خانه » همه » مذهبی » آشنائی با طلحه و زبیر

آشنائی با طلحه و زبیر


آشنائی با طلحه و زبیر

۱۳۹۸/۰۲/۰۲


۱۸۳۶ بازدید

ایا طلحه و زبیر خدماتی هم برای اسلام داشته اند؟

در دو بخش به این سوال پاسخ می‌دهیم:1. «طلحه» از طایفه قریش است. پدرش عبیدالله بن عثمان و از پیشگامان در اسلام بود و در جنگهاى اسلامى شرکت داشت، ولى در جنگ «بدر» نبود گویا براى مأموریتى از سوى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) به شام رفته بود و لذا هنگامى که بازگشت سهم خود را از غنائم بدر مطالبه کرد.رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به او فرمود: لَکَ سَهْمُکَ وَ أَجْرُکَ; تو هم سهمى در غنائم دارى و هم سهمى در پاداش». مى گویند: هنگامى که «طلحه» و «زبیر» ایمان آوردند، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در مکه پیمان برادرى میان آنها برقرار ساخت، ولى بعد از هجرت پیمان برادرى طلحه را با «ابوایّوب» برقرار کرد.از پسرش نقل شده که: پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) مرا در روز احد «طلحةُ الخیر نامید». حمایت او از رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگهاى اسلامى، جاى تردید نیست.ولى از آنجا که او مرد جاه طلبى بود، بعد از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) تغییر چهره داد و به راه دیگرى افتاد و در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز گاهى کلمات نامناسبى ـ که ناشى از جاه طلبى او بود ـ از وى شنیده شد، از جمله طبق روایت دُرّ المنثور طلحه مى گفت: محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) دستور مى دهد دختر عموها در برابر ما حجاب داشته باشند، ولى با زنان، بعد از جدا شدن از ما، ازدواج مى کند. به یقین هرگاه از جهان چشم بپوشد، ما با زنان او ازدواج خواهیم کرد».
اینجا بود که آیه تحریم ازدواج با زنان پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بعد از او نازل شد.(1)
فخر رازى در تفسیر خود در سبب نزول آیه فوق مى گوید که یکى از مردم ـ مى گویند طلحه بوده است ـ گفت: «اگر بعد از پیامبر زنده بمانم همسرش عایشه را به نکاح خود در مى آورم.» در این هنگام آیه تحریم ازدواج با زنان پیامبر، بعد از رحلت او، نازل شد.(2)
در داستان «شوراى عمر» نیز مى خوانیم که او، رو به سوى طلحه کرد و گفت: «بگویم یا نگویم؟». طلحه گفت: «بگو! تو هرگز سخن خوبى نخواهى گفت.» عمر گفت: «پیامبر از دنیا رفت در حالى که به خاطر آن سخنى که هنگام نزول آیه حجاب گفتى، بر تو خشگمین بود.» (منظور، جمله اى است که در بالا آمد).(3)
به هر حال او از کسانى بود که شدیداً با عثمان مخالف بود، بر ضدّ او آتش افروزى کرد. به همین دلیل «مروان» او را از قاتلان «عثمان» مى دانست و در جنگ «جمل» ـ که هر دو در لشکر «عایشه» بودند ـ مروان طلحه را نشانه گیرى کرد و با یک تیر او را مجروح کرد و سپس مرد. مروان گفت: «من انتقام خون عثمان را از طلحه گرفتم.»
همان جاه طلبى سبب شد که آتش جنگ بر ضدّ امیرمؤمنان على (علیه السلام)بیفروزد و جنگ جمل را به راه بیندازد و سبب ریختن خون گروه عظیمى از مسلمانان گردد و سرانجام به هدف خود که رسیدن به مقام خلافت بود، نرسید و چنانکه گفتیم در جنگ جمل کشته شد.
بعضى نیز گفته اند که امیرمؤمنان على (علیه السلام) سخنانى شبیه آنچه به زبیر فرمود، براى او بیان کرد و او پشیمان شد و از جنگ کناره گیرى کرد، ولى با تیر مروان کشته شد.
امّا خطبه بالا نشان مى دهد که این سخن درست نیست; چرا که مفهوم خطبه این است که حضرت از هدایت او مأیوس بود.(4)
در روایتى آمده است که بعد از پایان جنگ على (علیه السلام) از کنار کشته او گذشت و فرمود: «این همان کسى است که بیعت مرا شکست و آتش فتنه را در امّت اسلامى روشن ساخت و مردم را براى کشتن من و خاندانم، دعوت کرد. او را بلند کنید و بنشانید!» چنین کردند. امام (علیه السلام) رو به جنازه او کرده فرمود: «اى طلحه! من آنچه را که خداوند وعده داده بود بر حق یافتم، تو چطور؟» سپس فرمود: «او را بخوابانید!» و حرکت کرد.
بعضى از همراهان عرض کردند: اى امیرمؤمنان! آیا با طلحه بعد از مرگ او صحبت مى کنى؟ فرمود: «به خدا سوگند! او سخن مرا شنید. همان گونه که بدنهاى بى جان کفارِ مکه ـ که بعد از جنگ بدر در چاهى افکنده شده بودند ـ سخنان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را شنیدند».(5)
در اینجا این سؤال پیش مى آید که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) گاهى از طلحه، تعریف فرموده: و حتّى به عقیده بعضى او جزء ده نفرى بود که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) بشارت بهشت به آنها داده بود، (عشرة مبشرة)، چگونه ممکن است چنین سخنانى در حقّ او صحیح باشد؟
در جواب مى گوییم به فرض که چنین چیزى صحیح باشد، انسان مى تواند در سنین مختلف زندگى خود شایستگى هاى گوناگونى داشته باشد و یک روز در صف حق باشد و بهشت بر او واجب گردد و روز دیگر از آن صف خارج شود و در صفِ باطل قرار گیرد و مورد غضب خداوند واقع شود.
در تاریخ اسلام بسیار بودند کسانى که در طول عمر خود تغییر چهره دادند و از صفوف حق به باطل یا از صفوف باطل به حق گرائیدند. وگرنه چه کسى مى تواند بگوید کسى که آتش جنگ جمل را ضد امام و پیشواى خود ـ که همه او را به رهبرى پذیرفته اند ـ برافروخته و سبب ریختن این همه خون شد، آدم خوب و اهل نجات باشد؟ این سخن با کدام منطق سازگار است؟
شاهد این سخن، این که قرآن مجید درباره پیشگامان در اسلام اعم از مهاجران و انصار و نیز تابعان، در سوره توبه وعده بهشت مى دهد و مى فرماید:
(وَ السّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الاَْنْصارِ وَ الَّذینَ اتّبَعُوهُمْ بِإِحسان رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّلَهُمْ جَنّات تَجْرِى تَحْتَهَا الاْنْهارُ خالِدینَ فِیها أَبَداً ذالِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ);
پیشگامان نخستین، از مهاجران و انصار و آنها که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنها فراهم کرده که نهرها از زیرش جریان دارد. جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ.(6)
این آیه شامل تمام مهاجران و انصار مى شود، در حالى که مى دانیم بعضى از آنها مانند عبدالله ابن ابى سرح،(7) و ثعلبة ابن حاطب انصارى،(8) از راه راست منحرف شدند و مغضوب خدا و پیغمبر گشتند، در حالى که در آغاز در صف اصحاب پیامبر و جزء مهاجران و یا انصار بودند و نیز مى دانیم که گروهى از منافقان ـ که قرآن مجید شدیدترین حملات را به آنها دارد ـ جزو اصحاب بودند.
بر این اساس جاى شک نیست که صحابه پیامبر را نیز باید بر مقیاس اعمالشان تا پایان عمر سنجید و درباره آنها قضاوت کرد وگرنه گرفتار تناقضهایى مى شویم که براى آنها هیچ پاسخى نمى توان یافت.
به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله مکارم شیرازی
پی‌نوشت:
1 ـ سوره احزاب، آیه 53; درالمنثور، جلد 5، صفحه 214.
2 ـ تفسیر فخر رازى، جلد 25، صفحه 225.
3 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، جلد 1، صفحه 184.
4 ـ اسد الغابه، جلد 3، صفحه 59.
5 ـ احتجاج طبرسى، مطابق نقل سفینة البحار، مادّه «طلح».
6 ـ سوره توبه، آیه 100.
7 ـ در تفسیر درّالمنثور، در ذیل آیه 93 انعام، مذمّت بسیار شدیدى از او شده است (درّالمنثور، جلد 3، صفحه 30.) در أسد الغابة، نیز بعد از ذکر این نکته که او از کتّاب وحى بود، تصریح مى کند که مرتد شد و پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دستور قتل او را صادر فرمود. (أسد الغابة، قسمت شرح حال عبدالله بن سعد بن ابى سرح).
8 ـ در أسد الغابة فى معرفه الصّحابه در شرح حال این مرد آمده که پیامبر او را طرد کرد و حتّى خلفاى ثلاثه (ابوبکر و عمر و عثمان) هم او را طرد کردند، زکات او را نپذیرفتند و هر چه اصرار کرد که من از صحابه پیامبر بوده ام و مقام و منزلتى نزد او داشته ام، کسى از او نپذیرفت و سرانجام در خلافت عثمان از دنیا رفت.
2. در باره طلحه و زبیر باید به چند نکته توجه داشت:
الف. طلحه و زبیر در زمان رسول گرامی اسلام(ص):
در کتب تاریخی و روایی در باره طلحه و زبیر، فضائلی نقل شده است که همه آنها مربوط به دوران حیات پیامبر(ص) است مثل این که:
1. نقل مى ‌کنند پیامبر (ص) مى فرموده است: هر کس مى خواهد به مردى بنگرد که به عهد خود وفا کرده است به طلحه بنگرد. حصین مى گوید: طلحه در جنگ احد چنان از پیامبر دفاع کرد که مجروح و زخمى شد[2].
2. نقل مى کنند شخصی مى گفته: هیچ کس را چون طلحه ندیده ام که بدون مسألت و درخواست مردم، مال هاى کلان به ایشان بپردازد. [3]3. گفته اند: زبیر بن عوّام در جنگ بدر و احد و تمام جنگهاى دیگر رسول خدا (ص) ملتزم رکاب آن حضرت بوده و روز احد هم پایدارى کرده و تا پاى جان با پیامبر بیعت کرده است. و هنگام فتح مکه هم یکى از پرچم هاى سه گانه مهاجران در دست او بوده است.[4]5. طلحه و زبیر در شمار کسانی بودند که از بیعت با ابوبکر سرباز زدند و همراه با علی (ع) در مقام مخالفت با حکومت وقت، در خانه حضرت فاطمه (س) بست نشستند.[5]ب) طلحه و زبیر در زمان خلفا:
از سوی دیگر کتب تاریخی افعال و رفتارهای ناشایستی از این دو صحابی در زمان خلفا، و خلافت علی (ع) نقل می کند که بزرگترین آن، مخالفت با خلیفه برحق و امام زمان خود امیر المؤمنین(ع) و بر پا نمودن جنگ جمل علیه آن حضرت بوده است.[6]به هر حال آنها در زمان پیامبر(ص) از یاران خوب و وفادار پیامبر بوده اند و از کسانی بوده اند که در ابتدا با امیرالمؤمنین بیعت کرده بودند و پیامبر اکرم (ص) در مناسبت های مختلف از ایشان تمجید کرده اند؛ و این کاملا طبیعی است و ملاک در این گونه تمجیدها حال فعلی اشخاص است؛ یعنی اگر شخصی در زمان حیات پیامبر(ص) کار نیکی کرده باشد و خدماتی به اسلام کند طبیعی است که پیامبر(ص) از او قدردانی کند، اما این قدردانی نمی تواند نسبت به آینده آنان نیز ملاک و معیار قضاوت قرار گیرد چون اولا: شریعت اسلام و خرد انسان نمی پسندد که پیامبر(ص) از علمی که نسبت به آینده دارد و از ضمایر اشخاص مطلع است استفاده کند و از مکنونات افراد پرده برداری کند و به اصطلاح، قصاص قبل از جنایت کند. بلکه سیره پیامبر و تمامی امامان معصوم، چنین بوده است که در غیر موارد ضروری ( که خداوند به دلیلی به ایشان اجازه می داده) از علم خدادادی و منحصر به فرد خود در مورد افراد مختلف استفاده نکنند و همچون انسانهای عادی عمل نمایند.
مثل این که امام علی(ع) قاتل خود را می شناختند ولی او را به عموم معرفی نمی کردند و با او طوری رفتار می کردند که گویی نمی دانند او بعدا قاتل خودشان است.
ثانیا: قرآن کریم و روایات پیامبر(ص)، تقوا[7] را ملاک و معیار برای ارزیابی و سنجش افراد، معین کرده است؛ بنابراین با وجود آن معیارها، مردم به آسانی می توانند افراد را ارزیابی کنند و دچار حیرت و گمراهی نگردند.
به نقل از پایگاه اسلام کوئست
پی‌نوشت:
[2] الطبقات الکبرى/ترجمه،ج 3،ص: 188.
[3] الطبقات الکبری/ترجمه،ج 3،ص: 189 .
[4] الطبقات الکبرى/ترجمه،ج 3،ص:89 .
[5] مسند احمد. ج1 ص 55 و تاریخ الطبری ج2 ص 466.
[6] تاریخ الطبری/ترجمه، ج 6، ص:2465.
[7] یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیر. حجرات، 13.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد