۱۳۹۳/۰۹/۱۸
–
۳۴۳۸ بازدید
لطفا احکام جنگ در اسلام رو با استناد به روایات و قرآن کریم به طور کامل و با باجزئیات شرح دهید .پیشاپیش بازهم از پاسخ شما قدردانی میکنممن الله توفیق
الف. ویژگی هاى جنگ در اسلام1 ـ در راه خدا بودن جـنـگ در مـفهوم خاص خود یعنى جهاد و به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهى , جـایـگـاهى بلند در فقه اسلام دارد و سهمى قابل توجه ازات الاحکام را به خود اخـتـصـاص داده است . جهاد, در لغت به معناى توان و سختى و در اصطلاح به مـعناى ((به کار گرفتن نهایت تلاش و توان در مقابله با دشمن )) است . (1) در قـرآن کریم , واژه ((جهاد)) و نیز واژه ((قتال )), با قید ((فى سبیل اللّه )) مقید و بـدین وسیله , ازسایر جنگ ها متمایز شده است . قید ((فى سبیل اللّه )) نشانگر آن اسـت کـه روح و شالوده جنگ و جهاددر اسلام , در راه خدا بودن آن است . از این رو, جنگى که فاقد این ویژگى باشد, از نظر اسلام فاقد ارزش و اعتبار است . در راه خـدا بـودن جـهـاد بـدین معناست که جنگ باید براى تحقق اهدافى به کار گرفته شود که خداوند متعال معین فرموده است . همین حقیقت , رمز تقدس و
ارزشمندى جهاد ودفاع در اسلام است . در یـک جـمـلـه مى توان گفت : ((در راه خدا جنگیدن )), اساسى ترین ویژگى جنگ در اسلام است که صف ((مؤمنان مجاهد)) را از صف ((طاغوتیان جنگجو)) جدا مى کند. قرآن کریم به صراحت به این مطلب اشاره مى کند: ((اءلـذیـن آمـنـوا یـقـاتـلـون فـى سـبـیل اللّه والذین کفروا یقاتلون فى سبیل الطاغوت )) (2) کـسـانـى کـه ایـمـان دارنـد, در راه خدا پیکار مى کنند و آنان که کافرند درراه طاغوت .
2 ـ عادلانه بودن
جـنـگ , آن گـاه کـه رنـگ تـجـاوز بـه خـود گیرد, پدیده اى شر و نامیمون و بـزرگ تـریـن بـلایـى است که جوامع انسانى را تهدید و نابود کرده است . بیش تر جـنـگ هـایى که تاکنون در جهان رخ داده است , به ویژه دو جنگ جهانى اول و دوم کـه بیش ترین خسارت جانى و مالى رابه وجود آورده اند, چیزى جز تجاوز و ستمگرى نبوده اند. در این جنگ ها ظهور و تبلور تجاوز در چهره جنگ , بشریت را از جنگ وخونریزى متنفر ساخته است . در این میان , جنگ هایى تنها به عنوان عـامل دفع تجاوز و مقابله با تجاوزگران به وقوع پیوسته است . ازاین رو, داراى قـداسـت و ارزش گشته اند. همین دو چهره جنگ , بحث جنگ تجاوزگرانه یا ستمگرانه و جنگ عادلانه را مطرح کرده است . جـنـگ عـادلانه , جنگى است که اولا در مقام دفع تجاوز است و ماهیتى دفاعى دارد و ثـانـیا از هر نوع ستمگرى , به کارگیرى شیوه هاى غیر انسانى , کشتن غیر نـظامیان و شکنجه و آزار اسراى دشمن به دور است . جنگ در اسلام , داراى این دو ویـژگـى اسـت و بـه مـعـناى واقعى کلمه , عادلانه است . به سخن دیگر, دو ویژگى دفاعى بودن و انسانى بودن جنگ در اسلام , از آن جنگى عادلانه ساخته اسـت .اینک به جا است که پیش از تبیین این دو ویژگى , به دو آیه از قرآن کریم اشـاره کـنـیـم کـه از آن ها مى توان استفاده کرد که اسلام جنگ تجاوزگرانه را مردود مى شمارد: ((و قـاتـلـوا فـى سـبـیـل اللّه الـذیـن یـقـاتـلـونـکم و لا تعتدوا ان اللّه لا یحب المعتدین )) (3) و در راه خدا, با کسانى که با شما مى جنگند, نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست نمى دارد. در تـفـسـیـر ایـن آیـه دو احتمال مطرح است : احتمال نخست این که منظور از ((الـذیـن یـقاتلونکم )) دشمنانى اند که جنگ را با مسلمانان آغازکرده اند. با این احـتـمال , معناى نهى ((و لا تعتدوا))این است : با کسانى که با شما نمى جنگید. احـتـمـال دوم این است که ((الذین یقاتلونکم ))کسانى اند که در صحنه پیکار با مـسـلـمانان مى جنگند. در این احتمال , نهى ((و لا تعتدوا)) نهى از جنگ با غیر نـظـامـیـان است . (4) هر یک از دو احتمال را که برگزینیم , مفاد کلى آیه این است که مسلمانان نباید به جنگ تجاوزگرانه و ستمکارانه دست یازند, هر چند احـتـمـال نخست با ویژگى دفاعى بودن و احتمال دوم با ویژگى انسانى بودن جنگ در اسلام سازگار است . ((یاءیها الذین آمنوا کونوا قوامین للّه شهدآء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم على اءلا تعدلوا اعدلوا هو اءقرب للتقوى …)) (5) اى کـسـانـى کـه ایـمان آورده اید گواهى دهید. دشمنى با گروهى , شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند پیشه کنید که به پرهیزگارى نزدیک تر است . ایـن آیـه هـر چند اختصاص به جنگ ندارد, اما مفید این معناست که در اسلام , دشمنى مسلمانان با برخى انسان ها به هیچ وجه مجوزستم پیشگى و ترک عدالت نیست و مجاهدان و رزمندگان مسلمان هیچ گاه نباید در برخورد با دشمن از جاده عدالت و انصاف خارج شوند و کردار خویش را به ننگ تجاوز و ستم بیالایند.
3 ـ دفاعى بودن
ادعـاى دفـاعـى بـودن جنگ در اسلام , در دفاع یا جهاد دفاعى به سهولت قابل هـضـم و مـورد وفـاق همگان است , اما چنین ادعایى درجنگ و جهاد ابتدایى تا انـدازه اى دشـوار و چـه بسا متناقض جلوه کند, زیرا این پرسش پیش مى آید که جـنگ ابتدایى که خود قسیم (همردیف ) جنگ دفاعى است , چگونه ممکن است دفاعى باشد؟
بـراى پـاسـخ به این پرسش باید گفت : دفاع در مبحث جهاد, داراى دو مفهوم مـحـدود و گـسـتـرده اسـت . مفهوم محدود آن , به معناى دفاع در برابر تجاوز نـظـامى دشمن است . دفاع به این معنا, همردیف جهاد ابتدایى است , اما مفهوم گـسـترده اش , دفاع در برابر هرگونه تجاوز آجز تجاوز نظامى ـ است که براى دفـع آن بـایـد بـه هـجوم نظامى دست زد. آن جا که گفته اند: ((جهاد, داراى مـاهـیـتـى دفاعى است )) یا((جهاد, در حقیقت دفاع است )), دفاع به این معنا, مـورد نـظر بوده است . معنا و مفاد دفاعى بودن جهاد ابتدایى این است که روح دفاع درپیکر جنگ و جهاد ابتدایى جارى است . به سخن دیگر, در هر موردى که جـهـاد ابـتـدایـى توصیه و واجب شده است , بدون تردید حقى مورد تجاوز قرار گرفته است و چنین جهادى در حقیقت براى دفاع از آن حق است .
البته , نوع و گـستره حق یکسان نیست , گاه حق داراى جنبه شخصى و فردى است و گاه داراى جنبه ملى . هر شخص حق دارد از جان و مال خویش و هر ملتى حق دارد از سـرزمـین واستقلال خود به دفاع برخیزد, اما برخى حقوق به یک شخص و یا یک ملت , از آن جهت که شخص و ملتند, اختصاص ندارد, بلکه به همه انسان ها و ملت ها تعلق دارد. از این حقوق به حقوق انسانى یا انسانیت تعبیر مى شود. اکنون سخن در این است که آیا دفاع , تنها در حقوق فردى و ملى مشروع است یا شامل حقوق انسانى نیز مى شود؟ براى یافتن پاسخ این پرسش , پرسشى اساسى تر مـطـرح است و آن این که ملاک مشروعیت و تقدس دفاع چیست ؟ آیا چون یک شخص از جان و مال خویش و یک ملت از سرزمین و استقلال خود دفاع مى کند, آن جـنگ مقدس و مشروع است یا علت قداست و مشروعیت , دفاع ازحق است ؟ بـى تـردیـد, مـلاک تقدس و مشروعیت دفاع , از حق دفاع کردن است و تفاوتى نـیست که حق , از آن یک فرد باشد, به یک ملت تعلق داشته باشد و یا به انسانیت مـربـوط شـود, بـلـکـه بـه اعتقاد استاد شهید مطهرى , دفاع از حقوق انسانى , مـقـدس تـر و ارزشـمـندتراست . ایشان آزادى را یکى از حقوق انسانى مى داند و مى گوید: مثلا آزادى را از مقدسات بشرى به حساب مى آورند. آزادى مربوط به یک فرد و یک ملت نیست . حالا اگر آزادى در جایى مورد تهاجم قرار گرفت , اما نه آزادى من و نه آزادى ملت من , بلکه در یک گوشه اى از گوشه هاى دنیا آزادى که جزء حقوق عمومى همه انسانهااست , مورد تهاجم قرار گرفته , آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان دفاع از حق انسانیت مشروع است یا نه ؟ اگر مشروع است پس منحصر به آن فردى که آزادى او مورد تهاجم قرار گرفته نیست , افراد دیگر و مـلت هاى دیگر نیز مى توانند بلکه باید به کمک آزادى بشتابند و به جنگ سلب آزادى و اخـتـنـاق بروند در این جا چى جواب مى دهید؟ گمان نمى کنم کسى تـردیـد بکند که مقدس ترین اقسام جهادها و مقدس ترین اقسام جنگ ها, جنگى است که به عنوان دفاع از حقوق انسانیت صورت گرفته باشد. (6) از دیـگـر نـمـونه هاى دفاع از حقوق انسانى , دفاع از ارزش هاى معنوى و انسانى جـامعه است . اگر عده اى به دلیل مورد تهدید قرار گرفتن ارزش هاى معنوى و انسانى و منکر شدن معروف و معروف شدن منکر, به عنوان امر به معروف و نهى از مـنـکر قیام کنند, از حق شخصى و ملى خود دفاع نکرده اند, بلکه براى احقاق حق معنوى که به همه انسان ها تعلق دارد, به دفاع برخاسته اند. (7) در ایـن کـه ((تـوحـیـد)) از حقوق انسانى است یا شخصى , میان صاحب نظران اخـتـلاف اسـت . بـرخـى معتقدند که توحید جنبه شخصى دارد وعده اى بر این بـاورنـد که از حقوق انسانى است و حتى علامه طباطبایى , آن را مهمترین حق انـسـانـى و دفـاع از آن را حق مشروع فطرى دانسته است . (8) استاد مطهرى نتیجه اى را که بر این اختلاف نظر مترتب است , چنین بیان مى کند: کـسـانـى کـه تـوحـیـد را جـزء حقوق شخصى و حداکثر حقوق ملى مى دانند, مى گویند این کار (مبارزه با شرک ) جایز نیست . اغلب طرز تفکراروپایى ها که در میان ما هم سرایت کرده , همین است … . ولـى اگـر توحید را یک مساءله عمومى و جزء حقوق انسانى و از شرایط سعادت عـمـوم بـشـر دانـستیم , جنگ ابتدایى با مشرک به عنوان حریم توحید و دفاع از تـوحـیـد و بـه عنوان قطع ریشه فساد جایز است , گو این که به عنوان تحمیل عقیده توحیدى جایز نیست . (9) و در جایى دیگر مى گوید: مـا مـى گـوییم توحید با سعادت بشرى بستگى دارد, مربوط به سلیقه شخصى نـیـسـت , مـربـوط به این قوم و آن قوم نیست . پس حق با همان کسانى است که تـوحـیـد را جـزء حـقوق بشریت مى شمارند. اگر ما هم مى گوییم جنگ براى تحمیل توحید جایز نیست , نه به خاطر این است که این از امورى است که نباید از آن دفاع کرد, نه به خاطر این است که این از حقوق انسانیت نیست , به خاطر این است که خودش فى حد ذاته قابل اجبار نیست . (10) براین اساس , تجاوز, همیشه به صورت هجوم نظامى نیست , بلکه به صورت هاى گوناگون تجاوز به حقوق انسانى رخ مى نماید. در این موارد, اگر دفع تجاوز با شـیـوه هاى مسالمت آمیز امکان پذیر نباشد و به جهاد و استفاده از قدرت نظامى نـیـاز افـتـد, به حکم این که دفاع از حقوق انسانى , حقى مشروع است , جهاد نیز مـشـروع اسـت , زیـرا چـنین جنگى , درحقیقت دفاعى است , هر چند به ظاهر, ابتدایى وهجومى است .
نتیجه این که , منظور از دفاعى بودن جنگ در اسلام , معناى محدود آن ـ یعنى مقابله با هجوم نظامى دشمن که در تقسیم بندى جهاد به دفاعى و ابتدایى لحاظ مى شود ـ نیست , بلکه مراد این است که جهاد ابتدایى نیز مقابله با تجاوز و دفاع از حقوق مشروع انسانى است . br>4 ـ انسانى بودن
رعـایـت حقوق انسانى و توجه وافر به مسائل اخلاقى , از دیگر ویژگى هاى مهم جـنـگ در اسـلام اسـت . در اسلام , میان خشونت پدیده جنگ و لطافت عواطف انـسانى و ملایمت اصول اخلاقى , قهر و مهر, و صلابت و ملایمت , چنان ماهرانه الـفـت بـرقـرار شده است که مایه شگفتى است . این ویژگى در محیط و فضایى ظـهـور یـافـت کـه زشـت ترین خصلت ها و ناپسندیده ترین کارها رواج داشت و ابتدایى ترین حقوق انسانى زیر پا گذاشته مى شد. رعایت حقوق انسانى در جنگ , مـورد تـوجـه کـسـانـى قـرار گرفت که پیش از ظهور اسلام , مدام درجنگ و خونریزى و غارت بودند و از انجام هیچ جنایتى پروا نداشتند. خورشید اسلام که فـروزان گشت ,چنین مردمى را از حضیض پستى بر قله انسانیت نشاند, اخلاق آنـان را دگـرگـون و متعالى ساخت و اصول اخلاقى و حقوق انسانى فراموش شـده را بـه مـتـن زنـدگـى شـان بازگرداند. جنگ نیز که در آن , بیش از همه صحنه هاى زندگى , حقوق انسانى پایمال , و اخلاق پسندیده فراموش مى گشت , از ایـن دگرگونى بى بهره نماند. از آن پس , کشتن غیرنظامیان و افراد ناتوان و خـردسال , مثله کردن کشته هاى دشمن , خیانت و پیمان شکنى و ده ها عمل ضد اخـلاقـى دیگر از صحنه جنگ رخت بربست . پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان فرمانده جـنگ , هر گاه قصداعزام لشکرى را داشت , سپاهیان مسلمان را در مقابل خود مى نشاند و مى فرمود: با نام خدا و در راه خدا و دین رسول خدا حرکت کنید, به یکدیگر خیانت و کسى را مـثـلـه نـکنید و پیمان نشکنید. پیرمردان ,پیرزنان , اطفال خردسال و زنان را نـکـشـیـد. تا ناگزیر نشده اید درختان را قطع نکنید و اگر مسلمانى ـ هرچند مـعـمـولـى بـاشد ـ به یکى از کفار امان مى دهد تاکلام خدا را بشنود, امان او را محترم بشمارید. پس اگر اسلام را پذیرفت , برادر دینى شماست و گرنه او را به محل خود بازگردانید و ازخداوند یارى بجویید. (12) امام على (علیه السّلام) نیز در یکى ازجنگ ها, خطاب به لشکریان خویش مى فرماید:
من نمى پسندم که شما [به مردم شام ] دشنام دهید… و بهتر آن است که به جاى دشـنـام بـه آنـان بگویید: بار خدایا خون هاى ما و ایشان رااز ریختن حفظ فرما و مـیان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهیشان برهان حق است , آن را بشناسد و آن که حریص و شیفته گمراهى و دشمنى است , از آن باز ایستد (13) آیا مى توان این سخنان شفقت آمیز در باره دشمنان و اهتمام و دغدغه در رعایت کـوچـک ترین دستورهاى اخلاقى را جز در جهادسراغ گرفت و پى جست ؟
ایـن جـا قصد آن نیست که نمونه هاى تجلى کرامت اخلاقى در صحنه هاى جهاد اسـلامـى شـمـارش گردد,اما شایسته است به یکى از برجسته ترین آن ها اشاره شود: پـیـامـبـر اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از سیزده سال که در مکه از سوى مشرکان جز آزار و شـکنجه , تهمت و افترا و تهدید به قتل و اخراج از وطن چیزى ندید و هشت سال در مدینه که با تجاوز و تحمیل چند جنگ و از دست دادن بهترین یاران خویش رو بـه رو شد, در سال هشتم هجرى با سپاهى گران و مصمم ,به قصد فتح مکه , رهـسـپـار آن دیـار گردید و پس از غافلگیر ساختن دشمن , مکه را از چهار سو به محاصره درآورد. همه منتظر بودند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چه خواهد کرد؟ آیا راه انتقام در پیش مى گیرد یا طریق گذشت ؟ به راستى اگرفرمانده اى جز رسول اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بـر چـنـیـن دشـمـنى تسلط مى یافت با او چگونه رفتار مى کرد؟ آیا نمى گفت : ((امروز, روز انتقام است الملحمه ))؟, اما پیامبر گرامى اسلام در نهایت کرامت و بزرگوارى فرمود: ندا دهید که امروز, روز گذشت و شفقت است و بـه دشـمـنـانـى که از هیچ تلاشى براى نابودى اسلام فروگذار نکرده بودند,
فرمود: راستى چه زشت همسایگانى بودید براى پیامبر,برویدکه آزادشده گانید. (14) مقایسه این عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر فاتحان بزرگ را به صاحبان خرد وامى نهیم و این بحث را با بیانى بلند از امام على (علیه السّلام) حسن ختام مى بخشیم :
هـرگـاه بـر دشمن دست یافتى , از او درگذر, و گذشت از او را شکر و سپاس [نعمت ] توانایى بر او قرار ده . (15)
ب ـ ویژگى هاى صلح
صـلـح از دیـرباز به عنوان آرزو و آرمانى مقدس در میان جوامع بشرى مطرح , و نـداى صـلـح طـلبى همواره در فضاى اندیشه هاى متعالى بشر طنین انداز بوده است . متفکران , مصلحان و خیرخواهان , هر یک به گونه اى در تحقق این آرمان , هـمـت بـه خـرج داده و دسـت بـه تـلاش زده اند, اما در این میان , سهم و نقش پـیـامـبـران الهى بیش از همگان بوده است . پیامبران با تکیه بر معارف و حقایق الـهـى و اخـلاق مـتـعـالى انسانى و خیرخواهى بى نظیر و با برخوردارى از زبان گویاى عقل و منطق , بیش از دیگران به محیطى امن و فضایى سالم و به دور از جنگ و درگیرى براى دعوت افراد بشر به توحید و نشر معارف و تاءمین سعادت دنیا و آخرت انسان نیازمند بوده اند. طبیعى است که چنین کسانى در راه تحقق و اسـتقرار صلح و آرامش تلاش کنند و جز در مواردى که جنگ تنها چاره است , به آن دست نیازند. در اسـلام ـ بـه عـنـوان آخـریـن و کـامل ترین دین الهى و به حکم غناى ذاتى و مـطـابـقـت با فطرت انسانى و قدرت اقناع و تغذیه اندیشه ها وویژگى عقلانى بـودن ـ صـلـح و آرامش مطلوب , و استقرار آن هدفى متعالى است .
rasekhoon.net
پی نوشتها:
1- مـفـردات راغب , ماده جهد, ص 101. همچنین فقیهان جهاد را چنین تعریف 2- نساء (4), آیه 76.
3- بقره (2), آیه 190.
4- مائده (5), آیه 8.
5- مـجـمـع البیان , شیخ طبرسى , دارالمعرفه , چاپ دوم , بیروت , 1408ه ق , ج
6- جهاد, شهید مطهرى , انتشارات صدرا, چاپ ششم , 1372 ه ش , ص 42.
7- ر. ک . همان , ص 44 ـ 45.
9- جهاد, شهید مطهرى , ص 51.
10- همان , ص 54. 12- وسائل الشیعة , شیخ حر عاملى , مکتبة الاسلامیة , چاپ ششم , تهران , 1403
13- نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , خطبه 197, ص 659.
14- تاریخ پیامبر اسلام , محمد ابراهیم آیتى , ص 569, انتشارات دانشگاه تهران ,
15- نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , حکمت 10, ص 1092.
ب. احکام جهاد در فقه شیعه
در دین اسلام جهاد در چند مورد وجود دارد. یک مورد، جهاد ابتدایی است یعنی جهاد بر مبنای اینکه اگر دیگران غیر مسلمان باشند و مخصوصا اگر مشرک باشند، اسلام اجازه می دهد که مسلمین ولو اینکه سابقه عداوت و دشمنی هم با آنها نداشته باشند به آنها حمله کنند برای از بین بردن شرک. شرط این نوع جهاد این است که افراد مجاهد باید بالغ و عاقل و آزاد باشند و انحصارا بر مردها واجب است نه بر زنها و در این نوع جهاد است که اذن امام یا منصوب خاص امام شرط است. از نظر فقه شیعه این نوع جهاد جز در زمان حضور امام یا کسی که شخصا از ناحیه امام منصوب شده باشد جایز نیست یعنی از نظر فقه شیعه الان برای یک نفر حاکم شرعی هم مجاز نیست که دست به این چنین جنگ ابتدایی بزند. مورد دوم جهاد آن جایی است که حوزه اسلام مورد حمله دشمن قرار گرفته یعنی جنبه دفاع دارد، به این معنا که دشمن یا قصد دارد بر بلاد اسلامی استیلاء پیدا کند و همه یا قسمتی از سرزمین های اسلامی را اشغال کند یا قصد استیلای بر زمین ها را ندارد، قصد استیلای بر افراد را دارد و می خواهد بیاید یک عده افراد را اسیر کند و ببرد، یا حمله کرده و می خواهد اموال مسلمین را به شکلی برباید، یا به شکل شبیخون زدن یا به شکلی که امروز می آیند منابع و معادن و غیره را می برند که به زور می خواهند بگیرند و ببرند و یا می خواهد به حریم و حرم مسلمین، به نوامیس مسلمین، به اولاد و ذریه مسلمین تجاوز کند. بالاخره اگر چیزی از مال یا جان یا سرزمین و یا اموری که برای مسلمین محترم است مورد حمله دشمن قرار گیرد، در این جا بر عموم مسلمین اعم از زن و مرد و آزاد و غیر آزاد، واجب است که در این جهاد شرکت کنند (شاید حتی غیر بالغ هم جایز باشد که در این جهاد شرکت کند) و در این جهاد اذن امام یا منصوب از ناحیه امام شرط نیست.
محقق کتابی دارد به نام «شرایع» که از متون مسلمه فقه تهیه شده است و شهید ثانی آن را شرح کرده به نام «مسالک الافهام» که بسیار شرح خوبی است و شهید ثانی هم از اکابر و بزرگان تقریبا درجه اول فقهاء شیعه است در این مورد می گویند که اجازه امام شرط نیست. تقریبا نظیر همین وضعی که الان بالفعل اسرائیل به وجود آورده که سرزمین مسلمین را اشغال کرده است. در اینجا بر مسلمین اعم از زن و مرد، آزاد و غیر آزاد و دور و نزدیک واجب است که در این جهاد که اسمش دفاع است شرکت کنند و هیچ موقوف به اذن امام نیست. می گویند: «ولا یختص بمن قصدوه من المسلمین بل یجب علی من علم بالحال النهوض اذا لم یعلم قدرش المقصودین علی المقاومة» می گوید: این جهاد اختصاص ندارد به افرادی که خود آنها مورد تجاوز قرار گرفته اند سرزمینشان، مالشان، جانشان، ناموسشان، بلکه بر هر مسلمانی که اطلاع پیدا کند واجب است مگر اینکه بداند که آنها خودشان کافی هستند، خودشان دفاع می کنند یعنی قدرت دشمن ضعیف است و قدرت آنها قوی است و نیازی ندارند، و الا اگر بداند نیاز به وجود او هست واجب است و هر چه که نزدیکتر به آنها باشند واجب تر است یعنی وجوب موکد می شود.
نوع سوم هم نظیر جهاد است ولی جهاد عمومی نیست، جهاد خصوصی است و احکامش با جهادهای عمومی فرق می کند. جهاد عمومی یک احکام خاصی دارد از جمله این که هر کس که در این جهاد کشته شود، شهید است و غسل ندارد، کسی که در جهاد رسمی کشته می شود او را با همان لباسش و بدون غسل با همان خونها دفن می کنند. قسم سوم را هم اصطلاحا «جهاد» می گویند اما جهادی که همه احکامش مثل جهاد نیست، اجرش مثل اجر جهاد است، فردش شهید است و آن این است که اگر فردی در قلمروی اسلام نباشد، در قلمروی کفار باشد و آن محیطی که او در قلمروی آن است مورد هجوم یک دسته دیگر از کفار قرار بگیرد، به طوری که خطر تلف شدن او نیز که در میان آنهاست وجود داشته باشد ( مثلا فردی در فرانسه است، بین آلمان و فرانسه جنگ در می گیرد)، یک آدمی که اساسا جزء آنها نیست در اینجا چه وظیفه ای دارد؟ وظیفه دارد که جان خودش را به هر شکل هست حفظ کند و اگر بداند که حفظ جانش موقوف به این است که عملا باید وارد جنگ شود و اگر نشود جانش در خطر است، نه برای همدردی با آن محیطی که در آنجا هست بلکه برای حفظ جان خودش باید بجنگد و اگر کشته شد اجرش مانند اجر شهید است، کما اینکه موارد دیگری هم دارید که در اسلام اینها را نیز شهید و مانند مجاهد می نامند اگر چه حکم شهید را ندارند در اینکه با همان لباسشان و بدون غسل دفنشان کنند و بعضی احکام دیگر. از جمله این موارد این است که کسی مورد حمله دشمن قرار بگیرد که قصد جانش یا قصد مالش و یا قصد ناموسش را دارد ولو اینکه آن دشمن مسلمان باشد مثلا انسان در خانه خودش خوابیده، یک دزد آمده و حمله کرده به این خانه و می خواهد مال او را ببرد، آیا در اینجا انسان می تواند از مال خودش دفاع کند؟ بله، می گوئید احتمال کشته شدن هم هست.
ولو انسان صدی ده احتمال بدهد، حفظ جان در صدی ده احتمال هم واجب است اما در اینجا چون مقام دفاع از مال است تا حدود صدی پنجاه هم می تواند جلو برود، اما اگر خطر غیر مال مثل ناموس یا جان در کار باشد، با صد در صد یقین به اینکه کشته می شود هم باید قیام کند، باید دفاع کند، باید بجنگد و نباید بگوید خوب او قصد کشتن مرا دارد، من چکار بکنم؟ نه، او قصد کشتن دارد، بر تو واجب است که او را قبلا بکشی یعنی باید مقاوم باشی نه اینکه بگویی او که می خواهد بکشد، من دیگر چرا دست به کاری بزنم، من چرا شرکت کنم؟! دو مورد دیگر هم هست. یک مورد را اصطلاحا می گویند قتال اهل بغی مقصود این است: اگر در میان مسلمین جنگ داخلی در بگیرد و یک طایفه بخواهد نسبت به طایفه دیگر زور بگوید، اینجا وظیفه سایر مسلمین در درجه اول این است که میان اینها صلح بر قرار کنند، میانجی بشوند، کوشش کنند که اینها با یکدیگر صلح کنند، و اگر دیدند یک طرف سرکشی می کند و به هیچ وجه حاضر نیست صلح کند بر آنها واجب می شود که به نفع آن فئه مظلوم علیه آن فئه سرکش وارد جنگ بشوند.
این نص آیه قرآن است: «و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر الله» (حجرات/9)؛ «اگر دو طایفه از اهل ایمان با هم به قتال برخیزند، البته شما (مومنان) بین آنها صلح برقرار دارید و اگر یک قوم بر دیگری ظلم کرد با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید». قهرا یکی از مواردش آنجایی است که مردمی بر امام عادل زمان خودشان خروج بکنند. چون او امام عادل و به حق است و این علیه او قیام کرده فرض این است که حق با اوست نه با این. پس باید که به له او و علیه این وارد جنگ شد. یکی دیگر از موارد که در آن تا اندازه ای میان فقها اختلاف است، مسئله قیام خونین برای امر به معروف و نهی از منکر است، آن هم یک مرحله و یک مرتبه است.
خداوند در سوره بقره آیات 190 تا 193 می فرماید:
«و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا إن الله لا یحب المعتدین (بقره/190) و اقتلوهم حیث ثقفتموهم و أخرجوهم من حیث أخرجوکم و الفتنة أشد من القتل و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى یقاتلوکم فیه فإن قاتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین (بقره/191) فإن انتهوا فإن الله غفور رحیم (بقره،192) و قاتلوهم حتى لا تکون فتنة و یکون الدین لله فإن انتهوا فلا عدوان إلا على الظالمین (بقره،193)؛ «و در راه خدا با کسانى که با شما مى جنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدى کنندگان را دوست نمى دارد و آنها را هر جا یافتید بکشید و از جایی که شما را بیرون کردند، بیرون کنید و فتنه از قتل بدتر است و با آنها در کنار مسجد الحرام جنگ نکنید مگر اینکه آنها به جنگ پیشدستی کنند، پس اگر با شما جنگیدند آنها را بکشید که سزای کافران همین است. و اگر خوددارى کردند خداوند آمرزنده و مهربان است و با آنها پیکار کنید تا دیگر فتنه ای نباشد و دین، مخصوص خدای یکتا گردد. پس اگر دست برداشتند، دشمنی جز بر ستمکاران روا نیست». در نخستین آیه، قرآن دستور مقاتله و مبارزه با کسانى که شمشیر به روى مسلمانان مى کشند، صادر کرده و به آنان اجازه داده است که براى خاموش ساختن دشمنان دست به اسلحه ببرند و به تعبیر دیگر دوران صبر و شکیبایى مسلمانان تمام شده بود و به قدر کافى قوت و قدرت پیدا کرده بودند که با شجاعت و صراحت، از خود و حقوق خویش دفاع کنند، مى فرماید: «با کسانى که با شما مى جنگند در راه خدا پیکار کنید»، تعبیر به «فی سبیل الله»، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مى سازد که جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جویى یا جاه طلبى یا کشور گشایى یا بدست آوردن غنائم و اشغال سرزمین هاى دیگران نیست. اسلام همه اینها را محکوم مى کند و مى گوید: سلاح بدست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط باید در راه خدا و براى گسترش قوانین الهى و بسط توحید و عدالت و دفاع از حق و ریشه کن ساختن ظلم و فساد و تباهى باشد. همین نکته است که جنگ هاى اسلامى را از تمام جنگ هایى که در جهان روى مى دهد جدا مى سازد و نیز همین هدف در تمام ابعاد جنگ اثر مى گذارد و کمیت و کیفیت جنگ، نوع سلاح و چگونگى رفتار با اسیران را به رنگ فى سبیل الله در مى آورد. شک نیست که پیمودن راه خدا، یا به تعبیر دیگر راه دین و آیین او با تمام مشکلاتى که دارد، چون موافق روح و جان افراد با ایمان است، کارى است آسان و گوارا، به همین دلیل مؤمنان داوطلبانه و آشکارا از آن استقبال مى کنند هر چند سرانجامش شهادت باشد.
جمله «الذین یقاتلونکم» نیز صراحت دارد که این دستور مخصوص مقابله با کسانى است که دست به اسلحه مى برند و تا دشمن به مقاتله و مبارزه بر نخیزد، مسلمانان نباید حمله کنند و چنان که خواهیم دید این اصل (جز در بعضى موارد استثنایى که خواهد آمد) همه جا محترم شمرده شده است. جمعى از مفسران مفهوم «الذین یقاتلونکم» را در دایره خاصى محدود کرده اند در حالى که آیه مفهوم گسترده اى دارد و تمام کسانى را که به نحوى از انحاء به پیکار بر مى خیزند شامل مى شود. ضمنا از این آیه استفاده مى شود که هرگز غیر نظامیان (مخصوصا زنان و کودکان) نباید مورد تهاجم واقع شوند زیرا آنها به مقاتله بر نخواسته اند بنابراین مصونیت دارند.
سپس توصیه به رعایت عدالت حتى در میدان جنگ و در برابر دشمنان کرده، مى فرماید: «و لا تعتدوا؛ از حد تجاوز نکنید» چرا که خداوند تجاوز کاران را دوست نمى دارد. هنگامى که جنگ براى خدا و در راه خدا باشد هیچگونه تعدى و تجاوز نباید در آن باشد و درست به همین دلیل است که در جنگ هاى اسلامى بر خلاف جنگ هاى عصر ما، رعایت اصول اخلاقى فراوانى توصیه شده است مثلا افرادى که سلاح بر زمین بگذارند و کسانى که توانایى جنگ را از دست داده اند یا اصولا قدرت بر جنگ ندارند همچون مجروحان، پیرمردان، زنان و کودکان، نباید مورد تعدى قرار گیرند، باغستان ها و گیاهان و زراعت ها را نباید از بین ببرند و از مواد سمى براى زهر آلود کردن آبهاى آشامیدنى دشمن (جنگ شیمیایى و میکروبى)، نباید استفاده کنند.
على (ع) طبق آنچه در نهج البلاغه آمده به لشکریانش قبل از شروع جنگ صفین دستور جامعى در این زمینه داده که شاهد گویاى این بحث است: «لا تقاتلوهم حتى یبدؤوکم فانکم بحمد الله على حجة و ترککم ایاهم حتى یبدؤوکم حجة اخرى لکم علیهم، فاذا کانت الهزیمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لا تصیبوا معورا و لا تجهزوا على جریح و لا تهیجوا النساء باذى و ان شتمن اعراضکم و سببن امرائکم»؛ «با آنها نجنگید تا جنگ را آغاز کنند چه اینکه شما بحمدالله براى حقانیت خود داراى حجت و دلیل هستید و واگذاشتن آنها تا نبرد را آغاز کنند، حجت دیگرى است به سود شما و بر زیان آنان آنگاه که به اذن خدا آنان را شکست دادید فراریان را نکشید و بر ناتوان ها ضربه نزنید و مجروحان را به قتل نرسانید و با اذیت و آزار، زنان را به هیجان نیاورید هر چند به شما دشنام دهند و به سرانتان ناسزا گویند» (نهج البلاغه/ شماره 14 از بخش نامه ها).
این نکته نیز لازم به یادآورى است که بعضى از مفسران طبق پاره اى از روایات، این آیه را ناسخ آیه اى که منع از پیکار مى کند، دانسته اند مانند «کفوا أیدیکم؛ دست به پیکار نزنید» (نساء/ 77)، و بعضى آن را منسوخ به آیه «و قاتلوا المشرکین کافة؛ باهمه مشرکان پیکار کنید» (توبه/ 36)، شمرده اند ولى حق این است که این آیه نه ناسخ است و نه منسوخ زیرا ممنوع بودن جنگ با کفار متجاوز زمانى بود که مسلمانان از توان کافى برخوردار نبودند و با تغییر شرایط موظف شدند از خود دفاع کنند و نیز مساله پیکار با مشرکان در واقع یک استثناء نسبت به آیه محسوب مى شود، بنابراین تغییر حکم به خاطر تغییر شرایط نه نسخ است و نه استثناء ولى قرائن نشان مى دهد که در روایات و هم چنین کلمات پیشینیان نسخ، مفهومى غیر از مفهوم امروز داشته به طورى که معنى گسترده آن شامل این گونه امور نیز مى شده است. در آیه بعد که تکمیلى است بر دستور آیه قبل با صراحت بیشترى سخن مى گوید، مى فرماید: «آنها (همان مشرکانى که از هیچ گونه ضربه زدن به مسلمین خوددارى نمى کردند) را هر کجا بیابید به قتل برسانید و از آنجا که شما را بیرون ساختند (مکه) آنها را بیرون کنید» چرا که این یک دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقى است. سپس مى افزاید: «فتنه از کشتار هم بدتر است» سپس به مساله دیگرى در همین رابطه اشاره کرده، مى فرماید: «مسلمانان باید احترام مسجد الحرام را نگهدارند و این حرم امن الهى باید همیشه محترم شمرده شود و به همین جهت با آنها (مشرکان) نزد مسجد الحرام پیکار نکنید، مگر آنکه آنها در آنجا با شما بجنگند ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ کردند آنها را به قتل برسانید، چنین است جزاى کافران». چرا که وقتى آنها حرمت این حرم امن را بشکنند دیگر سکوت در برابر آنان جایز نیست و باید پاسخ محکم به آنان گفته شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوء استفاده نکنند ولى از آنجا که اسلام همیشه نیش و نوش و انذار و بشارت را با هم مى آمیزد تا معجون سالم تربیتى براى گنهکاران فراهم کند در آیه بعد راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى فرماید: «اگر دست از جنگ بردارند و خوددارى کنند خداوند آمرزنده و مهربان است».
در آیه بعد به هدف جهاد در اسلام اشاره کرده، مى فرماید: «با آنها پیکار کنید تا فتنه از میان برود و دین مخصوص خدا باشد» سپس اضافه مى کند: «اگر آنها از اعتقاد در اعمال نادرست خود دست بردارند، (مزاحم آنان نشوید زیرا) تعدى جز به ستمکاران روا نیست». در ظاهر سه هدف براى جهاد در این آیه ذکر شده، از میان بردن فتنه ها، محو شرک و بت پرستى و جلوگیرى از ظلم و ستم. به این ترتیب جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروایى در زمین و کشورگشایى و نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهیه بازارهاى فروش یا تملک منابع حیاتى کشورهاى دیگر یا برترى بخشیدن نژادى بر نژاد دیگر است.
در سوره انفال آیات 60 تا 64نیز می فرماید: «و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم و ما تنفقوا من شی ء فی سبیل الله یوف إلیکم و أنتم لا تظلمون (انفال/60) و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله إنه هو السمیع العلیم (انفال/ 61) و إن یریدوا أن یخدعوک فإن حسبک الله هو الذی أیدک بنصره و بالمؤمنین (انفال/ 62) و ألف بین قلوبهم لو أنفقت ما فی الأرض جمیعا ما ألفت بین قلوبهم و لکن الله ألف بینهم إنه عزیز حکیم (انفال/ 63) یا أیها النبی حسبک الله و من اتبعک من المؤمنین (انفال/ 64)؛ در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانایى دارید از نیرو آماده سازید (و همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد) تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را که شما نمى شناسید و خدا مى شناسد و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعى اسلام) انفاق کنید به شما باز گردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد و اگر تمایل به صلح نشان دهند تو نیز از در صلح درا و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا براى تو کافى است او همان کسى است که تو را با یارى خود و مومنان تقویت کرد و در میان دلهاى آنها الفت ایجاد نمود، اگر تمام آنچه روى زمین است صرف مى کردى که در میدان دلهاى آنها الفت بیفکنى نمى توانستى ولى خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد او توانا و حکیم است اى پیامبر، خداوند و مؤمنانى که از تو پیروى میکنند براى حمایت تو کافى است.
افزایش قدرت جنگى و هدف آن
به تناسب دستورات گذشته در زمینه جهاد اسلامى، در نخستین آیه مورد بحث به یک اصل حیاتى که در هر عصر و زمان باید مورد توجه مسلمانان باشد اشاره مى کند و آن لزوم آمادگى رزمى کافى در برابر دشمنان است. نخست مى گوید «و در برابر دشمنان هر قدر توانایى دارید از نیرو و قدرت آماده سازید و آن گاه آماده مقابله شوید بلکه از پیش باید به حد کافى آمادگى در برابر هجوم هاى احتمالى دشمن داشته باشید» سپس اضافه مى کند: «و همچنین به اندازه کافى اسب هاى ورزیده براى میدان جهاد فراهم سازید». سیره عملى پیامبر (ص) و پیشوایان بزرگ اسلام نشان مى دهد که آنها براى مقابله با دشمن از هیچ فرصتى غفلت نمى کردند، در تهیه سلاح و نفرات، تقویت روحیه سربازان، انتخاب محل اردوگاه و انتخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به کار بستن هر گونه تاکتیک جنگى، هیچ مطلب کوچک و بزرگى را از نظر دور نمى داشتند. دستور مهم فقهى اسلام در زمینه «مسابقه تیراندازى و اسب سوارى» که حتى برد و باخت مالى را در زمینه آن تجویز کرده و مسلمانان را به این مسابقه دعوت نموده است، نمونه دیگرى از بینش عمیق اسلام در زمینه آمادگى در برابر دشمن است.
آمادگى براى صلح
آیه بعد پیرامون صلح با دشمن بحث مى کند این حقیقت را روشن تر مى سازد، مى گوید «اگر آنها تمایل به صلح نشان دادند تو نیز دست آنها را عقب نزن و تمایل نشان ده»، و در سوره محمد می فرماید: «فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتى إذا أثخنتموهم فشدوا الوثاق فإما منا بعد و إما فداء حتى تضع الحرب أوزارها ذلک و لو یشاء الله لانتصر منهم ولکن لیبلوا بعضکم ببعض و الذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضل أعمالهم» (محمد/ 4)، «وقتى به کفار برخوردید باید با ایشان بجنگید تا وقتى که کشتگانتان زیاد شود آن وقت است که مى توانید دست از کشتار کشیده اسیر بگیرید و درباره اسیران یا این است که منت بر آنان نهاده آزادشان مى کنید و یا این است که فدیه مى گیرید و آزاد مى کنید و به این رفتار خود هم چنان ادامه مى دهید تا جنگ تمام شود و این را بدان جهت گفتیم که اگر خدا مى خواست مى توانست از کفار انتقام بگیرد ولیکن خواست تا بعضى از شما را به وسیله بعضى دیگر بیازماید و کسانى که در راه خدا کشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمى کند».
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- ص 61-57
مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 2 ص 17
ارزشمندى جهاد ودفاع در اسلام است . در یـک جـمـلـه مى توان گفت : ((در راه خدا جنگیدن )), اساسى ترین ویژگى جنگ در اسلام است که صف ((مؤمنان مجاهد)) را از صف ((طاغوتیان جنگجو)) جدا مى کند. قرآن کریم به صراحت به این مطلب اشاره مى کند: ((اءلـذیـن آمـنـوا یـقـاتـلـون فـى سـبـیل اللّه والذین کفروا یقاتلون فى سبیل الطاغوت )) (2) کـسـانـى کـه ایـمـان دارنـد, در راه خدا پیکار مى کنند و آنان که کافرند درراه طاغوت .
2 ـ عادلانه بودن
جـنـگ , آن گـاه کـه رنـگ تـجـاوز بـه خـود گیرد, پدیده اى شر و نامیمون و بـزرگ تـریـن بـلایـى است که جوامع انسانى را تهدید و نابود کرده است . بیش تر جـنـگ هـایى که تاکنون در جهان رخ داده است , به ویژه دو جنگ جهانى اول و دوم کـه بیش ترین خسارت جانى و مالى رابه وجود آورده اند, چیزى جز تجاوز و ستمگرى نبوده اند. در این جنگ ها ظهور و تبلور تجاوز در چهره جنگ , بشریت را از جنگ وخونریزى متنفر ساخته است . در این میان , جنگ هایى تنها به عنوان عـامل دفع تجاوز و مقابله با تجاوزگران به وقوع پیوسته است . ازاین رو, داراى قـداسـت و ارزش گشته اند. همین دو چهره جنگ , بحث جنگ تجاوزگرانه یا ستمگرانه و جنگ عادلانه را مطرح کرده است . جـنـگ عـادلانه , جنگى است که اولا در مقام دفع تجاوز است و ماهیتى دفاعى دارد و ثـانـیا از هر نوع ستمگرى , به کارگیرى شیوه هاى غیر انسانى , کشتن غیر نـظامیان و شکنجه و آزار اسراى دشمن به دور است . جنگ در اسلام , داراى این دو ویـژگـى اسـت و بـه مـعـناى واقعى کلمه , عادلانه است . به سخن دیگر, دو ویژگى دفاعى بودن و انسانى بودن جنگ در اسلام , از آن جنگى عادلانه ساخته اسـت .اینک به جا است که پیش از تبیین این دو ویژگى , به دو آیه از قرآن کریم اشـاره کـنـیـم کـه از آن ها مى توان استفاده کرد که اسلام جنگ تجاوزگرانه را مردود مى شمارد: ((و قـاتـلـوا فـى سـبـیـل اللّه الـذیـن یـقـاتـلـونـکم و لا تعتدوا ان اللّه لا یحب المعتدین )) (3) و در راه خدا, با کسانى که با شما مى جنگند, نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست نمى دارد. در تـفـسـیـر ایـن آیـه دو احتمال مطرح است : احتمال نخست این که منظور از ((الـذیـن یـقاتلونکم )) دشمنانى اند که جنگ را با مسلمانان آغازکرده اند. با این احـتـمال , معناى نهى ((و لا تعتدوا))این است : با کسانى که با شما نمى جنگید. احـتـمـال دوم این است که ((الذین یقاتلونکم ))کسانى اند که در صحنه پیکار با مـسـلـمانان مى جنگند. در این احتمال , نهى ((و لا تعتدوا)) نهى از جنگ با غیر نـظـامـیـان است . (4) هر یک از دو احتمال را که برگزینیم , مفاد کلى آیه این است که مسلمانان نباید به جنگ تجاوزگرانه و ستمکارانه دست یازند, هر چند احـتـمـال نخست با ویژگى دفاعى بودن و احتمال دوم با ویژگى انسانى بودن جنگ در اسلام سازگار است . ((یاءیها الذین آمنوا کونوا قوامین للّه شهدآء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم على اءلا تعدلوا اعدلوا هو اءقرب للتقوى …)) (5) اى کـسـانـى کـه ایـمان آورده اید گواهى دهید. دشمنى با گروهى , شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند پیشه کنید که به پرهیزگارى نزدیک تر است . ایـن آیـه هـر چند اختصاص به جنگ ندارد, اما مفید این معناست که در اسلام , دشمنى مسلمانان با برخى انسان ها به هیچ وجه مجوزستم پیشگى و ترک عدالت نیست و مجاهدان و رزمندگان مسلمان هیچ گاه نباید در برخورد با دشمن از جاده عدالت و انصاف خارج شوند و کردار خویش را به ننگ تجاوز و ستم بیالایند.
3 ـ دفاعى بودن
ادعـاى دفـاعـى بـودن جنگ در اسلام , در دفاع یا جهاد دفاعى به سهولت قابل هـضـم و مـورد وفـاق همگان است , اما چنین ادعایى درجنگ و جهاد ابتدایى تا انـدازه اى دشـوار و چـه بسا متناقض جلوه کند, زیرا این پرسش پیش مى آید که جـنگ ابتدایى که خود قسیم (همردیف ) جنگ دفاعى است , چگونه ممکن است دفاعى باشد؟
بـراى پـاسـخ به این پرسش باید گفت : دفاع در مبحث جهاد, داراى دو مفهوم مـحـدود و گـسـتـرده اسـت . مفهوم محدود آن , به معناى دفاع در برابر تجاوز نـظـامى دشمن است . دفاع به این معنا, همردیف جهاد ابتدایى است , اما مفهوم گـسـترده اش , دفاع در برابر هرگونه تجاوز آجز تجاوز نظامى ـ است که براى دفـع آن بـایـد بـه هـجوم نظامى دست زد. آن جا که گفته اند: ((جهاد, داراى مـاهـیـتـى دفاعى است )) یا((جهاد, در حقیقت دفاع است )), دفاع به این معنا, مـورد نـظر بوده است . معنا و مفاد دفاعى بودن جهاد ابتدایى این است که روح دفاع درپیکر جنگ و جهاد ابتدایى جارى است . به سخن دیگر, در هر موردى که جـهـاد ابـتـدایـى توصیه و واجب شده است , بدون تردید حقى مورد تجاوز قرار گرفته است و چنین جهادى در حقیقت براى دفاع از آن حق است .
البته , نوع و گـستره حق یکسان نیست , گاه حق داراى جنبه شخصى و فردى است و گاه داراى جنبه ملى . هر شخص حق دارد از جان و مال خویش و هر ملتى حق دارد از سـرزمـین واستقلال خود به دفاع برخیزد, اما برخى حقوق به یک شخص و یا یک ملت , از آن جهت که شخص و ملتند, اختصاص ندارد, بلکه به همه انسان ها و ملت ها تعلق دارد. از این حقوق به حقوق انسانى یا انسانیت تعبیر مى شود. اکنون سخن در این است که آیا دفاع , تنها در حقوق فردى و ملى مشروع است یا شامل حقوق انسانى نیز مى شود؟ براى یافتن پاسخ این پرسش , پرسشى اساسى تر مـطـرح است و آن این که ملاک مشروعیت و تقدس دفاع چیست ؟ آیا چون یک شخص از جان و مال خویش و یک ملت از سرزمین و استقلال خود دفاع مى کند, آن جـنگ مقدس و مشروع است یا علت قداست و مشروعیت , دفاع ازحق است ؟ بـى تـردیـد, مـلاک تقدس و مشروعیت دفاع , از حق دفاع کردن است و تفاوتى نـیست که حق , از آن یک فرد باشد, به یک ملت تعلق داشته باشد و یا به انسانیت مـربـوط شـود, بـلـکـه بـه اعتقاد استاد شهید مطهرى , دفاع از حقوق انسانى , مـقـدس تـر و ارزشـمـندتراست . ایشان آزادى را یکى از حقوق انسانى مى داند و مى گوید: مثلا آزادى را از مقدسات بشرى به حساب مى آورند. آزادى مربوط به یک فرد و یک ملت نیست . حالا اگر آزادى در جایى مورد تهاجم قرار گرفت , اما نه آزادى من و نه آزادى ملت من , بلکه در یک گوشه اى از گوشه هاى دنیا آزادى که جزء حقوق عمومى همه انسانهااست , مورد تهاجم قرار گرفته , آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان دفاع از حق انسانیت مشروع است یا نه ؟ اگر مشروع است پس منحصر به آن فردى که آزادى او مورد تهاجم قرار گرفته نیست , افراد دیگر و مـلت هاى دیگر نیز مى توانند بلکه باید به کمک آزادى بشتابند و به جنگ سلب آزادى و اخـتـنـاق بروند در این جا چى جواب مى دهید؟ گمان نمى کنم کسى تـردیـد بکند که مقدس ترین اقسام جهادها و مقدس ترین اقسام جنگ ها, جنگى است که به عنوان دفاع از حقوق انسانیت صورت گرفته باشد. (6) از دیـگـر نـمـونه هاى دفاع از حقوق انسانى , دفاع از ارزش هاى معنوى و انسانى جـامعه است . اگر عده اى به دلیل مورد تهدید قرار گرفتن ارزش هاى معنوى و انسانى و منکر شدن معروف و معروف شدن منکر, به عنوان امر به معروف و نهى از مـنـکر قیام کنند, از حق شخصى و ملى خود دفاع نکرده اند, بلکه براى احقاق حق معنوى که به همه انسان ها تعلق دارد, به دفاع برخاسته اند. (7) در ایـن کـه ((تـوحـیـد)) از حقوق انسانى است یا شخصى , میان صاحب نظران اخـتـلاف اسـت . بـرخـى معتقدند که توحید جنبه شخصى دارد وعده اى بر این بـاورنـد که از حقوق انسانى است و حتى علامه طباطبایى , آن را مهمترین حق انـسـانـى و دفـاع از آن را حق مشروع فطرى دانسته است . (8) استاد مطهرى نتیجه اى را که بر این اختلاف نظر مترتب است , چنین بیان مى کند: کـسـانـى کـه تـوحـیـد را جـزء حقوق شخصى و حداکثر حقوق ملى مى دانند, مى گویند این کار (مبارزه با شرک ) جایز نیست . اغلب طرز تفکراروپایى ها که در میان ما هم سرایت کرده , همین است … . ولـى اگـر توحید را یک مساءله عمومى و جزء حقوق انسانى و از شرایط سعادت عـمـوم بـشـر دانـستیم , جنگ ابتدایى با مشرک به عنوان حریم توحید و دفاع از تـوحـیـد و بـه عنوان قطع ریشه فساد جایز است , گو این که به عنوان تحمیل عقیده توحیدى جایز نیست . (9) و در جایى دیگر مى گوید: مـا مـى گـوییم توحید با سعادت بشرى بستگى دارد, مربوط به سلیقه شخصى نـیـسـت , مـربـوط به این قوم و آن قوم نیست . پس حق با همان کسانى است که تـوحـیـد را جـزء حـقوق بشریت مى شمارند. اگر ما هم مى گوییم جنگ براى تحمیل توحید جایز نیست , نه به خاطر این است که این از امورى است که نباید از آن دفاع کرد, نه به خاطر این است که این از حقوق انسانیت نیست , به خاطر این است که خودش فى حد ذاته قابل اجبار نیست . (10) براین اساس , تجاوز, همیشه به صورت هجوم نظامى نیست , بلکه به صورت هاى گوناگون تجاوز به حقوق انسانى رخ مى نماید. در این موارد, اگر دفع تجاوز با شـیـوه هاى مسالمت آمیز امکان پذیر نباشد و به جهاد و استفاده از قدرت نظامى نـیـاز افـتـد, به حکم این که دفاع از حقوق انسانى , حقى مشروع است , جهاد نیز مـشـروع اسـت , زیـرا چـنین جنگى , درحقیقت دفاعى است , هر چند به ظاهر, ابتدایى وهجومى است .
نتیجه این که , منظور از دفاعى بودن جنگ در اسلام , معناى محدود آن ـ یعنى مقابله با هجوم نظامى دشمن که در تقسیم بندى جهاد به دفاعى و ابتدایى لحاظ مى شود ـ نیست , بلکه مراد این است که جهاد ابتدایى نیز مقابله با تجاوز و دفاع از حقوق مشروع انسانى است . br>4 ـ انسانى بودن
رعـایـت حقوق انسانى و توجه وافر به مسائل اخلاقى , از دیگر ویژگى هاى مهم جـنـگ در اسـلام اسـت . در اسلام , میان خشونت پدیده جنگ و لطافت عواطف انـسانى و ملایمت اصول اخلاقى , قهر و مهر, و صلابت و ملایمت , چنان ماهرانه الـفـت بـرقـرار شده است که مایه شگفتى است . این ویژگى در محیط و فضایى ظـهـور یـافـت کـه زشـت ترین خصلت ها و ناپسندیده ترین کارها رواج داشت و ابتدایى ترین حقوق انسانى زیر پا گذاشته مى شد. رعایت حقوق انسانى در جنگ , مـورد تـوجـه کـسـانـى قـرار گرفت که پیش از ظهور اسلام , مدام درجنگ و خونریزى و غارت بودند و از انجام هیچ جنایتى پروا نداشتند. خورشید اسلام که فـروزان گشت ,چنین مردمى را از حضیض پستى بر قله انسانیت نشاند, اخلاق آنـان را دگـرگـون و متعالى ساخت و اصول اخلاقى و حقوق انسانى فراموش شـده را بـه مـتـن زنـدگـى شـان بازگرداند. جنگ نیز که در آن , بیش از همه صحنه هاى زندگى , حقوق انسانى پایمال , و اخلاق پسندیده فراموش مى گشت , از ایـن دگرگونى بى بهره نماند. از آن پس , کشتن غیرنظامیان و افراد ناتوان و خـردسال , مثله کردن کشته هاى دشمن , خیانت و پیمان شکنى و ده ها عمل ضد اخـلاقـى دیگر از صحنه جنگ رخت بربست . پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان فرمانده جـنگ , هر گاه قصداعزام لشکرى را داشت , سپاهیان مسلمان را در مقابل خود مى نشاند و مى فرمود: با نام خدا و در راه خدا و دین رسول خدا حرکت کنید, به یکدیگر خیانت و کسى را مـثـلـه نـکنید و پیمان نشکنید. پیرمردان ,پیرزنان , اطفال خردسال و زنان را نـکـشـیـد. تا ناگزیر نشده اید درختان را قطع نکنید و اگر مسلمانى ـ هرچند مـعـمـولـى بـاشد ـ به یکى از کفار امان مى دهد تاکلام خدا را بشنود, امان او را محترم بشمارید. پس اگر اسلام را پذیرفت , برادر دینى شماست و گرنه او را به محل خود بازگردانید و ازخداوند یارى بجویید. (12) امام على (علیه السّلام) نیز در یکى ازجنگ ها, خطاب به لشکریان خویش مى فرماید:
من نمى پسندم که شما [به مردم شام ] دشنام دهید… و بهتر آن است که به جاى دشـنـام بـه آنـان بگویید: بار خدایا خون هاى ما و ایشان رااز ریختن حفظ فرما و مـیان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهیشان برهان حق است , آن را بشناسد و آن که حریص و شیفته گمراهى و دشمنى است , از آن باز ایستد (13) آیا مى توان این سخنان شفقت آمیز در باره دشمنان و اهتمام و دغدغه در رعایت کـوچـک ترین دستورهاى اخلاقى را جز در جهادسراغ گرفت و پى جست ؟
ایـن جـا قصد آن نیست که نمونه هاى تجلى کرامت اخلاقى در صحنه هاى جهاد اسـلامـى شـمـارش گردد,اما شایسته است به یکى از برجسته ترین آن ها اشاره شود: پـیـامـبـر اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از سیزده سال که در مکه از سوى مشرکان جز آزار و شـکنجه , تهمت و افترا و تهدید به قتل و اخراج از وطن چیزى ندید و هشت سال در مدینه که با تجاوز و تحمیل چند جنگ و از دست دادن بهترین یاران خویش رو بـه رو شد, در سال هشتم هجرى با سپاهى گران و مصمم ,به قصد فتح مکه , رهـسـپـار آن دیـار گردید و پس از غافلگیر ساختن دشمن , مکه را از چهار سو به محاصره درآورد. همه منتظر بودند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چه خواهد کرد؟ آیا راه انتقام در پیش مى گیرد یا طریق گذشت ؟ به راستى اگرفرمانده اى جز رسول اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بـر چـنـیـن دشـمـنى تسلط مى یافت با او چگونه رفتار مى کرد؟ آیا نمى گفت : ((امروز, روز انتقام است الملحمه ))؟, اما پیامبر گرامى اسلام در نهایت کرامت و بزرگوارى فرمود: ندا دهید که امروز, روز گذشت و شفقت است و بـه دشـمـنـانـى که از هیچ تلاشى براى نابودى اسلام فروگذار نکرده بودند,
فرمود: راستى چه زشت همسایگانى بودید براى پیامبر,برویدکه آزادشده گانید. (14) مقایسه این عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر فاتحان بزرگ را به صاحبان خرد وامى نهیم و این بحث را با بیانى بلند از امام على (علیه السّلام) حسن ختام مى بخشیم :
هـرگـاه بـر دشمن دست یافتى , از او درگذر, و گذشت از او را شکر و سپاس [نعمت ] توانایى بر او قرار ده . (15)
ب ـ ویژگى هاى صلح
صـلـح از دیـرباز به عنوان آرزو و آرمانى مقدس در میان جوامع بشرى مطرح , و نـداى صـلـح طـلبى همواره در فضاى اندیشه هاى متعالى بشر طنین انداز بوده است . متفکران , مصلحان و خیرخواهان , هر یک به گونه اى در تحقق این آرمان , هـمـت بـه خـرج داده و دسـت بـه تـلاش زده اند, اما در این میان , سهم و نقش پـیـامـبـران الهى بیش از همگان بوده است . پیامبران با تکیه بر معارف و حقایق الـهـى و اخـلاق مـتـعـالى انسانى و خیرخواهى بى نظیر و با برخوردارى از زبان گویاى عقل و منطق , بیش از دیگران به محیطى امن و فضایى سالم و به دور از جنگ و درگیرى براى دعوت افراد بشر به توحید و نشر معارف و تاءمین سعادت دنیا و آخرت انسان نیازمند بوده اند. طبیعى است که چنین کسانى در راه تحقق و اسـتقرار صلح و آرامش تلاش کنند و جز در مواردى که جنگ تنها چاره است , به آن دست نیازند. در اسـلام ـ بـه عـنـوان آخـریـن و کـامل ترین دین الهى و به حکم غناى ذاتى و مـطـابـقـت با فطرت انسانى و قدرت اقناع و تغذیه اندیشه ها وویژگى عقلانى بـودن ـ صـلـح و آرامش مطلوب , و استقرار آن هدفى متعالى است .
rasekhoon.net
پی نوشتها:
1- مـفـردات راغب , ماده جهد, ص 101. همچنین فقیهان جهاد را چنین تعریف 2- نساء (4), آیه 76.
3- بقره (2), آیه 190.
4- مائده (5), آیه 8.
5- مـجـمـع البیان , شیخ طبرسى , دارالمعرفه , چاپ دوم , بیروت , 1408ه ق , ج
6- جهاد, شهید مطهرى , انتشارات صدرا, چاپ ششم , 1372 ه ش , ص 42.
7- ر. ک . همان , ص 44 ـ 45.
9- جهاد, شهید مطهرى , ص 51.
10- همان , ص 54. 12- وسائل الشیعة , شیخ حر عاملى , مکتبة الاسلامیة , چاپ ششم , تهران , 1403
13- نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , خطبه 197, ص 659.
14- تاریخ پیامبر اسلام , محمد ابراهیم آیتى , ص 569, انتشارات دانشگاه تهران ,
15- نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , حکمت 10, ص 1092.
ب. احکام جهاد در فقه شیعه
در دین اسلام جهاد در چند مورد وجود دارد. یک مورد، جهاد ابتدایی است یعنی جهاد بر مبنای اینکه اگر دیگران غیر مسلمان باشند و مخصوصا اگر مشرک باشند، اسلام اجازه می دهد که مسلمین ولو اینکه سابقه عداوت و دشمنی هم با آنها نداشته باشند به آنها حمله کنند برای از بین بردن شرک. شرط این نوع جهاد این است که افراد مجاهد باید بالغ و عاقل و آزاد باشند و انحصارا بر مردها واجب است نه بر زنها و در این نوع جهاد است که اذن امام یا منصوب خاص امام شرط است. از نظر فقه شیعه این نوع جهاد جز در زمان حضور امام یا کسی که شخصا از ناحیه امام منصوب شده باشد جایز نیست یعنی از نظر فقه شیعه الان برای یک نفر حاکم شرعی هم مجاز نیست که دست به این چنین جنگ ابتدایی بزند. مورد دوم جهاد آن جایی است که حوزه اسلام مورد حمله دشمن قرار گرفته یعنی جنبه دفاع دارد، به این معنا که دشمن یا قصد دارد بر بلاد اسلامی استیلاء پیدا کند و همه یا قسمتی از سرزمین های اسلامی را اشغال کند یا قصد استیلای بر زمین ها را ندارد، قصد استیلای بر افراد را دارد و می خواهد بیاید یک عده افراد را اسیر کند و ببرد، یا حمله کرده و می خواهد اموال مسلمین را به شکلی برباید، یا به شکل شبیخون زدن یا به شکلی که امروز می آیند منابع و معادن و غیره را می برند که به زور می خواهند بگیرند و ببرند و یا می خواهد به حریم و حرم مسلمین، به نوامیس مسلمین، به اولاد و ذریه مسلمین تجاوز کند. بالاخره اگر چیزی از مال یا جان یا سرزمین و یا اموری که برای مسلمین محترم است مورد حمله دشمن قرار گیرد، در این جا بر عموم مسلمین اعم از زن و مرد و آزاد و غیر آزاد، واجب است که در این جهاد شرکت کنند (شاید حتی غیر بالغ هم جایز باشد که در این جهاد شرکت کند) و در این جهاد اذن امام یا منصوب از ناحیه امام شرط نیست.
محقق کتابی دارد به نام «شرایع» که از متون مسلمه فقه تهیه شده است و شهید ثانی آن را شرح کرده به نام «مسالک الافهام» که بسیار شرح خوبی است و شهید ثانی هم از اکابر و بزرگان تقریبا درجه اول فقهاء شیعه است در این مورد می گویند که اجازه امام شرط نیست. تقریبا نظیر همین وضعی که الان بالفعل اسرائیل به وجود آورده که سرزمین مسلمین را اشغال کرده است. در اینجا بر مسلمین اعم از زن و مرد، آزاد و غیر آزاد و دور و نزدیک واجب است که در این جهاد که اسمش دفاع است شرکت کنند و هیچ موقوف به اذن امام نیست. می گویند: «ولا یختص بمن قصدوه من المسلمین بل یجب علی من علم بالحال النهوض اذا لم یعلم قدرش المقصودین علی المقاومة» می گوید: این جهاد اختصاص ندارد به افرادی که خود آنها مورد تجاوز قرار گرفته اند سرزمینشان، مالشان، جانشان، ناموسشان، بلکه بر هر مسلمانی که اطلاع پیدا کند واجب است مگر اینکه بداند که آنها خودشان کافی هستند، خودشان دفاع می کنند یعنی قدرت دشمن ضعیف است و قدرت آنها قوی است و نیازی ندارند، و الا اگر بداند نیاز به وجود او هست واجب است و هر چه که نزدیکتر به آنها باشند واجب تر است یعنی وجوب موکد می شود.
نوع سوم هم نظیر جهاد است ولی جهاد عمومی نیست، جهاد خصوصی است و احکامش با جهادهای عمومی فرق می کند. جهاد عمومی یک احکام خاصی دارد از جمله این که هر کس که در این جهاد کشته شود، شهید است و غسل ندارد، کسی که در جهاد رسمی کشته می شود او را با همان لباسش و بدون غسل با همان خونها دفن می کنند. قسم سوم را هم اصطلاحا «جهاد» می گویند اما جهادی که همه احکامش مثل جهاد نیست، اجرش مثل اجر جهاد است، فردش شهید است و آن این است که اگر فردی در قلمروی اسلام نباشد، در قلمروی کفار باشد و آن محیطی که او در قلمروی آن است مورد هجوم یک دسته دیگر از کفار قرار بگیرد، به طوری که خطر تلف شدن او نیز که در میان آنهاست وجود داشته باشد ( مثلا فردی در فرانسه است، بین آلمان و فرانسه جنگ در می گیرد)، یک آدمی که اساسا جزء آنها نیست در اینجا چه وظیفه ای دارد؟ وظیفه دارد که جان خودش را به هر شکل هست حفظ کند و اگر بداند که حفظ جانش موقوف به این است که عملا باید وارد جنگ شود و اگر نشود جانش در خطر است، نه برای همدردی با آن محیطی که در آنجا هست بلکه برای حفظ جان خودش باید بجنگد و اگر کشته شد اجرش مانند اجر شهید است، کما اینکه موارد دیگری هم دارید که در اسلام اینها را نیز شهید و مانند مجاهد می نامند اگر چه حکم شهید را ندارند در اینکه با همان لباسشان و بدون غسل دفنشان کنند و بعضی احکام دیگر. از جمله این موارد این است که کسی مورد حمله دشمن قرار بگیرد که قصد جانش یا قصد مالش و یا قصد ناموسش را دارد ولو اینکه آن دشمن مسلمان باشد مثلا انسان در خانه خودش خوابیده، یک دزد آمده و حمله کرده به این خانه و می خواهد مال او را ببرد، آیا در اینجا انسان می تواند از مال خودش دفاع کند؟ بله، می گوئید احتمال کشته شدن هم هست.
ولو انسان صدی ده احتمال بدهد، حفظ جان در صدی ده احتمال هم واجب است اما در اینجا چون مقام دفاع از مال است تا حدود صدی پنجاه هم می تواند جلو برود، اما اگر خطر غیر مال مثل ناموس یا جان در کار باشد، با صد در صد یقین به اینکه کشته می شود هم باید قیام کند، باید دفاع کند، باید بجنگد و نباید بگوید خوب او قصد کشتن مرا دارد، من چکار بکنم؟ نه، او قصد کشتن دارد، بر تو واجب است که او را قبلا بکشی یعنی باید مقاوم باشی نه اینکه بگویی او که می خواهد بکشد، من دیگر چرا دست به کاری بزنم، من چرا شرکت کنم؟! دو مورد دیگر هم هست. یک مورد را اصطلاحا می گویند قتال اهل بغی مقصود این است: اگر در میان مسلمین جنگ داخلی در بگیرد و یک طایفه بخواهد نسبت به طایفه دیگر زور بگوید، اینجا وظیفه سایر مسلمین در درجه اول این است که میان اینها صلح بر قرار کنند، میانجی بشوند، کوشش کنند که اینها با یکدیگر صلح کنند، و اگر دیدند یک طرف سرکشی می کند و به هیچ وجه حاضر نیست صلح کند بر آنها واجب می شود که به نفع آن فئه مظلوم علیه آن فئه سرکش وارد جنگ بشوند.
این نص آیه قرآن است: «و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی ء الی امر الله» (حجرات/9)؛ «اگر دو طایفه از اهل ایمان با هم به قتال برخیزند، البته شما (مومنان) بین آنها صلح برقرار دارید و اگر یک قوم بر دیگری ظلم کرد با آن طایفه ظالم قتال کنید تا به فرمان خدا باز آید». قهرا یکی از مواردش آنجایی است که مردمی بر امام عادل زمان خودشان خروج بکنند. چون او امام عادل و به حق است و این علیه او قیام کرده فرض این است که حق با اوست نه با این. پس باید که به له او و علیه این وارد جنگ شد. یکی دیگر از موارد که در آن تا اندازه ای میان فقها اختلاف است، مسئله قیام خونین برای امر به معروف و نهی از منکر است، آن هم یک مرحله و یک مرتبه است.
خداوند در سوره بقره آیات 190 تا 193 می فرماید:
«و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا إن الله لا یحب المعتدین (بقره/190) و اقتلوهم حیث ثقفتموهم و أخرجوهم من حیث أخرجوکم و الفتنة أشد من القتل و لا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى یقاتلوکم فیه فإن قاتلوکم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین (بقره/191) فإن انتهوا فإن الله غفور رحیم (بقره،192) و قاتلوهم حتى لا تکون فتنة و یکون الدین لله فإن انتهوا فلا عدوان إلا على الظالمین (بقره،193)؛ «و در راه خدا با کسانى که با شما مى جنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید که خدا تعدى کنندگان را دوست نمى دارد و آنها را هر جا یافتید بکشید و از جایی که شما را بیرون کردند، بیرون کنید و فتنه از قتل بدتر است و با آنها در کنار مسجد الحرام جنگ نکنید مگر اینکه آنها به جنگ پیشدستی کنند، پس اگر با شما جنگیدند آنها را بکشید که سزای کافران همین است. و اگر خوددارى کردند خداوند آمرزنده و مهربان است و با آنها پیکار کنید تا دیگر فتنه ای نباشد و دین، مخصوص خدای یکتا گردد. پس اگر دست برداشتند، دشمنی جز بر ستمکاران روا نیست». در نخستین آیه، قرآن دستور مقاتله و مبارزه با کسانى که شمشیر به روى مسلمانان مى کشند، صادر کرده و به آنان اجازه داده است که براى خاموش ساختن دشمنان دست به اسلحه ببرند و به تعبیر دیگر دوران صبر و شکیبایى مسلمانان تمام شده بود و به قدر کافى قوت و قدرت پیدا کرده بودند که با شجاعت و صراحت، از خود و حقوق خویش دفاع کنند، مى فرماید: «با کسانى که با شما مى جنگند در راه خدا پیکار کنید»، تعبیر به «فی سبیل الله»، هدف اصلى جنگهاى اسلامى را روشن مى سازد که جنگ در منطق اسلام هرگز به خاطر انتقام جویى یا جاه طلبى یا کشور گشایى یا بدست آوردن غنائم و اشغال سرزمین هاى دیگران نیست. اسلام همه اینها را محکوم مى کند و مى گوید: سلاح بدست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط باید در راه خدا و براى گسترش قوانین الهى و بسط توحید و عدالت و دفاع از حق و ریشه کن ساختن ظلم و فساد و تباهى باشد. همین نکته است که جنگ هاى اسلامى را از تمام جنگ هایى که در جهان روى مى دهد جدا مى سازد و نیز همین هدف در تمام ابعاد جنگ اثر مى گذارد و کمیت و کیفیت جنگ، نوع سلاح و چگونگى رفتار با اسیران را به رنگ فى سبیل الله در مى آورد. شک نیست که پیمودن راه خدا، یا به تعبیر دیگر راه دین و آیین او با تمام مشکلاتى که دارد، چون موافق روح و جان افراد با ایمان است، کارى است آسان و گوارا، به همین دلیل مؤمنان داوطلبانه و آشکارا از آن استقبال مى کنند هر چند سرانجامش شهادت باشد.
جمله «الذین یقاتلونکم» نیز صراحت دارد که این دستور مخصوص مقابله با کسانى است که دست به اسلحه مى برند و تا دشمن به مقاتله و مبارزه بر نخیزد، مسلمانان نباید حمله کنند و چنان که خواهیم دید این اصل (جز در بعضى موارد استثنایى که خواهد آمد) همه جا محترم شمرده شده است. جمعى از مفسران مفهوم «الذین یقاتلونکم» را در دایره خاصى محدود کرده اند در حالى که آیه مفهوم گسترده اى دارد و تمام کسانى را که به نحوى از انحاء به پیکار بر مى خیزند شامل مى شود. ضمنا از این آیه استفاده مى شود که هرگز غیر نظامیان (مخصوصا زنان و کودکان) نباید مورد تهاجم واقع شوند زیرا آنها به مقاتله بر نخواسته اند بنابراین مصونیت دارند.
سپس توصیه به رعایت عدالت حتى در میدان جنگ و در برابر دشمنان کرده، مى فرماید: «و لا تعتدوا؛ از حد تجاوز نکنید» چرا که خداوند تجاوز کاران را دوست نمى دارد. هنگامى که جنگ براى خدا و در راه خدا باشد هیچگونه تعدى و تجاوز نباید در آن باشد و درست به همین دلیل است که در جنگ هاى اسلامى بر خلاف جنگ هاى عصر ما، رعایت اصول اخلاقى فراوانى توصیه شده است مثلا افرادى که سلاح بر زمین بگذارند و کسانى که توانایى جنگ را از دست داده اند یا اصولا قدرت بر جنگ ندارند همچون مجروحان، پیرمردان، زنان و کودکان، نباید مورد تعدى قرار گیرند، باغستان ها و گیاهان و زراعت ها را نباید از بین ببرند و از مواد سمى براى زهر آلود کردن آبهاى آشامیدنى دشمن (جنگ شیمیایى و میکروبى)، نباید استفاده کنند.
على (ع) طبق آنچه در نهج البلاغه آمده به لشکریانش قبل از شروع جنگ صفین دستور جامعى در این زمینه داده که شاهد گویاى این بحث است: «لا تقاتلوهم حتى یبدؤوکم فانکم بحمد الله على حجة و ترککم ایاهم حتى یبدؤوکم حجة اخرى لکم علیهم، فاذا کانت الهزیمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا و لا تصیبوا معورا و لا تجهزوا على جریح و لا تهیجوا النساء باذى و ان شتمن اعراضکم و سببن امرائکم»؛ «با آنها نجنگید تا جنگ را آغاز کنند چه اینکه شما بحمدالله براى حقانیت خود داراى حجت و دلیل هستید و واگذاشتن آنها تا نبرد را آغاز کنند، حجت دیگرى است به سود شما و بر زیان آنان آنگاه که به اذن خدا آنان را شکست دادید فراریان را نکشید و بر ناتوان ها ضربه نزنید و مجروحان را به قتل نرسانید و با اذیت و آزار، زنان را به هیجان نیاورید هر چند به شما دشنام دهند و به سرانتان ناسزا گویند» (نهج البلاغه/ شماره 14 از بخش نامه ها).
این نکته نیز لازم به یادآورى است که بعضى از مفسران طبق پاره اى از روایات، این آیه را ناسخ آیه اى که منع از پیکار مى کند، دانسته اند مانند «کفوا أیدیکم؛ دست به پیکار نزنید» (نساء/ 77)، و بعضى آن را منسوخ به آیه «و قاتلوا المشرکین کافة؛ باهمه مشرکان پیکار کنید» (توبه/ 36)، شمرده اند ولى حق این است که این آیه نه ناسخ است و نه منسوخ زیرا ممنوع بودن جنگ با کفار متجاوز زمانى بود که مسلمانان از توان کافى برخوردار نبودند و با تغییر شرایط موظف شدند از خود دفاع کنند و نیز مساله پیکار با مشرکان در واقع یک استثناء نسبت به آیه محسوب مى شود، بنابراین تغییر حکم به خاطر تغییر شرایط نه نسخ است و نه استثناء ولى قرائن نشان مى دهد که در روایات و هم چنین کلمات پیشینیان نسخ، مفهومى غیر از مفهوم امروز داشته به طورى که معنى گسترده آن شامل این گونه امور نیز مى شده است. در آیه بعد که تکمیلى است بر دستور آیه قبل با صراحت بیشترى سخن مى گوید، مى فرماید: «آنها (همان مشرکانى که از هیچ گونه ضربه زدن به مسلمین خوددارى نمى کردند) را هر کجا بیابید به قتل برسانید و از آنجا که شما را بیرون ساختند (مکه) آنها را بیرون کنید» چرا که این یک دفاع عادلانه و مقابله به مثل منطقى است. سپس مى افزاید: «فتنه از کشتار هم بدتر است» سپس به مساله دیگرى در همین رابطه اشاره کرده، مى فرماید: «مسلمانان باید احترام مسجد الحرام را نگهدارند و این حرم امن الهى باید همیشه محترم شمرده شود و به همین جهت با آنها (مشرکان) نزد مسجد الحرام پیکار نکنید، مگر آنکه آنها در آنجا با شما بجنگند ولى اگر آنها با شما در آنجا جنگ کردند آنها را به قتل برسانید، چنین است جزاى کافران». چرا که وقتى آنها حرمت این حرم امن را بشکنند دیگر سکوت در برابر آنان جایز نیست و باید پاسخ محکم به آنان گفته شود تا از قداست و احترام حرم امن خدا هرگز سوء استفاده نکنند ولى از آنجا که اسلام همیشه نیش و نوش و انذار و بشارت را با هم مى آمیزد تا معجون سالم تربیتى براى گنهکاران فراهم کند در آیه بعد راه بازگشت را به روى آنها گشوده و مى فرماید: «اگر دست از جنگ بردارند و خوددارى کنند خداوند آمرزنده و مهربان است».
در آیه بعد به هدف جهاد در اسلام اشاره کرده، مى فرماید: «با آنها پیکار کنید تا فتنه از میان برود و دین مخصوص خدا باشد» سپس اضافه مى کند: «اگر آنها از اعتقاد در اعمال نادرست خود دست بردارند، (مزاحم آنان نشوید زیرا) تعدى جز به ستمکاران روا نیست». در ظاهر سه هدف براى جهاد در این آیه ذکر شده، از میان بردن فتنه ها، محو شرک و بت پرستى و جلوگیرى از ظلم و ستم. به این ترتیب جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروایى در زمین و کشورگشایى و نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهیه بازارهاى فروش یا تملک منابع حیاتى کشورهاى دیگر یا برترى بخشیدن نژادى بر نژاد دیگر است.
در سوره انفال آیات 60 تا 64نیز می فرماید: «و أعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم و ما تنفقوا من شی ء فی سبیل الله یوف إلیکم و أنتم لا تظلمون (انفال/60) و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله إنه هو السمیع العلیم (انفال/ 61) و إن یریدوا أن یخدعوک فإن حسبک الله هو الذی أیدک بنصره و بالمؤمنین (انفال/ 62) و ألف بین قلوبهم لو أنفقت ما فی الأرض جمیعا ما ألفت بین قلوبهم و لکن الله ألف بینهم إنه عزیز حکیم (انفال/ 63) یا أیها النبی حسبک الله و من اتبعک من المؤمنین (انفال/ 64)؛ در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانایى دارید از نیرو آماده سازید (و همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد) تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را که شما نمى شناسید و خدا مى شناسد و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعى اسلام) انفاق کنید به شما باز گردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد و اگر تمایل به صلح نشان دهند تو نیز از در صلح درا و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا براى تو کافى است او همان کسى است که تو را با یارى خود و مومنان تقویت کرد و در میان دلهاى آنها الفت ایجاد نمود، اگر تمام آنچه روى زمین است صرف مى کردى که در میدان دلهاى آنها الفت بیفکنى نمى توانستى ولى خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد او توانا و حکیم است اى پیامبر، خداوند و مؤمنانى که از تو پیروى میکنند براى حمایت تو کافى است.
افزایش قدرت جنگى و هدف آن
به تناسب دستورات گذشته در زمینه جهاد اسلامى، در نخستین آیه مورد بحث به یک اصل حیاتى که در هر عصر و زمان باید مورد توجه مسلمانان باشد اشاره مى کند و آن لزوم آمادگى رزمى کافى در برابر دشمنان است. نخست مى گوید «و در برابر دشمنان هر قدر توانایى دارید از نیرو و قدرت آماده سازید و آن گاه آماده مقابله شوید بلکه از پیش باید به حد کافى آمادگى در برابر هجوم هاى احتمالى دشمن داشته باشید» سپس اضافه مى کند: «و همچنین به اندازه کافى اسب هاى ورزیده براى میدان جهاد فراهم سازید». سیره عملى پیامبر (ص) و پیشوایان بزرگ اسلام نشان مى دهد که آنها براى مقابله با دشمن از هیچ فرصتى غفلت نمى کردند، در تهیه سلاح و نفرات، تقویت روحیه سربازان، انتخاب محل اردوگاه و انتخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به کار بستن هر گونه تاکتیک جنگى، هیچ مطلب کوچک و بزرگى را از نظر دور نمى داشتند. دستور مهم فقهى اسلام در زمینه «مسابقه تیراندازى و اسب سوارى» که حتى برد و باخت مالى را در زمینه آن تجویز کرده و مسلمانان را به این مسابقه دعوت نموده است، نمونه دیگرى از بینش عمیق اسلام در زمینه آمادگى در برابر دشمن است.
آمادگى براى صلح
آیه بعد پیرامون صلح با دشمن بحث مى کند این حقیقت را روشن تر مى سازد، مى گوید «اگر آنها تمایل به صلح نشان دادند تو نیز دست آنها را عقب نزن و تمایل نشان ده»، و در سوره محمد می فرماید: «فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتى إذا أثخنتموهم فشدوا الوثاق فإما منا بعد و إما فداء حتى تضع الحرب أوزارها ذلک و لو یشاء الله لانتصر منهم ولکن لیبلوا بعضکم ببعض و الذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضل أعمالهم» (محمد/ 4)، «وقتى به کفار برخوردید باید با ایشان بجنگید تا وقتى که کشتگانتان زیاد شود آن وقت است که مى توانید دست از کشتار کشیده اسیر بگیرید و درباره اسیران یا این است که منت بر آنان نهاده آزادشان مى کنید و یا این است که فدیه مى گیرید و آزاد مى کنید و به این رفتار خود هم چنان ادامه مى دهید تا جنگ تمام شود و این را بدان جهت گفتیم که اگر خدا مى خواست مى توانست از کفار انتقام بگیرد ولیکن خواست تا بعضى از شما را به وسیله بعضى دیگر بیازماید و کسانى که در راه خدا کشته شدند خداوند هرگز اعمالشان را نابود نمى کند».
منـابـع
مرتضی مطهری- سیری در سیره ائمه اطهار- ص 61-57
مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج 2 ص 17