طلسمات

خانه » همه » مذهبی » ابو مسلم خراسانی و عباسیان

ابو مسلم خراسانی و عباسیان


ابو مسلم خراسانی و عباسیان

۱۳۹۵/۰۶/۰۱


۲۷۰۳ بازدید

در مورد ابو مسلم خراسانی و چگونگی آشنایی او با عباسیان توضیح دهید.

عبدالرحمن بن مسلم معروف به ابومسلم خراسانی که نام اصلی او بهزادان پسر ونداد بود او به توصیه ابراهیم امام عباسی، به عبدالرحمن تغییر نام داد و با حکم وی رهسپار خراسان شد تا رهبری جنبش ضد اموی در این منطقه را بر عهده بگیرد. وی پس از پیروزی بر حاکم خراسان و تسخیر مرو، سپاهی را روانه عراق نمود و توانست در سال ۱۳۲ هجری قمری، مروان، آخرین خلیفه اموی را شکست دهد. با بر تخت نشستن ابوالعباس عبدالله سفاح به عنوان اولین خلیفه عباسی، امارت خراسان به ابومسلم سپرده شد. اما قدرت و نفوذ وی برای خلیفه و اطرافیان او نگران کننده بود. سرانجام، ابومسلم در سال ۱۳۷ هجری قمری، به نحو توطئه آمیزی به دستور منصور، دومین خلیفه عباسی به قتل رسید.
او یکی از بزرگترین سرداران عباسی در ابتدای خلافت آنها و از ارکان اصلی قدرت یافتن آنها محسوب می شود. احتمالاً در سال ۱۰۰ هجری قمری در مرو یا اصفهان متولد شد. با این حال روایات تاریخی دیگری نیز در مورد محل و زمان تولد وی نقل شده است؛ چنان‌که اظهار نظر صریح در این مورد آسان نیست. این احتمال وجود دارد که مجهول ماندن اصل و نسب ابومسلم، تعمداً توسط حکومت بنی عباس صورت گرفته باشد تا نقش دیگران در براندازی حکومت بنی امیه کمرنگ جلوه نماید.بیشتر منابع بر روی این اتفاق نظر دارند که ابومسلم در کوفه بزرگ شد که مهد نافرمانی سیاسی و اجماعی بر ضد امویان بود .
وی در جوانی با ((ابراهیم امام ( ابراهیم عباسی )|ابراهیم امام)) که برای سقوط امویان و برپایی خلافتی جدید تلاش می کرد، ملاقات کرد و پس از نشان دادن مهارت، کارآیی و وفاداری خود، از سوی ابراهیم مأموریت یافت که به خراسان رفته و مردم را به طور علنی به سوی ابراهیم و نهضتش و قیام علیه امویان دعوت کند.
در موقع حرکت، ابراهیم به وی پرچم سیاهی بخشید که بعدها پرچم اصلی او و دیگر عباسیان شد و وصایایی کرد که ماهیت هدف و انگیزه او و نهضت عباسی را به خوبی آشکار می کند.
او به ابو مسلم فرمان داد که در وفاداری به ما نسبت به هرکس که شبهه نمودی وی را به قتل برسان، اگر توانستی در خراسان یک نفر عرب زبان هم باقی نگذاری چنین بکن.
پس از مدّتی مروان بن محمد آخرین خلیفه اموی فهمید که ابراهیم دعوی خلافت دارد و لذا او را دستگیر کرده و به قتل رسانید.
ابراهیم برادرش سفاح را جانشین خود قرار داده بود و به همین دلیل ابومسلم مردم را به حمایت از سفاح دعوت می کرد، گرچه اسمی از او نمی برد.
ابو مسلم که خود ایرانی بود، از روحیة آزادی خواهی ایرانیان استفاده فراوانی برد.
سیاست امویان در طول سالهای خلافت خود بر اساس سیاست برتری عرب بر عجم اقوام دیگر و مخصوصاً ایرانیان را از همه سو تحت فشار قرار داده بود. بنابراین، ایرانیان آماده بودند تا به هر شکلی که شده از آنها رهایی یابند.
از سوی دیگر ایرانیان به پیامبر و اهل بیت او علاقه فراوانی داشتند و شمار زیادی از آنان از زمانهای بیشتر جزو شیعیان علی و ائمه محسوب می شدند او از این عوامل به بهترین وجه بهره جست، بدین صورت که بنی امیّه را قومی غاصب، خائن به کیان اسلام و قاتل اهل بیت پیامبر نشان داد و از سوی دیگر شعارش را الرضا من آل محمّد قرار داد، یعنی برای بیعت با شخص برگزیده ای از خاندان محمد قیام کرده ایم.
گرچه همانطور که ذکر شد، اسمی از این شخص برگزیده که در اصل سفاح و دیگر عباسیان بودند، نمی برد. فعالیت تبلیغی وی تقریبا مصادف بود با قیام و شهادت یحیی ابن زید ،
پس از قیام و شهادت یحیی، ابومسلم خراسانی از موقعیت و زمینه ی مناسبی که یحیی و شیعیان برای برانداختن بنی امیه به وجود آورده بودند، استفاده کرد. داعیان عباسی نیز از فرصت مناسب به نفع خویش بهره برداری می نمودند. همه جا سخن از مظلومیت خاندان پیامبر علیهم السلام بود و هر کس نسبت به جنایات بنی امیه و عمال آنان ابراز انزجار می کرد. شیعیان خراسان با دلی پر از اندوه و غم و قلبی مملو از عشق به دودمان پیامبر، هر که را نام «رضای آل محمد علیهم السلام» را می برد و مردم را دعوت به حکومت بنی هاشم می کرد، با جان و دل می پذیرفتند. مبلغان عباسی از این حربه حداکثر استفاده را می کردند و به مردم وعده ی عدل و دادگستری در ظل حکومت «رضای آل محمد علیهم السلام» می دادند.
شیعیان و مردم خراسان به عنوان خون خواهی فرزندان پیامبر علیهم السلام و قیام بر ضد بنی امیه برای نشان دادن تأثر خود از شهادت زید علیه السلام و یحیی، جامه ی سیاه به تن کردند و «مسوده» (سیه جامگان) نامیده شدند. آنان به عنوان سپاهی متحد و با عقیده ی مبارزه بنی امیه ظاهر گشتند. در آن زمان، هر کس لباس سیاه می پوشید طرفدار حکومت عدل و حامی خاندان پیامبر علیهم السلام و دشمن بنی امیه شناخته می شد. بنی عباس و داعیان آنان نیز لباس سیاه پوشیدند و انقلابیان علوی و هاشمی با پرچمی سیاه وارد صحنه ی مبارزه شدند.
بدین روی، لباس سیاه شعاری شد برای همه ی کسانی که در جبهه ی مخالف حکومت اموی قرار داشتند. بنی عباس حتی پس از پیروزی نیز همه لباس سیاه و عمامه ی سیاه به تن می کردند؛ زیرا این لباس و شعار بود که آنان را به قدرت رسانده بود. اما پس از به قدرت رسیدن عباسیان، مردم دیگر لباس سیاه نپوشیدند. تنها بنی هاشم این شعار را نگه داشتند و بر آن اصرار ورزیدند و این از علایم مشخصه ی آنان شد و تاکنون، که قریب سیزده قرن از آن زمان می گذرد، هنوز سادات هاشمی و فرزندان پیامبر علیهم السلام، عمامه ی سیاه را به عنوان نشانه ی هاشمی بودن حفظ کرده اند و مردم برای آن احترامی خاص قائلند.
«سیه جامگان خراسان» به انقلابیانی گفته می شد که پس از شهادت زید علیه السلام، در رکاب یحیی جنگیدند و بعد از کشته شدن یحیی، لباس سیاه را از تن بیرون نیاوردند.سرانجام، از میان مخالفان بنی امیه در خراسان، مردی شجاع به نام ابومسلم، که از وابستگان بنی عباس بود، از این موقعیت مناسب استفاده کرد و با دستاویز قرار دادن احساسات شیعیان، رهبری سیه جامگان خراسان را به عهده گرفت. [1] او توانست لشکری عظیم به وجود آورد، والی مقتدر خراسان، نصر بن یسار، را که از طرف حکومت بنی امیه حاکمیت داشت، از اریکه ی قدرت به زیر کشد و بر خطه ی خراسان چیره گردد.
درباره ی شخص ابومسلم، تحقیق جامعی صورت نگرفته و معلوم نشده که او عرب بوده یا عجم؛ مشرک بوده یا بربر؛ و در تواریخ، از جمله ی صفات او را خون ریزی و هتاکی و آدم کشی فراوان برشمرده اند. وانگهی ابومسلم خود از دعات بنی عباس بود و فرستاده ی ابراهیم امام و دست نشانده ی او بود و به کار او منجر به قدرت یافتن بنی عباس شد. [2] اگر ابومسلم به واقع، طرفدار خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و علویان بود، باید حکومت را به «رضای آل محمد علیهم السلام»، که در آن زمان کسی جز امام صادق علیه السلام نبود، واگذار می کرد، نه به فرزندان عباس. بنابراین، ابومسلم وجهه ی خوبی در نظر شیعیان و ائمه ی اطهار علیهم السلام ندارد.
استاد شهید، آیة الله مطهری قدس سره، در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، در این باره می نویسد:
«نهضت سیاه جامگان خراسان علیه مظالم و تبعیضات اموی به نام اسلام و عدل اسلامی آغاز گشت، نه به نام دیگر. داعیان و نقیبان عباسیان که مخفیانه به دعوت می پرداختند، دم از عدالت اسلامی می زدند و مردم را به «الرضا من آل محمد» می خواندند. [3] .
از طرف صاحبان دعوت، برای مردم خراسان پرچمی به رنگ سیاه رسید که نامش مخفی نگه داشته می شد و بر آن، این آیه ی مبارکه نوشته شده بود:
«اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر» [4] .
به ستمدیدگان اجازه داده شد که (یا ستم کاران) بجنگند و خداوند بر یاری آنان قادر است.
در آغاز نهضت، نه نام آل عباس در میان بود و نه نام ابومسلم و نه قومیت ایرانی و نه نامی دیگر، جز نام اسلام و قرآن و اهل بیت علیهم السلام و عدل و مساوات اسلامی؛ و هیچ شعاری در بین نبود، جز شعارهای مقدس اسلامی. در یکی از سفرها که داعیان عباسی به مکه آمدند و با ابراهیم امام ملاقات کردند، او ابومسلم را که هیچ معلوم نبود چه کسی است، اهل کجا است، عرب است یا ایرانی، معرفی کرد و چون ابومسلم در خراسان ظهور کرد، به نام «ابومسلم خراسانی» معروف شد.
برخی تاریخ نویسان ایرانی اخیرا کوشش دارند که همه ی موفقیت های قیام سیه جامگان را مرهون شخصیت ابومسلم معرفی کنند. شکی نیست که ابومسلم سردار لایقی بود، ولی آنچه زمینه را فراهم کرد چیز دیگری بود. گویند: ابومسلم در مجلس منصور، دومین خلیفه ی عباسی، آن گاه که مورد عتاب واقع شد، از خدمات خودش در راه استقرار خلافت عباسی سخن راند و کوشش کرد با یادآوری خدمات خویش، منصور را رام کند. منصور پاسخ داد: «اگر کنیزی به این امر دعوت می کرد، موفق می شد و اگر تو به نیروی خودت می خواستی قیام کنی، از عهده ی یک نفر هم برنمی آمدی!» [5] .
هر چند در بیان منصور قدری مبالغه وجود دارد، اما واقعیت است و به همین دلیل، منصور توانست ابومسلم را از اوج عزت و قدرتش پایین بکشد و آب هم از آب تکان نخورد.
در اینجا ذکر این نکته لازم است که عباسیان با تحریک احساسات اسلامی ایرانیان، قیام را رهبری کردند و آن جا با قرائت آیه ی «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا…»،مظالم امویان را برشمردند، بیش تر از مظلومیت آل محمد علیهم السلام سخن می گفتند تا مظلومیت خود ایرانیان. در سال 129 ه. ق. روز عید سعید فطر، سیه جامگان علنا در بلاد ماوراءالنهر قیام خویش را ضمن خطبه ی نماز عید اعلام کردند. نماز عید را مردی به نام سلیمان بن کثیر، که خود، عرب و ظاهرا از دعات عباسیان است خواند. شعار این قوم، که هدف آن ها را مشخص می کرد، این آیه ی کریمه بود:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم» [6] .
ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را شعبه شعبه و قبلیه قبیله قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما نزد خداوند پارساترین شما است.
با دقت در تاریخ سقوط امویان و پیروزی عباسیان، این مطلب به وضوح نمایان است که قیام زید علیه السلام و یحیی علت اصلی هلاکت بنی امیه، و نیروی هواخواه زید، اساس به ثمر رسیدن انقلاب عباسیان بوده است. [7] .
شیعیان ماوراء النهر و خراسان و هواداران زید علیه السلام و یحیی نمی خواستند عباسیان به حکومت برسند، بلکه هدفشان سرنگون کردن رژیم فاسد بنی امیه و اقامه ی دولت عدل بود که بر پایه ی کتاب و سنت و احکام قرآن و حکومت «رضای آل محمد علیهم السلام» باشد و مقصود آنان از «رضای آل محمد علیهم السلام» کسی جز امام معصوم از خاندان پیامبر علیهم السلام نبود و این همان هدف قیام زید علیه السلام و یحیی بود.
پاورقی
[1] ثورة بن زید علی، ناجی حسن، ص 152.
[2] تاریخ طبری، ج 7، ص 422، 421 – 353.
[3] خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، ج 2، ص 404.
[4] حج (22)، آیه ی 39.
[5] خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، ج 2، ص 405، 404.
[6] حجرات (49)، آیه ی 13.
[7] ثورة زید بن علی، ناجی حسن، ص 152.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد