امپراتوری آمریکا: شرکت سهامی قتل و کشتار
۱۳۹۵/۰۱/۱۲
–
۴۹ بازدید
کریس هجز
امپراتوری آمریکا: شرکت سهامی قتل و کشتار
جنگ بدون توقف و کشتار کورکورانه، تعریف کننده قدرت امپریالیستی آمریکاست.تا همین امروز نیروهای آمریکایی از نظر سیاسی این اجازه را داشته اند تا در سوءقصد به جان غیرنظامیان آزادی عمل داشته باشند یا از این اتفاقات حمایت کنند.
امپراتوری آمریکا: شرکت سهامی قتل و کشتار
جنگ بدون توقف و کشتار کورکورانه، تعریف کننده قدرت امپریالیستی آمریکاست.تا همین امروز نیروهای آمریکایی از نظر سیاسی این اجازه را داشته اند تا در سوءقصد به جان غیرنظامیان آزادی عمل داشته باشند یا از این اتفاقات حمایت کنند.
وحشت افکنی، ارعاب و خشونت، چسبی است که اجزای امپراتوری را در کنار هم نگه می دارد. بمباران های هوایی، حملات هواپیماهای بی سرنشین و موشکی، توپخانه ای و خمپاره ای، سوءقصدهای هدف گیری شده، قتل عام ها، کشتارهای جوخه های مرگ، شکنجه، نظارت فراگیر و همگانی، بازداشت های گسترده، برقراری ساعات منع آمد و شد، تبلیغات، از دست رفتن آزادی های مدنی و عروسک های سیاسی سازش پذیر، محصول جنگ ها و جنگ های نیابتی ما هستند.
کشورهایی که ما در پی سیطره بر آنهاییم، از اندونزی و گوآتمالا گرفته تا عراق و افغانستان کاملا به این مکانیسم های ظالمانه کنترل واقفند. اما جامعه آمریکا ندرتا از واقعیت های امپراتوری با خبر می شود. آن اندک فجایعی که نوری بر آنها انداخته می شود نیز انکار می شوند. جامعه اطمینان خاطر دارد که رسانه های فرمانبردار و نخبگان حاکم ما با فضیلت و شرافتمند هستند و ماشین کشتار جمعی همچنان درو می کند و به پیش می رود.
روزنامه نگاران معدودی هستند که با شجاعت، ظرافت و دقتی بیشتر از آلن نایرن واقعیت های امپراتوری را پوشش داده باشند. او به مدت بیشتر از سه دهه از آمریکای مرکزی، تیمور شرقی، فلسطین، آفریقای جنوبی، هائیتی و اندونزی – جایی که سربازان آن کشور جمجمه اش را شکستند و دستگیرش کردند- گزارش های بسیاری را ارسال کرده است. او همدستی آمریکا با جوخه های مرگ در سازمان های شبه نظامی که کشتارهای گسترده ای را در ال سالوادور، گواتمالا و هائیتی مرتکب شده اند افشا کرده است.
نارین که در نیویورک زندگی می کند در گفتگویی که با وی داشتم، با اشاره به قتل عام های اعمال شده علیه آمریکاییان بومی، نهاد برده داری و قتل صدها کارگر و سازماندهنده اتحادیه های کارگری در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، از این موارد برای توضیح ریشه های خشونت های امپریالیستی آمریکا استفاده کرد.
نارین گفت: «تا همین امروز نیروهای آمریکایی از نظر سیاسی این اجازه را داشته اند تا در سوءقصد به جان غیرنظامیان- دانشجویان، روزنامه نگاران، رهبران مذهبی، سازمان دهندگان کارگری و هر کس دیگر- آزادی عمل داشته باشند یا از این اتفاقات حمایت کنند. در واقع در سیاست های آمریکا اگر رؤسای جمهور در انجام این کار بی میل باشند یا نشان دهند که بی میل هستند، سرزنش و تنبیه می شوند. آنها را بزدل و ضعیف خطاب می کنند. جرج بوش پدر زمانی که کوشید از طرق مخفیانه زمینه هایی کودتایی را در پاناما علیه امانوئل نوریگا فراهم کند و در این کار ناکام ماند، زیر حملات شدیدی قرار گرفت. حتی گزارشی بود (در نیوزویک با عنوان «مبارزه با عامل بزدل») که در آن بوش پدر را به این خاطر که به قدر کافی قدرتمند نیست مورد حمله قرار داده بودند.»
نارین ادامه داد:«به گمانم یک هفته هم طول نکشید که او رسما به پاناما حمله کرد، تهاجمی که در جریان آن، محله ای به نام ال شوریلو در آتش سوخت و در این محله فقیرنشین صدها نفر جان خود را از دست دادند. نیویورک تایمز پس از این حمله، تحلیلی در صفحه اول خود به قلم آر.دبیلو.اپل منتشر کرد که در آن آمده بود بوش پدر با نشان دادن تمایل خود به خونریزی، مناسک تشرف ریاست جمهوری اش را انجام داد. البته نه با ریختن خون خود، بلکه خون بیگانگان، از جمله غیرنظامیان خارجی.»
نارین گفت: «اساسا زمانی که رؤسای جمهوری یا ژنرال ها مرتکب کشتار می شوند و قربانیانشان هم خارجیان هستند، جامعه آمریکا از به اجرا گذاشته شدن قوانین جزایی مربوط به قتل نفس اکراه دارد. بله، تمام قدرت های بزرگ این کار را انجام می دهند. اما در دوره اخیر از آنجا که ایالات متحده به قدرت مسلط تبدیل شده است، طولانی ترین سیاهه کشتار را دارد. فقط به سیاهه عملیات هایی که خود من شخصا شاهد بوده ام و کوشیده ام آنها را افشا و با آنها مبارزه کنم نگاه کنید: گوآتمالا، ال سالوادور، نیکاراگوئه، هندوراس، هائیتی، آفریقای جنوبی، فلسطین، تیمور شرقی، اندونزی، جنوب تایلند. مطمئنم که چندتایشان را از قلم انداخته ام.»
نارین افزود: «قتل عام هایی توسط سربازان آمریکایی در این جنگ ها و جنگ های نیابتی صورت می گیرد و طی آنها همواره «کل یک روستا را از صفحه روزگار پاک کرده اند». ارتش گوآتمالا این کار را انجام می داد، به ویژه در دوران اوایل دهه 1980 که دولت ریگان در دوره ژنرال دیکتاتور ریوس مونت با جدیت از آنها حمایت می کرد. آنها به روستاها در ارتفاعات مایا در شمال غرب می رفتند. من هم آنجا بودم و با سربازانی که این کارها را مرتکب می شدند گفتگو می کردم. با بازماندگان این حملات هم صحبت می کردم که از اسارت رها شده بودند. آنها مردم را به صلیب می کشیدند. از شگردهایی استفاده می کردند که امروز در ویدئوها می بینیم که داعش از آنها استفاده می کند و دنیا را در بهت فرو می برد.»
او گفت: «این قدرت ها همیشه تمایل به استفاده از همین شگردها داشته اند. و قرن هاست که به این کار خود مباهات کرده اند. نشانه های این رفتار قدرتمندان را در حکایات تمام کتاب های مقدس ادیان بزرگ می توان یافت.»
نارین گفت: «و در موردی اخیرتر تا دوره ریاست جمهوری تئودور روزولت، رؤسای جمهوری آمریکا همگی به این کارهای خود افتخار کرده اند. بروید و نوشته های روزولت را بخوانید. او مکررا از ضرورت خونریزی، ضرورت کشتن سخن می گوید و می نویسد در غیر این صورت یک دستگاه سیاسی نمی تواند سالم بماند. این تدی روزولت بود.»
من اولین بار در سال 1981 و در حالی که سرگرم پوشش جنگ در السالوادور بودم نارین را دیدم. در آن سال او یک متن تحقیقاتی را در مجله پروگرسیو با عنوان «در پشت جوخه های مرگ» منتشر کرده بود که همچون بمب صدا کرده بود. این مقاله با ریزه کاری های دقیق، حمایت ها، آموزش و مسلح کردن جوخه های مرگ در السالوادور را از سوی آمریکا توضیح داده بود؛ جوخه هایی که صدها نفر را در یک ماه کشته بودند که در اکثر موارد پیش از این کار، آنها را شکنجه و مثله نیز کرده بودند. مقاله نارین به انجام تحقیقاتی از سوی کمیته اطلاعاتی سنا منجر شد.
نارین گفت: «سازماندهی جوخه های مرگ السالوادوری که آمریکا آن را ایجاد کرده بود، در دولت کندی و عمدتا از طریق نیروهای ویژه آمریکا و سیا آغاز شد. آنها این سیستم گردآوری اطلاعات را تشکیل دادند که به السالوادور، هندوراس و نیکاراگوئه مرتبط بود. آنها فایل هایی مرکزی داشتند که با کمک سیا برای آنان سازماندهی شده بودند. آنها به جوخه های مرگ می آموختند که چگونه بروند و به شکلی نظام مند دانشگاه ها، دادگاه ها، مزارع و به خصوص کارخانه ها را که الیگارش های محلی آنها را اداره می کردند اما سرمایه گذاران آمریکایی نیز داشتند، زیر نظر بگیرند. آنها این فایل ها را جمع آوری می کردند.»
نارین 13 ساعت را صرف گفتگو با ژنرال پیشین السالوادوری خوزه آلبرتو مدارنو، پدرخوانده جوخه های مرگ السالوادور کرد که یک سال بعد در سال 1985 شورشیان جبهه آزادیبخش ملی فارابوندو مارتی او را ترور کردند.
نارین گفت: «او برایم توضیح داد که چگونه کشیش ها، راهبان، وعاظ و اعضای اتحادیه ها همگی به اهداف تبدیل شده اند، ماموریت ما کشتن آنها بود. او با جزئیات دقیق توصیف کرد که در حالی که از آمریکا پول دریافت می کرد، این کارها را انجام می داد. این ها جوخه های مرگی بودند که اقداماتی همچون تجاوز جنسی و قتل راهبان را مرتکب می شدند.»
نارین افزود: «دنیا با دیدن ویدئوهای داعش بالاخره دارد می فهمد در قتل های سیاسی چه کسی دست دارد. در السالوادور نه تنها آنها آدم می کشتند، بلکه دست و پا قطع می کردند و نتیجه کارشان را در راه ها به نمایش می گذاشتند. عابران می توانستند آنها را ببینند. در همین دوره- من در سال هایی در گوآتمالا بودم که حتی وضعیتی بدتر از این داشت- آنها بیشتر از 100 هزار نفر را کشتند. یک روز در دانشگاه پلی تکنیک که آکادمی ارتش گوآتمالا بود، ترجمه اسپانیولی یک مدرک ضد شورش ارتش آمریکا را پیدا کردم. در این مدرک دستور العمل های لازم برای نحوه ایجاد رعب و وحشت توضیح داده شده بود، آنها به این طریق عمل می کردند. در این مدارک شیوه های به کار گرفته شده در فیلیپین در کارزار علیه هوک ها توصیف شده بود.»
«در مورد فیلیپین می گفتند که اجساد را در رودخانه های می انداختند. به این ترتیب می توانستید اجساد را مثله کنید، آنها را تکه تکه کنید و بعد آنها را در کنار رودخانه ها بیندازید تا موجب رعب و وحشت مردم شود. و البته اینها دقیقا همان کارهایی است که امروز داعش انجام می دهد.»
همین تکنیک ها در اندونزی علیه چینی تبارها، سازماندهندگان کارگری، هنرمندان، روشنفکران، رهبران دانشجویی و اعضای حزب کمونیست اندونزی بعد از پاکسازی ضد کمونیستی مورد حمایت آمریکا در سال 1965 صورت گرفت که در نهایت به کنار زدن رهبر مستقل پرزیدنت سوکارنو شد. در سال 1967 با یک کودتا ژنرال سوهارتو جایگزین سوکارنو شد که با بی رحمی کشور را به مدت 31 سال اداره کرد. در این دوره در جریان کشتارهای ارتش و شبه نظامیان، بالغ بر یک میلیون اندونزیایی به قتل رسیدند. اجساد آنها معمولا در رودخانه ها و کنار جاده ها رها می شد.»
نارین گفت: «فهرستی پنج هزار نفره از سوءقصد ها وجود دارد که سیا مسئول آنها شناخته می شود. مطبوعات آمریکایی در آن موقع از سیا تجلیل کردند.آنها این اتفاقات را نوری در آسیا نامیدند. ژنرال سوهارتو در نتیجه این روند بود که بر قدرت نشست. بعدها سوهارتو در میانه دهه 1970 در پی اجازه پرزیدنت فورد و هنری کیسینجر به کشور کوچک همسایه اش تیمور شرقی حمله کرد که در آن زمان مستعمره پرتغال بود و در حال یافتن استقلال خود بود. آنها به سوهارتو چراغ سبز دادند و گفتند که به سرعت این کار را انجام دهد. آنها هم دست به کار شدند و یک سوم جمعیت آنجا را به قتل رساندند.»
نارین گفت:« در سال 1991 آنها قتل عامی را در مقابل یک گورستان مرتکب شدند که من دست بر قضا از آن جام سالم به در بردم. من به همراه امی گودمن در آنجا حضور داشتم. آنها بیشتر از 200 نفر را درست پیش چشمان ما کشتند. آنها با قنداق یک تفنگ ام-16 آمریکایی جمجمه ام را شکستند.»
وی اضافه کرد: «این یک روند استاندارد است. من کوشیده ام به کشورهایی سفر کنم که در آنجا سرکوب شدیدتری حاکم است و آمریکا از این سرکوب ها حمایت می کند، کوشیده ام آنها را افشا و از وقوع آنها جلوگیری کنم.»
«این امر منحصر به آمریکا نیست. این استاندارد قدرت های بزرگ است…اگر بخواهید به شکلی بر سیاست اثرگذاری باشید، باید به شکلی قدرت کشنده خودتان را به رخ بکشید، حال آمریکایی باشید، ناتو یا طالبان یا یک فرقه مسلح دیگر که قادر به انجام قتل های گسترده باشد. بدون این ویژگی شما شانسی ندارید.»
نارین گفت:«در افغانستان، عراق و سوریه، کار به نقطه گسست سیاسی و اجتماعی رسیده است. هیچ توقفی برای آن نیست. اوضاع از کنترل خارج شده است. دیگر از دو طرف خبری نیست؛ جبهه به چندین و چند طرف تقسیم شده است. وضعیتی که یادآور اتفاقی است که در کامبوج روی داد و طی آن آمریکا با بمباران گسترده این کشور، راه را برای ظهور خمرهای سرخ هموار کرد. این بمباران ها کلیه مظاهر سیاست عادی یا حتی جامعه را از بین برد. در چنین محیطی اهریمنی ترین و خشونت بارترین ها شانس ظهور و غلبه یافتن پیدا می کنند.»
جنگ بدون توقف و کشتار کورکورانه، تعریف کننده قدرت امپریالیستی آمریکاست. نارین گفت: «یک دولت قدرتمند بزرگ، دولتی که ارکان آن را جنگ تشکیل می دهد، مثل ایالات متحده یا شبیه آن مثلا اسرائیل امروزی- که هر دو نمونه هایی از دولت هایی اسپارت مانند هستند – به سطح بالایی از تنش پرحادثه نیاز دارند. آنها باید مداوما اقدامات تحریک آمیز انجام دهند، مداما در اینجا و آنجا مسئله سازی کنند.»
او ادامه داد: «ما اکنون در برهه ای قرار داریم که عملیات های قتل و کشتار از روی خواست و عامدانه به نفع آمریکا و انجام اقدامات تحریک آمیز، اندکی در داخل آمریکا بازخورد یافته است. این اتفاق معمولا رخ نمی داد. انجام همین کارها در آمریکای مرکزی هیچ گونه پیامدی نداشت. انجام همین کارها در هائیتی، فلسطین یا آفریقای جنوبی هیچ گونه عواقبی در پی نداشت اما در این مورد چنین اتفاقی رخ داده است. عملیات هایی از قبیل حمایت از مجاهدین برای مقابله با اشغال افغانستان از سوی شوروی…حمایت آمریکا از چندین نیروی اسلامگرای ضد اسد در سوریه، به پیدایش ابتدا القاعده و بعد داعش انجامید.»
نارین در خاتمه گفت: «انجیل می گوید کسانی که باد می کارند توفان درو خواهند کرد. و این همان اتفاقی است که اکنون بر سر مسئله داعش در غرب در حال رخ دادن است.»
نویسنده :Chris Hedges
ترجمه: محمود سبزواری
کریس هجز قریب دو دهه به عنوان گزارشگر خارجی در آمریکای مرکزی، خاورمیانه، آفریقا و بالکان کار کرده است. او در بیشتر از 50 کشور فعالیت داشته و با کریستین ساینس مانیتور، نشنال پابلیک رادیو، دالاس مورنینگ نیوز همکاری داشته و به مدت 15 سال خبرنگار خارجی نیویورک تایمز بوده است.
منبع:
http://www.truthdig.com/report/item/the_american_empire_murder_inc_20160103
انتهای متن/