استکبار ستیزی در گفتمان امام خمینی(ره)
۱۳۹۴/۰۶/۱۱
–
۱۹۷۹ بازدید
استکبار و استعمارستیزی در گفتمان راهبردی امام خمینی (ره)در پیروزی انقلاب اسلامی چه جایگاهی داشت؟
از دیدگاه دینی، یکی از وظایف اساسی انسان در برابر دیگران تولی و تبری است گرچه در نظر بعضی، مصداقهای مشخصی از این دو بهعنوان فروع دینی، مطرح شده است، آموزههای دینی موضعگیری مثبت و منفی مسلمان را در مقابل هر ظالم و مظلومی میطلبد.
«امیرمؤمنان (علیهالسلام) نیز در وصیتنامه خود در واپسین روز حیات خطاب به فرزندانشان بر دو اصل دشمنی با ظالمان (تبری) و دوستی و یاوری مظلومان (تولی) تأکید کردند .
نکته درخور توجه در این زمینه آن است که درجات ظلم و مظلومیت متفاوت است. مفهوم «ظلم» در اندیشه دینی به سه بخش عمده تقسیم میشود:
1. ظلم انسان به نفس خود «ظَلَمتُ نَفسی»؛
2. ظلم انسان به خداوند که شرک و کفر و نفاق از این دستهاند «إِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظِیمٌ»؛
3. ظلم انسان به دیگران ـ «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یظْلِمُونَ النَّاسَ»[1]آنچه مسلم است در اندیشه سیاسی دین دسته سوم مطرح و موردنظر است و مفهوم ظلمستیزی در فرهنگ سیاسی، نبرد با کسانی است که به دیگران ظلم روا داشتهاند و آنها را تحت سیطره ناروای خویش و منافع و مطامع ظالمانه خود قرار دادهاند. راغب اصفهانی، ضمن اشاره به معنای استکبار، درباره استکبار مذموم مینویسد: «استکبار آن است که انسان اظهار بزرگی کند و آنچه را که از آن او نیست و برای او روا نیست ابراز دارد. قرآن کریم مستکبران را در مقابل ضعفا قرار داده است به جهت آگاهی دادن به این نکته که استکبار آنان به جهت قوه و نیرو بدنی و مالی آنها بوده است و در جای دیگر مستکبران را در مقابل مستضعفان قرار داده است».[2]با این بیان روشن است که استکبار و شخص مستکبر به دلیل خودبزرگبینی و غرور ناشی از قدرت، مواضع خود را بر اساس استضعاف و بهرهکشی از دیگران تنظیم میکند.آیات قرآن در این رابطه رویکرد و مضامینی زیبا و عالی دارد و در مورد استکبار، آیات قرآنی در حقیقت دو رویه و کاربرد و هدف را بیان کردهاند:
«ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ»؛ پس از آنها (رسولان) موسی هارون را بهسوی فرعون و جماعت اشراف وی با نشانههای خود فرستادیم، اما آنان استکبار (کبر و غرور) و گروه مجرمی بودند».[3]همانطور که از معنی آیه برمیآید این آیه به استکبار به معنای خودبزرگبینی و غرور فرعون و اشراف وی بعد از شنیدن پیام الهی اشاره میکند. اما قرآن کریم در آیهای دیگر به استضعاف کشیدن و رویکرد ظالمانه فرعون اشاره میکند: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»؛ فرعون بر روی زمین بزرگی کرد و مردم را گروهگروه کرد و عدهای از آنان را به استضعاف میکشید، فرزندانشان را میکشد، زنانشان را به بیگاری میکشید. به تحقیق که او از مفسدان بود».[4]قرآن کریم در این آیه با توجه به عملکرد ظالمانه فرعون، در حیات اجتماعی مردم، از وی بهعنوان شخصی ظالم و حاکمی بیدادگر و مفسد یاد میکند که در جهت منافع و مطامع استکباری و استعماری خود بهناحق به مردم ظلم میکند و آنها را در جهت اهداف استکباری به استضعاف میکشاند.
آنچه در اینجا موردنظر و بحث و بررسی ما است این است که در دنیای امروز نهتنها در بعضی کشورها حاکمان بر مردم خود ظلم میکنند بلکه در همین راستای سیاست استکباری و استضعاف ملتها، به مردم کشورهای دیگر نیز ظلم و ستم میکنند و منافع ملی آنها را غارت کرده و از کشورهای آنها بهعنوان مستعمرهای در جهت مطامع استکباری و استعماری خود استفاده میکنند و حاکمان کشور ایران یکی از کشورهایی است که در سدههای اخیر تحت سیطره همین اندیشهها و سیاستهای استکباری ـ استعماری بوده است. حکومت پهلوی در حقیقت بر اساس نقشهها و ترفندهای شیطنتآمیز
استعمارگران تأسیس و شکل گرفت و برای همین در جهت اهداف و برنامههای استعماری نیز سیاستهای خود را در کشور پیاده و نهادینه ساخت.
امام خمینی رهبر نهضت اسلامی ایران که به این واقعیت تاریخی یعنی دخالت استعمارگران بیگانگان در امور کشور بهخوبی واقف بودند و آن را از عوامل اصلی فلاکت و بدبختی ایران میدانستن برای همین، در راستای مبارزه و رویارویی با اصل نظام شاهنشاهی نهتنها حکومت پهلوی را موردحمله قرار داد و نظام سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آن را به چالش کشاندند، بلکه اربابان و سردمداران استعماری حکومت شاه را نیز مورد عتاب و اعتراض قرار داد؛ چراکه در حقیقت نظام شاهنشاهی پهلوی دستنشانده استعمارگران و مجری اهداف و آرمانهای سلطهطلبانه و استعمارجویانه
ایشان بود و برای همین امام عامل بدبختی و گرفتاری مردم ایران را ریشه در دخالت استعمارگران و مطامع سلطهجویانه آنها میدید بنابراین درعینحال که شاه را مستقیماً هدف قرار داد، اربابان بیگانه او را نیز موردتهاجم و حمله تبلیغاتی و سیاسی خود قرار داد.
توجه به این نکته ضروری است که پیدایش و تکوین اندیشه سیاسی امام در مورد استعمار درواقع به سالهای کودکی و جوانی ایشان برمیگردد که از نزدیک شاهد دخالتهای بیگانگان در کشور در ابعاد سیاسی و اجتماعی بودند دکتر بهشتی سرشت در تحلیل این دیدگاه هوشمندانه امام میگوید: از تولد امام (1280 ش) تا سقوط رضاشاه (1320 ش) چهل سال سپری شده بود. در این سالها امام(ره) شاهد حکومت محمدعلی شاه در دوران طفولیت بودند و حکومتهای احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی را در اوج توانایی جسمی فکری درک کردند و ناظری صاحب تحلیل بودند و مهمتر آنکه در این سالها حوادث بینالمللی بخصوص جنگ جهانی اول و دوم و نفوذ آن در ایران، خمین، یکی از مراکز ثقل جنگ و محل تلاقی نیروهای آلمانی، انگلیسی روسی بهحساب میآمد.
با این شرایط امام از نزدیک با قشون استعماری در ایران روبهرو شد و بدین ترتیب نفوذ استعمار و بازیگری آنان در ایران کاملاً برای امام محرز و آشکار بود. آنچه در این وقایع و رخدادهای پیشآمده، ذهن امام را متوجه یک امر تاریخی مهم میکند این است که پیوند خوانین و مستبدین با استعمارگران و سرانجام پیدایش حکومت پهلوی و نقش بارز انگلیس در شکلگیری حکومت، امام را بهدرستی به این فهم تاریخی مهم میرساند که در ایران در دو سده اخیر بین استبداد و استعمار پیوند ناگسستنی وجود دارد و بدون یکی، آن دیگری امکان حیات نخواهد داشت.
موضوع مهمی که از نگاه بسیاری از نخبگان سیاسی دینی ایران بهدور مانده بود و امام اولین کسی بود که این واقعیت تعیینکننده تاریخ ایران در این دو سده اخیر بهخوبی واقف شدند».[5] امام بهخوبی میدانست که انقلاب مشروطیت صرفاً در پی تهدید استبداد برآمد و در این میان از مکر و حیله استعمار غافل نماند و در حقیقت این استعمارگران بودند که با نفوذ در لایههای حساس اندیشه مشروطیت و اغفال اشخاص ذینفوذ و صاحبنظر در این اندیشه سیاسی، باعث شدند که مشروطیت در مسیر انحرافی گام بردارد و در جهت منافع و مطامع استعماری مسیر خود را بپیماید و درنهایت اندیشهها و آرمانهای انقلابی خود نهایتاً طرفی نبندد.
بعدازآن روی کار آمدن رضاشاه با کمک انگلیسیها نشان داد که حقیقتاً در تاریخ و سرنوشت ایران استعمار نقش اول را ایفا میکند و آنها بازهم در پی تولید استبداد در پوشش مشروطیت هستند و درواقع نمیتوان در ایران رژیمی مستبد ولی تحولگرا بدون تکیهبر استعمار متصور شد. ازاینرو ملاحظه میشود زمانی که استعمار تاریخمصرف حکومت رضاشاه را پایانیافته میبیند بدون هیچگونه مقاومتی از ناحیه رضاشاه حکومت آهنین او بهسرعت سقوط میکند. در همین ارتباط بعد از شهریور 1320 و سقوط رضاشاه، امام خمینی در اولین رساله سیاسی خود کشفالاسرار با ارائه تحلیل جامعی از حکومت رضاشاه و ماهیت آن، به نقش بارز انگلیسیها اشاره کرده است.
امام بعدها با مشاهده مبارزات مردم ایران در ملی کردن نفت که دقیقاً رویکرد ضد استعماری داشت، بیشتر به آن نظریهها واقف گردیدند که مبارزه بدون توجه به ساختارهای استبداد و مبارزه با آن مقدور نیست و این هر دو بایستی باهم پیگیری شود.
از همین روست که در نهضت 15 خرداد و شکلگیری انقلاب اسلامی از مهمترین اهداف نهضت، مبارزه با استبداد و استعمار توأمان مطرح گردید . امام در اظهارات و بیانات دوران مبارزه در همین راستا مکرراً نسبت به مذمت برخوردهای سلطهجویانه استعمارگران و در رأس آنها امریکا، ملت را آگاه و هوشیار میکردند.
ایشان در همین ارتباط در تاریخ 4/8/1343 میفرمایند: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر، اما امروز سروکار ما این خبیثهاست، با امریکا رئیسجمهور آمریکا بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما تمام گرفتاریها از این امریکاست، تمام گرفتاری ما از اسرائیل است، اسرائیل هم از امریکاست».[6]امام با این بیانات روح روشنگری و آگاهی ملت را نسبت به اهداف استعماری بیدار میکند و روح استعمارستیزی را در مردم در جهت مبارزه علیه رژیم دستنشانده استعماری شاه احیا میکند.
ایشان تا لحظه سقوط رژیم هیچگاه از افشای تبعیت شاه از امریکا دست برنداشتند. پیامها و اعلامیههای ایشان پر است از بیان برنامههای امریکا و سرمایهگذاران آمریکایی دربند کشیدن استقلال ایران و تبدیل کردن آن به پایگاههای نظامی امریکا و اسرائیل در منطقه، نفتخواری امریکا، چپاول ثروت و منافع ملی ایران، به دست گرفتن اختیار ارتش ایران و همپیمانی آمریکا با اسرائیل در تجاوز به کشورهای اسلامی است. امام درباره حمایت امریکا از رژیم شاه میفرماید: «این مصیبتها که ما مبتلای به آن هستیم از امریکا و اذناب آن است. برخورداری شاه از پشتیبانی آمریکا، این کشتارهای بیرحمانه را بهبار آورد و ملت و مسلمین را سوگوار کرد.»[7]امام وجود اسرائیل و نفوذ صهیونیستها در کشورهای اسلامی و بخصوص ایران را یکی از بزرگترین خطرات تهدیدکننده حیات مسلمانان قلمداد کردند و دوستی شاه اسرائیل و رخنه یهودیها در اقتصاد، فرهنگ و امور سیاسی کشور را نیز همچون دخالت آمریکائیها فاجعهای عظیم و لکه ننگی ابدی برای حاکمیت پهلوی میدانستند از همین دیدگاه بود که امام مواضع آشتیناپذیری در مقابله با نفوذ قدرتهای بیگانه و مداخله آنها در امور ایران اتخاذ کردند و در قالب شعار استقلال، مردم را به لزوم مبارزه با مداخلهگران استعماری و صهیونیستی دعوت و راهنمایی میکردند. ایشان برای به ثمر رساندن سیاست استعمارستیزی و قطع مطامع و مداخلات بیگانگان در امور داخلی کشور آنقدر پایداری و استقامت از خود نشان داد که یکی از پایههای اصلی اساسیترین خواستههای مردم در جریان انقلاب را در همان استعمار و استکبارستیزی و لزوم کسب استقلال همهجانبه تشکیل داده بود .
ایشان در همین راستا میفرمایند: «ما با تمام زورگوئیها مخالفیم، با تمام تصویبنامههای مخالف اسلام که گذشته است، مخالفیم، ملت عزیز شدیداً از اسرائیل و عمال اسرائیل متنفرند و از دولتهایی که با اسرائیل سازش میکنند متنفر و منزجرند.»[8]امام با این رویکرد، هر نوع ملاحظهکاری سیاسی را که در گذشته و بهویژه در دوران نهضت مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت رایج بود مطرود دانسته و شیوهای نو در مبارزه انتخاب کرد. «در دوران مشروطیت، مشروطه خواهان با تحصن در سفارت انگلیس سعی در جلب پشتیبانی دولت ایران به نام مشروطیت شد. در دوران نهضت ملی شدن نفت، به قول دکتر محمد مصدق از تضاد منافع دو قدرت بزرگ بهره بردند یعنی با کمک دولت امریکا، نفت را ملی کرده و چند صباحی نگذشت که دولت آمریکا با کودتایی کذایی خود در 28 مرداد برای 25 سال، نهتنها بر منافع نفت بلکه بر همه امور کشور ایران سلطه یافت.
برای همین امام با شناخت دقیق از تجربیات گذشته همواره علیه سیاستهای استعمارگرانه آمریکا و اسرائیل موضعگیری میکردند و راه هر نوع نفوذ و امید را بر وابستگان به ایشان و سیاستهای خارجی آنها برای شرکت در مبارزه و دزدیدن ثمره مبارزات مردم میبستند.
نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد و از ویژگیها و امتیازات منحصربهفرد خطمشی و اصول مبارزاتی امام میباشد این است که مبارزه امام نه صرفاً ضد استبدادی بود (مانند نهضت مشروطیت) و نه صرفاً ضد استعماری (مانند نهضت ملی) بلکه مبارزهای بود که همزمان استبداد و استعمار و از آن مقصد استکبار و کفر دوره جدید جهان را مورد هدف قرار داده بود و برای همین بر این نکته تأکید داشتند که عوامل اصلی و مجرمان واقعی بایست مورد اعتراض و واکنش قرار گیرند. ایشان در همین ارتباط میفرمایند:
«یکوقتی که ما میخواستیم یک صحبتی بکنیم یک نفر را فرستادند که شما از آمریکائیها صحبت نکنید ولو از شاه هم بگوئید مانعی نیست. من گفتم ما همه اشکالمان در آمریکاییهاست. همه گرفتاری که داریم از دست امریکا داریم. ما آن مجرم اصلی را بگذاریم و سراغ اینهایی که تبع هستند وآلت هستند.»[9]نکته مهمی که باید در اینجا به آن اشاره کنیم و بسیار حائز اهمیت است این است که شاه خود نیز پس از سقوط سلطنتش، در روزهای پایانی عمرش در اوایل مردادماه 1359 در مصاحبه خود با خانم کاترنی گراهام، مدیر موسسه معروف مطبوعاتی واشنگتنپست امریکا به دخالت امریکا و انگلیس در امور داخلی کشور تصریح میکند و حتی آن را مهمترین عامل سقوط سلطنت خود میداند وی در این رابطه میگوید: علت شکست و ناکامی او که به تبعید و آوارگیس انجامید علاوه بر اشتباه محاسبه، خود وی، سیاست امریکا و انگلیس و تناقضاتی بود که خود در رفتار و کردار خود آنها به چشم میخورد، او ضمن تجدید خاطره روزهای تلخ پایان سلطنت خود میگوید: «درحالیکه کاخ سفید پشتیبانی جدی خود را از من تأکید میکرد و مشاوران نزدیک رئیسجمهوری مرا ترغیب بهشدت عمل در برابر مخالفان میکردند. سفیر آمریکا در پاسخ سؤال من که تأیید رسمی این مطالب را میخواستم میگفت دستوری در این زمینه به من نرسیده است.[10]آنچه در این اظهارنظر شما کاملاً مشهود است. همان دخالت استعمارگران در امور کشور است که بهخوبی وابستگی شاه و سرسپردگی او را نسبت به بیگانگان و عدم تصمیمگیری خود او را در اداره امور کشور بهخوبی نشان میدهد. موضوعی که امام خمینی(ره) کاملاً نسبت به آن آگاه بود و برای همین استعمارگران را عامل اصلی گرفتاری ملت ایران میدانستند بنابراین در مقابله علیه حکومت شاهنشاهی
یکی از اصول مسلم مبارزاتی او استعمارستیزی و بیان کردن نقشههای توطئهآمیز آنها و بیداری و هوشیاری ملت نسبت به این توطئهها و درنهایت ترغیب آنها برای مبارزه و قیام علیه حکومت استبدادی و دستنشانده استعماری شاه بود. که حقیقتاً عاملی مؤثر در بیداری و قیام علیه حکومت پهلوی بود که از زوایای مدیریت و رهبری هوشمندانه ایشان بود.
بنابراین، امام امریکا را عامل بدبختی و گرفتاریهای مردم ایران و مخالف اسلام، قرآن و روحانیت میدانست و در دست گرفتن اقتصاد، فرهنگ و سیاست کشور را توسط ایادی و عمال استعمارگر آمریکایی فاجعه عظیم و یک ننگ پاک نشدنی برای کشور ایران میدانست و شاه را عامل و مهره دستنشانده امریکا معرفی میکرد که در جهت مطامع و منافع استعماری آمریکا و ایادیاش حرکت میکند و آنچه در اداره کشور و سیاستهای کلان سیاسی و اجتماعی آن مدنظر است پیاده کردن اندیشهها و اهداف استعمارگران است و تنها چیزی که در متن برنامههای حکومت پهلوی از جایگاه و ارزش چندانی برخوردار نبود مصالح و منافع مردم است. ایشان با سخنان و بیانات اندیشمندانه خود این رویکرد و شیوه مبارزاتی را در طول سالهای نهضت انقلاب اسلامی بهعنوان اصلی مسلم در اصول و شیوه مبارزاتی خود علیه رژیم شاه و اربابان آمریکائیاش قرار داد و مردم را نسبت به این توطئهها و ترفندهای شیطنتآمیز و استعماری آگاه و بیدار میکرد و زمینههای انقلاب و تحول عظیم مردمی را علیه حکومت پهلوی با این رویه فراهم میکرد و درعینحال که نظام پهلوی را در همه ابعاد به زیر سؤال میکشید، در همین راستا استعمارگران و در رأس آنها آمریکا را موردحمله و اعتراض خود قرار
میداد و با این واکنش خود به آمریکا و ایادی آن نظام بینالمللی را بههم ریخت چراکه در این مقطع این مسأله بود که تضاد قابل آشتی میان آمریکا و شوروی وجود دارد ولی امام با جمله تاریخی «آمریکا از شوروی از انگلیس بدتر ، و همه از هم پلیدتر درواقع همه آنها در یک اردوگاه میدید و آن اردوگاه استکبار و استعمار بود و با این خردمندی و ابتکار هوشمندانه خود ملت ایران را نسبت به نقشههای استعمارگران که مجری برنامههای آنها رژیم شاه بود بیداد و جهت قیام تشجیع و ترغیب کردند و با این گفتمان راهبردی مبارزاتی خود مقدمات پیروزی انقلاب اسلامی را در بهمن 1357 فراهم ساختند.
پینوشتها:
[1]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ قرآن، ص326.
[2]. پیشین، ص 438.
[3]. سوره یونس، آیه 75.
[4]. سوره قصص، آیه 4.
[5]. محسن، بهشتی سرشت، زمینههای تاریخی تکوین اندیشه سیاسی امام خمینی، پژوهشنامه متین، ش 30، 1385، ص 67.
[6]. کوثر، شرح وقایع، انقلاب اسلامی، ج 1، ص 169.
[7]. سید روحالله خمینی ، صحیفه نور، ج 2، ص 41.
[8]. کوثر، شرح وقایع انقلاب اسلامی، ج 1، ص 112.
[9] سید روحالله خمینی ، صحیفه نور، ج 2، ص 67.
[10]. محمود، طلوعی، داستان انقلاب، ص 586. (برگرفته از: استکبار و استعمارستیزی، امیر سالاروند، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
«امیرمؤمنان (علیهالسلام) نیز در وصیتنامه خود در واپسین روز حیات خطاب به فرزندانشان بر دو اصل دشمنی با ظالمان (تبری) و دوستی و یاوری مظلومان (تولی) تأکید کردند .
نکته درخور توجه در این زمینه آن است که درجات ظلم و مظلومیت متفاوت است. مفهوم «ظلم» در اندیشه دینی به سه بخش عمده تقسیم میشود:
1. ظلم انسان به نفس خود «ظَلَمتُ نَفسی»؛
2. ظلم انسان به خداوند که شرک و کفر و نفاق از این دستهاند «إِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظِیمٌ»؛
3. ظلم انسان به دیگران ـ «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یظْلِمُونَ النَّاسَ»[1]آنچه مسلم است در اندیشه سیاسی دین دسته سوم مطرح و موردنظر است و مفهوم ظلمستیزی در فرهنگ سیاسی، نبرد با کسانی است که به دیگران ظلم روا داشتهاند و آنها را تحت سیطره ناروای خویش و منافع و مطامع ظالمانه خود قرار دادهاند. راغب اصفهانی، ضمن اشاره به معنای استکبار، درباره استکبار مذموم مینویسد: «استکبار آن است که انسان اظهار بزرگی کند و آنچه را که از آن او نیست و برای او روا نیست ابراز دارد. قرآن کریم مستکبران را در مقابل ضعفا قرار داده است به جهت آگاهی دادن به این نکته که استکبار آنان به جهت قوه و نیرو بدنی و مالی آنها بوده است و در جای دیگر مستکبران را در مقابل مستضعفان قرار داده است».[2]با این بیان روشن است که استکبار و شخص مستکبر به دلیل خودبزرگبینی و غرور ناشی از قدرت، مواضع خود را بر اساس استضعاف و بهرهکشی از دیگران تنظیم میکند.آیات قرآن در این رابطه رویکرد و مضامینی زیبا و عالی دارد و در مورد استکبار، آیات قرآنی در حقیقت دو رویه و کاربرد و هدف را بیان کردهاند:
«ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ»؛ پس از آنها (رسولان) موسی هارون را بهسوی فرعون و جماعت اشراف وی با نشانههای خود فرستادیم، اما آنان استکبار (کبر و غرور) و گروه مجرمی بودند».[3]همانطور که از معنی آیه برمیآید این آیه به استکبار به معنای خودبزرگبینی و غرور فرعون و اشراف وی بعد از شنیدن پیام الهی اشاره میکند. اما قرآن کریم در آیهای دیگر به استضعاف کشیدن و رویکرد ظالمانه فرعون اشاره میکند: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»؛ فرعون بر روی زمین بزرگی کرد و مردم را گروهگروه کرد و عدهای از آنان را به استضعاف میکشید، فرزندانشان را میکشد، زنانشان را به بیگاری میکشید. به تحقیق که او از مفسدان بود».[4]قرآن کریم در این آیه با توجه به عملکرد ظالمانه فرعون، در حیات اجتماعی مردم، از وی بهعنوان شخصی ظالم و حاکمی بیدادگر و مفسد یاد میکند که در جهت منافع و مطامع استکباری و استعماری خود بهناحق به مردم ظلم میکند و آنها را در جهت اهداف استکباری به استضعاف میکشاند.
آنچه در اینجا موردنظر و بحث و بررسی ما است این است که در دنیای امروز نهتنها در بعضی کشورها حاکمان بر مردم خود ظلم میکنند بلکه در همین راستای سیاست استکباری و استضعاف ملتها، به مردم کشورهای دیگر نیز ظلم و ستم میکنند و منافع ملی آنها را غارت کرده و از کشورهای آنها بهعنوان مستعمرهای در جهت مطامع استکباری و استعماری خود استفاده میکنند و حاکمان کشور ایران یکی از کشورهایی است که در سدههای اخیر تحت سیطره همین اندیشهها و سیاستهای استکباری ـ استعماری بوده است. حکومت پهلوی در حقیقت بر اساس نقشهها و ترفندهای شیطنتآمیز
استعمارگران تأسیس و شکل گرفت و برای همین در جهت اهداف و برنامههای استعماری نیز سیاستهای خود را در کشور پیاده و نهادینه ساخت.
امام خمینی رهبر نهضت اسلامی ایران که به این واقعیت تاریخی یعنی دخالت استعمارگران بیگانگان در امور کشور بهخوبی واقف بودند و آن را از عوامل اصلی فلاکت و بدبختی ایران میدانستن برای همین، در راستای مبارزه و رویارویی با اصل نظام شاهنشاهی نهتنها حکومت پهلوی را موردحمله قرار داد و نظام سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی آن را به چالش کشاندند، بلکه اربابان و سردمداران استعماری حکومت شاه را نیز مورد عتاب و اعتراض قرار داد؛ چراکه در حقیقت نظام شاهنشاهی پهلوی دستنشانده استعمارگران و مجری اهداف و آرمانهای سلطهطلبانه و استعمارجویانه
ایشان بود و برای همین امام عامل بدبختی و گرفتاری مردم ایران را ریشه در دخالت استعمارگران و مطامع سلطهجویانه آنها میدید بنابراین درعینحال که شاه را مستقیماً هدف قرار داد، اربابان بیگانه او را نیز موردتهاجم و حمله تبلیغاتی و سیاسی خود قرار داد.
توجه به این نکته ضروری است که پیدایش و تکوین اندیشه سیاسی امام در مورد استعمار درواقع به سالهای کودکی و جوانی ایشان برمیگردد که از نزدیک شاهد دخالتهای بیگانگان در کشور در ابعاد سیاسی و اجتماعی بودند دکتر بهشتی سرشت در تحلیل این دیدگاه هوشمندانه امام میگوید: از تولد امام (1280 ش) تا سقوط رضاشاه (1320 ش) چهل سال سپری شده بود. در این سالها امام(ره) شاهد حکومت محمدعلی شاه در دوران طفولیت بودند و حکومتهای احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی را در اوج توانایی جسمی فکری درک کردند و ناظری صاحب تحلیل بودند و مهمتر آنکه در این سالها حوادث بینالمللی بخصوص جنگ جهانی اول و دوم و نفوذ آن در ایران، خمین، یکی از مراکز ثقل جنگ و محل تلاقی نیروهای آلمانی، انگلیسی روسی بهحساب میآمد.
با این شرایط امام از نزدیک با قشون استعماری در ایران روبهرو شد و بدین ترتیب نفوذ استعمار و بازیگری آنان در ایران کاملاً برای امام محرز و آشکار بود. آنچه در این وقایع و رخدادهای پیشآمده، ذهن امام را متوجه یک امر تاریخی مهم میکند این است که پیوند خوانین و مستبدین با استعمارگران و سرانجام پیدایش حکومت پهلوی و نقش بارز انگلیس در شکلگیری حکومت، امام را بهدرستی به این فهم تاریخی مهم میرساند که در ایران در دو سده اخیر بین استبداد و استعمار پیوند ناگسستنی وجود دارد و بدون یکی، آن دیگری امکان حیات نخواهد داشت.
موضوع مهمی که از نگاه بسیاری از نخبگان سیاسی دینی ایران بهدور مانده بود و امام اولین کسی بود که این واقعیت تعیینکننده تاریخ ایران در این دو سده اخیر بهخوبی واقف شدند».[5] امام بهخوبی میدانست که انقلاب مشروطیت صرفاً در پی تهدید استبداد برآمد و در این میان از مکر و حیله استعمار غافل نماند و در حقیقت این استعمارگران بودند که با نفوذ در لایههای حساس اندیشه مشروطیت و اغفال اشخاص ذینفوذ و صاحبنظر در این اندیشه سیاسی، باعث شدند که مشروطیت در مسیر انحرافی گام بردارد و در جهت منافع و مطامع استعماری مسیر خود را بپیماید و درنهایت اندیشهها و آرمانهای انقلابی خود نهایتاً طرفی نبندد.
بعدازآن روی کار آمدن رضاشاه با کمک انگلیسیها نشان داد که حقیقتاً در تاریخ و سرنوشت ایران استعمار نقش اول را ایفا میکند و آنها بازهم در پی تولید استبداد در پوشش مشروطیت هستند و درواقع نمیتوان در ایران رژیمی مستبد ولی تحولگرا بدون تکیهبر استعمار متصور شد. ازاینرو ملاحظه میشود زمانی که استعمار تاریخمصرف حکومت رضاشاه را پایانیافته میبیند بدون هیچگونه مقاومتی از ناحیه رضاشاه حکومت آهنین او بهسرعت سقوط میکند. در همین ارتباط بعد از شهریور 1320 و سقوط رضاشاه، امام خمینی در اولین رساله سیاسی خود کشفالاسرار با ارائه تحلیل جامعی از حکومت رضاشاه و ماهیت آن، به نقش بارز انگلیسیها اشاره کرده است.
امام بعدها با مشاهده مبارزات مردم ایران در ملی کردن نفت که دقیقاً رویکرد ضد استعماری داشت، بیشتر به آن نظریهها واقف گردیدند که مبارزه بدون توجه به ساختارهای استبداد و مبارزه با آن مقدور نیست و این هر دو بایستی باهم پیگیری شود.
از همین روست که در نهضت 15 خرداد و شکلگیری انقلاب اسلامی از مهمترین اهداف نهضت، مبارزه با استبداد و استعمار توأمان مطرح گردید . امام در اظهارات و بیانات دوران مبارزه در همین راستا مکرراً نسبت به مذمت برخوردهای سلطهجویانه استعمارگران و در رأس آنها امریکا، ملت را آگاه و هوشیار میکردند.
ایشان در همین ارتباط در تاریخ 4/8/1343 میفرمایند: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر، اما امروز سروکار ما این خبیثهاست، با امریکا رئیسجمهور آمریکا بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما تمام گرفتاریها از این امریکاست، تمام گرفتاری ما از اسرائیل است، اسرائیل هم از امریکاست».[6]امام با این بیانات روح روشنگری و آگاهی ملت را نسبت به اهداف استعماری بیدار میکند و روح استعمارستیزی را در مردم در جهت مبارزه علیه رژیم دستنشانده استعماری شاه احیا میکند.
ایشان تا لحظه سقوط رژیم هیچگاه از افشای تبعیت شاه از امریکا دست برنداشتند. پیامها و اعلامیههای ایشان پر است از بیان برنامههای امریکا و سرمایهگذاران آمریکایی دربند کشیدن استقلال ایران و تبدیل کردن آن به پایگاههای نظامی امریکا و اسرائیل در منطقه، نفتخواری امریکا، چپاول ثروت و منافع ملی ایران، به دست گرفتن اختیار ارتش ایران و همپیمانی آمریکا با اسرائیل در تجاوز به کشورهای اسلامی است. امام درباره حمایت امریکا از رژیم شاه میفرماید: «این مصیبتها که ما مبتلای به آن هستیم از امریکا و اذناب آن است. برخورداری شاه از پشتیبانی آمریکا، این کشتارهای بیرحمانه را بهبار آورد و ملت و مسلمین را سوگوار کرد.»[7]امام وجود اسرائیل و نفوذ صهیونیستها در کشورهای اسلامی و بخصوص ایران را یکی از بزرگترین خطرات تهدیدکننده حیات مسلمانان قلمداد کردند و دوستی شاه اسرائیل و رخنه یهودیها در اقتصاد، فرهنگ و امور سیاسی کشور را نیز همچون دخالت آمریکائیها فاجعهای عظیم و لکه ننگی ابدی برای حاکمیت پهلوی میدانستند از همین دیدگاه بود که امام مواضع آشتیناپذیری در مقابله با نفوذ قدرتهای بیگانه و مداخله آنها در امور ایران اتخاذ کردند و در قالب شعار استقلال، مردم را به لزوم مبارزه با مداخلهگران استعماری و صهیونیستی دعوت و راهنمایی میکردند. ایشان برای به ثمر رساندن سیاست استعمارستیزی و قطع مطامع و مداخلات بیگانگان در امور داخلی کشور آنقدر پایداری و استقامت از خود نشان داد که یکی از پایههای اصلی اساسیترین خواستههای مردم در جریان انقلاب را در همان استعمار و استکبارستیزی و لزوم کسب استقلال همهجانبه تشکیل داده بود .
ایشان در همین راستا میفرمایند: «ما با تمام زورگوئیها مخالفیم، با تمام تصویبنامههای مخالف اسلام که گذشته است، مخالفیم، ملت عزیز شدیداً از اسرائیل و عمال اسرائیل متنفرند و از دولتهایی که با اسرائیل سازش میکنند متنفر و منزجرند.»[8]امام با این رویکرد، هر نوع ملاحظهکاری سیاسی را که در گذشته و بهویژه در دوران نهضت مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت رایج بود مطرود دانسته و شیوهای نو در مبارزه انتخاب کرد. «در دوران مشروطیت، مشروطه خواهان با تحصن در سفارت انگلیس سعی در جلب پشتیبانی دولت ایران به نام مشروطیت شد. در دوران نهضت ملی شدن نفت، به قول دکتر محمد مصدق از تضاد منافع دو قدرت بزرگ بهره بردند یعنی با کمک دولت امریکا، نفت را ملی کرده و چند صباحی نگذشت که دولت آمریکا با کودتایی کذایی خود در 28 مرداد برای 25 سال، نهتنها بر منافع نفت بلکه بر همه امور کشور ایران سلطه یافت.
برای همین امام با شناخت دقیق از تجربیات گذشته همواره علیه سیاستهای استعمارگرانه آمریکا و اسرائیل موضعگیری میکردند و راه هر نوع نفوذ و امید را بر وابستگان به ایشان و سیاستهای خارجی آنها برای شرکت در مبارزه و دزدیدن ثمره مبارزات مردم میبستند.
نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد و از ویژگیها و امتیازات منحصربهفرد خطمشی و اصول مبارزاتی امام میباشد این است که مبارزه امام نه صرفاً ضد استبدادی بود (مانند نهضت مشروطیت) و نه صرفاً ضد استعماری (مانند نهضت ملی) بلکه مبارزهای بود که همزمان استبداد و استعمار و از آن مقصد استکبار و کفر دوره جدید جهان را مورد هدف قرار داده بود و برای همین بر این نکته تأکید داشتند که عوامل اصلی و مجرمان واقعی بایست مورد اعتراض و واکنش قرار گیرند. ایشان در همین ارتباط میفرمایند:
«یکوقتی که ما میخواستیم یک صحبتی بکنیم یک نفر را فرستادند که شما از آمریکائیها صحبت نکنید ولو از شاه هم بگوئید مانعی نیست. من گفتم ما همه اشکالمان در آمریکاییهاست. همه گرفتاری که داریم از دست امریکا داریم. ما آن مجرم اصلی را بگذاریم و سراغ اینهایی که تبع هستند وآلت هستند.»[9]نکته مهمی که باید در اینجا به آن اشاره کنیم و بسیار حائز اهمیت است این است که شاه خود نیز پس از سقوط سلطنتش، در روزهای پایانی عمرش در اوایل مردادماه 1359 در مصاحبه خود با خانم کاترنی گراهام، مدیر موسسه معروف مطبوعاتی واشنگتنپست امریکا به دخالت امریکا و انگلیس در امور داخلی کشور تصریح میکند و حتی آن را مهمترین عامل سقوط سلطنت خود میداند وی در این رابطه میگوید: علت شکست و ناکامی او که به تبعید و آوارگیس انجامید علاوه بر اشتباه محاسبه، خود وی، سیاست امریکا و انگلیس و تناقضاتی بود که خود در رفتار و کردار خود آنها به چشم میخورد، او ضمن تجدید خاطره روزهای تلخ پایان سلطنت خود میگوید: «درحالیکه کاخ سفید پشتیبانی جدی خود را از من تأکید میکرد و مشاوران نزدیک رئیسجمهوری مرا ترغیب بهشدت عمل در برابر مخالفان میکردند. سفیر آمریکا در پاسخ سؤال من که تأیید رسمی این مطالب را میخواستم میگفت دستوری در این زمینه به من نرسیده است.[10]آنچه در این اظهارنظر شما کاملاً مشهود است. همان دخالت استعمارگران در امور کشور است که بهخوبی وابستگی شاه و سرسپردگی او را نسبت به بیگانگان و عدم تصمیمگیری خود او را در اداره امور کشور بهخوبی نشان میدهد. موضوعی که امام خمینی(ره) کاملاً نسبت به آن آگاه بود و برای همین استعمارگران را عامل اصلی گرفتاری ملت ایران میدانستند بنابراین در مقابله علیه حکومت شاهنشاهی
یکی از اصول مسلم مبارزاتی او استعمارستیزی و بیان کردن نقشههای توطئهآمیز آنها و بیداری و هوشیاری ملت نسبت به این توطئهها و درنهایت ترغیب آنها برای مبارزه و قیام علیه حکومت استبدادی و دستنشانده استعماری شاه بود. که حقیقتاً عاملی مؤثر در بیداری و قیام علیه حکومت پهلوی بود که از زوایای مدیریت و رهبری هوشمندانه ایشان بود.
بنابراین، امام امریکا را عامل بدبختی و گرفتاریهای مردم ایران و مخالف اسلام، قرآن و روحانیت میدانست و در دست گرفتن اقتصاد، فرهنگ و سیاست کشور را توسط ایادی و عمال استعمارگر آمریکایی فاجعه عظیم و یک ننگ پاک نشدنی برای کشور ایران میدانست و شاه را عامل و مهره دستنشانده امریکا معرفی میکرد که در جهت مطامع و منافع استعماری آمریکا و ایادیاش حرکت میکند و آنچه در اداره کشور و سیاستهای کلان سیاسی و اجتماعی آن مدنظر است پیاده کردن اندیشهها و اهداف استعمارگران است و تنها چیزی که در متن برنامههای حکومت پهلوی از جایگاه و ارزش چندانی برخوردار نبود مصالح و منافع مردم است. ایشان با سخنان و بیانات اندیشمندانه خود این رویکرد و شیوه مبارزاتی را در طول سالهای نهضت انقلاب اسلامی بهعنوان اصلی مسلم در اصول و شیوه مبارزاتی خود علیه رژیم شاه و اربابان آمریکائیاش قرار داد و مردم را نسبت به این توطئهها و ترفندهای شیطنتآمیز و استعماری آگاه و بیدار میکرد و زمینههای انقلاب و تحول عظیم مردمی را علیه حکومت پهلوی با این رویه فراهم میکرد و درعینحال که نظام پهلوی را در همه ابعاد به زیر سؤال میکشید، در همین راستا استعمارگران و در رأس آنها آمریکا را موردحمله و اعتراض خود قرار
میداد و با این واکنش خود به آمریکا و ایادی آن نظام بینالمللی را بههم ریخت چراکه در این مقطع این مسأله بود که تضاد قابل آشتی میان آمریکا و شوروی وجود دارد ولی امام با جمله تاریخی «آمریکا از شوروی از انگلیس بدتر ، و همه از هم پلیدتر درواقع همه آنها در یک اردوگاه میدید و آن اردوگاه استکبار و استعمار بود و با این خردمندی و ابتکار هوشمندانه خود ملت ایران را نسبت به نقشههای استعمارگران که مجری برنامههای آنها رژیم شاه بود بیداد و جهت قیام تشجیع و ترغیب کردند و با این گفتمان راهبردی مبارزاتی خود مقدمات پیروزی انقلاب اسلامی را در بهمن 1357 فراهم ساختند.
پینوشتها:
[1]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ قرآن، ص326.
[2]. پیشین، ص 438.
[3]. سوره یونس، آیه 75.
[4]. سوره قصص، آیه 4.
[5]. محسن، بهشتی سرشت، زمینههای تاریخی تکوین اندیشه سیاسی امام خمینی، پژوهشنامه متین، ش 30، 1385، ص 67.
[6]. کوثر، شرح وقایع، انقلاب اسلامی، ج 1، ص 169.
[7]. سید روحالله خمینی ، صحیفه نور، ج 2، ص 41.
[8]. کوثر، شرح وقایع انقلاب اسلامی، ج 1، ص 112.
[9] سید روحالله خمینی ، صحیفه نور، ج 2، ص 67.
[10]. محمود، طلوعی، داستان انقلاب، ص 586. (برگرفته از: استکبار و استعمارستیزی، امیر سالاروند، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)