انقلاب اسلامی، انقلابی صدرایی؟
۱۳۹۳/۰۳/۰۵
–
۸۶۳ بازدید
آیا انقلاب اسلامی ایران و ادامه آن یک انقلاب صدرایی بود؟
هم حکمت امام (ره) حکمت متعالیه است و هم فقه امام (ره)، فقه متعالیه است و هم عرفان امام (ره)، عرفان متعالیه است و هم دیگر عناصر فکری امام (ره) مثل کلام امام (ره) متعالیه است. این ها یک شبکه و سیستم فکری هستند که از انسجام کامل برخوردارند. وقتی حکیمی، حکیم متعالیه است و به حرکت جوهری و به تشکیک در وجود (مراتب داشتن وجود) قائل می شود یعنی در واقع او به نیروی معرفتی عقل در کنار وحی اعتبار می دهد. عقل برای او از جایگاه والا و بالایی برخوردار است. به تعبیر بسیار زیبای آیت الله جوادی آملی، «حکمت متعالیه، فقه فقیه را هم زنده می کند» و این باعث می شود فقه به صحنه جامعه بیاید. با توجه به بحث عاقبت نگری و عاقبت گرایی که در حکمت متعالیه است، فقه هم به دانشی مبدل میشود که می خواهد فلسفه عملی حکومت را بیان کند و به قانونی تبدیل شود که می خواهد فرد و جامعه را تحت رهبری الهی به سعادت برساند؛ یعنی فقه از حالت انفعالی خارج می شود و به دانشی فعال تبدیل می شود. در نتیجه فقیه هم از حالت انزوا خارج می گردد و به رهبر فعالی تبدیل شده که در قبال جامعه و دنیا و مردم جهان مسئولیت دارد و ثمره این ها پدیده ای بهنام انقلاب اسلامی خواهد بود.
انقلاب اسلامی به لحاظ فلسفی ریشه در حکمت متعالیه، به لحاظ فقهی ریشه در فقه جواهری، به لحاظ کلامی ریشه در امامت مکتب اهلبیت (علیهم السلام)، به لحاظ عرفانی ریشه در عرفان متعالیه و به لحاظ حدیثی در احادیث اهلبیت (علیهم السلام) السلام) مخصوصا کتاب کافی ریشه دارد و این ها در خود کلمات حضرت امام (ره) هم به خوبی مشخص و نمایانند.
با توجه به اینکه استدلال اصلی ولایت فقیه در وجود و اندیشه حضرت امام (ره)، استدلال عقلی است هم در حکمت متعالیه و هم در حکمت مشاء برهانی می شود و از این جهت مشکلی وجود ندارد. چنانکه برخی پژوهشگران متذکر شده شود
تبیین انقلاب اسلامی براساس حرکت جوهری و حرکت ارادی انسان
اما بخش دوم حرکت جوهری که حرکت جوهری ارادی است به ما این نکته را متذکر می شود که شما «هرچه اراده کنید بشوید، آن می شوید». اگر اراده کنید که دانشمند الهی و متخلق به اخلاق اسلامی شوید، می توانید این گونه شوید. اگر اراده کنید مهندس و متخصص پیشرفته در رشته گونه شوید. اگر اراده کنید مهندس و متخصص پیشرفته در رشته ای از رشته های علوم تجربی شوید، می توانید این گونه شوید. اگر اراده کنید کشاورز، هنرمند و… شوید، می شوید. انسان اگر هر فن، هنر و دانشی را اراده کند می تواند به دست بیاورد. در واقع انسان می تواند مسیر نفس خود را در جهت تعالی، جهت گیری کند و به سمت خدا برود و برعکس می تواند اراده کند که در جهت غیرالهی حرکت کند؛ لذا در طول تاریخ با انسان های مختلفی مواجه می شویم که توانستند در حوزه های مختلفی استعداد های خود را شکوفا کنند.
بر این اساس حضرت امام (ره) در آثار مختلف خود تاکید می کنند که هیچ چیز ذاتی نداریم؛ یعنی اینکه برخی ها می گویند بر پیشانی بعضی ها خوشبختی یا بدبختی حک شده و به قول عوام گلیم بعضی ها سفید و گلیم بعضی ها سیاه است، وجود ندارد. حضرت امام (ره) می فرمایند این گونه نیست. تنها خود انسان است که می تواند خود را سعادتمند یا بدبخت کند. از این منظر اگر بحث حرکت جوهری را در ارتباط با انسان دنبال کنیم، اتفاقی که در حوزه سیاست می افتد این است که ما انسان ها خودمان هستیم که جامعه خود را می ها خودمان هستیم که جامعه خود را می سازیم. ما خودمان هستیم که حکومت، اقتصاد، فرهنگ و دیگر نهاد های سیاسی ـ اجتماعی
خود را می سازیم. اگر این گونه است در واقع باید پیوسته بیندیشیم و فکر، تأمل و سعی کنیم تا عوامل و نهاد ها و ساختار هایی را که در مشکلات و در زندگی ما نقش مخرب دارند بازسازی، اصلاح، مدیریت و ترمیم کنیم یا اگر لازم است کلا از بین ببریم و نهاد ها و ساختار هایی را که می توانند در بهبود وضع و در پیشرفت و تکامل ما نقش داشته باشند به وجود بیاوریم.
(تحلیل انقلاب اسلامی در چارچوب حکمت متعالیه در گفت وگو با دکتر نجف لکزایی ،
www.lakzaee.ir/persian/index.php?option=com)
« نگرش صدرایی؛ لایه اول انقلاب اسلامی »
انقلاب اسلامی در نگرش صدرایی امام ریشه دارد و هنگامی که در سخنان امام و آثار ملاصدرابیشتر غور می کنیم، به گونه ای عجیب مشاهده می کنیم که بسیاری عبارت های امام، برگرفته از آثار ملاصدراست؛ واقعاً ملاصدرا دین بزرگی بر گردن انقلاب دارد و نوع نگاه صدرایی امام، عامل اصلی یا لایه زیرین تحقق انقلاب اسلامی است. نگرش صدرایی یا حکمت متعالیه وتوحید وجود، تعریف جدیدی از فلسفه ارائه می دهد؛ تعریفی که تنها برعقل استوار نیست و اصلا عقل را نوعی شهود معرفی می کند و به عکس می کوشد تا پایه و دفاعی عقلانی برای شهود ارائه کند. در این حکمت، میان عقل، کشف و ذوق، با عنایت به وحی، پیوند بر قرار شده و به تعبیری میان خدا، خرد و عشق جمع شده است.
در واقع، این نوع نگاه، تعریفی جدید از فلسفه ارائه می دهد و فلسفه ملاصدرا، به مدد شناخت حقایق موجودات ـ آن گونه که هست ـ فلسفه استکمال روح آدمی است. حکمت ملاصدرا ـ که اواصرار دارد، واژه حکمت را به کار برد ـ با خرد و دانایی، بر یک بنیان مابعدالطبیعی محض که از طریق شهود حاصل می شود، استوار شده است و با اینکه در کثرتی عقلانی ظاهر می شود، عقل و شهود با محوریت وحی، با هم ارتباط دارند.
بر طبق این نگاه در لایه زیرین ثنویتی دیده نمی شود؛ چنان که دربالاترین لایه نیز دوگانگی وجود ندارد؛ یعنی این دو گانه انگاری ها که معمولا انواع و اقسام آن در تفکر غرب رایج است، رنگ می بازد؛ دوگانه انگاری هایی مانند عین و ذهن، دنیا و آخرت، زیر بنا و رو بنا و…. براساس این نگرش، افزون بر از میان رفتن این دوگانگی ها، نوعی سلسله مراتب به وجود می آید و نگاهی یکپارچه و تلفیقی مشاهده می شود و برمبنای این نگاه سیستمی و یکپارچه به عالم، مبدأ و معاد یکی می شوند. هم چنین دین و سیاست یکی می شوند یا با یک دیگر مرتبط می گردند.
مطابق نگرش صدرایی، ولایت فقیه، بسط یافته نبوت و امامت و تجلی ولایت است. درنگاه سلسله مراتبی ملاصدرا که تنها تصورش موجب تصدیق می شود، چگونه ضرورت نبوت توجیه می شود؟ پاسخ این است که با همان ضرورت، امامت توجیه می شود و به همان ضرورت، ولایت فقیه توجیه می شود.
از دیدگاه ملاصدرا، عارف ربانی، فیلسوف و حکیم متأله، در سفر چهارم به میان مردم می آید. او بااحساس تکلیف در صدد است تا به هدایت و اصلاح جامعه بپردازد. وقتی مطالب مربوط به این سیر را می خوانیم، این گونه به نظر می رسد که امام آن را پیش روی خود قرار داده و پیاده کرده است. مأموریت او این است که جامعه را اصلاح کند، پس سیاست به معنای صرف اعمال قدرت که جامعه شناسان سیاسی مطرح می کنند، نیست، بلکه به معنای هدایت واصلاح است. این نکته جالب است که این اصلاح، بخشی از سیر وسلوک عرفانی عارف است؛ یعنی اگر این اتفاق نیفتد، عرفان عارف، کامل نمی شود. در اینجاست که پیوند میان فرد و جامعه در اندیشه ملاصدرا و امام نمود می یابد؛ یعنی امام، با اصلاح مردم در حال سلوک عارفانه است.
این انقلاب، در وهله نخست، مرهون اندیشه فلسفی امام است. ملاصدرا، در خصوص سیری که باید طی شود تا انقلاب انجام شود، معتقد است که فرد تا بنده صالح مطلقی نشود، در زمره اولیای الهی قرارنمی گیرد و تا ولی مطلق نشود، رسول خدا و مبعوث به خلقش نمی گردد وتا رسول نگردد، صاحب شریعت و دین کامل نمی شود و عهده دارسرکوبی دشمنان خدا، یعنی کافران و ظالمان نمی گردد. ببینید که امام، چه سیری را طی کرده، تا عبد صالح و ولی خدا شده است و با شریعت وارد عرصه مبارزه شده است. مگر مبارزه با ظالمان و کفار کار آسانی است ؟ تا انسان جوان است، ممکن است چهار بار مرگ بر امریکا بگوید؛ اما اندک اندک که سن بالا رفت، دیگر هر کسی نمی تواند مبارزه کند و کاررا هم خوب به پیش ببرد. این میدان، عارف متقی، مبارز و شجاع می خواهد.
از شاهکارهای امام این بود که انقلاب را از التقاط و آشفتگی ایدئولوژیک نجات داد و در مسیر صحیح خویش هدایت کرد. تاریخ گواه است که گروه های مختلف، اعم از لیبرال ها، مارکسیست ها، اقلیت، اکثریت، ملی – مذهبی ها و…، همه مدعی بودند؛ اما آیا آن ادعاها به پیروزی انقلاب و تداوم آن منجر شد یا اینکه رهبری امام که دارای پشتوانه فلسفی، عرفانی و مبتنی بر وحی بود، انقلاب را در مسیر صحیح خویش هدایت کرد؟ (عماد افروغ ، هفته نامه پگاه حوزه ، شماره ۲۱۷، مهر ۱۳۸۶ )