امام حسن عسگری(ع) در کلام امام مهدی(عج)/ نقش امام در آماده سازی شیعیان برای پذیرش غیبت
۱۳۹۳/۱۰/۱۰
–
۵۹ بازدید
امام حسن عسگری(ع) در کلام امام مهدی(عج / نقش امام در آماده سازی شیعیان برای پذیرش غیبت
این روزهادرسوگ پدر بزرگوارتان به ماتم نشستید. اما آقاجان ! اگر در پنج سالگی یتیم وبی خانمان شدید وگرمای دست نوازش پدر ومادر مکرمتان از سرتان رفت،اگرمردم آن عهد جفاکردند، اکنون ما مثل کوه….
امان ازدل زینب…آن موقع غصه حسین علیه السلام دل خونش کرد والآن خون دل شما.
این روزهادرسوگ پدر بزرگوارتان به ماتم نشستید. اما آقاجان ! اگر در پنج سالگی یتیم وبی خانمان شدید وگرمای دست نوازش پدر ومادر مکرمتان از سرتان رفت،اگرمردم آن عهد جفاکردند، اکنون ما مثل کوه….
امان ازدل زینب…آن موقع غصه حسین علیه السلام دل خونش کرد والآن خون دل شما.
آه….آه….ای زبان لال شوی که آتش برخرمن دل آقا می زنی ….بروم وندبه بخوانم…. وبَرّدغلیله یامن علی العرش استوی….ای وای…پس چرا غم دل مهدی فاطمه کم نمی شود؟ اصلا چرا آقا نمی آید؟ آقا ! کجایی ؟ ……ازکودکی تابه حال آواره بیابانها …..یک روز کربلا…..یک روز بقیع….یک روز وادی السلام …
وادی السلام … تا ما حی وحاضروآماده خدمتیم ، چرا باارواح مومنین دمخورید آقا؟ ازخاک تاافلاک را فرش زمردین می گیریم تاقدم رنجه بفرمایید….مودتی خالصه لکم …
آه…آه….آه… امان ازدل زینب… چه خون شد دل زینب…..
وضوی حضور می گیرم،دلخوش می کنم به مستحبی که جوابش واجب است….السلام علیک بجوامع السلام… به امیدعطایت آقا …که طلبه قابلی شوم…که برای خواندن وفهم مقدمات ، قبولم کنید….السلام علیک ….
یا خلیفه الله! من به فدای ردای سبز امامتتان ، که چه برازنده است بر قامت رشید وهاشمیتان…..
****
طبق نقل مشهور، امام عسکری(ع) در اول ماه ربیع الاول (260ق.) با زهری که «معتمد» برای آن حضرت تدارک دیده بود بیمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود. بنابراین، امامت امام مهدی(ع) از همین تاریخ آغاز شد و آن حضرت تا به امروز در پس پرده غیب قرار دارد. به امید روزی که آن حضرت ظهور و جهان را پر از عدل و قسط کند.
امام حسن عسگری علیه السلام در کلام امام مهدی (عج)
کان [الإمامُ العَسکَری علیه السلام] نُوراً ساطِعاً و قَمَراً زاهِراً اختارَ اللَّهُ لَهُ ما عِندَهُ فَمَضی عَلی مِنهاجِ آبائِهِ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ
او نوری فروزان و ماهی درخشان بود که خداوند آنچه را نزد خود بود برای او برگزید . او راه و روش پدران بزرگوار خود را گام به گام دنبال کرد تا رحلت فرمود.
بحار الأنوار ، ج ۵۳ ، ص ۱۹۱
شهادت امام حسن عسگری علیه السلام به چند روایت
1
از محمّد بن حسین بن عبّاد نقل است که گفت: امام حسن علیه السّلام روز جمعه وقت نماز صبح درگذشت و در آن شب که هشت روز از ماه ربیع الأوّل سال دویست و شصت هجرى گذشته بود. نامههاى بسیارى بدست خود براى مردم مدینه نوشته بود و در آن شب کسى جز صقیل کنیز و عقید خادم و آنکه خداى تعالى مىداند در نزد او نبودند. عقید گوید: از ما آب جوشیدۀ با مصطکى خواست و برایش آوردیم، فرمود: ابتدا نماز مىخوانم، مرا آماده کنید، براى او آب وضو آوردیم و دستمالى در دامنش گستردیم، آب را از صقیل گرفت، روى و دو دست خود را دو بار شست و بر سر و دو پایش مسحى کرد و نماز صبح را در بسترش خواند و قدح را گرفت تا بنوشد و قدح به دندانهایش مىخورد و دستش مىلرزید و صقیل قدح را از دستش گرفت و در همان ساعت درگذشت و در سراى خود در سامرّاء کنار پدرش-صلوات اللّٰه علیهما-به خاک سپرده شد و به کرامت خداى تعالى نایل آمد و عمرش بیست و نه سال تمام بود.
