خانه » همه » خبر » ترند ترین های خبری امروز » امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم

امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم

1531929 596 - امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم

داغ‌های همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم، چرا که ما امت آخرالزمانیم و خمینی، این ماه بنی هاشم، میراث‌دار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ. در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر، در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمی‌شد و هیچ منذری نمی‌آمد، خمینی میراث‌دار همه انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما، داغ همه اعصار، داغی بی‌تسلی.

ما را این گمان نبود هرگز که بی ‌او بمانیم. آخر او آیتی بود که «ثقلین» را در وجود خود معنا می‌کرد. همه «ماتَرَک رسول الله» را و ما می‌دانستیم که زمین و زمان می‌گردند تا انسان‌هایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیای گذارند. آخر آدم‌هایی چون او، قطب سنگ آسیاب افلاکند، مصداق حدیث «لو لاک»‌اند و غایت الغایات وجود… و حق است اگر با رفتن زمین از رفتن باز ماند آسمان نیز، خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریا‌ها طغیان کنند و باران خون از آسمان ببارد و مؤمنین از شدت ماتم دق مرگ شوند، و اگر نبود آن حجت غایب، تو بدان، بی‌تردید که‌‌ همان می‌شد.

ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنه بی‌منتهایی که عقل راه به جایی نمی‌برد. دریا‌ها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا مقصود خمینی «ره» محقق شود، آنسان که بعد از رحلت آخرین فرستاده خدا نیز دور فلک بر جای ماند تا حقیقت وجود او را در جهان تحقق بخشد. آخر انسان‌هایی چون او که یک فرد نیستند، یک امتند و یک تاریخ.

کوران روز حشر در اینجا نیز کورند ـ که «من کان هذه اعمی فهو فی الاخر اعمی» ـ و نمی‌بینند. آنان از کجا بدانند که کدام امر عظیم واقع شده است؟

1531928 347 - امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم

نه آنگاه که امام آمد و نه امروز که رفتند است. اگر نه، این ولی خدا برای آنان حجتی می‌شد تا صدق قصص انبیا را باور کنند و چون سحره فرعون در برابر این انقلاب به سجده درآیند که «امنا برب موسی و هرون» اگر نه، این ولی خدا برای آنان حجتی می‌شد تا زهد و عدالت علی را باور کنند، حلم حسن را و شجاعت حسین را و… و این ولی خدا برای آنان حجتی می‌شد تا عظمت حق را و همه صفات خدایی را در وجودش بنگرد و انسان را، همچون خورشیدی که نورش از ازلیت تا به ابدیت را فرا گرفته است.

داغ‌های همه تاریخ را ما به یکباره دیده‌ایم. یک بار دیگر این رسول اکرم است که در دنیا رفته است، یک بار دیگر این علی است که به شهادت رسیده است، یک بار دیگر این فاطمه است و حسن است و حسین است که ما را داغدار کرده‌اند، یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است.

دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمی‌رسد، دست خمینی که می‌رسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این امت بیاموزد، در آینه وجود خود که اسوه مصادیق منتظران بود و اکنون دیگر دور افلاک را مرادی نیست، جز آنکه منتظر مهدی باشد.

امام «ره» به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگترین پیام او بود و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده می‌دارد، همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم.
امام «ره» ما را آموخت که «عرفان را با مبارزه جمع کنیم» و خود بهترین شاهد بود که بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیه‌ای می‌ماند برای آنان که عرفان را به مثابه امری کاملا شخصی بهانه واماندگی خویش می‌گرفتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت را با مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما می‌دانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیسته‌اند.

دیگر چه داعیه‌ای می‌ماند برای آنان که حکم بر ظاهر اشعار عرفانی می‌راندند و با چشمی ظاهربین، چهره افیونی خویش را در آینه صیافی وجود عرفا می‌دیدند و حتی این اواخر، دیگر افعال و اقوال منصور حلاج را هم با عقل کج اندیش ماتریالیسم دیالکتیک معنا می‌کردند و حافظ را شرابخواره و زنبازه‌ای از سلک خویش می‌گرفتند؟

آیا ندیدند او را که از این سوی پنجه ارباب جور انداخته بود و از آن سوی «سجاده به می‌ رنگین» داشته بود و «دلق مرتع را گرو جامی شراب مرد افکن» نهاده بود؟ آیا ندیدند که در «خلوت آن کار دیگر کردن» و «صراحی پنهان کشیدن» یعنی چه؟ مگر این مرد‌ترین مردان میدان مبارزه و زاهد‌ترین زُهاد زمانه نبود که دم از خال لب چشم بیمار و می و میخانه و بتکده و رند می‌آلود خرقه پیر خراباتی می‌زد؟

امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم. با داغ جرأحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش. امام رفت تا بار تکلیف ما بر گرده عقل و اختیارمان بار شود و‌‌ همانسان که سنت لا یتغیر خلقت بوده است، چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که «لنبلونکم حتی نعلم الجاهد منکم و الصابرین».

اکنون، این ماییم و امانت او. دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه‌اش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسول الله ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و «شب بی‌قمر غیبت» انجامید، این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانه‌ای است بر این بار بشارت که خداوند اراده کرده است تا حزب الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد