۱۳۹۵/۰۳/۲۴
–
۲۸۵ بازدید
سلام. ممنون از این تکست سوال بنده: چطور میشود از این جهان هستی جدا شد و روح خودمون رو به درجه اعلا برسونیم طوریکه به جز خدا هیچ چیزی رو نبینیم؟ من واقعا از خداوند بزرگ میخام تا این قدرت ایمان رو بمن اعطا فرماید تا از جهان مادی و پوچ به جهان عرفان و نزدیکی به خودش برسم. سپاس
موضوع این پرسش؛ کسب کمالات درونى و شخصیتى و همچنین سلوک عملى به سوى خداى متعال است. روش و منازل سلوک الى الله و به اعلا رساندن معنویت روح؛ نیاز به پیگیرى، مطالعه و اطلاعات گستردهاى دارد که در این مجال توان اشاره به تمامى آنها نیست. آنچه در پاسخ به این سؤال آمده است، تنها اشاره به کلیات مسیر تقرّب به خداوند و تقویت معنویت و ایمان میباشد که امید است مفید باشد. بهطور کلی؛ رساندن روح به معنویت اعلا و نزدیک شدن به جهان عرفان؛ آمیزهاى از معرفت و عبادت توحیدى خداوند است و اهل عرفان و توحید در تمام زندگى خود کارى جز خداشناسى توحیدى و پرستش توحیدى مبدأ و معشوق هستى ندارند. در قرآن کریم، بسیار زیبا به این حالت اهل ایمان اشاره شده است: «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُون»؛ (1) یعنى ما در زندگى این جهانى خود هیچ کارى جز پرستش توحیدى و خالصانه خداوند نداریم. کسى که معبودى جز او نیست. پاک و منزه است از شرک مشرکان.
در آیه دیگرى از قرآن کریم خداى متعال به هدف خلقت اشاره کرده و فرموده: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ (2) در تفسیر آیه نیز آمده: «أى لیَعرفون»؛ (3) یعنى خلق نکردم جن و انس را مگر براى عبادت، عبادتى که خود نوعى معرفت خداوند است.
پیامبر گرامى اسلام(ص) دعوت خود را با شعار توحید «قولوا لا اله الا الله تُفلِحوا»(4) شروع کرد و فرمود: مایه رستگارى شما توحید است و تا آخر در پى تحقق همین شعار بود و سایر انبیاى الهى نیز دعوت خود را بر محور توحید و پرستش توحیدى خداوند استوار ساخته و مردم را از شرک و کفر برحذر میداشتند.
عرفان از سنخ معرفت است. با شناخت و تفکر شروع میشود، با عبادت که عمل عرفانى است ادامه مییابد و در نهایت به معرفت شهودى خداوند منتهى میگردد، به همین خاطر به آن راه عرفان میگویند. عرفان؛ یعنى نوع سلوکى که باعث شکوفایى اقتدار ولایى انسان در دو حیطه علم و اراده خواهد شد.
سالک در راهى حرکت میکند که تمام ساختار و اهدافش معرفتى است و معتقد است که انسان با معرفت و شناخت نظرى و عملى توحیدى خداوند شکوفا میشود و مظهر جامع حیات، قدرت، اراده و سایر کمالات حق تعالى میگردد.
نهاییترین هدف آفرینش و زندگى انسان و دین و بعثت انبیاى الهى و چیزى که به زندگى او معنا میدهد، یعنى قرب به خداوند، و یا به تعبیر عرفانى مظهریت کامل نسبت به اسماء و صفات حق تعالى، جز از طریق شناخت و پرستش توحیدى خداوند بدست نمیآید. تمام کارهایى که ما در این دنیا انجام میدهیم، اگر خارج از این سیستم باشد خطا است و عمر انسان را تلف میکند.
با این مقدمه روشن میشود که انسان در زندگى خود باید دو کار انجام دهد تا زندگیاش معناى صحیح خود را پیدا کند و روح خود را به معنویت اعلا برساند. دو کارى که در حقیقت یک کار بیشتر نیست و آن توحید است منتهى چون توحید گاهى از مقوله شناخت است و گاهى از مقوله عمل، سیر و سلوک انسان در راه خدا نیز به دو سیر نظرى و عملى تقسیم میشود.
مراحل تحقق عبودیت و سیر عملى انسان به سوى خداوند
1- رفع موانع قرب الهی و تحصیل آزادى معنوى:
در این راه اولین قدم، برداشتن موانع از سر راه است. باید خود را از بندهایى که بر دست و پاى خود بستهایم و نمیگذارند بالا رویم و حرکت کنیم باز کنیم. با دست و پاى بسته به زنجیر هوا و هوس و شیطان نمیشود در راه خدا حرکت کرد. انسانیت انسان در گرو آزادى است. تا انسان آزاد نشود و خود را رها نکند قدرت نمیگیرد، اراده رفتن ندارد، شاید بخواهد ولى عملاً نمیتواند. براى رسیدن به اوج معنویت و عبودیت که قرب نوافل و به قول عرفا مرحله عشق است، ابتدا باید خود را از موانع راه خدا و سنگلاخهاى جاده عشق الهى آزاد و رها نمود.
2- قرب صفاتى؛ اصلاح شخصیت اخلاقى و پرورش عواطف در عرصه اخلاق اجتماعى:
بعد از مانعزدایى و کسب آزادى اراده، باید صفات و ملکات درونى خود را اصلاح کرد. صفات درونى انسان دو کارکرد مهم دارد که بسیار سرنوشت ساز است.
الف. زمینهسازى براى پرستش توحیدى خداوند و طى طریق سلوک و قرب الهى.
ب. زندگى سالم در سایه تعامل اخلاقى و سازنده با سایر انسانها و ساختن شخصیت درونى و شاکله حقیقى خود در عرصه جامعه. همان که در قیامت به صورت انسان یا حیوان، خوب یا بد، ظهور خواهد کرد و سعادت و یا شقاوت آدمى را رقم خواهد زد.
بسیارى از رفتارهاى اخلاقى انسان در عرصه جامعه، ناشى از صفات و عواطف درونى هستند، اگر کسى از نظر صفات درونى و عواطف انسانى خود را مهذب نساخته و در روابط اجتماعى خود را متخلق به اخلاق حسنه نکرده باشد، اولاً در رابطه با خلق خدا دچار مشکل خواهد شد و از کسب کمالات اخلاقى و صفات شخصیتى نیک باز خواهد ماند. و ثانیاً زمینه آمادهاى براى طى کردن راه عملى قرب فرایض و نوافل و اصلاح و تعالى رابطه با خداوند نخواهد داشت و از ادامه سیر الى الله باز خواهد ماند.
بنابراین کسب کمالات درونى و شخصیتى و همچنین سلوک عملى به سوى خداى متعال تا حدود زیادى بستگى به اصلاح صفات و ملکات اخلاقى و اخلاق اجتماعى دارد و این مقطع از مقاطع حساس سلوک و قرب الى الله است.
خودخواهى، تکبر، عجب، غرور، حسادت، بخل و مانند آن، از موانع درونى راه خدا و تخریب کننده شخصیت انسانى انسان هستند که در این مرحله باید به ضد آنها؛ یعنى انسان دوستى، تواضع، انصاف، آگاهى، خیر خواهى و بخشندگى و مانند آن تبدیل شوند، تا بتواند در جامعه با بندگان خداى تعامل و زندگى آرامى داشته باشد و راه کمال به روى انسان گشوده گردد.
3- گناه زدایى و ترک محرمات:
از مهمترین موانع کمال انسان و قرب به خداوند گناه است. گناه فراوان نیست و ما نیز ممکن است خیلى کم دستمان به گناه آلوده شود، ولى همان مقدار کم، مانند قطرهاى زهر که میتواند ظرف بزرگى را مسموم و مایه هلاکت بسیارى از مردم شود، اعمال بسیارى را از انسان تباه میکند و عبادات فراوانى را بى اثر خواهد ساخت.
کسى که گناهکار است و توبه نکرده، در این مسیر موفقیتى نخواهد داشت. توفیق سلوک و راه عرفان بسته به توبه و گناه زدایى است. البته اگر انسان توبه کند، خداوند توبهپذیر و مهربان است و خطاى بندگان را به راحتى خواهد بخشید و راه سعادت را به روى او خواهد گشود: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»؛ (5) «بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».
تقوا که مهمترین عامل موفقیت انسان در راه خدا است، آمیزهاى از ترک محرمات و انجام واجبات است. گناه زدایى مرحله ترک محرمات را محقق مینماید و در مرحله بعد با انجام واجبات، به تدریج انسان به ملکه تقوا دست خواهد یافت.
4- اطاعت خداوند و انجام واجبات:
تا کنون سخن برسر برطرف کردن موانع راه خدا بود. اکنون سخن بر سر حرکت رو به جلو و سلوک عملى به سوى او است. منظور از قرب فرایض، نزدیکیاى است که انسان از طریق انجام واجبات دینى بدست میآورد. موتور اصلى رساندن انسان به مقام ولایت و قرب، انجام واجبات است و قرب نوافل و مستحبات به آن سرعت میبخشد و جبران کننده آن است. تا انسان از مرحله قرب فرایض عبور نکند و واجبات دینى خود را انجام ندهد، نوافل و مستحبات او بى اثر خواهد بود.
امام على(ع) میفرماید: «لَا عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِض»؛ (6) «عبادتى همانند انجام واجبات نیست». به همین دلیل اگر اعمال مستحبى به واجبات زیان برساند، ارزشى ندارد: «لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِض »؛(7) «با انجام مستحبات در حالى که به واجبات زیان رساند تقرّبى به حق نیست ».
اگر انسان به وظایف واجب عبودى خود خوب عمل کند، آنگاه مستحبات و نوافل تأثیر به سزایى در وصول خواهد داشت، ولى در صورتى که این مسیر ناقص بماند، نافله نمیتواند فریضه را جبران کند.
5- عبادت خداوند و انجام مستحبات:
نوافل و مستحبات از یک نظر مکمل و متمم فرایض است و از نظر دیگر متمم و مکمل انسان در مسیر الى الله است. به این حقیقت در خصوص نوافل یومیه با صراحت در برخى روایات اشاره شده است. این بدان معنى است که اصل در عبادت، فرایض و حقیقت عبودیت در انجام واجبات است و نوافل و مستحبات براى تکمیل نواقصى است که در مقام عمل به فرایض از ناحیه قصور انسان پیش میآید، آن هم براى هر کسى متناسب با منزلت عبودى و مرتبت توحیدى وى. از نظر دیگر عبادتهاى مستحب نقش مهمى در سرعت و اوج بخشیدن به تکامل انسان دارند.
زیرا اولاً: بعضى از نوافل، نقصان پارهاى فرائض که به صورت ناقص و فاقد شرط «مقبولیت» (و نه به صورت باطل) انجام شده است را جبران میکند (مثل اینکه نماز به صورت صحیح خوانده شود، اما همراه با حضور قلب نباشد) و ثانیاً: برخى کمالات نیز بهگونهاى است که تنها از طریق انجام مستحبات میتوان بدان دست یافت. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) روایت کرده که خداوند فرمود: «اظهار دوستى نکرد بنده من به چیزى دوست داشتنیتر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوى محبت من میآید تا اینکه من نیز او را دوست بدارم. پس هنگامى که او را دوست بدارم شنوایى او میباشم آنگاه که میشنود و بینایى او میباشم آنگاه که میبیند و زبان او میباشم آنگاه که سخن میگوید و دست او میباشم آنگاه که ضربه میزند و پاى او میباشم آنگاه که راه میرود، هنگامى که به درگاه من دعا کند اجابت میکنم و اگر از من درخواست کند به او میدهم». (8)
از این روایت معلوم میشود چشم دل که در اثر عادت و انس به طبیعت و عالم ملکى کم سو شده و توان دیدن حقایق را ندارد، در اثر انجام واجبات و مستحبات دید خود را باز خواهد یافت و تنها راه چاره روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) میباشد که آنهم به مرور زمان و به تدریج به دست میآید.
6. پیروی نکردن از هواى نفس
عمدهترین مانع سعادت انسان و عامل سقوط او را باید در درون جان او جست: «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک »؛(9) «بدترین دشمن تو نفس توست که در میان دو پهلوى تو قرار دارد». در آفرینش انسان این نکته درخور توجه است که آدمى، هم ظرفیت رشد و کمال را در درون خود دارد و هم عامل سقوط و پستى و شقاوت را که از آن به هوای نفس یاد کردهاند.
در وجود انسان، هم میل به کمال و گرایش به سعادت وجود دارد و هم میل به بهرهمندى بیکران از لذایذ و بهرههاى مادى، اما با این تفاوت که میلهاى مادى و غریزى – مانند خوردن و خوابیدن- معمولاً فعلیت دارند و خودبهخود شکوفا میشوند، ولى تمایلات دیگر بالقوّهاند و در شرایط و محیطهاى خاصى به فعلیت میرسند.
بیشک خواستههاى انسان بسیار متنوّع و متفاوت است و او در این دنیا نمیتواند به همه آرزوهاى خود دست یابد؛ چرا که این گرایشها اغلب با هم در تضادند. «خوردن و خوابیدن و خوش بودن» و همچنین «بهدست آوردن علم»، خواسته همه انسانها است، اما این دو با هم در تقابلاند؛ بدین بیان که پیگیرى خواسته اول مانع از خواهش دوم و پیگیرى خواسته دوم مانع از رسیدن به آرزوى اول است. روشن است که با تنآسایى و خوشگذرانى و لذتجویى نه میتوان به موفقیت بالاى علمى رسید و نه به هیچ موفقیت دیگرى. از این جهت، ناگزیر باید از برخى هواها و خواهشها چشم پوشید.
در چنین تزاحمى حکم قاطع عقلى، محدود ساختن لذایذ مادى و تلاش براى رسیدن به کمال و لذت معنوى است. آنان که دوراندیش و عاقلاند، از میان این دو دومى را برمیگزینند، اما کسانی که اسیر خواهشهاى زودگذر خود هستند، نمیتوانند از این لذایذِ ناپایدار بگذرند بدینسان از لذایذ معنوى محروم میمانند. بنابراین، براى رسیدن به مقصد باید با نیروهاى درونى مزاحم که ما را به امور کماهمیت سرگرم میدارد، درافتاد.
هواى نفس همانگونه که مانع رسیدن به موفقیت مادى و اجتماعى است، مانع رسیدن به مقامات معنوى و روحانى نیز میشود. بیتردید براى رسیدن به کمالات معنوى و اخلاقى باید رنج کشید و بر دستهاى از تمایلات غریزى و خواستههاى لذتبخش دنیوى پا نهاد. در احادیث از این اقدام به جهاد اکبر یاد شده که بسیار سهمگینتر از قرار گرفتن در صحنه نبرد ظاهرى است.
نقطه مقابل پیروى از هواهاى نفسانى، قدرت کنترل خویش، مهار آرزوهاى طبیعى و تسلط بر امیال و گرایشهاى مادى است. انسان اخلاقی کسى است که احساسات و هیجانات خود را کنترل میکند و بدون اراده و دستبسته تحتتأثیر درخواستهاى خوشایند درونى قرار نمیگیرد و هرگز نسبت به خود احساس ضعف و زبونى نمیکند. در وجود چنین کسى «عقل» بیگمان امیر بر هوى است، نه اسیر آن.
مهمترین مصداق پیروى از هواى نفس، ارتکاب گناه است. نافرمانى خدا بزرگترین عامل سقوط معنوى انسان بهشمار میرود. خداوند از باب لطف و کرم خود آنچه برای کمال انسان ضرورى بوده، واجب و آنچه مانع جدى این حرکت بوده، حرام شمرده است. بر همین بنیاد، همه مربیان بزرگ، همانطور که در بالا بیان شد؛ آغاز حرکت معنوى آدمى را طاعت خدا در انجام واجبات و ترک امور حرام میدانند و به عنوان اولین و مهمترین دستورالعمل معنوى بر آن تأکید دارند.
7. دوری از دنیازدگی
دنیا به همه مظاهر دلربا و فریباى مادی که براى آدمى جذابیت دارد و او را به سوى خود فرامیخواند، اطلاق میشود. پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «دنیادوستى جانمایه هر اشتباهى است». (10)
قرآن کریم نیز میفرماید:
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ …»؛ (11) «بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر است».
تأثیر دنیا بر انسان از طریق تحریک موانع درونى است. اگر انسان در درون قدرتمند باشد و از عوامل درونى متأثر نگردد، هیچگاه عناصر بیرونى مانع حرکت او نخواهد شد. مظاهر دنیا اینگونه آدمى را میفریبد که با تحریک پیاپى امیال انسان، مقاومت او را درهم میشکند و فکرش را از حرکت به سمت کمال باز میدارد و به دنیاجویى مشغول میکند.
ثروت و فقر از موانع بیرونیاند که موجب دلمشغولى و فراموش کردن هدف (قرب حق) میگردند. تأثیر تدریجى این عوامل مخرب بهگونهاى است که حتى امام معصوم از آنها به خدا پناه میبرد. شاید نغزترین و کوتاهترین وصف دنیا این تعبیر زیباى امیرمؤمنان علی(ع) باشد: «فریب میدهد، آسیب میرساند و میگذرد». (12)
______________________________________________
1. توبه، آیه 31.
2 . ذاریات، آیه 56.
3 . شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، 1373ش، ج 4، ص 270.
4. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام)، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق، ج 1، ص 56.
5 . زمر، آیه 53.
6 . سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق، ص 488.
7 . همان، ص 475.
8 . برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق، ج 1، ص 291.
9. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، قم، مکتبة الفقیه، چاپ اول، 1410ق، ج 1، ص 59.
10 . «حب الدنیا رأس کلّ خطیئه»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، ج 2، ص 131.
11. حدید، آیه 20.
12 . تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق، ص 36.
در آیه دیگرى از قرآن کریم خداى متعال به هدف خلقت اشاره کرده و فرموده: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ (2) در تفسیر آیه نیز آمده: «أى لیَعرفون»؛ (3) یعنى خلق نکردم جن و انس را مگر براى عبادت، عبادتى که خود نوعى معرفت خداوند است.
پیامبر گرامى اسلام(ص) دعوت خود را با شعار توحید «قولوا لا اله الا الله تُفلِحوا»(4) شروع کرد و فرمود: مایه رستگارى شما توحید است و تا آخر در پى تحقق همین شعار بود و سایر انبیاى الهى نیز دعوت خود را بر محور توحید و پرستش توحیدى خداوند استوار ساخته و مردم را از شرک و کفر برحذر میداشتند.
عرفان از سنخ معرفت است. با شناخت و تفکر شروع میشود، با عبادت که عمل عرفانى است ادامه مییابد و در نهایت به معرفت شهودى خداوند منتهى میگردد، به همین خاطر به آن راه عرفان میگویند. عرفان؛ یعنى نوع سلوکى که باعث شکوفایى اقتدار ولایى انسان در دو حیطه علم و اراده خواهد شد.
سالک در راهى حرکت میکند که تمام ساختار و اهدافش معرفتى است و معتقد است که انسان با معرفت و شناخت نظرى و عملى توحیدى خداوند شکوفا میشود و مظهر جامع حیات، قدرت، اراده و سایر کمالات حق تعالى میگردد.
نهاییترین هدف آفرینش و زندگى انسان و دین و بعثت انبیاى الهى و چیزى که به زندگى او معنا میدهد، یعنى قرب به خداوند، و یا به تعبیر عرفانى مظهریت کامل نسبت به اسماء و صفات حق تعالى، جز از طریق شناخت و پرستش توحیدى خداوند بدست نمیآید. تمام کارهایى که ما در این دنیا انجام میدهیم، اگر خارج از این سیستم باشد خطا است و عمر انسان را تلف میکند.
با این مقدمه روشن میشود که انسان در زندگى خود باید دو کار انجام دهد تا زندگیاش معناى صحیح خود را پیدا کند و روح خود را به معنویت اعلا برساند. دو کارى که در حقیقت یک کار بیشتر نیست و آن توحید است منتهى چون توحید گاهى از مقوله شناخت است و گاهى از مقوله عمل، سیر و سلوک انسان در راه خدا نیز به دو سیر نظرى و عملى تقسیم میشود.
مراحل تحقق عبودیت و سیر عملى انسان به سوى خداوند
1- رفع موانع قرب الهی و تحصیل آزادى معنوى:
در این راه اولین قدم، برداشتن موانع از سر راه است. باید خود را از بندهایى که بر دست و پاى خود بستهایم و نمیگذارند بالا رویم و حرکت کنیم باز کنیم. با دست و پاى بسته به زنجیر هوا و هوس و شیطان نمیشود در راه خدا حرکت کرد. انسانیت انسان در گرو آزادى است. تا انسان آزاد نشود و خود را رها نکند قدرت نمیگیرد، اراده رفتن ندارد، شاید بخواهد ولى عملاً نمیتواند. براى رسیدن به اوج معنویت و عبودیت که قرب نوافل و به قول عرفا مرحله عشق است، ابتدا باید خود را از موانع راه خدا و سنگلاخهاى جاده عشق الهى آزاد و رها نمود.
2- قرب صفاتى؛ اصلاح شخصیت اخلاقى و پرورش عواطف در عرصه اخلاق اجتماعى:
بعد از مانعزدایى و کسب آزادى اراده، باید صفات و ملکات درونى خود را اصلاح کرد. صفات درونى انسان دو کارکرد مهم دارد که بسیار سرنوشت ساز است.
الف. زمینهسازى براى پرستش توحیدى خداوند و طى طریق سلوک و قرب الهى.
ب. زندگى سالم در سایه تعامل اخلاقى و سازنده با سایر انسانها و ساختن شخصیت درونى و شاکله حقیقى خود در عرصه جامعه. همان که در قیامت به صورت انسان یا حیوان، خوب یا بد، ظهور خواهد کرد و سعادت و یا شقاوت آدمى را رقم خواهد زد.
بسیارى از رفتارهاى اخلاقى انسان در عرصه جامعه، ناشى از صفات و عواطف درونى هستند، اگر کسى از نظر صفات درونى و عواطف انسانى خود را مهذب نساخته و در روابط اجتماعى خود را متخلق به اخلاق حسنه نکرده باشد، اولاً در رابطه با خلق خدا دچار مشکل خواهد شد و از کسب کمالات اخلاقى و صفات شخصیتى نیک باز خواهد ماند. و ثانیاً زمینه آمادهاى براى طى کردن راه عملى قرب فرایض و نوافل و اصلاح و تعالى رابطه با خداوند نخواهد داشت و از ادامه سیر الى الله باز خواهد ماند.
بنابراین کسب کمالات درونى و شخصیتى و همچنین سلوک عملى به سوى خداى متعال تا حدود زیادى بستگى به اصلاح صفات و ملکات اخلاقى و اخلاق اجتماعى دارد و این مقطع از مقاطع حساس سلوک و قرب الى الله است.
خودخواهى، تکبر، عجب، غرور، حسادت، بخل و مانند آن، از موانع درونى راه خدا و تخریب کننده شخصیت انسانى انسان هستند که در این مرحله باید به ضد آنها؛ یعنى انسان دوستى، تواضع، انصاف، آگاهى، خیر خواهى و بخشندگى و مانند آن تبدیل شوند، تا بتواند در جامعه با بندگان خداى تعامل و زندگى آرامى داشته باشد و راه کمال به روى انسان گشوده گردد.
3- گناه زدایى و ترک محرمات:
از مهمترین موانع کمال انسان و قرب به خداوند گناه است. گناه فراوان نیست و ما نیز ممکن است خیلى کم دستمان به گناه آلوده شود، ولى همان مقدار کم، مانند قطرهاى زهر که میتواند ظرف بزرگى را مسموم و مایه هلاکت بسیارى از مردم شود، اعمال بسیارى را از انسان تباه میکند و عبادات فراوانى را بى اثر خواهد ساخت.
کسى که گناهکار است و توبه نکرده، در این مسیر موفقیتى نخواهد داشت. توفیق سلوک و راه عرفان بسته به توبه و گناه زدایى است. البته اگر انسان توبه کند، خداوند توبهپذیر و مهربان است و خطاى بندگان را به راحتى خواهد بخشید و راه سعادت را به روى او خواهد گشود: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»؛ (5) «بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».
تقوا که مهمترین عامل موفقیت انسان در راه خدا است، آمیزهاى از ترک محرمات و انجام واجبات است. گناه زدایى مرحله ترک محرمات را محقق مینماید و در مرحله بعد با انجام واجبات، به تدریج انسان به ملکه تقوا دست خواهد یافت.
4- اطاعت خداوند و انجام واجبات:
تا کنون سخن برسر برطرف کردن موانع راه خدا بود. اکنون سخن بر سر حرکت رو به جلو و سلوک عملى به سوى او است. منظور از قرب فرایض، نزدیکیاى است که انسان از طریق انجام واجبات دینى بدست میآورد. موتور اصلى رساندن انسان به مقام ولایت و قرب، انجام واجبات است و قرب نوافل و مستحبات به آن سرعت میبخشد و جبران کننده آن است. تا انسان از مرحله قرب فرایض عبور نکند و واجبات دینى خود را انجام ندهد، نوافل و مستحبات او بى اثر خواهد بود.
امام على(ع) میفرماید: «لَا عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِض»؛ (6) «عبادتى همانند انجام واجبات نیست». به همین دلیل اگر اعمال مستحبى به واجبات زیان برساند، ارزشى ندارد: «لَا قُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِض »؛(7) «با انجام مستحبات در حالى که به واجبات زیان رساند تقرّبى به حق نیست ».
اگر انسان به وظایف واجب عبودى خود خوب عمل کند، آنگاه مستحبات و نوافل تأثیر به سزایى در وصول خواهد داشت، ولى در صورتى که این مسیر ناقص بماند، نافله نمیتواند فریضه را جبران کند.
5- عبادت خداوند و انجام مستحبات:
نوافل و مستحبات از یک نظر مکمل و متمم فرایض است و از نظر دیگر متمم و مکمل انسان در مسیر الى الله است. به این حقیقت در خصوص نوافل یومیه با صراحت در برخى روایات اشاره شده است. این بدان معنى است که اصل در عبادت، فرایض و حقیقت عبودیت در انجام واجبات است و نوافل و مستحبات براى تکمیل نواقصى است که در مقام عمل به فرایض از ناحیه قصور انسان پیش میآید، آن هم براى هر کسى متناسب با منزلت عبودى و مرتبت توحیدى وى. از نظر دیگر عبادتهاى مستحب نقش مهمى در سرعت و اوج بخشیدن به تکامل انسان دارند.
زیرا اولاً: بعضى از نوافل، نقصان پارهاى فرائض که به صورت ناقص و فاقد شرط «مقبولیت» (و نه به صورت باطل) انجام شده است را جبران میکند (مثل اینکه نماز به صورت صحیح خوانده شود، اما همراه با حضور قلب نباشد) و ثانیاً: برخى کمالات نیز بهگونهاى است که تنها از طریق انجام مستحبات میتوان بدان دست یافت. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) روایت کرده که خداوند فرمود: «اظهار دوستى نکرد بنده من به چیزى دوست داشتنیتر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوى محبت من میآید تا اینکه من نیز او را دوست بدارم. پس هنگامى که او را دوست بدارم شنوایى او میباشم آنگاه که میشنود و بینایى او میباشم آنگاه که میبیند و زبان او میباشم آنگاه که سخن میگوید و دست او میباشم آنگاه که ضربه میزند و پاى او میباشم آنگاه که راه میرود، هنگامى که به درگاه من دعا کند اجابت میکنم و اگر از من درخواست کند به او میدهم». (8)
از این روایت معلوم میشود چشم دل که در اثر عادت و انس به طبیعت و عالم ملکى کم سو شده و توان دیدن حقایق را ندارد، در اثر انجام واجبات و مستحبات دید خود را باز خواهد یافت و تنها راه چاره روشن نمودن آن از طریق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترک محرمات) میباشد که آنهم به مرور زمان و به تدریج به دست میآید.
6. پیروی نکردن از هواى نفس
عمدهترین مانع سعادت انسان و عامل سقوط او را باید در درون جان او جست: «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک »؛(9) «بدترین دشمن تو نفس توست که در میان دو پهلوى تو قرار دارد». در آفرینش انسان این نکته درخور توجه است که آدمى، هم ظرفیت رشد و کمال را در درون خود دارد و هم عامل سقوط و پستى و شقاوت را که از آن به هوای نفس یاد کردهاند.
در وجود انسان، هم میل به کمال و گرایش به سعادت وجود دارد و هم میل به بهرهمندى بیکران از لذایذ و بهرههاى مادى، اما با این تفاوت که میلهاى مادى و غریزى – مانند خوردن و خوابیدن- معمولاً فعلیت دارند و خودبهخود شکوفا میشوند، ولى تمایلات دیگر بالقوّهاند و در شرایط و محیطهاى خاصى به فعلیت میرسند.
بیشک خواستههاى انسان بسیار متنوّع و متفاوت است و او در این دنیا نمیتواند به همه آرزوهاى خود دست یابد؛ چرا که این گرایشها اغلب با هم در تضادند. «خوردن و خوابیدن و خوش بودن» و همچنین «بهدست آوردن علم»، خواسته همه انسانها است، اما این دو با هم در تقابلاند؛ بدین بیان که پیگیرى خواسته اول مانع از خواهش دوم و پیگیرى خواسته دوم مانع از رسیدن به آرزوى اول است. روشن است که با تنآسایى و خوشگذرانى و لذتجویى نه میتوان به موفقیت بالاى علمى رسید و نه به هیچ موفقیت دیگرى. از این جهت، ناگزیر باید از برخى هواها و خواهشها چشم پوشید.
در چنین تزاحمى حکم قاطع عقلى، محدود ساختن لذایذ مادى و تلاش براى رسیدن به کمال و لذت معنوى است. آنان که دوراندیش و عاقلاند، از میان این دو دومى را برمیگزینند، اما کسانی که اسیر خواهشهاى زودگذر خود هستند، نمیتوانند از این لذایذِ ناپایدار بگذرند بدینسان از لذایذ معنوى محروم میمانند. بنابراین، براى رسیدن به مقصد باید با نیروهاى درونى مزاحم که ما را به امور کماهمیت سرگرم میدارد، درافتاد.
هواى نفس همانگونه که مانع رسیدن به موفقیت مادى و اجتماعى است، مانع رسیدن به مقامات معنوى و روحانى نیز میشود. بیتردید براى رسیدن به کمالات معنوى و اخلاقى باید رنج کشید و بر دستهاى از تمایلات غریزى و خواستههاى لذتبخش دنیوى پا نهاد. در احادیث از این اقدام به جهاد اکبر یاد شده که بسیار سهمگینتر از قرار گرفتن در صحنه نبرد ظاهرى است.
نقطه مقابل پیروى از هواهاى نفسانى، قدرت کنترل خویش، مهار آرزوهاى طبیعى و تسلط بر امیال و گرایشهاى مادى است. انسان اخلاقی کسى است که احساسات و هیجانات خود را کنترل میکند و بدون اراده و دستبسته تحتتأثیر درخواستهاى خوشایند درونى قرار نمیگیرد و هرگز نسبت به خود احساس ضعف و زبونى نمیکند. در وجود چنین کسى «عقل» بیگمان امیر بر هوى است، نه اسیر آن.
مهمترین مصداق پیروى از هواى نفس، ارتکاب گناه است. نافرمانى خدا بزرگترین عامل سقوط معنوى انسان بهشمار میرود. خداوند از باب لطف و کرم خود آنچه برای کمال انسان ضرورى بوده، واجب و آنچه مانع جدى این حرکت بوده، حرام شمرده است. بر همین بنیاد، همه مربیان بزرگ، همانطور که در بالا بیان شد؛ آغاز حرکت معنوى آدمى را طاعت خدا در انجام واجبات و ترک امور حرام میدانند و به عنوان اولین و مهمترین دستورالعمل معنوى بر آن تأکید دارند.
7. دوری از دنیازدگی
دنیا به همه مظاهر دلربا و فریباى مادی که براى آدمى جذابیت دارد و او را به سوى خود فرامیخواند، اطلاق میشود. پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «دنیادوستى جانمایه هر اشتباهى است». (10)
قرآن کریم نیز میفرماید:
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ …»؛ (11) «بدانید که زندگى دنیا، در حقیقت، بازى و سرگرمى و آرایش و فخرفروشى شما به یکدیگر است».
تأثیر دنیا بر انسان از طریق تحریک موانع درونى است. اگر انسان در درون قدرتمند باشد و از عوامل درونى متأثر نگردد، هیچگاه عناصر بیرونى مانع حرکت او نخواهد شد. مظاهر دنیا اینگونه آدمى را میفریبد که با تحریک پیاپى امیال انسان، مقاومت او را درهم میشکند و فکرش را از حرکت به سمت کمال باز میدارد و به دنیاجویى مشغول میکند.
ثروت و فقر از موانع بیرونیاند که موجب دلمشغولى و فراموش کردن هدف (قرب حق) میگردند. تأثیر تدریجى این عوامل مخرب بهگونهاى است که حتى امام معصوم از آنها به خدا پناه میبرد. شاید نغزترین و کوتاهترین وصف دنیا این تعبیر زیباى امیرمؤمنان علی(ع) باشد: «فریب میدهد، آسیب میرساند و میگذرد». (12)
______________________________________________
1. توبه، آیه 31.
2 . ذاریات، آیه 56.
3 . شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، 1373ش، ج 4، ص 270.
4. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب (علیهم السلام)، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق، ج 1، ص 56.
5 . زمر، آیه 53.
6 . سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق، ص 488.
7 . همان، ص 475.
8 . برقی، ابو جعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق، ج 1، ص 291.
9. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، قم، مکتبة الفقیه، چاپ اول، 1410ق، ج 1، ص 59.
10 . «حب الدنیا رأس کلّ خطیئه»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق، ج 2، ص 131.
11. حدید، آیه 20.
12 . تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق، ص 36.