۱۳۹۲/۱۰/۳۰
–
۸۲۰ بازدید
تجربهی نهاد ولایت فقیه در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی، از دو جهت قابل بررسی است: اولی نقش رهبری در مدیریت چالشهایی است که دیگر نهادهای داخلی حکومت توان حلوفصل آنها را نداشتند.دومی، مدیریت بحرانهای بینالمللی و منطقهای است.یکی از محرکها و مولدهای دو بیماری کهن جوامع جهان سوم، یعنی استبداد و استعمار،بحرانخیزی این جوامع است؛ بحرانهایی که گاه منجر به سرآوردن یک استبداد فردی به عنوان منجی میگردد و گاه زمینه را برای ورود نیروهای بیگانه و خارجی هموار میکند.آنچه جمهو
نکتهی مهم این است که این نقش راهبردی فقط بعد داخلی ندارد، بلکه به دلیل جایگاه رهبری در قانون اساسی، از یک سو و نگاه خاص قانون اساسی به تحولات جهانی و منطقهای و مسلمانان جهان، از سوی دیگر، شاهد مدیریت و کارآمدی نقش رهبر انقلاب در سطح منطقهای، بینالمللی و به ویژه جهان اسلام هم هستیم. مروری بر برخی رویدادهای داخلی و تحولات جهانی و عملکرد و مواضع ولی فقیه در این زمینه ایدهی حاضر را بیشتر تبیین میکند.
رهبری و مدیریت بحرانهای داخلی
جمهوری اسلامی طی سه دهه عمر خود شاهد حوادث، رویدادها و بحرانهایی بوده است که هر کدام به تنهایی برای فروپاشی نظام و حتی در افتادن کشور در دامن جنگهای داخلی و ناامنی کافی بود. اقدامات تروریستی منافقین، کودتاها، جنگ تحمیلی، تحرکات جداییطلبانه در کنار تحریم و فشارهای سیاسی و اقتصادی، شمهای از حوادثی است که میتوانست در فقدان تدبیر رهبری کشور را به بحران مداوم وارد نماید.
1. نجات انقلاب
بیشتر انقلابهای سیاسی اجتماعی، به ویژه در جهان سوم، بعد از وقوع به دلیل آشوبهای داخلی و دخالتهای بیگانگان ناکام ماندهاند؛ اما انقلاب اسلامی ایران از بدو تولد، علیرغم همهی کارشکنی و توطئهها مانند اقدامات تجزیهطلبانهی برخی از اقوام مرزی، اقدامات تروریستی منافقان، ترور رهبران انقلاب و در نهایت جنگ تحمیلی 8ساله، توانست راه و هدف خویش را پی بگیرد. یکی از واضحترین دلیل این مقاومت نقش رهبری امام خمینی (رحمت الله علیه) بود. به عنوان نمونه، در ابتدای جنگ اگر نهادی به عنوان رهبری در جمهوری اسلامی پیشبینی نشده بود، با توجه به وابستگی رئیسجمهور وقت (بنیصدر) به بیگانگان، در همان ابتدا، ایران در جنگ شکست میخورد و انقلاب خاتمه مییافت.
اگر در نظام جمهوری اسلامی نهادی فراجناحی به نام ولی فقیه پیشبینی نمیشد، هر جریان سیاسی، که روی کار میآمد، متناسب با اهداف سیاسی و جناحیاش کشور را مدیریت میکرد و نمیتوانست اهداف ثابت و متداومی وجود داشته باشد. گاه نیز اختلاف سلیقهی این جریانها کشور را در آستانهی جنگ داخلی میبرد، اتفاقی که در منطقه و کشورهای همسایه نمونهی کمی ندارد.
2. پیشبرد انقلاب
انقلاب اسلامی بعد از پشت سرنهادن بحرانهای اولیه در ادامهی مسیر خود در دوران زعامت آیتالله خامنهای بارها با چالشهایی مواجه شد که در نبود رهبری دینی معلوم نبود چه سرنوشتی نصیب آن گردد. در حوزهی اقتصادی، تحریمهای غربی به اندازهای تأثیر داشت که گاه مسئولین نظام پایشان میلغزید و از ترس چاله میخواستند در چاه دشمن بیفتند و گاه به دلیل این تحلیل غلط، که اگر با دشمن کنار بیاییم، از فشارها کاسته خواهد شد، در آستانهی تحویل دودستی استقلال کشور به دشمنان قرار گرفتند که بیداری رهبری دینی مانع میشد. نمونهی بارز این مسئله تعلیق غنیسازی در مسئلهی هستهای بود که سرانجام با دخالت رهبر انقلاب شکسته شد.
در حوزهی سیاسی، کشور بحرانهای زیادی را پشت سر گذاشته است؛ مهمترین آن روی کار آمدن یک جریانی سیاسی در کشور در دوم خرداد 1376 بود که به موجب آن 8 سال مدیریت اجرایی و قانونگذاری کشور در دست جریانی بود که هیچ اعتقادی به انقلاب و آرمانهای نظام نداشت. در حوزهی داخلی، معتقد به لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی و در حوزهی خارجی به ادغام در اردوگاه نظام جهانی به رهبری آمریکا بود. این اتفاق کافی بود تا طی چند سال نامی و نشانی از آرمانهای استکبارستیز انقلاب نماند. اما نهاد ولایت فقیه در اینکه در عین پاسداری از آرای مردم، که به دلایل گوناگون به این جریان تعلق گرفته بود، در مقابل رویکردهای ضد انقلابی این جریان هم ایستاد و از ماهیت نظام پاسداری کرد.
طبیعتاً اگر در نظام جمهوری اسلامی نهادی فراجناحی به نام ولی فقیه پیشبینی نمیشد، هر جریان سیاسی، که روی کار میآمد، متناسب با اهداف سیاسی و جناحیاش کشور را مدیریت میکرد و نمیتوانست اهداف ثابت و متداومی وجود داشته باشد. گاه نیز اختلاف سلیقهی این جریانها کشور را در آستانهی جنگ داخلی میبرد، اتفاقی که در منطقه و کشورهای همسایه نمونهی کمی ندارد.
ویژگیهای مدیریت رهبری
1. تکیه بر مردم
از عوامل موفقیت امام و سپس رهبر انقلاب در مدیریت بحرانهای داخلی، تکیه به مردم به معنای حقیقی آن بوده و هست. امام همهی بحرانها از جمله جنگ تحمیلی را تنها با بسیج ارادهی ملت پیش برد. در ادبیات و سیاستهای رهبر انقلاب هم مردم تعریف مهمی دارند و ایشان در گرهگشایی از همهی بحران و عبور از گردنههای سخت نظام، به مردم تکیه کردهاند. این امر در فراخوانی مردم برای نشان دادن حضور در صحنه خلاصه نمیشود؛ بلکه در سیاستهای راهبردی ایشان هم مردم تکیهگاه اصلیاند مانند ایدهی مقابله با «تهاجم»، «شبیخون» و «ناتوی فرهنگی» دشمنان که برای حل معضلات فرهنگی طرح شده است.
تفاوت استفاده از حضور مردم در عرصهی مدیریتی کشور در ساختار جمهوری اسلامی با نظامهای پوپولیستی در این است که نگاه ولی فقیه به مردم ابزاری و کورکورانه نیست، بلکه همراه با آگاهسازی و ارشاد و راهنمایی است. این ویژگی در مدیریت رهبر انقلاب بارها خودش را نشان داده است.
2. واکنش واقعگرایانه
یکى از ویژگى هاى مشترک مدیریت امام و رهبرى، واکنش هاى واقعگرایانه نسبت به تحولات منطقه اى و جهانى بوده است. براى مثال، جلوهی واکنش واقعگرایانه در مدیریت حضرت امام (رحمت الله علیه) را مى توان در عدم دخالت مستقیم در جنگ لبنان یافت. در شیوهی مدیریتى رهبر انقلاب، یکى از این نمونه ها «حملهی آمریکا به عراق براى آزادسازى کویت» بود که در آن هنگام، برخى از سیاسیون چپ سیاسى کشور پیشنهاد همراهى با صدام علیه آمریکا را مى دادند. در چنین شرایطى، رهبر معظم انقلاب با درک صحیح تحولات منطقه و با معیار اصولگرایى، موضع بى طرفى ایران را رسماً اعلام کرد.
نمونهی دیگر، حادثهی 11 سپتامبر بود. جریانات سیاسى به اصطلاح اصلاحطلب اصرار داشتند که ایران از این فرصت استفاده کند و وارد گفتوگو با آمریکا شود و در ائتلاف بزرگ ضد تروریستى شرکت نماید. در حالى که رهبر معظم انقلاب از ظاهر این تحول گذشته و درونىترین انگیزهی این تحولات و روندهاى آن را هدف قرار داده بودند و بر این اساس، سکان سیاست خارجى کشور را به سمت عدم ائتلاف و مخالفت با سیاست هاى تهاجمى پس از 11 سپتامبر هدایت کردند.
3. تشخیص بهموقع رویدادها و روندهاى سیاسى
در زمان حضرت امام (رحمت الله علیه)، پناه نبردن به آغوش شوروى سابق، علیرغم پیشنهاد برخى از اطرافیان انقلاب، همچنین شناخت و بریدن دست قدرتمند جاسوسى ایالات متحدهی آمریکا در روزگارى که آمریکا در اوج قدرت استراتژیک خود قرار داشت و در اواخر عمر با برکت ایشان، نامهی پرمعنا و پرمغز و محتواى ایشان به گورباچف (رهبر شوروى) و پیشبینى فروپاشى قریبالوقوع اتحاد جماهیر شوروى، از مصادیق مهم این تشخیصهاى صحیح است.
در مدیریت رهبر معظم انقلاب نیز مى توان به مصادیق بارز و محکمى اشاره کرد: هشدار رهبرى در خصوص شبیخون فرهنگى در اوایل دههی 1370، افشاى سناریوى یلتسینى کردن ایران (فروپاشى از درون)، افشاى سیاست هاى پنهان آمریکا در خاورمیانه، هشدار نسبت به سناریوى اختلافافکنى بین اقوام و مذاهب ایرانى از یک سو و راه انداختن جنگ شیعى و سنى از سوى دیگر، بر حذر داشتن مسلمانان از طرح اسلامهراسى و اسلامستیزى غرب و… نمونه هایى از درک سریع و بهموقع تهدیدات و واکنش مناسب نسبت به ارزیابی میشود.[1]
نقش راهبردی رهبری در جهان اسلام
یکی از مهمترین آثار انقلاب اسلامی ایران تغییر نگاه دولت ایران (دولت به معنای دولتملت) نسبت به جهان اسلام و مسلمانان بود. در سیاستهای دولت پهلوی، جهان اسلام و مسلمانان جایگاهی نداشت. اگر گاهی هم برخی سیاستهایی مانند کمک به یکی از دولتهای مسلمان منطقه صورت میگرفت، با انگیزهی غربگرایی (نه اسلامگرایی) و در راستای سیاستهای آمریکا و انگلیس صورت میگرفت؛ مانند کمک به دولت عمان در سرکوب جنبش ظفار.
در این ماجرا، انگلیسیها که از بسط نفوذ کمونیسم در منطقهی استراتژیک ظفار نگران بودند، از شاه ایران خواستند برای سرکوب شورشیان نیروی نظامی به منطقه بفرستد که طی آن صدها جوان ایرانی به خون غلتیدند؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی حمایت از مسلمانان و حتی دیگر مستضعفان جهان در اولویت نظام سیاسی جدید ایران قرار گرفت.
1. مقاومت اسلامی
امام خمینی (رحمت الله علیه) و سپس رهبر معظم انقلاب همواره حمایت از مسلمانان را در اولویت سیاستگذاری خودشان قرار دادند که نمونهی بارز آن در حمایت از فلسطین جلوهگر است. تأثیر انقلاب اسلامی و نفوذ ولایت فقیه منجر به شکلگیری مقاومت اسلامی علیه اشغالگران فلسطین گردید که از آن به بعد، به کرات، شکست این رژیم از مقاومت اسلامی در لبنان و غزه تجربه شد؛ این در حالی است که قبل آن، در همهی جنگها، ارتشهای بزرگ اعراب از این رژیم شکست خورده بودند.
2. وحدت اسلامی
یکی از مباحث مهمی که در پرتو ولایت فقیه در اولویت نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته است، مسئلهی وحدت اسلامی در برابر توطئههای استکبار جهانی علیه اسلام و مسلمانان میباشد. علیرغم اینکه انقلاب اسلامی در یک کشور شیعه و توسط رهبری شیعی مذهب به وقوع پیوست، ولی از همان ابتدا بدون توجه به اختلاف مذهبی، شاهد موج اسلامخواهی و تسری انقلاب اسلامی ایران در جهان اسلام بودیم.
رهبری انقلاب توانست، با تدبیر ویژه، در مقابل تأثیر اختلاف مذهب در روابط میان ایران و دیگر مسلمانان جهان بازدارندگی ایجاد کنند. اگرچه دشمنان انقلاب هم اهمیت اتحاد اسلامی را دریافتند و همواره سعی کردند بر طبل اختلاف شیعه و سنی بکوبند، از یک طرف با تحریک طرفداران مذهب جعلی وهابیت به ناامنی شیعیان در جهان دست زدند و از سوی دیگر از سادهلوحی برخی شیعیان استفاده نمودند و آنها را به توهین به مقدسات اهل تسنن تشویق کردند.
آخرین مورد به فتوای رهبر انقلاب در حرمت توهین به مقدسات اهل تسنن مربوط میشود؛ رهبر معظم انقلاب در پاسخ به استفتایی اعلام کردند: «اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهامزنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همهی پیامبران و به ویژه سید الانبیا پیامبر اعظم ـحضرت محمد (صلی الله علیه و آل)ـ میشود.» این درخواست صدور فتوا از سوی جمعی از علما و فرهیختگان شیعهی منطقهی احساء عربستان سعودی به محضر ایشان ارائه شده بود.
یکی از مهمترین آثار انقلاب اسلامی ایران تغییر نگاه دولت ایران نسبت به جهان اسلام و مسلمانان بود. در سیاستهای دولت پهلوی، جهان اسلام و مسلمانان جایگاهی نداشت. اگر گاهی هم برخی سیاستهایی مانند کمک به یکی از دولتهای مسلمان منطقه صورت میگرفت، با انگیزهی غربگرایی و در راستای سیاستهای آمریکا و انگلیس صورت میگرفت.
فتوای آیتالله العظمی خامنهای مبنی بر حرام دانستن هر گونه اهانت به اصحاب و همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آل) با استقبال گستردهی علما و رهبران فکری اهل تسنن روبهرو شد؛ در این باره، اخوانالمسلمین اردن با تقدیر از فتوای حضرت آیتالله خامنهای در مورد حرمت اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آل) آن را یک اقدام ارزنده و مهم در جهت حفظ وحدت مسلمانان و جلوگیری از بروز فتنهی مذهبی دانست.
همام سعید، رهبر اخوانالمسلمین اردن، در اظهاراتی که در پایگاه رسمی این گروه منتشر شد، اعلام کرد: از آیتالله خامنهای، عالیترین مرجعیت شیعیان، که اهانت به همسران پیامبر (صلی الله علیه و آل) و نمادهای اهل سنت را حرام دانستند، تقدیر میکنم. او این فتوا را یک اقدام مهم برای وحدت مسلمانان و جلوگیری از بروز فتنهی مذهبی توصیف کرد. همچنین بسیاری از شخصیتهای اهل تسنن در لبنان، با تمجید از فتوای مقام معظم رهبری، در مورد تحریم اهانت به صحابه و همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آل) آن را مایهی تقریب بیشتر مذاهب اسلامی دانستند.[2]
سخن آخر…
تجربهی نهاد ولایت فقیه در ساختار حکومتی در جمهوری اسلامی، از دو جهت کارایی مختص خود را داشت که بدون آن هرگز نمیشد از حاکمیت سیاسی در ایران انتظار چنین کارکردهایی را داشت؛ اولی نقش رهبری در بعد داخلی و در مدیریت چالشها و بحرانهایی است که دیگر نهادهای داخلی حکومت توان حلوفصل آنها را نداشتند و در فقدان ولایت فقیه و وقوع چنین بحرانهایی، کشور یا در جنگهای داخلی فرو میرفت که گاهی هم منجر به دخالت بیگانگان میگردد یا به دامن یک دیکتاتور همانند رضاخان پناه میگرفت.
دومی در بعد بینالمللی و در سطح جهان اسلام است که در سایهی ولایت فقیه، نظام جمهوری اسلامی برای اولین در جهان اسلام دست روی نیاز مهم و واقعی مسلمانان، یعنی ضرورت وحدت در برابر دشمنان اسلام و مقاومت اسلامی در برابر تجاوزهای رژیم اسرائیل، گذاشت که هر دو تا قبل از تأسیس جمهوری اسلامی در میان شعارهای ملیگرایانه و ادعاهای نژادپرستانه رنگ باخته بودند.(*)
پینوشتها:
[1] ویژگى هاى مدیریتى امام و رهبرى، 23 سال عبور موفقیت آمیز، رهبری از بحرانها، ندای انقلاب، 27بهمن 1391: http://www.nedayeenghelab.com/vdcjy8ea.uqeaxzsffu.html[2] وبلاگ شخصی حجت الاسلام قاسم روانبخش، 26 مهر 89.
*فاطمه امیری؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/ برهان/۱۳۹۲/۱۰/۳۰