١- استاد ابوالحسن نجفی:
در جلسهی گذشتهی شورای فرهنگستان، آقای دکتر پورجوادی نگرانی خود را از نادرستهایی که در رادیو و تلویزیون و رسانهها پخش میشود، بیان کردند و گفتند فرهنگستان باید به این کار رسیدگی کند. نگرانی ایشان از بابت نادرستهای فراوان در رادیو و تلویزیون است که رسانههای خارجی هم عینن از این نادرستها تقلید میکنند. در هر حال، من در چند مرحله مسایل را مطرح کنم: مرتبهی واژگان، صرف، نحو، ترکیبها و جز اینها.
در مرتبهی واژگان، یکی تلفّظ نادرست است، البته میدانم که حتا ادیبان میگویند چه اشکالی دارد ثَبات را ثُبات تلفّظ کنیم، بنابراین آن را مطرح نمیکنم، چیزهایی را که میگویم مسلّمن از بیسوادی گویندگان رادیو و تلویزیون است. عمدهی چیزهایی کهیادداشت کردهام با تأکید بر رادیو و تلویزیون است و پس از آن هم تا اندازهای روزنامهها:
رُویانشناسی که اصلن توجه ندارند که از رویش و روییدن گرفته شده و تقریبن روُیان تلّفظ میکنند؛ اِثنا عشر را اَثنا عشر تلفظ میکنند؛ بالِن و بالُن را اغلب بهجای هم به کار میبرند؛ از همه بدتر میگویند در مُورِّخ بهجای مُورَّخ. از این جور تلفّظهای برعکس فراوان است.
پس از آن واژههای نادرستی است که به کار میبرند. من به مناسبت سمتی که در شورای ویرایش صدا و سیما دارم، به رادیو و تلویزیون از بابت همین مساله توجه داشتم و دقت میکردم، و واقعن نفهمیدم که چه شد پس از انقلاب بهجای کلمهی ادامه کلمهی تداوم پیدا شد! بهجای این که بگویند ادامه بدهم میگویند تداوم بدهم و یا تداوم ببخشم! در هواشناسی و حتا صحبت معمولی و نوشتاری، کلمهی تداوم معلوم نیست که از کجا پیدا شده و چنین کلمهای در عربی امروز که نیست، اگر در عربی قدیم هم بوده به معنی مداومت نیست، به معنی دوام هم نیست! من نفهمیدم این کلمه از کجا پیدا و رایج شد و ادامه را از صحنه خارج کرد. همه فکر میکنند اگر بگویند ادامهیافت، چیز مبتذلی گفتهاند و باید بگویند تداومیافت.
دیگری کلمهی انجام به معنی پایان است. در برخی مواقع جملههای مضحکی گفته میشود، بهعنوان مثال: «انجام این مراسم در تاجیکستان به دلیل جنگهای داخلی به تعویق افتاد» (اخبار رادیو و تلویزیون). انجام این مراسم یعنی پایان مراسم. یا میگویند انجام امر که بهجای اجرای امر، پایان امر معنی میدهد. از همهی اینها که بگذریم، در بسیاری از جملهها اساسن انجام زاید است؛ بهجای این که بگویند «انجام این کار دشوار است» میشود گفت «این کار دشوار است». اینها شاید جزیی به نظر بیاید و یا برخی از واژهها که بسامد بالایی ندارد مثل ثَبات و ثُبات، شاید زیاد اشکال نداشتهباشد، ولی فعلهای پربسامد را وقتی تغییر میدهند و چیز دیگری میکنند، واقعن جای تأسف است.
ببخشید که میخواهم این را بگویم، پس از انقلاب اصرار داشتند واژههای رکیک از رادیو و تلویزیون گفته نشود و یا به نظرشان میآمد که بیان برخی واژهها رکیک است. یکی فعل معینِ کردن بود که برداشتند و بهجایش داشتن گذاشتند و اکنون تقریبن فعلِ “کردن” کنار رفته و همهجا بهجای آن یک نوع عفتگرایی میکنند و میگویند داشتن. بهجای «سلام کردن» میگویند «سلام داشتن» و میگویند «سلام و عرض ادب داریم»، بهجای «سفر کردن» میگویند «سفر داشتن»، «نگاه داشتن» که معنی دیگری میدهد، بهجای «نگاه میکنیم به خلاصهی اخبار» میگویند «نگاهی داریم به خلاصهی اخبار» که نادرست است. «حمله داشتن»، «اشاره داشتن»، «تغییر داشتن»، «تشکر داشتن»، «قدردانی داشتن»، «مشورت داشتن»، «مشاهده داشتن»، «مبارزه داشتن»، میگویند «فلان کس مبارزات زیادی داشته است». «مرور داشتن»، میگویند «مروری داریم بر خلاصهی اخبار». «خدمت داشتن»، میگویند «امیدواریم در آینده بتوانیم خدمات بیشتری داشتهباشیم» و معلوم نیست خدمات بیشتر را به خودش میخواهد بدهد یا به دیگری. «ایجاد حساسیت داشتن»، در برنامهی پزشکی: «این دارو ایجاد حساسیت دارد»، «کمک داشتن» که خلاف مقصود گوینده است، یعنی «کمک گرفتن». «تلفن داشتن»، «اقدام داشتن»، «مراجعه داشتن»، «راهپیمایی داشتن»، «پیادهروی داشتن»، «مقایسه داشتن»، «سلب آسایش داشتن» که باز هم خلاف مقصود گوینده است. «افتتاح داشتن»، «رییس جمهوری امروز نیروگاه فلان را در بندرعباس افتتاح خواهند داشت!»، «استقبال داشتن»، «جستوجو داشتن»، «خیرمقدم داشتن»، «صرفهجویی داشتن»، «اگر ما در مصرف برق صرفهجویی داشته باشیم، خاموشیها کمتر خواهد شد».
مسالهی بعدی کاربرد نادرست حرف اضافه است. بهجای اینکه بگویند «این چیز با آن چیز متفاوت است» میگویند متفاوت از؛ یعنی different from انگلیسی را عینن برمیدارند و متفاوت از میگویند. بهجای تأثیر در میگویند تأثیر بر به تقلید از انگلیسی، بارها و بارها شنیدهایم که «از فلان کس اعادهی حیثیت کردند»، درحالیکه باید بگویند «به او اعادهی حیثیت کردند»، یعنی «حیثیت او را برگرداندند» نه «اعادهی حیثیت از کسی کردن و حیثیت را از او گرفتن» و بدتر از همه باور داشتن به، بهجای معتقد بودن به که اهل دانش هم به کار میبرند، درحالیکه «باور داشتن» مفعولِ رایی میگیرد و دقیقن به معنی «اعتقاد داشتن» است. مثال:
• گاو را دارند باور در خدایی عامیان/ نوح را باور ندارند از پی پیغمبری (سنایی)
• گوئیا باور نمیدارند روز داوری/ کاینهمه قلب و دغل در کار داور میکنند (حافظ)
یک مورد دیگر از کاربرد نادرست حرف اضافه در عنوان کتابها و مقالههایی است که چاپ میشود. میگویند: کتابی درآمده است به نام “تحلیلی از نمایشنامهی مکبث”. ما از چیزی تحلیل نمیکنیم، چیزی را تحلیل میکنیم. میشود گفت تحلیلِ نمایشنامهی مکبث ولی نمیشود گفت تحلیلی از نمایشنامهی مکبث.
این هم چند نمونه از حروف اضافهی بدل: در مورد ترکیبها بهجای با وجود این که میگویند با این وجود. چیزی که همگانی است بهجای ضرب و جرح میگویند ضرب و شتم! «شتم» دشنام دادن است. رنج بردن بهجای مبتلا بودن. مثلن در یکی از نمایشنامههای تلویزیونی، مادری کودکش را بردهبود پیش دکتر. دکتر او را معاینه کرد و به مادر گفت: «فرزند شما از سرطان خون رنج میبرد»، درحالیکه آن بچه هیچ احساس دردی یا رنجی نمیکرد. در مورد ترکیبها، چیزهایی که به کار میبرند ـ اگر نادرست نباشد ـ زاید است. هرگز نشد که بگویند کشتگان بهجای کشتهشدگان. هرگز فکر نمیکنند بهجای پذیرفتهشدگان میشود گفت پذیرفتگان.
از چیزهایی که ناگهان در رادیو و تلویزیون پیدا شد، اصطلاح زمان بردن است، زمانبَر بهجای وقتگیر. میگویند: «زمان میبرد»، یعنی باید برایش صرفِ وقت کرد! ترجمهی تحتاللفظیِ it takes time. یکی از بدترین چیزهـایی که رایج شده این است که بهجـای به مناسبتِ میگویند به بهانهی و متوجه نیستند که بهانه معنیاش چیست. مثلن میگویند «به بهانهی دوم اردیبهشت، روز هفتادسالگی رادیو، امروز جشنی برپا میکنیم». در بهانه تظاهر به دروغ هست، یعنی باطن ما چیز دیگری است و آنچه ظاهر میکنیم چیز دیگری. مثال:
• مستی بهانه کردم و چندان گریستم/ تا کس نداندم که گرفتار کیستم
• مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو/ مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
در مورد گرتهبرداری که منظور این است که در زبان فارسی واژههای مرکب خارجی را به اجزایش تجزیه میکنند و برای هر جزیی برابر فارسی میگذارند و سپس یک کلمه میسازند که برخی از این کلمهها خیلی خوب است و باعث تقویت زبان میشود. مثلن کلمهی Chemin de fer فرانسه را گرفتهاند و شده راهآهن. اما گاهی چیزهای ناجوری به کار میبرند. یکی از موردهایی که فراوان به کار میرود ترکیب اجتنابناپذیر است و یا غیرقابلاجتناب که در ترجمهی کلمهی inevitable انگلیسی به کار میرود. اولن تأسف من از بابت این است که واژههای بسیاری در زبان فارسی هست که میشود بهجای این به کار برد، مانند: قهری، اجباری، ناگزیر، ناچار و غیره. ممکن است برخیها بگویند که اجتنابناپذیر که نادرست نیست! تأسف من از این بابت است که برابرهای فارسیاش فراموش میشود که بهترینش ناگزیر و ناچار است. من گمان نمیکنم از نظر لغوی به قیاسِ خللناپذیر یعنی خلل را نمیپذیرد، بتوانیم بگوییم اجتنابناپذیر، یعنی اجتناب را نمیپذیرد و بگوییم در این صورت معنی ضروری میدهد. من شعری میخوانم که کلمهی ناچار دقیقن به معنای کلمهی inevitable انگلیسی به کار رفته است. شعر از عبید زاکانی است:
• رفتم از خطّهی شیراز و به جان در خطرم/ وه کزین رفتن ناچار چه خونینجگرم
دقیقن ناچار به معنی چیزی است که امروز میگویند اجتنابناپذیر! حتا میتوانند بگویند: ناگزیر، ضروری… .
باز از موردهای دیگر گرتهبرداری که کمکم در آداب و رسوم هم وارد میشود، این که در رادیو و تلویزیون همه بهجای خداحافظ به هم میگویند میبینمت و انگلیسی را عینن ترجمه میکنند. مردم هم در حرفزدن روزانه بهجای خداحافظی میگویند میبینمت! یا مثلن در رادیو و تلویزیون میگویند: «آخر هفتهی خوبی داشته باشید» کـه دقیقن ترجمهیa good weekend Have است، درحالیکه دستکم میتوانند بگویند «آخر هفته به شما خوش بگذرد» یا بگویند «پنجشنبه و جمعهی خوبی را برایتان آرزو میکنم» و مانند اینها و اگر اینگونه بگویند فکر میکنند اُمّلی است و مادربزرگشان اینگونه حرف میزدهاست.
یکی از اشتباههایی که فراوان هم هست و متأسفانه در نوشتههای اهل قلم و حتا اهل ادب هم پیدا میشود، این است که در زبان فرانسوی de unes fois plus و در انگلیسیthan once more ترجمهی تحتاللفظیاش میشود «بیش از یک بار»، اما آن معنی بیش از یک بار را نمیدهد. «بیش از یک بار» یعنی دو بار یا سه بار؛ درحالیکه آن واژهها دقیقن به معنی بارهاست، و تأسفم از این است که بزرگان علم و ادب هم اینگونه به کار میبرند؛ مثلن مرحوم زرینکوب در کتاب “از کوچهی رندان” میگوید: «بیشتر از یک بار شاعر از این کشف شگرف خویش سخن میگوید و بیش از یک بار میکوشد تا از این راه خواننده را قرین اعجاب و حیرت سازد.»
در مرحلهی صَرف (مورفولوژی)، صفت مؤنث در فارسی آوردن، مثل: «نامههای وارده»، «بدهیهای معوّقه»، «کاغذ باطله»، «نامهی مورّخه»، «دستور لازمه» و جز اینها. یکی از اینها که خیلی خندهدار است به خود اختصاص دادن است که فراوان شده: «جایزهاش را به خود اختصاص داد» و غیره، که معنیاش در فارسی متعلق به خود دانستن است و یا به تصرف خود درآوردن. در برنامهی پزشکی کودکان دیدم که میگوید «کودکانی که مادرانشان سیگار میکشند، بزرگترین درصد مرگ و میر را به خود اختصاص میدهند» یا حتا یک چیز خندهدار دیگر که میگفت: «این ورزشکار مدال طلا را به خود اختصاص نداد!» یعنی موفق نشد مدال طلا را بگیرد!
در مرتبهی جمله، وجه وصفی، که فراوان به کار میرود، به ویژه در هواشناسی؛ مثلن: «روز جمعه (چهارشنبه است که این حرف را میزند) هوای ابری و بارانی شمال کشور را ترک کرده و بهطرف شمال شرقی خواهد رفت»، اینیعنی «هوای ابری پسفردا شمال کشور را ترک کردهاست»! یکی از چیزهایی که واقعن جای تأسف دارد و در نوشتههای بزرگان علم و ادب هم یواشیواش وارده شده، به اندازهی کافی است که در ترکیبهای ویژه به کار میرود. من چند مثال را کهیادداشت کردهام میخوانم. میگوید: «رشد جمعیت به اندازهی کافی زیاد هست که نشود آن را از نظر دور داشت.» این عبارت بهکلّی بیمعنی است. اگر جمعیت جهان به اندازهی کافی است پس چرا زیاد است؟ سادهتر نبود که گفته شود رشد جمعیت جهان آن اندازه زیاد است که نمیشود آن را نادیده گرفت؟ یک مثال دیگر، میگوید: «خطوط چهرهاش منظّم و به حدّ کافی زیبا، ولی کاملن بیحالت بود.» زیبایی که حد ندارد که چون به آن حد برسد کفایت بکند. بهجای آنکه بگوید نسبتن زیبا، گفتهاست به حدّ کافی زیبا. مترجمیکه در مقالهای در مورد ترجمهی ادبی و شیوهی ترجمهی خودش از داستان بحث کرده، این جمله را آورده است (همهی اینها هم سندش هست): «از جملهی اوّل داستان شروع کنیم که به اندازهی کافی نفسگیر و طولانی است. اگر از عهدهی ترجمهی آن برآییم میتوانیم امیدوار باشیم که باقی متن را هم ترجمه کنیم.» از این سخن چنین برمیآید که گویی هر جملهای لزومن باید طولانی و نفسگیر باشد و اکنون خوشبختانه جملهی اوّل داستان به اندازهی کافی ـ و نه بیشتر یا کمتر ـ دارای چنین ویژگیای است. میخواسته بگوید «جملهی اوّل نسبتن نفسگیر و طولانی است» و بهجای آن گفته به اندازهی کافی که این هم گرتهبرداری است.
مانع شدن با فعل منفی، که درست معنی خلاف از آن برمیآید. میگوید: «آمدن پدربزرگش مانع نخواهد شد که او به سفر نرود»، درحالیکه بایست میگفت به سفر برود. همین بلا بر سر بدون این که هم میآید. فعلی که به دنبال این میآید باید به صیغهی مثبت باشد وگرنه معنای عکس میدهد. در برنامهی نجوم در تلویزیون گوینده چنین میگفت: «ما نمیتوانیم به فضا نگاه کنیم بدون این که به زمانهای گذشته برنگردیم!» باید گفته شود برگردیم!
مصیبت بزرگِ «را» پس از فعل که معروف شده بود به «را»ی سرگردان، درحالیکه ابدن سرگردان نیست، فقط آن را از جای خودش برمیدارند و میگذارند پس از فعل. مثال را من ساختهام ولی نظیرش را فراوان شنیدهاید، میگوید: «من این مردی را که قرار است فردا بیاید را نمیشناسم»، بهجای این که بگوید «من این مردی را که قرار است فردا بیاید، نمیشناسم». گاهی اوقات هم توقفی پس از فاعل میکنند تا را کاملن آشکار بشود. یکی از بدترین چیزها در برنامههای ورزشی رادیو و تلویزیون ـ که بینندگان و شنوندگان فراوان دارد و تأسف هم اینجاست که روزی هم نیست نادرستی فاحشی به کار نبرند ـ این است که حرفِ تا را که ناظر به نتیجه است، به صورتی به کار میبرند که ناظر به هدف است. مثال: «فلان تیم بازی را واگذار کرد (خود واگذار کردن هم نادرست است بهجای «شکست خورد». برای این که شکست خوردن توهین نباشد میگویند واگذار کردن)، تا به ردهی آخر جدول سقوط کند». این چه تصمیمیاست: واگذار بکند که برود ته جدول؟! یک توطئهای بوده که باید از آنها سئوال کرد چرا این کار را کردید که بروید آخر جدول! به هر برنامهی اخبار ورزشی که در رادیو و تلویزیون گوش کنید، این را میشنوید. در مورد سطحِ معنی هم اشکالهای فراوان هست. میگوید: «خراسان که یکی از بزرگترین استانهای کشور محسوب میشود، تا قبل از انقلاب از محرومیت بیشتری برخوردار بود».
نتیجهای که میخواهم از صحبتم بگیرم این است که ما با این کار داریم دنبال معلول میرویم، علّت را باید از بین برد. علّت اصلی هم این است و سالبهسال هم بدتر میشود: آنهایی که از مدارس ما بیرون میآیند، مدرسهی ابتدایی که جای خود، راهنمایی و حتا زمانی هم که دیپلم و لیسانس میگیرند، چیزی که یاد نمیگیرند فارسینویسی است. چون به آنها فارسینوشتن را یاد ندادهاند. اغلب اینها متخصّصان خیلی خوبی هم هستند، ولی وقتی میخواهند یک صفحه به فارسی بنویسند، اعمّ ازیک نامه یا یک گزارش در مورد کار تحقیقی و علمی، ناتوان هستند، تا چه برسد به این که بخواهند مقالهای برای مجلهای بنویسند و جای تأسف است. قطعن این افراد کارهایی کردهاند که باید بتوانند خودشان را عرضه کنند، ولی نمیتوانند و این از آغاز و از مدارس شروع میشود که فارسی نوشتن را به آنها یاد ندادهاند.
– – –
٢- دکتر نصرالله پورجوادی:
ما میدانیم که زبان فارسی دایمن در حال تغییر و تحول است. این زبان در طی سدههای بسیار تغییرهایی کرده، از جمله در سدههای سوم و چهارم و بهویژه پس از حملهی مغول. اینها مراحلی است که میبینیم زبان فارسی دچار تحولهایی شده است، ولی آن دسته تغییرهایی که در سدهی اخیر و در ٦٠ـ٧٠ سال گذشته در این زبان صورت گرفته، به نظر بنده بیسابقه است. بنده میکوشم این تغییرها را چه از نظر جملهبندی دستور زبان فارسی و چه از نظر تغییرها و واژهها، تقسیمبندی کنم. بدین ترتیب آنها را در هفت دسته طبقهبندی کردم.
نخستین دسته تغییرهایی است که بر اثر ترجمه از زبانهای فرنگی صورت میگیرد. برخی از این تغییرها آگاهانه است و برخی غیرآگاهانه. بهعنوان مثال از زمرهی تغییرهای آگاهانه جملهای است که فاعل آن بعدن معلوم میشود و این ساخت، یکی از شیوههای نگارش در زبان انگلیسی است و مترجم عینن همان ساختار زبان انگلیسی را میآورد در زبان فارسی. مثلن میگویند: «درحالیکه میلنگید، بهرام از در وارد شد»، بهجای «بهرام درحالیکه میلنگید از در وارد شد» یا «بهرام لنگلنگان از در وارد شد». مثال دیگر بهکاربردن “اما” در وسط جمله است. مثلن این جمله: «کارمندان همه ساعت هشت سر کار میروند، من اما ساعت نُه میروم»، درحالیکه در زبان فارسی سابقه نداشته است “اما” را در وسط جمله به کار ببریم و گمان میکنم نخستین بار شاملو بود که در شعری اما را به این سبک به کار برد. گاهی هم این کار توسط مترجمان ناآگاهانه صورت میگیرد. یکی دیگر از بارزترین مثالهایی که میشود گفت، ترجمهی a یا an از انگلیسی به “یک” در زبان فارسی است و شاید این جزو نخستین اشتباههای دانشآموزان در کلاس انگلیسی باشد. مثلن میگویند: This is a pencil و چنین یاد میگیرند که بگویند «این یک مداد است». آنها a را به “یک” ترجمه میکنند، درصورتیکه “یک” ترجمهی a نیست و «این مداد است» کافی است. یکی دیگر از مسایلی که ناآگاهانه صورت میگیرد، این است که اکنون همه فکر میکنند که ما برای فاعل بیجان باید فعل جمع را به کار ببریم. چون این مساله در زبان انگلیسی قاعده است و فکر میکنند در فارسی هم باید همینگونه باشد و اصرار دارند که آن را بهصورت یک قاعده دربیاورند. نکتهی دیگر به کار بردن یک کلمه بهجای کلمهای دیگر با یک معنای دیگر یا بهصورت دیگر است. مثال آن به کار بردن لفظ نظر است بهجای توجه. این کلمه یکی از واژههای پربار فارسی است و برخی فکر میکنند “نظر” با کلمهی “توجه” مترادف است.
مثلن من گهگاه شنیدهام ــ و گویا این روزها خیلی هم متداول شدهاست ــ که میگویند نظر زدن، درحالیکه ما در گذشته این لفظ را نداشتیم (چشم زدن را داشتیم). نظر یک مفهوم مثبت است و در تصوف و عرفان هم آن چیزی که باعث رشد میشود نظر است: «یا رب نظر تو برنگردد»؛ درحالیکه چشمزخم و چشم زدن منفی است. یا بهجای این که بگویند «من توجه شما را به این موضوع جلب میکنم»، میگویند «نظر شما را به این موضوع جلب میکنم». نمونهی دیگر تعبیرهای کلیشهای هستند که ما عینن آنها را ترجمه میکنیم. مثلن میگویند «این یک چیز است و آن یک چیز دیگر» که امروز هم خیلی متداول شدهاست؛ درحالیکه اگر شما در متنهای فارسی دورهی قدیم نگاه کنید، همیشه میگفتهاند «این یک چیز دیگری است و آن چیز دیگر» یا «این دیگر است و آن دیگر». تفاوت در بهکاربردن “دیگر” است که آن را در هر دو لنگه به کار میبردند.
یکی از نکتههایی که شاید مترجمان به آن توجه نمیکنند، این است که فکر میکنند که لفظ one در زبان انگلیسی همیشه برابر “یک” است؛ درحالیکه one در زبان انگلیسی نقشهای گوناگون دارد که برخی از آنها را نمیتوانیم در زبان فارسی به یک ترجمه کنیم، اما مترجم بهصورت مکانیکی هر جا که one میبیند آن را به یک ترجمه میکند و ما رفتهرفته نقشهایی را که one در زبان انگلیسی دارد در قالب لفظ یک به فارسی منتقل میکنیم و انتظار داریم که دیگران هم آن را به این صورت به کار ببرند.
