۱۳۹۲/۱۱/۲۹
–
۷۰ بازدید
رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی راهبردی خود در جمع همافران، بیشترین تأکید خود را بر موضوع «استقلال» کشور به عنوان یکی از مهمترین شعارهای انقلاب اسلامی (در کنار آزادی) معطوف کردند و ۲۵ مرتبه از واژهی استقلال برای تأکید بر روحیهی خودباوری و تکیه بر ظرفیتهای درونی کشور و عدم وابستگی به قدرتهای بیگانه استفاده کردند.
«استقلال به معناى قهر کردن با کشورها نیست، به معناى ایجاد کردن سدى در مقابل نفوذ کشورهاست که نتوانند منافع آن کشور را، منافع [آن] ملت را تحتالشعاع منافع خودشان قرار بدهند. این معنى استقلال است و این مهمترین هدف براى یک کشور است.»
معظمله سپس به برخی القائات و شبهات دولتهای غربی و اذناب داخلی آنها برای تضعیف روحیهی استقلالطلبی در کشور اشاره نمودند. ایشان بهویژه به تبیین شبههی تناقض و تعارض «استقلالطلبی» با مقولهی «پیشرفت» پرداختند:
«قدرتهاى مداخلهگر؛ آنها هستند که از حس استقلال در یک کشور واهمه دارند، میهراسند و سعى میکنند این حس را در ملت، در رهروان و در رهبران و در پیشروان ملت، تضعیف کنند. لذا دستگاههاى تبلیغاتى اینها به کار مىافتند براى اینکه ملتها را از استقلال روگردان کنند؛ اینجور تبلیغ میکنند که استقلال سیاسى کشورها یا استقلال فرهنگى و اقتصادى کشورها با پیشرفت کشورها منافات دارد.»
پیشرفت نه تحت سلطه، وابستگی و تأمین منافع کشورهای سلطهجو، که حاصل استقلال و خودکفایی اقتصادی و علمی است. در واقع استقلال نه تنها مانع پیشرفت نیست، که برعکس، هستهی اصلی هر پیشرفتی، استقلال و ساختگی درونی با تکیه به توان و منابع و ظرفیتهای داخلی آن کشور است.
الف) نگاهی به مفهوم و جایگاه استقلال در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اصولی ثابت و پایدار استوار است که در عرصهی بینالمللی راهنمای رفتار و کنش سیاست خارجی قرار میگیرند. براساس اسناد رسمی، بهویژه قانون اساسی، بیانات حضرت امام خمینی و عملکرد رفتاری جمهوری اسلامی، هفت اصل سیاست خارجی ایران عبارتاند از:
1. نفی سلطهگری و سلطهپذیری (عزت و استقلال)
2. استکبارزدایی، ظلمستیزی و عدالتخواهی
3. حمایت از مستضعفان و محرومان
4. حمایت و دفاع از حقوق مسلمانان
5. همزیستی مسالمتآمیز و صلحطلبی
6. عدم مداخله در امور داخلی کشورها و احترام متقابل
7. تعهد به قراردادها، معاهدهها و قوانین بینالمللی
لذا از اصول مهم و اولیهی سیاست خارجی، استقلال و نفی و طرد کامل هرگونه سلطه و ستمگری و ستمپذیری است. جمهوری اسلامی، براساس آموزهها و اعتقادات اسلامی، باید در سیاست خارجی خود، از مناسبات و روابط مبتنی بر سلطه اجتناب نماید؛ بهگونهای که عزت و احترام کشور و ملت در عرصهی بینالمللی حفظ شود و افزایش یابد. به طور منطقی و طبیعی، برنتافتن سلطه، متضمن و مستلزم عدم وابستگی به نظام سلطه و عدم تعهد نسبت به قدرتهای سلطهگر است (دهقانی فیروزآبادی، سید جلال، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ص 130)
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به صراحت در اصول 152 و 153، سیاست خارجی کشور را براساس نفی هرگونه سلطهجویی، سلطهپذیری، عدم تعهد و استقلال از قدرتهای بیگانه استوار کرده است. اصولی که مبانی و مستندات آن را میتوان در کتاب و سنت به روشنی ریشهیابی کرد.
قاعدهی «نفی سبیل» به معنای انسداد کلیهی راهها و روشهای مستقیم و غیرمستقیم سلطه و تفوق کفار بر مسلمانان، اولین مبنای قرآنی این اصل است. آیهی شریفه 141 سورهی مبارکه نساء میفرماید: «لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا»: «خداوند هرگز برای کافران نسبت به مؤمنان راه سلطه و تفوق را باز نگذاشته است.» براساس این آیه، تسلط و استیلای کافران بر مسلمانان به صورت همیشگی و ابدی نفی و نهی شده و متعلق به عصر و زمان خاصی نیست.
مهمترین هدف نهی و نفی دائمی تسلط کفار بر جوامع اسلامی، حفظ عزت و احترام مسلمانان است، عزتی که خداوند متعال در قرآن کریم، آن را همردیف عزت خود و رسول خدا (ص) قرار داده است؛ چنانکه خداوند در سورهی منافقون تأکید میکند: «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین»
از نگاه قرآن، تسلط کفار بر مسلمانان و جوامع اسلامی، بارزترین نمونهی ذلت به شمار میرود و شدیداً نهی میشود. از این رو، خداوند آن دسته از مسلمانان را که به جای همکیشان خود، کفار را ولی خود گرفته و از آنان طلب عزت میکنند، به شدت مورد عتاب قرار میدهد (آیهی 139 سورهی نساء).
بر این اساس، استقلال به معنای نفی سلطهپذیری و وابستگی به بیگانگان،مهمترین اصل سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر پایهی آموزههای اسلامی و قرآنی و منافع ملی است و بر همهی اصول دیگر سیطره دارد. صیانت از استقلال و نفی سلطهپذیری، ابعاد و عرصههای گوناگون و همهجانبهی سیاست خارجی، اعم از حفظ وحدت و تمامیت ارضی کشور، عدم وابستگی سیاسی و اقتصادی، نفی سلطهی فرهنگی و علمی، حفظ عزت و حیثیت ملی و… را شامل میشود.
با تکیه بر همین اصل مکتبی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره)، نماد و اسوهی عزتخواهی و استقلالطلبی بودند و اتفاقاً نخستین جرقههای انقلاب نیز از همین موضع و با سخنرانی معروف ایشان علیه لایحهی تحقیرآمیز کاپیتولاسیون روشن شد.
ب) نسبتشناسی استقلال و پیشرفت: استقلال عامل پیشرفت
چنانکه گفته شد، رهبر انقلاب در سخنرانی نوزدهم بهمنماه، به بررسی القائات و شبهات مختلف برای تضعیف و تخریب روحیهی استقلالخواهی، از جمله شبههی منافات داشتن استقلال با پیشرفت کشورها، اشاره نمودند. موضوعی که نظام سلطه و روشنفکرمآبان وابستهی آنها در داخل کشور، همواره آن را دستمایهی مخدوش کردن عزت و استقلال ملتها مینمایند.
در این شبهه، چنین استدلال میشود که راه پیشرفت کشورها، نه قهر کردن و قطع رابطه با دیگر کشورها، که در تعامل و ارتباط و مراوده است. موضوعی که هم در سطح عوام و هم با رنگولعابهای تئوریک، برای کشورهای مستضعف نسخهنویسی میشود.
به عنوان نمونه، براساس نظریهی وابستگى متقابل، ادعا میشود استقلال، مفهومی نسبی است و استقلال کامل براى واحدهاى سیاسى در صحنهی بین المللى ممکن نیست و کشورها ناچار به تعامل و ارتباط با یکدیگرند. برخی روشنفکرمآبان با توجه به وجود همبستگى هاى متقابل فراوان میان ملت ها و دولت ها در صحنهی بین المللى، کسب استقلال کامل و توانایى حفظ و تداوم آن را کاری مشکل، بلکه ممتنع مى شمارند.
در عرصهی سیاسی و دیپلماتیک، عزت و اقتدار در سایهی امتیازدهیهای یکجانبه به قدرتهای استکباری به بهانه تعامل با جهان به دست نمیآید، که برعکس، تقویت مؤلفههای قدرت ملی و اتکا به پایههای اسلامی و مردمی نظام، احترام و عزت داخلی و بینالمللی میآفریند.
این دیدگاه بر این پیش فرض استوار است که مسائل اقتصادى و صنعتى از مسائل سیاسى قابل تفکیک است؛ بدین معنا که استقلال سیاسى براى هر دولت و کشورى از اهمیت خاصى برخوردار است و باید دولت از نظر سیاسى مستقل باشد، اما در مسائل اقتصادى به خاطر پیچیدگى و گسترش روابط، نمى تواند در عرصهی بین المللى، مستقل از دیگر کشورها عمل نماید (برای توضیح بیشتر ر.ک.به: محمداسماعیل عمار، رابطهی استقلال و پیشرفت سیاسى در الگوى پیشرفت اسلامى، ماهنامهی معرفت، شمارهی 172).
چنین نگاه اعوجاجآمیزی به استقلال نهایتاً چنین نتیجهگیری میکند که ایستادگی در برابر نظام سلطه، مانع پیشرفت و بالعکس، همراه شدن با قدرتهای پیشرفته، عامل پیشرفت و توسعه است و لذا راهبرد مقاومت در برابر سلطهگران، بیهوده و بدون فرجام است.
پاسخ به چنین شبههای البته بسیار سادهتر از باور به مدعیات آن است:
اول آنکه مفروض چنین شبههای، معنای مغلوطی از مفهوم استقلال و همچنین ارتباط است. این شبهه چنین وانمود میکند که استقلالطلبی مستلزم «انزواطلبی سیاسی» یا حتی تنشزایی و جنگ و قهر با کشورهاست. حال آنکه چنانکه در معنای استقلال آمد و رهبر انقلاب بر آن تأکید ویژه داشتند، استقلال نه به معنای قهر با دنیا، که به معنای نفی سلطهپذیری و حفظ عزت ملی و اسلامی است. میتوان با حفظ منافع و مصالح ملی، با کشورهای غیرمداخلهگر و غیرمستکبر، ارتباط و تعامل داشت و در عین حال، استقلال و عزت ملی و دینی کشور را نیز حفظ نمود.
ضمن آنکه بین ارتباط و تعامل با کشورها، با مداخله و سلطهجویی نیز تفاوت وجود دارد. هر عقل سلیمی، روابط حسنه و مستقل با سایر کشورها، با حفظ احترام متقابل را میپذیرد؛ چنانکه هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که آدمی با ذلیل شدن و اظهار عجز در برابر قدرتهای ظالم و مستکبر، بتواند از آنها عزت و پیشرفت بخرد. امری که متأسفانه در برخی غربگرایان داخلی به مرحلهی «باور» رسیده و آنها خوشبینانه شعارهای صلحطلبانهی دشمن را باور کردهاند و با هر اخم و تهدید گستاخانه و متکبرانهی نظام سلطه، میلرزند.
دوم آنکه مدعای منافات داشتن استقلال با پیشرفت، مدعایی کاملاً معکوس است؛ چراکه اصولاً هستهی اصلی پیشرفت هر کشوری و از جمله توسعهی مادی خود همین قدرتهای استکباری، نه در وابستگی و انفعال آنها، که در استقلال و خودسازی درونی این کشورها نهفته است.
تاریخ استعمار نه تنها شاهد استثمار، ذلت و تحقیر روزافزون ملتها از جمله ملت ایران در عصر قاجار و پهلوی در عرصهی وابستگیهای سیاسی است، بلکه عدم استقلال و وابستگی در هر عرصهای اعم از اقتصادی، علمی، فرهنگی و… مؤید شکست هر نوع راهبرد وابسته به بیرون و بازتاب سیاسی طبیعی آنهاست.
دخالت اقتصادی قدرتهای سلطهگر در کشورهای مستضعف از هر طریقی، هیچ نتیجهای جز وابستگی تکنولوژیک و صنعتی و به ناچار وابستگی سیاسی، اقتصادی، علمی و… هرچه بیشتر این کشورها را در پی نداشته است. مصادیق توسعههای وارداتی و برونزای شکست خورده و در مقابل، نمونههای پیشرفتهای درونساز موفق آنقدر در عرصهی جهانی و منطقهای زیاد است که ذکر چند مورد از آنها، خود واگویهی چنین اشتباه تبلیغاتی است.
زمانی نسخههای وارداتمحور و تبدیل کشورهای مستضعف به بازار مصرف کالاهای غربی و زمانی دیگر فرمولهای صادراتمحور و وابستگی صادراتی به کشورهای مستکبر، ورود سرمایهی خارجی به کشورهای ضعیف و بهرهگیری از نیروی کار آنها، طراحی اقتصادهای تکمحصولی برای آنها و همه و همه نتیجهای جز بدهیهای مالی گزاف و اقتصادهای بادکرده و بادآوردهی عاجل برای کشورهای هدف به ارمغان نیاورده است.
بحران بدهیهای مالی در دههی 1980، ورشکستگیهای کلان اقتصادی، فقر و سالها عقبماندگی آمریکای لاتین (بهخصوص در برزیل، مکزیک و آرژانتین) و بحران مالی 1997 در آسیای جنوب شرق ناشی از امپریالیسم تولید کارخانهای، از جمله آشناترین مثالهای چنین وابستگیهای اقتصادی به غرب است که فرجامی جز اقتصادهای شکستخورده و استعمارزده و دولتهای ناکارا، عاجل و بحرانزده نداشته است.
بحران بدهی آمریکای جنوبی یکی از عوامل اصلی سهیم در سقوط دولتهای این منطقه، نظیر رژیم نظامی برزیل و رژیم استبدادطلب بوروکراتیک آرژانتین بود.
در کشورهای پاسیفیک، دولتهای غربی، با ارائهی نسخهی وارداتی «تشویق صادرات»، استقراضهای خارجی را تشویق کرده، ریسکهای معاملاتی وسیعی را در بخش مالی و شرکتی فراهم آوردند و در مدت کوتاهی، رشد چشمگیری باعث تحسین نهادهای بینالمللی همچون بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول هم شد؛ تا جایی که به معجزهی اقتصادی آسیا(Asian Economic Miracle) شهرت پیدا کرد. اما خروج ناگهانی سرمایهی شرکتهای چندملیتی غربی در 1997 باعث بحران پولی و مالی این کشورها و بدهیها و ورشکستگیهای سنگین مالی شد و اقتصاد و سیاست این کشورها را (بهویژه در اندونزی، مالزی و کرهی جنوبی) فلج کرد.
راز و رمز چنین شکستهای سنگین اقتصادی و در نتیجه، بحرانهای سیاسی در این کشورها، عدم ساخت درونی این کشورها و وابستگی به سرمایه و سرمایهدار خارجی بود. موضوعی که در همان سالها، پل کروگمن (اقتصاددانی که بعدها برندهی جایزه نوبل شد)، تحت عنوان عدم بهرهوری عوامل تولید و فقدان فناوری و دانش داخلی، مطرح کرد.
اقتصاد شکننده و وابستهی ترکیه و امارات متحدهی عربی، که در رسانههای سکولار به عنوان الگوهای برتر اقتصادی تمجید میشوند، نمونههای دیگری از چنین وابستگی اقتصادی است که بدون ایجاد زیرساختهای اقتصادی، وضعیت اقتصادی و بالطبع سیاسی در این کشورها را تابعی از کشورهای خارجی قرار داده است. ایران پیش از انقلاب و مصر در دوران سادات و مبارک نیز نمونهی دمدستی دیگری از کشوری تعاملگر و به تعبیر دقیقتر، سراسر وابسته به غرب است. کشوری که در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی، در برخی زمینهها جلوتر از ایران بود و اکنون به کشوری عقبمانده و فقیر تبدیل شده است.
بسیاری از زیرساختها در ایران برای یک جهش اقتصادی و پیشرفت علمی فراهم شده است. پیشرفتهایی که نه به خاطر وابستگی به غرب، که دقیقاً از روحیهی استقلالطلبی شکل گرفته و از همین رو، دشمن در گام اول، تضعیف و تخریب این روحیه و باور را نشانه گرفته است.
بر این اساس، اولاً استقلال علمی و اقتصادی در کشورها نه تنها از استقلال سیاسی و فرهنگی تفکیکپذیر نیستند، که از رابطهای مستقیم با یکدیگر برخوردارند و ثانیاً ساخت درونی قدرت، به ویژه اتکا به خودکفایی علمی و اقتصادی و طبعاً سیاسی، رمز و راز پیشرفتهای مادی کشورهاست و هیچ ملتی با تکیه بر قدرتهای خارجی به پیشرفت حقیقی و پایدار دست نیافته است.
پیشرفت و حتی توسعهی اقتصادی (با بار سکولار آن) نه تحت سلطه و وابستگی و تأمین منافع کشورهای سلطهجو، که حاصل استقلال و خودکفایی اقتصادی و علمی است. در واقع، استقلال نه تنها مانع پیشرفت نیست که برعکس، هستهی اصلی هر پیشرفتی، استقلال و ساختگی درونی با تکیه به توان و منابع و ظرفیتهای داخلی آن کشور است.
در عرصهی سیاسی و دیپلماتیک نیز عزت و اقتدار و پیشرفت، در سایهی امتیازدهیهای یکجانبه به قدرتهای استکباری به بهانهی تعامل با جهان به دست نمیآید که برعکس، تقویت مؤلفههای قدرت ملی و اتکا به پایههای اسلامی و مردمی نظام، احترام و عزت داخلی و بینالمللی میآفریند.
نگاهی به پیشرفتهای بومی انکارناپذیر جمهوری اسلامی در سایهی سیوپنج سال مبارزه و تحریم، خود واگویهی استواری استراتژی «المقاومه هو الحل» است. ایران اکنون کشوری پیشرفته در بسیاری از حوزههای علوم و فنون پیشرفته، از قبیل هستهای، هوافضا، نانو، پزشکی، صنایع دفاعی و نظامی به حساب میآید.بسیاری از زیرساختها در ایران برای یک جهش اقتصادی و پیشرفت علمی فراهم شده است و جمهوری اسلامی به عنوان یک قدرت برتر منطقهای، در حال تبدیل شدن به یک قدرت مؤثر بینالمللی است. پیشرفتهایی که نه به خاطر وابستگی به غرب، که دقیقاً از همین روحیهی استقلال و بر پای خود ایستادن شکل گرفته و از همین رو، دشمن در گام اول، تضعیف و تخریب این روحیه و باور را نشانه گرفته است.
پُرواضح است، هیچ نظامی با بوق و کرنا کردن خالی بودن خزانهاش (واقعی یا غیرواقعی) و وانمود کردن کلید حل مشکلات در جیب دشمنش، ملت خود را سرافراز و دشمن قسمخوردهاش را به خذلان و خضوع نکشانده است. پیشرفت جمهوری اسلامی و کلید حل مشکلات، نه مقهوریت در برابر دشمن، که استقلالطلبی، افزایش قدرت ملی و استحکام هرچه فزونتر ساخت درونی قدرت کشور است.(الهه خانی؛ کارشناسی ارشد علوم سیاسی، برهان، ۱۳۹۲/۱۱/۲۸)