاری میان خواسته ها و معرفت بشری با آموزه ها ٬ امر و نهی ها ٬ باید ها و نبایدهای دینی خصوصا در حوزه های اجتماعی را فراهم آورد . و بدین سان اندیشه جدایی دین از سیاست ٬ فرهنگ ٬ هنر ٬ اخلاق و به طور کلی از اجتماع در این دوره سازمان نهایی خود را یافت و صورتبندی شد ؛ و در دامان فلسفه لیبرالیسم و جوامع لیبرالی ٬ فرصت مناسبی برای رشد و یکه تازی پیدا کرد.

2- عوامل و زمینه های پیدایش سکولاریسم در جهان اسلام :

پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جریان ها و حوادثی در تاریخ اسلام اتفاق افتاد که زمینه ساز پذیرش جدایی دین از سیاست در جهان اسلام گردید.از جمله :

1-2- انحراف در جانشینی پیامبر اکرم ( ص) : در جریان سقیفه با نادیده گرفتن جانشین الهی پیامبر اکرم (ص) و واگذاردن امر خلافت به رای مردم و شوری٬ اندیشه سیاسی اسلام از مسیر اصلی خود منحرف گشت، بین قرآن و عترت جدایی انداختند و در نتیجه بذر اصلی جدایی دین از سیاست کاشته شد؛ و با حکومت سلاطین غاصب اموی٬ عباسی و…به بارنشست. عادات و آداب جاهلی، به عنوان فرهنگ جایگزین، مورد ترغیب، تشویق و ترویج قرار گرفت. در نتیجه، سیاست عملا از دیانت جداگردید و کسانی که حاصل مواریث و ارزش های اسلامی بودند، از سیاست دور ماندند و کسانی رهبری و زعامت جامعه اسلامی و مسلمین را عهده دار شدند که با روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها به تشریفات ظاهری بسنده می کردند. استاد مطهری در این باره می گوید:«. . . اینجا بود که سیاست از دیانت عملا جدا شد؛ یعنی کسانی که حامل و حافظ مواریث معنوی اسلام بودند از سیاست دور ماندند و در کارها دخالت نمی توانستند بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلامی در اختیار آنها بود از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهری را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حکام اجرا می کردند . آخرالامر کار یکسره شد و این تشریفات ظاهری هم از میان رفت و رسما سلطنت ها به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانت به کلی از سیاست جدا شد.

2-2- نفوذ فرهنگ غرب در جهان اسلام : فرهنگ سکولار غرب پس از شکل گیری٬ همراه با سلطه اقتصادی و زرق و برق مادی خود ٬ مشرق زمین را مورد هجوم خود قرار داد. با هجوم ناپلئون به مصر ٬ جنگ های ایران و روس ٬ تسلط فرانسه بر الجزایر ٬ نخستین اندیشه های سکولاریسم به جهان اسلام نفوذ کرد. پس از اشغال نظامی مصر از سوی ناپلئون، حکومتی به ریاست محمد علی پاشا در مصر تشکیل شد، این حکومت سرآغاز پیاده کردن اندیشه های سکولاریسم در جهان عرب به حساب می آید. بیشتر فرمان های وی از جمله قانون احوال شخصی و قانون های مدنی مطابق قوانین سکولارغربی صادر می شد. کشورهای دیگر عربی مانند عراق، سوریه و لیبی نیز از مصر متاثر شدند. شکست حکومت عثمانی در جنگ جهانی اول و تزلزل پایه های آن، نیز فرصت مناسبی برای هجوم فرهنگ سکولار به بلاد اسلامی بود. از طرف دیگر، مبلغان مسیحی با ایجاد مراکز خیریه و تعلیم و تربیت، نقش مهمی را در اشاعه اندیشه سکولاریسم ایفا نمودند . ادیان ساختگی، اقلیت های مذهبی و تشکیل احزاب، انجمن ها (از جمله فرماسونری) از دیگر راه های نفوذ فرهنگ غرب می باشند. در کشورهای عربی، اقلیت های مسیحی از پیشگامان پذیرش و تبلیغ سکولاریسم به شمار می روند.

3-2- جریان روشنفکری غربزده و دگراندیش: این جریان عمدتا از سوی تحصیل کرده های غرب آغاز شد. که سعی در تطبیق همان جریان جدایی دین از سیاست در فضای غرب بر حوزه اسلام داشتند؛ مصطفی کمال در ترکیه ، علی عبدالرزاق در مصر و میرزا ملکم خان ناظم الدولة و میرزا فتحعلی آخوند زاده در ایران از چهرهای شاخص این جریان هستند. به طور کلی سکولاریسم در جهان اسلام بر خلاف غرب توفیق چندانی حاصل نکرده و چایگاهی در میان مسلمانان ندارد . زیرا :

یکم. اسلام برخلاف مسیحیت دارای ایدئولوژی و نظام اجتماعی جامع و کاملی برای اداره جامعه در تمامی زمانها به بهترین صورت با استفاده از آموزه های اصیل وحیانی و عقلانیت دینی است .

دوم. آنچه به نام مسیحیت در غرب قرون وسطی بود، آیین ناب حضرت مسیح(ع) نبود.

سوم. علمای اسلام، نه تنها دارای حاکمیت استبداد و اختناق نبودند و هرگز با علم سر ستیز نداشتند؛ بلکه هرگاه قدرت به دست آنان یا در کنارشان بود، دوره شکوفایی و رشد علم شناخته می شد.

چهارم- پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل حاکمیت دینی بر اساس آموزه های دینی را بایستی نقطه شروع افول سکولاریسم در جهان اسلام برشمرد.انقلاب اسلامی نه تنها تفکر سکولاریستی در ایران – که سالهای متمادی توسط بیگانگان و روشنفکران غربی ترویج شده بود – را به انزوا کشانید ؛ بلکه امواج ناشی از آن ٬ در کشور های همسایه و سایر کشورهای اسلامی رستاخیزی به پا نموده که می رود تا اسلام را از حوزه فردی خارج و به عرصه های اجتماعی و سیاسی این کشور ها بکشاند . پیروزی انقلاب اسلامی ایران به عنوان اولین سنگر شکست مدرنیته و سکولاریزاسیون در عصر جدید است. در همین رابطه آنتونی گیدنز فرایند جبری و قهرآمیز سکولاریزاسیون و دنیوی شدن را با رشد دین گرایی و جنبش های اسلامی مورد تردید قرار داد و در معرض تزلزل می داند. «آیت اللّه خمینی حکومتی را که بر طبق قوانین سنتی اسلامی سازمان یافته بود تأسیس کرد. انقلاب اسلامی به گفته وی دین را آن گونه که در قرآن مشخص گردیده، اساس مستقیم زندگی سیاسی و اقتصادی قرار می دهد. احیاگری اسلامی را نمی توان صرفا براساس ملاحظات مذهبی درک کرد. این جنبش تا حدی نشان دهنده واکنش علیه تأثیر غرب و یک جنبش ابراز هویت ملی یا فرهنگی است. آنچه رخ داده است چیزی پیچیده تر است؛ آداب و شیوه های زندگی سنتی احیا گردیده اند، اما با علایقی همراه اند که خاص دوران مدرن است.» .

و بالآخره اینکه علاوه بر حقانیت و جذابیت آموزه های اصیل اسلامی ٬ بحرانهای متعددی که جوامع بشری به دلیل متابعت از آموزه های سکولاریسم با آن دست بگریبانند ؛ سبب شده تا رویکرد جدیدی در جوامع غربی به مذهب به وجود بیاید؛ نظیر آنچه که در فرانسه ٬ آمریکا ٬ انگلستان و… در مورد گرایش گسترده به اسلام و نمادهای مذهبی مشاهده می شود . و این خود نشانه آشکاری از افول تدریجی سکولاریسم در جهان و دلیل دیگری بر بطلان این اندیشه می باشد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد