نقش دانشگاهیان در سقوط محمدرضا پهلوی؟
۱۳۹۲/۰۸/۱۹
–
۵۰۷ بازدید
انقلاب دگرگونی شدید و ناگهانی است که در اوضاع کل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک ملت یا جامعه رخ میدهد و نظم اجتماعی، حقوقی و سیاسی مستقر را سرنگون میکند و نظم جدیدی را جایگزین آن مینماید.در این فرآیند، طبقات و قشرهای مختلف اجتماعی، چه به صورت سلبی یا ایجابی، در درون انقلاب دخیل میشوند.
با تبیین نقش گروههای مختلف اجتماعی در پیروزی انقلاب اسلامی، میتوان به جایگاه اقشار و طبقات در تحقق انقلاب اسلامی پی برد. البته بین صاحبنظران در خصوص اینکه کدام قشر عامل اصلی پیروزی انقلاب بوده است اتفاق نظر وجود ندارد؛ هرچند که بسیاری از محققان نیز در تحلیلهای خود، پیروزی انقلاب اسلامی را تکعلیتی نمیبینند و همکاری اقشار مختلف اجتماعی را در کنار سایر عوامل سیاسی و اجتماعی علت پیروزی انقلاب تلقی میکنند.
نگارندهی این یادداشت بر این باور است که پیوند دانشگاه با جریانهای مذهبی هر وقت پررنگ شد، نهضت انقلابی هم سرعت بیشتری گرفت.
بررسی جایگاه دانشگاهیان
دانشجویان از نظر اجتماعی و فرهنگی دارای تبار متفاوت هستند. بنابراین خود فاقد انسجام اجتماعیاند. آنها خواستههای جامعه را در شعارهای خود متبلور میسازند و نمایندگی میکنند و از این طریق، خواستههای طبقات مختلف اجتماعی، نوعی انسجام بیرونی پیدا میکند. دانشجو به اقتضای منش، کمالگرا و ایدهآلنگر است و به اقتضای جایگاهش، رادیکال است و این دو ویژگی مثل دو لبهی شمشیر هم میتواند جنبشی بیافریند و هم میتواند جنبشی را نابود سازد.
جنبش دانشجویی دومین جنبش اجتماعی بعد از جنبش کارگری است که در غرب پدیدار گشت.ظهور حرکتهای دانشجویی در فرانسه و آلمان در دههی شصت میلادی، امری بیسابقه بود که تصادفاً منجر به تغییرات سیاسی در این کشورها شد. جنبش دانشجویی با پیدایش خود با «چپگرایی» عجین شد و به عنوان جنبش اعتراض به وضع موجود، ایفای نقش کرد و به دلیل مخالفت با لیبرالیسم (راستگرایی) به جنبش «چپگرا» شهرت یافت.
جنبش دانشجویی ایران از مذهب متأثر بود؛ در حالی که در آن مقطع زمانی، در سطح جهان جریانهای چپ بر فضای آکادمیک حاکم بودند. بههمپیوستگی فعالیت جمعی دانشجویی و مذهب آنچنان شد که عمدهی فعالیت جمعی در دانشگاه مساوی شد با فعالیت برای مذهب. هویت جنبش دانشجویی در ایران هویت مذهبی و اسلامی بود و محوریت مذهب موجب تأثیرگذاری جنبش بر دیگر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی گردید و تودهی مردم با هویت جنبش دانشجویی احساس خویشاوندی و همگونی کردند. از این رو، دانشگاه در تحولات انقلاب، به عنوان یکی از نهادهای پیشرو، نقش تعیینکننده پیدا کرد.
دانشگاه اگرچه خود قالبی بود برای سکولاریزه کردن جامعهی ایران و بنا بود با دانشگاه زمینهی سکولاریزه کردن جامعه فراهم آید، از قضا نتیجهی معکوس داد و دانشگاه همپای جامعهی دینداران و در بسیاری موارد، پیشگام شعارهای عدالتطلبانه، برای خود تعریفی بومی ارائه داد.
خصلت انقلابیگری ایدئولوژی چپ در کنار قابلیت ایدئولوژی دینی در بسیج تودههای مردمی باعث شد که شاخهای از جریان دانشجویی و روشنفکری آن روز، راه سومی را برای مبارزه برگزینند: اسلام مارکسیستی. البته به دلیل تضاد ریشهای این دو مکتب این پیوند دوامی نیافت.
نحوهی حضور دانشگاه در مبارزه
تأسیس اولین دانشگاههای ایران با استبداد رضاشاهی همراه بود. هرچند در این دوره چند برخورد سیاسی ضددولتی، از جمله اعتراض دانشجویان دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران به هزینههای بیهوده برای آماده ساختن دانشگاه جهت بازدید ولیعهد،1 نیز به وقوع پیوست؛ اما به دلیل وجود فضای خفقان و عدم تجربهی کافی، عملاً چیزی به نام فعالیت دانشجویی وجود نداشت.
با سقوط رضاشاه و باز شدن فضای سیاسی کشور در اوایل دههی 1320، اولین جریانهای دانشجویی در ایران شکل گرفت. در این دوره، یعنی از سال 1320 الی 1357، سه جریان فکری به تدریج و به ترتیب در صحنهی حوادث ایران ظاهر شدند و نقش اساسی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایفا نمودند. در ابتدای تأسیس دانشگاه تهران، گرایش به مارکسیسم و حزب توده، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود؛ اما رفتهرفته سه جریان فکری مارکسیسم، جنبش ملی و جنبش اسلامی در دانشگاهها شکل گرفت.
در این دوران، بیشتر جریانهای مارکسیستی و ملی بر تحولات سیاسی تأثیرگذار بودند و به علت سلطهی افکار سکولار در دانشگاهها، فعالیتهای جنبش اسلامی بیشتر به صورت فرهنگی صورت میگرفت.
اما در فاصلهی سالهای 1328 تا 1330، گرایش ملی و اسلامی در فضای فکری دانشجویان قدرت بیشتری یافت و در سالهای نخستوزیری مصدق، جریانهایی چون «سازمان صنفی دانشجویان دانشگاه تهران» همراه با تشکلهای انجمن اسلامی دانشگاهها، علیه تودهایها بسیج میشدند. در واقع در سالهای پیش از کودتای 28 مرداد، ما شاهد تظاهرات مکرر دانشجویان در حمایت از نهضت مقاومت ملی و علیه استبداد رژیم محمدرضا پهلوی هستیم.
به طور کلی، جنبش ملی کردن صنعت نفت، به رهبری دکتر محمد مصدق و آیتالله کاشانی، در تقویت نیروهای ملی و مذهبی در مقابل تودهایها انجامید.در همان حال، باقیماندهی اعضای سازمان دانشجویان دانشگاه تهران هم در کنترل حزب و دانشجویان تودهای بودند. آنها در تحلیلهای خود، از طریق هفتهنامه «دانشجو» که با مسئولیت توران جاوید منتشر میشد، جبههی ملی را «ترکیبی از جاسوسان و مزدوران امپریالیسم و مطرودین احزاب سیاسی و معدودی سادهلوح و فریبخورده» معرفی میکردند و معتقد بودند «این جبههی امپریالیستی در کار مبارزان واقعی و صمیمی ملت ایران اخلال میکند.2
در دههی 1330 تظاهراتی با رهبری جنبش اسلامی و جنبش ملی صورت گرفت که از جمله میتوان به تظاهرات 21 آبان 1332 اشاره کرد که به واسطهی آن، بازار، دانشگاه و دبیرستانهای تبریز تعطیل شدند. همچنین در 16 آذر 1332، دانشجویان دانشکدهی فنی دانشگاه تهران راهپیمایی با شکوهی ترتیب دادند و سه دانشجو شهید و عدهای مجروح شدند. در زمستان 1339 نیز اعضای جبههی ملی روبهروی مجلس سنا تحصن کردند و همچنین در تیرماه 1339 در پارک جلالیه (لاله) تجمعی بزرگ ترتیب دادند که منجر به دستگیری عدهای از دانشجویان شد. علاوه بر این، در 16 آذر 1339، دانشجویان دانشگاه تهران راهپیمایی وسیعی را تدارک دیدند و نیز در دیماه1339 در دانشگاه تهران تحصن کردند.3 اما این روند با شدت عمل رژیم استبدادی شاه، رو به زوال رفت؛ تا آنجا که سکوت مرگباری بر جنبشهای دانشجویی حاکم شد.
در واپسین سالهای دههی سی، گرایشهای مذهبی در دانشگاهها شدت گرفت. بزرگداشت اعیاد و مناسبتهای مهم مذهبی یکی از فعالیتهای دانشجویان بود. با رشد گرایشهای مذهبی در دانشگاهها، مسجد و نمازخانه نیز در دانشکدهها دایر شد و مراسم مذهبی با مضامین سیاسی در آنها برگزار میشد. در واقع در جو خفقان دههی سی، برگزاری همین مراسم مذهبی با مضمون سیاسی، یک فعالیت انقلابی به شمار میرفت و کارهای به ظاهر کوچک، مانند چاپ یک پوستر مذهبی که در یک فضای باز کار عادی و بیاهمیت به نظر میآید، در چنان شرایطی بسیار مهم و اثرگذار بود.
در اوایل دههی چهل، به دلیل فشارهای اجتماعی و تحرکات سیاسی از یک طرف و وقوع انقلاب در الجزایر و مبارزات مردم فلسطین با جنبهی اسلامی از طرف دیگر، جامعهی ایران به انبار باروتی تبدیل شده بود که هر لحظه امکان انفجار آن وجود داشت. لذا آمریکاییها برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم و جلوگیری از اتفاقات خارج از کنترل، شاه را برای پذیرش نخستوزیری امینی تحت فشار قرار دادند. با روی کار آمدن علی امینی و حمایت تقریبی جبههی ملی از وی، تا حدودی فضای خفقان دههی سی ترک برداشت.
در بهمن 1340، به دستور محمد درخشش، وزیر فرهنگ دولت امینی، حدود پانزده تن از دانشآموزان، به جرم ارتباط با سازمان جوانان جبههی ملی، اخراج شدند و متعاقب آن، کمک هزینهی تحصیلی دانشجویان سال اول دانشسرای عالی نیز قطع شد و دانشجویان را بر آن داشت تظاهراتی را در اول بهمنماه تدارک ببینند. این تظاهرات با سرکوب شدید نیروهای انتظامی مواجه شد و پس از گزارش ساواک مبنی بر اسائهی ادب به مجسمهی شاه، واحدهای چترباز و کماندوهای ارتش هم وارد عمل شدند که منجر به مجروح شدن ششصد دانشجو و وارد آمدن خسارات فراوان به دانشگاه شد.4
در این دوران، حکومت کنترل کاملی بر دانشگاههای کشور نداشت و در صورت بروز هر اتفاقی دانشگاه میتوانست به عنوان یک عامل قدرتمند در درگیریهای سیاسی عمل کند. در گزارشی که نخستوزیر وقت برای شاه مینویسد، پیرامون وقایع 22 فروردین 1342 آمده است که در یک میتینگ سیاسی که در دانشگاه تهران تشکیل شده بود، حدود یک هزار و پانصد تماشاچی وجود داشت5 که نشاندهندهی افزایش نفوذ دانشگاهیان در جلب توجه اقشار مختلف مردم بود.
پانزده خرداد سال 42 را میتوان نقطهی عطفی در تاریخ مبارزات ملت ایران دانست که بسیاری از معادلات حاکم بر روند جریانهای فکری را تحتالشعاع خود قرار داد. قیام پانزده خرداد به عنوان جریانی کاملاً برخاسته از تفکر دینی و نیز با غایت و هدفی دینی و از همه مهمتر، برخورداری از رهبری یک مرجع دینی، توانست اکثریت اقشار جامعهی ایران آن روز را با خود همراه سازد.
قیام سال 1342 جو خفقان و استبدادزدهی جامعهی ایران را شکست و سبب سیاسی شدن جامعهی دانشگاهی و آحاد مردم در سطح وسیعی شد. در واقع فراگیری وسیع قیام پانزده خرداد و همراهی سایر آحاد مردم با رهبران آن و نیز حوادث پس از آن و از سوی دیگر، ناکامی ایدئولوژی چپ در به حرکت درآوردن سایر اقشار جامعه، باعث شد که ایدئولوژی دینی به عنوان راهکار مناسب مبارزه در میان جوامع جوان و دانشگاهی مطرح و مورد توجه قرار گیرد.
خصلت انقلابیگری ایدئولوژی چپ، در کنار قابلیت ایدئولوژی دینی در بسیج تودههای مردمی، باعث شد که شاخهای از جریان دانشجویی و روشنفکری آن روز، راه سومی را برای مبارزه برگزینند: اسلام مارکسیستی. البته به دلیل تضاد ریشهای این دو مکتب، این پیوند دوامی نیافت.
همان طور که بررسی کردیم، در اواخر دههی سی و اوایل دههی پنجاه دانشجویان مذهبی در اقلیت بودند؛ اما در اوایل دههی پنجاه، گرایش به سوی تفکر دینی در جوامع دانشگاهی گسترش یافت. ظهور متفکران دینی همچون شهید مطهری، شهید مفتح، مقام معظم رهبری و… در جوامع دانشگاهی و ارتباط میان حوزه و دانشگاه در این برهه، تأثیر بسیاری بر این امر گذاشت. در این میان، نقش کسانی چون علی شریعتی بسیار تأملبرانگیز است.6 توزیع آثار متفکرین مذهبی چون استاد مطهری، که عمدتاً کلامی و فلسفی بود و نیز آثار شریعتی به خاطر روحیهی انقلابی و آثار سایر متفکران، در این تغییر موازنه، نقش بسزایی داشت.
در این دوره، یعنی از سال 1320 الی 1357، سه جریان فکری به تدریج و به ترتیب در صحنهی حوادث ایران ظاهر شدند و نقش اساسی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایفا نمودند. این سه جریان فکری عبارت بودند از مارکسیسم، جنبش ملی و جنبش اسلامی.
رشد شاخصهای تفکر اسلامگرایی در میان جنبش دانشجویی طی سال 1356 کاملاً مشهود است. در خرداد این سال، برای اولین بار، پس از کشتار خونین 15 خرداد 1342، مراسم بزرگداشتی در کوی دانشگاه تهران برگزار میشود و دانشجویان دانشکدهی اقتصاد دانشگاه تهران در سر کلاس خود به یاد شهدای آن روز، مراسم چند دقیقه سکوت برگزار میکنند.7
با تعمیق حرکتهای انقلابی در جامعهی ایران در سالهای 56 و 57، تشکیلات دانشجویی با همسو کردن جوانان و آگاهیبخشی در بین اقشار مختلف جامعه، در پیروزی انقلاب اسلامی، نقشی مهم ایفا کردند. بیشتر دانشجویان در این دوره خواستار ایجاد دگرگونیهای بنیادی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک در نظام حکومتی پهلوی بودند و روند روزافزون ایجاد مراکز، کانونها و کتابخانههای اسلامی و برگزاری نشستهای مخفی از سوی دانشجویان مسلمان، به تحریک و بسیج بخشی از مردم انجامید. در واقع دانشجویان با پخش اعلامیه و نوارهای امام خمینی، نقش اطلاعرسانی را در جریان انقلاب به عهده داشتند.
دانشگاه در سال 1357 به قلب تپندهی مبارزه علیه رژیم طاغوت تبدیل شد و جنبش دانشجویی تبدیل به جنبشی اجتماعی با آرمانهای بزرگ گردید. در اواخر حکومت شاهنشاهی، که رژیم شاه کنترل خود را بر امور از دست داده بود، دانشجویان همراه با سایر مردم، با حمله به کلانتریها و پادگانها، آخرین ضربهها را به رژیم شاه وارد نمودند و با حفاظت از اسلحهها از هرجومرج جلوگیری کردند و با تشکیل کمیتههای انقلاب، گامهایی در جهت استقرار دولت انقلابی برداشتند.
نتیجهگیری
تا پیش از دههی چهل، جنبش دانشجویی بیشتر تأثیرگرفته از جریان فکری مارکسیستی و ملیگرایی بود. اما این گفتمانها پاسخگوی خواستههای آزادیخواهانه و کمالگرایانهی دانشجویان نبود. در واقع سنخیت نداشتن این تفکرات با مبانی فرهنگی و مذهبی ایران، سبب شد تا این تفکرات نتوانند در جامعه گسترش یابند و تأثیرگذار باشند. در نتیجه، دانشجویان به دنبال جایگزین کردن تفکراتی برای معنا بخشیدن به جنبش خود شدند.
از دههی 1340 به بعد شاهد رشد اندیشههای اسلامی در بین دانشجویان و همچنین تقویت رابطه با روحانیون هستیم. در واقع در این دوره، شاهد احیای اندیشهی حکومت اسلامی و اندیشههای مذهبی در دانشگاه هستیم و الگو و نمونهی مسلط در دانشگاهها، ایدئولوژی اسلامی شد و علمای مذهبی به عنوان تئوریپردازان نظام و حکومت دینی مورد توجه و اعتماد جدی حرکتهای اصلاحطلبانه و جنبشهای دانشجویی قرار گرفتند. همان طور که بررسی کردیم، این الگوست که در دههی پنجاه و شصت توانست عظیمترین انقلاب جهان را به وجود آورد. بنابراین از دههی چهل تا کنون، هویت و اصالت مسلط بر جنبش دانشجویی با آموزههای اسلامی گره خورده است.(آرش امیری؛ پژوهشگر تاریخ معاصر، برهان)
منابع:
1. علیرضا کریمیان، جنبش دانشجویی در ایران از تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، شابک، 1390، ص 23.
2. هوشنگ جیرانی، جنبش دانشجویی ایران 1332ـ1357، پایاننامهی فوقلیسانس علوم سیاسی دانشگاه تهران، 1377، ص 20.
3. عمادالدین باقی، درآمدی بر جنبش دانشجویی (از آغاز تا انقلاب اسلامی)، تهران، جامعهی ایرانیان، 1381، ص 81 تا 86.
4. علیرضا کریمیان، همان.
5. علیرضا اسماعیلی، عیسی عبدی، اسنادی از جنبش دانشجویی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات و مرکز اسناد ریاستجمهوری، 1380، ج 2، ص 237 و 238.
6. www.raygah.ir
7. عمادالدین باقی، همان، ص 327.