من پیشتر دربارهی ضرورت صحبت کردهام و این که بههرحال اقتضا میکند که تغییرهایی در زبان فارسی داده بشود. در تجربهای که در مرکز نشر دانشگاهی داشتم دو نکته را گفتم: یکی شیوهی جملهبندیهای کتابهای علمی و یکی هم کاربرد نشانههای اختصاری بود. نوع بهکاربردن نشانههای اختصاری در زبان فارسی یکمقدار مشوش است و تا حدودی دارد تحت تأثیر زبانهای بیگانه قرار میگیرد و همهی این مسایل فقط به دلیل ترجمه نیست. گاهی اوقات به دلیل تنوعطلبی و حس نوآوری است. برخیها فکر میکنند در جملههای خود دایمن باید یک چیز جدید بگویند و یک مطلب را مدام تکرار نکنند. یک مثال بارز این است که میگویند به بیان دیگر یا به سخن دیگر بهجای این که بگویند به عبارت دیگر. شاید مترجمان فکر میکنند تنوع و نوآوری خوب است یا فکر میکنند واژهای یا اصطلاح و عبارتی عربی است و باید فارسی به جایش بگذارند و در بیشتر اوقات توجه نمیکنند که لفظی را که دارند به کار میبرند دقیقن مترادف نیست. مثلن مُد شدهاست که بهجای به هر صورت یا به هر وجه میگویند به هر شکل. شاید به دلیل این که فکر میکنند صورت یعنی رو و بنابراین شکل دقیقتر است.
مثال دیگر به کار بردن لفظ توانمند است بهجای توانا. توانا از قدیم در زبان فارسی بوده: «توانا بود هر که دانا بود»، ولی اکنون کمتر کسی آن را به کار میبرد؛ بهویژه هنگامی که میخواهند یکمقداری شیک باشند، لفظ توانا را به کار نمیبرند و بهجایش توانمند را به کار میبرند. اشکال این کار در این است که شما یک لفظ را که سابقن در زبان فارسی جاافتاده و پدرومادردار بوده است کنار گذاشتهاید و لفظی را که برای یک معنای خاص قرض شده بوده، بهجای آن گذاشتهاید و بهکلی غرض اولیه را نقض کردهاید. مثال دیگر “چه هست” و “چه کسی هست” است که بهجای چیست و کیست که خیلی هم مُد شده است. من بعید نمیدانم که این به دلیل خطی باشد که ما امروزه به کار میبریم و در آن استها را جدا میکنیم و چون “است” بهصورت جدا گاهی اوقات خوشایند نیست، هست را به کار میبریم. این کاربرد اشکال دارد و اشکالش این است که بین هست و است تفاوت آشکار وجود دارد. “است” یک رابط است و “هست” یک فعل. تغییر دیگر به علت تنبلی ذهنی است. واژههای مانند مراد، مقصود و منظور جای خود را به هدف داده است و واژههای چون دلپذیر، دلانگیز، دیدنی، شنیدنی، خواندنی و جز اینها جای خود را به کلمهی جالب داده است و بهجای بهمنزلهی و بهمثابهی، فقط از بهعنوان استفاده میکنند.
نکتهی دیگر تمایل به زیادهگویی است. مثلن این جمله: «این یک مسالهی مهمی است». یک در این جمله زاید است. نمونهی دیگر فراموشکردن معنای اصلی یک لفظ است. مانند دست زدن و کف زدن. کف زدن تعبیر درستی است درحالیکه دست زدن برابر touch انگلیسی است و معنای دیگری دارد. گمان میکنم این تغییر از آنجا آغاز شده است که خوانندهها با عبارت «دست، دست» از شنوندههای خود میخواستند که کف بزنند.
تقوای زبانی نیز از جملهی عاملهای ایجاد تغییر در زبان است. مثلن بهکاربردن فعلهای داشتن و نمودن بهجای کردن که استاد نجفی دربارهی آن توضیح دادند، یا بهکاربردن سینه بهجای پستان که بسیار غیرعلمی است.
تمام این مثالها ایجاب میکند که تمام تغییرهایی را که دارد در زبان فارسی صورت میگیرد، اصلاح کنیم. ما باید این تحولها را تقسیمبندی و شناسایی کنیم. این تحولها در هر زبانی در دنیای امروز صورت میگیرد و بسیاری از آنها باعث ابهام میشود. بههرحال، زبان هرچه درستتر و به اصل خودش نزدیکتر باشد، سالمتر است.
دو سخنرانی بالا درسال ١٣٨٩ در سیصد و شصت و نهمین نشست شورای فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی انجام شده است.