خانه » همه » مذهبی » امام حسين عليه السلام در مسير قيام به چه آياتي از قرآن استشهاد كردند؟

امام حسين عليه السلام در مسير قيام به چه آياتي از قرآن استشهاد كردند؟

امام حسين عليه السلام در موارد متعددي در سخنان و رفتار فردي و اجتماعي خويش به آيات قرآن استناد يا استشهاد كرده است. يعني برخي اعمال خود را مستند و مستدل به آيه اي از قرآن كرده يا به مناسبت گفتار يا عمل خود يا ديگران آيه اي از قرآن را به عنوان شاهد ذكر كرده است. در اينجا برخي از آياتي را كه امام عليه السلام در مسير قيام خود به آنها اشاره داشته اند، ذكر مي كنيم:
1.نپذيرفتن حق، ستمكاري به خويشتن: «وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون‏»و [در صحراى سوزان سينا] ابر را بر سر شما سايبان قرار داديم؛ و بر شما گزانگبين و بلدرچين نازل كرديم؛ [و گفتيم:] از خوراكى‏ هاى پاك و پاكيزه ‏اى كه روزىِ شما قرار داده ‏ايم بخوريد. و آنان [در تجاوز و طغيانشان وناسپاسى وكفرانشان‏] بر ما ستم نكردند، بلكه همواره بر خود ستم مى‏ ورزيدند.[1] هنگامي كه ام كلثوم به امام حسين عليه السلام عرض كرد: منزلت و جايگاه جدت ،پدرت، مادرت و برادرت را به اين قوم (سپاهيان يزيد) يادآوري كن (تابفهمند تو كيستي و دست از تو بردارند)، امام فرمود: « به آنها ياد آوري كردم ولي نپذيرفتند و آنان را اندرز دادم ، ولي اندرز من در آنها موثر واقع نشد و سخنم را نشنديدند و آنها تصميمي جز بر كشتن من ندارند و چاره اي نيست كه شما مرا بر اين خاك پايدار ببينيد ، ولي شما را به تقواي الهي توصيه مي كنم…» سكينه مي گويد : پس ساعتي گريستيم؛ درحاليكه حضرت مي فرمود: « وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون‏» آنان به ما ستم نكردند ، بلكه بر خويشتن ستم روا داشتند.
مواعظ امام حسين(ع) رحمت و نعمت سرشار الهي بود كه بر سپاه پيمان شكن كوفه نازل مي شد ، اما ايشان گوش عقل و دل خود را بسته بودند و به نصيحت ها و تذكرات امام توجه نكردند و راه گمراهي و ستمكاري نسبت به اهل بيت را ادامه دادند. اما اين ستمكاري در حقيقت ستم به خودشان بود ؛ چرا كه خود را از هدايت محروم ساختند و سرمايه هاي وجودي خويش را نابود كردند و در دنيا و آخرت گرفتار عذاب شدند. در حاليكه امام و يارانش به فوز شهادت و رستگاري ابدي رسيدند.
2.رضايت به قضاي الهي: « قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُون‏»بگو: «هيچ حادثه ‏اى براى ما رخ نمى‏ دهد، مگر آنچه خداوند براى ما نوشته و مقرّر داشته است؛ او مولا (و سرپرست) ماست؛ و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند!»[2] هنگامي كه امام حسين عليه السلام از «بطن الرّمه» به راه افتاد، عبدالله بن مطيع كه از عراق مي آمد، ايشان را ملاقات و به ايشان سلام كرد و عرض كرد: پدرم فدايت باد اي فرزند رسول خدا! چه چيزي باعث شده كه از حرم خدا و حرم جدت خارج شوي؟ حضرت فرمود: كوفيان نامه نوشته اند و از من خواسته اند به سوي آنها بروم؛ چون آنها اميدوارند كه نشانه هاي حق زنده و بدعت ها نابود شود. ابن مطيع عرض كرد: تو را به خدا به كوفه نيا! سوگند به خدا كه اگر به آنجا آيي، تو را حتما خواهند كشت. حضرت اين قسمت از آيه را تلاوت كردند: « قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا»، سپس خداحافظي كرده و رفتند.
3. تقابل صالحان با مخالفان: « وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي‏ وَ تَذْكيري بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ »سرگذشت نوح را بر آنها بخوان! در آن هنگام كه به قوم خود گفت: «اى قوم من! اگر تذكّرات من نسبت به آيات الهى، بر شما سنگين (و غير قابل تحمّل) است، (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد.) من بر خدا توكّل كرده ‏ام! فكر خود، و قدرت معبودهايتان را جمع كنيد؛ سپس هيچ چيز بر شما پوشيده نماند؛ (تمام جوانب كارتان را بنگريد؛) سپس به حيات من پايان دهيد، و (لحظه‏ اى) مهلتم ندهيد! (امّا توانايى نداريد!)[3] در روز عاشورا هنگامي كه سپاه ابن سعد حركت كرد و به لشگر اما نزديك شد، امام مركب خويش را خواست و بر آن سوار شد و با صداي بلندي كه همه مردم مي شنيدند فرمود: «اي مردم به سخن من گوش فرادهيد و براي پيكار با من شتاب نكيند، تا اينكه حق اندرز شما را ادا كنم و دليل اين را كه به سوي شما آمده ام بيان كنم؛ اگر عذر و دليلم را پذيرفتيد و سخن مرا درست ديديد و با من با انصاف برخورد كرديد به سعادت خواهيد رسيد و ديگر در برابر من راهي نداريد و اگر عذر مرا نپذيرفتيد و با من از در انصاف در نيامديد ، پس كار(فكرتان) و شريك هايتان را جمع كنيد و آنچنان كه همه چيز بر شما پوشيده نماند (بلكه با نهايت روشني درباره من تصميم بگيريد). آنگاه به حيات من پايان داده و مرا مهلت ندهيد: « فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ » به راستي كه سرپرست من خدايي است كه قرآن را فروفرستاده و همو شايستگان را سرپرستي مي كند: « إِنَّ وَلِيِّيَ‏ اللَّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحينَ»[4] امام حسين عليه السلام همچون نوح با شجاعت در مقابل مخالفان ايستاد. ولي در همان حال آنان را به انصاف فراخواند كه سخنان او را بشنوند سپس تصميم بگيرند. از اينرو آيه 71 سوره يونس را تلاوت فرمود. امام حسين(ع) سپاه دشمن را در جايگاه كافران و خود را در جايگاه نوح قرار داد؛ چرا كه راه امام حسين ادامه راه انبيا است و مخالفت در برابر امام موجب خروج از دين و كفر است. و نيز امام حسين عليه السلام با تلاوت آيه 196 سوره اعراف تقابل اهل بيت با دشمنان را تقابل صالحان با كافران معرفي كرد و يادآور شد كه همانطور كه پيامبر اسلام در اين آيه فرموده ، خدا سرپرست و ولي شايستگان است و كارهاي آنان را سامان مي دهد و آن حضرت نگراني ندارند.
4. ماجراي امام حسين عليه السلام از آيات عجيب الهي: « أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ‏ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟![5] در احاديث نقل شده كه سر مقدس امام حسسين عليه السلام آيه فوق را قرائت كرد و يا فرمود: «عجيب تر از اصحاب كهف ماجراي كشتن من و حمل سر من است.» آري افرادي مثل زيد بن ارقم اين مطالب را از سر مقدس امام(ع) شنيدند و در شگفتي فرو رفتند. در اين احاديث ماجراي امام حسين (ع) را يكي از مصاديق آيات عجيب الهي مي شمارد. آري امام حسين(ع) و اصحاب كهف از چند جهت به هم شباهت داشتند:هر دو گروه افرادي مومن و پاك بودند. هر دو گروه عليه طاغوت زمان قيام كردند. هر دو گروه هجرت كردند.اما داستان امام حسين (ع)عجيب تر بود، چرا كه اصحاب كهف به غاري پناه بردند و از شر طاغوت نجات يافتند؛ اما امام حسين(ع) به مصاف طاغوتيان رفت و تا پاي جان ايستاد و شهيد شد. نكته ديگر در مورد اين احاديث اين است كه در آنها قرآن خواندن اعجاز آميز سر مقدس امام حسين (ع) بيان شده است كه خود اتفاقي اعجاب آور است.
