انقلاب اسلامی ایران و تغییر نگرش به آموزه مهدویت
۱۳۹۴/۱۱/۲۰
–
۱۰۷ بازدید
انقلاب اسلامی ایران و تغییر نگرش به آموزه مهدویت
در روند انقلاب اسلامی، نگرش عمومی شیعیان به آموزه مهدویت تغییر کرد و به آموزهای کارساز و رهگشا تبدیل شد. شاید وقوع انقلاب اسلامی را بتوان نقطة عطفی در نظریهپردازیهای اندیشمندان اسلامشناس دانست.
انقلاب اسلامی ایران و تغییر نگرش به آموزه مهدویت
در روند انقلاب اسلامی، نگرش عمومی شیعیان به آموزه مهدویت تغییر کرد و به آموزهای کارساز و رهگشا تبدیل شد. شاید وقوع انقلاب اسلامی را بتوان نقطة عطفی در نظریهپردازیهای اندیشمندان اسلامشناس دانست.
خبرگزاری شبستان: وقوع انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی(ره) یکی از رخدادهای بزرگ نیمة دوم سدة بیستم بود که سبب تغییرات و تحولات فراوان در کشورهای منطقه و نیز ساختار قدرت جهانی شد. این تأثیرگذاری به طور عمده در پیشبرد روند بیداری و آگاهی مسلمانان و افزایش فعالیتهای مؤثر دینی در کشورهای اسلامی ـ به ویژه جوامع شیعی ـ قابل مشاهده است. انقلابی که دقیقاً بر خلاف جریان سیلابگونه تاریخ به پیش رفت و در عصری که دین و معنویت را در ردیف جادو و خرافات بر میشمردند، ایمان به غیب را به صحنه روزگار آورد، شایان ارزیابی و تحلیل دقیق است. امروز بیش از هر زمان، به درک و فهم حقیقت این تحول بزرگ نیازمندیم. این نیاز با گذشت روزها بیشتر میشود. گریز از ظاهرگرایی و رفتن به سوی حقیقت، استحکام بخشیدن به تفکری است که خودآگاهی را برای ما به ارمغان میآورد.
اگر آثار انقلاب اسلامی را از منظر تحولات فکری و توسعة اندیشههای دینی، اجتماعی و سیاسی مورد تعمق قرار دهیم، بدون شک بارزترین اثر را در حوزه اندیشههای دینی مشاهده خواهیم کرد. پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار حکومت دینی در ایران، انگیزهساز کاوش در مبانی ایدئولوژیک اسلام شده است.
ضرورت بررسی نقش انقلاب اسلامی در تغییر رویکرد به اندیشة مهدویت بر اهل اطلاع، پوشیده نیست. با وجود اینکه آموزة مهدویت، ماهیتی درسآموز دارد، در طول تاریخ، این آموزه در حیات سیاسی اجتماعی شیعیان کمرنگ یا به عبارتی دچار تحریف و انحراف شد؛ به گونهای که به آموزهای فرعی و عزلتنشین مبدل گشت؛ ولی در روند انقلاب اسلامی، نگرش عمومی شیعیان به این آموزه تغییر کرد و به آموزهای کارساز و رهگشا تبدیل شد. شاید وقوع انقلاب اسلامی را بتوان نقطة عطفی در نظریهپردازیهای اندیشمندان اسلامشناس دانست که بسیاری از آنان را به بازاندیشی در نظریههای خویش دربارة آموزه مهدویت واداشت. در این نوشتار، فرض بر این بوده که اندیشة مهدویت در جایگاه یک سرمایة عظیم، نقش مهمی در تحولات اجتماعی دارد؛ از اینرو، برای نشان دادن صحت این استدلال، تلاش میشود نشان داده شود:
1. انقلاب اسلامی چه تأثیری بر تغییر نگرش عمومی به آموزة مهدویت داشته است؟
2. آثار این تغییر نگرش، به چه شکل بوده است؟
مفهومشناسی
1. مفهوم انقلاب
اصطلاح انقلاب[2][2] کاربردهای مختلف دارد؛ مانند انقلاب صنعتی، انقلاب سیاسی، انقلاب اجتماعی و انقلاب فکری؛ ولی در این نوشتار، انواع خاصی از واژگونیهای بزرگ در جوامع بشری مورد نظر است. انقلاب در معمولیترین معنای آن، تلاش برای ایجاد تحول بنیادین در سیستم حکومت است (لاکویر، 1378: ص91) یا به گفتة گلدستون، تسخیر غیر قانونی و معمولاً خشونت آمیز قدرت است که موجب تحول اساسی در نهادهای حکومت میشود (گلدستون، 1375: ص82). هانا آرنت نیز انقلاب را دگرگونی به معنای آغازی تازه میداند که خشونت در آن برای رهایی از ستمگری به قصد استقرار آزادی است (آرنت، 1361: ص47). تصاحب رسمی قدرت، از اجزای ضروری فرایند انقلاب است. در واقع آنچه رخ میدهد، آن است که گروه حاکم، توسط گروهی دیگر ساقط شده، راه را برای تحولات سیاسی و اجتماعی بیشتر باز مینماید. به رغم وجود تشابهاتی با تعاریف فوق، انقلاب اسلامی ایران خارج از مدار سرمایهداری غرب و سوسیالیسم شرق رخ داد. پیش شرطهای فرهنگی و اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی (عنایت، 1377: ص44) به تسریع روند انقلاب اسلامی ایران کمک کرد و برخی از عوامل داخلی و خارجی، موجب پیروزی آن شد.
به طور کلی، انقلاب اسلامی را میتوان اینگونه تبیین کرد:
انقلاب اسلامی، عبارت است از دگرگونی بنیادی در ساختار کلّی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهان بینی و موازین و ارزشهای اسلامی و نظام امامت که بر اساس آگاهی و ایمان مردم و حرکت پیشگام متقیان و صالحان و قیام قهرآمیز تودههای مردم صورت میگیرد (عمید زنجانی، 1367: ص 21 و 22).
این پدیده، با توجه به میزان و نوع تغییراتی که ـ به ویژه در داخل کشور ـ پدید میآورد، به دو نوع اجتماعی و سیاسی قابل تفکیک است. انقلاب سیاسی با تغییر حکومت بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی همراه است؛ اما انقلاب اجتماعی عبارت است از انتقال و دگرگونی سریع و اساسی حکومت و ساختارهای اجتماع و تحول در ایدئولوژی غالب کشور (جمعی از نویسندگان، 1381: ص14). انقلاب اسلامی ایران، به گفته اندیشمندان این حوزه در شمار انقلابهای اجتماعی جای دارد؛ زیرا از یکسو، سبب تغییر در اساس و نوع حکومت شد و از سوی دیگر به تحول در ایدئولوژی غالب و رسمی کشور و خطمشیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، در ابعاد داخلی و خارجی انجامید.
2. مفهوم نگرشی
صاحب نظران، مطالعة نگرش[3] را برای درک رفتار اجتماعی، حیاتی میدانند. آنان معتقدند که نگرشها تعیین کننده رفتارها هستند و با تغییر نگرشهای افراد میتوانیم رفتار آنان را پیشبینی یا کنترل کنیم. در بارة نگرش تعریفهای بسیار متعدد و متنوعی انجام شده است؛ عدهای آن را سازمان بادوامی از باورها حول یک شیء یا موقعیت میدانند که فرد را آماده میکند تا به صورت ترجیحی برابر آن، واکنش نشان دهد. برخی معتقدند نگرش، نظام بادوامی از ارزشیابیهای مثبت یا منفی، احساسات عاطفی و تمایل به عمل مخالف یا موافق یک موضوع اجتماعی است (کریمی، 1379: ص3 ـ 8). مفهوم نگرش از طریق تحلیل آن از سه جزء متفاوت تشکیل میشود:
1. جزء شناختی که مربوط به عقیدههای گوناگون و آگاهی افراد دربارة یک موضوع است.
2. جزء عاطفی (احساسی) که شامل احساساتی است که بر اثر رویارویی با یک موضوع در شخص، برانگیخته شده و ارزشیابی را ازآن موضوع مشخص میکند.
3. جزء آمادگی برای عمل (رفتار) است که شخص در برخورد در بارة موضوع مورد نظر به گونه معینی رفتار میکند. (شیرکوند، 1383: ص17).
نگرشها دارای ثبات و دوام قابل توجهی هستند؛ ولی به هر حال، امکان تغییر آنها وجود دارد؛ برای مثال، نگرش شیعیان در طول غیبت صغری و ابتدای غیبت کبری به مسأله غیبت حضرت ولی عصر(عج) نگرشی حدیثی بوده است؛ اما طولانی شدن غیبت امام دوازدهم، سبب شد علمای امامیه با روشهای کلامی و استدلال عقلی، نگرش شیعیان به این موضوع را تغییر دهند. آنان در این کار، با بهره گیری از دو اصل «ضرورت وجود امام در هر دوره» و «عصمت امام» قاعده لطف را بنا نهادند. بر اساس این قاعده بر خداوند است که از راه لطف بر بندگان خود، امامانی را میان بندگان گسیل کند تا راه و رسم صلاح و معاد و معاش را به آنان بیاموزد. (ربانی گلپایگانی، 1386: ص76) قاعده لطف، بنیاد نظری لازم برای تغییر نگرش به مسأله «غیبت» را در اندیشه شیعه استوار کرد. در روان شناسی اجتماعی، موضوع تغییر نگرش، در چارچوب چندین الگو بررسی شده است. هاولند از نظریهپردازان این حوزه، معتقد است که تقویت کنندههای ارائه شده برای متقاعد کردن تغییر نگرش، باید قویتر از تقویتکنندههایی باشند که وضع موجود را حفظ میکنند. از دیدگاه وی، تغییر نگرش، مبتنی بر چهار عنصر است که سبب متقاعد شدن شخص پیامگیر یا به عبارتی تغییر نگرش او میشود. این عناصر عبارتند از:
1. منبع ارائه پیام (پیام رسان): این که چه کسی رساننده پیام است، ممکن است به اندازه خود پیام، دارای اهمیت باشد. هر قدر نیز منبع پیام، قابل قبولتر باشد، احتمال تغییر نگرش بیشتر خواهد بود. شباهت منبع پیام به مخاطبان نیز تأثیر بیشتری بر تغییر نگرش خواهد داشت؛
2. ویژگیهای پیام: شیوة انتقال پیام یا رسانه انتقال پیام، تأثیر بیشتری بر تغییر نگرش خواهد داشت؛
3. زمینهای که پیام در آن زمینه عرضه میشود؛
4. شخصیت گیرندگان پیام (مخاطبان) (کریمی، 1379: ص74-83)؛
انقلاب اسلامی در چرخشی مبنایی و تحولی دوران ساز، طرح رویکردی جدید از آموزة مهدویت را سبب شد. این رویکرد که تصویرگر فهمی تازه و ارائه دهنده برداشتی نو آمد از نقش آفرینی آموزة مهدویت در جامعه بود، به امکانی برای تغییر نگرش به این آموزه تبدیل شد. عناصر این تغییر نگرش در قالب الگوی توضیح داده شده عبارتند از:
1. منبع ارائه پیام (پیام رسان): امام خمینی1 در جایگاه مرجع دینی و بنیان گذار جمهوری اسلامی و سپس متفکران و علما بیشتر از دیگران توانستند در این تغییر نگرش، تاثیر گذار باشند.
2. ویژگیهای پیام: این پیام، بیشتر به وسیله منبر و خطابه منتقل میشد. جایگاه منبر در انتقال مفاهیم دینی سبب راحتی این تغییر نگرشی شده بود. بعد از انقلاب نیز رسانهها در این تغییر نگرش سهم مهمی ایفا کردند.
3. زمینه پیام: پیوند معنادار بین ظهور حضرت مهدی(عج) و تشکیل حکومت حق و عدل دست مایه نوعی فعال گرایی در جامعه شیعی ایران شده بود. این امر و نیز ظلم وستم رژیم پهلوی و معرفی امام خمینی به نیابت عام آن حضرت، زمینه را برای پذیرش نگرش جدید آمادهتر میکرد.
4. شخصیت گیرندگان پیام (مخاطبان): مخاطبان پیام، همه شیعیان در سرتاسر جهان میباشند. درطول تاریخ، شیعیان از همه بیشتر در هر دورهای امید و انتظار داشتند که منجی رهایی بخش در زمان آنها قیام کند و با درهم شکستن نظامهای فاسد، آنان را از رنج و سختی برهاند. این موج شدید مهدی خواهی و نجات طلبی، سبب پویایی و تحرک جامعه شیعی شده است.
اندیشة مهدویت پیش از انقلاب اسلامی
اندیشة مهدویت در طول تاریخ خود، دورههای پر فراز و فرودی را پشت سر نهاده است که هر یک از آنها، بخشی از روند تکامل تاریخی این اندیشه را تشکیل میدهند. در هر دورهای ـ بسته به شرایط و موقعیتهای سیاسی اجتماعی حاکم بر جهان اسلام ـ بعد یا ابعادی از فرهنگ و تاریخ شیعه، رشد و تعالی یافته است.
دورة حضور امامان علیهم السلام که حدود دویست و پنجاه سال به طول انجامید، در شکلگیری اندیشه مهدویت بیشترین تأثیر را به خود اختصاص داده است. در واقع، دستاوردهای فرهنگی این دوره که حاصل تلاشها و تعلیمات امامان معصوم علیهم السلام بوده است، بن مایة آموزه مهدویت و سرمایه تشیع اصیل شد. فراوانی روایات با موضوع مهدویت و آگاهیهایی که از سوی امامان انجام گرفته بود، اندیشة مهدویت را به سرعت نزد بسیاری از مسلمانان به صورت یک باور عمومی و واقعهای مسلم و حتمی درآورده بود که به وقوع آن، ایمان داشتند. این امر را میتوان از بهرهبرداریهای منفی برخی فرقههای منشعب از تشیع دریافت که برای جلب توجه عمومی و جذب پیروانشان، به این مسأله تمسک جسته و بدان استناد کردهاند.
بازخوانی بازتاب باورداشت مهدویت در تاریخ سیاسی اسلام در روزگار غیبت امام زمان(عج) دلیل دیگری بر اصالت اسلامی و فراگیری رسوخ و اهمیت این اندیشه میان مسلمانان است؛ بنابراین میتوان گفت موضوع منجی موعود، به مثابة یک نظریة موعودی تمام عیار و آموزهای نبوی دربارة موعودی آخرالزمانی و نجات بخش مطرح بوده و رسوخ و فراگیری نسبتاً قابل توجهی میان مسلمانان داشته است. با این حال، باید جست و جوگر این واقعیت باشیم که رویکرد به آموزة مهدویت در دوران غیبت کبرا با کاستیهایی همراه بود؛ از جمله:
1. تا پیش از انقلاب اسلامی، برداشت منفعلانه و انزواگرایانه از مفهوم انتظار، یکی از عوامل رکود و انفعال و انزواگرایی سیاسی شیعیان بود. انتظار منفی و تعطیلی حکومت مشروع، مدتی طولانی، بر اندیشه اندیشور شیعه چیره گشته بود. به نظر میرسد تجربه تاریخی این نگاه، شیعه را به این ذهنیت رسانده بود که تنها دو مدل حکومت وجود دارد؛ حکومت امام معصوم(ع) و حکومت امیر ستمگر که نمیتواند مشروع باشد.
2. در این دوران اندیشه مهدویت در جایگاه یک گزاره دینی بحث و بررسی میشد؛ بدین معنا که رویکرد غالب اندیشوران، معطوف به موضوعات، مسائل، روایات، توقیعات، ادعیه و دیگر مسائل مهدوی به صورت موردی و جزیی بود.
3. نگاه سطحی و عاطفی به آموزه مهدویت، رویکرد غالب در این دوران است. رهیافت نقلگرایانه محض و احساسی از آموزة مهدویت سبب میشود با نقلیات و روایات تاریخی «متهافت» و «متناقض» از مهدویت رو به رو شویم که اساساً تحلیل عقلانی دربارة آن دیده نمیشود. این خود عاملی میشود تا به عمق اندیشه مهدوی نظر نداشته باشیم. عوامل تاریخی خاص از جمله مهجوریت و مغلوبیت سیاسی ـ اجتماعی در قرون متمادی، عاملی شد تا شیعیان، به آموزه مهدویت رویکردی «عاطفی» داشته باشند؛ در نتیجه از کانون اندیشه مهدویت، کمترین بهرهبرداری معرفتی ـ معنویتی انجام شود.
یافتههای تحقیق انقلاب اسلامی ایران و تغییر نگرش به آموزه مهدویت
1. تحول روش شناختی در رویکرد به آموزة مهدویت
از مهم ترین آموزههای دین مبین اسلام که در واقع جلوهگری غایتمندی تاریخ است؛ نظریه جامع و کامل «نجات گرایانه» دین، یعنی آموزه مهدویت است. این آموزه، آینة تمام نمای پیشگویی وحیانی دین مبین اسلام و بیانگر آیندهای حتمی، روشن، فراگیر، مطلوب و موعود امم است. شاید گزافه نباشد ادعا کنیم هیچ آموزهای از آموزههای دین مبین اسلام به اندازه این آموزه، راهگشا و راهبردی نیست.
مهمترین تفاوت اندیشه مهدویت در دوره کنونی، در مقایسه با پیش از انقلاب اسلامی، به رویکرد به این آموزه برمیگردد. مهمترین ضلع این تمایز روشی به رویکرد فعالانه و راهبردی و هویت سازی به این آموزه است. منحصر کردن اندیشه مهدویت به یک تئوری یا نظریه دینی، چیزی جز کوچکنمایی این نهضت اصلاحی جهانشمول نیست. تلقّی حداقلی از آموزه مهدویت، ناشی از عدم توجه به قوت و غنای این آموزه است؛ در حالی که اندیشه مهدویت ـ چه در حیطة نظری و چه در عرصة عملی ـ بسیار فراتر از یک یا چند نظریة تعمیم نیافته محدودنگر و حتی فراتر از یک قانون عملی است. (اخوان کاظمی، 1387: ص18)
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران رویکرد اندیشوران مسلمان و غیرمسلمان به این اندیشه نیز تغییر یافت و دیگر مانند گزارهای هم ردیف سایر گزارههای دینی به تحقیق در بارة آن پرداخته نشد. پیروزی انقلاب اسلامی ایران با آرمانهای مهدوی سبب شد چارچوبهای نظری و سنتی و رهیافت توصیفی و گزارشگونه از آموزه مهدویت کمرنگ شود. حتی این آموزه خاستگاهی شد برای اصول راهبردی، تا این آموزه بیش از پیش در متن زندگی مردم وارد شود. تلاش برای رسیدن به جامعة منتظر پیش از ظهور، توجه به نقش و جایگاه امام معصوم(ع) در عصر غیبت کبرا، حاکمیت جهانی اسلام به رهبری امام معصوم(ع) و…. از عناصر و مؤلفههای چنین رویکردی است.
آموزة مهدویت و فرهنگ سیاسی برآمده از آن، نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا کرده است. به یقین، تغییر نگرش عمومی به آموزة مهدویت از یک مسأله فرعی به عنصری سیاسی، حماسی و تحول آفرین، از دستاوردهای ایدئولوژیک انقلاب اسلامی به شمار میآید. انقلاب اسلامی با تمسک به این آموزه، برای همگان هویتی مهدوی پدید آورد؛ هویتی که آدمی را به هدفی مقدس در جهت پی گیری آرمانهای بلندش فرا میخواند. آموزة مهدویت نه تنها «هویت مهدوی» میسازد، بلکه رفتارها، کنشها و هنجارهای جدیدی را پدید میآورد.
در نتیجة این «هویت سازی» و «هنجارآفرینی» است که نهضتهای بزرگی برای مبارزه با جهل و نادانی پدید میآید. حاصل این نهضتها، بیداری و حرکتهای سیاسی ـ اجتماعی برضد استبداد، ستمگری، استعمار و همه قیود آزادی و آزادگی آدمی است. در این سیر و سلوک همگانی، هر جامعهای به میزان بهرة خود از اندیشه مهدویت، به منزلگاهی رسیده و از ظلمتها به انواری دست یازیده است. تنها در دورة معاصر، جامعة ایران با بهره گیری از اندیشه مهدویت تا نفی ظلم و ستم پیش آمد. بدیهی است که احوال اقوام و ملل تحت ستم با الهام پذیری از این اندیشه میتواند رو به بهبودی گذارد. در این گذر و گذار، جامعه بشری، افق آتی خویش را جامعه موعود خواهد دید؛ جامعهای که در سایه زمامداری امام عصر(عج) تمام آرمانهای متعالیاش به منصه ظهور خواهد رسید. اکنون نیز با توجه به تحولات پرشتاب جاری و متغیرهای متعدد در صحنه فرهنگی کشورها ناگزیریم از الگو و روشهای سنّتی فاصله گرفته و مطالعات مهدوی را با توجه به تغییرات محیط داخلی و منطقهای به روزرسانی کنیم. بازکاوی و بازپژوهی آموزة مهدویت، یک ضرورت عینی است؛ تا جریانی که برای نابسازی معرفت دینی اتّفاق میافتد، هماره ناب، زلال و اصیل بماند.
2. بازتعریف مکتب انتظار در فرهنگ سیاسی تشیع
می توان بر این باور پای فشرد که همة ارکان لازم برای آفرینش یک تحول اجتماعی حقیقی، همه جانبه و کامیاب در انتظار مهدی موعود(عج) تعبیه شده است. اساساً نمیتوان ویژگی تحولگرایی اجتماعی و انقلابزایی را از انتظار سلب کرد. این ویژگی ممتاز مهدویت شیعی از آنجا ناشی میشود که موعود مورد اعتقاد و انتظار شیعه، حاضر است و غیبت او فقط به معنای عدم ظهور است. تشیّع، تنها مذهبی است که منجی و موعودش زنده و عینی است و مانند دیگر مکاتب و ادیان به آینده نامعلوم واگذار نشده است. سوشیانت، منجی آیین زردشتی، در آخرالزمان متولّد میشود و مسیحا که عهدین، آن را نجات بخش پایانی میداند در آخرالزمان ظهوری مجدّد دارد. در هیچ یک از این آیینها منجی، وجودی عینی و زنده ندارد. بلکه منجی ملّتها و مکاتب غیر از اسلام، موجود یا مفهومی ذهنی و ایدهآلی بیش نیست که قرار است پایان بخش نزاعها و کشمکشها در آخرالزمان باشد. زنده بودن امام،در جایگاه آخرین امام و حجّت معصوم الهی، رسالتها و نقشهای تعیین کننده و بسیار سودمندی را در نظام هستی ایفا میکند. البته این وجود عینی و حضور آخرین حجّت الهی، پیامهایی را نیز برای پیروانش به همراه دارد، به همین دلیل، انتظار به معنای واقعی در تشیّع متحقّق است. در حقیقت، انقلابیبودن و حرکتزایی اجتماعی، ذاتی انتظار است. تعبیر انتظار پویا یا مثبت نیز از این جهت، تعبیر صحیح و دقیقی نیست که گویا انقلابی بودن را برای انتظار، عرضی و خصوصیتی بیگانه میداند که برای تکمیل و کارساز کردن آن در صحنه تحولات اجتماعی، باید به انتظار افزوده شود.
با پیروزی انقلاب اسلامی، واژه انتظار که سالها با سکوت و سکون، تحمل ظلم و در یک کلمه، در جا زدن به امید برآمدن دستی از غیب مرادف شمرده میشد، مفهومی دیگر یافت. این بار، «انتظار» نه در جایگاه عاملی برای خاموش کردن روح سرکش اجتماع، بلکه به مثابه ابزاری برای دگرگون کردن وضع موجود و حرکت به سوی آینده موعود به کار گرفته شد. انقلاب اسلامی تنها الگوی عملی برداشت صحیح از انتظار در عصر حاضر است که آثار و نتایج شگفتی چون قیام ضد بیعدالتیها، تلاش برای پیشرفت و تکامل، مبارزهجویی با ظالمان و عدم همراهی با حاکمان مشروع را به دنبال داشته است. امام خمینی(ره) حکومت جمهوری اسلامی را مقدمهای برای بیداری جهان اسلام از بردگی مدرن میداند و انتظار ظهور حجت را استمرار اقتدار اسلام، تبیین میکند:
ما همه انتظار فرج داریم و باید در این انتظار، خدمت بکنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید کوشش کنیم تا قدرت اسلام در عالم، تحقق پیدا کند (امام خمینی، 1380: ج18، ص374)
انقلاب اسلامی باعث برانگیخته شدن شیعیانی شد که در جایگاه بخش خاموش جوامع مسلمان تا آن زمان هیچ گونه الگوپذیریای را از آموزه مهدویت در سرنوشت خود و در ساختار سیاسی کشورهای خود نیاموخته بودند. با پیروزی انقلاب اسلامی، روح درهمشکسته و خسته شیعیان در مناطق مختلف جهان، زنده شد و روحیة امید در کالبد آنان دمیده گشت. پس از انقلاب، روحیة خودباوری و اعتماد به نفس شیعیان تقویت شد و آنان جرأت و شجاعت خود را باز یافتند. پیروزی انقلاب اسلامی به آنان آموخت که نباید برای ظهور مهدی موعود(عج) به انتظار نشست؛ بلکه باید به انتظار ایستاد. به این ترتیب، انقلاب اسلامی ایران نقطة عطفی در احیای مکتب انتظار و آموزة مهدویت بوده و تشیّع و اسلام را در قلب حوادث و اخبار جهانی قرار داد. (حافظ نیا، 1388: ص98).
احیای حزب الدعوة عراق، تأسیس مجلس اعلای شیعیان عراق، تشکیل حزب الله لبنان و جبهة اسلامی برای آزادی بحرین، نهضت اجرای فقه جعفری پاکستان و نهضت اسلامی افغانستان از مصادیق این امر به شمار میروند (همان).
به هر روی، انتظار ظهور منجیای که میتواند همه دردها را تسکین بخشیده و به بیعدالتیها خاتمه دهد، از عواملی به شمار میآید که میتواند اندیشه گفتمان انقلاب اسلامی را به سوی مقاومت برابر ظلم سوق دهد و تأیید آن را در زندگی مسلمانان در قالب فرهنگ جهادی جلوهگر کند.
ادامه دارد…