«الهیات آرماگدون» راز اصلی مخالفت آمریکا با برنامه هستهای ایران
۱۳۹۵/۰۱/۲۲
–
۷۵ بازدید
مخالفت آمریکا با برنامه هستهای ایران از نگاهی دیگر؛
«الهیات آرماگدون» راز اصلی مخالفت آمریکا با برنامه هستهای ایران/ بررسی تحلیلهای مختلف از چرایی حمایت ابدی آمریکا از اسرائیل
الهیات آرماگدون هستهای مطالبى صرفاً بر روى کاغذ و مفاهیمى در ذهن ها و اندیشه ها نیستند، بلکه چنین تبلیغ مى شود که پیروان این مکتب موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آن جا که شرط ظهور دوباره مسیح، بروز یک “جنگ فراگیر هسته ای” است دنیا براى رسیدن به صلح نهایى، باید هزینه این” جنگ مقدس” را بپردازد.
مخالفت آمریکا با برنامه هستهای ایران از نگاهی دیگر؛
«الهیات آرماگدون» راز اصلی مخالفت آمریکا با برنامه هستهای ایران/ بررسی تحلیلهای مختلف از چرایی حمایت ابدی آمریکا از اسرائیل
الهیات آرماگدون هستهای مطالبى صرفاً بر روى کاغذ و مفاهیمى در ذهن ها و اندیشه ها نیستند، بلکه چنین تبلیغ مى شود که پیروان این مکتب موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آن جا که شرط ظهور دوباره مسیح، بروز یک “جنگ فراگیر هسته ای” است دنیا براى رسیدن به صلح نهایى، باید هزینه این” جنگ مقدس” را بپردازد.
گروه معارف رجانیوز- مصطفی امیری*: شناخت اندیشه غرب در باب “مهدویت، آینده بشر و آخرالزمان”، به ما در تحلیل سیاست خارجى دولتهاى غربى بویژه آمریکا در جهان و مخصوصا در خاورمیانه و جغرافیای ظهور، کمک بسزایی میکند.
به گزارش رجانیوز درک درست این موضوع، مى تواند از رفتار و سیاست خارجى آمریکا، پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاست هاى خاورمیانه اى غرب را روشن کند و از حمایت هاى بى دریغ آنها از رژیم صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، رمزگشایى نماید.
برخی از متفکران و اندیشمندان، در کتابهای خود از جمله کتاب مسیحیت صهیونیست و بنیادگرای آمریکا و کتاب مسیح یهودی و فرجام جهان به تفصیل زمینه شکلگیری و اهداف و برنامههای جنبش مسیحیت صهیونیست را به طور خاص در غرب، به ویژه در ایالات متحده آمریکا، بررسی کرده اند و ابعاد دینی و مذهبی این جنبش را برجسته نموده و مدعی اند که تحلیل قدیمی «حمایت استراتژیک غرب بویژه آمریکا از اسرائیل» و «تأثیر لابی یهودی» در تصمیمگیریها و حمایت از یهود در دنیای غرب، قانع کننده نیست و معتقدند این اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی میباشد و پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینکه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد که در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان نهفته است که این اعتقاد نیز بر مبنای الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای در خاورمیانه استوار است.
هال لیندسی در کتاب خود، “در پیشگوییهای انجیل، جای آمریکا کجاست” که از پرفروشترین کتابهای سال 2001 میلادی آمریکا بود، نقش ایالات متحده آمریکا را در جنگ جهانی آرماگدون بررسی نموده است. نویسنده اثبات میکند که دولت آمریکا جنگ نهایی مقدس را رهبری خواهد کرد و مخالفان مسیح در سراسر جهان را که قبل از آغاز این جنگ، باعث ایجاد ترس و وحشت در جهان شدهاند، شکست خواهد داد و دولت انگلیس در این جنگ مقدس، همکار آمریکا خواهد بود. (صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام، فصلنامه کتاب نقد، ش 32)
اما طنز روزگار این است که، چگونه امکان دارد داعیهداران یک حکومت سکولار، مدعی زمینهسازی برای ظهور مسیح شوند که نه یک سکولار، بلکه پیامبری الهی به شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حکم الهی است. به واقع، هیچ وجه تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و رحمت است، چگونه میتواند اعمال خشن و سرشار از بیرحمی آمریکا و اسرائیل را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل الهی، امروز به دست شیادان آمریکایی در لباس مذهب، که با قدرت، پیوندى گسست ناپذیر یافته اند و مثلث زر و زور و تزویر را دیگربار شکل داده اند، به سوى هدف هاى خاص سیاسى جهت داده مى شود و از درون آن “آپوکالیپس” و “آرماگدون هستهای” زاده مى شود و “پرستش اسرائیل” و حمله به مسلمانان و اشغال سرزمین ها و غارت ثروت ملت ها و تسخیر جهان، درمى آید.
بنابراین رفتار خارجى دولت آمریکا، غالباً تحت تأثیر، انگیزههاى ایدئولوژیک و اعتقادى و ریشه در “الهیات آرماگدون هستهای” دارد. با توجه به نفوذ اندیشه هاى بنیادگرایى و صهیونیسم مسیحى بر هیئت حاکمه آمریکا، نمى توان سیاست خارجى آمریکا به ویژه سیاست خاورمیانه اى آن را در چارچوبى غیر از دیدگاه اعتقادی، تحلیل نمود.
طرح سئوال؛ چرایی حمایت ابدی آمریکا از اسرائیل
اسرائیل کیست و چیست که همه دنیا، باید براى آن هزینه کند؟ آیا فقط دلیل سیاسی دارد و یا پشتوانه دینی؟ چرایی حمایت ابدی و همیشگی دنیای غرب و آمریکا از رژیم اسرائیل، چیست؟ مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا کدام است؟
درک درست این موضوع، مى تواند از رفتار و سیاست خارجى آمریکا، پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاست هاى خاورمیانه اى غرب را روشن کند و از حمایت هاى بى دریغ آنها از رژیم صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، رمزگشایى نماید.
دیدگاه اول: تحلیل سنتی
در برابر این سؤال، دو نوع پاسخ وجود دارد: یکى، پاسخ سنتى که همواره گفته شده و تکرار مى شود و خلاصه اش، آن است که غرب، پس از ظهور کمونیسم و توسعه طلبى هاى اتحاد جماهیر شوروى، براى تثبیت موقعیت و گسترش حوزه نفوذ خود در خاورمیانه و کنترل ملت ها و دولت هاى مسلمان و دست اندازى بر ثروت و دارایى آنان، به بهانه دفاع از قوم یهود که گفته مى شود در جنگ جهانى دوم از سوى نازى ها مورد ستم واقع شده بودند، با یک طرح استعمارى و با استفاده از غفلت مسلمانان و در اوج اختلاف و درگیرى هاى درون جامعه عرب، فلسطین را تصاحب نمود و آن را پایگاه ثابت خود در قلب جهان اسلام قرار داد و در طول این سال ها نیز به رغم همه مخالفت ها، غرب و به ویژه آمریکا نسبت به ادامه روند حمایت از اسرائیل و ایستادگى در برابر اعاده حقوق ملت فلسطین، تحت تأثیر لابى قدرتمند یهود، این پروژه را ادامه مى دهد. این پاسخ، ساده ترین پاسخى است که به مسئله حمایت ابدی آمریکا و غرب از اسرائیل، داده شده است.
هرچند به وضوح مى توان دریافت که غرب سرمایه دارى، که تمامى اقدامات خود را بر محور محاسبه سود و زیان و هزینه و فایده تنظیم مى کند، اما در قبال هزینه حداکثرى مادى و معنوى که براى حفظ موجودیت اسرائیل تاکنون پرداخته است، به منافع حداقلى خود نیز نرسیده است؛ به ویژه آن که مقبولیت و اعتبار خود را نزد ملت هاى مسلمان و عرب به کلى از دست داده و موج نفرت عمومى و خشم و خشونت را علیه خود بسیج نموده است و هیچ چشم انداز روشنى نیز از پیروزى و موفقیت در افق آینده رژیم اسرائیل و حل مسائل عدیده آن وجود ندارد.
دیدگاه دوم: تحلیل واقعی
اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی می باشد و پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینکه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد که در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان نهفته است که این اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هستهای در خاورمیانه استوار است.
در پرتو این تحلیل که به نظر می رسد واقعی تر نیز باشد؛ نه فقط چرایى ایستادگى دیوانه وار غرب و آمریکا بر حمایت از اسرائیل و ادامه تجربه شکست خورده تشکیل دولت اسرائیلى در خاورمیانه روشن مى شود بلکه رمز دشمنى غرب و به ویژه آمریکا با انقلاب اسلامى ایران، توسعه حضور نظامى آمریکا در خاورمیانه و خلیج فارس در آستانه سال 2000 میلادى، حادثه 11 سپتامبر و رخدادهاى پس از آن، جنگ علیه تروریسم، محور شرارت خواندن ایران، و متعاقب آن حمله به عراق، طراحى براى تحریم و محاصره همه جانبه ایران و مخالفت با برنامه هستهای ایران و … بسان حلقه هاى به هم پیوسته یک سناریوى کامل عملیاتى روشن مى شود.
مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا
پس از جنگ جهانى دوم، آمریکا، رهبرى بلامعارض غرب را در دست دارد؛ آن کشور به برکت موقعیت جغرافیایى خود و دورى از صحنه جنگ گسترده اى که اروپا را به طور کامل و بخش هاى زیادى از شرق و غرب عالم را در آتش خود فروبرده بود، از آسیب هاى آن جنگ در امان ماند و با دخالت خود در حمله اتمى به ژاپن، راه پایان دادن به آن جنگ را هموار نمود و سپس با قبول مسئولیت بازسازى کشورهاى اروپایى آسیب دیده از جنگ، نقش برادر بزرگ تر را ایفا کرد و در دوران جنگ سرد و تحت تأثیر سیاست “مهار شوروى” و حمایت از اروپا در برابر تعرض اتحاد جماهیر شوروى، با تشکیل “ناتو نظامی”، پایگاه هاى نظامى خود را در سراسر اروپا توسعه داد و بدین ترتیب دنیای غرب، یک سره تحت سیطره سیاسى- نظامى آمریکا قرارگرفت.
دست کم از 60 سال قبل تاکنون، حکومتهای کشورهاى اروپایى، به ویژه در سیاست خارجى خود، مستقل نبوده سیاست نهایى در غرب، نه در پایتخت هاى این کشورها، بلکه در واشنگتن آمریکا رقم خورده است و این چیزى است که در رفتار سیاسى غرب و در اظهارات برخی از مقامات کشورهاى غربى به وضوح نمایان است؛ عباراتى نظیر آنچه در جریان همراهى انگلستان با آمریکا در جنگ عراق بر زبان تونی بلر، نخست اسبق وزیر انگلیس، جارى شد و او خود را “سگ دست آموز رئیس جمهور آمریکا” خواند، شاید زبان حال غالب دولت مردان کشورهاى غربى است!
اکنون، باید دید سیاست در آمریکا بر چه مدارى مى گردد و چه جریان و اندیشه و با چه رویکردى، بر فرایند سیاست خارجى آمریکا، اثرگذار است؟ زیرا درک درست این موضوع مى تواند از رفتار و سیاست خارجى آمریکا، پرده بردارد و در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاست هاى خاورمیانه اى غرب را روشن کند و از حمایت هاى بى دریغ آنها از رژیم صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، را رمزگشایى نماید.
طی دهه های گذشته، جریان جدیدی در آمریکا، از اتحاد سه نیروى فعال و قدرت برتر در عرصه سیاست آمریکا، یعنی “صهیونیست هاى یهودى” به عنوان قدرت مالی، “نومحافظه کاران” به عنوان قدرت اجرایی و “صهیونیست هاى مسیحى” به عنوان قدرت دینی، تشکیل یافته است. این مثلث، تمام آمریکا را در اختیار دارد و آمریکا، نیز تمام دنیا را در اختیار دارد.
صهیونیسم مسیحی، قدرت ایدئولوژیک آمریکا
جریان صهیونیسم مسیحى، را گروهى از کشیشان “بنیادگراى پروتستان” آمریکایى، رهبرى مى کنند. این جریان “راست مسیحى”، با عناوین دیگرى هم چون “مسیحیان دوباره تولد یافته” نیز شناخته مى شوند و از آن جا که معتقد به ظهور دوباره مسیح بعد از هزار سال، مى باشند، به مسیحیان “هزاره گرا” نیز معروفند و از آن رو که معتقدند براى ظهور دوباره مسیح، باید چند خواسته یا “مشیت الهی”، را عملى کنند به عنوان مکتب” خواسته هاى مسیح” نیز شهرت یافته اند. راست گریان مسیحی، به شدت “جبرگرا و تقدیری” هستند و معتقدند، شکست ها و پیروزی های آمریکا، در نقاط مختلف جهان، در تاریخ این کشور، تقدیر این کشور بوده و چاره ای جز آن، نیست. اولین مسیحی صهیونیست که وارد کاخ سفید شد «جیمی کارتر» بود. جیمی کارتر در نطقی که در کنیست اسرائیلی ایراد کرد می گوید که «رابطه ما با مردم اسرائیل فراتر از یک رابطه ویژه است. مسئله هم پیمانی و “نفوذ فرهنگ دینی یهودیت در مسیحیت” است و ما چیزی شبیه وحدت اخلاق، احکام و فرهنگ با شما یهودیان داریم» به این ترتیب مسئله را فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی می داند و این شاید اولین سیاستمدار بلندپایه کاخ سفید بشمار می رود که مسیحی صهیونیست است.
پس از او ریگان است که جمله معروفی بدین مضمون دارد: «من از خدا می خواهم به من این توفیق را بدهد که کلید شلیک موشک هسته ای را من فشار دهم تا جنگ آرماگدون آغاز شود.» و در ادامه خط مسیحیت صهیونیستی «جورج بوش» پسر (وابسته به کلیسای Rebirth)، مسئله جنگ صلیبی ها و اسلام را بعد از حوادث 11 سپتامبر مطرح می کند و مسأله یداللهی (دست خدا؛ جریان صهیونیسم مسیحی، معتقدند قدرتی که دارند تجلّی دست خدا است) و این که ما می خواهیم اراده خدا را محقق کنیم و نیروهای اهریمنی و کشورهای محور شرارت را ـ که به زعم او «ایران، عراق و کره شمالی» هستند ـ نابود کنیم. همه این واژه ها در سخنان رییس جمهور سابق آمریکا، ریشه در ادبیات و لاهوت عهد قدیم (تورات)، دارد. وی، مسئله آزادی ملتها را مطرح می کند- البته آزادی و دموکراسی از نوع آمریکایی به سبک و سیاق مسیحیت صهیونیست- که معتقدند که در رأس همه حکومتهای آزاده یک حکومت به نام حکومت آمریکا؛ باید وجود داشته باشد که به لطف همراهی با اسرائیل به عنوان خط مقدم، جبهه رویارویی و پایگاه مقاومت فرزندان خدا در مقابل نیروهای اهریمنی باشد.
نئوکانها، قدرت اجرایی آمریکا
جریان دیگرى که در متن ساختار قدرت در آمریکا حضور دارد، جریان موسوم به “نو محافظه کارى راست افراطى” است. نسل جدید نومحافظه کاران از دوران حکومت ریگان به صحنه آمد و با ریاست جمهوری جرج بوش پسر به اوج رسید. این جریان، در پرونده خود، طراحى پروژه فروپاشى شوروى را در کارنامه خود دارد؛ اعلامیه” قرن جدید آمریکا” را نیز تهیه کرده و براساس آن، طرح حمله به عراق را طراحى و اجرا کرده است.
این گروه، آمریکا را قدرت برتر جهان مى دانند و تنها فرهنگ آمریکایى را، اصیل مى شناسند، لیبرال دموکراسى موجود در آمریکا را الگوى نهایى و پایانى سعادت بشر مى دانند. تلاش مى کنند جهان را در قبضه قدرت آمریکا درآورند. و هم اینک قدرتمندترین و فراگیرترین جریان و تشکیلات سیاسى در آمریکا به حساب مى آیند. این جریان، نیز هم چون صهیونیست هاى یهودى، حمایت از رژیم اسرائیل را اصل دانسته و براى حفاظت از آن رژیم، ایده خاورمیانه بزرگ را با مرکزیت اسرائیل، طرح و تعقیب مى کنند.
صهیونیست هاى یهودى، قدرت مالی و رسانه ای آمریکا
سومین قدرت بزرگ آمریکا، صهیونیست های یهودی هستند که در قالب جمعیت یهودیان ساکن آمریکا، گردهم میآیند. لابى هاى قدرتمندى همچون” ایپک” که منویات رژیم اسرائیل را در آمریکا تعقیب نموده و حافظ منافع رژیم صهیونیستى در لایه هاى نظام تصمیم گیرى آمریکاست ، نمونه بارز تبلور اراده و قدرت صهیونسیم یهودی در آمریکا، می باشد. هدف راهبردى صهیونیسم یهودى، با عنایت به نفوذ گسترده و امکانات فوق العاده اش در آمریکا، حمایت همیشگی از اسرائیل و پىگیرى برنامه ها و خواسته هاى این رژیم در در جهان، است. در طول سال هاى تشکیل اسرائیل، این جریان، آمریکا را واداشته است که از اسرائیل پشتیبانى مالى و تسلیحاتى کند، در مجامع بین المللى از آن رژیم، جانب دارى کند و هر قطعنامه اى علیه اسرائیل را در سازمان ملل بى اثر سازد و در شوراى امنیت، وتو نماید، و هم پیمانان آمریکا را وادار به حمایت از اسرائیل و عقب نشینى در قبال خواسته هاى آن رژیم، نماید.
هالیوود، در خدمت آخرالزمان آمریکایی
این جریان در آمریکا، برای تسریع این حوادث، از تمام ابزارها و امکانات، کمال استفاده را داشته اند. و تنها یک نمونه از هزاران نمونه این ابزارها، صنعت “فیلم سازی هالیوود” می باشد که کاملا در جهت خدمت به اهداف صهیونیست ها و جنبش “مسیحیان انجیلی و از نو تولد یافته” حرکت می کند. فیلم هایی سیاسی و براساس محورهای دینی، تولید و به نمایش در می آیند. محتوای بیشتر این فیلم ها بر محور حمایت از اسرائیل قبل از ظهور حضرت مسیح، دور می زند. فیلم «اسرائیل کلید نجات آمریکا» و «قدس د،س» و یا «ماتریس» (Matrix ) و …، نمونه هایی از صدها فیلم در هالیوود است که بر این عقیده، استوار است. به عنوان مثال، فیلم ماتریس، ساخت سال 2000، و در آستانه ورود به هزاره سوم میلادی، آینده تیره و تارى را براى بشریت و جهان، مجسم مى کند که تنها نقطه روشن، شهرى است به نام zion یا (صهیون) که امید بشر به آن است و انسان در آن نجات مى یابد و به کمال مى رسد.
الهیات آرماگدون، تبلور مثلث شوم “عقیده، ثروت و قدرت آمریکایی”
بعد از معرفی سه قدرت برتر “دینی، اجرایی و مالی” آمریکا و تحلیل اجمالی از ساختار قدرت در آمریکا، به روشنی، درمی یابید که سیاست خارجى آمریکا از لحاظ ایدئولوژیک و نظرى، تحت تاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى، توسط نومحافظه کاران و نئوکان ها، و از حیث مالى و رسانه اى، توسط صهیونیست هاى یهودى، حمایت و پشتیبانی، مى شود و رفتار دولت فعلى آمریکا در جهان و بویژه در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى، است.
آرزوی مسیحیت صهیونیسم، جهان در انتظار جنگ هستهای آرماگدون
مسیحیان صهیونیست، معتقد به هفت مرحله یا هفت مشیّت الهىاند که به ترتیب در آخرالزمان به وقوع مىپیوندد. این باور هفت مرحلهای بودن پایان تاریخ از نظر این جنبش، مستلزم تحقق حوادثی است که از جمله این حوادث: یهودیان باید دو مسجد «الاقصی» و «قبۀ الصخرۀ» در بیتالمقدس را منهدم کنند و به جای این دو، معبد بزرگ هیکل سلیمان را بنا نمایند. و بعد از این تخریب، جنگ نهایی مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز میشود. البته قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فراخواهد گرفت. همچنین قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم نمایند.
متاسفانه از وجوه مشترکِ اعتقادات کسانى که مراحل چندگانه اندیشه مسیحیت صهیونیستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون یا جنگ فرات است. مسیحیان صهیونیست با کنار هم قرار دادن دو آیه از کتاب مقدس، نتیجه مىگیرند که این جنگ اتمى، هستهای و نوترونى خواهد بود.
مسیحیان صهیونیست
معتقد به هفت مرحله یا هفت مشیّت الهىاند که به این ترتیب در آخرالزمان به وقوع مىپیوندد:
1. بازگشت یهودیان به فلسطین؛
2. ایجاد دولت یهود در ارض موعود؛
3. موعظه شدن بنى اسرائیل و دیگر مردم دنیا به وسیله انجیل؛
4. دوره وجد یا سرخوشى؛ بهشت رفتن کسانى که به کلیسا ایمان آوردهاند؛
5. دوره هفت ساله حکومتِ دجال یا آنتىکراست (ضد مسیح، موعود اسلام) و بدبختی یهودیان و دیگران؛
6. وقوع جنگ آرماگدون یا جنگ همهگیر که در آن، همه زمین به سختى نابود خواهد شد؛
7. شکست لشکریان دجال (آنتی کراست، ضد مسیح، موعود اسلام) و ایجاد حکومت مسیح به پایتختى قدس (اورشلیم). در این دوره، یهودیان به مسیح ایمان مىآورند.
گروهی معتقدند مرحله اول تا سوم تحقق یافته است. توضیح بیشتر اینکه: مرحله اول یعنی بازگشت یهودیان به فلسطین (تا سال 1948 میلادی) و دوم (در سال 1948 میلادی) تحقق یافته است و اکنون دنیا در مرحله سوم (کلیساى تلویزیونى) به سر مىبرد و بقیه مراحل تا سال 2007 میلادی و به اعتقاد برخى تا سال 2026 میلادی و… تحقق خواهد یافت.
در مرحله چهارم تا هفتم این نظریه، اختلاف است، ولى یکى از روایتهای این مرحله چنین است: مسیح در دورهاى مىآید و در برابر مسیحیان صهیونیست ظاهر مىشود و عدهاى (به روایتى 144 نفر) را با سفینه به بهشت مىبرد و نابودى جهان طى جنگ آرماگدون را مشاهده میکنند. ولى مسیح در گیرودار نابودى جهان، به زمین برمىگردد و در جنگ آرماگدون بر سپاه شر و دجال (موعود اسلام)، پیروز مىشود و حکومت هزارساله خود را بنیاد مىنهد.
حوادث برای تحقق مراحل هفت گانه پایان تاریخ و مقدمه ظهور مسیح
این باور هفت مرحلهای بودن پایان تاریخ از نظر این جنبش، مستلزم تحقق حوادثی است که باید تا ظهور دوباره مسیح به وقوع پیوندد و پیروان این مکتب وظیفه دینی دارند تا برای تسریع در عملی شدن این حوادث بکوشند. این حوادث عبارتند از:
1. مهاجرت یهودیان به فلسطین. یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده شوند و تشکیل دولت و کشور اسرائیل در گسترهای از رودخانه نیل تا فرات به وجود آید و یهودیانی که به اسرائیل مهاجرت نمایند، اهل نجات خواهند بود؛
2. یهودیان باید دو مسجد «اقصی» و «صخره» در بیتالمقدس را منهدم کنند و به جای این دو، معبد بزرگ هیکل سلیمان را بنا نمایند؛ از سال 1967 میلادی تا به حال یهودیان و مسیحیان صهیونیست بیش از صد بار به این دو مسجد حمله کردهاند.
3. روزی که یهودیان دو مسجد اقصی و صخره را در بیتالمقدس منهدم کنند، جنگ نهایی مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز میشود؛ در این جنگ جهانی تمام جهان نابود خواهد شد.
4. روزی که جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات «عملی نمودن خواستههای مسیح» که مسیحیان دوباره تولد یافته هستند و نیز یهودیان ایمان آورده به مسیحیت، نجات یافته، و حضرت مسیح را خواهند دید و توسط یک سفینه عظیم از دنیا به بهشت منتقل خواهند شد و از آنجا همراه با او نظارهگر نابودی جهان و عذاب سخت در این جنگ مقدس و نابودی بقیه خواهند بود؛
5. در جنگ آرماگدون زمانی که پیروزی ضدمسیح (دجال) نزدیک است، مسیح همراه مسیحیان دوباره تولدیافته و یهود ایمان آورده به مسیحیت، در جهان ظهور خواهد کرد و ضدمسیح را در پایان این جنگ مقدس شکست خواهد داد و حکومت جهانی هزارساله خود را در مرکزیت بیتالمقدس برپا خواهد ساخت. آنگاه معبد سلیمان که مسیحیان و یهودیان قبل از آغاز جنگ آرماگدون به جای مسجد اقصی و صخره در بیتالمقدس ساختهاند محل حکومت جهانی حضرت مسیح خواهد شد؛
6. دولت صهیونیستی اسرائیل با کمک آمریکا و انگلیس، مسجد اقصی و مسجد صخره در بیتالمقدس را نابود خواهد کرد و معبد بزرگ به دست آنان در این مکان ساخته خواهد شد و این رسالت مقدس به عهده آنهاست.
7. این حادثه پس از سال دوهزار میلادی حتماً اتفاق خواهد افتاد؛
8. قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فراخواهد گرفت؛
9. قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم نمایند.
جنبش تدبیری، خطرناکترین شاخه صهیونیسم مسیحی
از مهمترین و خطرناکترین جنبشهاى اصولگراى صهیونیسم مسیحى «جنبش تدبیرى» است. این جنبش، به اخبار کتاب مقدس درباره چگونگى تدبیر خداوند در جهان هستى و سرانجام آن، استناد میکنند از جمله:
1. باید در روند برپایى دولت اسرائیل و بازگشت یهودیان، سرعت بخشید.
2. آنگاه دشمنان خدا به اسرائیل حمله میکنند و جنگ اتمى آرماگدون شعلهور میشود که ویرانىهاى بسیار و میلیونها کشته بر جاى مىگذارد.
3. پس از این رخداد، حضرت مسیح ظهور مىکند تا پیروان خود را نجات دهد.
4. سپس صلح و آرامش در حکومت مسیح استقرار مىیابد. این حکومت، هزار سال در زیر آسمان و روى زمین جدید ادامه پیدا خواهد کرد.
بنابراین اعضاى این جنبش معتقدند که تشکیل حکومت یهودى در کشور فلسطین نشانه نزدیک شدن ظهور حضرت مسیح است. تا زمانىکه یهود به طور کامل بر فلسطین تسلط پیدا نکرد و دو مسجد الاقصى و قبۀ الصخرۀ، معدوم و معبد بزرگ یهود به جاى آن بنا نگردد، ظهور حضرت به تأخیر خواهد افتاد.
جنگ هستهای آرماگدون
متأسفانه از وجوه مشترکِ اعتقادات کسانى که مراحل چندگانه اندیشه مسیحیت صهیونیستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون یا جنگ فرات است. مسیحیان صهیونیست با کنار هم قرار دادن دو آیه در صحیفه خزیقال و زکریاى نبى نتیجه مىگیرند که این جنگ، اتمى، هسته ای و نوترونى خواهد بود.
بر اساس اعتقادات مسیحیان صهیونیست، باید حوادث زیر صورت گیرد تا مسیح دوباره ظهور کند. البته پیروان اندیشه مسیحیت صهیونیستى وظیفه دارند براى تسریع در ظهور حضرت مسیح و این حوادث، کوشش نمایند:
1. باید یهودیان از سراسر جهان به فلسطین آورده شوند و کشور اسرائیل در گسترهاى از رودخانه نیل تا فرات به وجود آید؛ یهودیان مهاجر، اهل نجات خواهند بود؛
2. یهودیان باید مسجدالاقصى و صخره در بیتالمقدس را منهدم کنند، و به جاى آن، معبد بزرگ یهودیان (هیکیل سلیمان) را بنا نهند؛
3. روزى که یهودیان، مسجدالاقصى و صخره را منهدم نمایند، جنگ نهایى مقدس (آرماگدون) به رهبرى آمریکا و انگلیس آغاز میشود.
4. در روز آغاز جنگ آرماگدون، مسیحیان، توسط سفینهای از دنیا به بهشت منتقل مىشوند و از آن جا همراه مسیح، نظارهگر نابودى جهان و عذاب سخت خواهند بود؛
5. زمانى که در جنگ آرماگدون، ضد مسیح یا دجال (آنتی کراست، موعود اسلام) در حال پیروزى است، مسیح همراه مسیحیان به بهشت میرود و ظهور مىکند، ضد مسیح را شکست مىدهد و حکومت هزار ساله و جهانى خود را که مرکز آن بیتالمقدس (اورشلیم) است، برپا خواهد کرد.
متاسفانه از وجوه مشترکِ اعتقادات کسانى که مراحل چندگانه اندیشه مسیحیت صهیونیستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون یا جنگ فرات است. جنگ آرماگدون در دره مجدو در دشت خزرال واقع در شمال اسرائیل و در ساحل غربى رود اردن روى مىدهد. گفته مىشود که آیه زیر در صحیفه خزیقال و زکریاى نبى درباره این جنگ است:
الف) بارانهاى سیلآسا و تگرگهاى آتش و گوگرد، موجب تکانهاى سختى در زمین خواهد شد. کوهها سرنگون میشوند، صخرهها خواهند افتاد و جمیع حصارهاى زمین منهدم خواهند شد؛
ب) گوشت پاهاى ایشان در حالت ایستاده، کاهیده خواهد شد و چشمهای آنها گداخته میشود و زبانهایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد.
مسیحیان صهیونیست با کنار هم قرار دادن این دو آیه، نتیجه مىگیرند که این جنگ، اتمى، هسته ای و نوترونى خواهد بود.
آمریکا، در تدارک جنگ هسته ای آرماگدون
اکنون به معرفی “الهیات آرماگدون” و مبانی ایدئولوژیک و سیاست اعتقادی دولت آمریکا، و نتیجه آن در خاورمیانه، خواهیم پرداخت. دیدگاه و اعتقاد و دیدگاه قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل از ظهور و بازگشت مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی “مسجد الاقصی” در فلسطین و احداث و بنای مجدد “معبد سلیمان” مورد ادعای یهودیان، به جای آن، جنگ جهانى آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول مى انجامد. دنیا، طى یک این جنگ هسته اى آرماگدون، نابود خواهد شد!
قدرت دینی و اعتقادی در آمریکا معتقدند، مسیحیان باید براى رسیدن به صلح جهانى و حاکمیت جهانی مسیح، مقدمات جنگ هسته ای آرماگدون را فراهم کنند. از اینرو، مبناى نظرى اعتقادی و بالطبع آن، سیاست هاى خاورمیانه اى دولت آمریکا، برگرفته از آموزه هاى مکتب “مبلغان انجیل” می باشد، که آن نیز مبتنى است، بر پیش گویى هایى درباره آخرالزمان که ” آپوکالیپس” و “الهیات آرماگدون”، خوانده مى شود و از “سفر دانیال” در تورات (عهد قدیم) و رویاها و “مکاشفات یوحنا” در انجیل (عهد جدید)، برگرفته شده است. براساس این پیش گویى ها، حوادثى چند، باید به وقوع بپیوندد تا عیسى مسیح مورد ادعای جنبش مسیحیان راست گرا، دوباره ظهور نماید و پیروان این مکتب مى بایست به عنوان وظیفه شرعى! براى تسریع در عملى شدن این حوادث، تلاش نمایند. طبق مبانی “مبلغان انجیل”، این نماد قدرت برتر و ایدئولوژیک در آمریکا، حوادثی را طراحی کردند که “مقدمات ظهور مسیح”، باشد که سناریوى ساخته و پرداخته آنها در مورد این تحول و مقدمات آن به شرح زیر است:
1- باید یهودیان از سراسر جهان به فلسطین آورده مى شوند و کشور اسرائیل در حدفاصل رود نیل تا فرات به وجود مى آید.
2- باید یهودیان، مسجد الاقصى و مسجد صخره را در بیت المقدس ویران کرده و به جاى آن معبد (هیکل) سلیمان را بنا کنند.
3- آن گاه که دو مسجد یاد شده در بیت المقدس و در فلسطین، منهدم و ویران شدند، جنگ نهایى مقدس! بین قواى” خیر” و نیروى” شر” آغاز خواهد شد؛ قواى خیر، به رهبرى آمریکا و انگلیس و نیروى شر که با میلیون ها نفر از مشرق، روسیه، ایران و عراق به سوى غرب هجوم مى آورند در منطقه اى به نام” هار مجدو” یا” آرماگدون” واقع در دره اى در شمال فلسطین و در نزدیکى حیفا، با یک دیگر برخورد مى کنند. به اعتقاد قدرت ایدولوژیک آمریکا، در این جنگ جهانى که هفت سال طول می کشد، دنیا و جهان، طى یک نبرد هسته اى، نابود خواهد شد!
4- در این هنگام عیسى مسیح، به زمین باز خواهد گشت و مسیحیان دوباره تولد یافته را با یک سفینه عظیم با خود به آسمان خواهد برد.
5- در جنگ هسته ای آرماگدون هنگامى که قواى شر به فرماندهى ضد مسیح (دجال منجی اسلامی) در حال پیروزى است، عیسى مسیح، به همراه “مسیحیان دوباره تولد یافته”، ظهور خواهد کرد و ضد مسیح را شکست مى دهد و حکومت جهانى خود را به مرکزیت بیتالمقدس و در معبد سلیمان که به جاى مسجد الاقصى و مسجد صخره، ساخته شده است، برپا مى کند.
6- مسیحیان براى تعجیل در ظهور مسیح، باید کشور بابل، یعنى کشور عراق را نابود کنند و رودخانه فرات باید کاملا خشک شود و این از علائم ظهور و رجعت عیسى مسیح است!
7- با ظهور دوباره مسیح و شکست دجال، صلح همیشگی بر جهان حکمفرما مى شود، از این رو، مسیحیان باید براى رسیدن به صلح جهانى، مقدمات جنگ هسته ای آرماگدون را فراهم کنند.
نکته مهم در این باب آن که، الهیات آرماگدون هسته ای، مطالبى صرفا بر روى کاغذ و مفاهیمى در ذهن ها و اندیشه ها نیستند، بلکه چنین تبلیغ مى شود که پیروان این مکتب موظفند، همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آن جا که شرط ظهور دوباره مسیح ، بروز یک “جنگ فراگیر هسته ای” است دنیا براى رسیدن به صلح نهایى، باید هزینه این” جنگ مقدس” را بپردازد و از آن رو که آمریکا جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد کرد، مى بایست و حق دارد مقدمات آن را فراهم کند، پایگاه هاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس توسعه دهد و بدان دلیل که نقطه کانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم اسرائیل را از هر جهت تدارک و حمایت کند، عراق را اشغال نماید، سوریه و لبنان را در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره نظامى قرار دهد.
وقتی صحنه و نقشه “سایت دینامیک آینده بشر و خاورمیانه” از منظر هیات حاکمه آمریکایی ها، ترسیم و تصویر میشود، درمی یابیم که غالب جنگ ها و اقدمات آمریکا، بیشتر با پشتوانه الهیات آرماگدون و با انگیزه عقیدتی و دینی، انجام می پذیرد و بقیه دلایل همچون استفاده از نفت و انگیزه های اقتصادی ایجاد جنگ، دلیل اصلی و واقعی نمی باشد.
خاورمیانه، نمود عینی مبانی نظری سیاست خارجی آمریکا
صدام و رژیم بعث عراق در یک توافق پنهانى با دولت آمریکا، درحالى که حمایت همه رژیم هاى وابسته به آمریکا در منطقه خلیج فارس را باخود دارد، جنگ تمام عیارى را با جمهورى اسلامى ایران با انگیزه توقف انقلاب اسلامى آغاز مى کند، بعد از مدتی طرح آمریکایی “تجزیه و فروپاشی امپراتوری شوروی” که از مدت ها قبل زمینه هاى آن فراهم آمده است، به بار مى نشیند و امپراتورى بزرگ شوروى که در ادبیات راست هاى افراطى حاکم بر آمریکا ” امپراتورى شر” نامیده مى شود، سقوط مى کند و آمریکا داعیه دار” نظم نوین جهانى” مى شود.
در همین حال، صدام دیکتاتور عراق، با فروپاشى شوروى به سوى آمریکا، چرخش مى کند، وی پس از ناکامى در جنگ با ایران، به کویت، نیز حمله میکند و راه را براى حضور گسترده آمریکا در خلیج فارس فراهم کند؛ آمریکا به بهانه بازپس گیرى کویت، عملیات “طوفان صحرا” را طراحى مى کند و منطقه خلیج فارس را صحنه تاخت و تاز ارتش خود و متحدان اروپائى اش قرار مى دهد؛ پایگاه هاى ثابت نظامى آمریکا در کویت، عربستان، قطر، بحرین، امارات و عمان برپا مى شوند و ناوگان های آمریکا رسما در خلیج فارس مستقر مى شود.
در آستانه هزاره سوم میلادی، عملیات های جدید جنگی، با پشتوانه دینی و عقیدتی، با شدت ادامه می یابد. درست در آغاز هزاره سوم و در سال 2001 میلادی، “حادثه یازده سپتامبر” رخ می دهد. جهان به دو گروه خیر و شر، تقسیم میشود و رسما “الهیات آرماگدون” در ادبیات سیاسی جهان، نقش اول را ایفا می کند و رییس جمهور اسبق آمریکا، جرج بوش پسر، در یک نطق رسمی تلویزیونی جهان را به دو گروه خیر و شر، تقسیم می کند که برگرفته از الهیات توراتی و نظریه آرماگدونی، دارد. حمله آمریکا به عراق به بهانه حمایت از آزادی و تروریسم قوای شر، آغاز میشود. رئیس جمهور اسبق آمریکا بر این اقدام خود، نام” جنگ صلیبى” مى گذارد و این نشانه دیگرى است از ردپاى اندیشه هاى صهیونیسم مسیحى در سیاست خارجی آمریکا. جرج بوش پسر، طبق ادبیات “کلیسای انجیلی” جهان را به “دو گروه خیر و شر” تقسیم می کند، رئیس جمهور آمریکا در این “جنگ صلیبى”، خود را “نماینده عیسى مسیح”، معرفى مى کند که مامور آزادی جهان از دست نیروهای اهریمن است.
طبق مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا، بعد از عراق، نوبت کشور سوریه است تا بار دیگر، صحنه تاخت و تاز نقشه های شوم قدرت های استکباری و در جهت اهداف رژیم اسرائیل و صهیونیسم بین الملل، قرار گیرد.
و اما درباره کشور ایران طرح مستقل و متمایزى وجود دارد. از آن جا که حمله نظامى با توجه به توانمندى هاى منحصربه فرد ایران و سابقه مقاومت پیروزمندانه ملت ایران در مقابل تهاجم خارجى، ناممکن مى نماید، راهبرد دو پایه” فشار از خارج و فروپاشى از داخل” انتخاب مى شود و این بار تلاش ایران براى دست یابى به فن آورى صلح آمیز هسته اى، کانون اصلى فشار علیه این کشور قرار مى گیرد. ایران را محکوم به تعلیق فعالیت هاى هسته اى خود مى کنند اما رهبرى قدرتمند و ملت مقاوم ایران با پشتوانه ملت ایران، ایستادگى مى کنند.
جمع بندی
بى آن که بخواهیم در خصوص میزان موفقیت آمریکا و غرب در تعبیرخواب آشفته “جنگ و نبرد هسته ای آرماگدون” که از سال ها قبل، زمینه سازى شده، قضاوتى صورت بدهیم، – هرچند اکثریت مسلمانان، معتقدند، غرب در این موج جدید و تهاجم علیه اسلام و جهان شرق، جز ناکامى و شکست و تحمل خسارت هاى فراوان و هزینه هاى سنگین هیچ دست آوردى نداشته و نخواهد داشت، و هر کس وضع دیروز و امروز فلسطین، را تصور کند، تصدیق خواهد کرد که رژیم جعلى اسرائیل، قابل دوام نیست و فکر تشکیل یک کشور مصنوعى یهودى با ملیت هاى گوناگون در قلب خاورمیانه و جهان اسلام، از ابتدا اندیشه اى باطل و فکرى خام بوده است- اما تصور مى کنیم، توانسته باشیم به سوال اصلى این یادداشت، یعنى رمز حمایت دیوانه وار غرب و آمریکا از رژیم صهیونیستى و تحمیل این همه خسارت بر ملت فلسطین و کشورهاى خاورمیانه و جهان اسلام، تا حدودى پاسخ گفته باشیم؛ مادام که صهیونیسم و اندیشه هاى بیمارگونه توراتى و گریبان هیئت حاکمه آمریکا را رها نکرده است، سیاست هاى آمریکا و در نتیجه غرب بر همین پاشنه، مى چرخد.
بعد از مطالعه این نوشتار به این جمعبندی نیز خواهید رسید:
1. چرایی حمایت همیشگی و دائمی آمریکا از رژیم اسرائیل، غالبا، ریشه در اعتقادات و مبانی دینی هیئت حاکمه آمریکا دارد. سیاست خارجى آمریکا از لحاظ ایدئولوژیک و نظرى، تحت تاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى، توسط نومحافظه کاران و نئوکان ها، و از حیث مالى و رسانه اى، توسط صهیونیست هاى یهودى، حمایت و پشتیبانی، مى شود و رفتار دولت فعلى آمریکا در جهان بویژه در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى است.
2. نفوذ اندیشه یهود صهیونیسم در مسیحیت و بالطبع آن، پیوند بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینکه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد که در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای بین لشکر خیر وشر، در خاورمیانه، استوار است.
3. دیدگاه و اعتقاد و دیدگاه قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل از ظهور و بازگشت مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی “مسجد الاقصی” در فلسطین و احداث و بنای مجدد “معبد سلیمان” مورد ادعای یهودیان، به جای آن، جنگ جهانى آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول مى انجامد. دنیا، طى یک این جنگ هسته اى آرماگدون، نابود خواهد شد!
4. “الهیات آرماگدون هسته ای”، مطالبى صرفا بر روى کاغذ و مفاهیمى در ذهن ها و اندیشه ها، نیستند، بلکه در آمریکا، چنین تبلیغ مى شود که پیروان این مکتب موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آن جا که شرط ظهور دوباره مسیح، بروز یک “جنگ عالم گیر هسته ای” است. دنیا، براى رسیدن به صلح نهایى باید، هزینه این “جنگ مقدس” را بپردازد و از آن رو که آمریکا جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد کرد، مى بایست و حق دارد مقدمات آن را فراهم کند، پایگاه هاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس توسعه دهد و بدان دلیل که نقطه کانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم اسرائیل را از هر جهت تدارک و حمایت کند، عراق را اشغال نماید، سوریه و لبنان را در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره نظامى قرار دهد.
5. طنز روزگار این است که، چگونه امکان دارد داعیهداران یک حکومت سکولار، مدعی زمینهسازی برای ظهور مسیح، شوند که نه یک سکولار، بلکه پیامبری الهی به شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حکم الهی است. به واقع، هیچ وجه تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و رحمت است، چگونه میتواند جنگ ها و اقدمات سرشار از بیرحمی آمریکا و اسرائیل را در منطقه خاورمیانه را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل الهی، امروز به دست شیادان آمریکایی در لباس مذهب، که با قدرت، پیوندى گسست ناپذیر یافته اند و مثلث زر و زور و تزویر را دیگربار شکل داده اند، به سوى هدف هاى خاص سیاسى جهت داده مى شود و از درون آن “آپوکالیپس” و “آرماگدون هسته ای” زاده مى شود و “پرستش اسرائیل” و حمله به مسلمانان و اشغال سرزمین های اسلامی و غارت ثروت ملت ها، درمى آید.
6. طبق آنچه گفته شد، دلیل اصلی مخالفت غرب و بویژه آمریکا و اسرائیل، با پیشرفت برنامه هسته ای ایران، ریشه در مسائل حقوقی و فنی، ندارد؛ بلکه مخالفت، صرفا به دلیل ایدولوژیک و اعتقادی، می باشد. بنابراین، هرچند ممکن است، بین دولت فعلی ایران و کشورهای غربی درباره “پرونده هسته ای ایران، توافقی متزلزل، بر روی کاغذ، حاصل شود. اما با توجه به مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه، و با نگاه و رسوخ اندیشه توراتی در سیاستمداران حاکم بر آمریکا و نفوذ قدرت یهود صهیونیسم که ریشه در الهیات جنگ هسته ای آرماگدون، دارد، ماراتن انرژی هسته ای ایران، به پایان نخواهد رسید. و شاید راز “خوشبین نبودن” به حل همیشگی مساله هسته ای ایران، این موضوع، باشد.