۱۳۹۲/۰۵/۲۷
–
۶۰۴ بازدید
اخلاق پیامبر(ص) در حقیقت همان اتصاف به مکارم اخلاقی است. اگر انسان رذایل اخلاقی را از خویش دور کند و به فضایل اخلاقی متصف شود، به اخلاق پیامبر(ص) و اخلاق یک مسلمان واقعی نزدیک شده است. مباحث مربوط به اخلاق بسیار گسترده است، بنابراین لازم است در این زمینه شخصا مطالعه کنید.
اخلاق پیامبر(ص) در حقیقت همان اتصاف به مکارم اخلاقی است. اگر انسان رذایل اخلاقی را از خویش دور کند و به فضایل اخلاقی متصف شود، به اخلاق پیامبر(ص) و اخلاق یک مسلمان واقعی نزدیک شده است. مباحث مربوط به اخلاق بسیار گسترده است، بنابراین لازم است در این زمینه شخصا مطالعه کنید.
برای مطالعه اولا به کتابهایی که در خصوص صفات اخلاقی و سیره رسول خدا صل الله علیه و آله نگاشته شده مراجعه فرموده و اخلاق و سیره ایشان را الگوی خود قرار دهید. در این رابطه می توانید به کتابهای زیر مراجعه نمائید .
1- ترجمه سنن النبی – علامه طباطبایی
2- سیره رسول خدا – رسول جعفریان – انتشارات دلیل ما
3- سیری در سیره نبوی – شهید مطهری
4- سیمای آفتاب – ابوالفضل موسوی گرمارودی – انتشارات دلیل ما
5- یکصدو بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (ص) – حمید رضا کفاش
گوشه هایی از اخلاق خاتم الانبیا حضرت محمد(ص):
در ادامه جهت آگاهی شما ما تنها به گوشه ای از اخلاق و رفتار کریمانه پیامبر خاتم(ص) اشاره می کنیم زیرا ذکر تمام ویژگیهای آن بزرگوار از عهده بشر عادی بر نمی آید، لذا توجه شما را به این مطالب جلب می کنیم:
وقتى از همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره اخلاق او پرسیدند، گفت:
«کان خلقه القرآن»1 ؛ «اخلاقش قرآن بود».
او قرآن مجسّم بود و اخلاق نیک او را قرآن مى ستاید و مى فرماید: «إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ »2.
ماه فروماند از جمال محمد(ص)
سرو نباشد به اعتدال محمد(ص)
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال محمد(صلى الله علیه وآله)
سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى
عشق محمد بس است و آل محمد3
به چند زاویه از ویژگى هاى رفتارى پیامبر خدا اشاره مى کنیم:
الف) عبادت
نشست و برخاستش، همراه با ذکر خدا بود. با آن که «معصوم» بود، ولى آن قدر از خشیت خدا مى گریست که سجده گاهش خیس مى شد. «بنده خدا» بود و هنگام نیایش، همچون مسکینان نیازمند، دست ها را بالا مى گرفت.
نماز را نور چشم خود مى دانست و «وقت» نماز را انتظار مى کشید و هنگام نماز که مى شد، مى گفت: اى بلال! خوشحالمان کن.(اذان بگو)
پاره اى از شب (گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث) را به عبادت مى پرداخت. با این که تمام روز، خصوصاً در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمى کاست و آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق مى یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود ؛ بلکه عاشقانه و سپاس گزارانه بود.
روزى یکى از همسرانش گفت: تو دیگر چرا این قدر عبادت مى کنى ؛ تو که آمرزیده هستى!
جواب داد: آیا یک بنده سپاس گزار نباشم؟
در حال تنهایى، عبادت را طول مى داد و گاهى ساعت ها سرگرم تهجد بود ؛ اما در جماعت، به اختصار مى کوشید و رعایت حال ضعیف ترین افراد را لازم مى شمرد و به آن توصیه مى کرد.
بسیار روزه مى گرفت ؛ علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، یک روز در میان روزه مى گرفت. در دهه آخر ماه رمضان، بسترش را به کلى جمع مى کرد و در مسجد، معتکف مى شد و یکسره به عبادت مى پرداخت ؛ ولى به دیگران مى گفت: کافى است در هر ماه، سه روز روزه بگیرید.
با رهبانیت، انزوا، گوشه گیرى و ترک اهل و عیال، مخالف بود. بعضى از اصحاب که چنین تصمیمى گرفته بودند، مورد ملامت وى قرار گرفتند و به آنها فرمود: بدن، زن، فرزند و یاران شما، همه حقوقى بر شما دارند که باید آنها را رعایت کنید4.
ب) ادب ورزى
وقتى به در خانه کسى مى رفت – چون خانه ها گاهى پرده اى نداشتند – برابر آستانه نمى ایستاد ؛ طرف راست یا چپ آن مى ایستاد و مى فرمود: سلام بر شما ؛ سلام بر شما.
چنان شرم داشت که به چهره کسى خیره نمى شد. شرم آن حضرت، چنان بود که اگر ناگزیر به انتقاد از کسى بود، به صراحت نمى گفت و مقصود خویش را با کنایه بیان مى داشت.
سکوتش به درازا مى کشید و بدون ضرورت، لب به سخن نمى گشود5.
ج) خوش خلقى
انس مى گوید: ده سال خدمتش را کردم ؛ هرگز دشنامم نداد و کتکم نزد ؛ نه مرا از خود راند و نه به رویم اخم کرد. وقتى در کارى که دستور فرموده بود، سستى مى کردم، سرزنشم نمى کرد
جز براى آفریدگار، خشمگین نمى شد و [ هرگاه خشمگین مى شد]، چیزى توان ایستادگى در برابر خشم وى را نداشت.
او مى فرمود: بدانید که بهترین مردمان کسى است که دیر به خشم آید و آسان خشنود شود و بدترین انسان ها کسى است که زود به خشم آید و دیر خشنود شود. اگر مردى دیر به خشم آید و دیر خشنود شود یا زود به خشم آید و زود خشنود شود، آن هم چیزى است. همگان را به خوش اخلاقى توصیه مى کرد و مى فرمود:
نزدیک ترین همنشین من در رستاخیز،خوش اخلاق ترین شماست و در ترازوى عمل کسى در روز قیامت، چیزى بهتر از خوش خلقى گذاشته نمى شود.
وى از همه خنده روتر بود ؛ یارانش مى گفتند: هیچ کس را ندیدیم که بیش از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر لبانش تبسم باشد. تا وقتى قرآن نازل نمى شد یا در موقعیت موعظه نبود، اهل مزاح و شوخى بود. خنده هایش از حد تبسم فراتر نمى رفت و به قهقهه نمى رسید.
در خوراک و پوشاک، خویش را برتر از غلامان و خادمان خود قرار نمى داد. هرگز به کسى دشنام نداد و با کسى به درشتى و تندخویى صحبت نکرد.
براى خدا خشمگین مى شد ؛ نه براى ارضاى خویش. اهل انتقام گرفتن نبود ؛ عفو مى کرد و مى گذشت.
عذرِ عذرخواهنده را مى پذیرفت و مى فرمود: آیا به شما خبر دهم که بدترینتان کدام است؟ گفتند: آرى اى پیامبر خدا! فرمود: کسى که از اشتباه در نمى گذرد ؛ پوزش را نمى پذیرد و از لغزش، چشم پوشى نمى کند.
او مى فرمود: آدمى با بردبارى، به مقام انسان روزه دارى مى رسد که شب ها را به عبادت مى گذراند.
بر جفا و تندخویى دیگران، صبور و حلیم بود.
مى فرمود: خدا مرا به مدارا فرمان داده است ؛ آن گونه که به نماز دستور داده است. مردم دار و خوش خلق بود و با یاران خود، حلقه وار مى نشست6.
د) با خانواده
پیامبر در خانواده، مهربان بود. انس مى گفت: کسى با زن و فرزندش مهربان تر از رسول گرامى نبود. او نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتى نمى کرد و این، بر خلاف خلق و خوى مردم مکه بود. بدزبانى برخى از همسران را تحمل مى کرد ؛ تا آن جا که دیگران از این همه تحمل، رنج مى بردند. به حسن معاشرت با زنان توصیه مى کرد و مى گفت: همه مردم داراى خصلت هاى نیک و بد هستند. مرد، نباید تنها جنبه هاى ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند ؛ زیرا هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش، مایه خشنودى اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد. در کارهاى خانه، به خانواده کمک مى کرد.
با فرزندان و فرزندزادگان خود، مهربان بود و به آنها محبت مى کرد. آنها را روى دامن خویش مى نشاند و بر دوش خویش سوار مى کرد. آنها را مى بوسید و اینها، همه برخلاف خلق و خوى رایج آن زمان بود. چون صبح مى شد، بر سر فرزندان و نوه هایش دست مى کشید. روزى در حضور یکى از اشراف، یکى از فرزندزادگان خویش، حضرت مجتبى (علیه السلام) را مى بوسید. آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتى یک بار، هیچ کدام از آنها را نبوسیده ام. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «کسى که مهربانى نکند، رحمت خدا، شامل حالش نمى شود»7.
هـ) آراستگى
به نظافت و بوى خوش، علاقه زیادى داشت ؛ هم خودش رعایت مى کرد و هم به دیگران دستور مى داد.
به یاران و پیروان خود تأکید مى کرد که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوش بو نگه دارند ؛ به خصوص روزهاى جمعه وادارشان مى کرد که غسل کنند و خود را معطر سازند که بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه، در نماز جمعه حضور یابند.
به آیینه یا آب مى نگریست و موهایش را شانه مى زد.
افزون بر آراستگى براى همسرانش، براى دوستانش نیز خود را مى آراست. عایشه مى گوید: دیدم در پیاله آبى که در خانه بود، خود را مى نگرد و موهایش را مرتب مى کند و مى خواهد نزد دوستانش برود ؛ به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو پیامبر و بهترین آفریده ها هستى ؛ به آب مى نگرى و خود را مى آرایى؟ فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بنده اى نزد دوستانش مى رود، خود را بیاراید.
همواره لباسش پاکیزه بود و مى فرمود: از عوامل ارجمندى مؤمن نزد خداى والا، پاکیزگى لباس اوست.
هنگامى که هیئتى بر او وارد مى شدند، هم خود زیباترین لباسش را مى پوشید و هم مهتران اصحابش را به این کار دستور مى داد. لباس خشنى از پنبه یا کتان مى پوشید و بیشترین لباس هایش سفید بود و لباس مخصوصى براى نماز جمعه داشت8.
و) معاشرت
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. به هر کسى که مى رسید، سلام مى کرد. در سلام کردن، از همه، حتى کودکان و بردگان، پیشى مى گرفت.
پاى خود را جلوى هیچ کس دراز نمى کرد و در حضور کسى، تکیه نمى زد.
غالباً دو زانو مى نشست و در مجالس، دایره وار مى نشست تا مجلس، بالا و پایینى نداشته باشد و همه، جایگاه مساوى داشته باشند.
از اصحابش، تفقد مى کرد و اگر سه روز یکى از اصحاب را نمى دید، سراغش را مى گرفت ؛ اگر مریض بود، او را عیادت مى کرد و اگر گرفتارى داشت، کمکش مى کرد.
در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمى کرد و یک فرد را مخاطب قرار نمى داد ؛ بلکه نگاه هاى خود را میان جمع تقسیم مى کرد.
از این که بنشیند و دیگران خدمت کنند، تنفر داشت ؛ از جا برمى خاست و در کارها شرکت مى کرد.
با هر مسلمانى که برخورد مى کرد، مصافحه مى کرد و دست خود را در دست او نگه مى داشت تاطرف مقابل، دست خود را عقب بکشد.
هرگاه کسى نزد او مى نشست و با او کار داشت، نمازش را سریع تمام مى کرد و به کار او مى رسید.
متواضع بود و در مجلس، هر جا که جا بود، مى نشست و جاى خاصى براى خود اختصاص نمى داد و دیگران را هم از این کار، نهى مى کرد.
هر کسى را که به خدمتش مى رسید، مورد اکرام و احترام قرار مى داد. بزرگ هر قومى را احترام و او را به ریاست و سرپرستى آنان تعیین مى کرد.
در پاسخ دوستان و غیر دوستان و هر کس که صدایش مى کرد، مى گفت: لبیک.
وقتى با دوستانش برخورد مى کرد، دستانشان را مى گرفت و مى فشرد و مى فرمود:
سه چیزند که دوستى آدمى با برادر مسلمانش را زلال مى سازند ؛
1- هنگام دیدار با چهره اى گشاده با دوستش رو به رو شود؛
2- زمان نشستن در مجلس، برایش جا باز کند؛
3- او را با محبوب ترین نامش بخواند9.
ز) ساده زیستى
زهد و ساده زیستى، از اصول زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود.
او ساده غذا مى خورد ؛ ساده لباس مى پوشید و ساده حرکت مى کرد.
زیراندازش، غالباً حصیر بود. بر روى زمین مى نشست و عبایى داشت که هر جا مى رفت، آن را «دولا» مى کرد و زیر خود مى انداخت.
با دست خود، از بز، شیر مى دوشید و بر مرکب بى زین و پالان سوار مى شد و از این که کسى در رکابش حرکت کند، به شدت جلوگیرى مى کرد.
قوت غالبش، نان جو و خرما بود.
کفش و جامه اش را با دست خویش وصله مى کرد.
در عین سادگى، طرفدار فقر نبود و مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راه هاى مشروع، لازم مى شمرد و مى گفت: «چه نیکوست ثروتى که از راه مشروع به دست آید ؛ براى آدمى که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند» و نیز مى فرمود: «مال و ثروت، کمک خوبى است براى تقوا»10.
امیرمؤمنان (علیه السلام) در وصفش مى فرمود:
«پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم، فرورفته تر و شکمش، از همه خالى تر بود. دنیا را به او نشان دادند؛ اما نپذیرفت و چون دانست که خدا چیزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن مى داشت. چیزى را که خدا خوار مى شمرد، خوار مى انگاشت و چیزى را که خدا کوچک مى شمرد، کوچک و ناچیز مى دانست.
پیامبر(صلى الله علیه وآله)، بر روى زمین مى نشست و غذا مى خورد و چون برده، ساده مى نشست و با دست خود، کفشش را وصله مى زد. جامه خود را با دست خود مى دوخت و بر الاغ برهنه مى نشست و دیگرى را پشت سر خود سوار مى کرد.
وقتى پرده اى بر در خانه او آویخته شد که نقش و تصویر در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود: «این پرده را از برابر چشمان من دور کن» و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنیا از چشمانش پنهان بماند و از آن، لباس زیبایى تهیه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد ؛ پس یاد دنیا را از جان خود بیرون کرد و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند و کسى که چیزى را دشمن دارد، خوش ندارد که به آن بنگرد یا نام آن، نزد او بر زبان آورده شود.
در زندگانى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، براى شما نشانه هایى است که شما را به زشتى ها و عیب هاى دنیا راهنمایى مى کند ؛ زیرا پیامبر، با نزدیکان خود، گرسنه به سر مى برد و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت، زینت هاى دنیا از دیده او دور ماند ؛ پس پیروى کننده، باید از پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیروى کند و به دنبال او راه رود و قدم بر جاى قدم او بگذارد وگرنه از هلاکت، ایمن نمى باشد. همانا خداوند، محمد(صلى الله علیه وآله) را نشانه قیامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد. او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان، وارد آخرت شد ؛ سنگى بر سنگى نگذاشت تا جهان را ترک کرد و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه! چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر ما نهاد و چنین نعمت بزرگى به ما عطا فرمود ؛ رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم»11.
ح) نظم و انضباط
پیامبر(صلى الله علیه وآله) کارهایش را منظم انجام مى داد و نظم بر امور زندگى اش حاکم بود. او اوقات خویش را تقسیم مى کرد و چنین توصیه مى کرد:
براى رسیدگى به کارها، تقسیم وقت کن و همه تلاش خود را به کار گیر و کار هر روز را همان روز انجام بده و بهترین وقت هایت را براى رابطه خودت و پروردگارت اختصاص بده و چیزى را بر اداى واجبات، مقدم مشمار و بین خود و مراجعان، حجاب طولانى قرار مده که بدگمانى مى آفریند و کارها را بر تو آشفته مى سازد12.
ط) تشویق به علم
پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مردم را به علم و سواد تشویق مى کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد تا سواد بیاموزند و به برخى از یارانش فرمان داد تا زبان سریانى بیاموزند. او مى گفت: «طلب دانش، بر هر مسلمان، واجب است» و نیز فرمود: «حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس (حتى مشرک یا منافق( یافتید، از او اقتباس کنید». همچنین فرمود: «علم را جست وجو کنید ؛ حتى اگر لازم باشد که تا چین سفر کنید».
دانش را پیشواى خرد مى دانست و مسلمانان را به پرسش گرى تشویق مى کرد و مى گفت: «دانش، گنجینه است و کلیدش، پرسش ؛ خدایتان بیامرزد»،! او مى فرمود:
بپرسید ؛ (زیرا در پرسش و پاسخ هاى علمى)، چهار تن پاداش مى برند ؛
پرسش گر، پاسخ گو، شنونده و شیفته آنان13.
کلام آخر14 این که امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:
پس به پیامبر پاکیزه اقتدا کن که مایه فخر و بزرگى است ؛ براى کسى که خواهان بزرگوارى است15.
جان گرامى، دریغ نیست زعشقش
جان من و صد چو من فداى محمد16
البته شما خواهرگرامی میتوانید به کتاب سنن النبی نوشته علامه طباطبایی مراجعه نموده و بیشتر از این مسائل با رفتار پیامبر(ص)آشنا شوید.
——————-
1- المعرفه و التاریخ، ج 3، ص 361 .
2- قلم (68 )، آیه 4 .
3- کلیات سعدى، به کوشش مظاهر مصفا، کانون معرفت، تهران، ص 694 .
4- بحارالانوار، ج 93، ص 363 ؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 150 ؛ سنن النبى، ص 251 .
5- سنن ابى داود، ج 2، ص 195 ؛ فتح البارى، ج 11، ص 21 .
6- طبقات الکبرى، ج 1، ص 372 ؛ شرح اصول کافى ج 1، ص 240 ؛ سنن النبى، ص 103 ؛ مسند احمد، ج 3، ص 19 ؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 41 ؛ وسائل الشیعه، ج 8، ص 507 ؛ اصول کافى، ج 2، ص 99 ؛ بحارالانوار، ج 7، ص 249 .
7- صحیح مسلم، ج 5، ص 114 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 254.
8- مجمع الزوائد، ج 5، ص 132 ؛ بحارالانوار، ج 16، ص 249 ؛ کنزالعمال، ج 7، ص 122 .
9- مستدرک الوسائل، ج 8، ص 281 ؛ سنن النبى، ص 123 ؛ بحارالانوار، ج 73، ص 23 ؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55 .
10- فیض کاشانى، محجة البیضاء، ج 6، ص 44 ؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 16 ؛ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 258 .
11- نهج البلاغه، خطبه 160 .
12- دعائم الاسلام، ج 2، ص 251 ؛ مجموعه آثار، ج 2، ص 258 .
13- تحف العقول، ص 28 ؛ خصال، ص 522 ؛ کنزالعمال، ج 10، ص 135.
14- براى آشنایى بیشتر با ویژگى هاى رفتارى – اخلاقى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آثار ذیل مراجعه کنید:
الف) سنن النبى، علامه طباطبایى .
ب) وحى و نبوت، مرتضى مطهرى .
ج) همنام گل هاى بهارى، حسین سیدى .
15- نهج البلاغه، خطبه 160.
16-عبدالرحمن جامى .