طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اسلام و فمنیسم

اسلام و فمنیسم


اسلام و فمنیسم

۱۳۹۲/۰۸/۱۸


۹۰۵ بازدید

آیا اسلام موافق فمینیسم است؟

جواب اجمالی:
اگر چه واژه فمنیسم اسلامی که به وسیله برخی از نظریه پردازان استعمال می گردد در صدد ایجاد ذهنیت همسویی یا موافقت اسلام و فمنیسم است لکن انصاف آن است که برای پاسخ به پرسش فوق بایستی تصوری صحیح از اسلام و فمنیسم و مبانی، اهداف این دو داشته باشیم تا بتوانیم به طور صحیح و دقیق حکم به موافقت یا مخالفت و مقدار و جنبه مخالفت یا موافقت آن دو داشته باشیم. در پاسخ تفصیلی خویش به طور کافی در این زمینه بحث خواهیم نمود و اثبات می کنیم که اسلام و فمنیسم در ابعاد مختلف نه تنها بایکدیگر همسو نیستند بلکه مبانی و اهدافی کاملا متضاد بایکدیگر دارند.
جواب تفصیلی:
فمنیسم اسلامى اصطلاحى است که در دهه هاى اخیر میان برخى اندیشمندان کشور ترویج یافته است. گروهی راه مبارزه فرهنگى ، سیاسی با جمهورى اسلامى را در استفاده ى از مضامین و اصطلاحات اسلامى دانسته اند و با توجه به ظرفیت بالاى زنان ایرانى ، ترویج فمینیسم اسلامى را بهترین گزینه می شمارند.
همچنین براى اثبات سازگارى اسلام و فمنیسم برخى از راه تفکیک میان دینداری و دین مدارى و گروهى از راه تاکید بر تشابه و تساوى میان زن و مرد وارد شده اند. و عده اى عدم ثبات شریعت ونقد اجتهاد مرد محور را راه حل مناسبى تلقى کرده اند.
هدف این نوشتار این است که بدون توجه به سوابق و انگیزه هاى طرفداران فمنیسم اسلامى ناسازگارى میان اسلام و فمنیسم را آن هم نه از راه نتایج و ثمرات بلکه از راه نشان دادن تضاد مبانى و اصول، تبیین نماید. گرچه برخى معتقدند به دلیل تنوع و اختلاف بسیار در نظریات فمنیستى، امکان تعریف فمنیست و یا حتى بیان اصول مشترک میان نظریه هاى فمنیستى، میسور نیست .اما ما معتقدیم علیرغم این تکثر، مى توان ریشه هاى مشترک در مبانی انسان شناسی و فلسفى این نظریات یافت و سازگارى آن مبانی با اسلام را به داورى نشست. حسن این روش این است که پس از داورى و مقایسه، مى توان نسبت به تمام انواع عینی وفرضی فمنیسم اسلامى اعم از تفسیرهاى کنونى و یا حتى تفسیرهاى ممکنى که هنوز کسی قائل به آن نیست اظهار نظر نمود.
از این رو به مقایسه اصلى ترین مؤلفه هاى نظریات و جنبش هاى فمنیستى با آموزه هاى دینى خواهیم پرداخت.
بخش اول : پایه های فکری فمنیسم
1- اومانیسم (انسان محوری)
حتى مطالعه ى سطحى آموزه هاى فمنیسم روشن مى کند اومانیسم از محورى ترین مؤلفه هاى آن است که نتیجه آن در تعریف ظلم و ستم به زنان و تبیین مصادیق فرودستی ایشان و راه رهایى از ستم، به خوبى خود را مى نمایاند. بر اساس تفکر اومانیستى، انسان خالق اخلاق خویشتن تلقى مى شود. چه اینکه در این نگرش آنچه اصالت دارد خواسته ها و امیال انسان است .و اگر مکتبى هم معتبر باشد باید در جهت تأمین هوا و هوس هاى افراد و هماهنگ با خواست هاى ایشان باشد. از این رو در اندیشه ى اومانیسم انسان جایگزین خدا شده و محور همه ارزشها تلقى مى شود. انسان حاکم بر سرنوشت خویش و خویشتن مالک است و هیچ کس حتى خداى متعال هم حق تصمیم گیرى براى او را ندارد. زیرا در نظر آنان زندگى هر کس متعلق به خودش است، نه به خدا یا اجتماع .
اما در تفکر اسلامى اخلاق و شریعت منتزع از متافیزیک و اعتقاد به مبدا وحى است. انسان در اسلام موجودى مختار است که قابلیت دارد عقل خود را بر شهوات مسلط کند و با استفاده صحیح از لذت هاى دنیا، به کمال حقیقى خود که عبودیت و قرب الهى است نائل شود. از این رو حق دارد از دین به عنوان راهنمایى که از سوى آفریینده ى انسان براى تبیین خیر و صلاح ابدى او فرستاده شده بهره مند شود. در دیدگاه اسلامى دین مهمترین حق انسانها بوده و محروم ساختن ایشان از دین ظلم حقیقى است. ارزشها وقتى مى توانند متصف به این عنوان شوند که در جهت گیرى به سمت هدف اصلى انسانى یعنی معبود معنا یابند. هدایت الهى نه به معناى زورگویى و سخت گیرى بى مورد براى بندگان است و نه مستلزم تحمیق و یا بى اراده دانستن انسان ها. بلکه لطفى است که خداوند حکیم و بى نیاز به منظور آشنا ساختن انسانها و آنچه دور از دسترس عقل بشرى است به آنها مى نمایاند.
2- سکولاریسم
ممکن است برخى طرفداران فمنیسم از جمله فمنیسم اسلامى وجود خدا را به عنوان خالق و حتى راهنماى انسانها نیز بپذیرند لکن تنها براى حوزه هاى خصوصى و نه کلان جامعه. به عبارتى دین دارى شخصى را تمجید مى کنند اما دین مدارى را بر نمى تابند. چرا که قلمرو دین را در آرامش بخشى و ارضاى روحیه ى معنوی طلبى انسانها خلاصه مى نمایند.
کسب موقعیت هاى برابر اجتماعى، تساوى کامل میان زن و مرد با کنار گذاردن دین از صحنه قانون گذارى جامعه و یا حداقل تفسیر نوینى از دین که متناسب با جهان مدرن باشد گره خورده است. اما فمنیست ها متوجه عرق مذهبى و سنتى مسلمانان و بویژه ایرانیان بوده و رویارویى با دین را موفق نمى دانند از این رو دنبال تقلیل سکولاریستى دین و به قول خود«پایان هژمونى دین یعنى جدایى دین از اقتدار حکومت» هستند و حتى برخى تصریح مى کنند: «شاید نه این امکان پذیر و نه ضرورى باشد که جنبش زنان در کشور هاى اسلامى با مذهب اعلان جنگ کند ولى در هر صورت مبارزه براى سکولاریسم به عنوان پیش شرطى براى آزادى زنان اجتناب نا پذیر است.»
اما از نظر اسلام کوچکترین رفتار انسانى در تامین سعادت ابدى او مؤثر است، از این رو دین که متولى تبیین سعادت و شقاوت جاودانه انسانهاست، باید در تمام حوزه ها از خرد ترین اعمال فردى تا کلان ترین حوزه هاى اجتماعى ارائه طریق نماید. انکار نقش دین در هر یک، ناشى از عدم شناخت رسالت دین و محدود ساختن قلمرو آن است.
در مورد حقوق فردى و اجتماعى زنان نیز دینى که جاودانگى آن با دلایل عقلى و نقلى اثبات شده است اظهار نظر دارد، آن هم اظهار نظرى که با در نظر گرفتن ظرائف و پیچیدگى هاى جسمى و روحى زن و مرد، روابط اجتماعى، کنش ها وواکنش های فرد وجامعه واز همه مهم تر آنچه برای سعادت ابدی بشر نیاز است، صورت گرفته است.
بخش دوم : اختلاف اسلام وفمنیسم در مباحث میانی
گذشته از این مبانی در بدنه بحث از حقوق زنان نیز در چند سرفصل مهم،اختلاف ریشه ای میان اسلام وفمنیسم دیده می شود .از جمله بحث از تفاوت ها، نقش ها و تفسیر مادری وهمسری و تفسیر ستم به زنان.
الف) تفاوت زن ومرد از نگاه فمنیسم
ازجمله مبنایی ترین وتاثیر گذارترین مباحث در حوزۀ حقوق زنان ،بحث «تفاوت» میان دو جنس و نحوه تحلیل آن است.در میان جریانات فمنیسم دو نحوه برخورد با تفاوت ها وجود دارد:
گروه نخست از فمنیست ها تفاوت زن ومرد را فقط در اختلافات زیستی واندامی خلاصه کرده ومعتقدند دو جنس هیچ تفاوت دیگری به لحاظ ذهنی ، روانی و عاطفی ندارند .از نظر ایشان آنچه در جوامع به عنوان قابلیت های زنانه ومردانه مطرح شده است پشتوانه طبیعی ندارد بلکه معلول روابط فرهنگی ،اجتماعی و تحت تاثیر سیاست های جامعه ی مرد سالار است .این اندیشه که به فمنیسم انسان گرا نام یافته معتقد است :هویت جنسی وزنانگی ساخته پدر سالاری بوده وهویت طبیعی زن ،این هویت ساختگی نیست. به عنوان مثال سیمین دوبوار _از طراحان اصلی نظریه فمنیستی _معتقد بود :«انسان زن به دنیا نمی آید بلکه تبدیل به زن می شود.»ایشان معتقدند مقولات مرد و زن چیزی جز جعلیات،کاریکاتورها و ساخته های فرهنگی نیست.زنان یک طبقه اند . زن نیز مانند مرد مقوله ای سیاسی واقتصادی است نه مقوله ابدی…
سوسیال فمنیست ها هم به این نتیجه رسیدند که تمایز عمومی_خصوصی ،پدیده ای است که به طور اساسی جنبه تجویزی وتحمیلی داشته ودر قرن 19به شیوه های مختلف جهت منطقی جلوه دادن استثمار زن به کار می رفت.
ب )نقش های کلیشه ای
فمنیست ها پس از آنکه اثبات کردند تفاوت زن و مرد تنها زیستی است نه فکری وروانی ودر نتیجه قابلیت های زن ومرد هیچ تفاوتی با هم ندارد ؛ جامعه مرد سالار را متهم کردند به اینکه با شعار تفکیک جنسیتی ،سعی در تحمیل برخی نقش ها و وظا یف جامعه بر زنان دارد وآنها را آگاهانه از پذیرش سایر نقشها ی مدیریتی مهم به بهانه زن بودن دور می کند و این ظلم به زنان است . و اصطلاح « نقش های کلیشه ای » پدید آمد و منظور از آن ، نقش های غیر واقعی و تحمیلی بود که جامعه مرد سالار به بهانه جنسیت به زنان تحمیل می نمود مانند مادری ،همسری .که این به معنای فرو دست انگاشتن زن و محروم ساختن وی از قابلیت رشد وپیشرفت است .
همزمان میان دو اصطلاح«جنس» و«جنسیت» تفکیک قائل شدند و جنسیت را کلیشه و معلول فرهنگ واجتماع دانستند .
« یکی از وظایف عمده ی نظریه های فمنیستی معاصر از زمان کیت میلت تا به امروز تشخیص تفاوت مفهومی میان جنس وجنسیت است تا انتظارات جامعه از نقشهای جنسی را در صورت زیست شناختی نبودن بتوان اصلاح کرد.
به نظر آن اوکلی تفاوتهای جنسی چه بسا طبیعی باشند اما تفاوتهای جنسیتی را در فرهنگ باید جستجو کرد نه طبیعت .»
«نقش جنسیتی به فعالیتها و مسئولیت هایی که به طور عموم در فرهنگ به زنان ومردان محول کنند اطلاق میشود . در حقیقت نقش جنسیتی از تقسیم کار اجتماعی مبتنی بر جنسیت ناشی می شود که در این تقسیم کار ، کارهای تولیدی به عهده ی مردان نهاده شده و کارهای درون خانه و کودک پروری به وسیله ی زنان صورت می گیرد .»
از اینرو این پرسش که زن و مرد هر کدام برای چه کاری خلق شده اندسئوالی با مبنای خطاست که هدف آن استثمار زن است.
بعضی از فمنیست های ایرانی هم به این دیدگاه تصریح دارند:
«یکی از ارزشمند ترین دستاوردهای فمنیستی نشان دادن محدودیت های نقش های جنسی از پیش تعریف شده است. سامانه مرد سالاری از راه تمایز نقش ها و بر اساس جنس گونگی ، افرادانسانی را به ایفای نقش های ویژه ای محدود می کند. اما نسبت دادن چنین تمایزی به جنس گونگی یعنی جنس گونگی را توجیه این تمایز دانستن خطاست. زیرا جنس گونگی نه هویتی از پیش تعیین شده که «اجرایی_نمایشی» است… آنچه مردان انجام می دهند مردانه می شود وآنچه زنان، زنانه.آنگاه مردان باید مردانه رفتار کنند و زنان زنانه …….ولی هیچ چیزی که پیشاپیش زنانه یا مردانه باشد وجود ندارد .»
«کلیشه های رایج در ایران همچنان در خدمت نابرابری میان زن ومرد قرار دارد. این کلیشه ها چنانکه صفات خاصی مانند ریاست بر خانواده ،اشتغال در مشاغل حساس و مدیریت در سطوح بالاو صنعتگری وسلحشوری را از زنان دریغ می ورزد ،مردان را نیز موجوداتی فاقد ظرفیت روانی وتوانایی در اموری مانند مراقبت از فرزند ومشارکت در امور خانه معرفی می کند.اینکه یک زن نمی تواند نجاری کند یا یک مرد نمی تواند از فرزند خویش خوب مراقبت کند یک نمونه از کلیشه هایی است که پیوسته تکثیر می شودو بر تبعیض جنسیتی مهر تا یید می زند .»
«پذیرش تفاوت های طبیعی از سوی برخی فمنیست ها»
رادیکال فمنیست ها،سوسیال فمنیست ها ،فمنیستهای روان کاو و مارکسیست فمنیست ها وضعیت متفاوت زن ومرد را ناشی از اختلافات طبیعی دو جنس نمی دانند. بنابراین باید این نکته را که تفاوت جایگاه زن ومرد با وضعیت طبیعی آنان مرتبط نیست اثبات کنند .بدین منظور از دهه 1970آزمایشها وسنجشهای بسیاری انجام شد. ولی نتیجه ی تحقیقات بیانگر تاثیر شگرف فرهنگ وآموزش بر تفاوت های رفتاری بود نه نفی کننده تفاوتهای طبیعی.از قضا تحقیقات انجام شده توسط دانشمندان غیر فمنیست که تبیین های زیست شناسانه در تفاوت های جنسی را پیگیری می کردند به تایید تاثیر تفاوت های جسمی در تفاوت های رفتاری و جایگاه نابرابر زن ومرد انجامید .مثلا در یافتند الگوی رشد متفاوت هورمونی زن ومرد تفاوت هایی را در نیمکره های راست وچپ مغز منجر شده است که زمینه ساز الگوهای متفاوت بازی در کودکی و مهیا کننده زنان برای مراقبت دلسوزانه از کودکان وزمینه سازتقسیم جنسی کارمی شود.
همین مسائل باعث شدکه بسیاری درموج سوم فمنیسم مانندهلن فیشر مخالفت هایی با انکار تفاوت های خاص زن ومرد داشته باشند و گروه دوم از فمنیست ها که برخوردی متفاوت با بحث اختلاف زن و مرد داشتند ،پدید آمدند.فمنیست های طرفدار محیط زیست و زنان طرفدار صلح هم با تاکید بر همین تفاوت ها و اینکه زنان در سازش پذیری وصلح جویی استوارترندشکل گرفتندومعتقد شدنداگر ویژگی های زنانه در حیات همگانی گردد،جهان برای ما مکانی امن تروانسانی تر خواهد شد.
اگرچه فمنیسم از ابتدا با جهان بینی مادی گرایانه علمی همراه بوده ،اما بعدها معلوم شد که آگاهانه از تلاش برای کشف تفاوت های بیولوژیکی جنسی که طبیعتا به تفاوت های روانی_ ذهنی میان دو جنس منجر می شود ،سزباز زده شده است.
البته از نظر فمنیست ها این به معنای پذیرش تفاوت حقوقی وقانونی میان دو جنس نبود. چرا که ایشان وجود تفاوت طبیعی را مستلزم تفاوت حقوقی نمی دانستند.که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت.بلکه ایشان معتقد بودند برای رسیدن به برابری اجتماعی ،اقتصادی وقانونی نیاز به برخورداری از قول وتوانایی های برابر ومشابه ذهنی به معنای سرشت یکسان نیست.اصرار بر سرشت یکسان موجب پیدایش بدن زنانه وذهن مردانه میشود.
اما باید توجه داشت هنوز رگه های نفی تفاوت های طبیعی میان دو جنس در کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان ،کاملا مشهود است .مثلا در مادۀ یک عبارت « تبعیض علیه زنان » به معنای هرگونه تمایز ،استثناء یا محدودیت قائل شدن بر اساس جنسیت معرفی شده است .ویا در مادۀ ده محو هر نوع مفهوم کلیشه ای از نقش زنان ومردان در تمام سطوح واشکال آموزشی از تعهدات دولت های عضو شمرده شده است.
لازم به ذکر است عدم توجه به تفاوت های جنسیتی وکلیشه ای دانستن آنها ،پیامدهای منفی متعددی در جهان غرب داشته است از جمله:تحقیر ارزش های زنانه ، نفی تفکیک شغلی بر مبنای جنسیت،کم شدن انگیزه برای تشکیل خانواده با تاکید بر اشتغال و درآمد مستقل زنان،انقلاب جنسیتی(یکی از علل رشد همجنس بازی اعتقاد بر تشابه تجربه جنسی زنانه و مردانه و جدا ساختن زن از حاشیه لذت جنسی بود.)
ج ) تفاوت ها از نظراسلام
در اسلام زن ومرد اشتراکات تکوینی وتشریعی فراوانی دارند.ازجمله:
1-تساوی در ماهیت انسانی ،زن ومرد دو صنف از یک نوع هستند.(نساء : 1،شوری : 11،حجرات : 13،اعراف : 189)
2-تساوی در طی مسیر کمال و قرب الهی (نساء: 24،نحل:97،توبه:72،احزاب:35)
3-تساوی در انتخاب حق وباطل(توبه :67،68،نور:26)
4-اشتراک دربیشتر تکالیف (بقره :183،نور:2،31،32)
5-استقلال اجتماعی سیاسی زنان وحق مشارکت (ممتحنه :1-2)
6-استقلال اقتصادی زنان (نساء :33)
7-برخورداری مادران از حقوق خانوادگی همانند پدران بلکه اولویت دادن به حق مادر با توجه به زحمات و تکالیف او(عنکبوت:8،اسراء:23،24،بقره: 83،مریم :14،انعام:151،نساء:36،لقمان:14،15)
اما درکنار این اشتراکات ، زن ومرد تفاوت هایی از حیث بیولوژیک،روحیات،نگرش هاواستعدادها دارندکه به تفصیل به بیان آنها خواهیم پرداخت .اما توجه به این نکته ضروری است که این تفاوتها ستم به زنان نیست چرا که از نظر اسلام انسان جزئی از یک نظام هستی هماهنگ ومدبرانه است وتفاوتهای جسمی،روانشناختی وحتی معرفتی بین دو جنس ناشی از همان نظام هماهنگ است و براین اساس تفاوت دیگر امری گزاف یا ظالمانه شمرده نمی شود.غایت بشر در این بینش یک امر بیرونی ،واقعی ونه ساخته تمایلات بشری است .تفاوت به معنای برتری یکی از دو جنس بر دیگری نیست بلکه به عکس به این معناست که هردو بخشی از هستی انسانی هستندکه علاوه بر مشترکات فراوان ،هر کدام توانایی های خاص وکارکردهای ویژه هستند که برای کمال هریک نیاز است .
د ) رابطه ى تفاوت هاى طبیعى و حقوقى
انکار تفاوت هاى طبیعى میان زن و مرد از سوى خود فمنیست ها به دلایل مختلفى از جمله ترس از کم رنگ شدن خصوصیات زنانه مثل مادرى، خاموش شدن صداى متفاوت زنان، ظهور تحقیقات علمى دال بر تاثیر ویژگى هاى فیزیولوژى بر روحیات زنان و… به چالش کشیده شد. از این رو ایشان با وجود پذیرش تفاوت هاى طبیعى میان زن و مرد، براى دستیابى به تشابه حقوقى از این راه وارد شده اند که گرچه زن و مرد تفاوت هاى بیولوژیک و حتى ذهنى و روانى دارند اما این موجب تفاوت حقوق زن ومرد نمى شود. زیرا رابطه ى میان«هست ها و باید ها» رابطه ى تولیدى و منطقى نیست. حقوق امور اعتبارى هستند که براى رسیدن به هدف خاصى از سوى قانون گذاران اعم از مردم، حاکمان و حتى پیامبران وضع مى شوند و چون اعتبارى و بى ارتباط با واقع هستند قابل تغییرند.
بسیارى از روشنفکران دینى معاصر نیز از همین راه براى امکان تغییر احکام زنان در اسلام وارد شده اند و مدعى هستند بسیارى از حقوق فعلى خانواده و زنان از جمله بحث دیه، اشتغال، تمکین و… با شرایط روزگار فعلى سازگار نیست و با توجه به اینکه این حقوق اعتبارى و قابل تغییرند مى توان حقوق عادلانه تر و معقول ترى براى آنان پیشنهاد کرد و تصریح مى کنند:
«حقوق امور اعتباری هستند.ممکن است مبنای این اعتبارها وقراردادها،خدا،وحی وپیامبر دانسته شود یاانسان وپارلمان قانونگذاری وخردمندان بشری یا هر دو …حقوق زن اعم از خوب وبد ودرست ونادرست آن ،طبیعی وتکوینی نیست ،اعتباری وقراردادی است.»
«محدودیت هاى موجود به ذات و ماهیت زن مربوط نمى شود بلکه به وضع بالفعل خارجى او در زمان پیامبر ناظرند و هنگامى که شرایط عوض مى شود مى تواند حقوق برابر در هر زمینه با مرد داشته باشد.»
اما از نظر اسلام اولاُ این تفاوت ها معلول طبیعت بدون هدف نیست. بلکه معلول خالق حکیمى است که از خلق کل نظام هماهنگ و غایتمند هدفى داشته و هر جزء این نظام هم غایت خاصى را دنبال مى کند. هدف اصلى خلقت زن ومرد رسیدن به کمال انسانى و مقام قرب الهى است ولى هدف واحد لزوماً به معناى طى مسیر واحد و اتخاذ روش یکسان نیست بلکه زن و مرد هر کدام به دلیل تفاوت در استعدادها، روش خاصى براى سیر خود دارند.
ثانیاُ بر اساس همین تفاوت ها است که در کنار ارزشهاى مشترک، هر کدام ارزشهاى ویژه ى خود را دارند. صداقت براى هر دو ارزش مشترک است ولى ارزش عفاف و حجاب براى زن بیشتر بوده و در مقابل ارزش غیرت، تلاش براى معیشت و فعالیت اقتصادى براى مرد پر رنگ تر است. به عبارت دیگر مى توان گفت تفاوت هاى موجود طبیعى پایه اى براى تفاوت در استعداد ها است. تفاوت هاى استعدادى موجب تفاوت در ارزش مى شود.
ثالثاُ تفاوت در ارزش هم مستلزم تفاوت در حقوق و تکالیف است یعنى بر اساس اینکه چه چیز هایى براى زن ارزش مندتر و با کمال وى سازگار تر است اوامر و نواهى اخلاقى و حقوقى متفاوتى از دستورات اخلاقى و حقوقى مردان پدید مى آید.
پس اگر تفاوتى در احکام و دستورات زن ومرد دیده مى شود ناشى از علم پروردگار مهربان به پیچیدگى ها و ظرائف مخلوقات خود و تاثیر رفتارایشان در سر نوشت ابدیشان است که به مقتضاى طبیعت خاص هریک راه جداگانه اى براى هدف واحد یعنى قرب الهى و کمال بندگى تبیین کرده است. ازاینرو گذشته از آن که براى هریک مسیر ویژه اى مطابق استعدادهاى ایشان تعیین کرده، زن و مرد را از مساوات طلبى و تمناى آنچه مخصوص جنس مخالف است باز داشته است.«ولا تتمنوا بما فضّل الله علیکم…» (نساء:32)
تبیین رابطه ى منطقى میان «هست و باید»
عدم رابطه ى منطقى میان«هست و باید» و اینکه گزاره هاى دستورى و انشایى فاقد واقع نمایى خارجى هستند پس از آن رخ داد که هیوم نتوانست واقع نمایى اینگونه قضایا را تبیین کند و در نتیجه آنهارا صرف اعتبار و قرارداد واضع و البته به هدفى خاص دانست و از آن زمان به یکى از مسائل مهم در فلسفه اخلاق تبدیل شده است.
در میان پاسخ هایى که براى توجیه و تبیین رابطه ى منطقى میان «هست و باید» ارائه شده است پاسخ استاد مصباح«دام عزه» از بهترین است. ایشان رابطه ى میان «هست و باید» را از راه «ضرورت بالقیاس الى الغیر» اثبات مى کند. خلاصه استدلال ایشان چنین است:
«این قضایا مبین راببطه علیت بین فعل اختیاری انسان و هدف زندگی وی هستند و پشتوانه آنها ضرورت بالقیاس بین افعال وسعادت وکمال نهایی انسان است،و آنچه مطلوبیت ذاتی دارد همان کمال وسعادت است.افعال انسان به عنوان وسایلی برای رسیدن به آن هدف نهایی مطلوبیت می یابند.حقیقتی که ورای مفاهیم خوب وشایسته ونیکو وواجب ومانند اینها نهفته است ،چیزی جز سببیت افعال پسندیده برای تحقق هدف نهایی نیست.مطلوبیت هدف نهایی ،بدیهی است وبا علم حضوری و شهودی درک می شود.همچنین انجام دادن کارها وپیمودن راه هایی که مارا به آن هدف می رساند ازقضایای بدیهی است ودر واقع عبارتست از همان لزوم تحقق علت باری تحقق معلول.»
ه ) مادرى در نگاه فمنیسم
مادرى از مهمترین مصادیقى است که فمنیست ها آن را به عنوان یکى ازنقش هاى کلیشه اى تعریف مى کنند و آن را نه تنها کمالى براى زن نمى دانند بلکه علت تحقیر زنان و حربه ى جامعه ى مرد سالار براى استمرار سلطه ى خود تلقى مى کنند. ایشان مادرى را همچون سایر نقش هاى کلیشه اى تنها در چارچوب فرهنگ و ارزشهاى جامعه و نه بیشتر معنى مى کنند. صاحب نظران موج دوم فمنیسم، تنها به نفی ارزش مادرى راضى نبوده و مبارزه با آن را ضرورى مى شمارند:
«از نگاه فمنیست هایى چون فایرستون و ارلتروز و زالدو،مسئولیت زنان براى مادرى علت اصلى تقسیم جنسى کار و استمرار سلطه ى مردان بر آنها است… فایرستون و دوبوار برچیدن بساط مادرى در شکل سنتى اش را عامل مهمى در تغییر جامعه و بازتولید اجتماعى مى دانند»
ایشان حتى نقش مادران در تولید مثل و زایمان را نیز کلیشه اى شمرده و سعى مى کنند آن را هم به نحوى ترمیم نمایند، از جمله فایرستون معتقد بود که حذف نقش هاى کلیشه اى زمانى اتفاق مى افتد که نقش هاى ثابت زن و مرد در تولید مثل ریشه کن شود.
از اینرو وی و همفکرانش عقیم سازی ،جلوگیری از بارداری و سقط جنین را کمکی به کاهش تفاوتهای بیولوژیک ودر نتیجه کاهش تفاوت اقتدار دو جنس دانسته اند.
تاثیر این دیدگاه افراطى در تخریب نهاد خانواده و جامعه به قدرى روشن بود که بعدها سایر فمنیست ها سعى در تعدیل آن داشتند. ایشان مشکل و مسئله اساسى را خود مادرى نمى دانند بلکه از نظر ایشان شیوه ى نهادى کردن مادرى توسط جامعه است که مى تواند مشکل ساز شود. یعنى این جامعه و نهاد هاى موثر آن هستند که از مادرى موقعیتى مى سازند که در فراخور آن مردان بسیار بهره ور و زنان بسیار در زحمت قرار مى گیرند.
فمنیست ها بین «مادر زیست شناختى» و« مادر اجتماعى» تفاوت قائل مى شوند. به اعتقاد ایشان هیچ دلیل ذاتى وجود ندارد که مادر زیست شناختى که عهده دار تولد فرزند است با مادر اجتماعى که عهده دار تربیت و پرورش اوست یکى باشد.
ایشان سعى مى کنند مادرى را نقشى اجتماعى یعنى نقشى غیر بیولوژیک جلوه دهند. وقتى مادرى نقشى اجتماعى شد اولاُ باید به طور مساوى میان زن و مرد تقسیم شود، ثانیا مى توان با تغییر الگو هاى رایج در این باره مراکزى را براى این کار اختصاص داد و تربیت فرزند را که از نظر ایشان مانعى سر راه پیشرفت زن است از دوش وى برداشت. چرا که مادر دانستن زن تنها در حد تولد فرزند قابل قبول است ، ولى این که مسؤلیت تربیت و پرورش جسمى و روحى فرزندان هم با مادران باشد ظلم به وى است. خلاصه اینکه فمنیست ها یا اصل مادرى را مسئله ى اصلى زنان مى دانند و یا تفسیر موجود در جامعه از مادرى را ظلم مى شمارند.
این تلقى در« کنوانسیون رفع تبعیض از زنان» هم تاثیر کرده و در ماده ى 5، بند دوم تصریح شده مادرى باید به عنوان نقش اجتماعی شناخته شود، همچنین در بند دوم ماده ى اول اختصاص وظیفه ى مادرى به زنان به عنوان یک نقش کلیشه اى نفى شده و تاکید مى شود تعلیم و تربیت خانواده درک صحیح از مادرى به عنوان یک وظیفه ى اجتماعى و شناسایى مسئولیت مشترک میان زن ومرد در تربیت و رشد کودکان است.توجه به این نکته ضروری است که با لحاظ تعریف ایشان از نقش ها ی کلیشه ای ونقش های اجتماعی ،تقسیم کاری که در این قسمت مطلوب فمنیست هاست کاملا متفاوت با تقسیم کار ومشارکتی است که در اسلام مورد تاکید است.منظور از تقسیم کار در اینجا این است که چون هیچکدام از امور مربوط به تربیت روحی وجسمی فرزندان ،اختصاص به زن ندارد،زن ومرد می تواننددرهر دو سهیم بوده ومشارکت مساوی داشته باشند.اما تقسیم کار ومشارکت مطلوب اسلام ریشه در پذیرش تفاوت ها دارد.
این تلقی از مادری ،مخصوص فمنیست های غربی نیست چرا که برخی از ایرانیان مدافع حقوق زنان در خارج از کشورنیزمادری رانقشی مخصوص دوران بربریت می دانند:
«اسلام بنیاد گرا با اعتقاد به برتری مرد بر زن ازنظر قوای جسمانی ومغزی همچون قوانین دوران بربریت ،نقش زن را محدود به مادر بودن می کند وناقص العقل می شناسدش.»
و) مادری از نظر اسلام
عدم تلقی صحیح از نقش مادری است که موجب شده فمنیست ها آن را مانعی بر سر راه پیشرفت زنان بدانند ویا امکان تقسیم کار مادری میان زن ومرد ویا حتی نهادهای اجتماعی را پررنگ کنند.از نظر ایشان مادری صرفا زایمان و پرستاری وتربیت مهربانانه است .از اینرو این کار از سایر پرستاران مهربان و آشنا به روانشناسی کودک نیز ساخته است.لکن مادر تنها پرستار نیست چون همواره پرستارانی بهتر وبا مهارت تر از او وجود دارند وبه همین دلیل آموزگار ،مربی،مشاور ،دوست وراهنما هم نیست .زیرا کودک می تواند دوستان،آموزگاران و مشاوران به مراتب بهتری داشته باشد.آنچه مادری را غیر قابل جایگزین می کند همان نقشی است که فمنیست ها یا از آن غافل بوده و یا آن را به مهربانی تنزل داده اند . تحمل مشکلات دوران بارداری وزایمان وپرورش از بارزترین مصادیق عشق ورزی نامشروط است .کالایی که در هیچ پرستار مهربانی یافت نشده و هیچ چیز دیگر نمی تواند جای خالی آن را در رشد کودک پرکند.مادر تنها کسی است که عشق نامشروط را تجربه کرده ومیتواند به فرزند بیاموزد.
یکی دیگر از نقش های مهم مادر که مورد غفلت فمنیست هاست، تاثیر علم،روحیه،پاکی ،آرامش مادران برسلامت جسمی ومعنوی جامعه است.نورانیت درونی مادر ،تغذیه وآرامش اودردوران بارداری وشیردهی مستقیما به فرزند منتقل می شود.کوچکترین اضطراب وفشار عصبی مادران،دیده ها وشنیده های ایشان در دوران بارداری وشیردهی تعیین کننده میزان هوش،آرامش وتقوای نسل بعد جوامع است.از اینرو روایات متعدد درباره آداب رفتار وتغذیه مادران در دین جاودانه اسلام وجود دارد.اسلام با در نظر گرفتن این نکات مهم نه تنها مادری را یک نقش کلیشه ا ی تلقی نمی کند بلکه آن را امتیاز ویژه زنان می داند.چرا که تاثیری که یک مادر بر سلامت و فرهنگ جامعه دارد قابل قیاس با فعالیت مردان در این زمینه نیست.ازاینرو در روایات واحادیث معصومین (ع) ،گذشته از آنکه بر جایگاه رفیع مادر تاکید شده وبهشت را زیر قدم های مادران توصیف مینماید؛بارداری ،وضع حمل،شیردهی فرزندان را عبادت شمرده وبر این کار پاداش فراوان مترتب شده است .
اینها همه نشان از آن دارد که نقش مادری اگر چه به اعتقاد دنیا گرایان_ که فعالیت اقتصادی را بر تربیت نسل ترجیح می دهند_ پست و فرودست است ، اما از دیدگاه توحیدی نردبان ترقی زنان است .واین فضیلیت هم به لحاظ کارکرد اجتماعی وفرهنگی نقش مادری است که مورد غفلت مساوات طلبان فمنیسم ،واقع شده است.
ز) همسرى و خانواده ازنظر فمنیسم
تاکید برارزشهاى مدرنیته و ادبیات سکولار موجب شده است تا بسیارى از فمنیست ها همسرى و وظایف خانوادگى را نیز نقش کلیشه اى دانسته و آن را محل تحکیم سلطه ى جامعه ى مرد سالار قلمداد کنند .از اینرو سعى در تبدیل آن به نقشى اجتماعى دارند.
فمنیسم موج دوم که کانون پرورش نظریات افراطى و ناپخته ى فمنیستى بود، خانواده را جایگاه عمده ى مرد سالار و اقتدار گرى مى داند که به طور ذاتى به مردان اقتدار، راحتى و آسایش مى دهد و از زنان موجوداتى مطیع و پر زحمت مى سازد. «کیت ملیت » خانواده را جایگاه سرکوب زنان مى داند. به اعتقاد ایشان راه اصلى رهایى از هر نوع رابطه ى سلطه آمیز با مردان، جدایى طلبى است.
«خانواده هم جایگاهى براى سرکوب زنان است و هم جایگاهى براى معنا دار شدن تمام هویت هاى شخصى است. همچنین منشأ اقتدار مردانه و اجتماعى شدن فرزندان می باشد.»
سایر فمنیست ها با توجه به آفات اجتماعى جدایى طلبى، راه حل را در تغییر مدل خانواده و تغییر در تعریف مادرى و همسرى دیدند و خواستار انحلال خانواده ى سنتى شدند که هویت مادرى و همسرى در آن شکل مى گیرد.
«فمنیسم تنها جنبش سیاسى رادیکال است که توجه خود را به دگرگونى مناسبات خانوادگى معطوف کرده است. ویژگى بارزى که فمنیسم نوین دهه ى 1980 را از دوره هاى قبل جدا مى کند نحوه ى تلقى آن از خانواده به عنوان یکى از جایگاه هاى عمده ى سرکوب زنان است. فمنیست ها خانواده را نفع برنده ى اصلى از کار زنان یعنى هویت مادرى مى دانند. یکى ازبا ارزش ترین دستاوردهاى نظریات فمنیستى تلاش آن براى ساختار شکنى خانواده چون واحدى طبیعى و بازسازى آن چون واحدى اجتماعى است… فمنیست ها بدیل هاى بسیارى براى واحد هسته اى مرد سالار پیشنهاد کرده اند، اما به طورعمده«اجتماعات خانوادگى»یکى از راه هایى است که فمنیسم بادنبال کردن آن ،این بینش را که هر چیز شخصى، سیاسى است به مرحله ى اجرا درآورده است. براى نمونه معمار فمنیست دلرس هایدن«گروههاى مسکن تعاون جمعى» را براى زنان پیشنهاد کرد.»
«بعد ها تلاش شد ساختار هاى جایگزین براى تربیت فرزندان، خانه، کارو…ارائه شود.از جمله از سوی کارلوت پرکنیس و الکساندر کولنتاى»
ح) همسری وخانواده از نظر اسلام
اما در مقابل اسلام با توجه به نیازهای فردی و اجتماعی زن ومرد به تبیین نقش های جنسیتی می پردازد.از نظر اسلام خانواده محل آرامش و رفاقت و رحمت میان زن و شوهر است.(روم:2)هیچ بنیانی نزد خداوند شریف تر از تشکیل خانواده نیست.مومن با ازدواج نیمی از ایمان و دیانت خود را کامل می نماید. وبدترین افراد امت اسلام کسانی هستند که زندگی بدون همسر را پیشه نموده اند.خانواده بهترین محل تلاقی ویژگی های مکمل زن و مرد است .می توان رابطه زن و مرد درخانواده را به نقش قلب وعقل در بدن انسان تشبیه نمود که عدم وجود هر یک ،مانع از بروز کارکرد مورد انتظار از بدن می شود و هر دو به یک اندازه به دیگری نیاز مند است.
برخلاف دیدگاه های فمنیستی که خانواده را محل سرکوب زن و میدان مسابقه برای سلطه جویی جنسیتی معرفی می کنند،در دین اسلام خانواده محل بهره برداری زن وشوهر از ویژگی های جنس مخالف است. چرا که زن وشوهر مکمل هم هستند. خانواده بهترین محل ارضای صحیح قوای جنسی است که در پناه آن ،هم سلامت جسمی وهم آرامش روانی حاصل می شود.
اما مهمتر از همه اینها خانواده نخستین کانون برای تربیت نسل فردای جوامع است .بهترین محیط برای شکل گیری شخصیت مدیران ونظریه پردازان آینده ی اجتماع است.کودکان برقراری ارتباط ،عشق ورزی نامشروط،هماهنگی با گروه ،تاثیر گذاری بر دیگران ،انعطاف و…را به بهترین شکل در خانواده تجربه می کنند. همه اینها در سایه آرامشی حاصل می شود که مدیریت صحیح زن در خانواده آن را تحصیل کرده است .لذا می توان گفت خانواده بهترین محل برای شکوفایی استعدادهای زن واعلام توانمندی های اوست.مدعیان دفاع از حقوق زنان خواسته یا ناخواسته ،نقش بلندگوی نظام سرمایه داری را بازی می کنند که مشارکت اجتماعی زنان را تنها در پرتو قدرت اقتصادی دانسته و استیفای حقوق ایشان را دردرآمد و ثروت مستقل پررنگ می نماید.واز آنجا که میل به همسزی ومادری را مخل فعالیت اقتصادی زنان دانسته ،آن را نقش کلیشه ای وپست قلمداد می کند و از این طریق، رسالت خود را بازگرداندن حقوق از دست رفته زنان بر می شمرد.
این تلقی را با برداشت اسلام از زن وکمال او مقایسه کنید که دشوارترین فعالیت فرهنگی یعنی تربیت نسل را هنر زنان می داند.سهیم بودن در آینده فرهنگی یک جامعه قابل مقایسه با هیچ کارکردی نیست .لذا بهترین جایگاه برای بروز خلاقیت های زن ،خانواده ومهم ترین فعالیت برای او مادری وهمسری است .
مراجعه به روایات واحادیث نیز مؤید این نظر است.هنگامی که حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه(س) برای تقسیم فعالیت های منزل از پیامبر(ص) راهنمایی خواستند، ایشان با اطلاع از ظرفیت های جسمی وروحی زن ومرد ،امور بیرون ازخانه را به علی (ع) و کارهای درون منزل را به فاطمه (س) سپردند.معلم حقیقی مدرسه انسانیت،این شیوه را بهترین انتخاب برای کمال افراد می داند. در حالی که طبق دیدگاه فمنیستی می بایست هر دو به یک میزان در امور داخل وخارج خانه مشارکت داشته باشند. نمونه دیگر اینکه هنر همسرداری وفراهم کردن آرامش خانواده را جهاد زن معرفی کرده اند. و در همین راستا سعادت مرد دارا بودن همسری شایسته معرفی می شود.
گذشته از آنکه نقش زن ومرد از هم تفکیک شده است،دو طرف به کسب مهارت وکیفیت در ایفای نقش خود نیز تشویق می شوند.مثلا : زنان به ایفای هرچه بهتر نقش مادری وهمسری در قالب دلسوزی وعاطفه ورزی با فرزندان،رعایت عفاف،تواضع وآراستگی در مقابل همسر،انجام امور خانگی،حفظ اموال خانواده وحسن ارتباط جنسی با همسر توصیه شده اند. ومردان به غیرت ورزی در خانواده ،حمایت اقتصادی از خانواده و اهتمام به روزی حلال تشویق می شوند.
همچنین سیستم مدیریت اسلام برای اطمینان از حسن اجرای نقش ها و ضمانت کارآمد شدن نقش های زن ومرد در خانواده به حمایت از این نقش ها می پردازد ودر این زمینه از مقررات حقوقی،توصیه های اخلاقی و… فروگذار نکرده است.آیات و روایاتی که احترام به والدین وتواضع وحسن سلوک با آنان را سفارش می کنند؛ (بقره :83،180،215، نساء:36،لقمان14:،اسراء: 23 ) رضایت خداوند را به رضایت والدین پیوند می دهد؛ عقوق والدین را گناهی بزرگ میشمرند ومعاشرت به معروف را در روابط خانوادگی وظیفه شوهر می دانند(نساء :19)از این قبیل هستند.
شایان ذکر است که کارکرد تلاش فمنیست ها در کم فروغ جلوه دادن نقش مادری وهمسری موجب اضمحلال نهاد خانواده،تبدیل محیط عاطفی و تربیتی خانواده به شرکت های سهامی که متولی تامین اقتصاد همدیگر هستند،زنانه شدن فقر در اثر تعدد طلاق ومیل به زندگی مستقل در زنان،مشکلات روحی و جسمی زوجین و…شده است.
ط ) تعریف ستم به زنان:
اسلام، نظریات مساوات طلب، فمنیسم ذات گرا و … همه وهمه مدعی دفاع از حقوق زنان و مبارزه با فرودستی ایشان هستند.اما تفاوت در خروجی این مکاتب پیوند وثیقی با تعریف هر مکتب از ستم به زنان وکمال و هویت زنانه دارد.
نظریات فمنیستى که معمولاً آبشخورى سکولار دارند ستم را در چار چوب ارزشهاى مدرنیته تعریف کرده و خواهان مبارزه با آن هستند. شهرت، ثروت، استقلال فردى و… عناوینى به ظاهر موجه هستند که ارزش مطلـق دانستن آن موجب تایید عناوین دیگرى همچون جلوه گرى زن در جامعه ، زندگى جداى از خانواده و… مى شود.
رد پاى این برداشت از کمال و هویت زن و به موازات آن تعیین مصادیق ستم زنانه حتى در نوشتار نویسندگان ایرانى و طرفداران فمنیسم اسلامى هم دیده مى شود:
«مسئله حقوق زنان پیوند وثیقى با مفاهیم فرد، فردیّت و فرد گرایى و … دارد. دامن زدن به بحث درباره ى مضامین لیبرالى از قبیل فردیّت و فرد باورى گام مقدماتى و ضرورى در طریق پرداختن به موضوع زنان است.»
همچنین یکى از طرفداران فمنیسم اسلامى نیز کمال و ستم زن و بازگرداندن زن به جایگاه اصلى خود را چنین تبیین مى کند: «باید دید چگونه مى توان خود ضعیف و نا متشخص شخصیت زنانه را تقویت کرد و ترس و وحشت زنان از استقلال و هویت فردى را از بین برد و از سوى دیگر چگونه باید خود بیش از حد و زیاده از خود راضى و سلطه جوى مردانه را که درعین حال آسیب پذیر و نامطمئن است حالتى متعادل بخشید.»
همو مى افزاید: « چادر و حجاب در خدمت تحکیم و تقویت منطق درون سیستم مرد سالارى است… رفع حجاب و کنار نهادن چادر قدمى ضرورى در ورود زن ایرانى به عرصه ى اجتماع و باز تعریف از جایگاه زن و مناسبات جنسى است.»
در مقابل، اسلام هدف خلقت زن و مرد را عبودیت و شکوفا ساختن کمالات روحى و انسانى دانسته و محروم ساختن افراد از مقدمات رسیدن به این هدف را ستمى آشکار تلقى مى کند. حقوقى که دین مبین اسلام با نظر به قابلیت ها و استعدادهاى خاص زن و مرد تعریف کرده براى رساندن فرد و جامعه به همین هدف است. به عنوان مثال در این رویکرد جلوه گرى و نفى حجاب نه تنها کمال و خدمتى براى جامعه زنان محسوب نمى شود، بلکه به معناى تنزل دادن ارزش هاى والاى یک زن به زیبایی جسمى و جذابیت شهوانى است که پایین ترین مرتبه از هویت انسان را تشکیل داده و انسانها با حیوانات در آن مشترکند.
همچنین بر خلاف بسیارى از فمنیست ها که رابطه ى زن و مرد را شبیه صحنه ى مبارزه جهت استیفاى حقوق ترسیم مى کنند، اسلام ضمن آن که زن و مرد را به شناخت و رعایت حقوق طرفین و عدم تعدى از حقوق دعوت مى کند زن و مرد را مکّمل هم مى داند. یعنى دو طرف با رعایت حقوق متقابل، یکدیگر را در رسیدن به هدف اصلى خلقت خود یارى مى کنند. ضمن آن که در سایه ى آرامش حاصل از عمل به حقوقى که طبق فطرت هر یک تبیین شده، نسبت به کسانى که رعایت حقوق طرف مقابل را ظلم دانسته و به مبارزه و سلطه جویى بر همسر خود تشویق مى شوند، رفاه دنیوى بیشترى دارند.
از این رو بر خلاف نظریات فمنیست که ستم را مترادف با تبعیض جنسیتى مى دانند از نظر اسلام تساوى جنسیتى نیز بسیارى اوقات مى تواند ستمى به زن باشد. این که هر گونه حق و کارویژه ى مردانه را بدون در نظر گرفتن استعدادها براى زن مطالبه کنیم ستم به زن است.
بخش سوم- «تحول در مبانی اجتهاد»
بیشترین تلاش طرفداران فمنیسم اسلامی بر این امر متمرکز شده است که بتوانند تفسیری از دین سازگار با ادبیات فمنیسم غربی ارائه کنند. از آ نجا که احکام حقوقی موجود مانعی بر سر راه ایشان تلقی میشود با شیوه های مختلف سعی در امکان تغییر این احکام دارند.در سالهای اخیر گروه کثیری از روشنفکران دینی هم بدون استفاده از عنوان «فمنیسم اسلامی »عملاً برای ارائه تفسیری تازه از دین که تغییر احکام طلاق ،ارث، دیه و… در آن ممکن باشد تلاش می کنند. هم داستانی این دو دسته موجب می شود اشاره ای به مهم ترین تلاشهای ایشان داشته باشیم.اجتهاد مرد محور،تاثیر شرایط فرهنگی بر زبان دین و شریعت ،عصری وبشری بودن دین، واقع نمانبودن گزاره های دینی ،سیالیت وتغییر پذیری احکام شریعت،گوهر وصدف دین و….ازمهم ترین بهانه ها برای دست شستن از ظهورات ونصوص فقهی و دستیابی به تساوی حقوقی زن ومرد است. می توان گفت ریشه تمام این مباحث به این اعتقاد مربوط است که مصالح ومفاسد بشری امری عرفی و بی نیاز از وحی است و آموزه های دینی برای حل این مشکلات ناکارآمد هستند.
حتی برخی از مدافعان فمنیسم اسلامی تصریح می کنند دفاع از حقوق زنان از هیچ الگوی ثابتی تاثیر نمی پذیرد وبنابراین وجود احکام ثابت را انکار می کنند .از نگاه ایشان اعتقاد به ناپایدار بودن گوهر دین واعتقاد به جدایی از شئونات اجتماعی در رسیدن به آرمان های فمنیسم اسلامی لازم وملزوم هم است.
1- اجتهاد فمنیستی در مقابل اجتهاد مرد محور
پس از آنکه فمنیستها به تبیین فلسفه خود پرداختند تلاش کردند تا سهم مغفول نگرش زنانه در علوم مختلف را به جایگاه خود برگردانند .ازاینرو الهیات فمنیستی ،معرفت شناسی فمنیستی و…ظاهر شد. ادعای مشترک بیشتر اینها این بود که چون علوم انسانی و تجربی تا کنون از سوی مردان وبا روحیات ونگرش ها ی مردانه تحقیق و تالیف شده ناخواسته رنگ و بوی مردسالار یافته و برای از بین بردن این حالت باید به هر چیز نگاه زنانه داشت که در اینصورت نه تنها سیر علوم انسانی و علوم اجتماعی بلکه جهت دهی اکتشافات و اختراعات تجربی و صنعتی هم دگرگون می شود.این دیدگاه مورد استفاده برخی از طرفداران فمنیسم اسلامی ودیگر کسانی قرار گرفت که دنبال تفسیری مساوات طلب از دین دارند.
برخی معتقد شدند چون مراجع تقلید تا کنون همه مرد بوده اند پس فقه،مرد سالار است و از اینرو احکام ارث ، طلاق و… مردسالار تالیف شده اند.
وعده ای هم با توجه به پذیرش معرفت شناسی فمنیستی سعی در جایگزین ساختن اجتهاد فمنیستی در برابر اجتهاد مرد سالار دارند.چرا که از نگاه ایشان جنسیت می تواندنگرش های فلسفی را به سمت وسوی خاصی متمایل سازدوحتی برفلسفه فقه وتلقی عالمان وجامعه دینی از زن ومرد تاثیر بگذارد.واگر می توان به همه چیز نگاه زنانه داشت وتفسیرهانبایدمنحصربه تفسیرهای مردانه باشد،پس قرآن وروایات را هم میشود ازدیدزنان تفسیرکرد.
نقطه عزیمت گرایش به اجتهاد فمنیستی در برابراجتهادمردمحور در معرفت شناسی فمنیستی است.ایشان معتقدند فاعل شناسا در معرفت به خارج تنها نقش منفعل وپذیرنده ندارد وچونان لوح سفیدی که بیطرفانه از خارج تاثیر پذیردنیست.بلکه موقعیت فاعل شناسا (stand point)،احساسات وعواطف اوباخارج تعامل کرده ومحصول این تعامل معرفت به خارج است.پس همانطورکه خارج درپدید آمدن علم وشناخت موثر است ذهنیات و گرایش های روحی وروانی فاعل شناسا هم در چیستی معرفت دخیل است.(البته این تلقی از معرفت اختصاص به معرفت شناسی فمنیستی نداردبلکه از پیامدهای سوبژکتیویته پس ازدکارت است وخصوصیت معرفت شناسی فمنیستی تنها پررنگ کردن نقش احساسات وعواطف جنسیتی است.)ازاینرومعرفتی که توسط تحقیق جامعه مردسالاردرطی قرون گذشته حاصل شده به دلیل کم بهره بودن ایشان ازاحساسات وعواطف ،معرفتی تنگ نظرانه ویکسونگرانه است. برای جبران این نقیصه زنان نیز باید به طورمستقل به جهان خارج نظرکرده وتفسیر خودازانسان ،هستی،شناخت و…رابیان کنند.
بررسی ایده معرفت شناسی فمنیستی از دامنه موضوع و هدف این نوشتار خارج است لکن درباره اجتهاد فمنیستی یادآوری چند نکته ضروری است:
الف) تاثیر فاعل شناسا وموقعیت مشاهده در ادراک ،دربرخی موارد پذیرفتنی است لکن سؤال اساسی این است که تغییر روحیات فاعل و جنسیت صاحب باور درفهم چه مسائلی موجب تحول معرفت می شود؟ اولین تحقیقات معرفت شناسان فمنیست درمشاهده های تجربی بوده وادعای ایشان «تاثیر جنسیت درنحوه مشاهده در این حوزه» بود وبرفرض صحت این ادعا باید اولا درصد این تاثیر مشخص شود ثانیا حوزه های معرفتی دیگری که تغییر جنسیت در آن مؤثر است معلوم گردد.آیا تفاوت نحوه مشاهده زن ومرد موجب تفاوت فهم علوم نقلی نیز می شود؟
ب) یکی از ارکان مهم اجتهاد،ظهورات عقلایی ونصوص است یعنی آنچه عقلا از ظاهر یک لفظ یا جمله می فهمند وبدین طریق با مقصود متکلم آشنا می شوند.برای فهم معنای ظاهری یک کلمه یا جمله آشنایی با زبان وقواعد تخاطب کافی است وتغییر جنسیت موجب تفاوت استظهار معنای عبارت و فهم مراد جدی واستعمالی متکلم نمی گردد .منبع اصلی احکام فقهی درباب شهادت زن،قصاص،دیه و…آیات وروایات است که آنچه فهم مردانه از ظاهر الفاظ و احکام می فهمد با آنچه فهم زنانه برداشت می کند یکسان است .سایر مباحث الفاظ اصول فقه ،حجج واصول عملیه – که به عنوان مهم ترین ابزار فهم کتاب و سنت است – نیز در این موضوع با بحث ظواهر همداستان است .
گرچه برخی از طرفداران فمنیسم اسلامی که اجتهاد فقهی موجودرا ناکارآمد شمرده ودنبال اجتهادی مدرن هستند!،از متون دینی استظهارات جالبی دارند ازجمله اینکه «ضرب» در آیه 34سوره نساء را به معنای عشق بازی ونواختن تفسیر کرده اند.
گذشته از این،باید مباحث سایر علوم مقدماتی اجتهاد از جمله علوم رجال،درایه،فقه اللغةو… را هم باید به این لیست اضافه نمود.تنها امری که می توان تغییر جنسیت مجتهد در آن را مؤثردانست ،بحث فلسفه حکم و امکان دخالت عقل در استنباط است که آنهم ظرایف و حدود وثغور خود را دارد که مهمترین آنها دستیابی به یقین در کشف فلسفه حکم شرعی است یعنی تا یقین به مناط حکم شرعی حاصل نشود امکان تنقیح مناط و توسعه و تضییق حکم نیست حال آنکه بیشتر مواردی که به عنوان علت ثبوت حکم معرفی شده و آن را مختص عصر نزول حکم تلقی می کنند اموری برخاسته از ظن وگمان است.
همچنین این پرسش مطرح می شود که تاثیر معرفت زنانه در فهم مفاهیمی چون واجب الوجود، تکلیف،آخرت،واجب،حرام و… چه اندازه است؟
شاید ادعا شود اصول پایه در معرفت میان زن ومرد مشترک است وتفاوت مد نظر ،در نظام معرفتی محصول فکر زنانه در مقایسه با مجموعه معرفتی برخاسته از فکر مردانه است.لکن این ادعا هم بر فرض صحت نفعی برای اجتهاد و استنباط فقهی ندارد چرا که اجتهاد تولید اندیشه ویا نظریه پردازی صرف نیست بلکه روشی نظام منداست که دستیابی به مقصود شارع مهم ترین آرمان آن است.
ج) گذشته از آنکه سنگ بنای معرفت شناسی مبناگرا بر بدیهیاتی است که عقل انسان- نه زن یا مرد- آن را به وضوح تصدیق می کند؛ تفکیک بین معرفت زنانه ومردانه وتفاوت قائل شدن میان خروجی هرکدام این پرسش را پدید می آورد که چه ملاک و معیاری برای داوری و تعیین اعتبار هریک وجوددارد؟ معتبردانستن هردو به یک میزان ،منجر به نسبی گرایی می شود که چندان به نفع اهداف فمنیستی نخواهد بود.همانطور که کثرت گرایی ونفی ضابطه ها در پست مدرنیسم ،به دلیل دورساختن قطار فمنیسم از هدف تساوی حقوقی ،موجب برآشفتن بسیاری از صاحبنظران ایشان شد.
د)همانطور که طرفداران «معرفت شناسی فمنیستی»اذعان کرده اند،تفاوت درمعرفت به تفاوت ذاتی میان روحیات وگرایشات دوجنس بازگشت می کند که فمنیسم موج اول ودوم سعی در انکار یا بی اثر جلوه دادن آن داشتند!! پذیرش این تفاوت ناگزیر تفاوت در استعدادهارادرپی خواهدداشت وتفاوت در استعدادها،نابرابری حقوق وتکالیف رادربرخواهدداشت.چراکه احکام و بایدهامنتزع از هست هاوواقعیت ها هستند.
2- تاثیر فرهنگ زمانه در زبان دین
یکی دیگر از مسائلی که برخی از روشنفکران دینی برای دست شستن از احکام فقهی حقوقی زنان بدان تمسک می کنند این ادعا است که همزمان با نازل شدن دین اسلام در جامعه عربی زمان پیامبر (ص)ناگزیربرخی عناصر فرهنگی وآداب ورسوم آن زمان ومکان در نحوه بیان احکام دینی تاثیر نمود که دخالتی در اصل مقصودشارع ندارد بلکه تنها همزبانی با ادبیات وفرهنگ رایج آن روزگار موجب ورود این آداب ورسوم به متن دین شده است.در واقع برای فهم حقیقت دین باید آن را عاری از ملابسات فرهنگی وقومی آن دوران ساخت.احکام ودستوراتی که درباره زنان در شریعت اسلام آمده است ناشی از مصالح ومفاسد ذاتی نیست بلکه همنوایی با آداب ورسوم آن دوران وسرزمین موجب چنین نحو قانونگذاری شده است.پس طبیعی است با گذشت زمان وپیدایش نیازهای جدید جوامع پیشرفته وتغییر شرایط زمانی ومکانی می توان آنهارا با احتیاجات انسان مدرن تغییرداد.آنچه تحت عنوان احکام ارث،طلاق،تمکین و…درفقه اسلامی وارد شده ناشی ازانعکاس اوضاع معیشتی آن دوران در ادبیات دینی است.
«نحوه شکل گیری احکام وفقه اسلامی نشان از آن دارد که شارع عمدتاً براحکام ومقررات موجود در جامعه عربی صحه نهاده است وآنها را در زمان خود عالانه ترین خوانده،اما دلیلی وجودنداردکه آن مقررات بهترین وعادلانه ترین مقررات در طول تاریخ بوده باشند،چراکهدرشرایط متفاوت زمانی ،تعبیروتفسیرازعدالت یکسان نخواهد بود…احکام وحقوق زنان هم اکنون به نیازهای اجتماعی ونقشی که زنان ومردان به عهده گرفته اند جواب نمی دهدوپاسخگوی روابط کنونی زن ومرد در جامعه نیست.»
«بخش عمده ای از مباحث مربوط به زنان در متون دینی ،انعکاس شریعت وفرهنگ زمان نزول وحی است وغیر از گوهر مقدسی است که در این متون وجودداردوآنچه برای دین ذاتی است گوهر پیام الهی است نه ویژگی های عصر تنزیل که در متن انعکاس یافته است وعرضی محسوب می شود.»
ایشان حتی پیامبران معصوم را نیز در تاثیر پذیری از آداب ورسوم فرهنگ زمانۀ خود مستثنی ندانسته و معتقدند:
«مردسالاری در پیروان ادیان وازجمله درمیان مسلمانان تا حد فراوانی به سبب آن است که بنیان گذاران ادیان ومذاهب _چه در مقام تلقی از غالم واقع وچه در مقام ابلاغ تلقی شان از عالم واقع به مخاطبان خود _تحت تاثیر فرهنگ زمانه خود بوده اند.»
درحالیکه طبق نص قرآن کریم پیامبران در ابلاغ ودریافت وحی معصوم از اشتباه هستند وپذیرش این نکته که ایشان در این دو مرحله متاثر از فرهنگ زمانه خود بوده اند بدین معناست که آنچه به عنوان قرآن کریم در دسترس ماست پیام الهی است که از سوی خداوند متعال نازل شده ولی در هنگام دریافت وابلاغ آن رنگ وبوی ادبیات مردسالار سرزمین حجاز را به خود گرفت.پرسش اینجاست که آیاتی که ناظر به محافظت پروردگار از تغییر معنا والفاظ قرآن است ویا پیامبر را از کم وزیاد کردن یک کلمه تحذیر می کنند با این نظریه چگونه قابل جمع است؟
در پاسخ به این نظریه توجه به چند نکته ضروری است:
2-1-تفاوت احکام وحقوق الهی وبشری این است که احکام شرعی بیش از هر چیز تابع ارزش های ذاتی ومصالح ومفاسد حقیقی است.هدف خداوند حکیم وبی نیاز از جعل واجبات ومحرمات شرعی تنها امتحان بشر نبوده است بلکه حکمت او در نحوۀ آزمون بشر هم رخ نموده است بدین معناکه اموری که انسانهابه انجام آنهامکلف شدند به نحوی در سعادت دنیوی واخروی ،فردی واجتماعی ایشان تاثیر داشته است وهمینطور اموری که شارع ،انسان ها را از انجام آن بزحذرداشته ،به نحوی مخل کمال فردی یا اجتماعی بشربوده است.ازاینرو می توان گفت واجبات الهی به منزلۀ نردبانی برای بالا رفتن انسان ها ومحرمات چونان پرتگاه هایی هستند که موجب سقوط وبدبختی بشر می شوند.پس هم اصل آزمون الهی وهم نحوۀ امتحان ،هماهنگ با حکمت وبی نیازی پروردگار است.این همان است که در اصول فقه دشیعه از آن به «تبعیت احکام از مصالح ومفاسد »تعبیر میشود.
آیات و روایاتی که عهده دار تبیین حدود و ثغور حقوق وتکالیف زنان میباشد نیز ازهمین قبیل است. یعنی شارع مقدس هنگام وضع احکام دیه یا ارث زن نخستین چیزی که مد نظر داشته ، نه هماهنگی با آداب ورسوم جامعۀ حجاز بلکه مصالح فردی و اجتماعی وهماهنگی با ارزش ها ی انسانی بوده است .اینکه شارع مقدس تنها تحت تاثیر افکار وفرهنگ موجود آن زمان به وضع قانون پرداخته و آن را راه رسیدن به کمال تمام انسان ها در شرایط مختلف وسرزمین های متفاوت معرفی کند با حکمت الهی سازگار نیست.تنها انطباق برخی احکام با آداب ورسوم وفرهنگ عصر نزول دلیل براین نخواهد بود که حکمت الهی در وضع قوانین را فراموش کرده واحکام را انعکاسی از اوضاع فرهنگی آن زمان بدانیم. کمااینکه بسیاری از آداب ورسوم آن زمان همچون انواعی از معاملات و ازدواج های آن دوران ممنوع اعلام شده است.
2-2- احکام وحقوق شرعی گذشته از آنکه تابع مصالح ومفاسد حقیقی هستند ،ناظر به ارزش ها ونیازهای فطری انسان بماهو انسان هستند نه تنها انسان های عصر نزول؛انبوه روایاتی که دین اسلام را جاودانه وجوابگوی نیازهای همۀ انسان ها درتمام اعصار و امصار می دانند ،مؤید همین نظر است.آنچه در طی قرون وفرهنگ های مختلف تغییر می یابد نیازهای فطری انسان نیست بلکه مصادیق آنهاست که در هر دوره به شکلی جدید رخ می نماید.
2-3- اگر حقوق وتکالیف مربوط به زنان تنها تحت تاثیر فرهنگ روزگار پیامبر (ص) تدوین شده واین آیات انعکاس معیشتی آن دوران باشد،باید شرح وتفسیرهای ائمه (ع) هم منطبق با آداب ورسوم زمانه خودشان بیان شده باشد .ولی علیرغم آنکه فاصله عصر امامت وپیامبر (ص) به 250 سال هم می رسد وائمه (ع) در جوامع مختلف _ازبغداد وحجاز گرفته تا طوسک حضور فیزیکی داشته اند ،هیچگونه تغییر وتفاوتی میان کلام پیامبر(ص) و اهل بیت دیده نمی شود .به همین نحو در میان پاسخ هایی که امامان نسبت به سؤالات شیعیان عراق و ایران و یمن مطرح کرده اند نشانه ای از اینکه شارع در جعل حکم شرعی تابع آداب ورسوم دوران باشد به چشم نمی خورد.
2-4- نکته مهم دیگر این است که اگر احکام شرعی موجود بازتاب فرهنگ زمان پیامبر(ص) بود،امامان معصوم(ع) ضمن اشاره به این اصل ،مجوزی برای تغییر این احکام همزمان با تغییر شرایط فرهنگی صادر می نمودند .چرا که کتاب وسنت ،منبع اصلی استنباط احکام شرعی برای فقیهان تا روز قیامت می باشد .مواردی که امکان تغییر حکم در آن است مانند تبدل عنوان، ولو به شکل نمونه ای از سوی امامان شیعه مطرح شده است.اما حداقل در بحث حقوق زنان چنین اشاره ای در نصوص دینی پیدا نمی شود.
2-5-هدف اصلی طراحان این نظریه ،تطبیق دین با ارزش های موجود در دنیای مدرن است که برخاسته از ریشه های سکولار و لیبرال هستند.چنانکه برخی از مدعیان فمنیسم اسلامی با اعلام ناکارآمدی روش اجتهاد فقهی ،اجتهاد مدرن و سازگار با پیشرفت های غرب رابه عنوان جایگزینی اجتناب نا پذیر برای دفاع از حقوق زنان معرفی کرده اند.
لکن سؤا ل این است که این تغییر و انطباق تا کجا وچه زمانی باید ادامه یابد؟تفسیر دین طبق ادبیات غرب و انسان مدرن چیزی جز استفاده ابزاری از آن نیست.
2-6-آنچه به عنوان امضائیات شارع مشهور شده ومورد استفادۀ این افراد نیز قرار گرفته در حوزۀ معاملات جاری است نه حقوق و تکالیف که ننتزع از ارزش ها و مصالح و مفاسد حقیقی هستند.
2-7-آنچه اخیراً تحت عنوان تحول در روش شناختی اجتهاد یا اجتهاد پویا _با تعریف از پیش تعیین شدۀ خودشان_طرح می شود بیشتر شبیه استحسان و قیاسی است که از زمان امام صادق(ع) مطرح بوده و از سوی ایشان وسایر معصومین طرد شده است .ودر مقابل آنچه پاسخگوی نیاز های بشر در دوران مختلف و تحولات زمانی ومکانی است مبانی روش شناسی اجتهاد شیعی است که اصول تحول احکام در آن معرفی وبه کار گرفته شده است.از جمله تنقیح مناط قطعی،تغییر موضوع حکم،عسر وحرج فردی واجتماعی و… .
نتیجه :
فمنیسم و اسلام ، به لحاظ اختلاف در مسائل پایه و میانی با یکدیگر ناسازگاری داشته و اصطلاح «فمنیسم اسلامی»ترکیبی خود متناقض وپارادوکسیکال است. همچنین تلاش هایی که برای آشتی میان نصوص دینی وآموزه های فمنیستی صورت گرفته ،در واقع نوعی تفسیر به رای وتحمیل پیش فرض ها بر متن دینی است.
پی نوشت ها:
1- سید ابراهیم حسینی،« فمنیسم علیه زنان» ،کتاب نقد، ش17 ،ص56.
2- نیره توحیدی،«فمنیسم پوپولیستی و فمنیسم اسلامی» ،کنکاش،ش19،ص56.
3- مهرداد درویش پور،«وضعیت زنان در کشورهای اسلامی ازدیدگاه فمنیسم غربی»،آوای زن،ش29،ص26.
4- Sara Gamble, The Routledge Companion to Femenism and Postfemenism,London and New York,Routledge,2001.
5- سید ابراهیم حسینی ، «فمنیسم علیه زنان» ،کتاب نقد، ش17،ص68.
6- همان
7- هام مگی،سارا گمبل،فرهنگ نظریه های فمنیستی،نوشین احمدی خراسانی ،تهران،توسعه،1382، ص398.
8- اماری لیس، «جنسیت وتوسعه» ،ص67،به نقل از ، فریبا علا سوند،« فمنیسم خاستگاه کنوانسیون»،کتاب نقد،ش29.
9- حامد شهیدیان، «فمنیسم در ایران درجستجوی چیست؟» زنان،ش40،ص34
10- مهر انگیزکار،رفع تبعیض از زنان، تهران،پروین،1378، ص125.
11- عباس یزدانی ،فمنیسم ودانش های فمنیستی، قم،مرکز مطالعات وتحقیقات زنان،1382، ص100و101.
12- فمنیسم ودانش های فمنیستی،ص102.
13- رویا منجم ،زن مادر،تهران،مس،1381.ص8.
14- همان
15- فریبا علا سوند، نقد کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان ، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1382. صص155-156.
– فمنیسم علیه زنان،ص163.
17- مسئله زن، اسلام و فمنیسم، صص66-75
محمد مجتهد شبسترى، «زنان، کتاب و سنت»، زنان، ش57، ص20.
مقصود فراستخواه، دین و جامعه، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1377.ص608 و615.
-دین وجامعه ،ص608.
19-همان
20-درآمدی برنظام شخصیت زن در اسلام،صص53-89.
21- محمد تقی مصباح یزدی،دروس فلسفه، تهران ،پژوهشگاه فرهنگ وعلوم انسانی ،1375، صص 67-70.
22- فرهنگ نظریه هاى فمنیستى ص291.
23- The Routledge Companion To Femenism and Post Femenism p303
24-Ibid p303
25
26–حمیرا مشیرزاده،از جنبش تا نظریه اجتماعی، تاریخ دو قرن فمنیسم، تهران، نشر و پژوهش شیرازه، 1382. ص285
27-نقد کنوانسیون رفع کلیه اشکال تیض علیه زنان،ص155.
28-انجمن زنان ایرانی در مونترال،آوای زن،ش29،ص12.
29-النوری الطبسی،حسین،مستدرک الوسائل،قم، موسسه آل البیت ،1407، ح 17933.
30-العاملی،محمد بن حسن الحر،وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه ،قم ، موسسه آل البیت ،141،ج21،ص451.
31- از جنبش تا نظریه هاى اجتماعى، ص284
32- Sara Gamble, The Routledge Companion to Femenism and Postfemenism,London and New York,Routledge,2001,p227.
– فرهنگ نظریه هاى فمنیستى،ص152-153
34- Sara Gamble, The Routledge Companion to Femenism and Postfemenism,London and New York,Routledge,2001,p227-228.
35-بحارالانوار،ج103،ص122.
36-همان،ج103،ص219.
37-همان،ص202.
38- کافی،ج5،ص507.
39- وسائل الشیعه،ج20ص40.
40-وسائل الشیعه ج20،ص28،نهج الفصاحه،ح2094،1535،2237،2615.
41-نهج الفصاحه ،ح1519.
42-وسائل الشیعه،ج21ص451.
43-نهج الفصاحه ،ح2617.
44-مستدرک الوسائل ،ج15ص174.
45-همان ج7 ص233.
46- هومن پناهنده، «ابهام در تعبیر مساله زنان در ایران» ،زنان،ش68،ص38.
47- نیره توحیدی، «مساله زنان وروشنفکران طی تحولات دهه های اخیر» ،نیمه دیگر،ش10،ص57.
48- همان
49- -نیره توحیدی،«فمنیسم اسلامی،چالشی دموکراتیک یا چرخشی تئوکراتیک»،کنکاش،پاییز76،ص108.
50- محسن سعیدزاده،« شیوه استنباط درمکتب فقهی مدرن »،پیام هاجر،ش255.
51-مصطفی ملکیان،«زن ،مرد،کدام تصویر؟»،زنان،ش64،صص36-37.
52-Femenist Epistmology , Routledge Encyclopedia of Philosophy ,vol 3,p597.
53- محسن سعیدزاده،«کتک زدن نتیجه ریاست مرد برخانواده»،زنان،ش29،ص72.
54-عبدالکریم سروش،«قبض وبسط حقوق زنان»،زنان،ش59،ص33.
55- زن،مرد،کدام تصویر؟،ص33.
56- همان.
57- محسن سعیدزاده،«شیوه استنباط در مکتب فقهی مدرن»،پیام هاجر،ش355.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد