خانه » همه » مذهبی » اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوى (1)

اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوى (1)

اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوى (1)

اجتهاد فقهى، تلاشى است عالمانه در جهت‏به دست آوردن احكام شرعى با اتكاى بر كتاب، سنت، عقل و اجماع، در چارچوب قواعد اصولى. با اين حال، شناخت‏بستر تاريخى يك مساله فقهى يا كلامى، مى‏تواند در فهم درست آن كمك شايسته‏اى بنمايد. طبيعى است كه هر مساله‏اى در زمانى خاص پديد آمده و طى زمانى دراز، با توجه

85b9e72b 6382 4faf be7b 58f3828e4ff6 - اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوى (1)

0004929 - اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوى (1)
اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوى (1)

 

نويسنده:رسول جعفريان

 

مقدمه
 

اجتهاد فقهى، تلاشى است عالمانه در جهت‏به دست آوردن احكام شرعى با اتكاى بر كتاب، سنت، عقل و اجماع، در چارچوب قواعد اصولى. با اين حال، شناخت‏بستر تاريخى يك مساله فقهى يا كلامى، مى‏تواند در فهم درست آن كمك شايسته‏اى بنمايد. طبيعى است كه هر مساله‏اى در زمانى خاص پديد آمده و طى زمانى دراز، با توجه به تحولات مختلف تاريخى و موضوعى، دامنه فروعات آن وسعت‏يافته و همين شرايط تاريخى سبب شده است تا گاه حكم مساله تغيير كند. براى نمونه، حكم نماز جمعه، براساس آيه قرآنى مربوط و احاديث و سيره عملى رسول خدا(ص) كاملا مشخص بوده است; اما تغييراتى كه بعدها در اوضاع سياسى جامعه در باره امامت پديد آمد، سبب شد تا حكم آن در معرض تغيير قرارگيرد و اسباب اختلاف نظر ميان فقها شود. شناخت ابعاد اين تغيير، منوط به شناخت درست‏شرايط سياسى و اجتماعى خاصى است كه با عنايت‏به آن‏ها، احاديث امامان(ع) درباره حكم نماز جمعه صادر شده است. همين رويه، درباره مساله غنا نيز صادق است; زيرا صدور احاديث مربوط، اعم از تحريم يا تحليل، در اوضاع خاصى بوده است كه براى شناخت تعريف دقيق غنا و تعيين مصاديق آن، لازم است‏به آن اوضاع توجه شود. نتيجه آن كه، به هر روى، دانش تاريخ مى‏تواند در اين زمينه، كمك شايسته‏اى بنمايد، بدون آن كه ادعاى آن را داشته باشد تغييرى در مبانى صدور احكام بدهد.
طبعا براى شناخت تاريخ مساله، يكى از كارهاى لازم آن است كه آنچه طى زمان، درباره آن مساله گفته شده، گردآورى و بررسى شود. بر اين اساس، دوست ارجمند و دانشمند ما جناب استاد رضا مختارى، به همراه تنى چند از محققان و فضلا، مصمم شد تا رسائل و اقوال مربوط به غنا را در منابع شيعه و سنى و براساس ترتيب تاريخى، مدون كند. حاصل اين كار انتشار سه جلد كتاب با عنوان ميراث فقهى(1): غنا و موسيقى بود كه دو مجلد آن به همت مدرسه ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشريف) و يك مجلد آن توسط انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، در اختيار عموم گذاشته شده و دائرة‏المعارف جامعى از مباحثى است كه در اين‏باره صورت گرفته است. وجود اين منبع بسيار با ارزش، سبب شد تا نويسنده اين سطور، در اين انديشه افتد تا بر اساس آنچه در آن‏جا آمده، نوشتار زير را درباره تاريخ بحث و گفتگوى فقها از غنا در دوره صفوى فراهم كند.

 

بحث از غنا در دوره صفوى
 

در كنار بحث‏هاى گسترده‏اى كه در دوره صفوى در باب نماز جمعه و در دايره‏اى محدودتر، درباره مصرف توتون و تنباكو صورت گرفت‏يكى ديگر از مباحث جنجالى دوره صفوى در ميان علما، بحث از حكم «غنا» در فقه اسلامى بوده است. برخى چنين گفته‏اند كه نخستين بار اين مساله را ملامحمد باقر خراسانى معروف به محقق سبزوارى (م‏1090ه.ق) در رساله‏اى مستقل مطرح كرده است. (1) احمد تونى (م‏1083ه.ق) كه چند سالى پيش از محقق درگذشته برادر فاضل تونى (م‏1071ه.ق) معاصر ديگر محقق سبزوارى، رساله‏اى مستقل در باب مساله غنا داشته كه متن آن برجاى نمانده است. در اين كه كدام يك از اين دو رساله مقدم بر ديگرى بوده است، نمى‏توان سخن گفت; تنها مى‏توان گفت، احتمال آن مى‏رود كه تونى پس از آن كه محقق سبزوارى مطالبى در اين‏باره، در كفاية الاحكام يا رساله‏اى ديگر داشته، آن رساله را نوشته باشد.
آنچه را سبزوارى در كتاب كفايه در اين‏باره مطرح كرده و شبيه آن را فيض كاشانى در برخى از آثارش آورده و پيش و پس از آن، شمارى از عالمان عارف مسلك مطرح كرده‏اند و پيش از آن در فقه شيعه سابقه نداشته، آن است كه حكم حرمت را روى مطلق غنا نبرده و به همين دليل با مباح يا مستحب دانستن خواندن قرآن با آواز براساس حديث «من لم يتغن بالقرآن فليس منا» غناى حرام را روى آوازى مى‏برد كه در زمان صدور احاديث‏حرمت، به مجالس لهو لعب اختصاص داشته و كنيزكان در آن مجالس به آوازه خوانى همراه با آلات موسيقى مى‏پرداخته‏اند.
البته آگاهيم كه پيش از آن، اختلاف نظر اجمالى درباره خواندن اشعار مرثيه امام حسين(ع) به غنا و آواز، (2) سر دادن آواز براى حركت‏شتران يا به اصطلاح «حداء» و همچنين خوانندگى زنان در مجالس عروسى، به شرطى كه مردان نشنوند، وجود داشته و آنان كه به حليت اين موارد اعتقاد داشته‏اند، طبعا آن‏ها را از حكم حرمت غنا، استثنا مى‏كرده‏اند. آنچه محل بحث است، مواردى جز اين‏ها و در درجه نخست، به آواز خواندن آيات قرآن و اشعار عارفانه و اذكار و ادعيه است.
در اين‏جا بايد گفت، جستجوى ما نشان مى‏دهد، اين ديدگاه، ويژه محقق سبزوارى و فيض كاشانى نبوده است; اما از آن‏جا كه حملات اصلى از سوى مخالفان به اين دو نفر صورت گرفته، چنين تصور شده است كه مبدع اين نظر، محقق سبزوارى بوده است. آنچه درباره سابقه اين نظريه مى‏توان گفت اين است كه، عالمان عارف شيعه يا صوفى مسلك (3) اين زمان (يعنى دوره ميانى صفوى و حتى زودتر از آن) به دليل وجود مساله سماع كه در ميان صوفيان اهل سنت‏بنيادى مستحكم داشت، و اين كه به اجبار مى‏بايست راهى شرعى براى توجيه آن ميان شيعيان متمايل به تصوف مطرح مى‏شد، روى اين نظر حساسيت داشته، آن را نشر مى‏دادند. حتى اگر بحث‏سماع هم مطرح نبود، كه البته ميان اين قبيل عالمان مطرح و مورد حمايت صريح واقع نشد، بحث‏خواندن اشعار عرفانى، در كنار اشعار مرثيه خوانى و غيره، چنين بحث فقهى را مى‏طلبيد. بنابراين، طرح مساله غنا، حتى اگر در ظاهر از اظهار نظر محقق سبزوارى و فيض آغاز شد، ميان عالمان شيعه، آنان كه تمايلات عرفانى داشتند، مطرح بود. ريشه آن دست كم به اعتقاد مخالفان آن‏ها به عقايد سنيان صوفى مسلك برجسته‏اى چون غزالى بر مى‏گشت كه البته آن نظر، موافقت مانندى با چندين حديث موجود در كتاب كافى در باب تلاوت قرآن با صوت حسن داشت; رواياتى كه شبيه آن‏ها در منابع سنى هم آمده است. دارابى از صوفيان ذهبى مذهب دوره اخير صفوى، عقيده به اين را كه صوت حسن غنا نيست درست‏يا غلط به شيخ طوسى، سيد حيدر آملى، ابن ابى جمهور احسائى، ابن فهد حلى، شيخ رجب برسى، شيخ على‏بن هلال جزائرى، ملاعبدالرزاق كاشى، شيخ بهائى، ملاصدراى شيرازى و ملامحمد صالح مازندرانى نسبت داده است. (4) گرايش غالب بر بيشتر اين افراد، از همان نوعى است كه در مجلسى اول، فيض كاشانى و محقق سبزوارى مى‏توان يافت.
در ميان عبارات اين قبيل افراد، نخستين فردى كه متن صريحى از او در دسترس است، ميرصدرالدين محمد دشتكى (زنده در 973ه.ق) است كه پس از اشاره به اين كه «اماميه و شيعه، غنا و آلات آن را به طور مطلق حرام كرده‏اند»، مى‏نويسد:
اما من مى‏گويم: خواندن قرآن و احاديث و اشعارى كه مشتمل بر حكمت و موعظه و نصايح و تحميد و تمجيد خداوند و وصف رسول و مناقب اهل بيت(عليهم الصلاة والسلام) است، اگر راست‏باشد و براى خدا و كسب ثواب و نصيحت مؤمنان با صداى نيكو خوانده شود و از زن اجنبى يا پسر بچه، كه شايبه فسق و شهوت در آن است، صادر نشود، «فلا ارى به باسا بل اراه مستحبة مندوبة اليها لزيادة تاثيرها حينئذ في القلوب; (5) به نظر من اشكالى ندارد، بلكه مستحب است; چرا كه به اين صورت، تاثير بيشترى در دل‏ها مى‏گذارد».
نمونه ديگر آخوند ملا محمد تقى مجلسى (م‏1070ه.ق) است كه همين تمايلات را داشت. او نيز روى صوت نيكو در قرائت قرآن تاكيد زيادى داشت و در پاسخ پرسشى كه از او شد، كوشيد تا خواندن قرآن را به صورت زيبا از مصداق غناى حرام خارج كند. وى مى‏نويسد:
بعضى توهم كرده‏اند كه هر چه موافق مقامى از مقامات دوازده‏گانه يا بيست و چهار شعبه باشد، آن غناست; و غلط [به معناى اشتباه‏قدس سره كرده‏اند; [چراقدس سره كه هر صدايى كه از حيوان [نيزقدس سره بر مى آيد، موافق مقامى از مقامات است و تحقيقش آن است كه بسيار است كه آدمى مفتون آواز خوش مى‏شود و او را از حق تعالى باز مى‏دارد و اگر در مقام محبت است، سبب ازدياد محبت مى‏شود و اگر كسى در اين مقام نباشد، نشنيدنش اولى است. (6)
شبيه همين فتوا را از عالم عارف ديگرى در اين دوره، با نام محمد على سبزوارى (م‏1078ه.ق) داريم. وى باب دهم كتاب تحفة العباسيه خود را كه به شاه عباس دوم (سلطنت 1052-1077ه.ق) تقديم كرده، به اين صورت عنوان گذارى كرده است: «در بيان آواز خوش و در بيان آن كه هر آواز خوشى غناى مذموم در شرع نيست‏». وى در اين فصل ابراز مى‏دارد كه «پس، آوازخوش، از حيثيت‏خوشى حرام نيست‏». وى با استناد به رواياتى كه شيخ كلينى در كتاب كافى در باب تلاوت قرآن يا «باب ترتيل القرآن بالصوت الحسن‏» (7) آورده است، مى‏نويسد:
پس، حرام شدن آواز خوش را سببى باشد كه او چون موجود شود، استماع آواز خوش حرام بود. مثل آواز زن نامحرم يا پسرى كه شنيدن او موجب انبعاث شهوت شود، يا آواز كسى كه با چيزى خواندن، رباب و چنگ و بربط و امثال آن زند; زيرا كه اكثر احاديثى كه در مذمت غنا واقع شده، دال است‏بر مذموم بودن آواز ،جهت مقارن بودن با ساز.
وى در ادامه به رد اين نظر كه مطلق غنا با تعريف «كشيدن آواز مشتمل بر وصفين ترجيع و اطراب‏» حرام باشد، مى‏نويسد:
حكم كردن به حرام بودن معانى [ظ:اغانى‏قدس سره مطلقا، منافى است‏با احاديثى كه قبل از اين مذكور شد; به واسطه آن كه احاديث مذكور دالند بر فضيلت آواز خوش. و سرود آواز خوش است.
پس از آن چنين نتيجه مى‏گيرد:
پس آنچه به خاطر فقير مى‏رسد، آن است كه غناى مذموم آوازى است كه مشتمل بر لهو و باطل و دروغ [باشدقدس سره و بهشت و آخرت را به خاطر نرساند. (8)
اين هم نمونه‏اى ديگر از ديدگاه يك عالم عارف مسلك معاصر مجلسى اول، فيض و محقق سبزوارى است كه نشان مى‏دهد زمينه طرح اين بحث را به جهت همان گرايش خود طرح كرده‏اند.

محمد باقر سبزوارى و مساله غنا
 

به هر روى، داستان غنا با ملا محمد باقر معروف به محقق سبزوارى (9) (م‏1090ه.ق)، كه موقعيت‏سياسى‏مذهبى بالايى در اصفهان داشت، مطرح گرديد. زمانى كه وى اين بحث را مطرح كرد، مخالفت زيادى از فقيهان، به ويژه نسلى از فقهاى عرب مقيم اصفهان را كه موضع ضد صوفى داشته و اين موضع را نسل اندر نسل از زمان محقق كركى (م‏940ه.ق) به اين سوى داشتند برانگيخت; به طورى كه رساله‏هاى متعددى در اين‏باره نوشته شد. وحيد بهبهانى (م‏1206ه.ق) نوشته است:
صاحب كفايه يعنى محقق سبزوارى صاحب كفاية الاحكام غناى در قرآن را استثنا كرده است. شنيدم كه شمارى از فضلا، بيش از بيست رساله در رد بر او نوشتند كه همه آنان از شاگردان آقا حسين خوانسارى و از برجستگان روزگار بودند. (10)
مشكلى كه وجود دارد اين است كه آيا محقق سبزوارى رساله‏اى در رد تحريم مطلق غنا يا به اصطلاح تحليل غنا داشته است‏يا نه؟ در اين‏باره بايد گفت، در حال حاضر، دو متن از محقق درباره غنا در دست است: نخست متنى كوتاه در كتاب كفاية الاحكام [تاليف به سال 1055ه.ق قدس سره (11) كه ضمن آن غناى در قرآن را از اصل غنا، استثنا كرده است. دوم رساله مستقلى كه عنوان آن رسالة فى تحريم الغناء مى‏باشد. با همه جستجويى كه صورت گرفته، (12) تا كنون رساله‏اى در حليت قسمى از غنا از محقق به دست نيامده است. تنها شاهدى كه درباره وجود چنين رساله‏اى در دست است، عبارت محقق سبزوارى در كفايه است:
نزد ما اختلافى در تحريم غنا فى الجمله نيست و اخبار و احاديث مربوط به آن فراوان است… اما شمارى از اخبار، دلالت‏بر جواز آن، بلكه استحباب آن در باب خواندن قرآن دارد… و ما تفصيل اين مطلب را در برخى از رسائل خود آورده‏ايم (و فصلناه في بعض رسائلنا). (13)
اين جمله، اشاره به رساله‏اى از مؤلف دارد كه اين نظر در آن‏جا مورد بحث قرار گرفته است; در حالى كه رساله تحريميه ايشان، چيزى برخلاف ديدگاه موجود در كفايه است.
از رساله تحريميه او در غنا، دانشمندانى چون ميرلوحى (14) (م بعد از 1085ه.ق)، شيخ حر عاملى (15) (م‏1104ه.ق)، ميرزا عبدالله اصفهانى افندى (16) (م حدود1129ه.ق) و ملا اسماعيل خواجوئى (17) (م‏1173ه.ق) ياد كرده‏اند. شيخ على عاملى (1013-1104ه.ق) نخستين رديه نويس محقق سبزوارى، پس از پايان رساله خود مى‏نويسد كه، پس از تاليف رساله خود، رساله‏اى از محقق سبزوارى در تحريم غنا ديده است. وى به طعنه مى‏افزايد:
البته تاليف اين كتاب، نه از آن بابت است كه مجتهد گاه عقيده‏اش تغيير مى‏كند، بلكه چيزى جز آن است! (18)
عاملى گاه در رساله‏اش، اشاراتى به اين نكته دارد كه افزون بر شنيدنى‏ها، مطالبى را در نوشته‏هاى محقق سبزوارى ديده است. اين هم مى‏تواند اشاره فقط اشاره به همان رساله مفقوده باشد. (19)
رساله تحريميه سبزوارى با تصحيح آقاى على مختارى در مجموعه ميراث فقهى: غنا و موسيقى، دفتر اول (ص‏595) به چاپ رسيده است. محتواى اين رساله با آنچه محقق در كفايه آورده و گفته است كه مطلب را در برخى از رسائل خود تفصيل داده، سازگار نيست; بنابراين دلالت دارد البته در حد احتمال و هيچ شاهد مستقلى غير از اين عبارت بر آن نيست كه وى رساله مستقلى در باب غنا داشته و در آن، مفاد مطلب موجود در كفايه را كه گرايش به حليت غناى قرآن دارد شرح كرده بوده است. ملااسماعيل خواجوئى به عكس، باورش اين است كه محقق ابتدا رساله تحريم غنا را نگاشته و بعد از آن ديدگاهش به حليت قسمى از غنا تغيير كرده است. خواجوئى كه رساله تحريميه خود را ناظر به سخنان محقق سبزوارى و سيد ماجد بحرانى نوشته، تنها مطالبى كه نقل و نقد كرده، از كفايه (20) و احيانا ذخيرة المعاد سبزوارى است. وى در ميانه رساله خود، مى‏نويسد:
اكنون كه اين مطالب را نگاشتم، آگاه شدم كه محقق سبزوارى رساله‏اى در تحريم غنا نوشته است. وقتى آن را به دست آوردم، ديدم كه او در قديم قائل به تحريم غنا ى قرآنى بوده و پس از آن قائل به اباحه آن، بلكه استحباب شده است. شاهد آن، سخن وى در كفايه است كه مى‏گويد: «وفصلناه في بعض رسائلنا». اين سخن او اشاره به همين رساله [يعنى رساله تحريم‏قدس سره است. (21) در حالى كه ما پيش از اين گمان مى‏كرديم كه مقصودش رساله مستقلى بوده كه در اباحه نوشته بوده است. (22)
سپس بخش‏هايى از متن رساله تحريميه سبزوارى را كه معتقد است مؤلف داراى «ذهن ثاقب و فكر صائب‏» است، همراه با شرح و توضيح آورده است.
به نظر مى‏رسد، دليل اصلى آوردن اين متن آن است تا نشان دهد، نظر قديم محقق سبزوارى كه به اعتقاد خواجوئى تحريم بوده، درست‏تر از نظر بعدى او در كفايه است كه به تحليل گرايش دارد. خواجوئى درست مانند شيخ على عاملى كه به طعنه گفته است، تغيير عقيده محقق از تحليل به تحريم (23) نه از بابت عوض شدن راى اجتهادى مجتهد است، مى‏نويسد:
اين كه شاهد هستيد وى بعد از رساله تحريم، مطالب ديگرى را در كفايه آورده كه داراى «اختلاطات عجيبه و اختلافات غريبه‏» است، «ليست مما يوجبه تجدد راي المجتهد; ناشى از تغيير راى اجتهادى مجتهد نيست، بلكه ناشى از مخالفت‏با ادله است‏». (24)
آنچه مهم است اين كه ما از تاريخ تاليف كفايه كه سال 1055 است آگاه هستيم; اما از تاريخ تاليف رساله تحريم غناى او آگاهى نداريم تا بدانيم كدام يك زودتر تاليف شده است. از آن‏جا كه شيخ على رساله تحريم غناى خود را در رد بر محقق در ربيع‏الاخر سال 1087 نگاشته و در پايان آن اظهار داشته كه رساله تحريم غناى محقق را پس از تدوين رساله‏اش ديده، به نظر مى‏رسد، فعلا مى‏توان پذيرفت كه، محقق ابتدا بر عقيده تحليل بوده و پس از آن رساله تحريم را نگاشته است. مساله ديگرى كه زمان اين دو نظر را تا اندازه‏اى به هم نزديك مى‏كند آن است كه استفتايى كه از محقق در باب خوانندگى و غناى رايج ميان صوفيان شده و وى در آن قائل به حرمت‏شده و نوشته است: «فرقى نيست كه غنا در قرآن باشد يا شعر يا غير»، مربوط به پيش از سال‏1060 هجرى قمرى بوده است; زيرا اين پاسخ را سيد محمد ميرلوحى در اواسط همين سال در كتاب سلوة الشيعة درج كرده است. (25)
مهم آن است كه محقق در مقام عالمى برجسته و صاحب منصب دينى در شهر اصفهان، در كفايه خود كه متن مهمى در فقه بوده عقيده خاصى را مطرح كرده كه با عقيده محمد تقى مجلسى (م‏1070ه.ق) و فيض كاشانى (م‏1091ه.ق) همسانى دارد. وى حرمت را روى مفهوم غناى بدون قيد و شرط، نبرده، بلكه غناى حرام را غنايى مى‏داند كه در زمان صدور روايات، در قالب مجالس لهو، توسط كنيزكان و آوازه‏خوانان زن در مجالس فسق و فجور عرضه مى‏شده است و مردان در آن حاضر مى‏شده‏اند. (26) آشكار است كه اين استدلال، زمينه را براى توسعه مصاديق غناى حلال فراهم كرده و البته دامنه آن به قرآن محدود نگشته، بلكه شامل موارد ديگرى نيز مى‏شود. فيض كاشانى اين توسعه را با راحت‏بيشترى بيان كرده است:
و على هذا فلا باس بسماع التغني بالاشعار المتضمنة ذكر الجنة و النار و التشويق الى دار القرار و وصف نعم الله الملك الجبار و ذكر العبادات و الترغيب في الخيرات و الزهد في الفانيات و نحو ذلك; (27)
بدين ترتيب شنيدن آوازى كه در آن اشعارى در باب يادآورى بهشت (28) و جهنم و تشويق به بهشت و وصف نعمت‏هاى الهى و يادآورى عبادات و ترغيب در كارهاى نيك و زهدورزى در دنيا و امثال آن، ايرادى ندارد.
عبدالحى رضوى (م‏بعد از 1141ه.ق) نيز عين عبارت فيض كاشانى را در رساله خود آورده است. (29)
ابراز اين عقيده توسط محقق و احيانا پيش از او توسط مجلسى اول و فيض سبب بر آشفتن مخالفان شده است. اگر محقق رساله تحريم را پس از كفايه نوشته باشد، مى‏توان گفت، وى به دليل تغيير راى اجتهادى‏اش و يا به قصد آرام كردن گرد و خاكى كه توسط مخالفان برپا شده بوده، رساله تحريميه را نگاشته و از آنچه در كفايه يا رساله‏اى مستقل كه به دست نيامده تاليف كرده، برگشته است.

پي نوشت ها :
 

1. رضا مختارى و محسن صادقى، ميراث فقهى(1): غنا و موسيقى، ج‏1، مقدمه، ص‏44.
2. نگ: محقق كركى، جامع المقاصد، ج‏4، ص‏23. گويا اين نخستين بارى است كه بحث از مرثيه خوانى و ارتباط آن با بحث غنا در يك كتاب فقهى مطرح شده است. پس از آن در شرح لمعه و سپس در آثار بعدى كه درباره غنا نوشته شده، اين مساله مورد توجه قرار گرفته است.
3. اين دو اصطلاح تفاوت چندانى با هم نداشته و بيشتر در دو سه قرن اخير است كه ميان صوفى و عارف تفاوتى گذاشته مى‏شود. به نظر مى‏رسد تفاوت آنان تنها در آن است كه صوفى عنصرى تشكيلاتى و عارف داراى شخصيت فردى است.
4. دارابى، مقامات السالكين، ص‏323-324.
5. دشتكى، الذكرى، به نقل از رضا مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1595.
6. محمد تقى مجلسى، «رساله مسؤولات‏»، ص‏704.
7. كلينى، كافى، ج‏2، ص‏615-616.
8. محمد على سبزوارى، تحفة العباسية، ص‏1606-1611.
9. درباره شرح حال او و اولاد و اعقابش نگ: مصلح الدين مهدوى، خاندان شيخ الاسلام.
10. مرتضى نجومى، رسالة الغناء، ص‏37.
11. مصلح الدين مهدوى،همان، ص‏98.
12. اين جستجو را استاد مختارى و دوستانشان براى تدوين ميراث فقهى: غنا و موسيقى انجام داده‏اند.
13. رضا مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1634.
14. سيد محمد ميرلوحى، «سلوة الشيعة و قوة الشريعة‏»، ميراث اسلامى ايران دفتر دوم، ص‏353. در آن‏جا ضمن اشاره به رساله‏هايى كه درباره تحريم نوشته شده مى‏نويسد: يكى از آن رساله‏ها، رساله‏اى است كه مولانا محمد باقر خراسانى تاليف كرده.
15. شيخ حر عاملى، امل الامل، ج‏2، ص‏250.
16. افندى، رياض العلماء، ج‏5، ص‏45.
17. خواجوئى، رسالة فى الغناء، ص‏611.
18. رضا مختارى، همان، دفتر اول، ص‏100.
19. همان، دفتر اول، ص‏84:«و حيث نقل عن محلل الغناء و رايته بعد النقل في كلامه ان السيد المرتضى (رضوان الله عليه) موافق له على ذلك….».
20. خواجوئى، همان، ص‏629-630، 633.
23. شگفت آن كه شيخ على، در رديه خود بر محقق، مى‏نويسد كه او سال‏ها قائل به تحريم بوده و پس از آن به خاطر انگيزه‏هايى از جمله تكثير سواد، به تحليل غنا روى آورده است (به مباحث‏بعدى توجه فرماييد).
24. خواجوئى، همان، ص‏619.
25. سيد محمد ميرلوحى، همان، ص‏357.
26. مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1633-1642 (اين صفحات بخشى از كتاب كفاية الاحكام در باب مساله غناست).
27. فيض كاشانى، الوافى، ج‏17، ص‏223.

ادامه دارد ……
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد