نیابت عام امام غایب (عج) از مرجعیت تقلید تا ولایت فقیه
۱۳۹۲/۰۹/۱۰
–
۶۳ بازدید
نیابت عام امام غایب (عج) از مرجعیت تقلید تا ولایت فقیه
اگر مهدویت را پدیده تکاملی تاریخی بدانیم و از موضعی جامعهشناختی به تحول مرجعیت به ولایت فقیه بنگریم، آن را میتوان حلقهای از حلقههای تکاملی مهدویت به شمار آورد.
نیابت معنوی
در ادامه بحث، نیابت معنوی را به اختصار دنبال میکنیم، با این توضیح که «نیابت معنوی» تعبیری تسامحی است؛ زیرا در نیابت، نوعی تفویض و عهدهداری مسؤولیت شخصی دیگر مطرح است؛ اما اینجا آنچه در واقع مد نظر است، ایفای نقش هدایت معنوی است که با نوع عملکرد امام علیه السلام تشابه دارد.
اگر مهدویت را پدیده تکاملی تاریخی بدانیم و از موضعی جامعهشناختی به تحول مرجعیت به ولایت فقیه بنگریم، آن را میتوان حلقهای از حلقههای تکاملی مهدویت به شمار آورد.
نیابت معنوی
در ادامه بحث، نیابت معنوی را به اختصار دنبال میکنیم، با این توضیح که «نیابت معنوی» تعبیری تسامحی است؛ زیرا در نیابت، نوعی تفویض و عهدهداری مسؤولیت شخصی دیگر مطرح است؛ اما اینجا آنچه در واقع مد نظر است، ایفای نقش هدایت معنوی است که با نوع عملکرد امام علیه السلام تشابه دارد.
شیعیان، نیازهای معنوی خود را از طریق ارتباط با خدا تأمین میکنند. این ارتباط، گاه مستقیم صورت میگیرد و گاه به واسطه کسانی صورت میگیرد که هم در درگاه الهی مقرّبند و هم برای وساطت، از سوی خدا مأذون هستند. اینان پیامبر صلی الله علیه و آلهو امامان علیه السلام هستند.
امام معصوم، در زمینه اخلاق و رفتار دینی، کاملترین الگوی عملی است. او نه تنها الگو و اسوه حسنه است، بلکه به عنوان انسان کاملی که خلیفه الله است، پل ارتباطی بین بندگان و خدا است. امام معصوم با اذن الهی میتواند در قیامت، بندگان را شفاعت کند. در دنیا نیز بر اساس ولایت تکوینی که خدا به امام عطا میکند، دعا و خواست او قدرت تأثیرگذاری بر سرنوشت مادی و معنوی انسانها را دارد.
رشد نیابت عام فقیهان در عصر غیبت تا نیابت در مسائل سیاسی که امری دنیوی است، پیش رفت؛ اما این به معنای بیتوجهی به امور معنوی نبود. در طول تاریخ، عالمان دینی پیش از آن که بعد علمی و فقهیشان ملاک ارزیابی آنان باشد، با توجه به میزان وجهه اخلاقی و معنویشان ارزشگذاری میشدند. چنانکه گذشت، در عصر صفوی نیز که برخی عالمان، صاحب مناصب شیخ الاسلامی گشتند و وارد عرصه سیاست شدند، آنان عارف مسلکانی بودند که کار فقهی و سیاسی نیز میکردند.
معنویت، از ویژگیهایی است که به لحاظ فقهی در نایب امام علیه السلام لحاظ شده است. در رسالههای عملیه آمده است که مرجع تقلید، باید عادل باشد و در برخی رسالهها بر حریص به دنیا نبودن نیز تأکید شده است. اما در تصور شیعیان نیز کسی که نایب امام علیه السلام است حتماً باید دارای مراتب بالایی از اخلاق اسلامی و واجد کمالات معنوی باشد؛ وگرنه چنین شخصی دارای صلاحیت لازم برای نیابت از امام معصومیکه در اوج پاکی و معنویت است، نخواهد بود. در نظر مردم، نایب عام امام علیه السلام باید دارای ارتباط معنوی قوی با خدا و امام غایب باشد. نقش ویژگیهای معنوی مراجع تقلید در گرایش مردم به آنان، غیر قابل اغماض است. این امر را در تحلیل گرایشهای مردم به ایشان به راحتی میتوان دنبال کرد.
در عصر غیبت، مردم که از وجود ظاهری امام در جایگاه انسان کامل و خلیفه خدا محرومند، اینگونه تمایل دارند که شاهد سطح هر چند نازلی از ولایت تکوینی نزد نایبان عام امام و عالمان برجسته دینی باشند. آنان، بخشی از انتظارات معنوی خود از امام معصوم را از طریق عالمان وارسته که مراجع تقلید در رأس آنان قرار دارند، برآورده میسازند.
ولایت فقیه
در نیابت سیاسی توضیح داده شد که متن روایت منقول از امام زمان علیه السلام زمینه برداشت سیاسی از خود را از همان ابتدا همراه داشت و شرایط تاریخی نیز بستر طرح نیابت سیاسی را فراهم کرد. این امور، شرایط را برای طرح ولایت فقیه ازسوی امام خمینی رحمه الله مهیا کرد و او نیز با توجه به توضیحات ذیل به نهادینه ساختن آن اقدام نمود.
امام خمینی رحمه الله هنگامی که مبارزه خود را با اصل حکومت شاهنشاهی آغاز کرد و گفت که شاه باید برود و ایده حکومت اسلامی را در عصر غیبت مطرح و آن را به خواسته مردم مبدل ساخت، در این وضعیت باید الگو و شیوهای را که قرار است پس از شاه، کشور بر اساس آن اداره شود، معرفی میکرد.
امام خمینی رحمه الله در مسیر ترویج ولایت فقیه، نخست ایده خود را درباره حکومت در عصر غیبت و شرایط و اختیارات حاکم اسلامی (ولایت فقیه) با شاگردانش و در خلال درس خارج مطرح کرد و سپس خود و شاگردانش بر گسترش عمومی آن همت گماردند. او در خصوص اختیارات ولایت فقیه با تفکیک بین مقامات معنوی و ولایت تکوینی معصومان علیه السلام از یک سو و مقامات و اختیارات دنیوی و حکومتی آنان از سوی دیگر، اختیارات حکومتی ایشان را برای فقیه جامع الشرایط نیز قائل شد ایشان در واقع به بسط حوزه اختیارات مرجع تقلید پرداخت و نیابت سیاسی را بیش از پیش توسعه داد و آن را در قالب ولی فقیه مطرح ساخت.
در کتاب شؤون و اختیارات ولی فقیه که ترجمه مبحث ولایت فقیه از «کتاب البیع» ایشان است آمده:
نکته مهم در این بحث، این است که در تمام مسایل مربوط به حکومت، همه آنچه که از اختیارات و وظایف پیامبر و امامان پس از او – که درود خداوند بر همگی آنان باد- محسوب میشود، در مورد فقهای عادل نیز معتبر است.
البته لازمه این امر این نیست که رتبه معنوی آنان، هم پایه رتبه پیامبران و امامان تلقی شود؛ زیرا چنان فضایل معنوی، خاص آن بزرگواران است و هیچ کس در مقامات و فضایل، با آنان هم رتبه نیست …. بنابر آنچه گفتیم، کلیه امور مربوط به حکومت و سیاست که برای پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیه السلام مقرّر شده، دربارة فقیه عادل نیز مقرّر است … (امام خمینی، ۱۳۷۴: ج۲، ص۳۳-۳۵).
ولایت فقیه که شکل تکامل یافته مرجعیت تقلید بود، در قانون اساسی پس از انقلاب، لحاظ شد. بی تردید، قانون اساسی از مهمترین وسایل برای انتقال یک نظام معنایی به جامعه و اجتماعی کردن نسلهای بعدی بر اساس آن است. در اصل پنجم قانون اساسی آمده است:
در زمان غیبت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت، بر عهده فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یک صد و هفتم عهده دار آن میگردد (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل پنجم).
در اصول ۱۰۷ تا ۱۱۲ قانون اساسی به چگونگی انتخاب، عزل و حوزه اختیارات ولی فقیه پرداخته شده است. حوزه اختیارات ولی فقیه ـ آن گونه که امام خمینی مطرح کرد و آن طور که در قانون اساسی آمده است ـ در مقایسه با مرجعیت از دایره گسترده تری برخوردار است و به وضوح نقش سیاسی برجستهتری را برای نایب عام امام علیه السلام قائل شدهاند.
