۱۳۹۲/۰۸/۱۸
–
۱۴۹۹ بازدید
با توجه به قرآن و حدیث ریشه خشوع چیست؟ خشیت است یا ذلت یا ایمان یا معرفت با دلیل لطفا توضیح دهید؟
در قرآن و حدیث، خشوع مصدرى عربى است از ریشه خشع که معناى اصلى آن پایین آوردن است (ابنفارس، ذیل «خشع»). بر این اساس براى آن معناى نگاه به زمین دوختن (خلیلبن احمد، ج 1، ص 112، ذیل «خشع»)، خمکردن سر (ابنفارس، همانجا) و نگاه خود را به زمین دوختن و همزمان صداى خود را پایین آوردن (ابنسیده، ذیل «خشع») نیز ذکر شده که همگى بهنحوى بهآن مفهوم اصلى برمىگردد.مهمترین و اصلىترین مترادف واژه خشوع، «خضوع» است (رجوع کنید به جوهرى، ذیل «خشع»). واژهنامههاى فارسى نیز هر دو کلمه را فروتنى کردن معنا کردهاند (رجوع کنید به زوزنى، ج 1، ص170؛ احمدبن على بیهقى، ج 1، ص 223). لغتشناسان نیز معناى آن دو را نزدیک به هم دانستهاند، گرچه برخى معتقدند بین آن دو تفاوتهایى وجود دارد. از جمله آنکه، خشوع را فروتنى حقیقى شخص و شرط تحقق آن را خوف ناشى از اعتقاد قلبىِ خشوعکننده به برتر بودنِ آنکه در برابر او خشوع مىکند دانستهاند، در حالى که خضوع ممکن است صرفاً عملى ظاهرى باشد و از اعتقاد قلبى و خوف حقیقى حاصل نشود (رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ ابنفارس، همانجاها؛ عسکرى، ص 216؛ براى تفاوت بین «خشوع» و «تضرع» رجوع کنید به راغب اصفهانى، 1332ش، ذیل «خشع»).در قرآن کلمه خشوع و همریشههاى آن هفدهبار و در شانزده آیه آمده است: یک بار به صورت مصدر (اسراء: 109)؛ دوبار به صورت فعل (طه: 108؛ حدید: 16) و چهارده بار به صورت اسم فاعل در سیزده آیه (رجوع کنید به محمد فؤاد عبدالباقى، ذیل «خ ش ع»).بهجز آیه 39 فصّلت و آیه 21 حشر که خشوع به ترتیب در وصف زمین و کوه بهکار رفته، در بقیه آیات این حالت به انسان یا برخى از اعضاى بدن او نسبت داده شده است. به اعتقاد مفسران، انتساب خشوع به زمین، کوه و اعضاى بدن انسان کاربرد مجازى (استعارى و تمثیلى) این فعل است. نسبت دادن آن به چشم یا صورت انسان نیز بهسبب آن است که این حالت بیشتر در این دو بخش از بدن ظاهر مىشود و گرنه منظور همان خشوع انسان، یعنى صاحب آن اعضا، است (رجوع کنید به طبرى، ذیل طه: 108، قمر: 7، نازعات: 9؛ طوسى، ذیل حشر: 21، غاشیه: 2؛ زمخشرى، ذیل فصّلت: 39؛ طباطبایى، ذیل قلم: 43، معارج: 44). براین اساس، آنان خشوع صداى انسان را به ساکت شدن صدا، خشوع زمین را به خشکى و بىآب و علف بودن آن و خشوع چشم و صورت انسان را به ذلت وى تفسیر کردهاند (رجوع کنید به طبرى، ذیل طه: 108، فصّلت: 39، قمر: 7؛ طوسى، ذیل غاشیه: 2). چنانکه خشوع قلب را نیز به حقپذیرى آن و نیز تأثیرپذیریش از عظمت خداوند تفسیر کرده و آن را در مقابل «قساوت قلب» دانستهاند (رجوع کنید به طوسى؛ طباطبایى، ذیل حدید: 16).به جز آیات یاد شده از سورههاى فصّلت و حشر، در برخى آیات منظور از خشوع حالت ترس و ذلتى است که به هنگام مشاهده هولناکى قیامت، بىایمانان را فرامىگیرد (رجوع کنید به طبرى، ذیل طه: 108، شورى: 45، قمر: 7، معارج: 44، نازعات: 9، غاشیه: 2؛ طوسى، ذیل قلم: 43). در دیگر آیات، خشوع بار ارزشى یافته و حالتى پسندیده و رفتارى مؤمنانه، آن هم تنها در برابر خداوند، است (رجوع کنید به آلعمران: 199؛ انبیاء: 90؛ مؤمنون: 1ـ2؛ طوسى، ذیل بقره: 45).
با اینحال قرآن با لحنى توبیخآمیز از مؤمنان خواسته است که در برابر خدا و کتاب آسمانى او خشوع بورزند (رجوع کنید به حدید: 16؛ درباره عمومیت داشتن این خطاب نسبت به همه مؤمنان یا برخى از ایشان رجوع کنید به طبرى؛ طوسى، ذیل حدید: 16). در آیه 21 سوره حشر نیز انسانهایى که با وجود قرائت قرآن در برابر خداوند خشوع نمىکنند، سرزنش شدهاند (رجوع کنید به طبرى، ذیل آیه).
براساس این آیات برپاداشتن نمازى که انسان را در اطاعت از فرمانهاى الهى یارى رساند تنها از عهده خاشعان در برابر او ساخته است (رجوع کنید به بقره: 45؛ طبرى، ذیل بقره: 45؛ درباره دلیل این تخصیص رجوع کنید به طوسى، ذیل بقره: 45).
افزون بر این، ایمان به قرآن و تدبّر در آیات آن برخشوع انسان خواهد افزود (رجوع کنید بهاسراء: 106ـ109؛ حشر: 21) و خشوع نیز رستگارى خاشعان را به ارمغان خواهد آورد (رجوع کنید به مؤمنون: 1ـ2؛ احزاب: 35).
بهگفته طبرى (همانجا)، این کلمه در اصل به معناى تواضع و تذلل است. چنانکه طوسى (همانجا) نیز، بر این اساس که در زبان عربى، زمین هموار با صفت (خاشع) یاد مىشود، معناى محورى خشوع و کلمات مترادف آن همچون خضوع، تواضع و تذلل را «لین و سهولة» (ضعف و نرمى) دانسته است. آنان استکانة (تسلیم و سلطهپذیرى) و اِخبات (سرفرود آوردن) را نیز مترادفِ خشوع، و استکبار (تکبر ورزیدن) و تعصب را نیز مفاهیم مخالف آن بیان کردهاند (رجوع کنید به طبرى، همانجا؛ طوسى، ذیل بقره: 45، آلعمران: 199). برخى از این کلمات مترادف در آیات قرآن با همین کاربرد آمدهاند (از جمله رجوع کنید به هود: 23؛ حج: 34ـ35؛ شعراء: 4).
براین اساس از مجموع آراى مفسران چنین برمىآید که خشوع در برابر خدا همان اطاعت از اوامر و نواهى اوست که این اطاعت بر خوف از عقاب و نیز چنانکه از آیه 21 حشر برمىآید، بر خشیت ناشى از درک عظمت مقام او استوار است (رجوع کنید به طبرى، ذیل بقره: 45، آلعمران: 199، اسراء: 106ـ109، انبیاء: 90، مؤمنون: 1ـ2، احزاب: 35، حدید: 16؛ طوسى، ذیل اسراء: 106ـ109، حدید: 16، حشر: 21؛ زمخشرى، ذیل انبیاء: 90). بنابراین خشوع با مفاهیم دیگرى همچون خوف و خشیت پیوند نزدیک دارد. از همینرو بهنظر طوسى (ذیل بقره: 45)، خشوع وقتى بهعنوان صفتى پسندیده براى کسى مطرح مىشود که به آن خو کرده باشد و آن را از روى معرفت به خدا و بدون هیچ تکلف و زحمتى انجام دهد.
در این میان، علامه طباطبائى (ذیل بقره: 45، انبیاء: 90، احزاب: 35)، ضمن پذیرش قرابت معنایى خضوع و خشوع، در مواضع مختلف کوشیده است تا تفاوت آن دو را در مقام ظهور روشن سازد که خشوع، برخلاف خضوع که رفتارى ظاهرى است و در اعضا و جوارح شخص بروز مىکند، عملى قلبى و منشأ بروز خضوع است. براین اساس خشوع حالتى است که براثر مشاهده عظمت خدا در قلب انسان پدید مىآید و انقطاع او را از غیر خدا سبب مىشود (براى تفصیل بیشتر نیز رجوع کنید به همان، ذیل اسراء: 106ـ109، مؤمنون: 1ـ2، نازعات: 9؛ همچنین درباره نسبت دادن خشوع به قلب و جوارح و نیز فقط جوارح رجوع کنید به طبرى، ذیل مؤمنون: 102؛ طوسى، ذیل آلعمران: 199، مؤمنون: 1ـ2؛ زمخشرى، ذیل انبیاء: 9، احزاب: 35).
از مطالعه احادیث نیز برمىآید که هرگاه از خشوع سخن رفته، حاکى از نسبت بنده با خداست که افزون بر لفظ خشوع و همریشههاى آن از الفاظ مشابه دیگرى نیز به جاى آن و یا در کنار آن براى بیان این مفهوم استفاده شده است؛ از جمله استکانة (رجوع کنید به نهجالبلاغة، خطبه 83؛ الصحیفة السجادیة، دعاى 141، 251)، ضَرْع (نهجالبلاغة، همانجا)، اخبات (همان، خطبه 91؛ الصحیفة السجادیة، دعاى 129، 199) و خَنوع (قاضى نعمان، ج 1، ص 163).
در این احادیث خشوع امرى عقلانى، در برابر «عُجب» به عنوان کارى جاهلانه، و یکى از اقسام دهگانه فضائل برشمرده شده است که در فضیلت اخلاقىِ عفاف ریشه دارند (ابنشعبه، ص 16ـ17، 402).
اشاره به پیوند محکم خشوع و دیندارى نیز یکى دیگر از مطالب مطرح در احادیث است. چنانکه ایمان واقعى به خدا جز با خشوع در برابر وى حاصل نمىشود (همان، ص 304) و نخستین گام در خروج فرد از حوزه دیندارى نیز از دست دادن خشوع در برابر خداست (ابن ابىشیبه، ج 8، ص 202). بر همین اساس خشوع از نشانههاى اهل تقوا و نیز از نشانههاى پیروان واقعى خاندان پیامبر دانسته شده است؛ چنان خشوعى که حال ایشان را همچون حال بیماران کند (نهجالبلاغة، خطبه 193؛ قاضىنعمان، ج 1، ص 59).
پیشوایان دین، رعایت خشوع در برابر خداوند را خواست خود وى دانسته و مؤمنان را به رعایت این امر، بهویژه در خلوت خود، دعوت کردهاند (رجوع کنید به اشعرى قمى، ص 22؛ کلینى، ج 4، ص 199، ج 8، ص 172). چنانکه اظهار حالت خشوع به هنگام دعا و نیز درخواست از خداوند مبنى بر آراستگى به این حالت در دعاهایشان کاملا مشهود است (رجوع کنید به الصحیفة السجادیة، دعاى 117، 129، 139، 199، 251؛ مسلمبن حجاج، ج 8، ص 82؛ قاضى نعمان، ج 1، ص 163؛ احمدبن حسین بیهقى، ج 7، ص 12).
ازاینرو بر حفظ حالت خشوع به هنگام انجام دادن آیینهاى عبادى، بهویژه نماز، تأکید بسیار شده (درباره نماز رجوع کنید به ابنابىشیبه، ج 2، ص 64؛ ابنماجه، ج 1، ص 332؛ احمدبن حسین بیهقى، همانجا؛ توصیه به قاریان قرآن رجوع کنید به ابنابىشیبه، ج 8، ص 305؛ ابنابىالدنیا، ص 92ـ93) و توصیههایى نیز براى اجراى بهتر اعمال و آداب ظاهرى آنها ارائه شده است که ناظر بر رعایت خشوع ظاهرى در این آیینهاست (درباره این رعایتها در حالت احرام و نماز در مسجدالحرام و غیر آن رجوع کنید به علىبن اسباط، ص 123ـ124؛ درباره حالت ورود به مسجدالحرام رجوع کنید به کلینى، ج 4، ص 401؛ نیز در حالت نماز رجوع کنید به صنعانى، ج 2، ص 266؛ ابنماجه، همانجا؛ کلینى، ج 3، ص 311)؛ در عین حال براساس روایتى مشهور، خشوع ظاهرى در حرکات نمازگزار با خشوع قلبى وى نسبت مستقیم دارد (رجوع کنید به صنعانى، همانجا؛ قس احمدبن حسین بیهقى، ج 2، ص 285 که درباره حرکات ظاهرى نمازگزار از لفظ «خضوع» استفاده کرده است).
بر این اساس است که پیامبر اسلام خشوع در نماز را به تواضع در نماز و اینکه نمازگزار باید با تمام وجودش رو به سوى خدا بایستد معنا کرده و آن را در کنار وضو، رکوع و سجود یکى از ارکان چهارگانه نماز دانسته است (براى روایتى مشابه درباره خشوع و روزه رجوع کنید به قاضىنعمان، ج 1، ص 275) که بدون اجراى کامل آنها نماز ناقص مانده و پذیرفته نخواهد شد و رعایت دقیق این ارکان موجب پذیرش نماز از سوى خداوند مىشود (همان، ج 1، ص100، 158). همچنین براساس روایتى دیگر نماز عین خشوع در برابر خداوند است (رجوع کنید به صنعانى، ج 2، ص 256).
در روایات بر قلبى بودن خشوع تأکید بسیار و به تأثیر مستقیم خشوع قلب بر رفتار ظاهرى فرد اشاره شده است، اما افراد از اکتفا به خشوع ظاهرى، یعنى خشوع در جوارح بدون حضور خشوع در قلب، که از آن به خشوع نفاق یاد شده، برحذر داشته شدهاند (رجوع کنید به ابنابىشیبه، ج 8، ص 156، 279، 321؛ کلینى، ج 2، ص 396). چنانکه ایشان را از افراط در خشوع ظاهرى، یعنى محروم ساختن خود از لذتهاى مباح زندگى، نیز نهى کردهاند (رجوع کنید به قاضى نعمان، ج 2، ص 154، 193ـ194). از سوى دیگر پیشوایان دین به این نکته هم اشاره کردهاند که همنشینى با پادشاهان و دنیادوستان بر خشوع فرد تأثیر منفى خواهد داشت (زیدنرسى، ص 57).
اشاره به نتایج خشوع نیز بخش دیگرى از مطالب روایات را به خود اختصاص داده است، از جمله:
بالارفتن مقام شخص نزد خداوند (رجوع کنید به ابنابىشیبه، ج 8، ص 267)،
رفع عذابالهى از دیگران بهسبب وجود اشخاص خاشع در میان آنان (احمدبن حسین بیهقى، ج 3، ص 345)
و نیز کسب مقام صِدّیقان (خزّاز رازى، ص 257ـ258).
غزالى (ج 1، ص 227) خشوع را در نسبت آن با خداوند معنا مىکند. به باور او خشوع ثمره ایمان و نتیجه یقین به عظمت مقام اوست. براین اساس وى خشوع را بر پایه معرفتى سهگانه استوار دانسته است: معرفت به احاطه همه جانبه خداوند بر بندگان، معرفت به عظمت مقام خداوند، و معرفت به کوتاهى انسان در امر بندگى او. این چنین است که فرد در همه حال، حتى در خلوت خود، در مقابل خداوند خاشع خواهد بود.
منابع :علاوه بر قرآن؛ ابنابىالدنیا، کتاب الهَمّ و الحزن، چاپ مجدى فتحى سید، ]قاهره[ 1412/ 1991؛ ابنابىشیبه، المصنَّف فى الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/ 1989؛ ابنسیده، المحکم و المحیط الاعظم، چاپ عبدالحمید هنداوى، بیروت 1421/ 2000؛ ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول صلىاللّه علیهم، چاپ علىاکبر غفارى، قم 1363ش؛ ابنفارس؛ ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بیروت، بىتا.[؛ احمدبن محمد اشعرى قمى، کتاب النوادر، قم 1408؛ احمدبن حسین بیهقى، السنن الکبرى، بیروت: دارالفکر، ]بىتا.[؛ احمدبن على بیهقى، تاجالمصادر، چاپ هادى عالمزاده، تهران 1366ـ1375ش؛ اسماعیلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ]بىتا.[، چاپ افست تهران 1368ش؛ علىبن محمد خزاز رازى، کفایةالاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، چاپ عبداللطیف حسینى کوهکمرى خوئى، قم 1401؛ خلیلبن احمد، کتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1409؛ حسینبن محمد راغب اصفهانى، کتاب الذریعة الى مکارم الشریعة، چاپ ابویزید عجمى، قاهره ?] 1407/ 1987[، چاپ افست قم 1373ش؛ همو، المفردات فى غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانى، تهران ?]1332ش[؛ زمخشرى؛ حسینبن احمد زوزنى، کتاب المصادر، چاپ تقى بینش، تهران 1374ش؛ زیدنرسى، اصل زیدالنرسى، در کتاب الاصول الستة عشر من الاصول الاولیة فى الروایات و احادیث اهلالبیت علیهمالسلام، قم: دارالشبسترى للمطبوعات، 1363ش؛ عبدالرزاقبن همام صنعانى، المصنَّف، چاپ حبیبالرحمان اعظمى، بیروت 1403/ 1983؛ طباطبائى؛ طبرى، جامع؛ طوسى؛ حسنبن عبداللّه عسکرى، معجمالفروق اللغویة، الحاوى لکتاب ابىهلال العسکرى و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائرى، قم 1412؛ علىبن ابىطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ محمد عبده، بیروت ]بىتا.[؛ علىبن اسباط، نوادر علىبن اسباط، در کتاب الاصول الستة عشر، همان؛ علىبن حسین (ع)، امام چهارم، الصحیفة السجادیة، چاپ محمدجواد حسینىجلالى، قم 1380ش؛ محمدبن محمد غزالى، احیاء علومالدین، بیروت 1412/ 1992؛ نعمانبن محمد قاضى نعمان، دعائمالاسلام و ذکرالحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، چاپ آصفبن علىاصغر فیضى، قاهره ]1963ـ 1965[، چاپ افست ]قم، بىتا.[؛ کلینى؛ محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره 1364، چاپ افست تهران ?] 1397[؛ مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بىتا.[.
با اینحال قرآن با لحنى توبیخآمیز از مؤمنان خواسته است که در برابر خدا و کتاب آسمانى او خشوع بورزند (رجوع کنید به حدید: 16؛ درباره عمومیت داشتن این خطاب نسبت به همه مؤمنان یا برخى از ایشان رجوع کنید به طبرى؛ طوسى، ذیل حدید: 16). در آیه 21 سوره حشر نیز انسانهایى که با وجود قرائت قرآن در برابر خداوند خشوع نمىکنند، سرزنش شدهاند (رجوع کنید به طبرى، ذیل آیه).
براساس این آیات برپاداشتن نمازى که انسان را در اطاعت از فرمانهاى الهى یارى رساند تنها از عهده خاشعان در برابر او ساخته است (رجوع کنید به بقره: 45؛ طبرى، ذیل بقره: 45؛ درباره دلیل این تخصیص رجوع کنید به طوسى، ذیل بقره: 45).
افزون بر این، ایمان به قرآن و تدبّر در آیات آن برخشوع انسان خواهد افزود (رجوع کنید بهاسراء: 106ـ109؛ حشر: 21) و خشوع نیز رستگارى خاشعان را به ارمغان خواهد آورد (رجوع کنید به مؤمنون: 1ـ2؛ احزاب: 35).
بهگفته طبرى (همانجا)، این کلمه در اصل به معناى تواضع و تذلل است. چنانکه طوسى (همانجا) نیز، بر این اساس که در زبان عربى، زمین هموار با صفت (خاشع) یاد مىشود، معناى محورى خشوع و کلمات مترادف آن همچون خضوع، تواضع و تذلل را «لین و سهولة» (ضعف و نرمى) دانسته است. آنان استکانة (تسلیم و سلطهپذیرى) و اِخبات (سرفرود آوردن) را نیز مترادفِ خشوع، و استکبار (تکبر ورزیدن) و تعصب را نیز مفاهیم مخالف آن بیان کردهاند (رجوع کنید به طبرى، همانجا؛ طوسى، ذیل بقره: 45، آلعمران: 199). برخى از این کلمات مترادف در آیات قرآن با همین کاربرد آمدهاند (از جمله رجوع کنید به هود: 23؛ حج: 34ـ35؛ شعراء: 4).
