انقلاب اسلامی یک انقلاب صدرایی؟
۱۳۹۳/۰۳/۰۹
–
۵۳۰ بازدید
حضرت امام در مصاحبهای که با محمد حسنینْ هیکل، نویسنده و روزنامه نگار معروف مصرى در نوفل لوشاتو، راجع به بیان ویژگیها و علل اساسى شکلگیرى انقلاب اسلامى و ضرورت تلاش اندیشمندان در تبیین انقلاب اسلامى در پاسخ این سؤال که: چه شخصیتهایی غیر از رسول اکرم(ص) و امام على(ع) و کدام کتابها به جز قرآن شما را تحت تأثیر قرار دادهاند، عنوان کردهاند: شاید بتوان گفت در فلسفه: ملاصدرا، از کتب اخبار: کافى، از فقه: جواهر.( صحیفه امام، ج ۵، ص۲۷۱) این فرمایش حضرت امام ضمن آنکه منابع تفکر ایشان را نشان میدهد، بیانگر این مطلب است که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران برآمده از قرآن، حدیث، حکمت متعالیه و فقه جواهری ا
حضرت امام در مصاحبهای که با محمد حسنینْ هیکل، نویسنده و روزنامه نگار معروف مصرى در نوفل لوشاتو، راجع به بیان ویژگیها و علل اساسى شکلگیرى انقلاب اسلامى و ضرورت تلاش اندیشمندان در تبیین انقلاب اسلامى در پاسخ این سؤال که: چه شخصیتهایی غیر از رسول اکرم(ص) و امام على(ع) و کدام کتابها به جز قرآن شما را تحت تأثیر قرار دادهاند، عنوان کردهاند: شاید بتوان گفت در فلسفه: ملاصدرا، از کتب اخبار: کافى، از فقه: جواهر.( صحیفه امام، ج 5، ص271) این فرمایش حضرت امام ضمن آنکه منابع تفکر ایشان را نشان میدهد، بیانگر این مطلب است که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران برآمده از قرآن، حدیث، حکمت متعالیه و فقه جواهری است. هم حکمت امام (ره) حکمت متعالیه است و هم فقه امام (ره)، فقه متعالیه است و هم عرفان امام (ره)، عرفان متعالیه است و هم دیگر عناصر فکری امام (ره) مثل کلام امام (ره) متعالیه است. اینها یک شبکه و سیستم فکری هستند که از انسجام کامل برخوردارند. وقتی حکیمی، حکیم متعالیه است و به حرکت جوهری و به تشکیک در وجود (مراتب داشتن وجود) قائل میشود یعنی در واقع او به نیروی معرفتی عقل در کنار وحی اعتبار میدهد. عقل برای او از جایگاه والا و بالایی برخوردار است. به تعبیر بسیار زیبای آیتالله جوادیآملی، «حکمت متعالیه، فقه فقیه را هم زنده میکند» و این باعث میشود فقه به صحنه جامعه بیاید. با توجه به بحث عاقبتنگری و عاقبتگرایی که در حکمت متعالیه است، فقه هم به دانشی مبدل میشود که میخواهد فلسفه عملی حکومت را بیان کند و به قانونی تبدیل شود که میخواهد فرد و جامعه را تحت رهبری الهی به سعادت برساند؛ یعنی فقه از حالت انفعالی خارج میشود و به دانشی فعال تبدیل میشود. در نتیجه فقیه هم از حالت انزوا خارج میگردد و به رهبر فعالی تبدیل شده که در قبال جامعه و دنیا و مردم جهان مسئولیت دارد و ثمره اینها پدیدهای بهنام انقلاب اسلامی خواهد بود. انقلاب اسلامی به لحاظ فلسفی ریشه در حکمت متعالیه، به لحاظ فقهی ریشه در فقه جواهری، به لحاظ کلامی ریشه در امامت مکتب اهلبیت (علیهمالسلام)، به لحاظ عرفانی ریشه در عرفان متعالیه و به لحاظ حدیثی در احادیث اهلبیت (علیهمالسلام) السلام) مخصوصا کتاب کافی ریشه دارد و اینها در خود کلمات حضرت امام (ره) هم به خوبی مشخص و نمایانند. با توجه به اینکه استدلال اصلی ولایت فقیه در وجود و اندیشه حضرت امام (ره)، استدلال عقلی است هم در حکمت متعالیه و هم در حکمت مشاء برهانی میشود و از این جهت مشکلی وجود ندارد. چنانکه برخی پژوهشگران متذکر شدهشود تبیین انقلاب اسلامی براساس حرکت جوهری و حرکت ارادی انسان در حکمت متعالیه حرکت جوهری به دو بخش تقسیم میشود: حرکت جوهری ارادی و حرکت جوهری طبیعی. حرکت جوهری طبیعی اتفاقاتی است که بدون تاثیر اراده ما، روی میدهد مثل اینکه فردی متولد میشود و رشد میکند و بعد از سپری کردن دوره زندگی از دنیا میرود. ما در این بخش در واقع نقشی نداریم. یعنی نمیرود. ما در این بخش در واقع نقشی نداریم. یعنی نمیتوانیم وقتی به این دنیا آمدیم بگوییم نمیخواهیم زمان بر ما بگذرد و نمیخواهیم بزرگ شویم و نمیخواهیم بمیریم. این بخش حرکت جوهری طبیعی است یعنی از اراده و کنترل ما خارج است. اما بخش دوم حرکت جوهری که حرکت جوهری ارادی است به ما این نکته را متذکر میخواهیم بمیریم. این بخش حرکت جوهری طبیعی است یعنی از اراده و کنترل ما خارج است. اما بخش دوم حرکت جوهری که حرکت جوهری ارادی است به ما این نکته را متذکر میشود که شما «هرچه اراده کنید بشوید، آن میشوید». اگر اراده کنید که دانشمند الهی و متخلق به اخلاق اسلامی شوید، میتوانید اینگونه شوید. اگر اراده کنید مهندس و متخصص پیشرفته در رشتهگونه شوید. اگر اراده کنید مهندس و متخصص پیشرفته در رشتهای از رشتههای علوم تجربی شوید، میتوانید اینگونه شوید. اگر اراده کنید کشاورز، هنرمند و… شوید، میشوید. انسان اگر هر فن، هنر و دانشی را اراده کند میتواند به دست بیاورد. در واقع انسان میتواند مسیر نفس خود را در جهت تعالی، جهتگیری کند و بهسمت خدا برود و برعکس میتواند اراده کند که در جهت غیرالهی حرکت کند؛ لذا در طول تاریخ با انسانهای مختلفی مواجه میشویم که توانستند در حوزههای مختلفی استعدادهای خود را شکوفا کنند. بر این اساس حضرت امام (ره) در آثار مختلف خود تاکید میکنند که هیچ چیز ذاتی نداریم؛ یعنی اینکه برخیها میگویند بر پیشانی بعضیها خوشبختی یا بدبختی حک شده و به قول عوام گلیم بعضیها سفید و گلیم بعضیها سیاه است، وجود ندارد. حضرت امام (ره) میفرمایند اینگونه نیست. تنها خود انسان است که میتواند خود را سعادتمند یا بدبخت کند. از این منظر اگر بحث حرکت جوهری را در ارتباط با انسان دنبال کنیم، اتفاقی که در حوزه سیاست میافتد این است که ما انسانها خودمان هستیم که جامعه خود را میها خودمان هستیم که جامعه خود را میسازیم. ما خودمان هستیم که حکومت، اقتصاد، فرهنگ و دیگر نهادهای سیاسیـ اجتماعی خود را میسازیم. اگر اینگونه است در واقع باید پیوسته بیندیشیم و فکر، تأمل و سعی کنیم تا عوامل و نهادها و ساختارهایی را که در مشکلات و در زندگی ما نقش مخرب دارند بازسازی، اصلاح، مدیریت و ترمیم کنیم یا اگر لازم است کلا از بین ببریم و نهادها و ساختارهایی را که میتوانند در بهبود وضع و در پیشرفت و تکامل ما نقش داشته باشند بهوجود بیاوریم. (تحلیل انقلاب اسلامی در چارچوب حکمت متعالیه در گفتوگو با دکتر نجف لکزایی ، www.lakzaee.ir/persian/index.php?option=com) « نگرش صدرایی؛ لایه اول انقلاب اسلامی » انقلاب اسلامی در نگرش صدرایی امام ریشه دارد و هنگامی که در سخنان امام و آثار ملاصدرابیشتر غور می کنیم، به گونه ای عجیب مشاهده می کنیم که بسیاری عبارت های امام، برگرفته از آثار ملاصدراست؛ واقعاً ملاصدرا دین بزرگی بر گردن انقلاب دارد و نوع نگاه صدرایی امام، عامل اصلی یا لایه زیرین تحقق انقلاب اسلامی است. نگرش صدرایی یا حکمت متعالیه وتوحید وجود، تعریف جدیدی از فلسفه ارائه می دهد؛ تعریفی که تنها برعقل استوار نیست و اصلا عقل را نوعی شهود معرفی می کند و به عکس می کوشد تا پایه و دفاعی عقلانی برای شهود ارائه کند. در این حکمت، میان عقل، کشف و ذوق، با عنایت به وحی، پیوند بر قرار شده و به تعبیری میان خدا، خرد و عشق جمع شده است. در واقع، این نوع نگاه، تعریفی جدید از فلسفه ارائه می دهد و فلسفه ملاصدرا، به مدد شناخت حقایق موجودات ـ آن گونه که هست ـ فلسفه استکمال روح آدمی است. حکمت ملاصدرا ـ که اواصرار دارد، واژه حکمت را به کار برد ـ با خرد و دانایی، بر یک بنیان مابعدالطبیعی محض که از طریق شهود حاصل می شود، استوار شده است و با اینکه در کثرتی عقلانی ظاهر می شود، عقل و شهود با محوریت وحی، با هم ارتباط دارند. بر طبق این نگاه در لایه زیرین ثنویتی دیده نمی شود؛ چنان که دربالاترین لایه نیز دوگانگی وجود ندارد؛ یعنی این دو گانه انگاری ها که معمولا انواع و اقسام آن در تفکر غرب رایج است، رنگ می بازد؛ دوگانه انگاری هایی مانند عین و ذهن، دنیا و آخرت، زیر بنا و رو بنا و…. براساس این نگرش، افزون بر از میان رفتن این دوگانگی ها، نوعی سلسله مراتب به وجود می آید و نگاهی یکپارچه و تلفیقی مشاهده می شود و برمبنای این نگاه سیستمی و یکپارچه به عالم، مبدأ و معاد یکی می شوند. هم چنین دین و سیاست یکی می شوند یا با یک دیگر مرتبط می گردند. مطابق نگرش صدرایی، ولایت فقیه، بسط یافته نبوت و امامت و تجلی ولایت است. درنگاه سلسله مراتبی ملاصدرا که تنها تصورش موجب تصدیق می شود، چگونه ضرورت نبوت توجیه می شود؟ پاسخ این است که با همان ضرورت، امامت توجیه می شود و به همان ضرورت، ولایت فقیه توجیه می شود. از دیدگاه ملاصدرا، عارف ربانی، فیلسوف و حکیم متأله، در سفر چهارم به میان مردم می آید. او بااحساس تکلیف در صدد است تا به هدایت و اصلاح جامعه بپردازد. وقتی مطالب مربوط به این سیر را می خوانیم، این گونه به نظر می رسد که امام آن را پیش روی خود قرار داده و پیاده کرده است. مأموریت او این است که جامعه را اصلاح کند، پس سیاست به معنای صرف اعمال قدرت که جامعه شناسان سیاسی مطرح می کنند، نیست، بلکه به معنای هدایت واصلاح است. این نکته جالب است که این اصلاح، بخشی از سیر وسلوک عرفانی عارف است؛ یعنی اگر این اتفاق نیفتد، عرفان عارف، کامل نمی شود. در اینجاست که پیوند میان فرد و جامعه در اندیشه ملاصدرا و امام نمود می یابد؛ یعنی امام، با اصلاح مردم در حال سلوک عارفانه است. این انقلاب، در وهله نخست، مرهون اندیشه فلسفی امام است. ملاصدرا، در خصوص سیری که باید طی شود تا انقلاب انجام شود، معتقد است که فرد تا بنده صالح مطلقی نشود، در زمره اولیای الهی قرارنمی گیرد و تا ولی مطلق نشود، رسول خدا و مبعوث به خلقش نمی گردد وتا رسول نگردد، صاحب شریعت و دین کامل نمی شود و عهده دارسرکوبی دشمنان خدا، یعنی کافران و ظالمان نمی گردد. ببینید که امام، چه سیری را طی کرده، تا عبد صالح و ولی خدا شده است و با شریعت وارد عرصه مبارزه شده است. مگر مبارزه با ظالمان و کفار کار آسانی است ؟ تا انسان جوان است، ممکن است چهار بار مرگ بر امریکا بگوید؛ اما اندک اندک که سن بالا رفت، دیگر هر کسی نمی تواند مبارزه کند و کاررا هم خوب به پیش ببرد. این میدان، عارف متقی، مبارز و شجاع می خواهد. از شاهکارهای امام این بود که انقلاب را از التقاط و آشفتگی ایدئولوژیک نجات داد و در مسیر صحیح خویش هدایت کرد. تاریخ گواه است که گروه های مختلف، اعم از لیبرال ها، مارکسیست ها، اقلیت، اکثریت، ملی – مذهبی ها و…، همه مدعی بودند؛ اما آیا آن ادعاها به پیروزی انقلاب و تداوم آن منجر شد یا اینکه رهبری امام که دارای پشتوانه فلسفی، عرفانی و مبتنی بر وحی بود، انقلاب را در مسیر صحیح خویش هدایت کرد؟ (عماد افروغ ، هفته نامه پگاه حوزه ، شماره 217، مهر ۱۳۸۶ )