احتمال اول:
این که خداوند از اول هیچ موجودی را خلق نمی کرد تا کسی به دوزخ نرود. این فرض مستلزم این است: با این که موجوداتی امکان و قابلیت وجود داشتن را دارند ولی با این حال خداوند آدمها را نمی آفریند، و این با فیاضیت و عنایت خداوند مغایرت دارد. خداوند غنی بالذات و جواد و بخشنده بالذات است. اگر موجودی استعداد و قابلیت آفرینش را داشته باشد خداوند بر اساس جود و فیاضیت خود حتما او را می آفرید وگرنه مستلزم نقص و عجز خداوند می شود. شهید مطهری تمثیلی زیبا در این رابطه بیان می کند: «مثلش مثل این است که ما در یک شیشه را محکم ببندیم، بعد آن را وارد یک اقیانوس کنیم، آنگاه بگوئیم اقیانوس به این عظمت چرا یک ذره آب در این شیشه نیم لیتری نمی ریزد؟ جواب این است که اقیانوس بی پایان است ولی در شیشه بسته است. اقیانوس کارش این است که هر جا که موجودی و راه بازی باشد سرایت کند این راه از ناحیه خود این موجود بسته است.»آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 8، ص 104
احتمال دوم:
خداوند فقط خوب ها را می آفرید و از افرینش بدان و گنهکاران صرف نظر می کرد.
باید بررسی کرد آیا به لحاظ فلسفی و عقلی چنین فرضی شدنی است یا خیر؟ اگر فرض کنیم در سلسله موجودات جهان، موجود «ج» که گنهکار است و بد خلق نمی شد می بایست علت آن نیز خلق نشود زیرا رد فلسفه ثابت شده است که تخلف و جدایی معلول از علت تامه اش، محال و ممتنع است. پس اگر موجود «ج» خلق نشود علت آن که موجود «د» است محقق نمی شود. «د» که موجود نشد علت آن که «ق» است موجود نمی شود و همین طور به پیش می رود.
و این مستلزم این است که بسیاری از موجودات هستی که استعداد وجود یافتن را دارند، خلق نشوند و این منجر به همان مشکل اول می شود.
احتمال سوم:
خدا هر موجودی که قابلیت آفرینش دارد را بیافریند لکن کاری کند که همه با اختیار خودشان راه خوب را طی کنند.
در بررسی این احتمال ابتدا مقدمه ای ذکر می شود:
انسان موجودی دو سرشتی و دو گرایشی است. هم گرایش به امور معنوی و متافیزیکی دارد و هم گرایش به امور مادی و حیوانی. فقط ملائکه دارای گرایش ماوراء طبیعی و فاقد تمایلات حیوانی می باشند. از طرف دیگر حیوانات فاقد گرایشات متعالی و صرفا دارای گرایشات مادی می باشند. مولوی در این باره می گوید:
در حدیث آمد که خلاق مجید خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرضته است و نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوا نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهی همچو حیوان از علف در فربهی
او نبیند جز که اصطبل و علف از شقاوت مانده است و از شرف
و آن سوم هست آدمیزاد و بشر از فرشته نیمی و نیمش زِ خَر
نیم خَر خود مایل سفلی بود نیم دیگر مایل علوی شود
تا کدامین غالب آید در نبرد زن دوگانه تا کدامین برد نرد
بنابراین انسان در سرشت و نهاد خود دارای دو گرایش متضاد و متغایر است. بر اساس چنین تفسیری از وجود شناسی انسان، او موجودی است که همواره در زندگی بر سر دو راهی، تمایلات حیوانی و تمایلات متعالی است و چنین موجودی بر حسب سرشت خود، مختار و دارای قدرت گزینش است.
چرا که اگر تنها بر انسان راه اطاعت وگرایشات فرا طبیعی باز بود، پس در حقیقت انسان همان ملک و فرشته بود نه انسان. لازمه انسان بودن انسان این است که همواره بر سر دوراهی عقل و شهوت قرار بگیرد و با اختیار خود یک راه را بر گزیند.
بنابراین اگر خداوند انسان را می آفرید لکن کاری می کرد که هماره با اختیار خودش راه خوب را برگزیند، این با هستی و سرشت انسان مغایر است و مستلزم این بود که انسان همان فرشته و ملک باشد و انسان دیگر انسان نباشد.
احتمال چهارم:
خداوند انسان را بیافریند و دست او را برای ارتکاب گناهان باز بگذارد، لکن گنهکاران و بدان را عذاب نکند.
چنین چیزی هم خلاف عدالت است و هم از نظر تکوینی امری محال است. برای تبیین و بررسی این احتمال مقدمه ای را ذکر می کنیم:
کیفر و مجازات، به طور کلی به سه دسته تقسیم می شود:
1. مجازات های قراردادی: این گونه مجازات ها و مقررات جزایی در جوامع بشری به وسیله قانونگذاران الهی یا غیر الهی وضع می گردند. مثلا کسی که از چراغ قرمز عبور کند، فلان مقدار جریمه باید پرداخت کند. فایده و اثر این گونه مجازات ها دو چیز است:
الف- جلوگیری از تکرار جرم بوسیله خود مجرم یا دیگران از طریق رعب و ترسی که کیفر دادن ایجاد می کند.
ب- فایده دیگر، تشفی دادن و تسلی خاطر ستمدیده است.
این گونه مجازات ها در جهان آخرت معقول نیست زیرا در آن جا نه جلوگیری از تکرار جرم مطرح است و نه تشفی و تسلی دل.
2. دومین نوع از مجازات، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است. این کیفرها را «مکافات عمل» یا «اثر وضعی گناه» می نامند. مثلا شرابخواری علاوه بر این که زیانهای اجتماعی به بار می آورد، صدمه هایی بر روان و جسم شرابخوار وارد می سازد.
البته، دریافت ثمر عمل و درو کردن کشته، نوعی از جزای الهی است ولی جزای کامل نیست مجازات کامل و محاسبه دقیق در آخرت انجام می گیرد.
3. مجازات های تکوینی: رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول، قراردادی است و نه مانند نوع دوم از رابطه علی و معلولی است، بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است. در آنجا رابطه «عینیت» و «اتحاد» حکمفرماست. یعنی آن چه که در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر داده می شودتجسم خود عمل آنهاست.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا؛ آنچه را که انجام داده اند حاضر می یابند و پروردگار تو به احدی ستم نمی کند.»کهف، آیه 49
بنابراین آتش دوزخ همان صورت باطنی عمل زشت است. آتش دوزخ به صورت پیش ساخته وجود ندارد بلکه چهره باطنی خود عمل زشت است.
استاد شهید مرتضی مطهری در ذیل آیه 7 سوره تحریم، «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» چنین می گوید: « شما کیفر داده می شوید به عین اعمال خودتان، یعنی ما که کیفر را از بیرون نیاورده ایم مثل یک آتش بیرونی، که شما بگوئید این آتش را از من دور کن. این آتش خود اعمال شماست، جزء من شماست، جزء منش شماست. همان طور که مرز برای خود شما محال است، جدا شدن اینها از شما غیر ممکن است مگر در دنیا؛ فقط در دنیاست که انسان می تواند عمل خوب یابد را از عمل خودش ببُرد یعنی انسان تا در دنیا هست رابطه قطع شدنی و بریدنی هست، که اسمش توبه است. دنیا دار عمل است، دراین دار عمل انسان می تواند با یک شستشو با یک عمل جراحی، روحی اعمال سیئه را از خودش ببرد و دو رکند و در بریزد. اما آخرت دیگر دار عمل نیست.»آموزش قرآن، ج 8، ص 104