***
2
ابو الادیان گوید: من خدمتکار امام حسن علیه السّلام بودم و نامههاى او را به شهرها مىبردم و در آن بیمارى که منجر به فوت او شد ، نامههایى نوشت و فرمود آنها را به مدائن برسان، چهارده روز اینجا نخواهى بود و روز پانزدهم وارد سامرّاء خواهى شد و از سراى من صداى وا ویلا مىشنوى و مرا در مغتسل مىیابى. ابو الادیان گوید: اى آقاى من! چون این امر واقع شود امام و جانشین شما که خواهد بود؟ فرمود: هر کس پاسخ نامههاى مرا از تو مطالبه کرد ،همو قائم پس از من خواهد بود، گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسى که بر من نماز خواند، همو قائم پس از من خواهد بود، گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسى که خبر دهد در آن همیان چیست ، همو قائم پس از من خواهد بود. و هیبت او مانع شد که از او بپرسم در آن همیان چیست؟ نامهها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم و همان گونه که فرموده بود روز پانزدهم به سامرّاء در آمدم و به ناگاه صداى وا ویلا از سراى او شنیدم و او را بر مغتسل یافتم.
برادرش جعفر بن علىّ را بر در سرا دیدم و شیعیان را بر در خانهاش دیدم که وى را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک مىگویند، با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود، زیرا مىدانستم که او شراب مىنوشد و در کاخ قمار مىکند و تار مىزند، پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم و از من چیزى نپرسید، آنگاه عقید بیرون آمد و گفت: اى آقاى من! برادرت کفن شده است برخیز و بر وى نمازگزار! جعفر بن علىّ داخل شد و بعضى از شیعیان که سمّان و حسن بن علىّ که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود در اطراف وى بودند. چون به سرا درآمدیم حسن بن علىّ را کفن شده بر تابوت دیدم و جعفر بن علىّ پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد و چون خواست تکبیر گوید کودکى گندم گون با گیسوانى مجعّد و دندانهاى پیوسته بیرون آمد و رداى جعفر بن علىّ را گرفت و گفت: اى عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم.
و جعفر با چهرهاى رنگ پریده و زرد عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد و[امام حسن علیه السلام] کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد، سپس گفت: اى بصرى! جواب نامههایى را که همراه توست بیاور، و آنها را به او دادم
و با خود گفتم این دو نشانه، باقى مىماند همیان، آنگاه نزد جعفر بن علىّ رفتم در حالى که او آه مىکشید. حاجز وشّاء به او گفت: اى آقاى من! آن کودک کیست تا بر او اقامۀ حجّت کنیم، گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیدهام و او را نمىشناسم. ما نشسته بودیم که گروهى از اهل قم آمدند و از حسن بن علىّ علیهما السّلام پرسش کردند و فهمیدند که او در گذشته است و گفتند: به چه کسى تسلیت بگوئیم؟ و مردم به جعفر بن علىّ اشاره کردند، آنها بر او سلام کردند و به او تبریک و تسلیت گفتند و گفتند: همراه ما نامهها و اموالى است، بگو نامهها از کیست؟ و اموال چقدر است؟ جعفر در حالى که جامههاى خود را تکان مىداد برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب مىخواهید، راوى گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامههاى فلانى و فلانى همراه شماست و همیانى که درون آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است. آنها نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آنکه تو را براى گرفتن اینها فرستاده همو امام است و جعفر بن علىّ نزد معتمد عبّاسىّ رفت و ماجراى آن کودک را گزارش داد….
ابو الحسین حسن بن وجناء از پدرش و او از جدّش روایت مىکند که گفت: در خانۀ امام حسن علیه السّلام بودیم که سواران خلیفه همراه جعفر کذّاب ما را فرا گرفتند و به چپاول و غارت مشغول شدند و تمام توجّه من به قائم علیه السّلام بود که آسیبى نبیند، گوید: در این حال و در مقابل چشمم ناگهان او پیش آمد و از در خانه بیرون رفت، در آن هنگام او شش ساله بود و هیچ کس او را ندید تا از دیدگان نهان شد.(کمال الدین و تمام النعمه ج 2 صص230-220)
***
شعر/
تو ضعف می کنی پسرت گریه می کند
مهدی رسیده و به برت گریه می کند
خاکی شده است موی سرت ؛ گریه می کند
این ظرف آب بر جگرت گریه می کند
بر روی دامن پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه می خورد روی لب های تشنه ات
یاد حسین می دمد از نای تشنه ات
دادی سلام بر لب بابای تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکر تو بی امان نخورد
سر نیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
جواد پرچمی
برپاست به بزم پدرت شور و نوایی
من چشم به راه تو نشستم، تو کجایی؟
تو صاحب این روضه و مهمان تو هستم
آقا به پذیرایی مهمان نمی آیی؟
جانم به فدای غم تو، آجرک الله
بنداز به دوشم تو خودت شال عزایی
زهر ستم از پای درآورده پدر را
حالا پسر و روضه و تشییع جدایی
در ظاهر اگر کوچکی و کودک و کم سن
در واقع بزرگی و ابوالفضل نمایی
عالم همه قربان گل فاطمه مهدی
مشب تو خودت سینه زن و نوحه سرایی
من گریه کن روضه ی بابای غریبت
تو فکر من و کوله سنگین خطایی
نور دل زهرا به عزا خانه بابا
سر میزنی و میکنی ام کرب و بلایی
حسین ایمانی
یازده بار جهان گوشه ی زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ی باران کم نیست
سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسه ی جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ی دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ی باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
سید حمید رضا برقعی
دو حدیث از امام حسن عسگری علیه السلام
جُعِلَتِ الخَبائِثُ فی بَیتٍ و جُعِلَ مِفتاحُهُ الکِذبَ
همه پلیدی ها را در خانه ای نهادند و کلید آن دروغ است
میزان الحکمه ، ح ۱۷۴۱۰
إتَّقُوا اللَّهَ و کُونوا لَنا زَیناً و لاتَکوُنوا عَلَینا شَیناً
تقوای الهی پیشه کنید و مایه زینت ما باشید ، نه مایه سرشکستگی ما
بحار الأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۳۷۲
جایگاه امام حسن عسگری علیه السلام:
نزد خلفا
برخى از خلفاى آن دوره، همچون «معتمد» ، در حوائج مهم خود به آن حضرت متوسل مىشدند و از حضرت درخواست دعا
مىکردند.
و یا در شرایط بحرانى و حساس، آنها را به کمک مىطلبیدند؛ چنانکه «معتمد» یکبار که حضرت در زندان بود،
دستور داد: حضرت را آزاد کنند تا در مقابل انحراف منحرفین ایستاده و شک و تزلزلى که به وسیلۀ آنها در میان مردم ایجاد شده، بزداید. «معتمد» خطاب به حضرت گفت: دین جدّت را دریاب.
همو در کلام دیگرش خطاب به جعفر، برادر امام عسکرى علیه السّلام-هنگامى که از او درخواست اعطاى مقام برادرش را داشت-گفت: مقام برادرت به دست ما نبود که از جانب خداوند بود و علىرغم تلاش فراوان ما در پایین آوردن منزلت برادرت، وى به خاطر علم و عبادتش مدام بر نفوذش افزوده مىشد….
نزد وزرا
«عبید بن خاقان» از وزیران خلفاى عباسى که همدورۀ امام عسکرى علیه السّلام است مىگوید:
اگر خلافت از میان خلفاى بنى عباس جدا شود، کسى از «هاشمیان» به غیر از او (امام حسن عسکرى) سزاوار آن نخواهد بود، تنها این مرد است که با علم، عفت، هدایت، خویشتندارى، زهد، عبادت، اخلاق زیبا و صلاح نفس، شایستۀ خلافت مىباشد؛ پدرش نیز همچون او مردى بزرگ و بخشنده، دانشمند و خیرخواه بود.
احمد بن عبید الله بن خاقان» که مردى ناصبى و از منحرفان و مخالفان اهل بیت علیهم السّلام بود، پایگاه اجتماعى و نفوذ امام عسکرى علیه السّلام را اینگونه توضیح مىدهد: «در سامرا در بین علویان مردى را مانند «حسن بن على بن محمد الرضا» در رفتار، عفت، بزرگوارى، بخشش و مورد احترام نزد فامیل و خلیفه و همۀ بنى هاشم ندیدم؛ نه تنها آنها، بلکه تمام وزرا، منشیان و فرماندهان لشکر و دیگر مردمان، حضرت را بر همۀ بزرگان مقدم مىداشتند.
همو باز مىگوید: «من از هیچیک از بنى هاشم و فرماندهان و منشیان و قضات و فقها و سایر مردم در مورد او (امام حسن عسکرى علیه السّلام) نپرسیدم، مگر اینکه دیدم او در نزد آنان در نهایت بزرگى و عظمت و منزلت جاى داشت و او را بر تمامى خاندان و بزرگان و همگان مقدم مىداشتند و همه بالاتفاق مىگفتند: او امام رافضیان است. و از آنجا که همه در مورد او سخن به نیکویى مىگفتند و او را بزرگ مىداشتند در نزد من نیز مقام و منزلتش بسیار بالا بود.
نزد طبیب متوکل
«بختیشوع» پزشک مخصوص «متوکل» و از برجستهترین طبیبان دوران امام علیه السّلام بود. او به یکى از شاگردان خود که عازم فصد کردن حضرت بود، گفت: «ابن الرضا از من خواسته است تا کسى را براى فصد او بفرستم. پس تو براى این کار روانه شو و بدان که او داناترین کسى است که در زیر آسمان زندگى مىکند. پس مبادا دربارۀ دستورات او اهمال کنى یا بر او اعتراض نمایى.»
نزد علماى آن عصر
امام علیه السّلام مقامى بس بلند و رفیع در نزد علماى عصرش داشت. «جاحظ» از نویسندگان بزرگ آن عصر با اینکه در «بصره» زندگى مىکرد و امام علیه السّلام را در سنین جوانى-حدود ٢٢ سالگى-درک کرده و ۵ سال قبل از شهادت حضرت درگذشته بود، دربارۀ حضرتش مىگوید: «براى هیچیک از خاندانهاى عرب و غیر عرب، بهجز «طالبیان» اتفاق نیفتاده که همگى آنان دانشمند، پارسا، پرهیزگار، دلیر، بخشنده، پاک و پاکنهاد، برخى از آنان جانشین پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سلم و برخى دیگر نامزد جانشینى او باشند، اینها پدر به پدر عبارتند از: حسن بن على، بن محمد، بن على، بن موسى، بن جعفر، بن محمد، بن على، بن حسین، بن على….
در نزد اهل کتاب
برخى از بزرگان و علماى اهل کتاب، معترف به مقام و منزلت حضرت بودند به
طورى که حضرت در مورد بعضى از آنها مىفرمود: حمد خداى را، که نصارى را نسبت به بعضى از مسلمین به حق ما آگاهتر قرار داد.
از همانها کسانى به امام علیه السّلام ایمان آورده و به دست آن حضرت مسلمان شدند از جمله مىتوان از «انوش نصرانى» و «راهب دیر عاقول» نام برد.
نزد مردم
مردم از هر نقطه به زیارت حضرت مىشتافتند و در آن روزى که بنا بود آن حضرت براى معرفى خود به دربار مراجعه کند، جمعیت زیادى از مشتاقان حضرت با چشمانى اشکبار به امید دیدار ایشان در مسیر امام اجتماع مىکردند، آنچنانکه راه بند مىآمد و کسى را توان گذشتن نبود. صداى شیون و ضجّۀ مردم از همهجا به گوش مىرسید، اما همینکه امام علیه السّلام از در خارج مىشد سکوت همهجا را فرامىگرفت و همه محو تماشاى هیبت باشکوه امام علیه السّلام مىشدند و براى او راه مىگشودند و تا هنگام بازگشت ایشان، مردم همانطور در انتظارش مىایستادند.
«شیخ صدوق» از قول «احمد بن عبید الله بن خاقان» عامل خلیفه در «قم» که از ناصبىها و دشمنان اهل بیت علیهم السّلام، است نقل مىکند که او گفت: «در هنگام شهادت امام عسکرى علیه السّلام تمام بازار تعطیل شد و بنى هاشم، لشکریان، منشیان و سایر مردمان به همراه پدرم (عبید الله بن خاقان، وزیر معتمد عباسى) به تشییع حضرت شتافتند. آن روز «سامرا» از کثرت ازدحام و جمعیت و شیون، همچون صحنۀ قیامت بود.»
در نزد شیعیان
اشعار «ابو هاشم جعفرى» از بزرگان اصحاب امام هادى و عسکرى علیهما السّلام در وصف امام عسکرى علیه السّلام به خوبى گویاى مقام شامخ امامت شیعه نزد شیعیان آن حضرت است. ترجمۀ برخى از اشعار او چنین است:
خداوند تمام معجزات امامت را به او (امام حسن عسکرى) بخشید، همانگونه که به
. موسى علیه السّلام معجزات شکافتن دریا و ید بیضا و عصا بخشیده بود
پروردگار حجت و معجزى به پیامبران عطا نکرد مگر آنکه مانند آن را به اوصیا بخشید.
و اگر در این مورد تردید دارى، پىجویى دلیل و برهان برتو است.
وضعیت شیعیان در دوران امامین عسگریین علیهما السلام
وضعیت اجتماعى شیعه را در این دوره علىرغم اینکه بسیارى از شهرها از مراکز شیعهنشین است
، مىتوان در فقر و فشار و اخراج از پستها و از همه مهمتر محرومیت از موهبت همنشینى و انس و مجالست با امام و در حقیقت به حداقل رساندن ارتباط با امام علیه السّلام دانست.
وضعیت فکرى و سیاسى-اجتماعى شیعه و رهبرى آن در این دوره داراى ویژگىهاى خاصى است.
به لحاظ «فکرى» ، اصول و احادیث شیعه، ضبط و نگهدارى شده و شیوخ و رجالى تربیت یافتهاند تا در بحرانها و حوادث رهگشاى مسائل و مشکلات باشند. حفظ اسلام از دستبرد منحرفان و روشنگرىها و موضعگیرىهاى به جا و پاسخگویى به مشکلات فکرى و فقهى، و ایجاد توان و آمادگى در شیعیان براى پذیرش غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالى فرجه الشریف) ، از جمله اقدامات ائمه علیهم السّلام در این دوران است.
به لحاظ «سیاسى» ، رهبرى شیعه به اجبار از «مدینه» به «سامرا» آورده شده و تحت نظارت و کنترل شدید به سر مىبرد. عسکریین علیهما السّلام با پیش گرفتن سیاست «تقیه» به تقویت و گسترش سازمان وکلا مىپردازند.
از دیگر اقدامات آنان، حمایت از برخى قیامهاى علویان و حفظ سرپرستى شیعیان و نفوذ دادن تعدادى از آنها در پستها و مراکز حساس است.
از نظر «اجتماعى» ، شیعیان در فقر و فشار و اختناق و محرومیت به سر مىبرند و رهبرى شیعه علىرغم محصور بودن و ممانعت از تماس مردم و شیعیان با آنان از نفوذ زیادى در میان همۀ اقشار جامعه، از شیعیان و تودۀ مردم گرفته تا علما و بزرگان و اهل کتاب و امرا و وزرا برخوردار است.
(تاریخ عصر غیبت، نگاهی تحلیلی به عصر غیبت امام دوازدهم (عج)، مسعود پورسید آقایی صص142-130)
نقش امام حسن عسگری علیه السلام در آماده سازی شیعیان برای پذیرش غیبت
وقتى امام هادى علیه السّلام از دنیا رفت و امر امامت بر دوش امام عسکرى علیه السّلام قرار گرفت، وظیفۀ آن بزرگوار در آمادهسازى زمینۀ غیبت به مراتب سنگینتر شد. در عصر آن امام، مهدى علیه السّلام به دنیا آمده بود و سالهاى اندکى تا شروع عصر غیبت مانده بود.
بنابراین، وظیفۀ امام عسکرى علیه السّلام علاوه بر روشنگرى در اصل مسألۀ مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) و غیبت او، در اثبات وجود مهدى و ولادت او نیز متجلّى مىشد. از اینرو، آن حضرت بر بعضى از خواص شیعه که مورد اعتماد بودند، منت نهاده و آنها را مفتخر به دیدن سیماى نیک فرزندش مهدى علیه السّلام مىنمود، در عینحال که لازم بود ولادت آن حضرت از دیدۀ اغیار مخفى بماند.
از جمله کسانى که موفق به این امر شد، صحابى خاص آن امام؛ یعنى «احمد بن اسحاق قمى» بود، او مىگوید: بر مولاى خود وارد شده و قصد داشتم دربارۀ جانشین او سؤال کنم، حضرت آغاز به سخن کرده، فرمود: اى احمد بن اسحاق! خداوند –تبارک و تعالى-هیچگاه زمین را از «حجت» خود خالى نگذاشته است، حجتى که به وسیلۀ او بلا را از اهل زمین دور، و باران را نازل، و برکات زمین را خارج مىسازد.
عرض نمودم: اى فرزند رسول خدا! امام و خلیفه پس از شما کیست؟ حضرت با سرعت برخاسته، داخل خانه شد و سپس در حالى که بر دوش او پسربچهاى سه ساله، با چهرهاى همچون ماه در شب بدر، قرار داشت خارج شده، و فرمود: اى احمد بن اسحاق! اگر نبود کرامت تو در نزد خداوند، فرزندم را به تو نشان نمىدادم. او
همنام و همکنیۀ رسول خدا، و کسى است که زمین را از عدل و داد پر مىسازد، در حالى که از ظلم و جور پر شده باشد. اى احمد بن اسحاق! مثل او مثل «خضر علیه السّلام» و «ذو القرنین» است. قسم به خدا، غیبتى خواهد داشت که در آن غیبت، جز کسى که خداوند او را استوار در قبول امامت او قرار داده و او را موفق به دعا براى تعجیل فرجش کرده، نجات نخواهد یافت.
احمد بن اسحاق عرض کرد: مولاى من، آیا علامتى هست که قلبم بدان مطمئن شود؟ به محض پرسش، آن پسربچه به سخن آمد و به زبان عربى فصیح فرمود: «من بقیّة الله در زمین، و انتقامگیرنده از دشمنان خدا هستم، پس اى احمد بن اسحاق! بعد از رؤیت و مشاهده به دنبال نشانه نگرد.»
احمد بن اسحاق مىگوید: من مسرور و شادمان خارج شدم، و فرداى آن روز وقتى به محضر امام عسکرى علیه السّلام رسیدم، عرض نمودم. اى فرزند رسول خدا! شادى و سرور من نسبت به منتى که بر من نهادى بسیار است. آن سنت جارى از «خضر» و «ذو القرنین» در فرزندت چیست؟ فرمود: طول غیبت، اى احمد! به نحوى که بیشتر معتقدان به امامت او، از این عقیده بازگردند و جز کسانى که ایمان راسخ در قلبشان است و مورد تأیید الهى هستند بر این عقیده باقى نمىمانند. اى احمد بن اسحاق! این امرى از امور الهى و سرى از اسرار او و غیبى از غیب او است. آنچه گفتم بگیر و کتمان کن و از شاکرین باش تا فردا در «علّیّین» با ما باشى.
در بعضى از موارد، امام عسکرى علیه السّلام زمان دقیق غیبت را مشخص فرموده است.
أبو غانم» مىگوید: از امام عسکرى علیه السّلام شنیدم که مىفرمود: «در سال ( ٢۶٠ ه) شیعۀ من دچار جدایى و افتراق خواهند شد.»
و در مواردى دیگر، حضرت، تصریح به اختلاف شیعه پس از شروع عصر غیبت فرموده است.
موسى بن جعفر بن وهب بغدادى مىگوید: شنیدم که امام عسکرى علیه السّلام مىفرمود:
گویا مىبینم که پس از من در مورد جانشینم دچار اختلاف شدهاید. . . بدانید که براى
فرزندم غیبتى است که در آن، مردم دچار تردید مىشوند ، مگر آنکسى که خدا او را حفظ نماید.
آن حضرت در روایاتى، شیعه را به صبر و انتظار فرج در زمان غیبت فرمان داده است؛ از جملۀ این موارد، نامۀ آن حضرت، به «ابو الحسن، على بن الحسین بن بابویه قمى» است که در آن چنین فرموده است: «بر تو باد صبر و انتظار فرج؛ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله فرموده است: برترین اعمال امت من «انتظار فرج» است و شیعۀ ما دائم در حزن و اندوهند تا زمانى که فرزندم-که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بشارت او را داده ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد نماید. پس اى شیخ و معتمد من، اى ابو الحسن على، صبر کن و همۀ شیعیانم را به صبر دعوت کن چرا که زمین از آن خدا است و آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد به ارث خواهد داد و عاقبت از آن پرهیزگاران است….»