انقلاب اسلامی؛انقلاب طبقه متوسط؟
۱۳۹۳/۰۱/۱۷
–
۶۶۶ بازدید
برخی دیدگاهها در بررسی شکلگیری انقلاب اسلامی ایران نیز طبقهی متوسط جدید را بهمثابهی کنشگر اصلی انقلاب اسلامی ایران میدانند و نقش آن را در شکلگیری انقلاب برجسته کردهاند. نوشتار حاضر به نقد و بررسی این دیدگاهها و نوع استدلال مطرح در آنها میپردازد. جایگاه «نیروهای اجتماعی»، هم در دورهی ثبات و هم در تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، از موضوعات مورد توجه پژوهشگران است. انقلاب اسلامی ایران از جمله رویدادهای سیاسی مهمی است که از منظر رویکردهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است.
رویکرد طبقاتی به انقلاب
اهمیت ساختار طبقاتی در جامعه در شکلگیری انقلابهای سیاسی و اجتماعی، منوط به مشارکت و نقش طبقات اجتماعی است. این امر در شکلگیری انقلابها، به دلیل بیگانگی طبقات اجتماعی با نظم اجتماعی حاکم روی میدهد؛ امری که خود احتمال انقلاب را افزایش خواهد داد. برخی دیدگاهها در بررسی شکلگیری انقلاب اسلامی ایران نیز طبقهی متوسط جدید را بهمثابهی کنشگر اصلی انقلاب اسلامی ایران فعال دانسته و نقش اثرگذار آن را در شکلگیری انقلاب برجسته کردهاند.
بر این مبنا، تحول جامعهی ایران در دوران پهلوی، منوط به وجود دولتی مقتدر دانسته شده که به اجبار و زور جامعه را از حالت سنتی به مدرن تبدیل میکند. در پی فرآیند نوسازیهای اقتصادی-اجتماعی، طبقهی متوسط جدید به وجود میآید؛ طبقهای که خواستههای سیاسی دارد؛ چراکه دارای فرهنگ سیاسی مدرن بوده و دموکراسی را جزئی از مهمترین خواستهای خود میداند. اما دولت اقتدارگرای بوروکراتیک مانع این خواستهها است و در نتیجه، به علت توسعهی ناموزون رخداده در جامعه، بین دولت و افراد طبقهی متوسط جدید، تضادی به وجود میآید که اگر دولت نتواند این وضع را کنترل کند، باید خود را با انقلاب مواجه ببیند.[1]
برای نمونه، آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب»، علت وقوع انقلاب اسلامی ایران را پیامدهای نوسازی شاه در حوزهی اقتصادی-اجتماعی میداند. از این منظر، گسترش طبقهی متوسط جدید و طبقهی کارگر صنعتی در نتیجهی نوسازی و عدم نوسازی سیاسی، موجب فرسودگی حلقهی پیونددهندهی حکومت و ساختار اجتماعی، مسدود شدن راههای ارتباطی میان نظام سیاسی و مردم و افزایش شکاف بین گروههای حاکم و نیروهای اجتماعی مدرن گردید. به این ترتیب، در سال 1356، شکاف میان نظام اقتصادی-اجتماعی توسعهیافته و نظام سیاسی توسعهنیافته آنچنان عریض بود که تنها یک بحران اقتصادی میتوانست کل رژیم را متلاشی سازد.[2]
در میان پژوهشگران انقلاب ایران، اجماع نسبی وجود دارد که تودهی مردم بهصورتی کاملاً ارادی و آگاهانه پیرو روحانیت شدند. در این میان، نقش واسطهی بازاریان را نمیتوان نادیده انگاشت. در واقع بدنهی انقلابی در میان تودهی مردم بود، اما اجزای رهبری و هدایتکنندهی آن از میان طبقهی متوسط سنتی برخاسته بود.
در چنین نظریاتی، نیروی اصلی انقلاب اسلامی طبقهی متوسط جدید بوده و هرچند دیگر اقشار نیز در انقلاب اسلامی حاضرند، اما جهتدهندهی اصلی، این طبقه است که به خواستههای دیگر اقشار، صبغهی سیاسی میبخشد. بدین معنا طبقهی متوسط جدید رهبری جریان انقلاب اسلامی را برعهده داشته و نقش عمدهای در پیشبرد فرآیند انقلابی ایفا کرده است.
بررسی، ارزیابی و نقد این نظریات در ابتدا تعریف، تحدید و تعیین اصطلاح «طبقهی متوسط جدید» را میطلبد. تعیین طبقهی متوسط جدید براساس معیارهای مختلفی چون میزان تحصیل، شیوهی زندگی، شغل، شرایط سکونت، آگاهی طبقاتی، ضرورتهای ناشی از بافت جوامع صنعتی و منزلت و موقعیت اجتماعی شکل میگیرد.[3]روشنفکران، تحصیلکردهها، مهندسان، هنرمندان، کارگران، مدیران میانی و کارمندان از اعضای طبقهی متوسط جدید هستند. این افراد در طبقات مختلف، اما از لحاظ اقتصادی به یکدیگر نزدیک هستند و برای یکی دانستن آنها باید ملاکهای اجتماعی و سیاسی را مد نظر قرار داد که بین آنها مشترک است.
احمد اشرف طبقات اجتماعی عمده در آستانهی انقلاب اسلامی ایران را شامل متخصصان غربگرا، کارمندان دولت، بورژواهای جدید رو به رشد، اقشار متوسط و متوسط پایین شامل کارمندان بخش دولتی و خصوصی طبقات متوسط و متوسط پایین و متوسط سنتی شامل اکثریت علما، تاجران، کسبه و پیشهوران و شاگردان آنها میداند. همچنین طبقهی کارگر بسیار ناهمگون، از جمله کارگران ماهر، نیمهصنعتی، کارگران ساده، فصلی و افرادی در مشاغل حاشیهای و طبقات مرتبط با زمین، از جمله زمینداران خُرد، دهقانان و برزگران خوشنشین نیز دیگر اجزای ترکیب طبقاتی جامعهی ایران در آن برهه بودند.[4] بر این اساس، طبقهی متوسط در این مقطع از دو بخش سنتی و جدید شکل گرفته بود. پس از این باید دید نقش طبقهی متوسط جدید در ائتلاف انقلابی ایران تا چه میزان بوده است؟
ائتلاف انقلابی و نقش طبقهی متوسط
هژمونی اجتماعی برای طبقه یا گروه اجتماعی معیّن وقتی حاصل میگردد که تودههای عظیم مردمی بهصورت کاملاً ارادی و آگاهانه و بدون هیچگونه تنگنا و فشاری، با جهتی که آن طبقهی اجتماعی مسلط به زندگی داده است موافقت کرده و به آن گروه اعتماد کنند.[5]
در میان پژوهشگران انقلاب ایران اجماع نسبی وجود دارد که تودهی مردم بهصورتی کاملاً ارادی و آگاهانه پیرو روحانیت شدند. در این میان، نقش واسطهی بازاریان را نمیتوان نادیده انگاشت. در واقع بدنهی انقلابی در میان تودهی مردم بود، اما اجزای رهبری و هدایتکنندهی آن از میان طبقهی متوسط سنتی برخاسته بود. علیاصغر حاج سید جوادی بهمثابهی نمونهای از طبقهی متوسط جدید، در این باره میگوید:
«در روز تاسوعا یا عاشورا، یک طیف روشنفکری (همه هم با فکل و کراوات و یا بدون کراوات، ولی به هر حال تمام تیپ اداری یا روشنفکر) که من هم در میان آنها بودم، از دروازهی شمیران شروع به راهپیمایی کردیم. رسیدیم سر چهارراه 24 اسفند، یکمرتبه دیدیم که یک موج عظیمی از جنوب شهر، یعنی از خیابان سیمتری دارد میآید… در رأس هر مثلاً دویست متری از این جمعیت، یک آخوند بالاست و دارد شعار میدهد و شعارشان منتقل شد به روشنفکران؛ یعنی یک شعار بود در مورد امام حسین که شعار کاملاً مذهبی بود… شعارهایی که از این جمعیت میآمد همینطور ما را مبهوت کرد. یعنی او بود که دیگر مسلط شد…»[6]
این سخنان میتواند یک مصداق از تسلط طبقهی متوسط سنتی و خواستهای آنها که بهطور عمده از مذهب (و یا در نگاهی عامتر، سنت) برخاسته بود بر طبقهی متوسط جدید و خواستهای سیاسی آنها باشد. چرایی این امر را باید در ریشههای فرهنگی و اجتماعی انقلاب جستوجو کرد.
حمید عنایت پیرامون ریشههای فرهنگی و اجتماعی انقلاب اسلامی به افت رویهی سنتی در معیارهای دستیابی به جایگاه اجتماعی اشاره میکند. تضعیف ترکیب خانوادهی گسترده، مهاجرت گستردهی گروههای روستایی به شهرها، رسوم و عادات صنعتگرایی، عدم تعادل بین نوگرایی ناقص و غیرمعمول با ارزشها و نگرشهای سنتی، از مصادیقی است که حول این امر میتواند مورد اشاره قرار گیرد.[7]
بنابراین میتوان دریافت در چنین وضعیتی، پایگاه اجتماعی طبقهی متوسط سنتی سست گردید و بنابراین، این نیروها احساس خطر کردند. وضعیت این نیروها به همراه مدینهی فاضله و آرمانهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی این طبقه، که در قالب اسلام شکل میگرفت، به ایدئولوژی انقلابی شکل داد و به دلیل شمولیت معنایی توانست جاذبهی معنایی خود را در میان تودهی مردم نیز کسب نماید و بر خواستهای دیگر گروهها، طبقات و نیروها اولویت یابد. ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران که پس از انقلاب اسلامی ایران نیز در قالب جمهوری اسلامی نمایان شد، اولویت خواستهای رهبران انقلابی، بهویژه امام خمینی (ره) را بر سایر نیروها نشان داد و مصداقی دیگر بر سلطهی طبقهی متوسط سنتی بر طبقهی متوسط جدید در انقلاب اسلامی ایران گردید.
البته این امر به معنای انکار نقش طبقهی متوسط جدید در انقلاب اسلامی نیست، بلکه تعدیل و ایجاد تناسبی هموزن، قابلیت عوامل مؤثر در شکلگیری یک پدیده است. اینکه در روند نوسازی ایران، تناسبی بین رشد سیاسی و اجتماعی-اقتصادی وجود نداشت،[8] خود گزارهای قابل تأیید است، اما این امر نمیتواند به معنای برجسته کردن عاملیت طبقهی متوسط جدید در فرآیند انقلاب اسلامی ایران باشد.
آنچه میتواند گواه بر برتری طبقهی متوسط سنتی بر جدید در وقوع انقلاب باشد، برجستگی و تمایز مذهب و اسلامیت در ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران است که خواستهای غیرمذهبی سایر طبقات را در آمیختگی با خود، جلوهای دیگر بخشید. بنا بر مصادیق و استنادات موجود، طبقهی متوسط جدید در جریان انقلاب نقش داشته است، اما این نقش در حد رهبری یا عاملیت اصلی انقلاب نیست.
نگارنده نیز میپذیرد که طبقهی متوسط جدید پس از ایجاد در دوران پهلوی اول و سازماندهی و انسجام خود، در پی برآوردن نیازهای سیاسی خود بود. این امر در زمان پهلوی دوم نیز ادامه یافت، اما با سرکوب دولت مواجه شد. در این میان، دوگانهای تقابلساز وجود داشت. از سویی سرکوب خواست این طبقه و از سوی دیگر افزایش جمعیت این طبقه و خواستهای سیاسی آن به علت سیاستهای نوسازی رژیم پهلوی، موجب افزایش شکاف میان حکومت و این نیروهای اجتماعی گردید. اما استناد به نامهی اعتراضآمیز 53 حقوقدان در اردیبهشت 1356 به کاخ سلطنتی و 40 شاعر، نویسنده و روشنفکر در تیر 1356 به هویدا[9] و یا حضور نویسندگان، شاعران، حقوقدانان و سایر گروههای حرفهای و متخصص از نیمهی دوم دههی 1350 در جریان انقلاب نمیتواند بیانگر رهبری انقلاب توسط این طبقه باشد؛ چنانکه کارگران و کارمندان بهمثابهی دو نمونه از این طبقه، از خرداد 1357 در راهپیماییها حضور یافتند[10] یا اینکه اهالی مطبوعات، اعتصاب سهروزهی خود را از 19 مهر 1357 آغاز کردند[11] که خود نشاندهندهی پیوستن این نیروها بهمثابهی آخرین موج از امواج انقلابی است.
فرجام سخن
ارائهی تحلیل طبقاتی و تأکید بر نقش دوچندان طبقهی متوسط جدید در وقوع انقلاب اسلامی، تحلیلی تکبُعدی از پدیدهای چندبُعدی است. تقلیلگرایی و سطحیسازی واقعیت نمیتواند تبیین و تفسیری مطلوب از یک پدیده اراده دهد. انقلاب اسلامی ایران را باید محصول ایجاد ائتلافی اجتماعی از میان ساختارهای طبقاتی ایران دانست؛ اجماعی که تحت هژمون روحانیت و جاذبهی اسلام رخ داد. آنچه میتواند گواه بر برتری طبقهی متوسط سنتی بر جدید در وقوع انقلاب باشد برجستگی و تمایز مذهب و اسلامیت در ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران است که خواستهای غیرمذهبی سایر طبقات را در آمیختگی با خود جلوهای دیگر بخشید. بنا بر مصادیق و استنادات موجود، طبقهی متوسط جدید در جریان انقلاب نقش داشته است، اما این نقش در حد رهبری یا عاملیت اصلی انقلاب نیست، بلکه میزان نقش این طبقه را باید در کنار سایر اقشار و نیروهای اجتماعی، به میزان توانمندی و انسجام آنها ارزیابی کرد.(*)
پینوشتها:
[1]. سعید صادقی، تئوریهای انقلاب، تهران: پیام نور، 1386، ص 42 و 43.
[2]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمهی احمد گلمحمدی، تهران: نی، 1377، ص 524 و 525.
[3]. مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، 1320 تا 1357، تهران: روزنه، 1388، ص 318.
[4]. احمد اشرف و علی بنو عزیزی، طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، ترجمهی سهیلا ترابی فارسانی، تهران: نیلوفر، ص 76.
[5]. انتونیو گرامشی، گزیدهای از آثار، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1358، ص 62 و 63.
[6]. حاج سید جوادی، 1362، به نقل از مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمهی جمشید شیرازی، تهران: فروزان، 1384، ص 152.
[7]. حمید عنایت، انقلاب در ایران سال 1379 (مذهب بهعنوان ایدئولوژی)، ترجمهی مینا منتظر لطف، فرهنگ توسعه، 1371، سال اول، شمارهی 3، ص 6.
[8]. مجتبی مقصودی، همان، ص 327 و 328.
[9]. یرواند آبراهامیان، همان، ص 619 و 620.
[10]. همان، ص 630.
[11]. سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد دوم، تهران: دفتر انتشارات انصاری، 1389، ص 274.
*حسین نادریان؛ پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی/برهان/۱۳۹۳/۱/۱۶