براین اساس از مجموع آراى مفسران چنین برمىآید که خشوع در برابر خدا همان اطاعت از اوامر و نواهى اوست که این اطاعت بر خوف از عقاب و نیز چنانکه از آیه 21 حشر برمىآید، بر خشیت ناشى از درک عظمت مقام او استوار است (رجوع کنید به طبرى، ذیل بقره: 45، آلعمران: 199، اسراء: 106ـ109، انبیاء: 90، مؤمنون: 1ـ2، احزاب: 35، حدید: 16؛ طوسى، ذیل اسراء: 106ـ109، حدید: 16، حشر: 21؛ زمخشرى، ذیل انبیاء: 90). بنابراین خشوع با مفاهیم دیگرى همچون خوف و خشیت پیوند نزدیک دارد. از همینرو بهنظر طوسى (ذیل بقره: 45)، خشوع وقتى بهعنوان صفتى پسندیده براى کسى مطرح مىشود که به آن خو کرده باشد و آن را از روى معرفت به خدا و بدون هیچ تکلف و زحمتى انجام دهد.
در این میان، علامه طباطبائى (ذیل بقره: 45، انبیاء: 90، احزاب: 35)، ضمن پذیرش قرابت معنایى خضوع و خشوع، در مواضع مختلف کوشیده است تا تفاوت آن دو را در مقام ظهور روشن سازد که خشوع، برخلاف خضوع که رفتارى ظاهرى است و در اعضا و جوارح شخص بروز مىکند، عملى قلبى و منشأ بروز خضوع است. براین اساس خشوع حالتى است که براثر مشاهده عظمت خدا در قلب انسان پدید مىآید و انقطاع او را از غیر خدا سبب مىشود (براى تفصیل بیشتر نیز رجوع کنید به همان، ذیل اسراء: 106ـ109، مؤمنون: 1ـ2، نازعات: 9؛ همچنین درباره نسبت دادن خشوع به قلب و جوارح و نیز فقط جوارح رجوع کنید به طبرى، ذیل مؤمنون: 102؛ طوسى، ذیل آلعمران: 199، مؤمنون: 1ـ2؛ زمخشرى، ذیل انبیاء: 9، احزاب: 35).
از مطالعه احادیث نیز برمىآید که هرگاه از خشوع سخن رفته، حاکى از نسبت بنده با خداست که افزون بر لفظ خشوع و همریشههاى آن از الفاظ مشابه دیگرى نیز به جاى آن و یا در کنار آن براى بیان این مفهوم استفاده شده است؛ از جمله استکانة (رجوع کنید به نهجالبلاغة، خطبه 83؛ الصحیفة السجادیة، دعاى 141، 251)، ضَرْع (نهجالبلاغة، همانجا)، اخبات (همان، خطبه 91؛ الصحیفة السجادیة، دعاى 129، 199) و خَنوع (قاضى نعمان، ج 1، ص 163).
در این احادیث خشوع امرى عقلانى، در برابر «عُجب» به عنوان کارى جاهلانه، و یکى از اقسام دهگانه فضائل برشمرده شده است که در فضیلت اخلاقىِ عفاف ریشه دارند (ابنشعبه، ص 16ـ17، 402).
اشاره به پیوند محکم خشوع و دیندارى نیز یکى دیگر از مطالب مطرح در احادیث است. چنانکه ایمان واقعى به خدا جز با خشوع در برابر وى حاصل نمىشود (همان، ص 304) و نخستین گام در خروج فرد از حوزه دیندارى نیز از دست دادن خشوع در برابر خداست (ابن ابىشیبه، ج 8، ص 202). بر همین اساس خشوع از نشانههاى اهل تقوا و نیز از نشانههاى پیروان واقعى خاندان پیامبر دانسته شده است؛ چنان خشوعى که حال ایشان را همچون حال بیماران کند (نهجالبلاغة، خطبه 193؛ قاضىنعمان، ج 1، ص 59).
پیشوایان دین، رعایت خشوع در برابر خداوند را خواست خود وى دانسته و مؤمنان را به رعایت این امر، بهویژه در خلوت خود، دعوت کردهاند (رجوع کنید به اشعرى قمى، ص 22؛ کلینى، ج 4، ص 199، ج 8، ص 172). چنانکه اظهار حالت خشوع به هنگام دعا و نیز درخواست از خداوند مبنى بر آراستگى به این حالت در دعاهایشان کاملا مشهود است (رجوع کنید به الصحیفة السجادیة، دعاى 117، 129، 139، 199، 251؛ مسلمبن حجاج، ج 8، ص 82؛ قاضى نعمان، ج 1، ص 163؛ احمدبن حسین بیهقى، ج 7، ص 12).
ازاینرو بر حفظ حالت خشوع به هنگام انجام دادن آیینهاى عبادى، بهویژه نماز، تأکید بسیار شده (درباره نماز رجوع کنید به ابنابىشیبه، ج 2، ص 64؛ ابنماجه، ج 1، ص 332؛ احمدبن حسین بیهقى، همانجا؛ توصیه به قاریان قرآن رجوع کنید به ابنابىشیبه، ج 8، ص 305؛ ابنابىالدنیا، ص 92ـ93) و توصیههایى نیز براى اجراى بهتر اعمال و آداب ظاهرى آنها ارائه شده است که ناظر بر رعایت خشوع ظاهرى در این آیینهاست (درباره این رعایتها در حالت احرام و نماز در مسجدالحرام و غیر آن رجوع کنید به علىبن اسباط، ص 123ـ124؛ درباره حالت ورود به مسجدالحرام رجوع کنید به کلینى، ج 4، ص 401؛ نیز در حالت نماز رجوع کنید به صنعانى، ج 2، ص 266؛ ابنماجه، همانجا؛ کلینى، ج 3، ص 311)؛ در عین حال براساس روایتى مشهور، خشوع ظاهرى در حرکات نمازگزار با خشوع قلبى وى نسبت مستقیم دارد (رجوع کنید به صنعانى، همانجا؛ قس احمدبن حسین بیهقى، ج 2، ص 285 که درباره حرکات ظاهرى نمازگزار از لفظ «خضوع» استفاده کرده است).
بر این اساس است که پیامبر اسلام خشوع در نماز را به تواضع در نماز و اینکه نمازگزار باید با تمام وجودش رو به سوى خدا بایستد معنا کرده و آن را در کنار وضو، رکوع و سجود یکى از ارکان چهارگانه نماز دانسته است (براى روایتى مشابه درباره خشوع و روزه رجوع کنید به قاضىنعمان، ج 1، ص 275) که بدون اجراى کامل آنها نماز ناقص مانده و پذیرفته نخواهد شد و رعایت دقیق این ارکان موجب پذیرش نماز از سوى خداوند مىشود (همان، ج 1، ص100، 158). همچنین براساس روایتى دیگر نماز عین خشوع در برابر خداوند است (رجوع کنید به صنعانى، ج 2، ص 256).
در روایات بر قلبى بودن خشوع تأکید بسیار و به تأثیر مستقیم خشوع قلب بر رفتار ظاهرى فرد اشاره شده است، اما افراد از اکتفا به خشوع ظاهرى، یعنى خشوع در جوارح بدون حضور خشوع در قلب، که از آن به خشوع نفاق یاد شده، برحذر داشته شدهاند (رجوع کنید به ابنابىشیبه، ج 8، ص 156، 279، 321؛ کلینى، ج 2، ص 396). چنانکه ایشان را از افراط در خشوع ظاهرى، یعنى محروم ساختن خود از لذتهاى مباح زندگى، نیز نهى کردهاند (رجوع کنید به قاضى نعمان، ج 2، ص 154، 193ـ194). از سوى دیگر پیشوایان دین به این نکته هم اشاره کردهاند که همنشینى با پادشاهان و دنیادوستان بر خشوع فرد تأثیر منفى خواهد داشت (زیدنرسى، ص 57).
اشاره به نتایج خشوع نیز بخش دیگرى از مطالب روایات را به خود اختصاص داده است، از جمله:
بالارفتن مقام شخص نزد خداوند (رجوع کنید به ابنابىشیبه، ج 8، ص 267)،
رفع عذابالهى از دیگران بهسبب وجود اشخاص خاشع در میان آنان (احمدبن حسین بیهقى، ج 3، ص 345)
و نیز کسب مقام صِدّیقان (خزّاز رازى، ص 257ـ258).
غزالى (ج 1، ص 227) خشوع را در نسبت آن با خداوند معنا مىکند. به باور او خشوع ثمره ایمان و نتیجه یقین به عظمت مقام اوست. براین اساس وى خشوع را بر پایه معرفتى سهگانه استوار دانسته است: معرفت به احاطه همه جانبه خداوند بر بندگان، معرفت به عظمت مقام خداوند، و معرفت به کوتاهى انسان در امر بندگى او. این چنین است که فرد در همه حال، حتى در خلوت خود، در مقابل خداوند خاشع خواهد بود.
منابع :علاوه بر قرآن؛ ابنابىالدنیا، کتاب الهَمّ و الحزن، چاپ مجدى فتحى سید، ]قاهره[ 1412/ 1991؛ ابنابىشیبه، المصنَّف فى الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/ 1989؛ ابنسیده، المحکم و المحیط الاعظم، چاپ عبدالحمید هنداوى، بیروت 1421/ 2000؛ ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول صلىاللّه علیهم، چاپ علىاکبر غفارى، قم 1363ش؛ ابنفارس؛ ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بیروت، بىتا.[؛ احمدبن محمد اشعرى قمى، کتاب النوادر، قم 1408؛ احمدبن حسین بیهقى، السنن الکبرى، بیروت: دارالفکر، ]بىتا.[؛ احمدبن على بیهقى، تاجالمصادر، چاپ هادى عالمزاده، تهران 1366ـ1375ش؛ اسماعیلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت ]بىتا.[، چاپ افست تهران 1368ش؛ علىبن محمد خزاز رازى، کفایةالاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، چاپ عبداللطیف حسینى کوهکمرى خوئى، قم 1401؛ خلیلبن احمد، کتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1409؛ حسینبن محمد راغب اصفهانى، کتاب الذریعة الى مکارم الشریعة، چاپ ابویزید عجمى، قاهره ?] 1407/ 1987[، چاپ افست قم 1373ش؛ همو، المفردات فى غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانى، تهران ?]1332ش[؛ زمخشرى؛ حسینبن احمد زوزنى، کتاب المصادر، چاپ تقى بینش، تهران 1374ش؛ زیدنرسى، اصل زیدالنرسى، در کتاب الاصول الستة عشر من الاصول الاولیة فى الروایات و احادیث اهلالبیت علیهمالسلام، قم: دارالشبسترى للمطبوعات، 1363ش؛ عبدالرزاقبن همام صنعانى، المصنَّف، چاپ حبیبالرحمان اعظمى، بیروت 1403/ 1983؛ طباطبائى؛ طبرى، جامع؛ طوسى؛ حسنبن عبداللّه عسکرى، معجمالفروق اللغویة، الحاوى لکتاب ابىهلال العسکرى و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائرى، قم 1412؛ علىبن ابىطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ محمد عبده، بیروت ]بىتا.[؛ علىبن اسباط، نوادر علىبن اسباط، در کتاب الاصول الستة عشر، همان؛ علىبن حسین (ع)، امام چهارم، الصحیفة السجادیة، چاپ محمدجواد حسینىجلالى، قم 1380ش؛ محمدبن محمد غزالى، احیاء علومالدین، بیروت 1412/ 1992؛ نعمانبن محمد قاضى نعمان، دعائمالاسلام و ذکرالحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، چاپ آصفبن علىاصغر فیضى، قاهره ]1963ـ 1965[، چاپ افست ]قم، بىتا.[؛ کلینى؛ محمدفؤاد عبدالباقى، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره 1364، چاپ افست تهران ?] 1397[؛ مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بىتا.[.