ولایت فقیه پس از انقلاب و پیش از تصویب قانونی نیز به دلیل حضور عملی امام خمینی رحمه الله در صحنه و به عنوان مرجع تقلیدی که انقلاب را رهبری کرد و به دلیل شخصیت کاریزمایی او، معیار عمل قرار گرفته بود؛ ولی پس از طرح آن در قانون اساسی و رأی بالای ملت به آن و اداره کشور بر اساس آن، آرام آرام مسیر تثبیت خود را پشت سر گذاشت؛ به ویژه که پس از انقلاب، مرجعیت تقلید و ولایت فقیه در سطح جامعه ایران در شخص واحدی تبلور یافت و اختیارات مرجع تقلید، بخشی از اختیارات ولی فقیه محسوب شد.
این امر، زمینه رشد هر چه بیشتر مفهوم جدید از نیابت عام امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف را فراهم ساخت. در این روند، سال ۱۳۶۸ که مصادف با ارتحال بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران است، بدین جهت حائز اهمیت است که تا پیش از سال ۱۳۶۸ و در زمان حیات امام خمینی رحمه الله مردم، تجربه جدیدی از ولایت پذیری را که شرط ظهور و لازمه جامعه پس از ظهور است، پشت سر میگذاشتند.
تجربهای که جهان تشیع، نه در زمان مراجع تقلید دیگر و نه حتی در زمان حکومت حضرت علی علیه السلام، در این سطح با آن مواجه نشده بود؛ چرا که اولاً این دوره ولایتپذیری، از دوره ولایت پذیری زمان حضرت امام علی علیه السلام و حکومت ایشان طولانیتر شده بود و ثانیاً بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران با این که مقامات معنوی امام معصوم علیه السلام را واجد نبود و خود نیز مدعی چنین چیزی نشد، بلکه آن را انکار نیز میکرد؛ اما شعاع دایره ولایت و اختیاراتش، به اندازه شعاع دایره ولایت تشریعی و اختیارات امام معصوم بود.
با این وصف، مردم این زمان، ولایت او را حتی بیشتر از مردم زمان حضرت علی علیه السلام پذیرفتند و در چارچوب خواستههای مشروع او حرکت کردند. این تجربه جدید و موفق شیعیان، بیانگر حدی از آمادگی برای استقبال از امام غایبی است که از شرایط ظهورش، آمادگی برای پذیرش ولایت او است.
آیتالله خامنهای پس از انتخاب شدن به رهبری، آرام آرام شخصیت کاریزمایی خود را از مقام ولایت فقیه کسب کرد؛ زیرا در زمان حیات امام خمینی، ولایت فقیه، به آن میزان از مقبولیت رسیده بود که سبب شود مقام ولایت فقیه به شخصی که واجد آن میشود محبویت و اقتدار تفویض کند و این امر در تحلیل مسائل مربوط به آخرالزمان، معنایی خاص مییابد. در واقع، پذیرش عمومی ولایت که مقدمهای برای پذیرش ولایت امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف میباشد، بین شیعیان، در حال نهادینه شدن است.
طبق این تحلیل، نگرانی دوستداران امام و انقلاب نسبت به فقدان شخصیتی که پس از امام خمینی همچون او، از محبوبیت و اقتدار بالایی برخوردار باشد، نه تنها یک ضعف در مسیر تکاملی انقلاب اسلامی و مهدویت نبود، بلکه خود گامی به جلو در حوادث آخرالزمانی برای نهادینه شدن ولایت پذیری و زمینه سازی بیشتر انقلاب اسلامی برای ظهور محسوب میگردد.[۳]
این اتفاق در حوزه جامعه شناسی نیز میتواند فضای جدیدی را برای فهم دقیقتر اقتدار کاریزماتیک ماکس وبر یا اصلاح آن بگشاید. طبق آنچه ماکس وبر میگوید، اقتدار کاریزماتیک با شخصیت استثنایی واجد آن، ارتباط و همبستگی تامی دارد؛ به طوری که با مرگ آن شخصیت، آن اقتدار نیز از میان میرود و به جانشین منتقل نمیشود؛ در نتیجه، آن حکومت، با بحران مشروعیت روبهرو میشود.
بر همین اساس، برخی تحلیلگران خارجی، سقوط حکومت دینی و شکست انقلاب اسلامی را پس از ارتحال امام خمینی رحمه الله انتظار میکشیدند؛ اما بر خلاف این انتظار و بر خلاف سخنان ماکس وبر در نمونه شیعی، اقتدار کاریزماتیک که در چارچوب نیابت عام و امامت به وجود میآید، شاهد نوعی ثبات و انتقال آن به جانشین بعدی هستیم؛ زیرا این نوع اقتدار، به جایگاه الهی نیابت، مربوط است که به افرادی که در آن جایگاه قرار میگیرند، اعطا میشود. البته هر قدر، این افراد شرایط لازم برای آن سمت را بیشتر دارا باشند، اقتدار کاریزماتیک آنان نیز بیشتر خواهد بود.
در پایان، توجه به این نکته مفید است که اگر تا پیش از انقلاب اسلامی، دستکم این نگاه غالب بود که در عصر غیبت، تشکیل حکومت دینی امری بعید یا محال است و نیابت عام از امام غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف فقط در چارچوب مرجعیت تقلید معنادار بود، انقلاب اسلامی مدل جدیدی از نیابت را که معنای نیابت را بیشتر از گونة قبلی خود دارا است، عرضه کرد و مورد پذیرش شیعیان قرار گرفت. این نیابت و نگاه جدید، جایگاه ویژه خود را در سطح جامعه و حوزههای علمیه و حتی در نگاه مراجع تقلید باز یافته است. امروزه این نگاه جدید در سطح مراجع تقلید که تغییرات را با معیارهای فقهی و اصولی قبول یا رد میکنند نیز به وجود آمده است. در دوره حاضر، نسلی از مراجع تقلید پدید آمدند که ولایت فقیه و حکومت دینی را پذیرفته و از آن دفاع میکنند.
پذیرش ولایت فقیه در سطح مراجع تقلید، پس از حمله آمریکا به عراق روند رو به رشدی یافته است. توضیح آن که دو حوزه علمیه مهم شیعه، یکی در ایران و دیگری در عراق قرار دارد. حوزه ایران، به دلیل قرار داشتن در کانون انقلاب اسلامی، تغییرات به وجود آمده در نیابت عام را خیلی زود درک کرد؛ اما حوزه علمیه نجف در عراق که سابقه و قدمت بیشتری از حوزه علمیه قم در ایران داشت و از این جهت دارای اعتباری خاص بود، به دلیل فشارهای شدیدی که از سوی حکومت صدام متحمل میشد و حتی بقای خود را در معرض خطر میدید، مصداق بارزی از یک حوزه تحت فشار از سوی حکومتهای غاصب در عصر غیبت محسوب میشد و به لحاظ شرایط زمانی، در دورانی شبیه دوران پیش از انقلاب اسلامی ایران به سر میبرد.
برخی شخصیتهای مهم این حوزه ایرانی بودند و این دو حوزه، علقههای وثیقی با هم داشتند و در واقع، بزرگان حوزه قم، شاگردان حوزه نجف بودند؛ اما در اثر انقلاب اسلامی، این شاگردان، تا حدی از اساتید خود جدا شده و راهی دیگر برگزیده بودند. با وجود رشد تدریجی ولایت فقیه در حوزه قم، حوزه نجف، از این مسیر جدید فاصله داشت. حوزه نجف، گاه دستاویزی میشد برای مخالفان ولایت فقیه تا از طریق علم کردن برخی عالمان حوزه نجف، مخالفت خود با ولایت فقیه را مطرح کنند؛ اما پس از حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام و به وجود آمدن برخی آزادیها برای حوزه نجف و از سویی تسلط استعمارگران و کافران بر عراق و ایجاد ناامنیها و ترورها، حوزه نجف با اتخاذ رویکردی جدید به مقابله سیاسی و … با حوادث عراق پرداخت.
آیتالله سیستانی از برجستهترین شخصیتهای نجف و برخی دیگر، به عرصه سیاست وارد شدند و در واقع در مسیری گام نهادند که امام خمینی رحمه الله در آن گام نهاده بود. این، در واقع به معنای نزدیک شدن حوزه نجف به حوزه قم و همچنین نزدیک شدن مرجعیت تقلید نجف به ولایت فقیه میباشد.
آیتالله سیستانی با برخی اظهار نظرها درباره ولایت فقیه و عملکردهای خود، به تقویت ولایت فقیه در ایران و عراق کمک کرده است.
نتیجه
در مجموع میتوان گفت: مجموعه تحولات پیش گفته ـ چه در توسعه تدریجی نیابتهای علمی، مالی و سیاسی و چه در عمق یافتن آنچه تحت عنوان نیابت معنوی بیان شد ـ همگی زمینه را برای طرح ولایت فقیه فراهم ساخت که در مقایسه سازمان مرجعیت، دارای قرابتی بیشتر با امامت است. در ولایت فقیه، به دلیل انتقال میزان بیشتری از اختیارات امام علیه السلام به ولی فقیه، «نیابت» از امام، عینیت بیشتری مییابد و در واقع، امامت و مهدویت در جامعه و بین مردم، ظهور و بروز بیشتری پیدا میکند و زمینه برای عملیاتی شدن بیشتر دین در سطح جامعه که از مهمترین فواید امامت برای امت است از طریق نایب امام، بیشتر فراهم میگردد.
اگر مهدویت را پدیده تکاملی تاریخی بدانیم و از موضعی جامعهشناختی به تحول مرجعیت به ولایت فقیه بنگریم، آن را میتوان حلقهای از حلقههای تکاملی مهدویت به شمار آورد. به این معنا که با طرح ولایت فقیه پس از انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت دینی مبتنی بر آن، شیعیان تجربه بزرگی از ولایت مداری را پشت سر میگذارند که شرط ظهور و لازمه جامعه پس از ظهور است؛ تجربهای که از آغاز غیبت تا کنون در این سطح و به این گستردگی، همانندی از ولایت پذیری نداشتهاند. تجربه شیعی ولایت مداری و عرضه جهانی آن برای غیر شیعیان، در نظام باورهای شیعی، گامی به سوی ظهور و بنابراین، حلقهای از حلقههای تکاملی آن محسوب میشود.
پی نوشت:
[۳]. اصل این ایده از آقای دکتر محمد جواد همایون یکی از پژوهشگران عرصه مهدویت است که اینجا بیان تفصیلیتر آن، آورده شد.منابع
۱. جاسم حسین، تاریخ سیاسی امام دوازدهم علیه السلام، (ترجمه سید محمد تقی، آیت اللهی)، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۷ش.
۲. جعفریان، رسول، صفویه از ظهور تا زوال، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۰ش.
۳. حسینیان، روح الله، تاریخ سیاسی تشیع تا تشکیل حوزه علمیه قم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰ش.
۴. حلبی، ابوصلاح، الکافی فی الفقه، اصفهان، مکتبة امیر المؤمنین، ۱۴۰۳ق.
۵. ذبیح زاده، علی نقی، مرجعیت و سیاست در عصر غیبت، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۳ش.
۶. رولاجوردی، ابی مصعب، «نقد و بررسی کتاب converting Persia»، ماهنامه اسلام در نگاه غرب، زمستان ۱۳۸۴ش.
۷. شیخ صدوق، محمد بن علی بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۰۵ق.
۸. شیخ طوسی، محمد بن حسن، النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی، قم، منشورات قدس محمدی، بیتا.
۹. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، مقنعه، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۱۰ق.
۱۰. قاسمی، محمدعلی و همکاران، فقیهان امامی و عرصههای ولایت فقیه، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۸۴ش.
۱۱. قاضی ابن براج، المهذب، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۰۶ق.
۱۲. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
۱۳. کرمانی، ناظم الاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، آگاه- نوین، ۱۳۶۲ش.
۱۴. کرکی، محقق، جامع المقاصد، قم، آل البیت، ۱۴۰۸ ق.
۱۵. کریمی زنجانی اصل، محمد، امامیه و سیاست در نخستین سدههای غیبت، تهران، نشر نی، ۱۳۸۰ش.
۱۶. مدرسی طباطبایی، حسین، زمین در فقه اسلامی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲ش.
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، دائره المعارف فقه مقارن، قم، مدرسه الامام علی علیه السلام، ۱۳۸۵ش.
۱۸. موسوی خمینی، روحالله، شؤون و اختیارات ولی فقیه (ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۴ش.
۱۹. هاینس هالم، تشیع، ترجمه: محمد تقی، اکبری، قم، ادیان، ۱۳۸۴ش.
منبع: ماهنامه انتظار موعود – شماره ۲۹