۱۳۹۲/۰۹/۰۴
–
۴۳۶ بازدید
خداوند بى نیاز مطلق است؛ زیرا واجب الوجود است و واجب الوجود، نیازى به علت ندارد؛ بلکه او علت براى وجود ممکنات است و در واقع ممکنات به او نیازمندند. اگر خداوند، کمترین نیازى به موجود دیگرى داشته باشد، آن موجود دیگر، علت او خواهد بود و در این صورت دیگر او واجب الوجود نخواهد بود که با فرض اصلى ما ناسازگار است. به بیان دیگر با اثبات علم، قدرت، حیات و کمال (صفات ایجابى براى خداوند)، به این حقیقت واقف مى شویم که همه هستى در این امور، نیازمند به او هستند و اگر قرار بود خداوند در این ساحت ها، به آنها نیازمند باشد؛ دیگر قدرت مطلق، علم مطلق و …
خداوند بى نیاز مطلق است؛ زیرا واجب الوجود است و واجب الوجود، نیازى به علت ندارد؛ بلکه او علت براى وجود ممکنات است و در واقع ممکنات به او نیازمندند. اگر خداوند، کمترین نیازى به موجود دیگرى داشته باشد، آن موجود دیگر، علت او خواهد بود و در این صورت دیگر او واجب الوجود نخواهد بود که با فرض اصلى ما ناسازگار است. به بیان دیگر با اثبات علم، قدرت، حیات و کمال (صفات ایجابى براى خداوند)، به این حقیقت واقف مى شویم که همه هستى در این امور، نیازمند به او هستند و اگر قرار بود خداوند در این ساحت ها، به آنها نیازمند باشد؛ دیگر قدرت مطلق، علم مطلق و … نبود و در یک کلام خدا نبود؛ بلکه مخلوق بود و حال آنکه فرض آن است که این موجود- با داشتن چنین صفات مطلق و کاملى- خداوند است.