این روایت بدین شکل، به صورت مرسل در کتاب الاحتجاج و نیز تفسیر العیاشی و تفسیر فرات الکوفی وارد شده است و در کتاب کافی هم به صورت مُسنَد نقل شده و در سندِ آن، محمد بن جمهور وجود دارد که در کتب رجالی، تضعیف شده است؛ همچنین در سند کتاب کافی، شخصی است به نام «مقرن» که وثاقت وی ثابت نشده و نیز در همین سند، «الهیثم بن واقد» وجود دارد که ناشناخته است و نیز عبدالله بن عبدالرحمن در این سند به چشم میخورد که ضعیف بوده و متهم به غلو میباشد. لذا این سند، ضعیف است.
این روایت در بصائر الدرجات که امروزه در اختیار ماست نیز با سندی مُرسَل آمده است. ولی در مختصر البصائر، سند آن کامل است جز اینکه در این سندِ کامل، کسی همچون حسین بن علوان وجود دارد که متواضعانه عرض میکنم به نظر من، وثاقت وی ثابت نشده است؛ زیرا – همانطور که محقق بهبهانی میگوید و البته برخلافِ نظرِ آیت الله خویی – توثیقی که نجاشی ذکر کرده به برادر این راوی یعنی حسن بن علوان بر میگردد نه حسین بن علوان. لذا این روایت در تمام مصادر و منابعی که آمده، از ضعف در سند رنج میبرد. علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول وقتی به این حدیث میرسد، متذکر میشود که سندی که در کتاب کافی است ضعیف میباشد.
البته روایات دیگری قریب به این مضمون وجود دارد ولی لسان و سیاق آنها با آنچه در این حدیث آمده یکسان نیست و ما فعلا ناظر به این حدیث سخن میگوییم.
اما در رابطه با معنی این روایت، به نظر میرسد منظور، معرفت برتر و تمام و کامل به خداوند متعال است و اینکه به وسیلهی حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله و اهل بیت ایشان خداوند متعال، به شکل برتر و تمام و کمال شناخته میشود. در غیر این صورت، معرفت و شناخت خداوند به صورت اجمالی، چیزی است که با فطرت یا با عقل درک میشود. حتی قبل از خلق پیامبر و اهل بیت ایشان، این حقیقت درک میشود و انبیاء و اولیاءِ سابق و بندگان صالح و مومن – قبل از خلقت پیامبر و اهل بیت ایشان – خداوند را شناختهاند (البته نه بر مبنایِ نظریهی خلقت پیامبر و اهل بیت ایشان قبل از خلقت عالم).
لذا ترجیح با این است که بگوییم در این حدیث، معرفت خاص و ویژهای مد نظر است. در غیر این صورت، حدیث فوق، مخالف با واقعیت و بیانات متعدد قرآن است که اصل معرفت خداوند به صورت اجمالی را به صورتی ارائه میکند که درک آن برای انسان واضح است و یا حداقل با نظر و تامل، واضح میشود.
حيدر حبّ الله
ترجمه: محمّدرضا ملايی