۱۳۹۴/۰۲/۱۹
–
۱۰۳ بازدید
آلسعود در سراشیبی سقوط
محسن کاظمی: «سلمان بنعبدالعزیز» پادشاه کهنسال اما تازه به دوران رسیده آلسعود فاز دوم تسویه خاندان پادشاهی از رقبا را طی روزهای گذشته کلید زد. فاز نخست که اندک زمانی پس از مردن «عبدالله بنعبدالعزیز» پادشاه پیشین آغاز شد، چنان گسترده بود که در یک روز آن نزدیک به ۳۰ حکم از سوی سلطان تازه به تخت نشسته برای شخم زدن میراث عبدالله صادر شد.
محسن کاظمی: «سلمان بنعبدالعزیز» پادشاه کهنسال اما تازه به دوران رسیده آلسعود فاز دوم تسویه خاندان پادشاهی از رقبا را طی روزهای گذشته کلید زد. فاز نخست که اندک زمانی پس از مردن «عبدالله بنعبدالعزیز» پادشاه پیشین آغاز شد، چنان گسترده بود که در یک روز آن نزدیک به 30 حکم از سوی سلطان تازه به تخت نشسته برای شخم زدن میراث عبدالله صادر شد.
در فاز دوم هم «سعود الفیصل» وزیر خارجه عربستان طی 4 دهه گذشته به بهانه بیماری برکنار و «عادل جبیر» سفیر آلسعود در واشنگتن بهعنوان وزیر جدید خارجه معرفی شد. تغییر مهمتر کنار گذاشتن «مقرن بنعبدالعزیز» از ولایتعهدی و جایگزینی «محمد بننایف» برادرزاده سلمان بود. در تغییری دیگر «محمد بنسلمان» 34 ساله فرزند پادشاه و وزیر دفاع کنونی بهعنوان جانشین ولیعهد یا همان ولیعهد دوم منصوب شد.
در فضای تحولات داخلی، کارشناسان هدف اصلی عزل و نصبهای اخیر را از میدان به در کردن «شمریها» یا همان جریان نزدیک به پادشاه پیشین از سوی «سدیریها» به سرکردگی سلمان میدانند. در سالهای پیشین بین این دو جریان که از تفاوت در نسل مادری فرزندان «عبدالعزیز بن عبدالرحمن» نخستین پادشاه آلسعود ریشه میگیرند، توازنی از سوی عبدالله برقرار شد. این در حالی است که تحولات اخیر نشان از مصادره قدرت از سوی سدیریهای حاکم و به حاشیه راندن غیرسدیریها دارد.
برکنار از پیامدهای داخلیای که به صورت غیرمستقیم کنشگری خارجی سعودیها را تحت تاثیر قرار خواهد داد، تحولات اخیر به صورت مستقیم نیز تاکتیکها و راهبردهای خارجی عربستان را متاثر میسازد.
یکی از ویژگیهای سدیریهای ارتقایافته در ساختار قدرت و نیز چهرهای چون «جبیر» نزدیکی بسیار زیاد به آمریکاییها است تا جایی که کارشناسان به نوعی به رقابت آشکار و پنهان بین این شخصیتها برای جلب نظر و قرابت با واشنگتن اشاره دارند.
طی سالهای گذشته بهرغم ضریب بالای همسویی سعودیها با سیاستهای واشنگتن در منطقه و جهان، برخی منافع متعارض در مناطقی چون سوریه و پروندههایی چون مذاکرات هستهای سبب اختلاف نظرهایی بین ریاض و واشنگتن شد. در شرایط جدید به نظر میرسد مهرههایی چون جبیر و بننایف دستورکاری چون همراهی بیشتر آلسعود با آمریکاییها را به طور جدیتری دنبال کنند.
ویژگی دیگر چهرههای قدرتیافته،
ستیزهجویی علیه جمهوری اسلامی ایران است. جبیر پس از طرح اتهام کودکانه آمریکاییها مبنی بر تلاش نهادهای نظامی- امنیتی ایران برای ترور وی در واشنگتن(!) بر موضعگیریهای ضدایرانی خود افزوده است و در کنار بنسلمان و بننایف بهعنوان اعضای حلقه ضدایرانی در حکومت سعودی پروژه ایرانستیزی را با شدت و حدت بیشتری به پیش خواهند برد.
یکی از مهمترین نمودهای گسترش تقابل منطقهای با جمهوری اسلامی ایران، حذف چهرههای منتقد حمله نظامی عربستان به یمن و یکدست شدن خاندان پادشاهی برای پیشبرد پروژه تهاجم به همسایه جنوبی است. با برکناری مقرن بهعنوان یکی از مخالفان ساکت حمله به یمن، بنسلمان که از زمان روی کار آمدن پدرش با 34 سال سن وزارت جنگ را برعهده گرفته، اجماع بیچالشی را برای یورش به یمن پشت سر خود خواهد داشت.
در این زمینه توصیف رهبر حکیم انقلاب از وضعیت سیاست خارجی عربستان در دوره جدید را میتوان تشریحی دقیق به شمار آورد. به فرموده حضرت معظمله در حالی که تا پیش از این سیاست خارجی عربستان از ویژگیهایی چون متانت نیز برخوردار بود، اینک اداره ریاض به دست چند جوان خام افتاده و جنبه وحشیانه آن بر دیگر جنبهها سلطه یافته است.
یکی دیگر از گمانههایی که کارشناسان در زمینه کنشگری خارجی سعودیها بویژه در عرصه غرب آسیا در دوره جدید به آن اشاره دارند، احتمال بالای تقویت گروههای افراطی منطقه است.
بهرغم مواضع اعلانی واشنگتن و ریاض در زمینه مبارزه با افراطیگری و گروههای تروریستی چون «داعش»، کارشناسان با توجه به برخی روابط آشکار و پنهان حلقههای درونی خاندان حاکم با سرکردگان گروههای افراطی از گسترش حمایتهای عربستان از این گروهها سخن به میان میآورند؛ اتفاقی که بر ناامنی و بیثباتی منطقه به شکل چشمگیری خواهد افزود.
در این ارتباط، افزایش رویکردهای متصلّب و غیرمنطقی سعودیها سطح اصطکاک و تنش را در مناطقی چون سوریه، عراق، یمن، بحرین و لبنان افزایش و منطقه را به سمت گسترش بحرانها سوق خواهد داد. رخدادهای اخیر در ساختار حاکمیت عربستان را از منظر «واقعگرایی راهبردی» نیز میتوان مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
از دید برخی اندیشمندان مکتب رئالیسم همچون «توماس شیلینگ»، یکی از مهمترین الزامات واقعگرایی راهبردی، انعطافپذیری بازیگران جهانی و منطقهای در برابر تحولات و دیگر بازیگران رقیب است. این انعطافپذیری از طرقی چون باز گذاشتن مسیر عقبنشینی خود و بازیگر رقیب، همچنین مذاکره و امتیازدهی و امتیازگیری متقابل تامین میشود و از این رو هرگونه تصلّب مانعی در برابر کنشگری منطقی و قاعدهمند در رفتارهای خارجی است.
در شرایط کنونی چینش مهرههای ساختار سیاسی حاکم بر ریاض، رفتارهای غیرمنطقی سعودیها در تقابل با جمهوری اسلامی ایران و بهطور کلی بیثباتی منطقهای را تشدید خواهد کرد و به معنای خراب کردن پلهای پشت سر و راههای پیش رو برای کنترل بحرانهای غرب آسیاست.
تداوم تهاجم نظامی سعودیها به یمن که تاکنون هزاران کشته و زخمی از جمله شمار زیادی کودک و زن بیگناه را به دنبال داشته، از رویکرد جدید خاندان پادشاهی سعودی پردهبرداری میکند. این در حالی است که بهرغم اقداماتی نظیر مداخله نظامی در بحرین و حمایت از تروریستهای فعال در عراق و حوزه شامات، جنایتی به این وسعت، شدت و آشکاری در کارنامه آلسعود طی دهههای اخیر بیسابقه است.
ادامه چنین رویکردی از دید بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان جز به افول قدرت سعودیها در منطقه و نظام بینالملل نخواهد انجامید. سعودیها در پی این جنایتگریها و تندرویها جایگاه خود را در جهان اسلام از دست داده و بیش از پیش تنفر مسلمانان و افکار عمومی جهان را برخواهند انگیخت.
بالا بردن سطح تقابل با رقبای منطقهای، بستن باب هرگونه تفاهم و توافق و گسترش کاربرد قدرت نظامی، مولفههایی است که هزینههای کنشگری عربستان را به میزان کمرشکنی بالا خواهد برد. تجارب و قواعد بینالمللی طی سالهای گذشته نشان داده است الگوهای رفتاری سخت اینچنینی نهتنها اهداف و منافع تعریفشده را محقق نخواهد ساخت بل سبب نوعی برانگیختگی پیرامونی حول کانون ناامنساز و غیرمنعطف خواهد شد.
فرجام سخن آنکه تحولات درونی عربستان سعودی جز به افول قدرت و جایگاه این کشور نخواهد انجامید و نزدیکی با آمریکا نیز نخواهد توانست جبرانی بر این افول باشد، زیرا تجربه رفتار آمریکاییها نشان داده برای رهبران واشنگتن ارتباط معکوسی میان همسویی کامل و وزن و اهمیت شریکان منطقهای وجود دارد.