طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اخلاق بین المللی

اخلاق بین المللی


اخلاق بین المللی

۱۳۹۳/۱۰/۱۱


۵۲۷ بازدید

مراد از اخلاق بین الملل چگونگى رفتار و برخورد یک جامعه ى اسلامى با جامعه اى است که اعتقادى به اسلام ندارد.

مراد از اخلاق بین الملل چگونگى رفتار و برخورد یک جامعه ى اسلامى با جامعه اى است که اعتقادى به اسلام ندارد. در برقرارى روابط با جوامع غیر اسلامى باید بدانیم که طرف مقابل ما از کدام یک از گروه هاى غیر اسلامى است. غیر مسلمانان را مى توان به طور کلى به دو دسته تقسیم کرد:

1. کفار محارب: جوامعى که حقوق مسلمانان را محترم نمى شمارند و درصدد نابودى مسلمانان و براندازى اسلام هستند.

2. کفار غیرمحارب: جوامعى که مسلمان نیستند، اما حقوق مسلمانان را محترم مى شمارند.

بحث ما درباره ى روابط با کفار غیرمحارب است. بعضى از مسائل اخلاقى و حسن و قبح ها را عقل، با صرف نظر از شرع و دین درک مى کند و دستور دین اسلام در این امور، ارشادى است. در این مختصر به بعضى از این امور اشاره مى شود:

1. عدالت و احترام متقابل:

این مسئله یکى از مسائل انسانى و عقلى و جزء حقوق بین الملل است. رابطه ى بین انسان ها از هر ملت و مذهبى، باید بر اساس عدالت و احترام متقابل باشد. از آن جا که این مسئله یک اصل اساسى و قانون کلى است، اسلام به تمام افراد باایمان فرمان مى دهد که به عدالت قیام کنند:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ)1; اى کسانى که ایمان آورده اید، قسط و داد را برپاى دارید.

کلمه «قوّام» در این آیه صیغه ى مبالغه است که به معناى بسیار قیام کننده است; یعنى باید در هر حال و در هر کار و در هر عصر و زمانى به عدالت قیام کنید.

امیرالمؤمنین(علیه السلام)رمز پیروزى را اجراى عدالت مى داند و مى فرماید:

اجعل الدین کهفک و العدل سیفک تنجح من کل سوء و تظفر على کل عدو;2دین را پناهگاه خود ساز و عدالت را به جاى شمشیر به کار بر، تا از هرگونه پیشامدى آسوده شوى و بر هر گونه دشمنى پیروز آیى.

عدالت با دشمن:

در قرآن با صراحت از ظلم کردن حتى نسبت به دشمن منع شده است:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئانُ قَوْم عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى)3; اى کسانى که ایمان آورده اید، براى خدا برپا باشید و به عدالت گواهى بدهید. دشمنى گروهى وادارتان نکند که عدل و داد نکنید، عدالت را پیشه سازید که به تقوا نزدیک تر است.

این آیه ى شریفه به یکى از عوامل انحراف از عدالت اشاره مى کند و به مسلمانان مى گوید که نباید کینه ها و عداوت ها و تصفیه حساب هاى شخصى مانع اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق دیگران گردد; زیرا عدالت از همه ى این ها بالاتر است.4

مرحوم طبرسى در ذیل این آیه مى گوید: معناى آیه این است که اى مؤمنان، با دوست و دشمن عادلانه رفتار کنید.5 على(علیه السلام)به امام حسین(علیه السلام) دستور مى دهد:

بالعدل على الصدیق و العدو;6 با دوست و دشمن به عدالت رفتار کن.

همچنین خداوند مى فرماید:

(لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ);7 خدا شما را از دوستى آنان که با شما در دین قتال و دشمنى نکرده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند نهى نمى کند تا بیزارى از آنها بجویید; بلکه با آنها با عدالت و انصاف رفتار کنید که خداوند مردم با عدل و داد را بسیار دوست دارد.

و در مقابل نیز مى فرماید:

(إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ)8; خداوند شما را از دوستى با کسانى که با شما عناد مىورزند و مى جنگند و شما را از وطنتان اخراج کرده اند و یا در این راه کمک کرده اند، بازمى دارد، دوست داران آنها ستمگران اند.

عدالت در حق اقلیت ها:

در اسلام آن قدر به رعایت حقوق مخالفین و اقلیت ها اهتمام شده است که اگر کسى از اهل ذمه کارى را انجام دهد که از نظر اسلام خلاف است ولى در شرع خودشان خلاف نیست، به شرط آن که تظاهر به آن نکند، تحت تعقیب قرار نمى گیرد; ولى اگر کارى که در شرع خودشان هم حرام است، انجام دهد، قاضى حق دارد او را محاکمه کند یا به ملت خودشان تحویل دهد تا طبق موازین خودشان محاکمه شود:

(فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ);9 اگر از اهل کتاب کسانى براى رفع مرافعه پیش تو آمدند، پس حکم کن میان آنها، یا این که از آنها اعراض کن.

حضرت على(علیه السلام) در سر راه خود پیرمردى نصرانى را دید که گدایى مى کرد، فرمود:

استعملتموه حتى اذا کبر و عجز منعتموه، انفقوا علیه من بیت المال;10 در جوانى از او کار کشیدید، آن گاه که پیر شد او را به حال خود واگذاشته اید! هزینه اش را از بیت المال بپردازید.

عدالت در جنگ:

حتى جنگ هم نباید تبدیل به انتقام و اسراف شود;

(وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ);11 در راه خدا با کسانى که با شما مى جنگند بجنگید، ولى از اندازه در نگذرید; زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.

علامه طباطبایى(رحمه الله) در ذیل این آیه مى فرماید: نهى (لاتعتدوا) مطلق است و شامل هر عملى مى شود که عنوان تجاوز بر آن صادق باشد; مثل جنگ قبل از پیشنهاد مصالحه بر سر حق، جنگ ابتدایى، قتل زنان و کودکان و جنگ قبل از اعلان جنگ با دشمن.12

2. عهد و میثاق

یکى دیگر از مسائل اخلاق بین الملل، عهد و میثاق است. وفاى به عهد و میثاق جزء امور عقلى است; یعنى جزء امورى است که عقل انسان حسن آن را درک مى کند و نیازى به راهنمایى خارجى ندارد و اگر اسلام به آن دستور مى دهد، حکم مولوى نیست، بلکه ارشاد به حکم عقل است; لذا این مسأله یک مسأله ى انسانى و همگانى است و تمام ملت ها احترام به عهد و میثاق را تحسین و نقض پیمان را تقبیح مى نمایند. امیر المؤمنین(علیه السلام) در نامه ى خود به مالک اشتر مى نویسد:

همه ى مردم جهان با تمام اختلافاتى که در افکار و تمایلات دارند، در آن (وفاى به عهد) اتفاق نظر دارند، تا آن جا که مشرکین زمان جاهلیت به عهد و پیمانى که با مسلمانان داشتند وفادار بودند; زیرا آینده ى ناگوار پیمان شکنى را آزمودند، پس هرگز پیمان شکن مباش و در عهد خود خیانت مکن.13

به خاطر این که عهد و میثاق جزء امور انسانى است، خداوند مى فرماید:

(إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللّهِ… الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّة وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ)14; به یقین بدترین جنبندگان نزد خدا… کسانى هستند که با آنها پیمان بستى، سپس هر بار عهد و پیمان خود را مى شکنند و پرهیز ندارند.

از این آیه کاملاً معلوم مى شود که پیمان شکنى با انسانیت انسان سازگار نیست; چون فرمود بدترین جنبندگان این گونه اند. عهد و میثاق گاهى بین چند نفر، گاه بین چند گروه و گاهى هم بین چند جامعه است که اصطلاحاً به آن معاهده نیز گفته مى شود; مانند پیمان جامعه ى اسلامى با دولت ها و ملت هاى دیگر که این خود انواع مختلفى دارد: معاهده ى ترک مخاصمه و آتش بس، معاهده ى صلح، معاهده ى همکارى سیاسى، اقتصادى، نظامى و…; لذا خداوند مى فرماید:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ)15; اى کسانى که ایمان آورده اید، به پیمان ها و قراردادها وفا کنید.

کلمه ى «عقود» جمعى است که بر سر آن «ال» آمده است که افاده ى عموم و شمول مى کند; لذا این آیه دلیلى است بر وجوب وفا به تمام عهدها و پیمان ها، اعم از سیاسى، اقتصادى، نظامى، اجتماعى، فردى و گروهى، و عهد و پیمان هایى که بین مسلمانان و غیر مسلمانان منعقد مى شود.

وفاى به عهد حتى با دشمن:

چون وفاى به عهد جزء امور انسانى و عقلایى است، خداوند به مسلمین دستور مى دهد که اگر با گروهى از مشرکین که عهدشکن نیستند پیمان بستید، به آن پاى بند باشید:

(إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ);16 مگر کسانى از مشرکین که با آنها عهد بستید و چیزى از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدى را بر ضد شما تقویت ننمودند; پس پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم شمارید.

على(علیه السلام) در نامه ى خود به مالک اشتر مى فرماید:

و ان عقدت بینک و بین عدوک عقدة او البسته منک ذمة فَحُط عهدک بالوفاء وَ ارعَ ذمتک بالامانة;17 حال اگر پیمانى بین تو و دشمن منعقد شد یا در پناه خود او را امان دادى به عهد خویش وفادار باش و به آنچه برعهده گرفتى امانت دار باش.

مدت وفاى به عهد:

شرط اصلى لزوم وفاى به عهد و پیمان این است که التزام دو طرفى باشد; اما اگر یک طرف آن را نقض کرد یا در صدد توطئه و نقض عهد بود، طرف مقابل ملزم به وفادارى نیست:

(وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْم خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلى سَواء إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ);18 اگر از گروهى خوف آن داشتى که در پیمان خیانت کنند، یکسره پیمان را لغو کن و به آنان اعلام کن که همانند خودشان عمل خواهى کرد، همانا خداوند خائنان را دوست ندارد.

پس اگر در جایى قرائنى یافت شود بر این که دشمن درصدد توطئه و هجوم است، باید پیش دستى کرد و پیمان را تا زمانى که بیم توطئه نباشد لغو کرد.

3. اداى امانت

یکى دیگر از مسائل اخلاق بین الملل، اداى امانت است. این مسأله مختص به مسلمانان نیست، بلکه تمام ملل و ادیان آن را قبول دارند و اگر کسى آن را رعایت نکند مورد مؤاخذه واقع مى شود و این موضوع جزء مستقلات عقلیه است; یعنى عقل بدون کمک وحى آن را درک مى کند:

(إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها);19 خدا به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبشان بازگردانید.

امانت معناى وسیعى دارد و هرگونه سرمایه ى مادى و معنوى را در تمام شئون زندگى اجتماعى، سیاسى و اخلاقى شامل مى شود و طبق آیه ى فوق، در هیچ امانتى نسبت به هیچ کس نباید خیانت کرد و، در حقیقت، این مسأله جزو حقوق بشر حساب مى شود. در شأن نزول آیه ى فوق آمده است: زمانى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مکه را فتح کرد، عثمان بن طلحه را که کلیددار کعبه بود احضار کرد و کلید را از او گرفت، تا درون کعبه را از وجود بتها پاک سازد. عباس عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله)پس از انجام این مقصود تقاضا کرد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با تحویل کلید کعبه به او، مقام کلیددارى بیت الله را که در میان عرب یک مقام برجسته بود، به او بسپرد; ولى پیامبر(صلى الله علیه وآله)، برخلاف این تقاضا، پس از تطهیر خانه ى خدا از لوث بت ها، در حالى که آیه ى (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها) را تلاوت مى نمود در خانه را بست و کلید را به عثمان بن طلحه داد.20

خداوند در کنار امر به اداى امانت، از خیانت در امانت هم نهى فرموده است:

(وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ);21 در امانت هاى خود خیانت روا مدارید.

حتى خداوند عده اى از اهل کتاب را به خاطر این که اداى امانت مى کنند، مى ستاید و عده اى را که در امانت خیانت مى کنند نکوهش مى کند:

(وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطار یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینار لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً);22 بعضى از اهل کتاب اگر ثروت زیادى را به رسم امانت به آنها بدهى، به موقع آن را پس خواهند داد و بعضى دیگر، حتى اگر یک دینار به آنها بسپارى از اداى آن سرباز مى زنند، مگر این که در برابر آنها توانایى و قدرت داشته باشى.

اهمّیّت اداى امانت به حدى است که امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:

ان ضارب على بالسیف و قاتله لو ائتمنى و استنصحنى و استشارنى ثم قبلت منه لادیت الیه الامانة;23 اگر قاتل على امانتى پیش من مى گذاشت و یا از من نصیحتى مى خواست و یا با من مشورت مى کرد و من آمادگى خود را اعلام مى داشتم، قطعاً حق امانت را ادا مى کردم.

1. نساء: 135.

2. عبدالواحد آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، (تهران: چ چهارم، 1337) ج 1، ص 124.

3. مائده: 8.

4. ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، (قم: انتشارات دار الکتب الاسلامیه، چ چهاردهم، 1374) ج 4، ص 302.

5. طبرسى، مجمع البیان، (قم: مکتبة آیة الله مرعشى، 1413) ج 2، ص 69.

6. شعبة الحرانى، تحف العقول، (قم: انتشارات علمیة الاسلامیه، چ اول، 1363) ص 89.

7. ممتحنه: 8.

8. ممتحنه: 9.

9. مائده: 42.

10. وسائل الشیعه، ج 15، باب 19، ح 1.

11. بقره: 190.

12. محمد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، (قم: منشورات جامعه ى مدرسین) ج 2، ص 61.

13. نهج البلاغه، نامه ى 53.

14. انفال: 55 ـ 56.

15. مائده: 1.

16. توبه: 4.

17. نهج البلاغه، نامه ى 53.

18. انفال: 58.

19. نساء: 58.

20. طبرسى، مجمع البیان، (بیروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، چ اول، 1415) ج 3، ص 12.

21. انفال: 27.

22. آل عمران: 75.

23. حویزى، تفسیر نور الثقلین، (بیروت: مؤسسة التاریخ العربى، چ چهارم، 1422) ج 2، ص 82.

24. مفردات راغب، ذیل ماده ى «

محمد رضا هفت تنانیان

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد