۱۳۹۸/۱۲/۲۳
–
۳۶۶۸ بازدید
سلام . چرا در آیه ۵۷ سوره یونس شفا برای آنچه که در سینه هاست آمده
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (یونس- 57) اى مردم! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده، و درمان آنچه در سینه هاست، و هدایت و رحمت براى مؤمنان.الف- کلمه” صدر: سینه” معنایش معروف است و چون مردم مى بینند که جاى قلب داخل قفسه سینه است و از سوى دیگر معتقدند که آدمى هر چه مى فهمد به وسیله قلبش احساس مى کند، و با همین عضو است که امور را تعقل نموده یکى را محبوب مى دارد و یکى دیگر را مبغوض، یکى را دوست مى دارد و از دیگر کراهت دارد، به چیزى و یا کسى اشتیاق مى ورزد و به چیزى امیدوار و آرزومند مى شود از این رو سینه را مرکز اسرار قلب و صفات روحى دانسته و آن را خزینه فضائل و رذائل شمرده اند.
فضائل را اثر سلامتى قلب و استقامت آن دانسته، و رذائل را بیمارى آن و رذالت را درد و مرض شمرده اند، و لذا مى گویند: من سینه ام را مثلا با گرفتن انتقام از فلانى شفا دادم، پس” شفاء الصدور” و همچنین شفاء آنچه در سینه ها است دو تعبیر کنایى است، و کنایه است از اینکه آن حالت بد و خبیث روحى که داشتم و مرا به سوى شقاوت و بدبختى سوق مى داد و عیش خوش مرا مکدر مى ساخت، و خیر دنیا و آخرت مرا از بین مى برد، از بین رفت و زائل گردید.
ر. ک : ترجمه المیزان، ج 10، ص: 117
ب- در قسمتى از آیات گذشته بحث هایى در زمینه قرآن آمده، و گوشه اى از مخالفت هاى مشرکان در آنها منعکس گردیده بود، در این آیات به همین مناسبت سخن از قرآن به میان آمده نخست به عنوان یک پیام همگانى و جهانى، تمام انسان ها را مخاطب ساخته مى گوید:
” اى مردم از سوى پروردگارتان، موعظه و اندرزى براى شما آمد” (یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).
” و کلامى که مایه شفاء بیمارى دلها است” (وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ).
” و چیزى که مایه هدایت و راهنمایى است” (وَ هُدىً).
” و رحمت براى مؤمنان است” (وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
در این آیه چهار صفت براى قرآن بیان شده است، که براى فهم بیشتر باید نخست روى لغات آن تکیه کنیم.
وعظ (و موعظه) آن چنان که در” مفردات” آمده است، نهى آمیخته به تهدید است، ولى ظاهرا معنى موعظه وسیعتر از این باشد، همانگونه که از” خلیل” دانشمند معروف عرب در همان کتاب مفردات نقل شده: موعظه عبارت از تذکر دادن نیکیها است که توأم با رقت قلب باشد، در واقع هر گونه اندرزى که در مخاطب تاثیر بگذارد، او را از بدیها بترساند و یا قلب او را متوجه نیکیها گرداند، وعظ و موعظه نامیده مى شود.
البته مفهوم این سخن آن نیست که هر موعظه اى باید تاثیر داشته باشد، بلکه منظور آن است که در قلبهاى آماده بتواند چنین اثرى بگذارد.
منظور از شفا دادن بیمارى دلها و یا به تعبیر قرآن شفاى چیزى که در سینه ها است، همان آلودگیهاى معنوى و روحانى است مانند بخل و کینه و حسد و جبن و شرک و نفاق و امثال اینها که همه از بیماریهاى روحى و معنوى است.
منظور از” هدایت” راهیابى به سوى مقصود، یعنى تکامل و پیشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت است.
و منظور از” رحمت” همان نعمتهاى مادى و معنوى الهى است که شامل حال انسانهاى شایسته مى شود همانگونه که در کتاب مفردات مى خوانیم” رحمت” هر گاه به خدا نسبت داده شود به معنى نعمت بخشیدن او است و هنگامى که به انسانها نسبت داده شود به معنى رقت قلب و عطوفت است.
در واقع آیه فوق چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مى دهد.
مرحله اول مرحله” موعظه و اندرز” است.
مرحله دوم مرحله پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است.
مرحله سوم مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مى گیرد.
و مرحله چهارم مرحله اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد و جالب اینکه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گیرد.
قرآن است که انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است که زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها مى شوید، و قرآن است که نور هدایت را به دلها مى تاباند، و نیز قرآن است که نعمتهاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند.
على ع در گفتار جامع خود در نهج البلاغه با رساترین تعبیرى این حقیقت را توضیح داده است آنجا که مى فرماید:
…
فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال
:” از قرآن براى بیماریهاى خود شفا بطلبید، و به آن براى حل مشکلاتتان استعانت بجوئید، چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردها است که آن درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است” .
و این خود مى رساند که قرآن نسخه اى است براى بهبودى فرد و جامعه از انواع بیماریهاى اخلاقى و اجتماعى و این همان حقیقتى است که مسلمانان آن را بدست فراموشى سپرده و به جاى اینکه از این داروى شفا بخش بهره گیرند درمان خود را در مکتبهاى دیگر جستجو مى کنند، و این کتاب بزرگ آسمانى را فقط یک کتاب خواندنى قرار داده اند نه اندیشیدنى و عمل کردنى.
ر. ک : تفسیر نمونه، ج 8، ص: 318
فضائل را اثر سلامتى قلب و استقامت آن دانسته، و رذائل را بیمارى آن و رذالت را درد و مرض شمرده اند، و لذا مى گویند: من سینه ام را مثلا با گرفتن انتقام از فلانى شفا دادم، پس” شفاء الصدور” و همچنین شفاء آنچه در سینه ها است دو تعبیر کنایى است، و کنایه است از اینکه آن حالت بد و خبیث روحى که داشتم و مرا به سوى شقاوت و بدبختى سوق مى داد و عیش خوش مرا مکدر مى ساخت، و خیر دنیا و آخرت مرا از بین مى برد، از بین رفت و زائل گردید.
ر. ک : ترجمه المیزان، ج 10، ص: 117
ب- در قسمتى از آیات گذشته بحث هایى در زمینه قرآن آمده، و گوشه اى از مخالفت هاى مشرکان در آنها منعکس گردیده بود، در این آیات به همین مناسبت سخن از قرآن به میان آمده نخست به عنوان یک پیام همگانى و جهانى، تمام انسان ها را مخاطب ساخته مى گوید:
” اى مردم از سوى پروردگارتان، موعظه و اندرزى براى شما آمد” (یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ).
” و کلامى که مایه شفاء بیمارى دلها است” (وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ).
” و چیزى که مایه هدایت و راهنمایى است” (وَ هُدىً).
” و رحمت براى مؤمنان است” (وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
در این آیه چهار صفت براى قرآن بیان شده است، که براى فهم بیشتر باید نخست روى لغات آن تکیه کنیم.
وعظ (و موعظه) آن چنان که در” مفردات” آمده است، نهى آمیخته به تهدید است، ولى ظاهرا معنى موعظه وسیعتر از این باشد، همانگونه که از” خلیل” دانشمند معروف عرب در همان کتاب مفردات نقل شده: موعظه عبارت از تذکر دادن نیکیها است که توأم با رقت قلب باشد، در واقع هر گونه اندرزى که در مخاطب تاثیر بگذارد، او را از بدیها بترساند و یا قلب او را متوجه نیکیها گرداند، وعظ و موعظه نامیده مى شود.
البته مفهوم این سخن آن نیست که هر موعظه اى باید تاثیر داشته باشد، بلکه منظور آن است که در قلبهاى آماده بتواند چنین اثرى بگذارد.
منظور از شفا دادن بیمارى دلها و یا به تعبیر قرآن شفاى چیزى که در سینه ها است، همان آلودگیهاى معنوى و روحانى است مانند بخل و کینه و حسد و جبن و شرک و نفاق و امثال اینها که همه از بیماریهاى روحى و معنوى است.
منظور از” هدایت” راهیابى به سوى مقصود، یعنى تکامل و پیشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت است.
و منظور از” رحمت” همان نعمتهاى مادى و معنوى الهى است که شامل حال انسانهاى شایسته مى شود همانگونه که در کتاب مفردات مى خوانیم” رحمت” هر گاه به خدا نسبت داده شود به معنى نعمت بخشیدن او است و هنگامى که به انسانها نسبت داده شود به معنى رقت قلب و عطوفت است.
در واقع آیه فوق چهار مرحله از مراحل تربیت و تکامل انسان را در سایه قرآن شرح مى دهد.
مرحله اول مرحله” موعظه و اندرز” است.
مرحله دوم مرحله پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است.
مرحله سوم مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مى گیرد.
و مرحله چهارم مرحله اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد و جالب اینکه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گیرد.
قرآن است که انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است که زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها مى شوید، و قرآن است که نور هدایت را به دلها مى تاباند، و نیز قرآن است که نعمتهاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند.
على ع در گفتار جامع خود در نهج البلاغه با رساترین تعبیرى این حقیقت را توضیح داده است آنجا که مى فرماید:
…
فاستشفوه من ادوائکم و استعینوا به على لاوائکم فان فیه شفاء من اکبر الداء و هو الکفر و النفاق و الغى و الضلال
:” از قرآن براى بیماریهاى خود شفا بطلبید، و به آن براى حل مشکلاتتان استعانت بجوئید، چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردها است که آن درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است” .
و این خود مى رساند که قرآن نسخه اى است براى بهبودى فرد و جامعه از انواع بیماریهاى اخلاقى و اجتماعى و این همان حقیقتى است که مسلمانان آن را بدست فراموشى سپرده و به جاى اینکه از این داروى شفا بخش بهره گیرند درمان خود را در مکتبهاى دیگر جستجو مى کنند، و این کتاب بزرگ آسمانى را فقط یک کتاب خواندنى قرار داده اند نه اندیشیدنى و عمل کردنى.
ر. ک : تفسیر نمونه، ج 8، ص: 318