طلسمات

خانه » همه » مذهبی » امامان و علم طب

امامان و علم طب


امامان و علم طب

۱۳۹۴/۱۱/۱۹


۱۵۷ بازدید

آیا امامان(علیهم السلام) که دارای تمامی علوم بوده‌اند، نمی‌توانستند به برخی از یارانشان درمان بیماری‌های خاص مثل سرطان و… را آموزش دهند؟

این سؤال از چندین زاویه قابل پاسخ دهی است که به ترتیب به آنها پرداخته می‌شود.

شأن امام(علیه السلام)، شأن هدایت‌گری است نه شأن درمان گری و مهندسی و صنعت‌گری و… اگر امام برای این است که تنها به امور دنیایی بپردازد، در آن صورت چرا فقط به علم طب بپردازد بلکه باید همه علوم را بیان کند. در آن صورت امام تمام عمرش را باید صرف همین علوم دنیوی کند در حالی که به‌طور اساسی او برای امر برتری آمده است. علوم دنیوی را خود بشر به مرور زمان و متناسب با نیاز خود به دست می‌آورد اما علوم خاص الاهی که انبیاء و اهل‌بیت(علیهم السلام) برای بشر به ارمغان آورده‌اند جز از راه معصوم قابل دست‌یابی نیستند. ضمن این که ائمه(علیهم السلام) کلیاتی پیرامون بیماری‌ها و درمان آنها بیان نموده‌اند، که تفصیل آنها را خود ما باید با تلاش و کوشش به دست بیاوریم.

گرچه شأن ویژه امام معصوم هدایت گری به‌سوی سعادت حقیقی است اما چنین نیست که ائمه(علیهم السلام) از علوم دنیوی چیزی برای بشر نگفته باشند.

بنیان گذار علم شیمی نوین جابر بن حیان، شاگرد امام صادق(علیه السلام) است که امروزه به نام پدر علم شیمی شناخته می‌شود. و چنان‌چه می دانید، علم شیمی بزرگ‌ترین نقش را در رشد علم زیست‌شناسی و علم پزشکی داشته است.

همچنین هزاران آموزه از مطالب طبی از ائمه(علیهم السلام) به یادگار مانده که هر جمله از آنها قابلیت این را دارند که موضوعات تحقیق علمی شوند.[ محمد محمدی ری شهری، احادیث پزشکی.]

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام ساخت مسجد النبی در مدینه دستوری محاسباتی به سازندگان داد که در قرن چهارم ریاضی دان بزرگ اسلامی، ابوالوفای بوزجانی با استفاده از آن دستورالعمل نبوی، قانون تانژانت را در علم مثلثات کشف نمود.

ابوالاسود دوئلی شاگر امام علی(علیه السلام) اولین کسی است که به تعلیم امیرالمؤمنین(علیه السلام) علم دستور زبان (صرف و نحو) را در زبان عربی ابداع نمود. آن گاه دیگران نیز این شیوه را در زبان خود به کار بستند.

آیات و روایات ما از حقایقی در باب آسمان‌ها و زمین و طبیعت سرشارند که چند جلد از کتاب بحارالانوار را به خود اختصاص داده‌اند. برای نمونه به چند روایت اشاره می‌شود:

جابر می‌گوید از امام باقر(علیه السلام) سؤال کردم در مورد قول خداوند متعال که می‌فرماید:

(((أَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ)))[ ق (50)، آیه 15.]؛

«آیا [مگر] ما در آفرینش نخستین عاجز ماندیم؟! ولی آنها باز در آفرینش جدید تردید دارند».

پس فرمودند:

«ای جابر تأویل آیه این است که چون خدا این خلق و این عالم را فانی ساخت و اهل بهشت را در بهشت و اهل جهنم را در جهنم ساکن کرد، دوباره عالم و خلق دیگری خلق خواهد نمود بدون هیچ نر و ماده‌ای که او را عبادت کنند و یگانه‌اش شمرند. و برای آنها زمینی خلق می‌کند غیر از این زمین تا آنها را حمل نماید و آسمانی خلق می‌کند غیر از این آسمان تا بر آن سایه‌افکند. گویی تو خیال نموده‌ای که خدا تنها همین عالم را آفریده است. و گویی چنین می‌پنداری که خدا بشری غیر از شما خلق نکرده است. آری به خدا سوگند که خداوند تبارک و تعالی هزار هزار عالم و هزار هزار گونه آدم آفریده است که تو در آخر این عالم‌ها و آدم‌ها قرار داری.»[ «عَنْ جَابِرِ بْنِ یزِیدَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ فَقَالَ یا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَی هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْکَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ خلق [عَالَماً] مِنْ غَیرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یعْبُدُونَهُ وَ یوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَیرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یخْلُقْ بَشَراً غَیرَکُمْ بَلَی وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیینَ» (بحارالأنوار، ج8، ص374)]

جابر گوید: شنیدم از امام باقر(علیه السلام) که می‌فرمود:

«همانا در پس خورشید شما چهل چشمه خورشید که بین خورشیدی تا خورشید دیگر چهل سال فاصله است. در آن مخلوقات زیادی هستند که خبر ندارند که آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. و همانا در پس ماه شما چهل ماه است که از قمری تا قمر دیگر به اندازه سال فاصله است. در آن مخلوقات زیادی هستند که خبر ندارند که آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه.»[ «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ شَمْسِکُمْ هَذِهِ أَرْبَعِینَ عَینَ شَمْسٍ مَا بَینَ شَمْسٍ إِلَی شَمْسٍ أَرْبَعُونَ عَاماً فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ مَا یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یخْلُقْهُ وَ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَمَرِکُمْ هَذَا أَرْبَعِینَ قَمَراً مَا بَینَ قَمَرٍ إِلَی قَمَرٍ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ یوْماً فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ مَا یعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یخْلُقْهُ …» (بحارالأنوار، ج27، ص45)]

احادیثی از این دست، که اسراری علمی و فلسفی را در بر دارند در منابع روایی شیعه به فراوانی یافت می‌شوند که می‌توان از متن آنها فرضیه‌ها و نظریه‌های علمی را بیرون کشید؛ همان گونه که ابوالوفای بوزجانی از حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تانژانت را کشف نمود.

اهل بیت(علیهم السلام) افراد قابلی برای این‌گونه علوم نداشتند تا آنها را برایشان بیان کنند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جمع عمومی فرمودند:

«ای مردم قبل از آن که مرا از دست بدهید از من بپرسید چرا که من راه‌های آسمان را بهتر از راه‌های زمین می‌شناسم.»[ «اَیهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض» (نهج البلاغه، خطبه 189)]

یکی از حاضران پرسید: ای علی! تعداد موهای سر من چند است؟ آری، اهل‌بیت(علیهم السلام) مبتلا به چنین افرادی بودند که به جای پرسیدن از اسرار طبیعت و کنه حقیقت، از عدد موی سر خود می‌پرسیدند.

امام باقر(علیه السلام) فرمودند:

«جدم امیرالمؤمنین(علیه السلام) حاملی برای علم خود نمی‌یافت؛ ازاین‌رو مثل کسانی که نفس تنگی دارند نفس می‌کشید و بر بالای منبر می‌گفت از من بپرسید قبل از آن که مرا از دست بدهید؛ همانا درون سینه من علم فراوانی انباشته است. آه آه، آگاه باشید که حمل کننده‌ای برای آن نمی‌یابم؛ آگاه باشید که من حجت بالغه خدا بر شما هستم. (یعنی با وجود من حجت بر شما تمام است)».[ «… وَ لَمْ یجِدْ جَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّی کَانَ یتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ یقُولُ عَلَی الْمِنْبَرِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَإِنَّ بَینَ الْجَوَانِحِ مِنِّی عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ یحْمِلُهُ أَلَا وَ إِنِّی عَلَیکُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة…» (بحارالأنوار، ج3، ص224)]

همچنین حضرتش به کمیل ابن زیاد نخعی فرمود:

«بدان که در این جا علم فراوانی است – و اشاره فرمودند به سینه خود – کاش حاملی برای آن می‌یافتم. آری افراد باهوشی را می‌یابم که بر علم امین نیستند و دین را وسیله دنیا خواهی قرار می‌دهند و با نعمت‌های الاهی برای بندگانش اظهار فضل می‌کنند. و با حجت‌های خدا بر اولیایش فخر می‌فروشند. برخی نیز افراد فرمان بردار و امینی برای حاملان حقیقت هستند ولی بینایی و ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند، که با اولین شبهه‌ای شک و تردید در دلشان ریشه می‌زند؛ پس نه آنها و نه این ها، سزاوار آموختن دانش‌های فراوان من نیستند. یا فرد دیگری که سخت در پی لذت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است؛ یا آن که در ثروت اندوزی حرص می‌ورزد؛ هیچ کدام از آنان نمی‌توانند از دین پاسداری کنند، و بیش‌تر به چهارپایان چرنده شباهت دارند؛ و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش می‌میرد.»[ «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً ــ‌ وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَی صَدْرِهِ ــ‌ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَی أَصَبْتُ لَقِناً غَیرَ مَأْمُونٍ عَلَیهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَی أَوْلِیائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ ینْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَی ءٍ أَقْرَبُ شَی ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ کَذَلِکَ یمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ.» (نهج البلاغه، خطبه 147)]

علوم تجربی در بسترهای خاصی رشد می‌کنند و به تدریج رو به کمال می‌روند؛ گویی تدریج کشف، در بطن آنها نهفته است. اگر امام(علیه السلام) می‌خواست نظریه درست در مورد فیزیک را بدهند به یقین هیچ کدام از نظرات کشف شده امروزی را نمی‌دادند. چون همه این نظرات ناقص بوده در حال تکاملند. زمانی فیزیک نیوتنی بر جهان علم حاکم بود و اکنون نسبیت عام و خاص اینشتین و مکانیک کوانتوم. فردا نیز به یقین نظریه‌ای کامل‌تر جای این ها را خواهد گرفت. کما این که هم اکنون نیز فیزیک‌دانان در پی نظریه‌های جایگزین اند؛ و از هم اکنون نام نظریه احتمالی را گمانه وحدت گذاشته‌اند. امام(علیه السلام) می‌خواست همین نظریات فیزیک کنونی را بیاموزاند آیا کسی وجود داشت که بتواند آنها را بیاموزد؟ باهوش‌ترین انسان‌های امروزی با این همه سابقه تاریخ علم، برای درک این علوم، حدود بیست سال زمان صرف می‌کنند، حال امام(علیه السلام) چگونه باید اینگونه مطالب را به افرادی می‌آموختند که علوم مقدماتی آن بی بهره بودند.

ازاین‌رو امام(علیه السلام) این علوم را تا آنجا که مردم ظرفیت داشتند بیان نموده‌اند؛ بلکه آنچه بیان نموده‌اند بیش از فهم آنها و بیش از فهم ماهاست. آیا ما انسان‌های امروزی توانسته‌ایم پرده از اسراری که در دو روایت پیش گفته آمده است برداریم.

بلی مقداری از اسرار فلسفی این دو روایت، در حکمت متعالیه ملاصدرا راز گشایی شده ولی جنبه‌های علمی آن هنوز نامکشوف مانده است. پس مشکل در علم امام نیست بلکه مشکل از اطرافیان بود که قابلیت لازم برای دریافت فیض را نداشتند. مشکل از ماست که فرمایشات فاخر آن بزرگان را موضوع تحقیقات خود قرار نمی‌دهیم تا پرده هایی از اسرار عالم برای ما آشکار شود. مشکلی که گاهی در خودباختگی اندیشمندان علوم تجربی ما خود را نشان می‌دهد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد