الرجال قوامون على النساء – جزء ۵ سوره نساء، آیه ۳۴
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۱۸۳ بازدید
پرسش . چرا در قرآن آمده است که «مردان بر زنان برترى دارند»؛ آیا این با تساوى حقوق زن و مرد ناسازگار نیست؟
«الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ»[ نساء 4، آیه 34.]؛«مردان سرپرست زنان هستند».
اگر بنا باشد سرپرستى جامعه اى را – چه جامعه کوچک که خانواده است و چه جامعه بزرگ تر که محل، شهر و کشور است – در اختیار زن یا مرد قرار بدهند، خداوند در قرآن مى فرماید: نظر من این است که مرد سرپرست باشد. این، اولویت اول است. خدایى که ما را خلق کرده، مى گوید: من این شکلى مى پسندم. این نظر، دلیل دارد؛ گاهى حکمى را که خدا مى دهد، دلیلش روشن نیست و تعبد است؛ مثل این که نماز صبح دو رکعت خوانده شود که واقعاً نمى دانیم چرا؛ ولى گاهى خود خدا حکم را گفته و بعد دلیلش را ذکر کرده است؛ مثلاً درباره روزه، خداوند فرموده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُم تَتَّقُون». دلیل اصلى وجوب روزه را خود خداوند فرموده است. اگرچه سلامت جسمى یا فهمیدن درد فقرا از فواید روزه است؛ اما همه اینها حکمت هستند؛ نه علت. پس علت چیست؟ علت، «لَعَلَّکُم تَتَّقُون» است.
خداوند مى فرماید: من مى خواهم اراده خدایى در شما رشد پیدا کند؛ روحیه تعبد انسان ها زیاد شود؛ مى گویم: از اول اذان صبح تا اول مغرب، امساک کنید و اگر یک دقیقه هم بعد از اذان صبح چیزى خورده شود، قبول ندارم؛ حتى اگر عوض آن یک دقیقه، یک ساعت بعد از مغرب چیزى نخورید، روزه باطل است. من مى خواهم تقوایت را آزمایش کنم؛ روحیه تعبد را در انسان ها تقویت نمایم. مى خواهم متقى شوید. تقوا، یعنى پروا. این، یک مصلحت بزرگى است که انسان یاد بگیرد از خدا حساب ببرد. اگر خدا معلم و سرپرست انسان شد، به خیلى جاها مى رسد؛ به کمال مى رسد.
در آیه مورد بحث نیز خداوند که آفریننده ما مى باشد و به روحیات زن و مرد از همه بیشتر آگاه است، فرموده است: «مردان سرپرست زنان هستند». اگر در جامعه اى مرد و زن وجود داشته باشد و بخواهند تقسیم کار کند، سرپرستى را به چه کسى بدهند؟ به هر دو؛ به هیچ کدام؛ به زن یا به مرد؟ خداوند مى فرماید: به نظر من، سرپرستى را به مرد بدهند و این، تحقیر مرتبه زن نیست. بسیارى از کارها را خدا تقسیم کرده، آن کارهایى را که متناسب با طبیعت خلقت زن هاست، به زن ها داده و آن کارهایى را که متناسب با طبیعت خلقت مردهاست، به مردها داده است؛ به یکى قوه «عاقله» بیشترى داده و به دیگرى قوه «عاطفه» بیشترى داده است. باید دانست که منظور عقل در این جا، اغلب عقل دوراندیش و عقل تدبیر امور و عقل سرپرستى است.
این که حضرت امیر در نهج البلاغه مى فرماید: «النساء نواقص العقول»، این گونه نباشد که بترسیم و بگوییم سندش اشکال دارد؛ بلکه در این جا منظور از عقل، مدیریت بیرون از منزل است که یک بحث روشن است؛ چون طبیعت مرد نسبت به زن، این چنین است؛ به ویژه در مدیریت بحران، تفاوت زن و مرد بیشتر محسوس است. در کشورهاى اروپایى و آمریکایى که این همه بحث حقوق زن و زن سالارى را مطرح مى کنند، چند درصد رئیس جمهورهایشان زن است؟ چند وزیر خانم در کابینه دارند؟ آنهایى که سردمدار بحث فمینیسم هستند، حتى پست هاى درجه دو را عملاً به خانم ها واگذار نمى کنند؛ زیرا قدرت مدیریت در نوع مردها بیشتر است؛ البته در برخى اشخاص ممکن است استثناء باشد؛ یعنى ممکن است زنى باشد که چهل مرد را ببرد لب چشمه و تشنه برگرداند یعنى در افراد ممکن است استثناهایى وجود داشته باشد. خانواده هاى بسیارى را مى شناسیم که مادر، آنها را اداره مى کند؛ مرد، بى عرضه یا معتاد است یا مدیریت بسیار ضعیفى دارد. مردهایى را مى شناسیم که وقتى حقوق مى گیرند، مستقیم تحویل زن مى دهند؛ چرا؟ چون خودش اگر بخواهد اداره کند، نمى تواند؛ اما زن مدیر است و سى روز با همان حقوق کارمندى، خانه را اداره مى کند. ما اینها را قبول داریم ولى مى خواهیم واقع بینانه صحبت کنیم.
این که قرآن مى فرماید: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ»؛ مردها سرپرستند، منظور این است که طبیعت مرد چنین است و خدا دوست دارد این گونه جامعه اداره شود. اگر زن سرپرست خانواده باشد، جسم و روحیه اش آزرده مى شود؛ فشار زندگى و معیشت، نشاط و شادابى او را مى گیرد؛ ولى در مقابل کارهاى خانه و کارهایى را که نیاز به عاطفه بیشترى دارد – مثل مادرى – بهتر است آن کارها را خانم ها انجام دهند. بعضى خیال مى کنند مادرى چیز کمى است. همین مردهاى جامعه که «قوامون على النساء» هستند، تربیت اینها با چه کسى است؟ آیا تربیت انسان کامل و با شخصیت، کار کمى است؟
ما زن را از کانون خانواده که مرکز آرامش خانواده است، مدیر و مدبر و مربى بچه هاست و بسیارى از مشکلات جامعه بر اثر وظیفه شناسى و انجام مسئولیت هاى او حل مى شود، جدا کرده ایم و از او یک مهره اقتصادى ساخته ایم.
یکى از دوستان ما، خانمش مدیر یک شرکت است و در ماه، چندین بار به مسافرت مى رود. آنها بعد از سال ها زندگى، یک بچه دارند. به او گفتم: این بچه بزرگ شده، در حالى که نه برادر دارد و نه خواهر! گفت: همین را هم مادربزرگش، بزرگ کرده؛ زیرا مادرش معمولاً مأموریت است و من هم کارم در شهرستان است و به تهران رفت و آمد مى کنم! آیا این زندگى است؟ زندگى اى که زن برود شرق ایران و مرد برود غرب ایران و بچه هم این وسط حیران بماند! بچه خودش تعریف مى کرد: این شکلى نیمرو درست مى کنم و این طور ظرف مى شویم و… بهترین خاطره هاى او نیز تعریف و اثرپذیرى از فیلم ها و بازى هاى کامپیوترى بود. واقعاً خدا از ما این را خواسته؟ آیا همه چیز در پول خلاصه مى شود؟ چرا با خواست خدا مبارزه مى کنیم؟ فمینیسم، مبارزه با طبیعت انسان است.
خداوند در آیه 32 سوره نساء یک حرف خیلى زیبایى را مطرح مى کند؛ مى فرماید: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّه بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ»؛ «آن چه را خداوند به سبب آن بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داده، آرزو نکنید. برترى هر یک از مردان و زنان، بهره اى از داده هاى خداوند است» و بعد مى فرماید: «إِنَّ اللّه کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً»؛ «خداوند نسبت به هر چیز، داناترین است».
معناى این آیه، این است که نظام احسن را به هم نزنید و هرکس به پست و نقش خود در این عالم، راضى باشد؛ تا همه کارها به صحت و سلامت پیش رود. مرد وظیفه خود را انجام دهد و زن هم نعمت هاى خدادادى خود را به کار گیرد. خداوند از دیگران آگاه تر است و بهتر مى داند که این نظام آفرینش، به چه سبک و روشى بهتر اداره مى شود.
بله، یک وقت ممکن است مرد از اداره زندگى عاجز باشد. در این صورت، زن اداره مى کند که در این جا به زن ظلم شده است و او ایثار مى کند و کارهایى را انجام مى دهد که وظیفه اش نیست. از این رو، آن زنى که سرپرست خانواده است، باید مورد حمایت حکومت اسلامى قرار گیرد؛ چون تحمل کارهاى اقتصادى و مسئولیت خارج از خانه، براى زن سخت است.
البته کار در بیرون از منزل براى زن، اشکال ندارد؛ اما باید کار او از نظر زمان و نوع کار، با شأنش سازگار باشد. کارهاى فنى مانند ریخته گرى، کار در معدن و یا میزان ساعت کارى برابر با مردان، ظلم به زن است. باید برنامه ریزى شود و آن رشته هایى که با روحیات زنان بیشتر سازگار است، 80 درصد سهمیه آنها براى زنان باشد. بعد از انقلاب، رشته هاى تخصصى زنان، صد درصد مخصوص آنان شد؛ در حالى که قبل از انقلاب، مشترک بود و این، خیلى زشت بود و در مقابل در رشته هاى دیگر، سهمیه پسرها را زیاد کنند و در غیر این صورت، مبارزه با طبیعت زن و مرد و تلخ کردن زندگى است. خدا خواسته است که سختى هاى زندگى، براى مرد باشد. کسب معاش، همراه با گرفتارى ها و سختى هاست و این، وظیفه مرد است. حالا بگویید اسلام به مرد بیشتر خدمت کرده یا به زن؟
در سفرى که آیتالله جوادى آملى براى ارائه پیام امام راحل به گورباچف به شوروى سابق داشتند، خاطراتى را نقل مى فرمود؛ یکى این بود که هواپیماى ما در مسکو نتوانست فرود بیاید؛ چون هوا بد بود. هواپیما در یکى از شهرهاى نزدیک مسکو نشست و بعد با ماشین ما را به مسکو بردند. نصف شب به مسکو رسیدیم. در خیابان مجاور هتلى که براى ما در نظر گرفته بودند، خانمى با موهاى باز و پریشان، در جوى آب، یخ مى شکست. تعجب کردم و گفتم: این خانم در این وقت شب این جا چه کار مى کند؟ گفتند: او کارگر شهردارى است! آیا این کرامت انسانى است؟ گفت: این جا برابرى است! آیا این برابرى، خدمت به زن است؟
بعضى افتخار مى کنند که فلان شرکت حمل و نقل بین المللى، سى زن راننده دارد. تریلى هیجده چرخ که همیشه سالم نیست؛ پنجر هم مى شود. مردهاى قدرتمند، نمى توانند چرخ ماشین هاى سنگین را بلند کنند؛ ولى زن باید در یخ و سرماى شب، این کار را انجام دهد.
اینها خدمت به زن نیست. هر وقت مى خواهند از هر چیزى تبلیغ کنند، یک خانم را آرایش مى کنند و از او استفاده ابزارى مى کنند. این، حرمت زن را از بین مى برد.
بنابر آن چه گفته شد، زن و مرد هر کدام ویژگى هاى خاص خود را دارند که باید بدون تحمیل و بدون تحقیر و براساس همکارى و تکمیل در زندگى، نقش ایفا کنند.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزش به جاى خویش نیکوست
پنکه سقفى تا زمانى که جاى خودش است، خنک مى کند؛ اما اگر آن را یک متر پایین تر بیاورند، گردن مى زند.
آتشى که زیر سماور است، خدمت مى کند؛ ولى اگر آن را روى دست و لباس مردم بگذارند، مى سوزاند.
هرکس و هر چیز، باید وظیفه خودش را انجام دهد. اگر خداوند دو موجود غیرمتفاوت خلق مى کرد که هر کارى از مرد برمى آمد، از زن هم برمى آمد، اینها نمى توانستند با هم زندگى کنند. مرد ویژگى هایى دارد که زن آنها را ندارد و از طرفى، خانم ها ویژگى هایى دارند که مردان ندارد. از این رو، اگر ازدواج کنند و با هم شوند، آرامش پیدا مى کنند و مشکلات فرد و خانواده و اجتماع حل مى شود.
بسیارى از مشکلاتى که مردها دارند، با ازدواج تعدیل مى شوند و خیلى از بحران هاى بیکارى و فسادهاى اخلاقى، با قبول سرپرستى مرد، حل مى شوند. به همین جهت از نگاه قرآن، مردها به دو دلیل زیر سرپرست زن ها هستند:
1. «بِما فَضَّلَ اللّه بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»؛ به خاطر این که خدا برترى هایى به بعضى ها (مردها) داده که منظور، عقل معاش و مدیریت اجتماعى و جسم قوى است و به همین علت، بهتر اداره مى کنند.
2. «بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»؛ به دلیل این که از اموالشان خرج مى کنند [نمى شود خرجش را مرد بدهد و حرف آخر را زن بزند]. ممکن است در خانواده اى یک سال زن و شوهر با هم زندگى کنند و نیاز به رئیس و حرف آخر نباشد. اگر تفاهم بود، نیاز به اعمال ریاست نیست، ولى یک جاهایى پیش مى آید که آن جاها نیاز است به حرف یکى گوش کنند؛ تا اختلاف سلیقه تبدیل به مشکل بزرگى نشود.
اگر بنا باشد سرپرستى جامعه اى را – چه جامعه کوچک که خانواده است و چه جامعه بزرگ تر که محل، شهر و کشور است – در اختیار زن یا مرد قرار بدهند، خداوند در قرآن مى فرماید: نظر من این است که مرد سرپرست باشد. این، اولویت اول است. خدایى که ما را خلق کرده، مى گوید: من این شکلى مى پسندم. این نظر، دلیل دارد؛ گاهى حکمى را که خدا مى دهد، دلیلش روشن نیست و تعبد است؛ مثل این که نماز صبح دو رکعت خوانده شود که واقعاً نمى دانیم چرا؛ ولى گاهى خود خدا حکم را گفته و بعد دلیلش را ذکر کرده است؛ مثلاً درباره روزه، خداوند فرموده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُم تَتَّقُون». دلیل اصلى وجوب روزه را خود خداوند فرموده است. اگرچه سلامت جسمى یا فهمیدن درد فقرا از فواید روزه است؛ اما همه اینها حکمت هستند؛ نه علت. پس علت چیست؟ علت، «لَعَلَّکُم تَتَّقُون» است.
خداوند مى فرماید: من مى خواهم اراده خدایى در شما رشد پیدا کند؛ روحیه تعبد انسان ها زیاد شود؛ مى گویم: از اول اذان صبح تا اول مغرب، امساک کنید و اگر یک دقیقه هم بعد از اذان صبح چیزى خورده شود، قبول ندارم؛ حتى اگر عوض آن یک دقیقه، یک ساعت بعد از مغرب چیزى نخورید، روزه باطل است. من مى خواهم تقوایت را آزمایش کنم؛ روحیه تعبد را در انسان ها تقویت نمایم. مى خواهم متقى شوید. تقوا، یعنى پروا. این، یک مصلحت بزرگى است که انسان یاد بگیرد از خدا حساب ببرد. اگر خدا معلم و سرپرست انسان شد، به خیلى جاها مى رسد؛ به کمال مى رسد.
در آیه مورد بحث نیز خداوند که آفریننده ما مى باشد و به روحیات زن و مرد از همه بیشتر آگاه است، فرموده است: «مردان سرپرست زنان هستند». اگر در جامعه اى مرد و زن وجود داشته باشد و بخواهند تقسیم کار کند، سرپرستى را به چه کسى بدهند؟ به هر دو؛ به هیچ کدام؛ به زن یا به مرد؟ خداوند مى فرماید: به نظر من، سرپرستى را به مرد بدهند و این، تحقیر مرتبه زن نیست. بسیارى از کارها را خدا تقسیم کرده، آن کارهایى را که متناسب با طبیعت خلقت زن هاست، به زن ها داده و آن کارهایى را که متناسب با طبیعت خلقت مردهاست، به مردها داده است؛ به یکى قوه «عاقله» بیشترى داده و به دیگرى قوه «عاطفه» بیشترى داده است. باید دانست که منظور عقل در این جا، اغلب عقل دوراندیش و عقل تدبیر امور و عقل سرپرستى است.
این که حضرت امیر در نهج البلاغه مى فرماید: «النساء نواقص العقول»، این گونه نباشد که بترسیم و بگوییم سندش اشکال دارد؛ بلکه در این جا منظور از عقل، مدیریت بیرون از منزل است که یک بحث روشن است؛ چون طبیعت مرد نسبت به زن، این چنین است؛ به ویژه در مدیریت بحران، تفاوت زن و مرد بیشتر محسوس است. در کشورهاى اروپایى و آمریکایى که این همه بحث حقوق زن و زن سالارى را مطرح مى کنند، چند درصد رئیس جمهورهایشان زن است؟ چند وزیر خانم در کابینه دارند؟ آنهایى که سردمدار بحث فمینیسم هستند، حتى پست هاى درجه دو را عملاً به خانم ها واگذار نمى کنند؛ زیرا قدرت مدیریت در نوع مردها بیشتر است؛ البته در برخى اشخاص ممکن است استثناء باشد؛ یعنى ممکن است زنى باشد که چهل مرد را ببرد لب چشمه و تشنه برگرداند یعنى در افراد ممکن است استثناهایى وجود داشته باشد. خانواده هاى بسیارى را مى شناسیم که مادر، آنها را اداره مى کند؛ مرد، بى عرضه یا معتاد است یا مدیریت بسیار ضعیفى دارد. مردهایى را مى شناسیم که وقتى حقوق مى گیرند، مستقیم تحویل زن مى دهند؛ چرا؟ چون خودش اگر بخواهد اداره کند، نمى تواند؛ اما زن مدیر است و سى روز با همان حقوق کارمندى، خانه را اداره مى کند. ما اینها را قبول داریم ولى مى خواهیم واقع بینانه صحبت کنیم.
این که قرآن مى فرماید: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ»؛ مردها سرپرستند، منظور این است که طبیعت مرد چنین است و خدا دوست دارد این گونه جامعه اداره شود. اگر زن سرپرست خانواده باشد، جسم و روحیه اش آزرده مى شود؛ فشار زندگى و معیشت، نشاط و شادابى او را مى گیرد؛ ولى در مقابل کارهاى خانه و کارهایى را که نیاز به عاطفه بیشترى دارد – مثل مادرى – بهتر است آن کارها را خانم ها انجام دهند. بعضى خیال مى کنند مادرى چیز کمى است. همین مردهاى جامعه که «قوامون على النساء» هستند، تربیت اینها با چه کسى است؟ آیا تربیت انسان کامل و با شخصیت، کار کمى است؟
ما زن را از کانون خانواده که مرکز آرامش خانواده است، مدیر و مدبر و مربى بچه هاست و بسیارى از مشکلات جامعه بر اثر وظیفه شناسى و انجام مسئولیت هاى او حل مى شود، جدا کرده ایم و از او یک مهره اقتصادى ساخته ایم.
یکى از دوستان ما، خانمش مدیر یک شرکت است و در ماه، چندین بار به مسافرت مى رود. آنها بعد از سال ها زندگى، یک بچه دارند. به او گفتم: این بچه بزرگ شده، در حالى که نه برادر دارد و نه خواهر! گفت: همین را هم مادربزرگش، بزرگ کرده؛ زیرا مادرش معمولاً مأموریت است و من هم کارم در شهرستان است و به تهران رفت و آمد مى کنم! آیا این زندگى است؟ زندگى اى که زن برود شرق ایران و مرد برود غرب ایران و بچه هم این وسط حیران بماند! بچه خودش تعریف مى کرد: این شکلى نیمرو درست مى کنم و این طور ظرف مى شویم و… بهترین خاطره هاى او نیز تعریف و اثرپذیرى از فیلم ها و بازى هاى کامپیوترى بود. واقعاً خدا از ما این را خواسته؟ آیا همه چیز در پول خلاصه مى شود؟ چرا با خواست خدا مبارزه مى کنیم؟ فمینیسم، مبارزه با طبیعت انسان است.
خداوند در آیه 32 سوره نساء یک حرف خیلى زیبایى را مطرح مى کند؛ مى فرماید: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللّه بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ»؛ «آن چه را خداوند به سبب آن بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داده، آرزو نکنید. برترى هر یک از مردان و زنان، بهره اى از داده هاى خداوند است» و بعد مى فرماید: «إِنَّ اللّه کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً»؛ «خداوند نسبت به هر چیز، داناترین است».
معناى این آیه، این است که نظام احسن را به هم نزنید و هرکس به پست و نقش خود در این عالم، راضى باشد؛ تا همه کارها به صحت و سلامت پیش رود. مرد وظیفه خود را انجام دهد و زن هم نعمت هاى خدادادى خود را به کار گیرد. خداوند از دیگران آگاه تر است و بهتر مى داند که این نظام آفرینش، به چه سبک و روشى بهتر اداره مى شود.
بله، یک وقت ممکن است مرد از اداره زندگى عاجز باشد. در این صورت، زن اداره مى کند که در این جا به زن ظلم شده است و او ایثار مى کند و کارهایى را انجام مى دهد که وظیفه اش نیست. از این رو، آن زنى که سرپرست خانواده است، باید مورد حمایت حکومت اسلامى قرار گیرد؛ چون تحمل کارهاى اقتصادى و مسئولیت خارج از خانه، براى زن سخت است.
البته کار در بیرون از منزل براى زن، اشکال ندارد؛ اما باید کار او از نظر زمان و نوع کار، با شأنش سازگار باشد. کارهاى فنى مانند ریخته گرى، کار در معدن و یا میزان ساعت کارى برابر با مردان، ظلم به زن است. باید برنامه ریزى شود و آن رشته هایى که با روحیات زنان بیشتر سازگار است، 80 درصد سهمیه آنها براى زنان باشد. بعد از انقلاب، رشته هاى تخصصى زنان، صد درصد مخصوص آنان شد؛ در حالى که قبل از انقلاب، مشترک بود و این، خیلى زشت بود و در مقابل در رشته هاى دیگر، سهمیه پسرها را زیاد کنند و در غیر این صورت، مبارزه با طبیعت زن و مرد و تلخ کردن زندگى است. خدا خواسته است که سختى هاى زندگى، براى مرد باشد. کسب معاش، همراه با گرفتارى ها و سختى هاست و این، وظیفه مرد است. حالا بگویید اسلام به مرد بیشتر خدمت کرده یا به زن؟
در سفرى که آیتالله جوادى آملى براى ارائه پیام امام راحل به گورباچف به شوروى سابق داشتند، خاطراتى را نقل مى فرمود؛ یکى این بود که هواپیماى ما در مسکو نتوانست فرود بیاید؛ چون هوا بد بود. هواپیما در یکى از شهرهاى نزدیک مسکو نشست و بعد با ماشین ما را به مسکو بردند. نصف شب به مسکو رسیدیم. در خیابان مجاور هتلى که براى ما در نظر گرفته بودند، خانمى با موهاى باز و پریشان، در جوى آب، یخ مى شکست. تعجب کردم و گفتم: این خانم در این وقت شب این جا چه کار مى کند؟ گفتند: او کارگر شهردارى است! آیا این کرامت انسانى است؟ گفت: این جا برابرى است! آیا این برابرى، خدمت به زن است؟
بعضى افتخار مى کنند که فلان شرکت حمل و نقل بین المللى، سى زن راننده دارد. تریلى هیجده چرخ که همیشه سالم نیست؛ پنجر هم مى شود. مردهاى قدرتمند، نمى توانند چرخ ماشین هاى سنگین را بلند کنند؛ ولى زن باید در یخ و سرماى شب، این کار را انجام دهد.
اینها خدمت به زن نیست. هر وقت مى خواهند از هر چیزى تبلیغ کنند، یک خانم را آرایش مى کنند و از او استفاده ابزارى مى کنند. این، حرمت زن را از بین مى برد.
بنابر آن چه گفته شد، زن و مرد هر کدام ویژگى هاى خاص خود را دارند که باید بدون تحمیل و بدون تحقیر و براساس همکارى و تکمیل در زندگى، نقش ایفا کنند.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزش به جاى خویش نیکوست
پنکه سقفى تا زمانى که جاى خودش است، خنک مى کند؛ اما اگر آن را یک متر پایین تر بیاورند، گردن مى زند.
آتشى که زیر سماور است، خدمت مى کند؛ ولى اگر آن را روى دست و لباس مردم بگذارند، مى سوزاند.
هرکس و هر چیز، باید وظیفه خودش را انجام دهد. اگر خداوند دو موجود غیرمتفاوت خلق مى کرد که هر کارى از مرد برمى آمد، از زن هم برمى آمد، اینها نمى توانستند با هم زندگى کنند. مرد ویژگى هایى دارد که زن آنها را ندارد و از طرفى، خانم ها ویژگى هایى دارند که مردان ندارد. از این رو، اگر ازدواج کنند و با هم شوند، آرامش پیدا مى کنند و مشکلات فرد و خانواده و اجتماع حل مى شود.
بسیارى از مشکلاتى که مردها دارند، با ازدواج تعدیل مى شوند و خیلى از بحران هاى بیکارى و فسادهاى اخلاقى، با قبول سرپرستى مرد، حل مى شوند. به همین جهت از نگاه قرآن، مردها به دو دلیل زیر سرپرست زن ها هستند:
1. «بِما فَضَّلَ اللّه بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»؛ به خاطر این که خدا برترى هایى به بعضى ها (مردها) داده که منظور، عقل معاش و مدیریت اجتماعى و جسم قوى است و به همین علت، بهتر اداره مى کنند.
2. «بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»؛ به دلیل این که از اموالشان خرج مى کنند [نمى شود خرجش را مرد بدهد و حرف آخر را زن بزند]. ممکن است در خانواده اى یک سال زن و شوهر با هم زندگى کنند و نیاز به رئیس و حرف آخر نباشد. اگر تفاهم بود، نیاز به اعمال ریاست نیست، ولى یک جاهایى پیش مى آید که آن جاها نیاز است به حرف یکى گوش کنند؛ تا اختلاف سلیقه تبدیل به مشکل بزرگى نشود.