5. بي نيازي از ياري گمراهان: « مَّا أَشهَْدتهُُّمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا» من هرگز آنها [ابليس و فرزندانش‏] را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و نه به هنگام آفرينش خودشان، حاضر نساختم! و من هيچ گاه گمراه‏ كنندگان را دستيار خود قرار نمى‏ دهم![6] در روايات تاريخي كربلا روايت شده كه هنگامي كه امام حسين«عبيدالله بن حر» را به ياري فراخواند، او نپذيرفت و شمشير و اسبش را تقديم امام كرد ، اما حضرت نپذيرفت و اين قسمت ازآيه فوق را تلاوت كرد كه « وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا»ماگمراه گران را به عنوان دستيار نمي گيريم. در ماجراي كربلا مي يبينيم كه ياران اما م حسين(ع) از بهترين، هدايت يافته ترين، با فضيلت ترين و با بصيرت ترين افراد روزگار خويش بودند و امام اصلا حاضر نشدند از امكانات افراد گمراه استفاده كنند. در ضمن اين جريان نشان مي دهد كه كساني كه اموال خود را مي دهند، اما از بذل جان خود در راه خدا دريغ مي كنند گمراهند ، چرا كه انان بصيرت ندارند كه رستگاري هم ركابي با امام را درك كنند.
6.هجرت موسي وار از مدينه به مكه: « فخََرَجَ مِنهَْا خَائفًا يَترََقَّبُ  قَالَ رَبّ‏ِ نجَِّنىِ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ* وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسىَ‏ رَبىّ‏ِ أَن يَهْدِيَنىِ سَوَاءَ السَّبِيل»آن‏گاه [موسى‏] هراسان و با احتياط از آن‏جا بيرون شد [و در دل خود] مى‏ گفت: «اى پروردگار من! مرا از اين قوم ستمگران نجات بخش.» و [موسى‏] چون به سوى شهر مدين رو نهاد، [در دل خود] گفت: «اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت فرمايد.»[7] امام حسين عليه السلام شب يكشنبه 28 رجب سال 60 هجري از مدينه خارج شد و در سوم شعبان همان سال به مكه رسيد. در برخي روايات تاريخي آمده است كه امام عليه السلام هنگام خروج از مدينه به سوي مكه آيه 21 سوره قصص و در هنگام ورود به مكه آيه 22 اين سوره را قرائت مي كردند. اين آيات مربوط به ماجراي درگيري موسي عليه السلام با يكي از قبطيان و كشته شدن او توسط موسي است. وقتي اين خبر به كاخ فرعون رسيد ، تصميم گرفتند موسي را ترور كنند. موسي نيز بر جان خود ترسيد و دانست كه اگر در شهر بمانند حتما كشته مي شود، بنابراين تصميم گرفت از شهر خارج شود و به مدين برود.
خواندن آيه اول توسط امام حسين عليه السلام هنگام خروج از مدينه مي تواند اين اشاره را داشته باشد كه حكومت يزيد همچون حكومت فرعون است كه جان رهبران الهي را به خطر مي اندازد و امام حسين عليه السلام براي نجات جان خود و جلوگيري از كشته شدن بي فايده لازم است هجرت كند . هجرتي موسي وار تا موقتا از دست ستمكاران نجات يابد. در ضمن خواندن آيه دوم نيز اشاره به آن است كه من به خواست خود هجرت نمي كنم، بلكه تحت فشار حكومت هستم و اينكه پناه بردن به مكه زمينه ساز هدايت به راه صحيح و آمادگي مجدد براي مبارزه با فرعون زمان است. اما تفاوتي كه داستان امام حسين عليه السلام با داستان حضرت موسي دارد اين است كه امام هنگام هجرت از مدينه به مكه ترسان نبود ، چرا كه به ايشان توصيه شد مثل ابن زبير از راه هاي فرعي به مكه برود تا از دسترس ماموران حكومت يزيد در امان باشد، اما حضرت قبول نكرد و از راه اصلي رفت و قسم خورد كه من از راه اصلي جدا نمي شوم تا مقدرات الهي فرا رسد.
7. پناه بردن امام حسين عليه السلام به خدا از دست يزيد و يزيديان: «وَ إِنىّ‏ِ عُذْتُ بِرَبىّ‏ِ وَ رَبِّكمُ‏ْ أَن تَرْجُمُونِ* وَ إِن لَّمْ تُؤْمِنُواْ لىِ فَاعْتزَِلُون»و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى ‏برم از اينكه مرا متهم كنيد! و اگر به من ايمان نمى ‏آوريد، از من كناره ‏گيرى كنيد (و مانع ايمان آوردن مردم نشويد)[8] هنگامي كه امام حسين در روز عاشورا با كوفيان احتجاج كرد و موقعيت خود را براي آنان يادآوري نمود و اين سخنان را در آنها موثر نديد، دعوت آنان را از حضرت به ايشان يادآوري نمود و برخي را كه از او دعوت كرده بودند نام برد. سپس فرمود اگر نمي خواهيد، به جاي ديگر پناه مي گيرم. قيس بن اشعث به حضرت گفت: چرا به حكم پسر عموهايت گردن نمي نهي كه از آنها به تو بدي نرسد؟ امام او را انكار كرده، فرمود: نه به خدا من نه دست ذلت در دست ايشان مي نهم و نه چون بندگان تسليم آنان مي شوم. اي بندگان خدا، من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى ‏برم از اينكه مرا متهم كنيد: «وَ إِنىّ‏ِ عُذْتُ بِرَبىّ‏ِ وَ رَبِّكمُ‏ْ أَن تَرْجُمُون» من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى ‏برم از هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان نمى ‏آورد: «أعوذَ بِرَبىّ‏ِ وَ رَبِّكُم مِّن كلُ‏ِّ مُتَكَبرٍِّ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحِْسَاب»[9] پس حضرت از مركب پياده شد و به عقبه بن سمعان غرمود كه زانوي شتر را ببندد و دشمن آهنگ حمله كرد.
آيه 20 سوره دخان به تقابل موسي عليه السلام و فرعونيان اشاره دارد. امام حسين (ع) نيز به سخن موسي استشهاد كرده تا نشان دهد تقابل او و يزيد مانند تقابل موسي و فرعون است و يزيد مي خواهد مردم را به بندگي خود فراخواند و امام مي خواهد آنها  را آزاد كند.و از اينكه او را به تسليم در مقابل يزيد متكبر فرامي خوانند و تهمت سركشي به او مي زنند به خدا پناه مي برد.
8. پيمان شكني كوفيان:« إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ  فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلىَ‏ نَفْسِهِ  وَ مَنْ أَوْفىَ‏ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا»كسانى كه با تو بيعت مى ‏كنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مى ‏نمايند، و دست خدا بالاى دست آنهاست پس هر كس پيمان‏ شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است و آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند، بزودى پاداش عظيمى به او خواهد داد.[10] امام حسين عليه السلام در «بيضه» هنگام رودرو شدن با حر و سپاهش براي ايشان صحبت كرد، به نامه هايي كه براي امام نوشته بودند اشاره كرد ، خود را معرفي نمود و اين بخش از آيه فوق را تلاوت كرد: «فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلىَ‏ نَفْسِهِ» پس هر كس پيمان‏ شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است.
آري كوفيان با نامه هاي متعدد امام حسين عليه السلام را دعوت كردند،اما پيمان و بيعت خود را در كربلا شكستند و در برابر امام جنگيدند. اين شيوه پيمان شكني به ضرر خودشان بود چرا كه اولا گرفتار گناه پيمان شكني شدند ،ثانيا از حمايت امام باز ماندند و خود را از پاداش عظيم الهي محروم ساختند.آري كوفيان مصداق عهد شكني در آيه 10 سوره فتح بودند.[11] پي نوشت:
[1] . بقره،57
[2] . توبه،51
[3] . يونس،71
[4] . ولى و سرپرست من، خدايى است كه اين كتاب را نازل كرده؛ و او همه صالحان را سرپرستى مى‏ كند. اعراف،196
[5] . كهف،9
[6] .كهف،51
[7] .قصص،21-22
[8] .دخان،20-21
[9] .برگرفته از غافر،27: «وَ قَالَ مُوسىَ إِنىّ‏ِ عُذْتُ بِرَبىّ‏ِ وَ رَبِّكُم مِّن كلُ‏ِّ مُتَكَبرٍِّ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحِْسَاب»
[10] .فتح،10
[11] .قرآن و امام حسين عليه السلام؛ امام حسين و قرآن، پژوهش هاي تفسير و علوم قرآن، 1392، محمد علي رضايي اصفهاني، ص129-91

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد