رضا شیرمرز هنرمند و پزوهشگر تئاتر چند سال پیش به رویای دیرین خود پاسخ داد و برای آموختن زبان یونانی و آشنایی با فرهنگ و تمدن این کشور راهی یونان شد. این سفر او را ماندگار کرد و حالا حدود یک دهه از حضور او در این کشور میگذرد. چندی پیش کتاب «شاعری» اثر مشهور ارسطو با ترجمه شیرمرز به زبان فارسی منتشر شد و همین ترجمه فرصتی شد برای گفتگو با این چهره تئاتری. او این روزها مشغول نگارش چند کتاب تازه و البته ترجمه غزلیات حافظ به زبان یونانی است.
آنچه پیش رو دارید گفتگوی ایسنا با این چهره فرهنگی و هنری است.
چه شد که به یونان رفتید و حالا در این کشور چه میکنید؟
قصد اصلی من از مهاجرت به یونان، آموختن زبان یونانی و آشنایی با هنر، فرهنگ و تمدن یونان بوده و هست. برخلاف بسیاری از ایرانیان که پس از ورود به کشور مقصد، دچار بحران غربت و تنهایی میشوند، از همان ابتدا که وارد این کشور شدم، احساس کردم که در خانه دوم خودم هستم و هر روز این آشنایی عمق بیشتری مییابد. البته محبت، ملایمت، آرامش و میانهروی یونانیان یکی از دلایل این ارتباط متقابل بوده است. اینها از جمله ویژگیهای برجستۀ یونانیان هستند. پرواضح است که در ابتدا هیچ از زبان یونانی نمیدانستم، ولی خوشبختانه بسیاری از یونانیها به زبان انگلیسی آشنا هستند و برخلاف گروهی از ملل که تعصب شدیدی در مورد زبانشان دارند و صرفا ترجیح میدهند تا به واسطۀ زبان خودشان با مهاجران وارد گفتگو و رابطه شوند، میتوان با مردم یونان به زبان انگلیسی همسخن شد و ارتباط برقرار کرد. سال نخست را به یادگیری زبان یونانی در مرکز آموزش زبان در دانشگاه آتن گذراندم. به همراه گروهی از زبانآموزان عمدتا اروپایی، روزانه سه ساعت در کلاس زبان یونانی حاضر شدم و حداقل هشت نه ساعت در روز به مطالعۀ بیشتر در سایر منابع آموزشی در کتابخانۀ بزرگ دانشگاه آتن پرداختم. تراکم و سنگینی این زبان بغرنج را در همان چند ماه نخست دریافتم. میدانستم که با زبانی پیچیده و عمیق روبرو هستم که برای یادگیریاش باید زمان و انرژی فراوان مصرف کنم. سال نخست به آموزش فشردۀ زبان یونانی گذشت و پس از یک سال کمی میتوانستم با مردم ارتباط برقرار کنم. درواقع پس از اخذ دیپلم یونانی، سفر اصلی من در این وادی بیپایان آغاز شد و تا امروز ادامه داشته است.
سالها آرزوی آموختن زبان یونانی را داشتم
در کنار خواندن «کتاب جامعۀ» یونانی، آموختن زبان یونانی از جمله اموری است که طی دهۀ گذشته حتا لحظهای از آن غافل نبودهام. دوستان هنرمند، دانشگاهیان و روشنفکران یونانی هم در این مسیر بسیار یاریگر بودهاند و بیدریغ دانستههایشان را با من در میان گذاشتهاند تا به درک بهتری از این زبان نایل آیم. درواقع حدود یک دهه طول کشید تا بتوانم از دریای بیپایان زبان یونانی جرعهای بنوشم و وجوهی از این زبان بیکرانه را بیابم و دریابم. این مسیر را پیشتر مرحوم فریدون فریاد طی کرده بود و توصیههای خردمندانۀ او در این سفر دشوار بسیاری یاریام کرد. سالها پیش از مهاجرت به یونان، آرزوی آموختن این زبان غنی را در سر داشتم و خوشبختانه این هجرت، این فرصت گرانبها را برایم فراهم آورد تا زبان یونانی را زیست و فرهنگ و حکمت عظیمی را که در پس آن نهفته تاحدودی ادراک کنم.
تردید آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد
مطالعۀ آثار دراماتیک، فلسفی و ادبی یونان باستان و معاصر به زبان اصلی از جمله فعالیتهای موازی بود که طی این سالها مرا به آشنایی بیشتر با سرچشمۀ بسیاری از آرا و ایدههای فلسفی و تئاتری رهنمون شد، البته این آشنایی در ابتدا به گونهای از تردید در من دامن زد، تردید دربارۀ این موضوع که آیا ترجمههای ما از این آثار درست و دقیق بودهاند؟ آیا ترجمه از زبان واسطه به درک ما از اندیشههای تولیدشده در یونان باستان و حتا معاصر تاحدودی لطمه نزده است؟ این پرسشها هنوز هم در ذهن من جریان دارند. بر همین اساس، مقابله متون را از ترجمههای خودم آغاز کردم و به نتایج قابل توجهی دست یافتم. یکی از این نتایج آن است که ترجمۀ متون ادبی، فلسفی و دراماتیک باید از اصل زبان اتفاق بیفتد، وگرنه احتمال خطا و به گمراهی مترجم و خوانندگانش به شدت افزایش پیدا میکند. از همین رو، ترجمۀ آثار یونانی را مستقیما از زبان یونانی آغاز کردم و پس از مجموعهای از آثار ایاکووس کامبانلیس، بزرگترین نمایشنامهنویس معاصر یونان، به سراغ برگردان مجموعۀ آثار آریستوتلیس (همان ارسطو) رفتم.
آیا فعالیت اجرایی هم دارید یا بیشتر تمرکزتان بر کارهای نوشتاری است؟
– به همراه گروهی از اهالی تئاتر یونانی در مرحلۀ پیشتولید اجرای یکی از نمایشنامههایم با عنوان مهاجران (Immigrants) بودیم که ویروس کرونا بهسرعت عالم گیر شد و این پَندمیک بر گُردۀ خانوادۀ هنر از جمله تئاتریها نشست. به محض کمرنگ شدن این پندمیک کمسابقه، اگر شرایط مساعد باشد دوباره به سراغ تولید صحنهای این نمایشنامه خواهیم رفت. این نمایشنامه را به انگلیسی نوشتم و دوست خوبم و مترجم تئاتر نیکوس آناستاسوپولوس آن را به یونانی ترجمه کرد. او درواقع به دلیل روابط گستردهاش با بدنۀ هنری و فرهنگی کشور یونان، مدیریت برنامههای من را هم به عهده گرفت و در آشناسازی من با اهالی تئاتر، سینما، موسیقی، شعر و هنرهای تجسمی یونان بسیار تأثیرگذار بود. آخرین پژوهشی هم که در دست انتشار دارم، کتاب فلسفۀ تئاتر است که نگارش آن حدود یک دهه زمان برده. فلسفۀ تئاتر را در واقع میتوان کتاب جامع تئوریهای تئاتر توصیف کرد. دو کتاب دیگر را هم با عناوین فلسفۀ کمدی و کتاب جامع تمرینات صدا و بیان در دست تألیف دارم که برای نگارش آنها از منابع متعدد در زبانهای مختلف استفاده کردهام. همچنین مجموعۀ اشعار حافظ را با یکی از شاگردان یونانیام به یونانی ترجمه میکنیم. درواقع این نخستین برگردان یونانی غزلیات حافظ به زبان یونانی خواهد بود. همچنین آنتولوژی شعر فارسی به زبان یونانی را در دو جلد آماده میکنیم که شامل دوران کلاسیک و مدرن شعر فارسی است.
درباره ترجمه کتاب فن شعر بفرمایید. چه شد که این کتاب سخت را برای ترجمه انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه ترجمههای دیگری از آن موجود بود.
– از نظر من، ترجمههای موجود از این اثر جاودان و تأثیرگذار ارسطو در دورۀ خودشان، رخدادهای فرهنگی مهمی بودهاند و نمیتوان اهمیت آنها را انکار کرد. درواقع متفکرانی مانند سهیل افنان، عبدالحسین زرینکوب و فتحالله مجتبایی، ضرورت ترجمهای بهروز و قابل درک را برای هم سن ها خویش احساس میکردند و بر همین اساس دست به برگردان این متن پیچیده و دشوار زدند. سهیل افنان این متن را از زبان یونانی ترجمه کرده است و ترجمۀ انصافا درست و دقیقی ارایه کرده. تنها مسئلهای که در برگردان او وجود دارد، تلفظ نادرست گروهی از واژگان و اسامی است. البته این در ایران امروز خیلی نمیتواند مورد استفاده پژوهشگران جوان قرار بگیرد، چون زبان کلاسیک و گاهی اوقات غیرقابل فهمی دارد. هنگام ترجمۀ کتاب شاعری جمله به جمله با ترجمههای افنان و زرینکوب مقایسه میکردم. ترجمۀ افنان به این دلیل که مستقیما از زبان یونانی بوده، دقیقتر و قابلفهمتر از برگردان زرینکوب است. ترجمۀ زرینکوب شکل بسط یافتهای دارد و گاهی اوقات یک جملۀ ساده در متن ارسطو در ترجمۀ زرینکوب به یک پاراگراف تبدیل شده یا بالعکس، چند جملۀ ارسطو، در یک جمله خلاصه شده است. نکتۀ دیگری که باید به آن اشاره کنم، ترجمه و انتشار کتاب ارسطو در ایران مانند بسیاری از کارهای دیگر، با تأخیر انجام شده است. به عنوان مثال نخستین ترجمۀ انگلیسی کتاب شاعری در سال ۱۷۸۹، یعنی حدود ۲۳۰ سال پیش، به قلم توماس تویینگ ارایه شد. این ترجمه در ۱۸۱۲ منتشر شد. پس از صد و سیزده سال، در سال ۱۹۰۲ دومین ترجمه در دنیای انگلیسیزبان به دست سموئل هنری بوچِر ارایه شد. پس از هفت سال، در سال ۱۹۰۹ اینگرم بایواتر، پژوهشگر و استاد دانشگاه آکسفورد، ترجمۀ جدیدی را از این کتاب گرانقدر به انتشار رساند. از آن سال تا امروز حدود چهارده ترجمۀ معتبر از شاعری صرفا در دنیای انگلیسیزبان منتشر شده و مترجمان بزرگی مانند ریچارد جانکو (۱۹۸۷) و آنتونی کِنی (۲۰۱۳) برگردانهای نو و بهروزی را از کتاب سترگ ارسطو ارایه کردند.
آخرین ترجمۀ معتبر، شفاف و ادراکپذیر از شاعری را رون مایرلند به انجام رسانده که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. جالب اینکه همۀ این مترجمان و پژوهشگران اثر ارسطو را مستقیما از زبان یونانی ترجمه کردند و به همین دلیل مخاطب انگلیسیزبان با ابهامات کمتری دربارۀ متن مذکور روبرو بوده است، ولی ترجمههای فارسی موجود اکثرا از زبانهای واسطه ترجمه شدهاند و طبیعتا دچار ابهاماتی هستند. علاوه بر این مطالعۀ متون مذکور که دهها سال پیش منتشر شدهاند و لحنی متفاوت از زبان فارسی امروز دارند، برای نسلهای جدیدتر کمی دشوار مینمود. درواقع هدف من از برگردان کتاب شاعری، ارایۀ برگردانی بهروز، نو و قابل درک برای نسلهای جوان و جستجوگر بود. البته این نخستین ترجمۀ من از متفکر و فیلسوف بزرگ یونانی بود، بنابراین منکر اشکالات احتمالی آن نیستم، در چاپهای آتی به طور قطع این اشکالات را برطرف خواهم کرد و امید که این تجربۀ دشوار مرا در برگردان سایر آثار ارسطو یاری کند. موضوع دیگر این است که از نگارش تفسیر و توضیح مطوّل و درازدامن به شیوۀ قدما دربارۀ آرای ارسطو آگاهانه خودداری کردهام، چون از نظر من، ارایۀ خوانشها و تأویلهای نو از کتاب شاعری را باید به اندیشمندان و پژوهشگران حیطۀ فلسفه و هنر سپرد. همین که توانسته باشم ترجمهای دقیق و درست از این کتاب ارایه کنم، به وظیفهام به عنوان مترجم عمل کردهام.
اگر ترجمه کتاب دیگری را از یونانی در دست دارید، خوشحال میشویم درباره آن هم اطلاعاتی داشته باشیم.
– ترجمۀ کتاب سخنوری (Ῥητορική) ارسطو رو به اتمام است. از حدود دو سال پیش ترجمۀ این کتاب سترگ را آغاز کردهام و امیدوارم بتوانم به زودی آن را به چاپ و نشر بسپارم. این کتاب را پیشتر با عنوان خطابه یا فن خطابه به فارسی ترجمه کردهاند و از سه کتاب تشکیل شده است. کتاب نخست، پانزده بخش، کتاب دوم ۲۶ بخش و کتاب سوم ۱۹ بخش دارد. طی کتاب نخست ارسطو درواقع در پی ارایۀ تعریفی اجمالی از پدیدار سخنوری است و انواع آن را نیز برمیشمرد و به تفصیل کالبد میشکافد. ارسطو بخش نخست این کتاب را با عنوان «سخنوری و جدل: هدف و کاربرد سخنوری» اینگونه میآغازد:
سخنوری و جدل، معادل یکدیگرند، چون هر دو با موضوعاتی سر و کار دارند که برای همۀ انسانها تاحدودی آشنا هستند و به علوم خاصی محدود نمیشوند. بنابراین جملگی انسانها با این دو ارتباط تنگاتنگ دارند، چون همۀ آنها این قابلیت را دارند که دست به استدلال بزنند، بر استدلال خویش پا بفشارند، از خود دفاع و دیگران را محکوم کنند. بسیاری از انسانها به یاری بخت و اقبال به این کار دست میزنند، درحالیکه بعضی از روی عادت برآمده از تمرین به این امر مبادرت میورزند. هر دوی این روشها ممکن هستند و پرواضح است که میتوان به شکل نظاممند به این امور پرداخت، چون میتوان دلیل موفقیت سخنورانی را که ممارست کردهاند از سخنورانی که به شکل خودجوش به این امر نایل آمدهاند بازشناخت. بررسی این موضوع پرده از این واقعیت برمیدارد که سخنوری هنر است.
ارسطو سخنوری را اینگونه تعریف میکند:
«سخنوری» را میتوان عقلانیت لازم برای کشف ابزارهای فهم هر موضوعی تعریف کرد. این مکاشفه، وظیفۀ هیچ هنر یا مهارت دیگری نیست. هنرها و مهارتهای دیگر فقط میتوانند موضوعات مربوط به خودشان را بررسی و تفهیم کنند. مثلا پزشکی از سلامتی و بیماری، هندسه از خواص اندازهها و ریاضیات از اعداد میگوید. سایر هنرها و علوم هم به موضوعات خاص خودشان محدود میشوند. ولی سخنوری یعنی توان کشف شیوههای ترغیب در هر موضوعی که با آن سروکار داریم. از همین رو میگوییم که سخنوری به موضوعات محدود، خاص و معین نمیپردازد.
در کتاب دوم، ارسطو سه ابزار ترغیبکنندۀ سخنوری را که سخنور باید به آنها متکی باشد برمیشمرد. این سه ابزار کارامد عبارتند از: ترغیب به واسطۀ شخصیت و اعتبار شخصیتی که ارسطو آن را ήθος مینامد، ترغیب به یاری عواطف و روانشناسی مخاطب که ارسطو آن را πάθος مینامد و ترغیب شنونده به کمک الگوهای استدلالی و جدلی یا همان λόγος. کتاب سوم به موضوعاتی مانند واژهگزینی، استعاره، جملهبندی و ساختار میپردازد و گاهی اوقات خواننده را برای درک عمیقتر از موضوعات مذکور به کتاب شاعری ارجاع میدهد. کتاب سخنوری را بر پایۀ دو ترجمۀ ارزشمند به قلم ذیمیتریس لیپورلیس و ایلیا ایلیو از یونانی باستان به یونانی مدرن ترجمه کردهام.
با توجه به اینکه ساکن یونان هستید ، خوب است از تاثیر تئاتر یونان بر تئاتر جهان هم صحبت کنیم.
– هزاران کتاب و مقالۀ معتبر در این زمینه نوشته شده و به دلیل گستردگی این حیطه از پژوهش تئاتری، نمیتوان ابعاد مختلف تأثیرگذاری تئاتر یونان بر تئاتر جهان را در فرصتی کوتاه برملا کرد. این تأثیرگذاری در سطح فرم، از متن دراماتیک (تراژدی، کمدی، ساتیر و ساختار دراماتیک آنها) تا اجرای صحنهای، صحنهپردازی، کارگردانی و بازیگری (صورتک، لباس و بزک)، وجوه تئوریک تئاتر، معماری و مدیریت تئاتر، مخاطبشناسی تئاتر (که با نام تئوری پذیرش مخاطب یا audience reception theory شناخته شده)، ابعاد آیینی تئاتر (ذیونیسیا)، ترانهسرایی در تئاتر و… قابل رؤیت و تحلیل است، همان گونه که بسیاری از پژوهشگران و تحلیلگران عرصۀ ادبیات دراماتیک و اجرای تئاتری به آن پرداختهاند و آثار عمیقی را عرضه کردهاند. تأثیرگذاری تئاتر یونان را میتوان در سطح محتوا هم ردیابی کرد، به عنوان مثال رویارویی انسان و خدایان یا ارادۀ آزاد و تقدیر، اول بار در تراژدی (به عنوان مثال در آژاکس و پرومیثِئوس در بند و ایذیپوس شاه) و کمدی (به عنوان مثال در پرندگان و صلح) یونانی اتفاق افتاد و به تئاتر جهان سرایت کرد و تا امروز هم ادامه دارد.
یونان؛ آغازگر تئاتر فمینیستی
از نظر من تئاتر فمینیستی از یونان باستان آغاز شده است. ملکۀ آشوبگر در نمایشنامۀ میذیا نمونۀ مشهوری است از کارکتری فمینیستی که تمام هنجارهای اجتماعی و سیاسی را زیر پا میگذارد تا ارادۀ خویش را بر محیط مردسالار تحمیل کند. یا آنتیگونی که قواعد دولتشهر (φύση) را بر هم میزند و قانون خودساختهاش (νόμος) را برای حفظ حرمت خانواده به جامعه و حاکمیت تحمیل میکند. همچنین میتوان به لیسیستراتا اشاره کرد که زنان آتن را به خودداری تنانه و جنسی از مردانشان دعوت میکند تا صلح گریزپا را در یونانِ جنگزده در آن دوران برقرار کند. از این دست زنان آشوبگر که طرحی نو درمیاندازند و محیط اجتماعی پیرامونشان را به تغییر وامیدارند در درام یونان باستان کم نیستند.
این فمینیزم برهنه و آشوبگرانه به تئاتر روم باستان و سپس به تئاتر دوران الیزابتی و رنسانس و دست آخر تئاتر مدرن و حتا پستمدرن صادر شد و در نزد مخاطب جایگاهی عمیق پیدا کرد. اقتباس دراماتیک و صحنهای هم شکل دیگری از تأثیرگذاری تئاتر یونان بر تئاتر جهان را آشکار میسازد. این شکل از پذیرش درام یونان توسط فرهنگهای مختلف هم تاریخی طولانی و پرپیچ و خم دارد که پژوهشهای متعددی دربارۀ آن صورت گرفته و هر سال صورت میگیرد.
از تئاتر شرق غافل نشویم
البته اگر اقتباسهای سینمایی و موزیکال را هم در نظر بیاوریم، یا اگر به تأثیرپذیری هنرهای دیداری از تئاتر و درام یونان باستان نظری بی افکنیم، درخواهیم یافت که چه تأثیر شگرفی بر تئاتر قارههای مختلف گذارده است. نکتۀ دیگری که قصد دارم به آن اشاره کنم، این است که آگاهی نسبت به عمق حضور تئاتر یونان باستان در گوشههای جهان دیروز و امروز نباید ما را از واقعیت تئاتر شرق و اثرگذاری عمیق آن بر تئاتر جهان، بالاخص تئاتر قرن بیستم و دهههای اخیر غافل کند. یادمان باشد که درام سانسکریت بیش از سه هزار سال سابقه دارد و نسخ خطی آن به دست ما رسیده است. درام و تئاتر شرق دور هم بر تئاتر امروز غرب سایه افکنده و بزرگان این وادی را مبهوت خویش ساخته است. بنابراین بر این باور هستم که هر دوره از درام و تئاتر، در هر قاره و کشور باید به شکل موردی و مستقل مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد تا اهمیت واقعی هر گونۀ تئاتری و اشکال متنوع درامنویسی آشکار گردد. یکی از نکاتی که در کتاب اخیرم با عنوان فلسفۀ تئاتر عنوان کردهام این است که امروز (همان گونه که مطالعات پرفرمنس و تئاتر به ما نشان میدهد) صدرنشینی تئاتر یک قاره یا کشور و گوشهنشینی تئاتر سایر ملل واجد ماهیتی غیرعلمی و غیراخلاقی است و هنر تئاتر در مقیاس جهانی، نتیجۀ تولد و بالندگی فرمهای مختلف آیینی، تئاتری و متنمحور در سرتاسر جهان محسوب میشود و نه ملت یا قارهای خاص یا دورهای محدود از تاریخ.
این کنجکاوی هم طبیعتا وجود دارد که تئاتر معاصر یونان الان چه جایگاهی دارد؟ آیا وضعیت آن مانند بسیاری از تمدنهای بزرگ است که طی قرون متمادی جایگاه اولیه خود را از دست دادهاند و گویی با گذر زمان پیش نرفتهاند؟
بگذارید در این مجال کوتاه، نظری موجز به تاریخ پرتلاطم یونان بیندازیم تا شاید اندک نوری بتابانیم بر دلایل زمین گیر شدن تاریخی و فرهنگی این تمدن بزرگ. اگرچه یونانیان باستان هرگز نتوانستند مفهوم حقوق بشر را کاملا فرمولبندی کنند، توانستند ارزشهای اولیۀ آزادی، برابری سیاسی و کرامت شهروندی را طی سالهای ۵۵۰ تا ۴۶۵ پیش از میلاد پایه بریزند و از استبداد به مفهوم ادارۀ دولتشهر توسط یک تن به سوی مردمسالاری حرکت کنند. بخش عمدۀ تولید اندیشه در شکلهای مختلف از فلسفه تا ادبیات و درام و معماری و…، و رونق اقتصادی، کشاورزی و تجاری، طی ۷۴ سال به وقوع پیوست، یعنی از سال ۴۸۷ تا ۴۰۴ پیش از میلاد. این سالها را اصطلاحا «عصر طلایی یونان» مینامیم. پس از جنگهای پلوپونیسی، تمدن هلنی که به اوج پیشرفت و رونق خود رسیده بود، با فقدان راهبریِ مؤثر، جنگهای ویرانگر و آشوبی خانمانبرانداز روبرو شد. این هرج و مرج تدریجی را میتوان در سخنان اکسنُفُن و دیگران ردیابی کرد.
مقدمات فروپاشی و اضمحلال تاریخی این تمدن پربار و پویا طی ۱۳۷ سال، یعنی از ۴۰۳ تا ۳۴۰ میلادی فراهم آمد و تمدن یونان عملا به سه بخش تقسیم شد و هر یک از این بخشها به لحاظ سیاسی و اقتصادی مسیری جداگانه را در پیش گرفتند. این تجزیهطلبی به تضعیف همه جانبۀ یونان (در مقایسه با عصر طلایی) انجامید. در غرب یونان، دولتشهر فروپاشید و جنگطلبان بر اریکهها تکیه زدند. در مرکز، سیاستهای موجود با شکست روبرو شدند و در شرق، ایرانیان بر دولتشهرهای یونانی استیلا یافتند. طی نیم قرن پس از جنگهای پلوپونیسی، جنگ و درگیریهای داخلی مانند خوره به جان پیکرۀ تمدنی اینچنین درخشان و پیشرو افتاد و موجودیت آن را به مرگی تدریجی و تراژیک کشاند. از همین رو میتوان سالهای ۳۵۹ تا ۳۳۴ پیش از میلاد را پایان دوران کلاسیک یونان و تکمیل فرایند فروپاشی سیاسی آن نامید. با مرگ اسکندر مقدونی در سال ۳۲۳ پیش از میلاد فصل تازهای در تاریخ یونان آغاز شد که به «یونان هلنی» مشهور است، این دوران با مستولی شدن امپراتوری روم بر یونان و اشغال گروهی از جزایر آن به پایان رسید، اگرچه حاکمیت قوانین و قواعد روم نتوانست مفهوم هلنی یونان را
به تمامی از میان بردارد و فرهنگ هلنی تا ظهور مسیحیت به قوت خویش باقی ماند.
در دوران بیزانس، یعنی از سال ۳۲۴ تا ۱۲۰۴ پس از میلاد و نیز در دوران مرکزیت قسطنطنیه، یونانیها کمابیش امکان یکپارچه شدن و تقویت حس ملیگرایی را پیدا کردند، البته این حس مشترک، علیرغم رشد موقت اقتصادی یونان در دورههای کوتاه زمانی و شکوفایی هنری یونان در عصر بیزانس، تا دوران معاصر به استقلال سیاسی نینجامد. امپراتوری عثمانی از اواسط قرن پانزدهم میلادی، سرنوشت یونان را مستقیما و به واسطۀ حملۀ نظامی فاجعه باری به دست گرفت. رمان آزادی یا مرگ به قلم نیکوس کازانتزاکیس (ترجمۀ محمد قاضی) جزئیات
قابل توجهی را دربارۀ این هجوم بیرحمانه و خصمانه با ما در میان میگذارد. یونانیان این دورۀ تاریخی را عصرِ سلطنت ترکها یا Τουρκοκρατία مینامند. یونان پس از ۱۱۰۰ سال حاکمیت امپراتوری روم، اینک تن به حاکمیت امپراتوری عثمانی داده بود، حاکمیتی که بیش از چهار قرن به طول انجامید و ابعاد مختلف فرهنگ و تمدن هلنی را تهدید یا تخریب کرد.
تاریخ مدرن یونان آغاز میشود
تا اینکه در سال ۱۸۲۱ میلادی نبرد استقلالجویانۀ یونانیها (یا به قول یونانیها «انقلاب یونان» و به قول ترکها «عصیان یونان») آغازید و در کمتر از یک دهه و پس از قرنها اسارت این سرزمین در دستان خونین بیگانگان به استقلال کامل یونان ختم شد، در حالی که اقتصاد و کشاورزی این کشور به شدت تضعیف شده بود و فرهنگ نیمه جان هلنی نیاز به تجدید قوا داشت. تاریخ مدرن یونان تقریبا از همین دوران آغاز میشود، اگرچه باز هم این سرزمین از گزند جنگها و فجایع انسانی قرن نوزدهم و بیستم (جنگهای بالکان از ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۳، جنگ جهانی اول و نبرد یونان با ترکها از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲، جنگ جهانی دوم، جنگ داخلی یونان از ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۹ و دیکتاتوری نظامی از ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۴) در امان نماند و هر زمان به مرز شکوفایی دوبارۀ فرهنگی و رونق اقتصادی نزدیک شد، فاجعهای گریبانش گرفت و به خاک سیاهش نشاند.
دولت به حمایت از تئاتر پرداخت
درواقع میتوان گفت که سرزمین یونان تنها طی چهار یا پنج دهۀ اخیر فرصت این را پیدا کرده تا به توسعهای مداومتر از گذشته دست بزند و در این فرصت نسبتا کوتاه انصافا گامهای نسبتا بزرگی برداشته است، اگرچه هنوز نتوانسته بر زخمهای تاریخی و فرهنگی خویش مرهمی کارامد بگذارد. یکی از این گامهای قابل توجه، توسعۀ تئاتر و ادبیات دراماتیک است. البته جریان بازیافت و توسعۀ سیستماتیک تئاتر و درام در یونان معاصر به اواخر قرون هفدهم، هجدهم، نوزدهم و اوایل قرن بیستم برمیگردد، هنگامی که تئاتر ملی در آتن، تئاتر ملی شمال یونان و تئاترهای مدرن دیگری مانند تئاتر هنر، صحنۀ نو، تئاترهای شهرداریهای سرتاسر یونان و… تأسیس شدند و آثار مهمی از درام یونان باستان و جهان را به اجرا درآوردند. علیرغم افت و خیرهای حاصل از بحرانهای سیاسی و اجتماعی، طی قرن گذشته، دولتها سرمایههای قابل توجهی را به توسعۀ درام و نمایشنامۀ یونانی اختصاص دادهاند. ظهور نمایشنامهنویسانی مانند خِنوپولوس، کازانتزاکیس، مِلاس، بورگیس، تِرزاکیس، کامبانلیس، ماتِسیس، آناگنُستاکی، زیوگاس، کارگردانان تئاتر مانند خریستومانوس، اکونومو، پولیتیس، رُندیریس و بازیگران تئاتر مانند کوتوپولی، کیوِلی، وِآکیس، آرگیروپولوس، پاخینو، مینوتیس، فوکاس، کلونیس، چاروخیس، کُنتُغلو، واسیلیو و فُتُپولُس و… حاصل همین حمایتهای دولتی و کمابیش مستمر طی قرن بیستم تا امروز بودهاند.
توسعه تئاتر در گرو آزادیهای اجتماعی و شکوفایی اقتصادی است
درواقع پروژۀ توسعۀ تئاتر در قرن اخیر از مدارس و سیستم آموزشی آغاز شد. تئاتر کودک و تئاتر سنتی از حمایت قدرتمند دولتها برخوردار و نمایشنامهنویسان دعوت به اقتباس و نگارش آثار دراماتیک بر اساس سنتهای فولکلور و اساطیر باستانی یونان شدند. برای اینک سخن کوتاه کنم، خوانندگان را به مطالعۀ سلسله مقالاتی که در مجلۀ صحنه دربارۀ تئاتر معاصر یونان ارایه کردم دعوت میکنم. در مجموع میتوان گفت که اگرچه تئاتر امروز یونان، از منظر وسعت و گستردگی فعالیتها، خیلی با صنعت بزرگ تئاتر در کشورهایی مانند آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و… قابل مقایسه نیست، از نظر کیفی کم از آنها ندارد. آزادیهای سیاسی و اجتماعی، شکوفایی اقتصادی، مدیریت خصوصی غیرایدئولوژیک و حمایت دولتی فارغ از صفبندیهای سیاسی، شروط اساسی بالندگی تئاتر در تمام ممالک گذشته و امروز بودهاند. یونان معاصر به منظور برآوردن این شروط گامهای مؤثری برداشته، ولی برای رسیدن به فضای مطلوبتر و گسترش بیشتر هنر درامنویسی و تئاتر نیاز به چند دهه فعالیت مستمر و هدفدار دارد.
انتهای پیام