طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تفسیر حق در قرآن از منظر علامه جوادی و حسن زاده آملی

تفسیر حق در قرآن از منظر علامه جوادی و حسن زاده آملی


تفسیر حق در قرآن از منظر علامه جوادی و حسن زاده آملی

۱۳۹۲/۰۹/۲۸


۸۱۵ بازدید

تقاضا دارم کلمه حق را که در قرآن بعنوان میزان در روز قیامت معرفی شده را از زبان علامه حسن زاده آملی و علامه جوادی آملی برایم نقل کنید؟

از این که این مجموعه را امین و پاسخگوی سوالات خود می دانید خرسند و سپاسگزاریم . در پاسخ به این پرسش به توضیح زیر توجه کنید .وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (اعراف- 8)
و وزن کردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز حق است، کسانى که میزانهاى (عمل) آنها سنگین است رستگارانند.
الف. آیه الله جوادی در رابطه با این آیه شریفه چنین می فرماید :
خداوند در اوایل سوره مبارکه اعراف فرمود: ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾، این الف و لام ﴿الْحَقُّ﴾ نشان می‌دهد که معنای آیه این است که خداوند عقاید، اخلاق و اعمال را با حقیقت می‌سنجند.
در قرآن کریم چنین آمده است: ﴿و الوزن یومئذٍ الحق﴾ و این جور نیامده که: «والوزن یومئذ حقّ»؛ یعنی نفرمود که در قیامت وزنی هست، بلکه فرمود: وزن در قیامت، حق است. عقیده را که موزون است، با وزن که حق است می سنجند. عقیده مانند نان نیست که آن را با سنگ بسنجند یا مانند پارچه نیست که آن را با متر اندازه زنند یا نظیر حرارت بدن نیست که با دما سنج وزن شود یا شبیه فشار آب و هوا نیست که آن را با فشارسنج بسنجند و نیز مانند شعر نیست که آن را با عروض و قافیه وزن کنند. از این رو، خداوند فرمود: ﴿و الوزن یومئذ الحق﴾( سورهٴ اعراف، آیهٴ 8)؛ «حق، وزن است». عقیده و خُلق و عمل و قول موزون است که باید با این وزن مطابق باشد.
عقیدهٴ حق، خُلق و عمل حق، وزین است و می ماند و اگر چیزی حق نبود، از این وزنْ سهمی ندارد و سبک است و نمی ماند؛ هر چند آثار سوء او می ماند. ازاین رو، خداوند فرمود: ﴿فأمّا من ثقلت موازینه ٭ فهو فی عیشة راضیه ٭ و أمّا من خفّت موازینه ٭ فأُمّه هاویة﴾( سورهٴ قارعة، آیات 6 ـ 9). حق، هم میزان و ترازوست، هم وزن و معیار سبکی و سنگینی موزون است و چون انسان کامل با حق است و حق با اوست و او از حق جدا نمی شود، می تواند میزان عقاید، اخلاق، اعمال و اقوال باشد.
از این رو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهٴ امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند: «المیزان میزانک»( بحارالأنوار، ج 24، ص 272)؛ «میزان تو میزان است»؛ یعنی عقاید، اخلاق افعال و اقوال مردم را با عقیده، خلق، فعل و قول علی (علیه السلام) و اولاد او می سنجند. هر عقیده، خلق، فعل و قولی که مطابق عقیده و خُلق و افعال و اقوال آن ها بود، حق است؛ وگرنه باطل. از این رو، امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من میزان طیّب و خبیثم. اگر جامعه ای بخواهد پاک را از ناپاک جدا کند، حتماً باید با سنّت و سیرت حضرت سیّدالشهدا (علیه السلام) ارزیابی شود و مهم ترین اثر آن حضرت (علیه السلام) همانا نهضت گسترده و تاریخ ساز کربلاست که مجلای عقیدهٴ صحیح، مظهر خُلق کامل و تبلور فعل درست و قول راست است.
ر. ک :شکوفایی عقل در نهضت حسینی ، ص 46-49.
ب. علامه طباطبایی در تفسیر ارزشمند المیزان در تفسیر این آیه شریفه چنین می فرماید :
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ … بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ این دو آیه خبر مى دهد از میزانى که عمل بندگان با آن سنجیده مى شود یا خود بندگان را از جهت عمل وزن مى کند، از آیات دیگرى نیز این معنا که مراد از وزن، حساب اعمال است استفاده مى شود، مانند آیه وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ … وَ کَفى بِنا حاسِبِینَ « سوره انبیا آیه 47» و از آن روشن تر آیه یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ « زلزال آیه 8» است، که عمل را ذکر کرده و سنگینى را به آن نسبت داده است. و کوتاه سخن اینکه منظور از وزن سنگینى اعمال است، نه صاحبان اعمال.
آیه مورد بحث اثبات مى کند که براى نیک و بد اعمال وزنى هست، لیکن از آیه أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً « کهف آیه 105 » استفاده مى شود که اعمال حبط شده برایش وزنى نیست و تنها اعمال کسانى در قیامت سنجیده مى شود که اعمال شان حبط نشده باشد، پس هر عملى که حبط نشده باشد چه نیک و چه بد ثقلى و وزنى دارد، و میزانى است که آن وزن را معلوم مى کند. لیکن این آیات در عین اینکه براى عمل نیک و بد ثقلى و وزنى قائل است در عین حال این سنگینى را سنگینى اضافى مى داند، به این معنا که حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن مى داند، نه اینکه هم حسنات داراى سنگینى باشد و هم سیئات، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم شود، اگر حسنات سنگین تر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگین تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، از ظاهر آیات استفاده مى شود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوى دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آنها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنان که مى فرماید: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ و فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ « مؤمنون آیه 103 » و فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ « قارعه آیه 11 ».
این آیات بطورى که ملاحظه مى کنید سنگینى را در طرف حسنات و سبکى را در طرف سیئات اثبات مى کند. و امثال این آیات این احتمال را در نظر انسان تقویت مى کند که شاید مقیاس سنجش اعمال و سنگینى آن، چیز دیگرى باشد که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطورى که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده مى شود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمى شود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینى که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسى هست که ما آن را واحد ثقل مى نامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکى از دو کفه و کالا را در کفه دیگرى گذاشته مى سنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، و گرنه آن متاع را برداشته متاع دیگرى بجایش مى گذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینى و سبکى آن را بیان مى کند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگرى را با آن تطبیق مى دهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسى باشد که با آن عمل آدمى سنجیده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقى و تمام عیار است، و براى زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنین براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن کلامى است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلى در آن راه نیافته باشد، هم چنان که آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ « آل عمران آیه 102 » به آن اشاره دارد.
بنا بر این، بسیار به نظر قریب مى رسد که مراد از جمله وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ این باشد، که آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مى شود همانا حق است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست، پس خداى سبحان در قیامت اعمال را با حق مى سنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است که در آن است. و بعید نیست قضاوت به حقى هم که در آیه وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِی ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ
است اشاره به همین معنا باشد. و مراد از کتابى که در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حکم مى کند همان کتابى است که در آیه هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ «جاثیه آیه 29 » به آن اشاره شده است.
پس کتاب مقدار حقى را که در عمل است تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص مى کند، بنا بر این، وزن در آیه مورد بحث به معناى ثقل است نه به معناى مصدریش (سنجیدن). و اگر در آیه 103 سوره مؤمنون و آیه 11 سوره قارعه آن را به صیغه جمع آورده براى این است که دلالت کند بر اینکه میزان اعمال یکى نیست، بلکه براى هر کسى میزان هاى زیادى به اختلاف اعمال
ج. نظر علامه حسن زاده در باره میزان بودن حق در قیامت که از لابه لابلای برخی کلمات ایشان وجود دارد  شبیه کلام علامه طباطبایی و علامه جوادی است . در این مورد می توانید به کتاب «  گفتگو با علامه حسن زاده آملی  » مراجعه نمایید .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد