اگر نياز بشر به وحي و نبوّت ضروري است و دعوت انبيا با اصلاح و هدايت تكويني انسانها ارتباط دارد، بايد دعوت آنان در جوامع بشري اثر خارجي بگذارد و بشريّت را به كمال حقيقي خويش برساند، حال آنكه رهآورد انبيا فرضيهاي ذهني بيش نيست و قابليّت اجرا ندارد، چون دعوت آنان را غالب اجتماعات بشري نميپذيرند و در اذهان مسئولان حكومتي ظهور و بروزي ندارد تا از ذهن به عين منتقل گردد، بنابراين وحي و نبوّت نميتواند روش اصلاحي حقيقي و تكويني باشد.
اوّلاً اثر دعوت انبيا در جوامع بشري آشكار است، چون آنان با تعليمات ديني خودشان ميليون ها نفر را پرورانده و تربيت كرده و به سعادت رساندهاند. آري شايد كساني كه ايمان آوردهاند، همگي بدون قصور و نقص نباشند؛ ليكن انبيا عمده مفاسد فردي و اجتماعي را از پيروان خود پيراستهاند.
ثانياً آنان كه براثر پيروي از شيطان و هواي نفس، وحي و نبوّت را رهآورد غيبي نميدانند، خود از تعليمات مردمي انبيا متأثّرند؛ يعني انبيا توانستهاند براساسِ «قانون سرايت»، صفات نفساني و ملكات اخلاقي را توسعه داده و در غير پيروانشان نيز اثر بگذارند و بر اساس قانون وراثت و تقليد، اين صفات و ملكات در نسل آنان اثر بگذارد، بنابراين آنچه از صلاح و فضيلت، امروزه در ملّت هاي زنده و جوامع متمدّن جهان ديده ميشود، محصول اديان آسماني و دستورهاي الهي مردمي پيامبران خداست، زيرا تدبيرهاي عمومي از اين سه حال خارج نيست:
1. روش استبدادي كه آزادي را به كلّي در همه شئون زندگي سلب ميكند و انسان را به بردگي ميكشاند.
2. قوانين مدني كه تنها با افعال بشر سروكار دارد و مردم را از نظر اعتقاد و اخلاق رها ميگذارد.
3. دين كه در عقايد و اخلاق و اعمال مردم دخالت و همگان را به اصلاح آنها دعوت ميكند،
با توجه به اينكه روش استبدادي و قوانين مدني، اگر نگوييم در برخي زمينه ها از رشد فضائل انساني ممانعت به عمل مي آورند، حداقل مي توان گفت با ارزش ها بي ارتباطند و برنامه اي براي آن ندارند. از اين رو اگر در دنيا فضل و كمال و سعادتي يافت ميشود، مديون و مرهون تربيت ديني انبياست و اگر انحطاط اخلاقي و مفاسد اجتماعي دامنگير ملّت هايي شده، از آن روست كه اساس زندگي را كمال طبيعي قرارداده و دين و اخلاق را واگذاشتهاند، بنابراين آثار دعوت انبيا مستقيماً در پيروان اديان آسماني و غير مستقيم در انسانهاي ديگر ظهور كرده است. تاريخ نيز گواهي ميدهد كه ملّتهاي مسيحي پس از جنگ هاي صليبي چه اقتباساتي از مسلمانان كرده و چه نكات مهمّي را از قوانين اسلام گرفته و به كار بستهاند، در حالي كه مسلمانان به اين گنج هاي ديني و ذخاير مذهبي بها ندادهاند.
ثالثاً هنوز عمر دنيا به پايان نرسيده و نسل بشر منقرض نشده تا بگوييم محصول اديان آسماني اجرا نشده است. در آينده نزديك يا دور، جهان زيرپوشش قسط و عدل قرار ميگيرد و جامعه بشري به جامعهاي ديني و شايسته با حيات حقيقي و اخلاق پسنديده مبدّل ميشود، چنان كه قرآن كريم آن را وعده داده است: ﴿اِنَّ الاَرضَ لِلّهِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ والعقِبَةُ لِلمُتَّقين)[1] ﴿هُوَ الَّذي اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدي ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكون)[2] [3] و نشان آن اميد حتميِ تمام جوامعِ به ستوه آمده از شرّ استكبار و استثمار و استعمار است.
پي نوشت: ——————-
[1] سوره اعراف، آيه 128.[2] سوره صفّ، آيه 9.
[3] ر.ك: الميزان، ج2، ص 150 151.
تسنيم، ج10، ص 457-455، با اندكي حذف و اضافه